مهمترين مراحل صلح



 
مرحله‌ي اول:
فرموده‌ي رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم مبني بر اينكه خداي متعال، حسن رضی الله عنه  را واسطه‌ي صلح و سازش دو گروه بزرگ از مسلمانان قرار مي‌دهد. اين سخن رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  به خودي خود، انگيزه‌اي براي حسن رضی الله عنه  ايجاد كرد كه با اطمينان خاطر، اقدام به صلح كند و در انجام اين كار مصمم باشد.[10] رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  درباره‌ي وي فرموده بود: (إن ابني هذا سيد، و لعل الله أن يصلح به بين فئتين عظيمتين من المسلمين)[11] يعني:‌«اين فرزندم، آقا و سرور است و چه بسا خداوند، به وسيله‌ي او، ميان دو گروه عظيم از مسلمانان، صلح و سازش برقرار سازد». اين گفته‌ي رسول‌خداص، يك خبر يا سخن معمولي نبود كه حسن رضی الله عنه  و ديگر مسلمانان، آن را فقط بشنوند و دیگر هیچ مسئوليتي نداشته باشند؛ بلكه اين سخن، تمام ديدگاهها، افعال و روش زندگي حسن رضی الله عنه  را تحت تأثير قرار داد و با گوشت و خون وي عجين گشت و وي، چاره‌اي جز این نداشت كه فرموده‌ي جد بزرگوارش، رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم را سرلوحه‌ي تمام افعال و انديشه‌هاي خويش قرار ‌دهد. حسن بن علي رضی الله عنه  اين سخن را وصيت و سفارشي از جانب رسول‌ گرامي اسلام تلقي مي‌كرد و چون اين رهنمود نبوی را بر زبان مي‌آورد، چشمانش برق مي‌زد و آثار سرور و شادي در چهره‌اش نمودار مي‌گشت. اين وصيت و سفارش نبوي، حسن رضی الله عنه  را بکلی تحت تأثير قرار داد و آرماني براي وي گردید؛ از اینرو بدان تمسك جست و آن‌را هدف زندگی خويش قرار داد.
علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  فرزندش حسن رضی الله عنه  را از جان و دل دوست مي‌داشت؛ چراكه خداوند سبحانه و تعالی  به او مناقب وموهبت‌هاي خاصی ارزاني داشته بود و علی رضی الله عنه  خوب مي‌دانست كه حسن رضی الله عنه  از چه فضايل و مناقبي برخوردار است. به همين خاطر او را گرامي مي‌داشت. حسن بن علي رضی الله عنه  حتي هنگام سخن گفتن با پدر گراميش، اين سفارش جدش را سرلوحه‌ي خویش قرار ‌داد. چنانچه پس از شهادت عثمان رضی الله عنه  از پدرش خواست كه عزلت اختيار كند و از ديده‌ها نهان شود تا زيان‌ها و آسيب‌هاي فتنه‌اي كه به وجود آمده بود، متوجه او نگردد و تنها كارگردانان اين فتنه از آن متضرر گردند. وی، به پدرش گفت: «پدرم! اگر شما در لانه‌‌ي سوسمار هم پنهان شويد، باز هم مردم به دنبال شما خواهند آمد و بدون اينكه خودتان بخواهيد، با شما بيعت خواهند كرد».
زمانی که علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  عزم نبرد با اهل شام را نمود و سپاه خويش را آماده‌ي حرکت کرد، حسن رضی الله عنه  نزد پدرش رفت و گفت: «پدر جان! از اين كار دست بردار. اين جنگ ميان مسلمانان اختلاف مي‌اندازد و موجب ریختن خون مسلمانان و اختلاف و چنددستگی آنان مي‌گردد». علي رضی الله عنه  به توصيه‌‌ي فرزندش عمل نكرد؛ زيرا او معتقد بود مردم دچار فتنه شده‌اند و بايد آنها را امر به معروف و نهي از منكر كند. سرانجام علي رضی الله عنه  به ياران خويش پيوست و تصميم خويش را عملي نمود[12]. البته ناگفته پیداست که در جریان نبرد با اهل شام، حق، با علي رضی الله عنه  بود.
يكي از معجزات رسول‌ اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  همان پيشگويي و خبری بود كه با تربيت اسلامي حسن بن علي رضی الله عنه  نمایان گردید. حسن بن علي رضی الله عنه  شخصيتي يگانه، مهتر و فرزانه بود و اين مقام و سيادت را با جنگ و خونريزي و غارت و چپاول به دست نياورد؛ بلكه با خويشتن‌داري و پرهيز از خشونت و همچنين ممانعت از ریختن خون مسلمانان به اين مقام والا دست یافت. بي‌ترديد رسيدن به چنين مقامي بدون توقيق الهي مقدور نيست و با فكر و انديشه‌ي شخصي و بشری نمي‌توان به چنين مقامي نایل آمد.
