موضع اهل بيت راجع به ابوبكر صديق

موضع اهل بيت راجع به ابوبكر صديق


على مرتضى بعد از ذكر خلافت ابوبكر صديق وقتيكه مردم براى بيعت بسوى او سرازير شدند  همانطور که منبع شيعى نقل ميكند ميگويد : آنوقت من بسوى ابوبكر رفتم وبا او بيعت نمودم، ودر آن حوادث بزرگ بپا خاسته تا اينكه باطل از بين رفته و كلمهء الهى برتر گشت، اگر چه كافران ناراحت شوند، ابوبكر متولى آن امور شد، با آسان گيرى و رحمت و اعتدال جلو مي‌رفت و من در آن چه كه از دين مي‌كرد با تمام كوشش پيرو او بودم،[1]
ودر نامه اى به قيس بن سعد بن عباده انصارى كه والى او برمصر است مينويسد: (.. سپس  مسلمانان بعد از او- پيامبر اكرم- دو مرد صالح  ونيك سيرت جانشين او نمودند كه به كتاب وسنت عمل نمودند واز سنت تجاوز نكردند كه رحمت خداوند بر آندو باد)[2]
واما اينكه چرا مسلمانان ابوبكر را خليفه وامام خود بعد از رسول اكرم انتخاب كرده اند علي مرتضى و پسر عمه رسول خدا زبير بن عوام بدان  پاسخ داده وميگويند: ما ابوبكر را شايسته ترين فرد شناختيم او يار غار پيامبر بوده وما به سن او احترام گذاشته ورسول خدا وقتى كه خودش زنده بود اورا بعنوان پيشنماز معرفى كرد[3]
اجازه بدهيد برخلاف معمول خود در اين بحث از يك منبع سنى نيز مطلبى نقل نموده تا مطلب كاملتر شود، سيوطى وحاكم هر روايت كرده اند كه على وزبير از بيعت ابوبكر تاخير نمودند وبعد از آن پيش ابوبكر آمده وعذر خواهى نمودند و گفتند كه ناراحتى ما فقط از اين بود كه باما دير مشورت شد، وما ابوبكر را شايسته ترين فرد دانسته واو يار غار رسول خدا بوده وما قدر و بزرگوارى اورا ميشناسيم ورسول خدا در حيات خود اورا پيشنماز مردم كرد[4]
وعلى در جواب ابو سفيان فرمود كه ما اگر ابوبكر را شايسته خلافت نميدانستيم اورا رها ميكرديم[5] واين سخن را بارها تكرار كرده است وكتب شيعه هم آنرا روايت كرده است،ولهذا وقتى كه ابن الملجم ملعون براو ضربه زد از او-همانطور كه ابووائل وحكيم از على روايت ميكنند- سؤال كردند كه خليفه وامام بعد از تو كيست؟ آيا به كسى  بعد از خودت وصيت نميكنى؟ فرمود كه رسول خدا براى كسى وصيت نكرد كه من وصيت كنم ليكن –رسول خدا- فرمود: اگر خداوند برايشان خير بخواهد آنهارا بر حول بهترينشان جمع خواهد نمود، [6] وعين همين روايت را علم الهدى شيعه  در كتاب الشافى 4/295هم روايت كرده است،
اينست على مرتضى كه آرزو ميكند كه خداوند براى پيروانش ومسلمانان شخصى مثل ابوبكر بعد از او پيدا كند،
همچنين سيد مرتضى علم الهدى –شيعى- در كتاب خودش از جعفربن محمد از پدرش روايت ميكند كه فردى از قريش  پيش اميرالمؤمنين عليه السلام آمده واز او پرسيد كه: شنيدم كه شما اندكى قبل در خطبه گفتيد: بارخدايا بهمان راه اصلاحى كه خلفاء راشدين را رهنمون گشتى مارا نيز رهنمون گردى، آندو كى هستند ؟ ، گفت آندو دوست وعموى تو ابوبكر وعمر، دو شيخ اسلام ودوامام هدايت، ودو بزرگ قريش، كه بعد از رسول خدا اسوه ومقتدى هستند، هركس آن دو را مقتداى خود قرار بدهد محفوظ  گشته وهركس كه از آثار آندو پيروى كند براه مستقيم هدايت ميشود،[7]
ودر همين كتاب متذكر ميشود كه على عليه السلام در خطبه اش گفته است: بهترين فرد اين امت بعد از پيامبرش ، ابوبكر وعمر هستند،[8]
اينست نظر على راجع به ابوبكر وعمر، آيا كسانى كه مدعى ولايت وتشيع على هستند، نبايد از نظرات او راجع به ياران محمد –ص-  پيروى كنند؟
وامام حسن بن على راجع به ابوبكر صديق از پيامبر روايت ميكند كه فرموده است ابوبكر بمنزلت شنوايى من ميباشد،[9] تا حدى امام حسن احترام ابوبكر ميكرد كه يكى از شرطهايش با معاويه در مورد صلح اين بود كه ...از سنت خلفاء راشدين پيروى كند،[10]
وعلى بن حسن بن على –امام چهارم بزعم آنها- گروهى از عراقيان را كه راجع به ابوبكر وعمر وعثمان حرفهايى زدند از جلسهء خود اخراج نمود وبرعليه آنها دعا نمود،[11]
اما  فرزند زين العابدين محمدبن على بن حسين ملقب به باقر-امام پنجم بزعم شيعيان- از اعمال ابوبكر اشتشهاد واستناد ميكرده است [12]
طبرسى از باقر روايت ميكند كه ميگويد:من منكر فضل ابوبكر نيستم ومنكر فضل عمر نيستم ولى ابوبكر از عمر افضل است[13]
سپس  فرزندش ابوعبدالله جعفر راجع به ابوبكر وعمر چنانكه قاضى نورالله شوشترى شيعى افراطى نقل ميكند كه فردى از امام صادق عليه السلام راجع به ابوبكر وعمر پرسيد پاسخ داد كه آندو امام عادل وقاسط بوده وبر حق بودند وبرحق مردند، رحمت خداوند تا قيامت بر آندو باد [14]

