شيعيان معاصر و حكومت آخوندها

 

شيعيان معاصر و حكومت آخوندها


تاليف: دكتر ناصر بن عبدالله بن علي القفاري

بعد از اينكه پيوند معاصرين شيعه با قديميان آنها بيان گرديد و توضيح داده شد كه ارتباط ميان آندو پايدار و استوار است،  بلكه آنچه نزد گذشتگان غلو و افراط محسوب مي‌شد نزد معاصرين به ضروريات مذهب بدل شده ‌است پس آيا بعد از تمام اينها پرداختن به حكومت آنها و اهتمام به آن لازم است؟ آيا واقعيت امر براي هر كس كه دو چشم سالم داشته ‌باشد روشن نشده ‌است؟ سبب اختصاص يافتن حكومت كنوني آنان براي بررسي و ارزيابي به دو امر اساسي بستگي دارد:

سبب اول:
اينكه آن به زبان رهبر و زعيم آن طراحي شد و يك تفكر جديد در محيط تشيع إثني عشري قانون آنرا پايه‌ريزي كرد كشمكش در ميان علماي شيعه في‌مابين موافق و مخالف پيدا كرد،  و آن تفكر انتقال وظايف مهدي و شايستگي‌هاي وي در طول غيبتش است و خروج او به سوي فقيه شيعي به تأخير افتاد،  چنانچه تفصيل و بحث از آثار آن در بحثهاي آتي مطرح مي‌شود وقتيكه خميني به كلي بر وظايف مهدي منتظر آنان بعد از برپايي دولتش فايق مي‌آيد.

سبب دوم:
 اينكه گفته شد اين حكومت نمونه‌ي بارز اسلام واقعي در اين عصر مي‌باشد و علماي آن مراجع تقليد مسلمانان مي‌باشند و مؤسس و بنيان گذار آن يكي از مجددين است كه اين فقط به بعضي از مسلمانان راجع مي‌شود و بعد از برپايي حكومت آنان گفته ‌شد كه مذهب تشيع به آن پاكي اصيل خود و اصالت واقعي خود كه ولاء خدا و رسول او  صلي الله عليه و سلم  و حب اهل بيت  رضي الله عنهم  حبي صادقانه براي خدا بازگشته است كه صاحب آن احترام مسلمانان ديگر خصوصا صحابه‌ي رسول  صلي الله عليه و سلم  را از دست نمي‌دهد.([1])
و بعضي از روزنامه‏ها چنان پنداشتند كه واكنش هايي كه حركت خميني ايجاد كرد به اين خاطر بود كه حركت مذكور حركتي صددرصد اسلامي بود([2]) و مجله‌ي تونسي بنام معرفت، خميني را براي دستيابي به جايزه‌ي ملك فيصل براي خدمت اسلام و مسلمانان برگزيد.([3])
و مجلات ديگري بر همين نهج نوشتند مانند مجله‌ي الرائد([4]) و مجله‌ي الدعوة([5]) و مجله‌ي الرسالة([6]) و مجله‌ي الأمان([7]) و غيره و اين مجلات همه به اهل سنت بستگي دارند.
و بعضي از كساني‏ كه از اهل سنت بودند و در مورد خميني و انقلاب او كتابچه‌هايي نوشتند كه آنها را نمونه‌ي صادق يك حكومت عدل اسلامي مي‌شمارند و آنرا مدح مي‌كردند.([8]) و برخي از حركات و جريانات اسلامي بيانيه‌هايي صادر كردند كه در آنها به مدح و تأييد راه خميني پرداخته ‌شده است. تا جائيكه در بيانيه‏ي تنظيم حكومتي اخوان المسلمين،  حكومت خميني به عنوان تنها حكومت اسلامي در جهان شناخته شده بود. پس به يك فتنه‌ي خطرناكي كه هنوز آثار آن باقي است بدل گشته هر چند عده‌اي به هوش آمدند و حقيقت را دريافتند اما عده اي ديگر هنوز به آن معجب و انقلاب شيعه‌ي خميني را يك حركت تكان‌دهنده مي‌دانند.([9])
و شيعه از اين فضا براي نشر و تإييدات مذهب خود،  بهره‌برداري خوبي كردند و در اين تهاجم تبليغاتي مطرح شده در روزنامه‌ها و رسانه‌هاي اسلامي كه گويا حقيقت براي جوانان مسلمان پوشيده نگاه داشته و گفته نشده‌است سهم بسزايي ايفا كرده‌اند زيرا جوانان مسلمان از اختلافات ميان تشيع و تسنن چيزي به جز اختلاف بر سر اينكه از علي يا ابوبكر كداميك شايسته‌ي ولايت بوده‌،  نمي‌دانند و تلك أمة قد خلت و آن امتي بودند كه دورانشان سپري شده‌است و امروزه چنين اختلافي چندان ارزشي ندارد كه بدان پرداخته‌شود.
و اين فضا فضاي مناسب و ارزاني براي نشر فتنه و شيعه‌گري بود و از همين جا لازم مي‌نمايد كه حقيقت بيان گردد و در ميان مردم انتشار داده ‌شود
 بنابراين تحقيق و بررسي تفكر و انديشه‌ي مؤسس آن و مواد قانوني آن انقلاب و حركت شيعي بار ديگر و به صورتي نوين و داستان تجدد و تغيير و تحول آن لازم است كه از روي آن تحقيق مي‌توان يك حكم موضوعي درباره‌ي آن حركت صادر نمود.([10]).

 

انديشه‌ي خميني

در خلال كتاب "كشف الأسرار،  تحرير الوسيلة حكومت اسلامي،  مصباح الإمامة و الولايةو رساله‌هاي التعادل والترجيح و تقيه و درسهايي‏كه در مورد جهاد و شيعه‌گري و راز نماز و غيره كه خميني نوشته‌است،  مجموعه‌اي از اتجاهات و انديشه‌هاي او روشن مي‏گردد كه مهمترين آنها به ترتيب زير مي‌باشد:
اول: اتجاه و نگرش بت‌پرستانه
دوم: اتجاه و نگرش افراطي صوفيانه
سوم: ادعاي پيامبري و نبوت
چهارم: افراط در شيعه گري
پنجم: ولايت مطلقه‌ي فقيه (يا نيابت كامل از مهدي موهوم)

اولاً: نگرش بت‌پرستانه([11])

در كتاب خود تحت عنوان كشف الأسرار دعوت به شرك و دفاع از ملت مشرك را تحت عنوان «آيا طلب حاجت از مردگان شرك نيست؟» ظاهر نموده ‌است: ممكن است گفته ‌شود توسل به مردگان و طلب حاجت از آنها شرك است؛ با اين توجيه كه پيامبر صلي الله عليه و سلم  و امام بعد از فوت، دو موجود جامد هستند و از آنها نفع و ضرري متوقع نمي‌باشد.
پاسخ اينكه: شرك حاجت خواستن از غير خداست و با اين اعتقاد كه غيرخدا إله و رب باشد،  اما حاجت خواستن از غير خدا بدون اين اعتقاد شرك نيست و در اين باره تفاوتي ميان زنده و مرده وجود ندارد در نتيجه اگر كسي از سنگي يا درختي يا جمادي ديگر حاجت بخواهد شرك نيست با اينكه كار بيهوده‌اي كرده ‌است. و از ناحيه‌ي ديگر ما از ارواح مقدس انبيا و اماماني استمداد مي‌كنيم كه خداوند به آنها قدرتي ويژه عطا كرده ‌است و با براهين قطعي و دلايل عقلي محكم ثابت شده كه روح بعد از مرگ حيات و زندگاني داشته و ارواح بر اين عالم احاطه‌ي كامل دارند و آنگاه براي اثبات ادعاي خود سخناني از فلاسفه نقل مي‌كند.([12])
و اين عبارت شامل مسائل ذيل الذكر مي‌شود:
الف- اعتقاد او به اينكه دعاي سنگ و صنم و بت و ضريح و ساير غير خداها شرك نمي‌باشد مگر اينكه دعا كننده معتقد به إله يا رب بودن آن غير خدا باشد. و اين يك سخن باطل و افتراء است زيرا اين همان شرك اكبري است كه خداوند پيامبران را فرستاده و كتاب‌هاي وحي را نازل فرموده تا آنرا غلط و باطل اعلام كنند و آن همان شركي بود كه پيامبر  صلي الله عليه و سلم  بر سر آن با مشركين جهاد نمود. و اين نه بدان دليل كه مشركين اصنام و بتهاي خود را رب يا إله  مي‌دانستند بلكه بتها را چنان قلمداد مي‌كردند كه خدا در موردشان مي‌فرمايد:
 {... مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى ...‏} الزمر: ٣ ([13])
ما آنان را پرستش نمي‌كنيم مگر بدان خاطر كه ما را به خداوند نزديك گردانند.
و باز خداوند سبحان مي‌فرمايد:
{وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِي الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ‏} يونس: ١٨([14])
 اينان غيرازخدا،  چيزهائي را مي‌پرستند كه نه بديشان زيان مي‌رسانند و نه سودي عائدشان مي‌سازند،  و مي‌گويند: اينها ميانجيهاي ما در نزد خدايند (و در آخرت رستگارمان مي‌نمايند!) بگو: آيا خدا را از وجود چيزهائي(به نام بتان و انبازهاي يزدان) باخبر مي‌سازيد كه خداوند در آسمانها و زمين سراغي از آنها ندارد؟   (مگر شما بتها را نماينده خدا نمي‌دانيد؟  آيا ممكن است خدا اگر نماينده‌اي مي‌داشت از بودن آن بي‌خبر مي‌گشت،  ولي شما باخبر از آن مي‌شديد؟ ! ).  خداوند منزّه (از هرگونه انبازي)  و فراتر از آن چيزهائي است كه مشركان انبازشان مي‌دانند. ‏
ويا مي‌فرمايد:
{ قُل لِّمَنِ الْأَرْضُ وَمَن فِيهَا إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ (84) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (85) قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (86) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ (87) قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ (88) سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ (89)‏} المؤمنون: ٨٤ - ٨٩  ([15])
 بگو: زمين و كساني كه در زمين هستند از آن كيستند،  اگر دانا و فرزانه‌ايد؟!  (بر اساس نداي فطرت،  و بداهت عقل) خواهند گفت:  (همه كائنات،  و از جمله زمين و ساكنان آن) از آن خدايند. بگو: پس چرا نمي‌انديشيد و يادآور نمي‌گرديد(كه تنها مالك كائنات شايسته پرستش است و بس‌؟) بگو: چه كسي صاحب آسمانهاي هفتگانه و صاحب عرش عظيم است؟ (آيا ملك كائنات و فرمانروائي بر آنها از آن كيست؟)‏ خواهند گفت: از آن خدا است.بگو: پس چرا پرهيزگاري پيش نمي‌گيريد(و خويشتن را از فرجام شرك و كفر و عصيان نسبت به يزدان،  صاحب و فرمانده جهان به دور نمي‌داريد؟! ).‏ بگو: آيا چه كسي فرماندهي بزرگ همه‌چيز را در دست دارد (و ملك فراخ كائنات و حكومت مطلقه بر موجودات،  از آن او است‌؟ ) و او كسي است كه پناه مي‌دهد (هر كه را بخواهد) و كسي را (نمي‌توان) از (عذاب) او پناه داد،  اگر فهميده و آگاهيد؟! ‏ خواهند گفت: از آن خدا است.بگو: پس چگونه گول(هوي و هوس و وسوسه شياطين را) مي‌خوريد و(از حق كناره‌گيري مي‌كنيد،  انگار) جادو و جنبل مي‌شويد؟  ‏
پس با اين ثابت گرديد كه مشركين عرب به وجود خداوند به عنوان آفريننده‌ي همه چيز اقرار مي‌كردند ولي با اين حال مشرك شمرده‌ مي‌شوند و شرك آن از اينگونه شركي است كه خميني بدان فرا مي‌خواند.
ب-  اعتقاد او به اينكه مردگان توانايي دفع ضرر و جلب نفع را در اختيار دارند و مي‏گويد كه آنان دفع ضرر و جلب نفع را از مردگانشان استمداد مي كنند و اين بدون هيچ ترديدي شرك اكبر است. مردگان براي خودشان مالك ضرر و نفعي نيستند تا چه رسد به ديگران كه به آنها نفعي رسانند يا ضرري را دفع كنند. و آيا اين شرك با شرك مشركين قريش و غير قريش از مشركين ملت‌هاي ديگري كه غالب شرك آنان از همين بخش است هيچ تفاوتي وجود دارد؟([16]) تنها تفاوت اينكه شرك خود را اسلام قلمداد كرده و آنرا جزو دين پيامبر  صلي الله عليه و سلم  مي‌دانند چنانچه در دفاع خميني و غير او ديده مي‌شود.
ج- ادعاي او بر اينكه ارواح احاطه‌ي كامل بر اين جهان دارند آنگاه براي اثبات مدعاي باطل خود به فلسفه و فلاسفه پناه مي‌برد.
احاطه بر اين دنيا ويژه‌ي خداوند است:
‏{ وَللّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطاً ‏} (النساء: ١٢٦ )([17])
وخداوند كاملاً آگاه از هر چيز است و آن را دقيقاً مي‌پايد
ولي روح يك مخلوقي است كه براي او تعيين سرنوشت مي‌گردد و بعد از جدايي از بدن يا در نعيم يا در عذاب قرار مي‌گيرد و در امر احاطه بر عالم نصيبي ندارد اما چنين باوري از سرچشمه‌ي آن جاي تعجب نيست زيرا كسي كه از ميان الحاد فلاسفه و افراط و غلو رافضيت گردآوري مي‌كند بهتر از اين از او خارج و صادر نمي‌شود بلكه انتظار مي‌رود بدتر از اين هم بگويد.

