شرایط صلح



 
در كتاب‌های تاريخي و منابع معاصر، به شرایطي كه هر يك از دو طرف، در پیمان صلح مطرح نمودند، اشاراتی شده است، اما از آنجا كه اين شرایط، در منابع مختلف، به صورت پراكنده آمده، برخي تلاش كرده اند به جمع و ترتيب اين موارد بپردازند. بنده نیز در این راستا کوشیده‌ام داده‌های پراکنده‌ای را كه پيرامون صلح و شرايط آن در كتاب‌ها و منابع تاريخي ذكر گرديده، گردآوری و جمع‌بندی نمايم و به شرح آنها بپردازم:
اول: عمل به كتاب خدا و سنت پيامبراکرم صلی الله علیه و سلم  و سيرت خلفاي راشدين رضی الله عنهم 
در روایت امام بخاري آمده است که چون حسن بن علي رضی الله عنه  از نمايندگان معاويه رضی الله عنه  (يعني عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر) در قبال پیمان معاویه رضی الله عنه  ضمانت مي‌خواست، آنها پاسخ مي‌دادند: ما ضمانت مي‌كنيم.
يادآوري اين نكته در زمان برقراري صلح كه معاويه رضی الله عنه  بايد به كتاب خدا و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  و سيرت خلفاي راشدين رضی الله عنهم   عمل كند، امری کاملاً طبیعی بود که با اوضاع و احوال آن دوران، هم‌خوانی و سازگاری داشت؛ به عبارتی در آن دوران، یادآوری چنین نکاتی کاملاً عادی بود. بنابراين بنده، با آن دسته از مورخان ـ از جمله استادم دكتر محمد بطاينه ـ كه شرط پایبندی به کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  و خلفای راشدین رضی الله عنهم   را دستاویزی برای ایراد اتهام به معاویه رضی الله عنه  می‌دانند، موافق نيستم؛ چراكه این برداشت، با اينكه اين شرط در شرایط صلح گنجانده شده باشد، منافات دارد.[162] گروهي از دانشمندان علوم اسلامي همچون ابن حجر هيتمي، اين شرط را جزو شرایط صلح معاويه و حسن رضی الله عنهما دانسته‌اند. چنانچه روایت شده که: ... شایستگی زمامداری امور مسلمانان را دارد و مي‌تواند در اداره‌ی امور، مطابق کتاب خدا، سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم  و روش خلفای راشدین رضی الله عنهم، عمل كند.[163] برخي از كتاب‌های شيعه نيز، اين شرط را آورده‌اند و اين، بیانگر آنست که حسن بن علي رضی الله عنه  احترام فراوانی به ابوبكر، عمر، عثمان و علي رضی الله عنهم   مي‌گذاشته و آنان را بزرگ و پيشوا مي دانسته است؛ چنانچه عمل به سنت و روش خلفای راشدین رضی الله عنهم   را یکی از شرایط صلح با معاویه رضی الله عنه  قرار داد.[164] در نسخه‌ای به جاي عبارت «خلفاي راشدين»، عبارت «خلفاي صالحين» آمده است.[165]
وجود اين شرط در پیمان صلح، در واقع، مهر تأييدي بر مرجعيت حكومت معاويه رضی الله عنه  و روشی است كه آن بزرگوار، در حاكميت خويش اختيار نمود. با مقرر شدن شرط فوق در پیمان صلح معاويه و حسن بن علي رضی الله عنهم  ، مي‌توان مصادر و منابع قانون‌گذاری در دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم   را در موارد ذیل برشمرد:
قرآن كريم:
خداوند متعال مي‌فرمايد:
{ إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا (١٠٥) } (نساء:105)
«ما كتاب (قرآن) را به‌حق بر تو نازل كرده‌ايم تا (مشعل راه هدايت باشد و با آن) ميان مردمان، طبق آنچه خدا، به تو نشان داده است، داوري كن و مدافع خائنان مباش».
قرآن كريم، نخستين مصدر قانون‌گذاری است كه تمام احكام شرعي مربوط به شئون مختلف زندگي را در بر‌مي گيرد. همچنين اين كتاب الهي، شامل مبادي و زیرساخت‌های اساسي و احكام قاطعي است كه براي اصلاح تمام مراحل و ابعاد زندگي، كارآيي دارد. قرآن كريم، همه‌ی نیازمندی‌های اساسي مسلمانان را بیان نموده است.