حسن رضی الله عنه  در حالي با معاويه رضی الله عنه  صلح نمود كه هزاران سرباز وفادار، از او فرمانبرداری می کردند؛ هرچند در اين ميان سربازاني هم بودند كه صرفاً براي منافع دنيوي و شخصي خود در سپاه آن بزرگوار جاي گرفته بودند. بطور كلي حسن رضی الله عنه  نمي‌خواست به خاطر وي، حتي یک قطره‌ خون بر زمين بريزد يا مسلماني آسيب ببيند. وقتي انسان رياست قوم يا طايفه‌اي را بر عهده مي‌گيرد، باید نهايت تلاش خويش را براي حفاظت، صيانت و مراقبت از افراد تحت سلطه‌ي خويش بكار گيرد وگرنه (سلطه و رياستي كه به غير از اين اهداف صورت گيرد) نوعي خودکامگی و استبداد خواهد بود و پیامدی جز هلاكت و نابودي نخواهد داشت. چنين رياستي، سرانجام، موجب خونريزي، غارت و ذلت و خواری خواهد شد و چنين رئيسي، مورد خشم خداوند سبحانه و تعالی  و نیز مورد حشم مردم و تاریخ قرار می گیرد.
قدرت‌طلبي و حرص جاه و ثروت، همواره در طول تاريخ، عامل خونريزي و چپاول بوده و افرادي كه امواجي از خون در كوچه و خيابان به راه انداخته‌اند، انگيزه‌اي جز برتری‌جویی نداشته‌اند.[13]
حسن رضی الله عنه  هيچ رغبتي به دنيا و زر و زيور دنيوي نداشت و خواهان قدرت و ریاست نبود. برای حسن رضی الله عنه  این امکان وجود داشت که با به راه‌انداختن جنگ و خونریزی، به مقاصد و امتيازهاي دنيوي دست یابد، اما او، تنها به آخرت و نعمت‌هاي بهشتي مي‌انديشيد و همواره تلاش مي‌كرد تا امت جدش، محمد  مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم  را از قتل و کشتار مصون بدارد.
حسن بصري مي‌گويد: «زمانی که حسن بن علي رضی الله عنه  زمام امور را به دست گرفت، دیگر خونی بر زمين نريخت[14]. شخصِ حسن رضی الله عنه  نیز به اين امر، مي‌بالید و افتخار مي‌كرد که به وصيت جدش رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم جامه‌ي عمل پوشیده و دستور آن حضرتص را اجرا نموده و در زندگی خویش، روشي ايمانی در پیش گرفته است».[15]
خداوند متعال، به وسيله‌ي حسن رضی الله عنه  ميان اهل عراق و سایر امت اسلامي، صلح و سازش برقرار نمود. رسول‌گرامي اسلام صلی الله علیه و سلم  برقرای صلح و سازش را جزو فضایل حسن رضی الله عنه  برشمرد؛ زيرا حسن رضی الله عنه  از امارت و خلافت دست كشيد و آن‌را به معاويه رضی الله عنه  واگذار نمود. اگر حسن رضی الله عنه  مأمور بود كه با معاويه بجنگد و دست از حکومت برندارد، رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم به هيچ‌ عنوان، برقرای صلح و سازش را از فضایل حسن رضی الله عنه  بر نمی شمرد. زیرا در این صورت حسن رضی الله عنه  به خوبی انجام وظیفه نکرده بود.
در نتيجه آنچه حسن رضی الله عنه  انجام داد، يعني، صلح وي با معاويه، نزد خدا و رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  پسنديده و مطلوب بود، نه جنگ و نبرد با او.[16]

مرحله‌ي دوم:
حسن رضی الله عنه  براي بيعت با اهل عراق، شرطي تعيين نمود كه طبق آن مقرر گرديد، با هر کس كه او صلح كند، آنان نيز صلح نمايند و با كساني كه او بجنگد، آنها بجنگند.[17]
ميمون بن مهران مي‌گوید: حسن بن علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  پس از پدرش، دو بار با اهل عراق بيعت كرد. یکی، بیعت امارت؛ و ديگری پیمان بر سرِ اینكه آنها، هر آنچه را که حسن رضی الله عنه  انجام دهد یا بپذیرد، قبول نمایند و خودسرانه کاری نکنند[18].
خالد بن مصرب مي‌گويد: شنيدم كه حسن بن علي رضی الله عنه  گفت: «به خدا سوگند كه تنها با شرایطی که خودم دارم، از شما بيعت مي‌گیرم». گفتند: چه شرایطی داری؟ فرمود: «بدين شرط با شما بيعت مي‌كنم كه با هر کس صلح كنم، شما نيز صلح كنيد و با آن‌كه بجنگم، شما نيز با وي بجنگيد».[19]
از روايات مذكور، چنین بر‌مي‌آيد كه امام حسن رضی الله عنه  در همان ابتداي كار و قبل از اينكه به عنوان خليفه برگزيده شود، اظهار نموده كه قصد صلح دارد و اين، حقانيت نبوت جدش را اثبات مي‌كرد؛ زيرا رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سخنان گهربار خویش به این ويژگي حسن رضی الله عنه  اشاره كرده بود.[20] البته زمانی که حسن رضی الله عنه  از اهل عراق بيعت گرفت، به گونه‌اي با آنها سخن گفت كه در ذهن آنان، اين نكته را جا بيندازد كه پذيرفتن صلح (و پيروي از وي براي جنگ يا صلح) قابل مناقشه و اختياري است و هرچند او، صلح را بیشتر مي‌پسندد، اما قصد سازش ندارد. برخورد حسن رضی الله عنه  با اهل عراق به گونه‌اي بود كه هرچند با كنايه، به صلح و سازش اشاره نمود، اما از سخنش چنین برداشت نمي‌شد كه او، حتماً قصد صلح دارد. و اين، نشانه‌ي فراست و شایستگی وی در رهبري جامعه می باشد نشان می دهد که شناخت دقیقی از محيط سياسي و نظامي پیرامون خویش داشته است. از اینرو با آنکه هیچ میل و رغبتی به حکومت و فرمانروایی نداشت، برای تأمین مصالح اسلام و مسلمانان، مسؤولیت خلافت را پذیرفت تا بتواند برنامه‌ی اصلاحی خود را به اجرا درآورد.