اعتقاد خميني به تأثير ستارگان و ايام بر حركت انسان

انديشه و تفكر خميني لايزال اسير اوهام  شرك و مشركين بوده  ‌است. او چنان مي‌پندارد كه ايام منحوس و بدشگوني هستند كه بايد فرد شيعي در هر ماه از هر كاري در آن روزها خودداري كند. و اينكه انتقال ماه به سوي بعضي از برجهاي فلكي تإثيراتي منفي بر كار انسان دارد بنابراين فرد شيعي بايد از اقدام به يك پروژه و كار مشخص تا اينكه از آن برج فلكي معين مي‌گذرد خودداري و توقف نمايد.
 و ترديدي در اين نيست كه هركس معتقد باشد ايام و ستاره‌ها در جلب سعادت يا احداث ضرر يا منع آن تأثيري دارند مشرك و كافر است و آن همان اعتقاد صائبه در مورد ستارگان مي‌باشد.
و در كتاب تحريرالوسيله‌ي خميني چنين تفكري بوضوح ديده مي‌شود آنجا كه مي‌گويد: ازدواج كردن در هنگامي‏كه ماه در برج عقرب قرار مي گيرد مكروه است و همچنين در پايان هر ماه و در يكي از ايام منحوس و بدشگون هر ماه مكروه است و آن ايام عبارتند از: روزهاي سوم،  پنجم،  سيزدهم،  شانزدهم،  بيست‏و يكم،  بيست‏و چهارم و بيست و پنجم(و اين در هر ماه وجود دارد).([18])
 اين است اعتقاد خميني،  پس سخن مؤلف تحفه‌ي اثنا عشري در مورد او و پيروانش صادق است كه مي‌گويد:صابئين (ستاره‌پرستان) دوري مي‌كردند از كار در روزهايي كه ماه در عقرب يا طرف يا محاق (در حال محو شدن) بوده باشد و رافضي ها هم چنان هستند.و صائبه (ستاره پرستان) معتقد بودند كه تمام ستارگان فاعل مختارند و چاره انديش عالم سفلي هستند و رافضي‌ها نيز اينگونه فكر مي‌كنند([19])

 

حقيقت شرك نزد خميني

و زمانيكه بت‌پرستي مشركين نزد او شرك نيست پس بايد از ديدگاه او شرك چه چيزي باشد؟ او مي‌گويد:نصوص زيادي وجود دارد مبني بر اينكه تمام نظام‌هاي غير اسلامي شرك هستند و حاكم و سلطه در آن نظام‌ها طاغوت هستند و ما مسئول ازاله‌ي آثار شرك در جامعه‌ي اسلامي خود مي‌باشيم و آنرا به كلي از زندگاني خودمان دور مي‌كنيم([20])
پس تو مي‌بيني كه مفهوم شرك نزد خميني آن است كه يكي از اهل سنت در يكي از بلاد اسلامي و مسلمانان حاكميت كند و حاكم آن در اين صورت مشرك است و اهل آن سرزمين مشركند پس دين اينها ولايت است نه  توحيد به همين دليل شرك در اقطار آنها به نهايت خود رسيده‌است.

دوم: غلو در تصوف (يا اعتقاد به حلول و اتحاد)

و صورت تصوف نزد خميني در بارزترين مظاهر آن در كتاب او به نام مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية و بعد در كتاب ديگر او به نام راز نماز نمايان مي‌گردد و در زير به بيان برخي از انديشه‌هاي افراط‌ گرايانه‌ي صوفيه پرداخته‌ مي‌شود.

الف: سخن او از حلول ويژه

درباره‌ي امير المؤمنين علي رضي الله عنه مي‌گويد: علي خليفه رسول الله  صلي الله عليه و سلم ،  قائم مقام او در ملك و ملكوت،  متحد با او در حضرت جبروت و لاهوت،  اصل و ريشه‌ي شجره و درخت طوبي،  حقيقت سدرةالمنتهي،  رفيق اعلي در مقام يا أدني،  معلم روحانيون،  تأييد كننده‌ي انبيا و مرسلين مي‌باشد.([21])
به اين سخن كه او مي گويد متحد با لاهوت بنگر آنرا همانند سخن و اعتقاد نصارا مي‌بيني كه معتقد به اتحاد لاهوت و ناسوت هستند و قبلا گفته شد كه غلات شيعه چنان مي‌پندارند كه خداوند در علي حلول كرده‌است([22]) و پيوسته و كماكان امثال اين افكار افراطي‌گرايانه و الحادي در اذهان و انديشه‌هاي اين شيوخ چنانچه مي‌بيني وجود خواهد داشت و از گذرگاه دعواي حلول پرودگار در علي،  خميني نيز به اميرالمؤمنين علي سچنين نسبت مي دهد كه گفته‌است: من از پيامبران باطني هستم و با رسول الله  صلي الله عليه و سلم  ظاهرم([23])
پس تو مي‌بيني كه خميني به اين كلمه‌اي كه در نهايت غلو و به دروغ و افترا به اميرالمؤممنين نسبت مي دهد چيزي را كه از آن غلط‏تر و غلو آن بيشتر است مي‌افزايد علي نزد او تنها قائم بر تمام انبيا نيست بلكه قائم بر هر نفسي است و آيتي را كه ويژه‌ي خداوند سبحان است انتخاب و مخلوق را بدان توصيف مي‌كند. خداوند مي فرمايد:
{‏ أَفَمَنْ هُوَ قَآئِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ ... ‏} الرعد: ٣٣ ([24])
آيا خدائي كه (همه مردمان را آفريده است و)  حافظ و مراقب همه‌كس است و اعمال ايشان را مي‌پايد (همسان بتهائي است كه همچون او نمي‌باشند؟  مگر خدا و معبودهاي دروغين مانند يكديگرند؟ )
يعني خداوند سبحان حفيظ،  رقيب و عليم بر هر نفسي در هر حركتي مي‌باشد. مي فرمايد:
{ وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ ...} يونس: ٦١ ([25])
(اي پيغمبر! )  تو به هيچ كاري نمي‌پردازي و چيزي از قرآن نمي‌خواني،  و (شما اي مؤمنان! )  هيچ كاري نمي‌كنيد،  مگر اين كه ما ناظر بر شما هستيم،  در همان حال كه شما بدان دست مي‌يازيد و سرگرم انجام آن مي‌باشيد.
و حقيقت براي هر كس كه دو چشم سالم داشته باشد روشن است چه غلويي بيشتر از اين كه علي را قائم و ناظر بر همه چيز دانست؟ چون اين به إله گرفتن صريح است.
درباره‌ي فرموده‌ي خداي عزوجل:
{ اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ} الرعد: ٢ ([26]) 
خداوند كار و بار (جهان) را (زير نظر مي‌دارد و با حساب و كتاب دقيقي) مي‌گرداند و او (نشانه‌هاي ديدني را در پهنه كتاب هستي بر مي‌شمرد و) آيه‌ها (ي خواندني كتاب قرآن) را بيان مي‌دارد،  تا اين كه يقين حاصل كنيد كه (در سراي ديگر) پروردگارتان را ملاقات خواهيد كرد.
مي‌گويد پروردگار شما كه منظور امام است.([27])

ب- اعتقاد او به حلول و اتحاد كلي

و خميني از اعتقاد به حلول جزئي يا حلول ويژه‌ي علي به حلول عام تجاوز كرده ‌است بعد از اينكه از توحيد و مقامات آن بر مبناي تصورات خود بحث مي كند مي‌گويد: نتيجه‌ي همه‌ي مقامات و توحيدها نديدن هر فعل و صفتي حتي براي خداوند متعال و نفي كثرت به صورت كلي و شهود وحدت محض است.([28]) و از سخن او كه مي‌گويد: عدم رؤيت هر فعل و صفتي حتي براي خداوند متعال چنان بر‌مي‌آيد كه بر مذهب اتحاديه تأكيد مي‏كند چون ديدن يك فعل جداگانه و اثبات صفتي معين براي خداوند به معناي اثبات غيريت و دوگانگي است و اين نزد آنان شرك است.
سپس از يكي از امامان خود نقل مي كند كه گفته‌است ما با خدا حالاتي داريم،  خدا خدا است و ما مائيم و او مائيم و ما اوئيم([29]) ‌سپس به‌آن افزوده و مي گويد: و كلمات اهل عرفان خصوصا شيخ بزرگ محي‌الدين عربي با اين گونه امثال پر شده‌اند مانند سخن او: الحق خلق و الخلق حق و الحق حق و الخلق خلق،  خدا آفريده است و آفريده خداست،  خدا خداست و آفريده آفريده‌است.
و در يكي از جملات خود مي‌گويد: حق منزه همان حق مشبه،  يعني خداي پاك از هر شائبه‌ي عيب و نقص همان خداي مشبه به خلق خود است. سپس جمله‌اي از كلمات ابن عربي را نقل كرده‌است و گفته‌است: ظهور و وجودي به جز براي خداي تبارك و متعال نيست و عالم نزد آزادگان خيالي در خيال است.([30])
و گفته‌است هرگاه خانه‌ي تحقق از غبار كثرت پاك گرديد و حجاب نورانيت و تاريكي درهم پيچيده شد و به مقام توحيد ذاتي و فناءكلي رسيد آنوقت پناه خواستن حقيقي براي او حاصل مي‌شود سپس در مورد {إياك نعبد} مي‌گويد: بازگشت بنده به سوي خداي حق با فناي كلي مطلق.([31])
سپس تو او را مي بيني كه بيشتر براي اثبات مذهب خود در وحدت وجود به ابن عربي كه او را به شيخ كبير توصيف مي‌كند و قونوي كه او را به خليفه‌ي شيخ بزرگ محي‌الدين عربي توصيف مي‌كند استدلال مي‌كند.([32]) و اينچنين روشن شد كه خميني راه اهل حلول و اتحاد را در پيش گرفته‌است.

سوم: ادعاي نبوت

 پليديهاي تصوف و خيالات فلسفي در نزد او ادعاي غريبي و كفر صريحي در او ايجاد كرده‌است آنجا كه براي مريد و سالك چهار مرحله و سفر را ترسيم مي‌كند:
در سفر اول به مقام فنا في‌الله مي‌رسد و در آنجا راز نهان و نهان‌تر وجود دارد و از سخن باطل سرمي‌زند پس به كفر او حكم مي‌شود حال اگر عنايت الهي او را دريافت بعد از ظهور ربوبيت به عبوديت اقرار مي كند.([33])
و در سفر دوم نزد خود به درجه‌ي ولايت تامه مي‌رسد و ذات و صفات و افعال او در ذات و صفات و افعال حق فاني مي‌شود و باز فنا در فنائيت كه همان مقام أخفي است حاصل مي‌شود و دايره‌ي ولايت به اتمام مي‌رسد.([34])
و اما در سفر سوم: بيداري تام براي او حاصل و به بقاي خداوند بقا مي‌يابد و در عالم جبروت و ملكوت و ناسوت سفر مي‌كند و سهمي از نبوت براي او حاصل مي‌شود ولي آن نبوت تشريعي نيست و در اين هنگام سفر سوم تمام و سفر چهارم آغاز مي‌شود.([35])
با سفر چهارم مقام نبوت تشريعي را كسب مي‌كند.([36])
پس مراحل و مراتب سفر نزد او عبارتند از: فناء،  ولايت و در آن فناء در فناء وجود دارد،  نبوت بدون تشريع،  سپس نبوت كامل و آن مراحل دربرگيرنده‌ي اين است كه نبوت اكتسابي بوده و از طريق رياضت‌ها و مجاهدت‌هاي اهل تصوف به‌دست مي‌آيد و اين ادعا به اصول فلسفي قديمي بر‌مي‌گردد و به همين دليل قاضي عياض گفته‌است: هر كس براي خود ادعاي نبوت كند و يا اكتسابي بودن آنرا درست بداند و يا معتقد باشد كه با صفاي قلب به درجه‌ي آن مي‌رسد همانند فلاسفه و غلات صوفيه،  ما آنان را كافر مي‌دانيم.([37])
بنابراين سخن مذكور كفري صريح و الحادي آشكار و كفر به نبوت انبيا رضي الله عنهم  و خارج شدن از دايره‌ي دين اسلام محسوب مي‌شود و روشن شد كه او براي خود پيمودن اين مقامات و درجات را ادعا مي‌كند و در كتاب خود حكومت اسلامي بيان كرده‌است كه فقيه شيعي همانند موسي و عيسي مي‌باشد.([38])
و لازم است كه فراموش نشود كه نزد آنان مقام ولايت از مقام نبوت بالاتر است كما اينكه قبلا گفته شد([39]) و بيان اين موضوع از زبان و كلام خميني نيز خواهد آمد و با اين حال خميني در ايران فقط با واژه‌ي امام خوانده‌شده يعني وصفي كه نزد آنان مافوق وصف نبوت است.([40])
و اين معنا را يكي از مسئولان ايراني به نا فخرالدين حجازي تاكيد كرده و مي‌گويد: خميني از موسي و هارون پيامبر  رضي الله عنهم  بزرگتر است و اين گفته به خميني رسيد و او را در تهران نائب الإمام خود قرار داد و او را به عنوان رئيس بزرگترين مؤسسه‌ي مالي آن سرزمين يعني بنياد مستضعفين تعيين كرد.([41])
و محمد جواد مغنيه را مي‌يابيم كه بر برتر بودن خميني از پيامبر خدا موسي؛ اشاره‌اي مي‌كند،  آنجا كه مي‌گويد: و سيد معلم (يعني خميني) در صفحه 111 كتاب حكومت اسلامي گفته‌است: چرا بترسيم؟ بايد يكي از اين مرحله باشد يا زندان با تبعيد يا قتل كه اولياء خدا خودشان را به خاطر رضائيت خدا بخت مي‌كنند. سپس جواد مغنيه به آن مي‌افزايد و مي گويد: و اين كلمات تنها ابراز احساس از احساسات خشم نيست چنانچه موسي در هنگام به زمين انداختن الواح(تورات) و گرفتن و كشيدن موسي سر برادرش دچار آن شد،  بلكه از علم و منطق قاطع و بالايي خبر مي‌دهد كه آتش عاطفه و احساس بدان راه ندارد.([42])
و اين متن مغنيه با حروف خودش مي‌باشد و از آن بر‌مي‌آيد كه خميني از پيامبر خدا ؛ كامل‌تر است و كار خميني از علم و منطق برمي‌خيزد ولي عملكرد موسي بر خشم و عاطفه و احساس بنا شده‌است.
و موسي ؛ شريف‌تر و بزرگتر از آن است كه با صفات صالحين مقايسه‌شود پس چگونه خميني بر او تفضيل داده مي‌شود يا با او مقايسه‌مي‌گردد.؟! و اين منطق غلات و افراطيوني است كه دل‌هاي آنان از ارج نهادن به انبيا و پيامبران خدا رضي الله عنهم  خالي شده‌است زيرا غلو و افراط آنان در مورد امامان و نائبانشان نفس‌هاي آنان را از بزرگداشت و عظمت رسالت و رسولان خدا فارغ گردانيده است. و گفته مي‌شود خميني اسم خود را در اذان نماز داخل كرده و آنرا بر شهادتين مقدم داشته‌است. دكتر موسي موسوي( [43])مي‌گويد: خميني نام خود را در اذان نمازها وارد كرده و آن را بر نام مبارك پيامبر صلي الله عليه و سلم  مقدم داشته است پس اذان نمازها در ايران بعد از به حكومت رسيدن خميني و در تمام مساجد جامع اينگونه است: الله اكبر،  الله اكبر،  خميني رهبر آنگاه اشهد ان محمد رسول الله گفته مي‌شود (و مولف سهوا كلمه‌ي اشهدا ان لا اله الا الله را ذكر نكرده است) ([44]) ([45])و هنگاميكه ابن بابويه كه يكي از علماي بزرگ شيعه در قرن چهارم است معتقد است كه قول شيعه در اذان أشهد ان عليا ولي الله،  از جعليات گروه افراطي مفوضه، ([46]) خدا لعنتشان كند مي‌باشد.
 مشخص مي‌گردد كه معاصرين شيعه تا چه اندازه از گذشتگان شيعه فاصله گرفته‌اند و معاصرين تفاوت‌هاي خود را با غلات محو كرده‌اند و هيچ‌گاه مرزهايي نداشته‌اند كه در مسير مذهب خود از قديم‌الأيام تا كنون در برابر غلو و بي ديني ايستاده باشند..