سنت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  :
دومين مصدر قانون‌گذاری كه اصول قوانين اسلامي، از آن گرفته شده و از طريق آن مي‌توان به ساختارهای اجرايي احكام قرآن پي برد، سنت نبي اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  است.[166] خداوند متعال، به پیروی از پیامبرش دستور داده و فرموده است:
{ قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ (٣٢) }(آل عمران:32)
«بگو: از خدا و از پيغمبر(ص) اطاعت و فرمانبرداري كنيد، و اگر سرپيچي كنند، (ايشان به خدا و پيامبر ص ايمان ندارند و كافرند؛ و) خداوند، كافران را دوست نمي‌دارد».
خداوند سبحانه و تعالی  مخالفت با دستورات نبي اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  را خطرناك دانسته و فرموده است:
{ فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (٦٣) } (نور: 63)
«آنان که با دستور پیامبر، مخالفت می‌کنند، باید از این بترسند که بلایی، گریبان‌گیرشان گردد یا عذابی دردناک، به ایشان برسد».
خداوند متعال، از مؤمنان در برابر دستورات و قضاوتهاي پیامبر خويش سلب اختيار نموده است؛ چنانچه مي‌فرمايد:
{ وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ }(احزاب: 36)
«هيچ مرد و زن مؤمني، در كاري كه خدا و پيغمبرش داوري كرده (و آن را مقرر نموده) باشند، اختياري از خود، در آن ندارند (و اراده‌ی ايشان بايد تابع اراده‌ي خدا و رسول صلی الله علیه و سلم  باشد)».
الله سبحانه و تعالی  به مؤمنان دستور داده كه هنگام نزاع و اختلاف، به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مراجعه کنند؛ چنانچه مي‌فرمايد:
{ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ } (نساء: 59)
«و اگر در چيزي اختلاف داشتيد،آن را به خدا (با عرضه‌ي به قرآن) و پيغمبرش (با رجوع به سنت نبوي) برگردانيد».
خدای متعال، مراجعه به سنت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم  در موارد اختلافی، جزو لوازم ايمان برشمرده و فرموده است:
{ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ} (نساء: 59)
«و اگر در چيزي اختلاف داشتيد، آن را به خدا (با عرضه‌ي به قرآن) و پيغمبرش (با رجوع به سنت نبوي) برگردانيد (تا در پرتو قرآن و سنت، حكم آن را بدانيد. چراكه خدا قرآن را نازل کرده و پيغمبرص آن را بيان و روشن نموده است. بايد چنين عمل كنيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد».
سنت رسول خداص، از مهمترين مصادر تشريع در دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم   بود.
در دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم  ، حكومت به‌طور كامل در خدمت شريعت قرار داشت و سيادت و رهبري، از آنِ شريعت مقدس بود. در اين عصر، قانون و احكام اسلامي، فراتر از هر قانون و حكمي بود و حكومت در چارچوب شريعت اسلام قرار داشت؛ چراكه تمامي ارگانها و نهادهاي حکومتی، در خدمت اسلام بود و حاكم نيز آنچنان به احكام اسلامي پایبندی مي‌كرد كه نه در اجرای احكام شرعی كوتاهي مي‌نمود و نه مي‌توانست حكمي بر خلاف احکام دینی صادر نمايد.[167] در دوران خلفای راشدین و به‌طور کلی در جامعه‌ي صحابه رضی الله عنهم  ، دین و شريعت الهي، فراتر از همه بود؛ چنانچه همگان، اعم از حاکم و رعیت، بي‌چون و چرا در برابر دین و احکام دینی، تسليم بودند. بر همين اساس بود كه ابوبكر صديق رضی الله عنه  در ميان مردم اعلان نمود: «اگر نيك و درست عمل كردم، ياريم دهيد و اگر بد و نادرست رفتار نمودم، اصلاحم كنيد».[168]
اهميت سنت و روش خلفاي راشدين رضی الله عنهم 
چنانچه در صفحات قبل، متذكر شديم حسن بن علي رضی الله عنه  درس‌ها، آموزه‌ها و تجربه‌هاي زيادي از ابوبكر صديق، عمر فاروق، عثمان ذي النورين و نیز از پدر بزرگوارش علي مرتضي رضی الله عنهم   آموخت و دوران اين بزرگواران را سرلوحه‌ي كار خويش قرار داده. از آنجا كه دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم   متصل به دوران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  بود، از اهميت شاياني برخوردار است.