مرحله‌ي سوم: تلاش براي ترور حسن رضی الله عنه
ابن سعد در كتابش «الطبقات» به نقل از ابي‌جميله[21] روايت مي‌كند كه: پس از شهادت علي رضی الله عنه ، فرزندش حسن رضی الله عنه  بر مسند خلافت نشست و در همان ابتداي خلافتش در حالي كه در نماز ايستاده بود، شخصي، بر وي حمله‌ور شد و با خنجري كه در دست داشت، او را زخمي نمود. حصين بن عبدالرحمن سلمي مي‌گويد: به من خبر رسيده كه آن شخص، از طايفه‌ي بني‌اسد بوده است. در اين هنگام حسن رضی الله عنه  در سجده بود. حصين گوید: عمويم نيز شاهد اين قضيه بوده است.
راوي مي‌گويد: عده‌اي گفته‌اند: وقتي فرد مزبور حمله برد، خنجر به رانِ حسن رضی الله عنه  برخورد كرد و به همين خاطر حسن بن علي رضی الله عنه  ماه‌ها در بستر بيماري به سر برد و سر‌انجام زخمش بهبود يافت. پس از مدتی، حسن بن علي رضی الله عنه  بر بالاي منبر رفت و فرمود: «از خدا بترسيد؛ ما، رهبران و ميهمانان شماييم. ما، همان اهل بيت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستيم كه خداوند درباره‌ي آنان فرموده است:
{ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا } (احزاب:33)
«خداوند قطعاً مي‌خواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما را كاملاً پاك سازد».
حسن رضی الله عنه  به گلايه‌ها و شكوه‌هاي خويش از اهل عراق ادامه داد تا اينكه تمامي کسانی که در مسجد، حضور داشتند، گریستند و صدای گریه، فضای مسجد را در بر گرفت.[22] هلال بن يساف[23] گوید: «حسن رضی الله عنه  بالای منبر رفت و به اهل كوفه، چنین فرمود: «اي كوفيان! از خدا بترسيد و نسبت به ما، بدي روا مداريد. ما رهبران و ميهمانان شما هستيم. ما همان اهل بيت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستيم كه خداوند در مورد آنها فرموده است:
{ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا } (احزاب:33)
«خداوند قطعاً مي‌خواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما را كاملاً پاك سازد».
راوي مي‌گويد: «تا آن روز، ندیده بودم که آن همه نفر، بگریند»[24].

مرحله‌ي چهارم:
حسن رضی الله عنه  با لشكري از اهل عراق، از كوفه عازم مدائن شد و قیس بن سعد بن عباده رضی الله عنه  را به فرماندهی پیشاهنگان لشکرش گماشت.
ابن سعد در«الطبقات» روايت كرده كه شعبي گفته است: «پس از شهادت علي رضی الله عنه  مردم عراق با فرزندش حسن رضی الله عنه  بيعت كردند و سپس به او گفتند: هرچه زودتر به سوی كساني لشكركشي كن كه دستورات خدا و رسول او را نادیده گرفته و به زور، بر مردم سلطه يافته‌اند. ما، امیدواریم که بر آنان چیره شویم. حسن بن علي رضی الله عنه  پيشنهادشان را پذيرفت و قيس بن سعد بن عباده رضی الله عنه  را به عنوان فرمانده‌ی لشكر دوازده‌هزار نفري خويش تعیین نمود و عازم شام گرديد»[25].
از روايات مذكور، اين‌گونه برمي‌آيد كه حسن رضی الله عنه  تمايلي به اين لشكركشي نداشته و فقط به تحریک و اصرار اهل عراق، رهسپار شام گردیده است. ابن كثير رحمه الله نيز به اين نكته اشاره نموده و گفته است: «حسن رضی الله عنه  شخصاً انگيزه و قصد جنگيدن با هيچ‌كس را نداشت، اما مردم (عراق) او را قانع كردند كه به اين كار دست يازد. در آن هنگام آن‌چنان جمعيتي گرد هم آمدند كه تا آن زمان، هيچكس نظير آن را نديده بود. سرانجام حسن رضی الله عنه  لشكري ترتيب داد و قيس بن سعد بن عباده رضی الله عنه  را به فرماندهی سپاه دوازده هزار نفري خويش گماشت و خودش با سایر سپاهيان، به دنبال قیس رضی الله عنه ، عزم سرزمين شام نمود. و چون به مدائن رسيدند، آنجا اتراق نمود....[26] حسن رضی الله عنه  از همان ابتدا هیچ تمايلي به جنگ با معاويه رضی الله عنه  نداشت و در اندیشه‌ی صلح با معاویه رضی الله عنه  و واگذاری قدرت به او بود. و اين تصميم حسن رضی الله عنه ، دلیل فراست و دورانديشي اوست؛ زيرا تجربه ثابت كرده بود كه اهل عراق، مردمانی سست‌عنصر و هر دمبیل‌مزاج و غیر قابل اعتمادند و هر لحظه ممكن است پيمان‌شكني كنند. حسن رضی الله عنه  با پيشنهاد اهل عراق مبني بر جنگ با معاويه رضی الله عنه  موافقت كرد تا در مسير راهپيمايي به سوي شام، به آنها ثابت كند كه پيشنهاد خودش، يعني صلح، بهتر و درست‌تر است. حسن رضی الله عنه  علاوه بر این مي‌خواست بي‌ثباتي و بي‌وفايي آنان را به خودشان ثابت نمايد[27]. دكتر خالد الغيث معتقد است خروج حسن بن علي رضی الله عنه  از كوفه به سوي مدائن در ماه صفر سال 41 هجري قمري بوده است.[28]

مرحله‌ي پنجم:
وقتي خبر حرکت حسن بن علي رضی الله عنه  با سپاهش از كوفه به سوی مدائن، به معاویه رضی الله عنه  رسید، معاویه رضی الله عنه  هم واکنش نشان داد و از شام رهسپار سرزمين عراق گرديد.