چهارم افراط در غلو و شيعه‌گري

به نسبت روش و جهت خميني در تشيع او مذهب غلو و انحراف و يك‌جانبه گرايي را كه مذهب غلات رافضي‌ها بوده برگزيده‌است([47])و دليل اينكه وي مذهب غلات شيعه را دارد اينكه او به تفضيل امامان بر انبياء و مرسلين رضي الله عنهم  معتقد مي‌باشد و مي گويد: يكي از ضروريات مذهب ما اين است كه فرشته‌ي مقرب و پيامبر مرسل هم به مقام امامان نمي‌رسند. و از امامان؛ نقل شده‌ كه ما با خدا حالاتي داريم كه در وسع و ظرفيت فرشته‌ي مقرب و پيامبر مرسل نيست([48])
و اين است مذهب غلات رافضيها چنانچه عبدالقاهر بغدادي([49]) و قاضي عياض در الشفاء 2/290 و شيخ‌الإسلام ابن تيميه در منهاج السنه 1/177 به اثبات مي‌رسانند
و خميني اين مذهب را به همه‌ي معاصرين شيعه نسبت داده و مي‌گويد: كه يكي از ضروريات مذهب ما است. پس بنا به حكم ائمه‌ي اسلام معاصرين شيعه از غلات شيعيان رافضي محسوب مي‌شوند و بحث به اينجا ختم نمي شود بلكه عقيده‌ي خميني در مورد امامانش همان عقيده‌ي غلات شيعه،  بنا به حكم علماي بزرگ شيعه در قرن چهارم مي‌باشد و دليل آن هم اينكه خميني در حكومت اسلامي ص91 مي گويد: كه تصور سهو و غفلت از امامان او بعيد مي‌باشد.و اين ديدگاه بنا به نظر ابن بابويه و غير او مستحق لعن و نفرين هستند آنجا كه مي‌گويد: غلات و مفوضه خدا لعنتشان كند سهو كردن پيامبر  صلي الله عليه و سلم  را انكار مي كنند.([50]) و ابن بابويه از شيخ خود محمد بن حسن بن وليد نقل كرده كه او نفي سهورا ازپيامبر و امام،  غلو قلمداد كرده‌است.([51]) ودر كتاب خود بر اين غلات و مفوضه چنين حكم مي‌كند: اعتقاد ما در مورد غلات و مفوضه اين‌است كه آن ها نسبت به خداوند بزرگ كافرند و از يهود و نصارا و مجوس بدترند.([52])
اين از يك طرف و خميني در بقيه‌‌ي عقايد خود تفاوتي با عقايد شيعه‌ي اثني عشري كه صفحاتي در اين مورد نگاشته شد ندارد و او در مورد تكفير صحابه‌ي رسول الله همانند ديگران فكر مي‌كند([53])و در مورد عموم اهل سنت نيز عقيده‌ي تكفيري دارد و آنها را به جز عده‌اي كه آنان را مستضعف مي‌نامند به ناصبي توصيف مي‌نمايد([54]) بلكه او در اين باره نظري جداي از نظرات قوم خود دارد و آن تعامل با اهل سنت به عنوان دشمنان حربي است آنجا كه مي گويد: قوي‌تر اينكه ناصبي در مباح‌بودن غنيمت گرفتن از آنها و تعلق خمس به آن غنيمت بايد به اهل حرب ملحق شوند و همانند حربي با آنها تعامل شود. بلكه ناصبي در هر جا باشد بايد مال و دارايي او أخذ شود و به هر وسيله‌اي ممكن واجب است خمس آن اخراج گردد.([55])
و منظور او از ناصبي‌ها،  اهل سنت و شيعه‌ي زيديه كه به نظر آنان به اهل سنت ملحق هستند مي باشد نه فقط خوارج و كساني كه نزد اهل سنت ناصبي هستند به دليل اينكه امير المؤمنين علي؛ را تكفير مي كردند و به همين دليل خوارج را به عنوان قسمي ديگر در رديف نواصب بيان مي كند و مي گويد: و اما نواصب و خوارج- خدا لعنتشان كند،  هر دو نجس هستند.([56])
و درباره‌ي عقيد‌ه‌ي آنها در بحث قرآن خميني نيز افتراي وجود قرآن علي را كه به صحابه عرضه كرده و آن را دور انداخته‌اند و نيز وجود چيزهاي ديگري كه در قرآن كنوني نيست ولي در آن بوده تأييد و تصديق مي‌كند و مي گويد: و شايد قرآني كه علي گردآوري كرده‌بود و مي خواست بعد از وفات پيامبر  صلي الله عليه و سلم  آنرا تبليغ كند ([57]) همان قرآن كريم باشد با تمام ويژگيهايي كه درفهم ضبط شده‌ي او به آموزش رسول الله  صلي الله عليه و سلم  دخيل است([58]) و او به مجوس ملحد صاحب فصل الخطاب ترحم مي‌كند و از كتاب او مستدرك الوسايل دريافت كرده و بدان استدلال مي‌كند([59]) چنانچه از اصول آنان كه حاوي اين كفر است نيز تلقي و دريافت مي‌كند  مانند اصول كافي تأليف كليني([60]) و احتجاج تأليف طبرسي([61]) و از ساير كتاب هاي آنان به همين منوال استدلال مي‌كند.
 وندوي در ترجمه‌ي بعضي از عبارات و جملات كتاب كشف الأسرار خميني چيزهايي را بيان مي‌كند،  كه در برگيرنده‌ي اثبات اين كفر از خميني مي‌باشد([62]) و در متن مترجم از كشف الأسرار كه در دست من است،  خميني به اين پرسش كه چرا نام امامان در قرآن ذكر نشده است؟ اينگونه پاسخ مي‌دهد و مي گويد: بي گمان از كساني كه تنها براي رياست و دنياپرستي با اسلام و قرآن ارتباط داشته‌اند و قرآن را وسيله‌اي براي رسيدن به مقاصد فاسد خود ساخته ‌بودند،  بعيد نيست كه اين كتاب آسماني در زمينه‌ي بيان نام امامان در قرآن تحريف كرده و آن آيات را مسح نمايند و داغ ننگ اين عمل را بر حيات مسلمانان وارد گردانند([63]) پس او در اينجا با تلميح و اشاره به وقوع تحريف در قرآن پرداخته‌است ولي به صراحت امكان تحريف كتاب خدا را از طرف يكي از افراد اين امت تصديق و تأييد مي‌كند و در اين تكذيب فرمايش خدا وجود دارد كه مي فرمايد:
{ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ } الحجر: ٩ ([64])
‏ ما خود قرآن را فرستاده‌ايم و خود ما پاسدار آن مي‌باشيم (و تا روز رستاخيز آن را از دستبرد دشمنان و از هرگونه تغيير و تبديل زمان محفوظ و مصون مي‌داريم) 
به اين نگرش عقلاني متعصب و قفل شده كه مي‌پندارد خداي سبحان در كتابش آنچه به گمان آنان اصل دين و اساس متين آن است از ترس تحريف شدن بوسيله‌ي صحابه‌ي رسول الله  صلي الله عليه و سلم ذكر نكرده‌است.
وخميني هم افترا وخرافه‌ي غيبت مهدي را تصديق و مي‌پندارد كه باز مي‌گردد. بلكه مي‌گويد: تما م پيامبران رضي الله عنهم  آمده‌اند تا قواعد وپايه‌هاي عدالت را در عالم،  پايه‌ريزي كنند،  ولي هيچكدام حتي پيامبر اسلام محمد خاتم الانبياء صلي الله عليه و سلم  كه آمد بشريت را اصلاح كند در اين رسالت مهم و اساسي ناجح وپيروز نشدند و تنها كسي كه در اين كار پيروز خواهد شد مهدي منتظر مي‌باشد.([65])
ومسلمانان اين سخنراني را ناپسند دانسته، و رابطه‌ي عالم اسلامي بيانيه‌اي صادر كرد كه اين گفته راغلط دانسته و توضيح مي‌دهد كه مناقض صريح اسلام و محتواي قرآن و سنت نبوي مطهر واجماع امت اسلامي مي‌باشد.([66]) همچنانكه از جهات متعدد انكار اين سخن جار ي گرديد.([67])
ومجله جماعت اسلامي در پاكستان سخنراني خميني را پخش نموده و اين سخن را بدان اضافه كرد: اين نفي و رد اسلام وتاريخ اسلام است وامري است كه حتي دوستان آنرا تحمل نمي كنند.([68]) و او باچنين تصريحي در اين باره از طبيعت مذهب افراطي خود درغلو خارج نشده است. اومعتقد است كه امامان (كه مهدي يكي از آنان است) از پيامبران رضي الله عنهم بزرگتر هستند ونيز به نظر اوصحابه رسول الله صلي الله عليه و سلم  بعد از وفات پيامبر  صلي الله عليه و سلم  مرتد شدند،  زيرا به جاي بيعت با علي براي خلافت با ابوبكر بيعت نمودند. وجوهر رسالت نزد آنان امامت علي مي باشد به همين دليل گفته است: پيامبر صلي الله عليه و سلم  اگر خليفه‏ي بعد از خود را تعيين نكرده باشد به منزله‏ي اين است كه رسالت را تبليغ نكرده است،  ودراين جا است كه مي گويد: به راستي رسول الله  صلي الله عليه و سلم  پيروز وناجح نشده است زيرا علي بعد از او به صورت بلا فصل ومباشر متولي خلافت نشده است.
وخميني در پاسخ منكرين سخنراني خود بيانيه اي صادر نمود ودر پاسخ وي جز تاكيد روي گفته هاي ناپسند وغلط خود چيز‌ي مشاهده نمي‌شود. و در آن مي‌گويد: ما مي گوييم كه پيامبران موفق به اجرا وتنفيذ مقاصد خود نشده‌اند،  و خداوند در آخر زمان شخصي را بر مي انگيزد كه مسايل پيامبران رضي الله عنهم  را به اجرا در مي آورد،  سپس منكرين سخنراني خود را به ايجاد تفرقه ميان مسلمانان متهم مي كند.([69])