واربلى از امام صادق نقل ميكند كه گفته است: من از دو پشت به ابوبكر ميرسم،[15] براى اينكه مادر جعفر ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر ومادر-ام فروه- اسماء دختر عبدالرحمن بن ابى بكر ميباشد،[16]
سيد مرتضى در كتاب الشافى از جعفربن محمد ميآورد كه او ابوبكر وعمر را دوست داشته ووقتى كه بر سر قبر پيامبر براى سلام دادن ميرفته بر آندو نيز عرض سلام ميكرده است[17]
و حسن بن على ملقب به حسن عسكرى –امام يازده بر حسب زعم شيعيان-  نقل ميكند كه رسول خدا در جواب ابوبكر فرموده است : لابد خداوند برقلبت آگاه است وآنرا موافق زبانت يافته كه تورا مثل چشم وگوش وسر بر يك جسد وروح بر بدن قرار داده است،[18]
وموضع على وهل بيتش راجع به عمربن خطاب هم به همين منوال بوده است،
اين روايت ها همه از كتب خود شيعيان از پيامبر وعلى ميباشد، آيا مدعيان تشيع حرف آنهارا قبول دارند، پس چرا كلام آنها غير از رفتار وباور شيعيان است؟


 
[1]  الغارات 1/307 بعنوان: نامه على به اصحابش  بعد از مقتل محمدبن ابى بكر
[2]  الغارات 1/210 وبا اندك اختلافى در شرح نهج البلاغه از ابن ابى الحديد ونا سخ التواريخ 3/241 ودر شرح نهج البلاغه ميثم البحرانى نيز از ابوبكر صديق تمجيد ميكند ص 400
[3]  شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد شيعى 1/332
[4]  تاريخ الخلفاء از سيوطى وحاكم در المستدرك وسند اورا صحيح شمرده است وصحيح ابن حبان از حديث ابوسعيد خدرى  روايت نموده است
[5]  شرح ابن ابى الحديد بر نهج البلاغه –عربى- 1/130
[6]  تلخيص الشافى از طوسى 2/372
[7]  الشافى ص 171
[8]  تلخيص الشافى 2/428
[9]  عيون الاخبار1/313 وكتاب معانى الاخبار ص 110
[10]  منتهى الآمال ص 212ج2
[11]  كشف الغمةاز اربلى 2/78
[12]  كشف الغمة2/147
[13]  الاحتجاج از طبرسى ص 230
[14]  احقاق الحق شوشترى 1/16
[15]   كشف الغمة2/161
[16]  فرق الشيعة از نوبختى ص 78
[17]  الشافى ص 238 وايضا شرح نهج البلاغه ج4ص140
[18]  تفسير حسن عسكرى ص 164-165

0 نظرات:

ارسال یک نظر