ابن سعد روايت مي‌كند: «معاويه رضی الله عنه  با سپاه خويش كه متشكل از مردم شام بود، به سوي سپاه حسن رضی الله عنه  حركت كرد تا اينكه به روستايي به نام «جسر منيح» رسيد. معاویه رضی الله عنه  در «جسر منیح» اردو زد و سپس طي پنج روز تمام، خود را به «مسكن» رسانید.[29] شايان ذكر است خروج سپاه معاويه رضی الله عنه  از شام، با تأخير صورت گرفت. معاويه رضی الله عنه  در پي تروري نافرجام كه توسط شخصي به نام برك بن عبدالله تيمي انجام شد، به شدت زخمي گردید. روايات صحيح و مشهور، بیانگر این است که این اتفاق، صبحگاه روز جمعه، هفدهم رمضان سال 40 هجري قمري روی داد؛ یعنی همان روزی كه علي رضی الله عنه  ضربت خورد. معاويه رضی الله عنه  نيز به قصد نماز صبح، به مسجد می رفت که مورد سوء قصد قرار گرفت.[30]
شدت جراحات معاویه رضی الله عنه  از روایت خلال به نقل از جندب نمایان مي‌گردد که گوید: «در سفري با سعد بن ابي وقاص رضی الله عنه  همراه بودم؛ وی، در بین راه از مركبش فرود آمد. من نيز فرصت را غنيمت شمردم و همان‌جا فرود آمدم. آن‌گاه در حالي كه با سعد رضی الله عنه  قدم مي‌زدم، پس از حمد و ثناي الهي، به او گفتم: اي سعد! معاويه رضی الله عنه  آن‌چنان ضربتي خورده كه حتماً به سبب آن جان خواهد باخت و اصحاب شورا و ساير ياران رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم نيز توسط خوارج كشته شده‌اند. (اي سعد!) به خدا سوگندت مي‌دهم كه اگر زمام امور مسلمانان را به دست گرفتي، كاري نكني كه به تفرقه و جدايي آنان بینجامد و آنها را به كاري فرا نخواني كه سبب هلاكتشان گردد. سعد رضی الله عنه  نيز پس از حمد و ثناي الهي فرمود: به خدا سوگند كاري نخواهم كرد كه به تفرقه و جدايي آنان بینجامد و حتماً از فرا‌خواندن آنها به سوي اموري كه سبب هلاكتشان می گردد، پرهیز خواهم نمود تا اينكه خود آنها شمشيري برایم بیاورند و بگويند: اي سعد! اين، مسلمان است؛ پس از وي در گذر. و اين، كافر است پس او را بكش.[31]
هنگامي كه حسن رضی الله عنه  با لشكريانش در مدائن اتراق نمود، فردي، بانگ برداشت كه قيس بن سعد رضی الله عنه  كشته شد. آنجا بود که سپاهیان، در هم آمیختند و هرج و مرج زیادی در لشکر افتاد و بدین سان هويت واقعي اهل عراق كه به بي‌ثباتي و بي‌وفايي شهره بودند، برملا گشت. چنانچه به خيمه‌ي حسن رضی الله عنه  يورش بردند و آن را غارت کردند؛ حتی بر سرِ زيرانداز امام حسن رضی الله عنه  با هم به نزاع پرداختند و آن بزرگوار را زخمي نمودند. بدين ترتيب حادثه‌اي شگفت‌انگيز رخ داد كه شاهد خوبي براي بيان هويت واقعی افراد مذكور بود. در آن زمان سعد بن مسعود ثقفي، والي مدائن بود كه پيشتر توسط علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه  به اين سِمَت گمارده شده بود. در همين گيرودار برادرزاده‌ي سعد بن مسعود، یعنی مختار بن ابو‌عبيد بن مسعود كه در سنين جواني به سر مي‌برد نزد سعد بن مسعود آمد و گفت: آيا مي‌خواهي هم ثروتمند گردي و هم مهتر و بزرگ همه؟ ابن مسعود ثقفي گفت: آري. اما بايد چه كاري انجام دهم؟ گفت: حسن بن علي رضی الله عنه  را دستگير كن و او را به معاويه تحويل بده! ابن مسعود ثقفي گفت: لعنت و نفرين خداوند بر تو باد. آيا مي‌خواهي من به نوه‌ي رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم يورش ببرم و او را دستگير كنم؟ براستي كه تو، آدم پست و فرومايه‌اي هستي![32]
حسن رضی الله عنه  با مشاهده‌ي عملكرد اهل عراق، دیگر هيچ شك و ترديدي به بی‌فايي آنان نداشت و كاملاً مطمئن شد كه او را در جنگ، تنها خواهند گذاشت.