و خميني مي‌گويد: كه تعاليم امامان همانند تعاليم و آموزه‌هاي قرآن مي‌باشد.([70]) بلكه او به داستانسرايي جزواتي كه به خيال آنان از ائمه به ارث مانده‌است عمل مي‌كند و آن قدسيت و قداستي كه امت اسلامي براي كتاب خدا و سنت رسول‌الله  صلي الله عليه و سلم  قايلند او براي آن جزوات قايل است ([71]) و تمام عقايدي را كه فرقه‌ي اثني‌عشري به آن مي‌بالند تاييد مي‌كند و از آنها تبعيت مي‌نمايد بلكه كدام انديشه از همه يك‌جانبه‌گرايانه‌تر و منحرف‏تر است به‌ آن عمل مي‌كند كه در اينجا نيازي به تفصيل و طول دادن نيست چون هدف بيان اين نكته است كه خميني آنگونه نيست كه اصحاب اين ديدگاه ساده‌ي سطحي مي‌پندارند و برخي از آنها را مي‌بينيم كه مي‌گويند: بلكه خميني از برخي از عقيده‌ي خود در مورد تقيه دست برداشته‌است([72]) و او به پيروان خود دستور داده‌است كه با اهل سنت نماز بگذارند كه در صورت ظاهري نوعي اعتدال محسوب مي‌شود. و پاسخ آن در رساله‌اي كه خودش در باره‌ي تعادل و ترجيح و در رساله‏ا‏ي كه در مورد تقيه نوشته‌است وجود دارد و براي تو كافي است كه بداني خميني معتقد است اصل دين آنها بر مخالفت اهل سنت بنا مي‌باشد و اين اصل در حالت اختلاف روايات نزد خميني ترجيح داده مي‌شود بنابراين مي‌گويد: اخبار آنان كه دستور به عمل بر خلاف عامه ‌مي‌دهد مانند اين سخن كه: (ما خالف العامة فقيه الرشاد) يعني رشاد و هدايت در چيزي است كه با اهل سنت مخالفت داشته‌باشد و يا مانند اين سخن (دعوا ما وافق القوم فإن الرشد في خلافهم) يعني آنچه را كه موافق قوم (اهل سنت) باشد ترك كنيد. از اصول ترجيح هستند و ترجيح دادن اينها محض تعبد و بندگي كردن نيست بلكه مخالفت آنها راهي است به سوي واقعيت و رشد و هدايت در مخالفت آنان نهفته ‌است.([73])
سپس مبحثي را تحت عنوان (اخباري كه در مورد مخالفت اهل سنت وارد شده‌اند)([74]) و بيان داشته كه اخبار و روايات آنها در اين باره دو نوعند:
نوع اول: اينكه به عمل كردن به مخالف عامه در حالت تعارض روايات ائمه دستور مي‌دهد. دوم به مخالفت مطلق امر مي‌كند.
 پس پنج روايت را از زمره‌ي نوع اول بيان داشته و گفته‌است: از حسن بن جهم روايت شد كه گفت: به عبد صالح (يعني امام) گفتم: از ابوعبدالله ؛ چيزي روايت مي‌شود و از او خلاف آن روايت مي‌شود پس به كداميك عمل كنيم؟ گفت آن روايت كه مخالف قوم(اهل سنت)باشد،  بدان عمل كن و از آن روايت كه موافق قوم است اجتناب كن.([75])
و روايات ديگري هم از اين معني خارج نمي‌شوند و در بعضي از هر دو نوع روايات دستور داده‌ مي‌شود كه بر كتب حديث اهل سنت عرضه گردد پس مي‌گويد: آن روايات را بر اخبار عامه (اهل سنت) عرضه كنيد پس آنچه موافق اخبار آنان باشد رها كنيد و آنچه را مخالف روايات آنان باشد بدان عمل كنيد.([76]) و خميني بدنبال اين نوع اخبار مي‌گويد: پوشيده‌نيست كه اين اخبار به وضوح دلالت مي‌كنند بر اينكه در زمان وجود دو خبر متعارض،  علي‏رغم اعتبارسند يكي از آن دو،  خبري كه مخالف عامه باشد ترجيح داده مي‌شود. حتي اگر يكي ظاهرا صحيح و مضمون آن در ميان اصحاب مشهور باشد بازهم آنچه مخالف عامه باشد مرجّح است. بلكه اين مرجع در تمام ابواب فقه و بر السنه و زبان‌هاي فقهاي متداول عام و شايع است.([77])
چنانچه ديده مي‌شود،  خميني هر خبري كه به نظر آنان موافق اهل سنت باشد به تأكيد رد و طرد مي‌نمايد انگار اهل سنت جزو يهود و نصارايي هستند كه تشبه به آنها نهي شده ‌است،  حتي در كتاب هاي آنان به صراحت گفته ‌شده ‌است كه اهل سنت از يهود و نصارا كافرترند.([78])
نوع دوم: و آن اخباري هستند كه به مخالفت اهل سنت به صورت مطلق دستور مي‌دهند و آن با بحث كردن از اعمال و اقوال و عقايد اهل سنت كه مخالف روايات آنان هستند و پنج روايت از اين نوع هم ذكر كرده ‌است.
روايت اول: و آن روايتي است كه به فرد شيعي دستور مي‌دهد از مفتي شهر و ديار خود سؤال كند تا به خلاف فتواي وي عمل كند آنجا كه مي‌گويد: پيش فقيه شهر برو و درباره‌ي كار خود از او سؤال كن،  اگر در مورد چيزي فتوايي برايت صادر كرد بر خلاف آن عمل كن چون حق در خلاف آن فتوا مي‌باشد. (البته منظور از مفتي بلد مفتي اهل سنت مي‌باشد).([79])
و اين روايت و مشابه آن از اين نوع نزد شيعه اشكال بزرگي ايجادكرده‌است و آن در اخباري از اهل سنت بويژه در زمينه‌ي فقه كه موافق اخبار شيعه‌ هستند،  اگر به اين روايات به صورت مطلق عمل مي‌كند خارج شدن از هر دو مذهب را بدنبال دارد و به همين خاطر خميني بر هر روايت از اين روايات تأويلي مي آورد تا سعي كند از اين اشكال خلاصي يابد مثلا بر روايت سابق اينگونه مي‌گويد: مورد آن روايت صورت اضطرار و نبود راه به سوي واقعيت است پس او را ارشاد كن كه در هنگام سد طريق به آن برگردد،  و از آن چنان برنمي‌آيد كه از طريق ما رد خبر هنگامي كه موافق آنان باشد درست باشد.([80])
پس مي‌گويد: و قول راوي: قسم به خدا شما بر چيزي نيستيد كه آنها بر آنند،  و آنها بر چيزي نيستند كه شما بر آن باشيد،  پس با آنها مخالفت كنيد زيرا آنها بر حنيفيت و راه راست نيستند.
پس ظاهر روايت مخالف اهل سنت در عقايدشان و در امر ولايت و آنچه به آن مرتبط مي‌باشد و آن دو روايت بر خبري كه موافق آنان باشد دلالت نمي‌كند.([81])
و چنانچه مي بيني خميني مخالفت با اهل سنت را از اصول ترجيح نزد شيعه به شمار مي‌آورد،  پس آن كساني كه دست تقارب و اتحاد با او به سويش دراز مي‌كنند كجايند؟ و كجايند آن كساني كه گمان مي‌برند كه او از تقيه با اهل سنت دست برداشته ‌است؟
اما اينكه به طايفه‌ي خود امر مي‌كند كه با اهل سنت نماز بگذارند،  يكي از موارد عمل كردن او به تقيه ‌است و آن همان چيزي است كه در رساله‌ي او دربارده‌ِ تقيه به تفصيل از آن بحث شد. ولي آن دسته از اهل سنت كه به ظاهر امور مي‌نگرند و شناختي از نهفته‌ها و خفاياي مذهب شيعه ندارند شيداي اين امر خطرناك شده و آن‏را از مناقب و محاسن خميني و تلاش و كوشش او براي اتحاد مسلمانان تلقي مي‌كنند([82])
در عين حال او در رساله‌اش در زمينه‏ي تقيه بحث ويژه‌اي را در اين‌باره تحت عنوان (رواياتي كه بر صحيح بودن نماز با عامه (اهل سنت) دلالت دارند) نهاده است و مي گويد: روايات ويژه‏اي وارد شده كه بر درستي نماز با مردم و ترغيب بر حضور در مساجد آنان و اقتدا به آنها دلالت مي‌كند. مانند روايت صحيح حماد بن‏عثمان بن ابوعبدالله كه گفته‌است: هركس در صف اول با آنان نماز بخواند،  همانند كسي است كه پشت سر رسول‌الله  صلي الله عليه و سلم  در صف اول نماز بپا داشته است و خميني در توضيح خود بر آن مي‌افزايد و مي گويد: و شكي نيست كه نماز خواندن با حضرت رسول الله صلي الله عليه و سلم  صحيح بوده و فضيلت بزرگي دارد و اين نماز با آنان در حالت تقيه است.([83])
پس مي‌گويد: و سماع و شنيدن آن معتبر است گفته است در مورد مناكحت و پيوند زناشويي و نماز خواندن پشت سر آنان پرسيدم در پاسخ گفت: اين كار سختي است هرگز نمي‌توانيد چنين كاري را انجام دهيد. رسول الله  صلي الله عليه و سلم  به آنها دختر داده و داماد آنها شده‌است و علي پشت سر آنها نماز به پاي داشته‌است.([84])
بعد اشاره مي‌كند كه اين تقيه ارتباطي به بحث ضرورت ندارد. بلكه خاص تعامل با اهل سنت است زيرا او معتقد است كه تقيه در حالت ترس ضرورت مي‌يابد و براي مدارا و سازش هم مي‌شود تقيه نمود كه در اين هنگام از برترين اعمال نزد شيعه شمرده مي‌شود. تقيه در حالت ترس كه امر آن روشن است،  ولي در حالت دوم آنرا اينگونه توضيح مي‌دهد: اما تقيه‌اي كه از روي مدارا و سازش صورت مي‌پذيرد و مورد ترغيب قرار مي گيرد عبادت از روي آن و بر مبناي آن جزو محبوب‏ترين و برترين عبادات مي باشد. ظاهرا به نوع تقيه در برابر عامه اختصاص دارد چنانچه مبناي روايات با وجود كثرت آنها همين است.([85])
آيا باز هم بايد گفت كه خميني از تقيه و نيرنگ دست برداشته‌است؟ ولي آنكه چنين چيزي را مي‌گويد فراموش كرده‌است كه تقيه نزد شيعيان چندين نوع و صورت دارد و تقيه اهل سنت از برترين و افضل اعمال بوده و مشروط به ضرورت و حالت اضطرار نيست.
و در پايان لازم است بداني كه خميني عصر خلفاي راشدين را عصر تقيه مي‌شمارد و مي گويد: بعد از رسول الله  صلي الله عليه و سلم  تا زمان خلافت اميرالمؤمنين(علي)؛ و بعد از او نيز تا زمان غيبت امام مهدي،  امامان و پيروان شيعيان آنان تا حدود بيشتر از دويست سال به تقيه مبتلا بوده‌اند.([86])
پس روشن شد كه خميني يكي از غلات شيعه مي‌‌باشد و او به شاذترين و انحرافي ترين نظر از نظرات آنها عمل مي‌كند و بر مخالفت اهل سنت اعتماد مي‌كند و هرگاه از آن بيرون رود از روي تقيه مي‌باشد.