رویکرد خلفاي راشدين رضی الله عنهم   در پايبندي به دستورات قرآن و رهنمودهای نبوی و همچنين اجراي نصوص و مفاهيم تبيين شده توسط پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  و التزام به آن، دوران خلافت را در امتداد عصر نبوي قرار داد. البته در دوره‌ي خلفاي راشدين رضی الله عنهم   بر پايه‌ي شورا و مشورت، اجتهادهای نوینی پيرامون مسایل مختلف صورت گرفت که دولت و امت اسلامی، در ابعاد گوناگون از آن بهره جستند. براي اهميت اين دوران، همين بس كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  فرموده است: (عليكم بسنتي و سنة خلفاء الراشدين المهديين من بعدي).[169] یعنی: «بر شماست كه به سنت من و سنت خلفاي راشدين پس از من چنگ بزنيد».
همچنین فرموده است: (اقتدوا بالَّذَيْنِ من بعدي: أبوبكر و عمر).[170] یعنی: «به دو نفري كه پس از من هستند، اقتدا كنيد: ابوبكر و عمر».
نشانه‌ها و ويژگي‌هاي خلافت راشده
الف: خلفاي راشدين رضی الله عنهم   در تمامي احكامي كه صادر مي‌كردند و همچنين در امور دولتي و پرداختن به مسایل نوپدیدار و رفع مشکلات مربوط به آن، اصول و آموزه‌های اسلام و شوراي مسلمانان را مدنظر قرار مي‌دادند.
ب: هيچ‌يك از خلفاي راشدين رضی الله عنهم   از ابوبكر رضی الله عنه  گرفته تا علي رضی الله عنه ، خود و خلیفه‌ی پس از خویش را بر مردم تحميل نكرده است؛ بلكه خلیفه و زمامدار امور مسلمانان، توسط شوراي مسلمانان انتخاب مي‌شد. البته اين شورا، راهكارها و اَشكال متعددي را برای انتخاب خلیفه، در پیش مي‌گرفت. و اين، بيانگر آن است كه دين مبين اسلام، راهكار و روش مشخصی براي تعيين خليفه معين نکرده، بلكه این اختیار را به مسلمانان داده که با پایبندی به اصل شورا، خلیفه‌ی مورد نظر خود را تعیین کنند.
ج: پس از انتخاب خلیفه توسط شورای مسلمانان، ديگر هيچ اعتراض يا مخالفتي توجیه‌پذیر نیست و باید با خلیفه و کاردار مسلمانان، به‌صورت عمومی، بیعت شود. بدين‌سان رأی اکثریت مردم، مورد توجه مي‌گردد. پس از بیعت عمومی با خلیفه‌ی مورد انتخاب شورای مسلمانان، تنها در صورتی امکان نقض بیعت، وجود دارد که خليفه، از دين برگردد و یا مرتکب کفر آشکاری شود.
د: امت اسلامي، باید در تمام امور اقتصادي، سياسي، حكومتي، نظامی و... بر خليفه نظارت نماید و خليفه نيز بايد پاسخگو باشد. البته نظارت بايد در چارچوب و محدوده‌ی مورد تأیید اسلام انجام شود، و اين امر تنها از طریق صاحب‌نظران و خبرگان و سرآمدان جامعه‌ی اسلامی، قابل اجرا مي‌باشد. از اینرو به راه انداختن آشوب عمومی، جایز نیست؛ زيرا اين كار، به بروز فتنه و انتشار شایعاتی مي‌انجامد که جامعه‌ی اسلامی را با مشکلات و چالش‌هایی جدی، روبرو مي‌نماید؛ چنانچه مسلمانان، در فتنه‌ي قتل عثمان رضی الله عنه  اين رویه‌ي نادرست را تجربه كردند.[171] حق نظارت همگانی بر عملکرد حاکم، برگرفته از سخنان و رویکرد خلفاي راشدين رضی الله عنهم   است؛ به عبارتی بر اساس شیوه‌ي حکمرانی خلفای راشدین رضی الله عنهم   می‌توان به وجود اصل نظارت همگانی بر عملکرد حکومت، پی برد. و اینک فرازی از سخنان خلفای راشدین رضی الله عنهم   در این باره:
·    ابوبكر صديق رضی الله عنه  : ««اگر نيك و درست عمل كردم، مرا ياري کنید و اگر بد و نادرست رفتار نمودم، اصلاحم نمایید».[172]
·    عمر فاروق رضی الله عنه  : «محبوب‌ترين مردم، نزد من كسي است كه عيوب مرا به من متذكر ‌شود».[173] و نیز فرموده است: «از آن مي‌ترسم كه خطايي از من سر زند، اما هيچ‌یک از شما جرأت نكند به من تذكر دهد».[174]
·    عثمان  رضی الله عنه  : «اگر در كتاب خدا آيه‌اي يافتيد كه بر اساس آن، باید مرا در قيد و بند نمایيد، پس حتماً اين كار را انجام دهيد».[175] (كنايه از اين است كه عثمان رضی الله عنه  خود را در برابر احكام قرآن تسليم محض مي‌دانست).