آري! اين، يكي از عواملي بود كه باعث شد حسن رضی الله عنه  از همان ابتدا به صلح بينديشيد و براي اين كار مقدمه‌چيني نمايد.[33]

مرحله‌ي ششم: گفتگوي نمايندگان حسن بن علي و معاويه رضی الله عنهم   
امام بخاري در صحيح خود لحظه‌ي تاريخي و خطرناكي را كه اهل شام و اهل عراق روياروي هم قرار گرفتند، ثبت نموده است. در آن هنگام، هر لحظه امكان درگیری دو گروه بزرگ از مسلمانان با یکدیگر وجود داشت. روايت بخاري در انعكاس اين واقعه به شرح ذيل است: حسن بصري مي‌گوید: به خدا سوگند حسن بن علي رضی الله عنه  با گردان‌ها و لشكرياني كه همچون كوه استوار و دلير بودند، در مقابل معاويه رضی الله عنه  جبهه گرفت. عمرو بن عاص رضی الله عنه  با ديدن لشكريان حسن رضی الله عنه  خطاب به معاويه رضی الله عنه  گفت: اين، سپاه سپاهي است كه تا طرف مقابلش را از پاي در نياورد، عقب‌نشيني نخواهد كرد. معاويه رضی الله عنه  گفت: اي عمرو! اگر اينها و اينها و اينها كشته شوند، تكليف من در قبال مردم و زنان و فرزندان و ضعفاي آنان چه خواهد بود؟[34] سپس معاويه رضی الله عنه  دو نفر قريشي از طايفه‌ي بني عبد شمس به نامهاي عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر بن كريز را نزد حسن بن علي رضی الله عنه  فرستاد تا با وي سخن گويند و از وي درخواست صلح نمايند. در ضمن معاويه رضی الله عنه  به آن‌دو دستور داد كه اموالي را به حسن رضی الله عنه  پيشنهاد كنند و هر چه خواست به او بدهند. حسن رضی الله عنه  خطاب به نمایندگان معاويه رضی الله عنه  فرمود: ما فرزندان عبدالمطلب پيش از اين نيز چنين مالهايي را تجربه كرده‌ايم. و اينك اين امت، در معرض قتل و خونريزي قرار گرفته است.[35] آن‌دو گفتند: معاويه از تو درخواست صلح كرده و در قبال آن، چنين و چنان خواهد كرد. حسن رضی الله عنه  گفت: چه كسي ضمانت خواهد كرد كه معاويه رضی الله عنه  به پیمانش وفا کند؟[36] گفتند: ما، ضمانت مي‌كنيم[37]. و سرانجام حسن بن علي رضی الله عنه  صلح را پذيرفت و از جنگ خودداري كرد. حسن بصري مي‌گويد: از ابوبكره رضی الله عنه  شنيدم كه گفت: از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنيدم كه بر فراز منبر مي‌فرمود: (ابني هذا سيد و لعل الله أن يصلح به بين فئتين عظيمتين من المسلمين) يعني: «اين فرزندم، سيد و آقاست؛ چه‌بسا خداوند، او را واسطه‌ي صلح و سازش دو گروه بزرگ مسلمان بگرداند». ابوبكره رضی الله عنه  مي‌گويد: در آن هنگام، حسن رضی الله عنه  كنار رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  بود كه آن حضرتص ضمن بيان اين فرموده، گاهي به حسن نگاه مي‌كرد و گاهي به مردم.[38]
علامه ابن حجر عسقلاني مي‌گويد: از روايت مذكور اينگونه نتيجه‌گيري مي‌شود كه:
1ـ وقوع صلح ميان حسن رضی الله عنه  و معاويه رضی الله عنه  دليلي بر حقانيت نبوت محمد  مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم  مي‌باشد.
2ـ روايت مذكور بيانگر مناقب و مقام والاي حسن بن علي رضی الله عنه  است. زيرا آن بزرگوار، خلافت را تنها براي صيانت از جان مسلمانان رها كرد و اين كارش، برآمده از ضعف و كمبود نيرو نبود؛ بلكه حسن رضی الله عنه  زماني با معاويه رضی الله عنه  صلح نمود كه در اوج عزت و اقتدار قرار داشت. از اينرو صرفاً به رضاي خداي متعال و به قصد رسيدن به نعمت‌هاي جاويدان الهي و رعايت مصالح اسلام و امت اسلامي، از قدرت كناره‌گيري نمود.
3ـ طبق اين روايت، خوارج، يعني همان كساني كه علي رضی الله عنه  و يارانش را تكفير مي‌نمودند، گروهي مردود معرفي شده‌اند، در حالي كه به گواهي رسول‌خدا رضی الله عنه ، معاويه و همراهانش، گروه عظيمي از مسلمانان قلمداد شده‌اند.
4ـ در اين روايت به فضايل برقراري صلح و آشتي و نيز صيانت از جان مسلمانان اشاراتي شده است.
5 ـ روايت مذكور، بيانگر اين است كه معاويه رضی الله عنه  نسبت به مسلمانان، دلسوز و مهربان بوده و به فرجام آنان مي‌انديشيده است.