پنجم: اعتقاد او به ولايت فقيه

شيعه‏ي اثنا عشري معتقداند كه ولايت مطلقه بر مسلمانان مخصوص اشخاص معيني است كه خداوند آنان را با اسم و عدد همانند پيامبران برگزيده است.([87]) و اين امامان كارشان همانند كار خدا و عصمت و دوربودنشان از لغزش و خطا و گناه،  همانند عصمت پيامبران خداوند و فضيلت و برتري آنان بالاتر از فضيلت پيامبران رضي الله عنهم  مي‏باشد. و بر حسب اعتقاد آنان آخرين امام از سال 26 هجري به بعد تاكنون غائب است،  بنابراين شيعه‌ي اثناعشري،  حرام مي‌دانند كه كسي مقام و منصب وي را در خلافت،  تا زمان ظهور او از غيبت و خروج او از مخفي گاهش به تصرف خود درآورد. تا جائيكه شيعه ي اثنا عشري مي‌گويد: هر پرچمي كه قبل از قيام امام مهدي برافراشته شود،  صاحب آن طاغوت است،  هرچند كه به سوي حق هم فراخواند.([88])
و شيعيان قرن هاي گذشته بر اين رويه رفته اند و به گمان خود توانسته‌اند يك مهر و امضا و تاييديه از امام غائب بگيرند كه سرپرستي برخي از مصالح ويژه‏ي خود را به يكي از شيوخ و علماي شيعه بسپارند نه تمام اين مصالح و اين تاييديه مي‏گويد: اما در مورد رويدادهايي كه به وقوع مي پيوندند به راويان حديث ما مراجعه نماييد.([89])
و از لابه لاي اين عبارات چنان برمي ايد كه با آنها دستور مي‌دهد تا براي آگاهي از احكام حوادث و رويدادهاي جديد به شيوخ شيعه مراجعه كنيد.
به همين دليل نظر و راي اهل تشيع بر اين است كه ولايت فقهاي آنان به مسايل و امثال آن اختصاص دارد چنانچه متن تاييديه گواهي مهدي موهوم نيز آنرا مي رساند اما ولايت عمومي كه شامل مسايل سياسي و برپايي حكومت مي شود از ويژگي هاي مهدي غائب و تا زمان رجعت و بازگشت او از غيبت به او اختصاص دارد،  و به همين دليل بوده كه پيرامون اين مذهب،  در حالي كه به عنوان غاصب و ستمگر و اشغالگر به خلفاي مسلمين نگريسته‏اند در پناه آنان به زندگي ادامه داده و از اينكه بر سلطنت امام آنها استيلا پيدا كرده اند حسرت خورده اند كه در فرج امام مهدي موهومشان شتاب كنند تا دولت آنان نيز تشكيل گردد و در تمام اين مدت با حكومت هاي موجود به مقتضاي عقيده‏ي تقيه عمل نموده اند،  اما غيبت به اصطلاح حجت به طول و درازا كشيد،  و قرنها به دنبال هم سپري گرديد و بدون اينكه ظهور كند همچنان انتظار ادامه دارد و شيعه از دولت شرعي بر حسب اعتقاد خودشان محرومند. در نتيجه انديشه‏ي انتقال وظايف و نيابت مهدي به فقيه پيدا شد و افكار متاخرين شيعه را به خود سرگرم كرد.
و خميني اشاره مي‌كند كه علماي آنها،  از جمله احمد نراقي و حسين ناييني بر اين باورند كه تمام اختيارات و وظايف و كارهايي كه در امور حكومتي و اداري و سياسي در اصل بر عهده‏ي امام مهدي است در زمان غيبت او تا زمان ظهور او نائب او كه ولي فقيه باشد عهده دار شده و انجام مي دهد.([90])
و خميني به غير از اين دو فرد كس ديگري از علماي شيعه كه قبلا چنين انديشه‌اي داشته باشند نام نبرده است و اگر كسي ديگر را مي يافت قطعا ذكر مي‌كرد،  زيرا او از چيزي جستجو مي كند كه مذهب و باور خود را بدان توجيه ‌نمايد.
پس بنابراين انديشه‏ي ولايت مطلقه‏ي فقيه نزد فرقه‏ي اثناعشري تا قبل از قرن سيزده پيدا نشده است و در واقع خميني اين رشته‏ي ارتباطي را از طرف خود جعل كرده و به اين انديشه فرا مي خواند و ضرورت برپايي دولتي به رياست نائب امام مهدي (امام زمان)  را براي تحقق اهداف شيعه و تطبيق مذهب شيعه طرح و بدان دعوت مي نمايد. و مي‏گويد: امروزه در زمان غيبت نص وجود ندارد كه شخص معيني را براي اداره‏ي امور حكومت معرفي كند،  پس چاره و نظر در اين باره چيست؟ آيا همين طور احكام اسلامي تعطيل شده رها شوند؟ يا از اسلام بي علاقه شويم؟  يا بگوييم: اسلام آمد تا فقط دو قرن حكومت كند و بعد از آن مسلمانان اهمال شوند؟  يا بايد بگوييم: اسلام امورات تنظيم حكومت را اهمال كرده و ناديده گرفته است؟ و ما مي دانيم كه نبود يك حكومت اسلامي يعني تباه شدن مرزهاي اسلام و نابود شدن آنها،  يعني پذيرش خذلان و ذلت ما در روي زمين،  آيا دين ما به چنين چيزي اجازه مي‏دهد؟  آيا حكومت ضرورتي از ضروريات زندگي نيست؟([91])
ودر جاي ديگر مي‏گويد: از غيبت كبري امام مهدي ما بيشتر از هزار سال ميگذرد و شايد هزاران سال ديگر بگذرد و هنوز قدوم امام منتظر در اين مدت طولاني مقتضاي مصلحت نباشد،  آيا بايد احكام اسلامي همچنان تعطيل شده باقي بمانند؟ و مردم در خلال آن مدت مديده هر چه مي خواهند بكنند؟ آيا از چنين وضعيتي هرج و مرج پيدا نمي شود؟  قوانين و تعاليمي كه پيامبر اسلام  صلي الله عليه و سلم  در نشر و بيان و اجراي آنها در مدت بيست و سه سال آن همه تلاش بخرج داد و آنرا در زمين تحقق بخشيده آيا فقط براي آن زمان محدود بود؟ آيا مثلا خداوند عمر شريعت اسلامي را براي دويست سال تعيين و موجل نموده است؟  به نظر من،  داشتن چنين انديشه‏اي از اعتقاد به منسوخ بودن اسلام بدتر مي باشد.([92])
سپس مي گويد پس هر كسي كه به انديشه‏ي عدم ضرورت تشكيل حكومت اسلامي،  تظاهر نمايد و آنرا تبليغ نمايد در واقع ضرورت تنفيذ و اجراي احكام اسلامي را انكار كرده است و به تعطيلل و ناپويايي آن احكام فرا مي‏خواند و بدنبال شموليت و فراگيري و ماندگاري دين اسلام حنيف را انكار مي كند.([93])
پس خميني با توجيهاتي كه بيان داشته،  چنان مي انديشد كه فقيه شيعي و پيروان او براي استيلا بر حكومت در سرزمين هاي اسلامي به نيابت از امام زمان اقدام كنند و او با چنين نگرشي از مقررات دين شيعه خارج شده و با سفارشات امامان بسياري كه ضرورت انتظار امام غائب و شتاب نكردن در ظهور و خروج وي را توصيه كرده اند مخالفت كرده است.
حتي يكي از مراجع تقليد آنان در اين عصر گفته است: و روايات از امامان  رضي الله عنهم  به ثبت رسيده كه قيام عليه دشمنان و سلاطين زمان خود را حرام مي نمايند زيرا منصب امامت تنها براي كسي درست است كه از جانب خداوند با نص قاطع برگزيده شده باشد. رضايت و خشنودي آنان نسبت به اين حكومت ها مورد نظر و مقصود نيست.
و اين توجيهاتي كه خميني براي بيان ضرورت برپايي حكومت شيعي و نيابت فقيه به جاي مهدي در زمينه‏ي رياست حكومت،  طرح مي كند مي بايد جهت ديگر‏ي به خود گيرد،  اگر واقعا علماي شيعه در گفته‏ي خود راست مي‏گويند و بري پيروان خود نيك انديش و خيرخواه هستند و آن جهت عبارت است از نقد ريشه‏اي مذهبي كه بر خرافه‏ي غيبت و انتظار غائب و اساسي كه آنها به اين نتيجه متناقض و چندگانگي و سرگرداني رسانده‏است.
در هر حال اين گواهي و شهادت مهمي است كه از طرف يكي از ايات و مراجع و حجت الاسلام هاي شيعه بر بطلان و فساد مذهب شيعه از اساس و ريشه سر مي زند. و شاهد آن است كه گروه و طايفه‏ي وي در تمام قرون گذشته بر ضلالت و گمراهي،  راه پيموده اند،  و اين انديشه‏ي آنان كه بايد امام معيني از جانب خداوند،  منصوص باشد و مدت زمان طولاني با اهل سنت نزاع كرده و آنان را بدان خاطر كافر دانسته اند،  به گواهي تاريخ و واقع امر،  از ابتدا غلط و باطل بوده است و مجبوراند اينگونه عليه آن انديشه وباور با استناد به گفته‏ي خميني كه دم از عموم ولايت فقيه مي زند بعد از آنكه زمان سپري شده بر آنان به طول مي انجامد و از خروج و ظهور كسي كه وي را امام زمان مي نامند نا اميد مي گردند،  اينگونه عليه آن بينش و منش قيام كنند.
پس بر تمام صلاحيات امام زمان استيلا مي يابند و خميني تمام امور مهم و وظائف امام زمان را براي خود و بعضي از فقهاي هم گون خود و هم كيش خود مي گمارد. زيرا او معتقد است كه سرپرستي امورات مهم كه از زمره‏ي منصب امام غائب در رياست حكومت است در زمان غيبت به جاي او يك ضرورت است و براي قانع كردن طايفه‏ي خود به اين انديشه و بينش دو كتاب خود حكومت اسلامي و ولايت فقيه را تاليف كرده است.
و او موافق ولايت هر كس بر امور حكومت نيست،  بلكه آنرامختص فقهاي شيعه مي داند و حكومت و سلطنت منحصر به آنها مي نمايد. آنجا كه مي گويد: علي‏رغم نبود نص قاطع بر شخصي معين كه در حال غيبت نائب و جانشين امام باشد،  اما ويژگي ها ي حاكم شرعي در بيشتر فقهاي امروز وجوددارد،  لذا اگر بر امر خود اجماع كردند و اگر به خود بيايند مي توانند حكومتي عدالت گستر و كم نظير را ايجاد و اداره نمايند.([94])
و من مي‏گويم: اگر حكومت فقهاي شيعه و آخوندها در عدالت كم نظير و بي مانند مي باشد –آنگونه كه خميني مي گويد-: پس چه  نيازي به خروج و ظهور مهدي موهوم منتظر دارند؟ و او معتقد است كه ولايت فقيه شيعي همانند ولايت رسولالله صلي الله عليه و سلم  مي باشد و در اين باره مي گويد: خداوند حضرت رسول  صلي الله عليه و سلم  را ولي  تمامي مسلمانان مي داند،  و بعد از ايشان امام ولي است و معناي ولايت رسول صلي الله عليه و سلم  و امام اين است اوامر و دستورات شرعي آن دو نافذ و قابل اجرا براي همه مي باشد.([95])
پس مي گويد: ذات اين ولايت و حاكميت نزد فقيه نيز موجود است با اين تفاوت كه ولايت فقيه بر فقهاي هم‏تراز خود آنزمان كه آنها مي توانند او را عزل و نصب كنند به جا نمي ايد زيرا فقها از ناحيه اهليت و شايستگي در مسله‏ي ولايت مساوي مي باشند.([96])
پس نظريه‏ي خميني چنانچه ديده مي شود در دو اصل تمركز مي يابد:
ابتدا: اعتقاد به ولايت مطلقه و عامه براي فقيه.
دوم: اعتقاد به اينكه غير از فقيه شيعي هيچ كس رياست حكومت اسلامي را سرپرستي نمي‌كند.
واين خارج شدن از ادعاي تعيين امامان و انحصار آنها بر فرقه‏ي اثناعشري است. زيرا فقها در تعداد معيني منحصر نمي شوند و اشخاص عيني آنها نيز براي امر ولايت منصوص نيست و اين بدين معنا است كه شيعيان به همان مفهوم امامت از ديدگاه اهل سنت باز گشته اند و به مقتضي اين سخن به ضلالت و گمراهي اسلاف و گذشتگان خود و فساد و بطلان مذهب آنان اقرار و اعتراف كرده اند.
ولي آنها اين ولايت فقيه به نيابت از مهدي مي دانند تا زماني كه از غيبت باز مي گردد پس آنها از اصل مذهب خود خارج نشده‏اند بنابراين به نظر من اين اتجاه و بينش،  تفاوتي با مذهب بابيه ندارد. زيرا آنان چنان مي‏پندارند كه فقيه شيعي،  تنها نماينده‏ي مهدي است. چنانچه خود باب اينگونه مي پندارد،  با اين تفاوت كه خميني هر فقيه شيعه را يك‏باب به حساب مي آورد.