·    علي  رضی الله عنه  : «اين، حق شماست (که خود، زمام امورتان را به هر کس که بخواهید، بسپارید) و هيچ‌كس در آن حقي ندارد مگر اينكه خودتان، او را زمامدار خویش قرار دهید. من نيز بدون (خواست و پشتوانه‌ي) شما هیچ ولایتی بر شما ندارم».[176]
در دوران خلفاي راشدين رضی الله عنهم   همه، اتفاق نظر داشتند كه نظارت بر حاکم، حق امت اسلامي است و شهروندان، مي‌توانند عملکرد رییس حکومت را نقد كنند و هيچ‌كس، اين موضوع را رد نكرده است.[177] این اتفاق نظر، بيانگر آن است كه آنها فهم و قرائت صحيحي از كتاب خدا داشتند و روش صحيح و درستی در تعامل با سنت پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  در پیش گرفته بودند.[178]
هـ : خليفه و زمامدار امور مسلمانان، باید اقدامات لازم را براي حل مسایلي كه نصي پيرامون آن نيامده، بر ‌اساس مصالح مرسله و در چارچوب شورا انجام دهد تا حكمي كه صادر مي‌كند در جهت مصالح عمومي امت اسلامی و مناسب حالِ آنان باشد. چنانچه ابوبكر صدیق رضی الله عنه  درباره‌ی جمع‌آوري قرآن، و عمر فاروق رضی الله عنه  در مورد زمينهاي سواد[179] و همچنين پیرامون نهادهای اجرایی و اداري مانند ايجاد ديوان ماليات و ديوان مربوط به سربازان و امور ‌نظامي، چنین رویکردی داشتند و عثمان رضی الله عنه  نیز در مورد جمع‌آوري مصاحف قرآنی و ارسال يك نسخه‌ي هماهنگ و واحد به بلاد اسلامی، به همین شکل، عمل كرد.
و: وجود اختلاف، ميان علما و دانشمندان امت اسلامي، امري طبيعي است. به‌طور قطع اختلاف انديشه، به اختلاف نظرات و ديدگاه‌ها مي‌انجامد؛ چنانچه در سقيفه‌ي بني‌ساعده پيرامون انتخاب جانشین پيامبرص، و پس از تعیین خلیفه، در مورد جمع‌آوري قرآن و رویارویی با مرتدان، چنین اختلافاتی بروز كرد، اما امت اسلامي و در رأس آنان دانشمندان امت، موظفند در اوج اختلافاتي كه با هم دارند، برادري، خيرخواهي و مصالح جامعه‌ي اسلامي را مد‌نظر قرار دهند؛ زيرا در غیر این صورت، امت اسلامي با چالش‌ها و‌ مشکلاتی جدی روبرو مي‌گردد. بديهي است در چنين مواقعي باید برای حل و فصل اختلافات، به كتاب خدا و سنت پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  رجوع نمود.[180]
ز: خلاصه اینکه در نظام سياسي و اداری خلافت راشده، مرجع و منبع اصلي (كه فراتر از هر شخص يا قانونی است)، كتاب خدا و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  مي‌باشد و احكام و قوانيني كه در آن به تصويب مي‌رسد، منطبق با احكام شرعي است كه ريشه‌اي آسماني دارد. حاكم در نظام سياسي خلافت راشده، تحميلي نیست و باید منتخبِ مردم و شوراي مسلمانان باشد و هر کس، به عنوان حاكم انتخاب گردد، همچون سایر كارمندان دولت و شهروندان است و برایش از بيت‌المال، مستمری و حقوقی همسان حقوق دیگران تعيين مي‌شود و نمي‌تواند در بيت‌المال برای منافع شخصی، دخل و تصرفي نمايد. همچنين در اين سيستم سياسي، نظام شورا، فراگير و همه‌جانبه است تا به وسيله‌ي آن، ميان آحاد جامعه‌ي اسلامي، هماهنگي و انسجام صورت گيرد. امت اسلامي در اين نظام در تمامي صحنه‌ها حضور فعال و حق مشاركت دارند. از لحاظ اجتماعي نيز نظام مزبور از ويژگی‌های خاصي برخوردار است؛ چنانچه نظام اجتماعي خلفاي راشدین رضی الله عنهم   مبتني بر ايمان بود و مانع انجام برخي امور در حیطه‌ی تحت سلطه‌ي خويش مي‌شد و با نژاد‌پرستي مبارزه مي‌كرد. اين نظام در خدمت یکایک مسلمانان، و مدافع حقوق بشر بود و ضمن حمايت از حدود و موازي حکومت اسلامي، توجه ویژه‌ای به حفظ وحدت داشت. در نظام اسلامی، همه اعم از حاكم و توده‌ي مردم، در قبال فرهنگ و تمدن اسلامي مسؤولند. آنچه بیان شد، مهم‌ترین مفاهیم و زیرساخت‌های خلافت اسلامي است كه سرلوحه و الگوی نیکی برای همه‌ی حكومتها در تمام ادوار مي‌باشد. مسلمانان از اين نظام حكومتي با عنوان «خلافت راشده» ياد مي‌كنند؛ زيرا اين دوره‌ي حكومتي كاملاً متفاوت و متمایز از ساير سيستمهاي حكومتي است.[181] به همين سبب حسن بن علي رضی الله عنه  در پیمان صلح، این شرط را مطرح کرد كه معاويه رضی الله عنه  در ساختار حکومتی خویش، مطابق كتاب خدا و سنت پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  و سيرت و روش خلفاي راشدين رضی الله عنهم   عمل نمايد.