6 ـ از اين روايت، چنین برداشت مي‌شود كه با وجود شخص اصلح، مي‌توان توليت را به فردي واگذار كرد كه از لحاظ شايستگي در حد پايين‌تري قرار دارد؛ زيرا اگر چنین جوازی وجود نداشت، معاويه و حسن، با وجود سعد بن ابي وقاص و سعيد بن زيد كه هر دو از اصحاب بدرند، خلافت را بر عهده نمي‌گرفتند.
7ـ طبق اين روايت جايز است كه خليفه‌ي اسلامي براي مصالح اسلام و مسلمانان در قبال اموالي كه از طرف مقابل مي‌گيرد، از خلافت كناره‌گيري كند و وظايف ديني و دنيوي خويش در زمينه‌ي حكومت را به او واگذار كند. البته شرط لازم براي جواز چنین کاری، این است كه شرايطي كه ميان خليفه‌ي پیشین و کنونی، مقرر گرديده، اجرا شود و كسي كه به خاطر او از خلافت كناره‌گيري مي‌شود، داراي صلاحيت باشد. همچنين مال مزبور بايد از اموال شخصي فرد باشد و چنانچه ولايت عمومي، مطرح باشد و اموال پرداختي، از بيت‌المال پرداخت ‌شود، حتماً بايد مصلحتي كه به خاطر آن، از بيت المال و اموال عمومي هزينه شده، عام‌المنفعه باشد و جنبه‌ي شخصي نداشته باشد.[39] ابن سعد، پيرامون صلح معاويه و حسن، روايتي نقل نموده كه مكمّل روايت بخاري است و همچون روايت بخاري، حايز اهميت مي‌باشد. ابن سعد از عمروبن دينار[40] نقل كرده كه: معاويه رضی الله عنه  خوب مي‌دانست كه حسن رضی الله عنه  بيش از همه از اينكه مردم دچار فتنه و آشوب شوند ناخرسند است و وقوع چنين حادثه‌اي را ناپسند و زشت مي‌داند. بر همين اساس معاويه  رضی الله عنه ، پس از شهادت علي رضی الله عنه  شخصي را نزد حسن بن علي رضی الله عنه  فرستاد و مخفيانه پيشنهادهاي خود را مطرح كرد و قول داد كه اگر حسن رضی الله عنه  به پيشنهادهايش عمل كند، حتماً او را به عنوان جانشين خود، معرفي مي كند. سرانجام حسن رضی الله عنه  به او اعتماد كرد[41] و…
عبدالله بن جعفر رضی الله عنه  مي‌گوید: پس از اين ماجرا، نزد حسن بن علي رضی الله عنه  نشسته بودم و چون خواستم برخیزم، حسن بن علي رضی الله عنه  جامه‌ام را گرفت و فرمود: اي مرد! بنشين. من نشستم و آن‌گاه حسن رضی الله عنه  فرمود: «تصميمي گرفته‌ام كه دوست دارم تو نيز در اجراي آن از من تبعيت نمايي». عرض كردم: چه تصميمي گرفته‌اي؟ فرمود: «دیرزمانی است كه مردم، گرفتار فتنه و آشوب شده‌اند و پیوند خویشاوندی آنها از هم گسسته، خون بسياري بر زمين ريخته و راه‌ها ناامن گرديده و راهزني، رونق يافته است. قصد آن كرده‌ام كه رهسپار مدينه شوم و امور را به معاويه واگذارم». گفتم: خداوند تو را جزاي خير دهاد. من نيز با تو موافقم. حسن رضی الله عنه  فرمود: «حسين رضی الله عنه  را به نزدم فراخوان (تا اين موضوع را با وي در ميان بگذارم)». سرانجام حسين رضی الله عنه  نزد حسن رضی الله عنه  آمد؛ حسن رضی الله عنه  آنچه را که با ابن جعفر رضی الله عنه  مطرح در ميان گذاشته بود، با حسين رضی الله عنه  نيز مطرح كرد و در رابطه‌ با اين موضوع از او نظرخواهي نمود. حسين رضی الله عنه  فرمود: «از خدا بترس و كاري نكن كه مبتني بر تصديق معاويه و تكذيب (و اعتراض بر) كارها و اقدامات پدرت علي رضی الله عنه  باشد». حسن رضی الله عنه  فرمود: «به خدا سوگند، اراده‌ي هر كاري که كردم، تو در انجام آن با من به مخالفت برخاستي و هميشه به اقداماتم اعتراض نمودي. به خدا قسم، عزم آن نمودم كه تو را در خانه‌اي محبوس نمایم و دربش را گل کنم تا بتوانم با خیال آسوده به انجام كارها و اقدامات مورد نظرم بپردازم». زمانی که  حسين رضی الله عنه  ناراحتی برادرش حسن رضی الله عنه  را مشاهده كرد، فرمود: «تو برادر بزرگم هستي و به عنوان جانشين پدرمان برگزيده شده‌اي؛ بنابراين ما، تابع تو هستيم و هر كاری که صلاح مي‌داني، انجام بده»[42].