و اگر بخواهي مي تواني بگويي: كه خميني مهدي مورد انتظار شيعيان را خارج كرده است زيرا صلاحيات و وظايف او را به فقيه واگذار نموده است،  بلكه او با چنين تفكري تنها يك مهدي را خارج نكرده بلكه دهها مهدي را بيرون كرده است زيرا بسياري از شيوخ و علما و آخوندهاي آنان شايستگي اين منصب را دارند،  پس او مي گويد بيشتر فقهاي امروز ما داراي ويژگي هايي هستند كه براي نيابت از امام معصوم به آنها اهليت و شايستگي مي بخشد.([97])
و به مقتضاي اين نيابت امر آنها همانند امر رسول الله صلي الله عليه و سلم  مي باشد و در اين زمينه مي‏گويد: همانگونه كه پيامبر  صلي الله عليه و سلم  حجت بر مردم بود آنها نيز بر مردم حجت مي باشند و هر كس از اطاعت و فرمانبرداري آنها سر باز زند و تخلف كند خداوند در روز قيامت به خاطر آن وي را مواخذه و گرفتار ميكند.([98])
و مي‏گويد: بهرحال پيامبران رضي الله عنهم  تمام آن امور كه بر عهده آنها نهاده شده و به آنها واگذار گرديده به فقهاي شيعه واگذار نموده‏اند و آنها را بر اموري كه خود امين آن شده اند امين كرده اند يعني امورات و وظايف خود را به امانت به آنها سپرده‌اند.([99])
بلكه اشاره مي كند كه حكومت اسلامي فقيه شيعي،  همانند حكومت مهدي موعود مي باشد و گفته است:و تنها چيزي كه ما در دست نداريم،  عصاي موسي،  شمشير علي بن ابي طالب رضي الله عنهم  وعزميت و قاطعيت جبري آندو مي‏باشد،  و زماني كه عزم خود را بر اقامه و برپايي حكومت اسلامي جزم نماييم به عصاي موسي و شمشير علي بن ابوطالب رضي الله عنهم  نيز دست پيدا مي كنيم.([100])
چيزي كه در اين باره به ذهن من مي‏رسد اينكه جمع ميان عصاي موسي و شمشير علي بن ابوطالب رضي الله عنهم  كنايه از همدستي و تعاون يهود و شيعه در حكومت آخوندها مي باشد. و برخي از اين ذهنيت در حكومت خميني تحقق يافته است چنانچه در رسوايي همكاري هاي تسليحاتي و همكاري سري فيما بين آندو كه رسانه‏هاي خبري آنرا بيان داشته‏اند و امر آن اشتهار يافته است،  به اين نتيجه مي‌رسيم. و خميني اعتراف مي‌كند كه تشكيل حكومت شيعي از ناحيه شيعيان گذشته واقع نشده است آنجا كه در اين باره مي‏گويد: ما در گذشته براي تشكيل حكومتي كه خيانتكاران  مفسد را در هم بكوبد كار نكرده و قيامي ننموده‏‌ايم. و براي امامان ما براي دست يابي به زمام امور فرصتي فراهم نشده است و تا آخرين لحظه‏ي زندگاني به انتظار آن بوده اند پس بر فقهاي عادل واجب است كه فرصت ها را غنيمت دانسته و از تمام فرصت ها براي تنظيم و تشكيل حكومت اسلامي استفاده كنند.([101])
و حكومت هاي شيعي برپاشد ولي آن حكومت ها از جانب ايات و نائبان امام معصوم محكوم نشده‏اند و لذا حكومت آنها را اولين دولت اسلامي (يعني شيعي) قلمداد مي كنند.
بعضي از رافضي ها مي گويند: خميني بزرگترين جمهوري اسلامي را در ايران تاسيس كرده است زيرا اولين بار است در تاريخ اسلام چنين چيزي كه خواب پيامبران رضي الله عنهم  و پيامبر اسلام  صلي الله عليه و سلم  و امامان معصوم  رضي الله عنهم  مي‌باشد،  تحقق مي‌يابد.([102])
و آخوند طالقاني معتقد است كه حكومت پيامبر صلي الله عليه و سلم  و خلفاي اون به مقام حكومت آنان نرسيده است و اين حكومت نوعي تمهيد و آماده‌سازي است براي قيام و برپايي حكومت پيامبر صلي الله عليه و سلم  آنجا كه مي گويد: ما معتقديم كه جمهوري اسلامي تنها حكومتي است كه در اين زمان شايستگي حيات و زندگاني دارد ولي در فجر صدر اسلام چنين اهليتي پيدا نكرد. تحولات و دگرگوني هاي اجتماعي و سياسي كه از زمان حضرت رسول صلي الله عليه و سلم  و خلفاي راشدين كه تاكنون جهان اسلام شاهد آن است پايه‏ي موضوعي بر پايي جمهوري اسلامي را بنا نهاده است.([103])
تو ملاحظه مي كني كه طبيعت ديدگاه شيعه هميشه به غلو و افراط و تقديس اشخاص و انحراف در اعتقاد است. چنانچه درنظريه‏ي طالقاني نسبت به جمهوري خميني ديده مي شود بلكه عده‏اي ادعا مي كنند كه خميني قبلا به امامان شيعه چنين دولتي را مژده داده است.([104])
و آنچه شيعه درباره‏ي سيره‏ي مهدي بعد از عودت و بازگشت از غيبت – برمبناي اعتقاد خودشان – روايت مي‏كنند سپري شد. و او غير از كشتار و انتقام هيچ هم و غمي ندارد،  تا جايي كه مي‏گويد: او براي خونريزي و سربريدن مبعوث شده است و او عرب را ويژه‏ي كشتار خود مي كند. امروزه اين سيره‏ي خيالي را مي يابيم و آثار و نشانه هاي در دولت ايات و آخوندها آغاز شده آنجا كه خميني و اعوان و ياران او طرح دولت مهدي را با كشتارها ي ترسناك خودشان در داخل و خارج ايران آغاز نموده اند.
و حقيقت اينكه جاعلان روايات قتل عام موعود بعد از خروج و ظهور عائب ناپيدا و گم شده به خوبي مي‏دانند كه مسله‏ي غيبت و مهدويت وهمي بيش نيست اما آنها ماهيت دروني خود و كينه هاي نهفته و آتشين خود را به عبارت مي كشند و بيشتر علماي شيعه غالبا زنديق و بي دين بوده و مي‏دانند كه مهدي خرافه‏اي بيش نيست و فرصت كافي هم براي تحقق آمال و آروزهاي ديرينه‏ي خود،  در قتل و عام مسلمانان،  بدست آورده‌اند و در آن فرصت منتظر خروج و ظهور مهدي نيستند زيرا آنها به خوبي مي دانند كه مهدي هرگز ظهور نمي كند،  چون او از اصل وجود نداشته است.
و از اين روشن‏تر نبوده كه خميني خودش در كتاب تحرير الوسيلة مي‏گويد: بسبب غيبت مهدي آنها شروع و ابتدا به جهاد درست نيست پس مي گويد: در زمان غيبت ولي امر صاحب زمان – كه خداوند فرج شريف وي را زود فراهم كند –  جانشينان او كه فقهاي جامع الشرايط در فتوا و قضا مي باشند،  در اجراي مسايل سياسي و سايراختيارات امام؛ به جاي او زمام امور را بدست ميگيرند،  ولي در ابتدا به جهاد چنين تفويض اختياري ندارند.([105])
ولي هنگامي كه حكومتش را برپاكرد در قانون اساسي آنرا به ثبت رساند كه: لشكر جمهوري اسلامي،  تنها مسول حفظ و حراست و پاسداري از حدود و مرزها نيست،  بلكه همزمان متكفل و مسؤل حمل رسالت ها و پيام هاي اعتقادي يعني جهاد در راه خدا مي باشد و مسول مبارزه براي گسترش حاكميت قانون خداوند در تمامي گوشه و كنار جهان نيز مي باشد.([106])
و تو به وضوح تناقض و دو گانه گويي رامشاهده مي كني.
خميني در تحرير الوسيلة ‌جهاد را از وظايف و اختيارات مهدي قرار مي‌دهد و در قانون حكومتشان بعد از برپايي و استقرار آن جهاد را از وظايف و تكاليف لشكر جمهوري اسلامي معرفي مي‌كند و اين مقتضاي مذهب جديد وي در بحث ولايت فقيه كه در آن صلاحيات مهدي را به كلي براي شيخ شيعي نقل مي‌كند و به او وا ‌مي‌گذارد،  قانون حكومت خود را بر اين اساس نوشته ‌اند و گفته ‌است در زمان غيبت امام -عجل‌الله تعالي فرجه- ولايت امر و امامت امت اسلامي در جمهوري اسلامي ايران به دست فقيه مي‌باشد.([107])
بنابراين بعد از قيام و برپايي حكومت آنها اولين چيزي كه شروع نمودند جنگيدن با ملت‌هاي اسلامي با استفاده از لشكريانشان مي‌باشد و به وسيله‌ي تشكيلات ها و منظماتي كه تابع آنهاهستند در مورد ولاء در بعضي از اقطار مسلمانان صورت مي‌پذيرد و با اين حال خميني بعضي اوقات چنان مي‌پندارد كه اين جهاد جنبه‌ي دفاعي دارد و تأويل حدود معيني ندارد و مي‌گويد: ما نمي خواهيم سلاح برداشته و به كسي تهاجم و حمله كنيم و فقط دفاع مي‌كنيم و دفاع هم امري است واجب.([108])
ولي او مي‌گويد كه مي‌خواهد انقلابش را صادر نمايد. آنجا كه مي‌گويد: ما مي خواهيم انقلاب اسلامي خودمان را به تمام سرزمين‌هاي اسلامي صادر كنيم.([109]) و او نمي‌خواهد تنها به صورت مسالمت ‌آميز انقلاب را صادر كند بلكه مي‌خواهد مذهب خود را با زور و قدرت بر تمام مسلمانان فرض گرداند و قبل از برپايي حكومتش بدان اشاره كرده‌است و مي گويد: كه راه اين هدف تنها برپايي دولت شيعه‌اي كه اين امر مهم را سرپرستي كند مي‌باشد پس مي‌گويد:و ما وسيله‌اي براي ايجاد وحدت امت اسلامي (منظور او امتي است كه بر مذهب رافضي باشد) و آزاد سازي سرزمين آن از دست مستعمرين و سرنگوني حكومت‌هاي دست‌نشانده‌ي آنها در دست نداريم،  به جز اينكه حكومت اسلامي خود را برپا كنيم و اين حكومت با انجام وظيفه و نقشي كه ايفا مي‌كند مورد انتقاد قرار نمي‌دهند زيرا اگر حكومت برترين حكومت روي زمين هم باشد،  مادامي كه بر مذهب شيعه نباشد،  فقط خشم و كينه‌ي آنان را بر مي‌انگيزاند در اين باره نظر آنها در مورد خلافت خلفاي راشدين (خلافت ابوبكر و عمر و عثمان ن) بهترين دليل است. و پيوسته رسالت مهدي موهوم آنها در قتل و عام مسلمانان،  بر زبان‌هاي به اصطلاح خودشان حجت‌الله‌ها و آيت‌الله‌هاي آنها جاري است،  و خميني در تمام اختيارات مهدي،  نائب اوست آن رساتل را آغاز مي‌كند و بعضي از علماي شيعه آنرا آشكار كرده‌اند زيرا آنها آنگونه كه امامشان مي‌گويد: به قلت كتمان و عدم رازداري مبتلا هستند.([110])
در يك سمينار رسمي و عمومي كه در آبادان در تاريخ 17/3/1979 م براي برپايي جمهوري اسلامي برگزار شد،  دكتر محمد مهدي صادقي در ايراد سخنراني در اين كنفرانس كه به دو زبان عربي و فارسي به ثبت رسيده و راديو آنرا بسيار مهم توصيف مي‌كرد اينگونه بحث مي‌كند: اي برادران مسلمان من به صراحت مي‌گويم در هر جاي زمين در مغرب آن يا در مشرق آن هستيد بدانيد كه مكه‌ي مكرمه آن حرم امن خداوند،  مجموعه‌اي بدتر از يهود آن را اشغال كرده‌اند و قبل از اين گفته بود هرگاه انقلاب به اثبات رسيد و استقرار يافت به قدس و مكه‌ي مكرمه و افغانستان و ساير سرزمين‌هاي اسلامي انتقال خواهند يافت.([111])
پس تو آنها را مي‌بيني كه وضعيت مكه را همانند وضعيت قدس كه يهود آنرا اشغال كرده ‌است و همانند افغانستان كه كمونيست‌ها آنها را اشغال كرده‌اند مي‌دانند و در عين حال آنها را مي‌بيني كه با حكومت نصيري كافر در سوريه همديگر را در آغوش مي‌گيرند و به هيچ وجه آن حكومت بعثي را نقد نمي‌كنند.
و مجله‌ي شهيد ـ زبان علماي شيعه در قم- در شماره‌ي 46 صادره در تاريخ 16 شوال 1400 هـ،  عكسي كه كعبه‌ي مشرف را نشان مي‌دهد پخش نمود در اين تصوير در كنار كعبه‌ي مشرفه عكس‌هايي ديگر كه مسجدالأقصي مبارك را نشان مي‌داد ديده مي‌شود و در ميان آن عكس دستي كه تفنگ داشت و انگشت آن روي ماشه بود به چشم مي‌خورد و زير اين عكس اين عبارت نوشته شده ‌بود: هر دو قبله را آزاد خواهيم كرد..([112])