دوم: پرداختن ميزان مشخصي مال (پول)
معاويه رضی الله عنه ، عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر بن كريز را برای گفتگوهای صلح، نزد حسن بن علي رضی الله عنه  فرستاد و به آن‌دو دستور داد كه اموالي را به حسن رضی الله عنه  پيشنهاد كنند و هر چه خواست به او بدهند. حسن رضی الله عنه  خطاب به فرستادگان معاويه رضی الله عنه  فرمود: ما فرزندان عبدالمطلب پيش از اين نيز چنين مالهايي را تجربه كرده‌ايم. و اينك اين امت، در معرض قتل و خونريزي قرار گرفته است.[182] آن‌دو گفتند: معاويه از تو درخواست صلح كرده و در قبال آن، چنين و چنان خواهد كرد. حسن رضی الله عنه  گفت: چه كسي ضمانت خواهد كرد كه معاويه رضی الله عنه  به پیمانش وفا کند؟[183] گفتند: ما، ضمانت مي‌كنيم[184].
حسن رضی الله عنه  درباره‌ی اموالي سخن مي‌گفت كه معاویه رضی الله عنه  پيش از آن به تعدادی از بني‌عبدالمطلب ـ غیر از حسن رضی الله عنه  ـ داده بود؛ قصد حسن رضی الله عنه ، این بود که معاویه رضی الله عنه  این اموال را مطالبه نکند.[185] ابن اعثم مي‌گويد: حسن رضی الله عنه  گفت: این اموال، جزو دارایي‌های شخصیِ معاويه نيست و حق ندارد فيء مسلمانان را براي من، شرط قرار دهد.[186] ابوجعفر طبري ‌به روايت ابوعوانه بن حكم آورده است: مردم بصره، مانع تسلیم ماليات داراب‌گرد به حسن رضی الله عنه  شدند و گفتند: فيء (و درآمد و منافع آن سرزمین) از آنِ ماست.[187]
جمع‌آوري ماليات، جزو مهمترين اقدامات هر دولتی مي‌باشد و چنانچه پيداست ميان حسن رضی الله عنه  و مردم بصره، هیچ رابطه‌اي در اين زمينه وجود نداشته است، اما روايت مذکور، بیانگر این است كه ماليات داراب‌گرد، جزو اموالي که به حسن  رضی الله عنه  تقدیم شد، نبوده است.[188]
روايت شده كه حسن بن علي به معاويه رضی الله عنهم   فرمود: «من بدهكارم». معاويه رضی الله عنه  نیز از بيت‌المال، چهارصد‌هزار درهم يا بيشتر، براي حسن رضی الله عنه  ارسال كرد.[189] ابن عساكر روايت نموده كه معاويه رضی الله عنه  از بيت‌المال اموالي ‌را براي حسن بن علي رضی الله عنه  مي‌فرستاد تا بدهي‌هاي خويش را بپردازد و به وعده‌هایي كه به مردم داده بود، وفا نمايد و نیازهای خانواده‌ی خود و پدرش را برآورده سازد.[190]
برخي از مورخان نقل كرده‌اند كه حسن بن علي رضی الله عنه  پنج ميليون درهم از بيت‌المال را نزد خويش نگه مي‌داشت تا آنها را ميان سربازان و رزمندگانی كه همراهش بودند، تقسيم نمايد و از اين پول، مقداری هم براي خانواده و يارانش نيز باقي مي‌ماند.[191] بدون‌ترديد توزيع اموال در ميان سربازان و رزمندگان حسن رضی الله عنه آنان را آرام می‌کرد وکمک شایانی به رفع بحران مي‌نمود.