مجموعاً از روايت بخاري و ابن سعد چنین برداشت مي‌شود كه معاويه رضی الله عنه  به قصد برقراری صلح، با حسن رضی الله عنه  تماس گرفته و به او پیشنهاد صلح داده است.[43] اما در عین حال، این پرسش مطرح می باشد که آغازگر صلح، چه کسی است؟ معاويه يا حسن؟ چه كسي، برای ایجاد صلح پیش‌قدم شد؟ آیا حسن بن علي رضی الله عنه  كه رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم طي حديثي به فضیلتش در زمینه‌ی برقراری صلح، اشاره كرده، برای این منظور، پیش‌قدم گردید يا معاويه؟
حسن بن علي رضی الله عنه  هنگامی که براي بيعت با اهل عراق، شروطي تعيين كرد، توسط یک یا چند نفر، مورد سوء قصد قرار گرفت. البته از شروطی که حسن بن علي رضی الله عنه  تعیین کرد، چنین برمي‌آمد كه وي، از همان ابتدا قصد صلح داشته است، ولی با اين حال، آيا حسن بن علي رضی الله عنه  توانست در این زمینه، پيشگام شود يا خير؟
در جواب اين سؤال بايد گفت: هم معاويه و هم حسن بن علي رضی الله عنهم   تمايل وافرای به صلح داشتند. حسن بن علي رضی الله عنه  از همان ابتدا براي صلح برنامه‌ريزي كرد و مي‌کوشید تاج صلح و آرامش را بر سر امت اسلامي نهد. معاويه رضی الله عنه  نيز كاري را كه حسن بن علي رضی الله عنه  آغاز کرده بود، ادامه داد و تكميل نمود. بدين ترتيب اقدامات هر يك از اين دو نفر مكمل اقدامات ديگري بود؛ هرچند حسن بن علي رضی الله عنه  در استقرار و ايجاد صلح نقش بيشتري داشت. خداوند سبحانه و تعالی  از تمامي اين بزرگواران راضي و خوشنود باد.[44]
مرحله‌ي هفتم: اقدامي ديگر براي ترور حسن بن علي رضی الله عنه
پس از اين‌كه مذاكرات و گفتگوهاي حسن بن علي و معاويه رضی الله عنهم   پيرامون صلح، به نتیجه رسید، حسن رضی الله عنه  درصدد آن برآمد كه ذهن پيروان خويش را براي مطرح كردن صلح آماده كند. از اینرو بالای منبر رفت و آنچه را ميان وي و معاويه گذشته بود، با عموم مردم در میان نهاد. در همان حال كه آن بزرگوار، مشغول سخنراني بود، عده‌اي از همراهان نظامي او، به سويش یورش بردند تا وي را به قتل برسانند. اما خداوند متعال، این بار نیز را از این سوءقصد نجات داد. بلاذري، متن سخنراني حسن بن علي رضی الله عنه  را به شرح ذیل، نقل نموده است:
«همانا من امیدوارم كه خيرخواه‌ترين مردم نسبت به مخلوقات خداوند باشم و در دل، ذره‌اي کینه به كسي ندارم. هيچ‌گاه بر كسي بدي روا نمي‌دارم و دوست ندارم که کسی را گرفتار سختي و مشقت ‌نمايم. اي مردم! بدانيد كه اگر به خاطر اتحاد و انسجام مسلمانان، به امر ناگواری تن دهید، این، برایتان خیلی بهتر از آنست که به خاطر اميال و خواسته‌های شخصي، موجبات تفرقه و از هم‌گسيختگي امت اسلامي را فراهم كنيد. اي مردم! تصمیمی که من براي شما گرفته‌ام، از تصميمي كه خودتان براي خويش گرفته‌اید، بهتر است؛ پس با من مخالفت نكنيد و آنچه را که مي‌گويم، بپذيريد. خداوند، من و شما را بیامرزد».
پس از آنکه سخنراني حسن رضی الله عنه  پایان یافت، برخي از حاضران، به يكديگر نگريستند و گفتند: به خدا سوگند كه حسن بن علي رضی الله عنه  احساس ضعف و ناتواني كرده و به صلح با معاويه تن داده است. ديري نپاييد كه عده‌ي زيادي به خيمه‌ي حسن بن علي رضی الله عنه  حمله بردند و به تاراج آن پرداختند؛ چنانکه فرش زیر پای حسن رضی الله عنه  را كشيدند و آن‌گاه، عبدالرحمن بن عبدالله بن ابو‌جعال ازدي به سوی حسن بن علي رضی الله عنه  رفت و رداي آن بزرگوار را كه به دور گردنش پيچيده شده بود، به شدت گرفت و كشيد... .
سرانجام یکی از خوارج از تیره‌ي بني اسد بن خزيمه از طايفه‌ي بني نضير بن قعين الحارث بن ثعلبه بن دودان بن اسد، به نام جراح بن سنان[45] در مكاني به نام «مظلم» در «ساباط» (كه در كناره‌ي غربي دجله قرار دارد،[46] منتظر حسن بن علي رضی الله عنه  نشست؛ به محض اين‌كه حسن بن علي رضی الله عنه  به آنجا رسيد، شخص مذكور، از مركبش فرود آمد و خطاب به حسن رضی الله عنه  گفت: «اي حسن! آيا تو نيز همچون پدرت مشرك شده‌اي؟ و سپس خنجری را كه در دست داشت، بر ران حسن بن علي رضی الله عنه  فرو كرد و بدین سان زخمی کاری بر کفل حسن رضی الله عنه  نهاد. حسن بن علي رضی الله عنه  در دفاع از خويش ضربه‌اي به صورت جراح بن سنان زد و سرانجام هر دو بر زمين افتادند. عبدالله بن الخضل الطائي[47] بلافاصله خود را به جراح رسانید و خنجر را از او گرفت. ظبيان بن عماره‌ي تيمي[48] نيز بيني وی را گرفت و قطع نمود و آن‌گاه تكه‌ي آجري را آن‌چنان بر فرق و صورتش كوبيد كه به مرگ وی انجامید. حسن بن علي رضی الله عنه  را پس از اين ماجرا به مدائن بردند… سپس سعد بن مسعود، طبیبی براي مداواي حسن بن علي رضی الله عنه  آورد  تا از وي مراقبت كند و چون حسن رضی الله عنه  بهبود يافت، او را به قصر البيض در مدائن بردند.