 

درگيري برخي علماي شيعه با مذهب خميني در ولايت فقيه:

آثار مذهب خميني- در انتقال اختيارات مهدي موهوم به تمامي به فقيه و انحصار ولايت براي او،  عده‌اي از علماي شيعه را برانگيخته در ميان خميني و يكي ديگر از مراجع بزرگ شيعه به‌نام شريعتمداري اختلاف و كشمكش تندي درگرفته ‌است همانگونه كه گروهي از علماي شيعه مخالفت خود را با اين مذهب علني كرده‌اند.([113])
و شيخ شيعه محمد جواد مغنيه از اينكه خميني چنين مذهب و انديشه‌اي داشته و در صلاح ديدها ميان معصوم و فقها فرقي نگذاشته‌است،  اظهار تعجب كرده و مي‌گويد قول و سخن معصوم([114])و امر او كاملا مانند وحي است كه از جانب خداوند عزيز و عليم نازل مي‌گردد:
{وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى (3) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى (4)} النجم: ٣ - ٤ ([115])
‏و از روي هوا و هوس سخن نمي‌گويد ‏ آن (چيزي كه با خود آورده است و با شما در ميان نهاده است)  جز وحي و پيامي نيست كه (از سوي خدا بدو)  وحي و پيام مي‌گردد. ‏
و اين بدان معناست كه معصوم حق طاعت و ولايت بر راشد(هدايت يافته و به بلوغ رسيده) و قاصر(ناتوان و به بلوغ نرسيده) و عالم و جاهل را داراست و سلطه‌ي روحي و زماني با وجود او منحصر به اوست كه هيچ شريكي ندارد و گرنه ولايت براي او نمي‌بود بلكه بر او مي‌بود با علم بر اينكه هيچ كس مافوق معصوم نيست در زمينه‌ي خطا و لغزش به جز كسي كه خلق و امر به دست اوست و او خدا مي‌باشد.
آيا بعد از اين هم بايد گفته‌شود: زماني كه معصوم غايب شد ولايت او كاملا به فقيه انتقال مي‌يابد.([116])
پس اين در نظر او نهايت غلو محسوب مي‌شود،  كه چگونه حكم فقيه همانند حكم معصوم مي‌گردد سپس آنرا اينگونه توضيح مي دهد: حكومت معصوم از شك و شبهات مبرا است زيرا آن دليل است نه مدلول و واقعي است نه ظاهري اما حكم فقيه مدلول است و اعتماد آن بر ظاهر است و فقط به اين‏جا خاتمه نمي‌يابد بلكه در معرض فراموشي و غلبه‌ي غرور و سهل‌انگاري و احساسات شخصي و تأثيرات محيط و اجتماع و تغييرات اوضاع اقتصادي و جايگاه اجتماعي قرار مي‌گيرند. و چه بسا احكامي كه ديده‌شود و ظالمانه و غلط بوده‌است و غير از اينكه‌ فقيهي زاهد و با تقوا كه قبل از رسيدن به مسند رياست شناخته‌شده باشد و گرنه مجالس گسترده و وسيع براي شناسايي شواهد و امثال چنين افراد پيدا نمي‌شود اما بعد از رسيدن به رياست و قدرت تمايل به خويشان و نزديكان به او ديده‌مي‌شود و آن زهد وتقوي از دست مي‌رود و حكم فقيه نيز از مسير حق خارج مي‌شود([117])
و اين شهادتي است از او بر عليه قوم خود از طرف گروهي از علما و آن اينكه هرگاه فرصت رياست براي آنها فراهم شود آن صورتي از زهد و تقوي كه به آن تظاهر مي‌كردند از بين مي‌رود و اين شيوخ كه اينگونه‌اند،  خميني آنها را حق ولايت بر امت قايل است.
و دارندگان اين انديشه‌ي مخالف خط و جهت خميني معتقدند كه ولايت فقيه از ولايت معصوم ضعيف‏تر و كم دوام‏تر است و چنانچه مي گويد: آن ولايت از آنچه در اخبارشان آمده‌ فراتر نمي‌رود و آن‌هم ولايت فتوي و قضاوت و ولايت بر اوقاف عامه و اموال غايب و ارث بردن از كسي كه وارث ندارد‍ ([118]) و محمد جواد مغنيه با استناد به بخشي از سخنان علماي بزرگ شيعه عليه اين مذهب و باطل كردن دلايلي كه خميني براي اثبات مذهب و انديشه‌ي خود بيان كرده استدلال مي‌كند و روشن كرده كه آن دلايل بر عموم ولايـت فقيهي كه خميني خواسته دلالت نمي‌كند و فرصت و مجال عرضه‌ي آن همه دلايل و فايده‌اي در آن وجود ندارد ولي فايده در اينجا اين است كه خميني عليه انديشه و مذهب گروه خود به مقتضاي سخن آنان در كوتاهي ولايت فقيه درباره‌ي حكومت ولايت استدلال مي‌كند كه اين مذهب به تعطيل شدن احكام اسلامي مي انجامد و به منزله‌ي نسخ دين مي‌باشد اما خميني دلايل خود را در تأييد انديشه‌اش به جايي نمي‌كشاند كه مي‌خواهد احكام او بر مذهب طايفه و گروه صادق خود باقي مي‌ماند و آن اينكه مذهب گروه اوبر چيزي كه مخالف اصول شرع و منطق عقل و طبيعت حقايق اشيا بنا شده است. جهت مخالف خميني عمر ولايت را به عموم مردم بر مي‌گرداند و آن را به علماي شيعه اختصاص نمي‌دهد بلكه اين علما در وضعيتي كه در آن قرار گرفته‌‌اند با همان ولايت مخصوص‌شان باقي مي‌مانند تا اينكه امام غايب يعني مهدي ظهور كرده و سرپرستي امورات دين و دنياي آنها را در دست مي‌گيرد و اين به زبان امروزي يعني جدايي سياست و دولت پس مذهب در بين غلو در فقيه و يا فراخواني به جدايي دين از دولت دور مي‌‌زند و طبيعت هر مذهب و انديشه‌ي باطل اين‌گونه است و بايد گرفتاري اين‌‌گونه تناقضات و دوگانگي شود. و هر دو مذهب و انديشه بر بطلان اين باورند كه ادعا مي‌كند از جانب خداوند و وحي امام تعيين شده و نص قاطع وجود دارد زيرا هيچكدام از اين دو مذهب شخص معيني را براي رياست دولت تعيين نمي‌كند. تنها تعيين يك تعيين شكلي براي مهدي غايب مفقود موهوم كه هرگز برنمي‌گردد زيرا وجود خارجي ندارد.

قانون حكومت آخوندها

جمهوري اسلامي در ايران قانون اساسي خود را در كتابي كه وزارت ارشاد اسلامي آن را درسال 1406هـ چاپ و نشر كرده اعلام نموده است و مواد اين قانون اساسي قبلا در مجله شهيد در يك چاپ ويژه پخش شده بود([119])
واين نمايش بعضي از مواد قانون اساسي بود تا مشخص شود كه آيا اين قانون مي‌تواند قانون يك حكومت اسلامي قرار گيرد يا نه؟ قانون اساسي در ماده‌ي 12 مي‌گويد: دين رسمي ايران اسلام و مذهب رسمي جعفري اثنا عشري است و اين اصل ابدي غير قابل تغيير مي‌باشد و همچنين قانون اساسي روي تفكر اثنا عشري تاكيد مي‌نمايد به گونه‌اي كه مذهب و انديشه‌ي خميني در ولايت فقيه را به قضيه‌ي امامت ربط مي‌دهد و مي‌گويد: ولايت فقيه از جهت اعتماد و اعتبار،  استمرار ولايت امر و امامت مي‌باشد.([120])
پس آنها را مي‌بيني كه يك گروه متعصّب را در دستور و قانون خودشان اعلان و خود را جمهوري اسلامي مي‌نامند. و اين گفته‌ي آنان بيان آنست كه مذهب آنان داخل نام اسلام نيست بلكه لازم است مانند يك دين ديگر كه مشاركت اسلام با عبارت و نص معين مشخص شده باشد. با اينكه تو آنها را مي‌بيني كه اگر ادعا مي‌كنندكه مذهب آنها با مذاهب ديگراسلامي جز در فروع اختلافي ندارند،  و زمانيكه واقعيت امر در تصور آنها اينگونه است چرا در قانون خود بر مذهب جعفري اين همه تاكيد مي‌كند و آنرا مذهب رسمي اعلان مي‌نمايد؟ سپس چرا بايد اين ماده غير قابل تغيير براي ابد باشد؟ آيا بر غيب مطلع شده‌اند يا اينكه نزد خداوند رحمان عهدي گرفته‌اند. چراخردها و دلهاي خود را براي ديدن حقيقتي كه نزد اهل سنت هست نمي‌گشايند تا از افت تعصب خشك وزشت خلاص شوند. پس اين حكومت واجب است و اين بدان خاطر است كه دولت اسلامي بر اساس اسلام پايه‌گذاري شده‌است نه مذهب و زمانيكه خليفه بر چيزي از اين مذهب پايه‌گذاري مي‌كند روي قوت دليل حساب مي‌كند نه بر وراثت يا تعصب ولي آنها با اين ماده و اصل سخن بعضي از شيوخ و علماي خود را كه اثني عشري،  دين است نه مذهب،  برهان و مبناي استدلال خود قرار داده‌اند در بعضي از مواد اصل دوم قانون اساسي آمده‌است كه اخبار امامان را به جاي سنت رسول‌الله  صلي الله عليه و سلم  مورد استناد قرار مي‌دهند پس اعلي و برترين را با أدني و پاينتر عوض مي‌كنند آنجا كه مي‌گويد: نظام جمهوري اسلامي بر اساس اجتهاد مستمر از جانب فقهاي جامع‌الشرايط،  از روي كتاب و سنت معصومين  رضي الله عنهم  مي‌باشد([121])
پس در اين ماده اعتراض به سنت پيامبر صلي الله عليه و سلم  وجود ندارد زيرا آنها ايماني به آن ندارند بلكه به سنت به اصطلاح خودشان معصومين عمل مي‌كنند كه آنها را از انبيا و مرسلين رضي الله عنهم  برتر مي‌دانند.
با اين وصف آيا صفت اسلامي براي اين قانون باقي مي‌ماند در حالي كه سنت رسول‌الله  صلي الله عليه و سلم  را از حساب خود ملغي كرده‌اند؟([122]) و آنها به مقتضاي اين ماده به آنچه در اصول كافي و بحارالأنوار مجلسي و غيره به تمامي آن كفر و گمراهيي كه در آنها مي‌باشد عمل مي‌كنند زيرا اين منابع و مصادر هستند كه سنت معصومين را برايشان نقل مي‌كنند و در بعضي از مواد قانون اساسي تعصبات قومي و زباني به وضوح مشاهده‌ مي‌شود. مثلا اصل پانزدهم قانون مي‌گويد: زبان و نوشتار رسمي و عمومي براي ملت ايران زبان فارسي است پس بايد وثيقه‌ها و قراردادها و نامه‌نگاري‌ها و متون رسمي و كتاب هاي درسي با اين زبان باشد پس تو مي‌بيني كه اين ماده بر اساس قوميت ايراني گذاشته‌شده‌است زيرا اسلام يك لغت و زبان دارد و آن هم عربي است البته نه از اين جهت كه زبان عرب است بلكه از آن حيث كه زبان قرآن و سنت و زبان حكومت رسول‌الله  صلي الله عليه و سلم  و خلفاط بوده‌است(.[123])
و اصل ششم قانون اساسي مي‌نويسد ميزان و مرجع،  رأي مردم است(نه كتاب و سنت) پس مي‌گويد: بايد امورات شهرها در جمهوري اسلامي ايران بر مبناي رأي مردم اداره شود([124])
و ترديدي نيست كه حكومت خلافت اسلامي امورات مملكت خود را با هدايت كتاب و سنت اداره مي‌كند و رأي عمومي اساس حكومت در اسلام نيست بلكه رأي مردم تنها در نظام‌هاي انساني و وضعي پايه و اساس است.
و اصل 57 قانون اساسي بيشتر از هر اصل ديگري اين مبدأ را توضيح مي‌دهد و مي‌گويد: ارزيابي حاكميت قانوني احيانا از راه همه پرسي تمام مي‌شود و انجام مي‌پذيرد و مجراي آن عبارت است از قضاياي اقتصادي و سياسي و اجتماعي و فرهنگي و اين همه‌پرسي و رأي‌گيري هنگامي اجرا مي‌شود كه بيشتر از دو سوم مجموع اعضاي مجلس آنرا درخواست كنند و رأي بدهند([125])
و زمانيكه خود را از مصدر دوم يعني سنت پاك پيامبر صلي الله عليه و سلم  محروم مي‌كنند هيچ عجيب نيست كه در امورات خود به همه‌پرسي و رأي مردم روي ‌آورند و شيخ شيعه يوسف بحراني كه مؤلف حدائق است از آنها انتقاد گرفته و به آنها مي‌گويد مذهب ديگري را جستجو كنند زيرا اين مذهب مقاصد و مراد آنها را برآورده نمي‌كند و اين فقط بخشي از قانون اساسي آنها است بر مبناي چاپ اخير آنها در سال (1406 هـ)([126]).
البته واضح است كه اين، قانون يك دولت اسلامي نمي باشد بلكه يك قانون نژاد پرستانه‏ي فارسي، ورافضي جعفري مي باشد كه احكام آن را از كتاب وسنت بر نگرفته‏اند بلكه بر اساس روايات كليني و هم كيشانش و آنهاي كه به سنت معصومين معروف اند بنا نهاده اند.‌

تاليف: دكتر ناصر بن عبدالله بن علي القفاري
به نقل از كتاب: نقد و  بررسى اصول و پايه‌هاى  مذهب شيعه دوازده امامى
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com