بنده، در ميان روايات مذكور، روايت بخاري را ترجیح مي‌دهم، اما رواياتي كه حكايت از آن دارند كه معاويه رضی الله عنه  سالانه يك ميليون درهم براي حسن  رضی الله عنه  و دو‌ميليون درهم براي حسين  رضی الله عنه  مقرر كرده و همچنين بني‌هاشم را در مستمری و حقوق بر بني‌عبد‌شمس ترجيح مي‌داده است،[192] با تمام تأويلات و تفسيرهايي كه پيرامون اين روايات ارائه شده‏، غيرقابل اعتماد و غيرقابل قبول است؛ زيرا از اين روايات، چنین به نظر می‌رسد كه گویا حسن رضی الله عنه ، خلافت را به معاويه رضی الله عنه  فروخته و مصالح شخصي خويش را بر مصالح امت اسلامي ترجيح داده است![193] البته برقرار شدن مستمری برای حسن رضی الله عنه  امری کاملاً عادی و بلکه حق وی بوده تا همچون ساير مسلمانان از حقوق و مزایای اعطایی از سوی حکومت، برخوردار گردد؛ یادآوری این نکته نیز ضروری که اگر حقوق و مستمری حسن رضی الله عنه  از حقوق ساير مسلمانان بیشتر بوده، باز‌ هم اشكالي بر ‌آن، وارد نيست، اما بدون شك اين مقدار، به 01/0 مبلغي كه در روايات بدان اشاره شده، هم نمي‌رسيده است.[194]
 
سوم: تضمین امنيت جاني مسلمانان
صلحي كه ميان دوطرف منعقد شد، حاوی اين شرط بود كه بايستي همه‌ی مردم، از امنيت كامل برخوردار باشند‌. در روايت بخاري بدین نکته اشاره شده که نمایندگان معاویه رضی الله عنه  در جریان مذاکرات صلح با حسن مجتبی رضی الله عنه  ضمانت كردند كه امت اسلامي به خاطر قتال و خونريزي‌هايي كه بدان دچار شده بودند، مورد بخشش قرار گيرند.[195] روايتي از زهري حاكي از آن است كه عبيدالله بن عباس رضی الله عنه  كه فرماندهي لشكر حسن رضی الله عنه  را بر ‌عهده داشت، پس از آنکه به تصمیم حسن رضی الله عنه  برای صلح با معاويه رضی الله عنه  پی برد، پيكي را نزد معاويه رضی الله عنه  فرستاد و از وي امان خواست و درخواست نمود كه اموالي را كه پيشتر تصرف كرده، از او بازپس نگیرند؛ سپس شب‌ هنگام به سوي گروه معاويه رضی الله عنه  رفت و به آنان پیوست. آنگاه قيس بن سعد رضی الله عنه  فرماندهي لشكر را بر‌عهده گرفت و با سپاهیان، پیمان بست كه تا گرفتن ضمانت جانی و مالی برای هواداران علی رضی الله عنه ، با معاويه رضی الله عنه  بجنگد.[196]
يكي از خاورشناسان به نام «فلهوزن» کوشیده است تا اين تهمت باطل را به عبدالله بن عباس رضی الله عنه  نسبت دهد. وي گوید: فرمانده‌ي لشكر مزبور عبدالله بن عباس بوده است؛ زیرا در برخي نسخه‌های خطي تاريخ طبري، به جاي «عبيدالله»، «عبدالله» آمده و اين اختلاف، اشتباه چاپی یا نگارشی نیست؛ بلكه از آنجا كه برخي از راویان، خواسته‌اند اين ننگ و عار به جدّ عباسیان یعنی عبدالله بن عباس( رضی الله عنه )، نسبت داده نشود، واژه‌ی «عبيدالله» را جایگزین واژه‌ی «عبدالله» نمودند. زيرا اين راویان هیچ انگيزه‌اي براي دفاع از عبيدالله بن عباس كه برادر عبدالله رضی الله عنهم   است، نداشتند.[197] اما واقعیت، این‌ است كه فرمانده‌ي لشكر، شخص حسن بن علي رضی الله عنه  بوده و قيس بن سعد رضی الله عنه  به عنوان جلودار لشکر، سپاه پیشاهنگ را فرماندهي مي‌كرده است. بنابراين عبدالله بن عباس يا عبيدالله بن عباس رضی الله عنهم   در اين زمينه نقشی نداشته‌اند.[198] البته در پاره‌ای از روايات ضعيف و غيرقابل اعتماد، به نام آن دو اشاره شده است. مورخاني چون دينوري،[199] ابن حجر[200] و ابن اعثم،[201] معتقدند كه دو ركن اصلي لشكر حسن رضی الله عنه ، شخص وي و قيس بن سعد بوده‌اند. اينها، نامی از عبدالله بن عباس و عبيدالله بن عباس رضی الله عنهم   به عنوان فرماندهان لشکر حسن رضی الله عنه  به ميان نياورده‌اند.[202]