برخي به اينكه بلاذري و ابوحنيفه‌ي دینوري زمان سخنراني حسن بن علي رضی الله عنه  را قبل از برقرای صلح دانسته‌اند، خرده گرفته‌اند؛ در پاسخ اين شبهه بايد گفت: روايت بخاري در توصيف سپاه حسن رضی الله عنه  بیانگر انسجام و اقتدار آن است و نشان می دهد سپاه عراق هنگام رویارویی با سپاه شام، بیشترین آمادگي مادي و معنوي را داشته است. از سوي دیگر به هم پاشیدن سپاه عراق پس از سخنرانی حسن رضی الله عنه ، خود دلیلی است بر اینکه سپاه اهل عراق پس از سخنراني حسن بن علي رضی الله عنه  در مقابل سپاه شام صف‌آرايي نكرده‌ است. از اینرو سخنراني حسن بن علي رضی الله عنه  در ميان سپاهيانش، پس از رویارویی سپاه شام و عراق با يكديگر، و بعد از برقراری صلح ميان معاويه و حسن بن علي رضی الله عنهم   صورت گرفته‌ است[49]. همچنین حسن بن علي رضی الله عنه ، از آن جهت به ایراد سخنرانی پرداخت که از طریق این مقدمه‌چيني، پيروان خويش را از صلحي كه ميان او و معاويه رضی الله عنه  صورت گرفته بود، باخبر سازد. چنانچه از روايات ذيل برمي‌آيد:
ابن سعد به نقل از رياح بن حارث[50] روايت مي‌كند كه: پس از شهادت علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه ، حسن بن علي رضی الله عنه  برخاست و پس از حمد و ثناي الهي، خطاب به مردم فرمود: «آنچه قرار باشد اتفاق افتد، خيلي زود به وقوع خواهد پيوست و هرآنچه خداوند مقدر كرده، حتماً انجام خواهد پذيرفت. هرچند انجام آن نزد مردم ناخوشايند باشد. به خدا سوگند كه اگر قرار باشد به خاطر امارت و زعامت من، قطره‌اي خون بر زمين بريزد، دوست ندارم كه حتي به اندازه‌ي ارزني از امور امت محمدص را سرپرستي كنم و زعامت آن‌را به دست گيرم. من خوب مي‌دانم چه چيزي به نفع من است و چه چيزي به ضرر من؛ بنابراين شما هر قصدي داريد، انجام دهید».[51]
ممكن است اين شبهه به وجود آيد كه حسن بن علي رضی الله عنه  سخنان مذكور را در كوفه ایراد نموده است نه در مدائن؛ در پاسخ اين شبهه بايد گفت: احمد بن حنبل رحمه الله همين روايت را به نقل از رياح بن حارث و با سندي صحيح روايت كرده، با اين تفاوت كه در اين روايت آمده است: مردم در مدائن پیرامون حسن بن علي رضی الله عنه  گرد آمدند و سپس ادامه‌ي روايت با الفاظي نقل شده كه ابن سعد، روايت كرده است. بدين ترتيب قول راجح، این است كه سخنراني مزبور در مدائن صورت گرفته و اين، بدان معناست كه اين سخنراني بر خلاف پندار بلاذري، پس از صلح حسن بن علی و معاويه رضی الله عنهم   صورت گرفته است. به نظر مي‌رسد آن‌چه از خطبه‌ي حسن بن علي رضی الله عنه  در اين بحث مطرح گرديده، تنها بخشی از سخنرانی اوست كه بلاذري نيز قسمتي از آن‌را كه حاكي از هرج و مرج و آشفتگی در سپاه حسن بن علي رضی الله عنه  مي‌باشد، ذكر نموده و از واکنش حسن بن علي رضی الله عنه  در قبال اين نابساماني، هیچ سخنی به میان نیاورده است. ابن سعد به نقل از هلال بن خناب[52] مي‌گويد: حسن بن علي رضی الله عنه  فرماندهان سپاه خويش را در قصر مدائن فرا خواند و خطاب به آنان فرمود: «اي اهل عراق! شما سه بدي (و خيانت) در حق من مرتكب شديد كه هيچ‌گاه از ذهنم نمي‌رود و فراموشم نخواهد شد. 1ـ اينكه پدرم را به قتل رسانديد. 2ـ اينكه مركبم را زخمي كردید (و به من حمله‌ور شديد). 3ـ اينكه آنچه داشتم، به تاراج برديد. یا فرمود: ردايم را کشیدید، حال آنکه با من بيعت كرده و متعهد شده بوديد كه با هر كس صلح نمایم، شما نيز صلح كنيد و با هر كس بجنگم، شما نيز بجنگيد. بدانيد كه من با معاويه رضی الله عنه  بيعت كرده‌ام؛ پس شما نيز از او اطاعت نماييد. سپس حسن بن علي رضی الله عنه  از منبر پايين آمد و وارد قصر شد.[53]

0 نظرات:

ارسال یک نظر