 
([1])ـ مجله‌ي البلاغ،  شماره‌ي512-9،  ذي‌القعده‌ سال 1399هـ.ق.
([2])ـ مجله اعتصام،  شماره پنج،  سال بيست و چهارم ربيع الأول 1399 هـ.ق.
([3])ـ مجله‌ي معرفت تونس،  شماره‌9 سال پنجم ذيحجه 1399 هـ.ق.
([4])ـ الوائد آلماني،  شماره34،  ذي حجه 1398 هـ،  ص25و26.
([5])ـ الدعوه المصريه شماره30،  در 1/12/1398هـ،  ص8.
([6])ـ لبناني،  شماره31،  جمادي الثاني1399 هـ.
([7])ـ لبناني،  شماره31،  9 شوال1399هـ.
([8])- ماند الخميني الحل الإسلامي و البديل يعني خميني راه حل اسلامي و يك جايگزين مناسب تأليف فتحي عبدالعزيز- دار المختار آن را چاپ كرده‌است و،  مع ثورة ايران،  و آن بحث سومي از بحثهايي است كه مركز اسلامي در آخن آنرا صادر مي كند و كتاب" نحو ثوره الإسلامية تإليف محمد عنبر
([9])ـ الشيعه و السنه ضجه مغتلقه و آن يكي از سلسله كتاب‌هايي است كه دار المختار اسلامي آن‌ها را نشر و صادر مي‌كند،  ص52.
([10])و من رساله‌ي فوق ليسانس خود را در زمينه‌ي مسأله‌ي خميني و تقريب بين مذاهب نوشته‌ام و در آن رساله موضوع مورد بحث با رويكرد جديدي از زواياي آن كاملا روشن‌ شده است شايد تا كنون چنين كتابي در مورد خميني نوشته نشده ‌باشد
([11])كسي را نيافته‌ام كه در مورد اين نگرش خميني كه بسيار خطرناك است چيزي نوشته ‌باشد
([12])ـ كشف الأسرار،  ص30.
([13])ـ زمر/3.
([14])ـ يونس/18.
([15])ـ  مؤمنون/84-89.
([16])ـ شرح طحاوي،  ص20.
([17])ـ نساء/126.
([18])ـ تحريرالوسيله،  2/238.
([19])ـ مختصر تحفه،  ص299. و به باب آنچه در مورد تنجيم(تأثيرات نجوم) در كتاب التوحيد مع شرحه تأليف فتح المجيد مراجعه كنيد ص365.
([20])ـ حكومت اسلامي،  ص33و34 و نگا اعتقاد آنها در توحيد الوهيت،  ص425،  نسخه‌ي عربي در اين رساله.
([21])ـ ‍مصباح الهدايه،  ص1.
([22])ـ نگا اعتقاد به حلول پيش عده‌اي از فرقه‌هاي غلات شيعه در مقاله‌هاي اسلامي‌ها،  1/83-86 و شهرستاني در ملل و نحل مي‌گويد:  تمام غلات شيعه به حلول معتقد هستند،  الملل و نحل،  1/175.
([23])ـ مصباح الهدايه،  ص142.
([24])ـ رعد/33.
([25])ـ يونس/61،  تفسير ابن كثير،  2/566.
([26])ـ رعد/2.
([27])ـ مصباح الهدايه،  ص145.
([28])ـ مصباح الهدايه،  ص134.
([29])ـ مصباح الهدايه،  ص114.
([30])ـ مصباح الهدايه،  ص123.
([31])ـ راز نماز،  ص178.
([32])ـ مصباح الهدايه،  ص84-94-110-112.
([33])ـ مصیاح الهدایه،  ص148.
([34])ـ مصیاح الهدایه،  ص148-149.
([35])ـ مصیاح الهدایه،  ص149.
([36])ـ مصیاح الهدایه،  ص149.
([37])ـ الشفاء،  2/1070-1071.
([38])ـ حكومت اسلامي،  ص95.
([39])ـ نگا،  ص565.
([40])ـ مجتمع و دين نزد امام خميني،  و اين بحث در لوموند فرانسه انتشار و سپس در كتابي به اسم ايران ص216 چاپ گرديد.
([41])ـ موسي موسوي/الثوره البائه،  ص147.
([42])ـ خميني و حكومت اسلامي،  ص107.
(6)- و موسي موسوي نوه‌ي ابوالحسن موسوي اصفهاني يكي از علماي شيعه مي‌باشد،  استاد دانشگاه بوده و دكتراي خود را در دانشگاه تهران و  دانشگاه پاريس گرفته است،  در بسيار ي از دانشگاه ها به عنوان استاد اقتصاد و فلسفه كار كرده‌است.
([44])ـ و نگا الثوره البائسه،  ص162-163 و نگا الخميني بين الدين و الدوله تأليف عبدالجبار عمر،  ص6.
(2)- البته ذكر نام خميني با عنوان خميني رهبر بعد از كلمه‌ي الله اكبر يكي از شعارهاي انقلاب بود نه يكي از الفاظ نماز،  و اين شعار كه هنوز در نمازهاي جمعه و تظاهرات‌ها و مراسمات و مجالس گفته مي شود اينگونه است: الله اكبر الله اكبر خميني رهبر مرگ بر آمريكا مرگ بر اسرائيل مرگ بر ضد ولايت فقيه مترجم)
([46])ـ مفوضه: گروهي از غلات شيعه هستند چنان مي پندارند كه خداوند محمد را آفريد سپس آفرينش عالم و تدبير و چاره انديشي آنرا به او واگذار نموده است سپس هم محمد تدبير عالم را به علي تفويض كرده،  لذا علي مدبر دوم است) نگا در مورد مفوضه مقالات الإسلاميين،  تأليف أشعري،  1/88،  الفرق بين الفرق تأليف بغدادي،  ص251،  اعتقادات فرق مسلمين و مشركين تأليف رازي،  ص90،  الخطط تأليف مقريزي،  2/351 و از كتاب‌هاي شيعه نگا تصحيح الإعتقاد،  شيخ مفيد،  ص64-65،  بحارالأنوار مجلسي،  25/345 و من لا يحضره الفقيه،  1/188-189.
[47]))- و به جهت علاقه‌ي شديد وي به اسم رافضيت يكي از كتاب هاي خود را دروس في الجهاد و الرفض (درسهايي در جهاد و شيعه گري)ناميده است.)
([48])ـ حكومت اسلامي،  ص52.
([49])ـ نگا اصول الدين،  ص298.
([50])ـ من لا يحضره الفقيه،  1/234.
([51])ـ من لا يحضره الفقيه،  1/234.
([52])ـ الإعتقادات،  ص109.
([53])ـ وحتی در كتاب تحريرالوسيله‌ي خود تبري جستن از دشمنان ائمه را درنماز مشروع مي‌داند و دشمنان ائمه در قاموس شيعه فقط صحابه‌ي رسول الله r به جز سه يا هفت نفر از آنان مي‌باشند تحريرالوسيله،  1/169  د ركتاب كشف الأسرار خود به صراحت شيخين را تكفير مي‌كند نگا كشف الأسرار،  ص112 به بعد ونگاه الندوی /صورتان متضادان: ص57-58،  الثوره الأيرانيه في ميزان الأسلام محمد منظور نعماني،  ص48 به بعد.
[54]))- تعريف اين اصطلاح نزد آنان قبلا بیان شد ]
([55])ـ تحرير الوسيله،  1/352 و جاء دورالمجوس،  ص168.
([56])ـ تحرير الوسيله،  1/118.
([57])البته در نسخه ای که من دیده ام بعد از رسول الله ذكر -صلي الله عليه وسلم- وجود نداشت.
([58])رساله‌ي تعادل و ترجيح ص 26 در ضمن جزو دوم از رسايل خميني
([59])ـ حكومت اسلامي،  ص77.
([60])ـ حكومت اسلامي،  ص62-63-94.
([61])ـ حكومت اسلامي،  ص77.
([62])ـ صورتان متضادان،  ص58.
([63])ـ كشف الأسرار،  ص114.
([64])ـ حجر/9.
([65])ـ در اين سخنراني كه خميني به مناسبت ميلاد امام مهدي ايراد كرده،  چنانچه معتقد هستند در پانزدهم شعبان سال 1400ه متولد شده ودر راديو تهران پخش گرديد(راي العام كويتي،  تاريخ 17 شعبان1400ه و مجله‌ي مجتمع كويتي،  شماره488،  في 8/7 1980م،  و احمد افغاني/سراب در ايران،  ص42-41،  و راه خميني،  ص47-45.
([66])ـ الاستنكار في جديده المدينه،  السعوديه،  4رمضان1400ه و روزنامه‌ي اخبار عالم اسلامي،  به تاريخ 9رمضان1400هـ.
([67])ـ (علماي مغرب(مراكش)  در اين باره بيانيه‌اي صادر كردند كه در مجله‌ي(دعوي الحق) شماره چهار به تاريخ شعبان – رمضان 1400ه. انتشار يافت راه خميني،  نهج الخميني،  ص49.
([68])ـ مجله جماعت اسلامي در 29ذي‌الحجه1404ه،  و نهج الخميني في ميزان الفكر الاسلامي،  ص52.
([69])ـ خميني/مسئله‌ي مهدي منتظر همراه رساله اي ديگر،  ص22،  مركزاعلام   عالمي براي انقلاب اسلامي در ايران.
([70])ـ حكومت اسلامي،  ص113.
([71])ـ.و بر مذهب خود در عموم ولايت مطلقه‌ي فقيه به آنها استدلال مي‌كند حكومت اسلامي،  ص76-77.
([72])ـ احمد جلي/تحقيقي در مورد فرقه‌ها،  ص154-155.
([73])ـ رساله‌اي در تعادل و ترجيح،  ص71.
([74])ـ رساله‌اي در تعادل و ترجيح،  ص80.
([75])ـ رساله‌اي در تعادل و ترجيح،  ص80.
([76])ـ رساله‌اي در تعادل و ترجيح،  ص80-81.
([77])ـ رساله‌اي در تعادل و ترجيح،  ص82.
([78])ـ ص714و715،  نسخه‌ي عربي اين رساله.
([79])ـ رساله‌اي در تعادل و ترجيح،  ص82.
([80])ـ رساله‌اي در تعادل و ترجيح،  ص82.
([81])ـ رساله‌اي در تعادل و ترجيح،  ص83.
([82])ـ آن چه شيخ محمد مجذوب در روزنامه‌ي مدينه‌ي منوره شماره‌ي4808 يكم ربيع الأول 1400هـ در اين باره نگاشته ‌است.
([83])ـ رساله‌اي در تقيه،  ص108،  در ضمن بخش دوم از مسايل.
([84])ـ رساله‌اي در تقيه،  ص198،  در ضمن بخش دوم از مسايل.
([85])ـ رساله‌اي درتقيه،  ص200.
([86])ـ رساله‌اي در تقيه،  ص269.
([87])ـ نگا فصل امامت.
([88])ـ تخریج آن از کتب شیعه سپری شد،  ص738،  نسخه‌ی عربی.
([89])ـ تخریج آن قبلا از کتب شیعه نقل و بیان شد.
([90])ـ حکومت اسلامی،  ص74.
([91])ـ حکومت اسلامی،  ص48.
([92])ـ حکومت اسلامی،  ص26.
([93])ـ حکومت اسلامی،  ص26-27.
([94])ـ حکومت اسلامی،  ص48-49.
([95])ـ حکومت اسلامی،  ص51.
([96])ـ حکومت اسلامی،  ص51.
([97])ـ حکومت اسلامی،  ص113.
([98])ـ حکومت اسلامی،  ص80.
([99])ـ حکومت اسلامی،  ص81.
([100])ـ حکومت اسلامی،  ص135.
([101])ـ حکومت اسلامی،  ص40 و54.
([102])ـ احمد فهری نزد شیعیان ملقب به علامه است،  در مقدمه ی خود بر کتاب سر نماز خمینی،  ص10.
([103])ـروزنامه ی سفیرلبنانی در تاریخ 31/31979 میلادی آنرا پخش نموده است و محمد جواد مغنیه آنرانقل نموده است و آنرا فهم جدیدی از جمهوری اسلامی دانسته که تنها کسی که با عقل و قلب خود در فضای اسلامی زیسته است آنرا درک می کند و می گوید نگا خمینی و دولت اسلامی،  ص113.
([104])ـ محمد جواد مغنیه/خمینی و حکومت اسلامی،  ص31-39.
([105])ـ تحریرالوسیله،  1/284.
([106])ـ قانون جمهوری اسلامی ایران،  ص16،  انتشارات موسسه تهیه و نگا آخرین چاپ قانون که وزارت ارشاد اسلامی آنرا صادر نموده است،  ص210.
([107])ـ قانون جمهوري اسلامي ايران ص18 چاپ وزارت ارشاد.
([108])ـ سخنراني خميني پيرو مسايل آزادسازي قدس و مهدي منتظر،  ص9-10.
([109])ـ سخنراني خميني پيرو مسايل آزادسازي قدس و مهدي منتظر،  ص10.
([110])ـ اصول كافي،  1/222.
([111])ـ اين سخنراني از صداي انقلاب اسلامي در آبادان ساعت 12 بعدازظهر 17/3/1979 م پخش گرديد و نگا دو مجوس آمد،  ص344-347.
([112])ـنگا مجله‌ي شهيد شماره‌ي 46 و نگا روزنامه‌ي مدينه‌ي منوره‌ي سعودي به تاريخ 27 ذيقعده‌ي 1400 هجري و نگا آنچه شيخ محمد عبدالقادر آزاد/ رييس مجلس علماي پاكستان در اثناي ديدار خود از ايران بر روي يكي از ديوارهاي هتل هميلتون در تهران كه در آن شعارها نصب مي‌كرده‌اند اين شعار نوشته‌شده‌بود و او آنرا ديده و نقل كرده: ما كعبه و قدس و فلسطين را از دست كفار آزاد خواهيم كرد نگا فتنه‌ي خميني/شيخ محمد آزاد،  ص9.
([113])ـ نگا عبدالجبار عمر/خميني بين دين و دولت،  مبحث خميني و شريعتمداري،  ص144و153و154.
([114])امامان نزد شيعه همانند رسول‌الله صلي الله عليه و سلم معصومند.
([115])ـ نجم/3و4.
([116])ـ خميني و حكومت اسلامي،  ص59.
([117])ـ خميني و دولت اسلامي،  ص59-60.
([118])ـ خميني و دولت اسلامي،  ص60-61.
([119])ـ چاپخانه‌ي شهيد،  قم سال 1979م.
([120])ـ قانون اساسي،  ص20و9.
([121])ـ قانون اساسي،  ص15-16.
( ([122]  ناگفته ‌نماند كه شيعيان پيامبرr را نيز از معصومين به شمار مي‌آورند مترجم)
([123]  -(البته اين نگرش نيز متعصبانه ‌است زيرا نبايد فرهنگ‌ها و زبان‌ها و قوميت‌ها كه يك تنوع هستي و يكي از آيات خدا مي‌باشند تحت الشعاع اين نگرش غير اسلامي از بين بروند. زبان قرآن و سنت اگر پيامبر غير عرب مي‌بود آنهم غير عربي مي‌بود. مترجم
([124])ـ قاون اساسي،  ص18.
([125])ـ قانون اساسي،  ص46.
([126])البته در چاپ‌هاي بعدي تغييراتي از قانون بر حسب تقيه و صيانت از حيثيت و جايگاه مذهب شيعه مشاهده مي‌شود

0 نظرات:

ارسال یک نظر