ادعای «فلهوزن» با روايتي كه زياد‌ بن عبدالله بكائي از عوانۀ بن حكم كه به حمايت از عباسيان متهم نیست، در تعارض است؛ چنانچه عوانۀ گوید: عبيدالله بن عباس رضی الله عنه ، والي (کارگزار) علي رضی الله عنه  در يمن بود و چون به او خبر رسيد كه بسر ‌‌بن ارطاۀ به سوی يمن حركت كرده، عبيدالله بن عبدالمدائن حارثي را به نمايندگي از خويش بر يمن گماشت و خود به كوفه، نزد علي رضی الله عنه  گريخت. اين واقعه در سال 40 هجری قمری به وقوع پيوست و علي رضی الله عنه  لشكري را در پی لشكر بسر ‌بن ارطاۀ گسیل داشت و در همين سال هم، آن بزرگوار (علي رضی الله عنه ) به شهادت رسيد. بدين ترتيب در واقعه‌ي مذكور هيچ اشاره‌اي به اين نشده كه عبيدالله بن عباس رضی الله عنه  كوفه را به قصد يمن ترك گفته باشد.[203] به‌ هر‌حال به فرض اینکه فرمانده‌ي لشكر حسن رضی الله عنه ، عبيدالله یا عبدالله بن عباس رضی الله عنهم   بوده، باز هم اين ادعا كه لشكر حسن بن علي رضی الله عنه  به معاويه پيوسته و از وي امان خواسته است، صحت ندارد؛ چراكه لشكر حسن رضی الله عنه ، لشكري قوی و توانمند بوده است. در روايت بخاري نيز به اين ويژگي‌هاي سپاه حسن رضی الله عنه  اشاره شده است. حسن بن علي رضی الله عنه  خود، فرمانده‌ي لشكر بود و ميان او و نمایندگان معاويه رضی الله عنه  گفتگوهايي صورت گرفت و سرانجام حسن رضی الله عنه  توانست براي پيروان و طرفدارن خويش و نیز برای بني‌عباس و بني‌عبدالمطلب امان بگيرد. حسن رضی الله عنه  شخصاً به فرماندهان خويش خبر داد كه از خلافت كناره‌گيري كرده و آن را به معاويه رضی الله عنه  سپرده است؛ آنگاه از فرماندهان لشكرش خواست كه آنان نيز به پيروي از او و جماعت مسلمانان، با معاويه رضی الله عنه  بيعت كنند. قيس بن سعد رضی الله عنه  نيز با افراد تحت فرمانش، از جنگ و کارزار دست کشید و همگام با جماعت مسلمانان، با معاويه رضی الله عنه  بيعت كرد.[204] شايان ذكر است در روايت زهري تنها از قيس رضی الله عنه  ياد شده و از حسن رضی الله عنه  و فرزندان عباس یعنی عبدالله و عبيدالله نامی به ميان نيامده است.[205]
حسن بن علي رضی الله عنه ، انعقاد صلح با معاویه رضی الله عنه  را مشروط به این کرد که هیچ‌یک از مردم مدينه، حجاز و عراق مورد بازجویی و تحت تعقیب قرار نگیرد.[206] بر اساس همین شرط بود که معاويه از خونخواهي عثمان رضی الله عنه  دست برداشت.[207] بر اساس اين توافق، ديگر معاويه رضی الله عنه  هیچ‌کس را به خاطر آنچه در دوران علي رضی الله عنه  به وقوع پيوسته بود، مورد مؤاخذه و بازخواست قرار نمی‌داد؛ این توافقنامه، از آن جهت حايز اهميت بود که به موجب آن، تمامي پرونده‌هاي قبلي، مختومه اعلام گرديد.[208]
به موجب قرارداد صلح، عفو عمومی اعلام شد و بدين ترتيب، با صلحي كه حسن بن علي رضی الله عنه  برنامه‌ريزي كرد، مسلمانان، باري ديگر با هم الفت گرفتند و در سايه‌ي عفو و احسان، آرامش يافتند. اين صلح كه حسن بن علي رضی الله عنه  با رضايت و اطمینان خاطر، آن را پذيرفت، اقدام بزرگی بود كه به وحدت و همبستگي امت اسلامي انجاميد و امنیت جانی و مالی مسلمانان را در دوران معاويه رضی الله عنه  تأمین کرد.
چهارم: چگونگي انتخاب جانشین معاویه رضی الله عنه
گفته شده یکی از شرایط صلح حسن بن علي با معاويه رضی الله عنهم  ، این بود كه پس از معاويه رضی الله عنه ، حسن بن علي رضی الله عنه  زمام امور را به‌دست گيرد[209] و معاويه رضی الله عنه  نيز قول داد که چنانچه زمانی توان رهبری مسلمانان را نداشته باشد، زمام امور را به حسن رضی الله عنه  بسپارد.[210] ابن اعثم، از حسن بن علي رضی الله عنه  روايت كرده كه فرموده است: «من، هیچ علاقه‌اي به این ندارم که زمام امور را به دست گیرم و گرنه هرگز با معاويه رضی الله عنه  صلح نمي‌كردم».[211]
ابن حجر هيتمي مي‌گوید: در پیمان صلح، قرار بر آن شد که جانشين معاويه رضی الله عنه ، توسط شوراي مسلمانان تعيين گردد.[212]
با اندکی تأمل و درنگ در رواياتي كه نشان مي‌دهد حسن بن علي رضی الله عنه ، خواهان جانشینی و خلافت پس از معاويه رضی الله عنه  بوده، پي مي‌بريم كه اين روايات، با جوانمردی و عزت نفس حسن بن علي  رضی الله عنه  در تعارض قرار دارد. چگونه ممکن است شخصيتي كه خود، به منظور جلوگيري از کشتار مسلمانان و به خاطر رضاي خداوند متعال، از خلافت كناره‌گيري مي‌كند، به دنيا‌طلبي روي آورد و براي به دست گرفتن زمام امور تلاش نمايد؟! نادرستی این پندار، از این روایت جبير ‌بن ‌نفير نمایان‌تر مي‌گردد که گوید: به حسن بن علي رضی الله عنه  گفتم: اي حسن! مردم گمان مي‌كنند که تو دوست داري به خلافت برسي. حسن بن علي رضی الله عنه  فرمود: «مهتران عرب تحت فرمان و در اختيارم بودند و اگر به آنها دستور جنگ مي‌دادم، در کنار من مي‌جنگيدند و اگر صلح مي‌كردم،آنها نيز صلح مي‌نمودند، اما من، با وجود آنكه چنين موقعيتي داشتم، تنها براي رضاي خداوند سبحانه و تعالی  از خلافت كناره‌گيري نمودم».[213]
باید توجه داشت که هیچ‌یک از اصحاب يا فرزندان صحابه رضی الله عنهم   هنگام بيعت با يزيد، به چنين چيزي استناد نكرده‌ است؛ حال آنكه اگر در قرار‌داد صلح، چنين شرطي مقرر مي‌گرديد، حداقل حسين بن علي رضی الله عنه  در توجیه عدم بيعتش با يزيد، به اين شرط استناد مي‌كرد، اما چنانچه پيداست در آن زمان، حسین رضی الله عنه  از چنين شرطي، هیچ ذکری به میان نیاورد؛‌ و اين، بيانگر آن است كه روايات مزبور صحت ندارد. همچنین اگر در قرارداد صلح، این شرط وجود داشت كه حسن بن علي رضی الله عنه  ولي‌عهد معاویه رضی الله عنه  مي‌باشد، بايستي حسن رضی الله عنه ، از نزديكان معاويه رضی الله عنه  مي‌بود و یا حداقل، اداره‌ي يكي از مناطق را در دوران معاويه رضی الله عنه  بر‌عهده مي‌گرفت، نه اينكه به مدينه برود و از كارهاي حكومتي كناره‌گيري نمايد. البته این نکته نیز درخورِ توجه است که در فضای اجتماعی و سیاسی آن دوران، حاكم اسلامي، توسط شوراي مسلمانان انتخاب مي‌شده است.
در برخي از كتابهای تاريخي آمده است كه يكي از شرایط حسن بن علي رضی الله عنه  در پیمان صلح، اين بود كه معاويه اجازه ندهد كه كسي به علی رضی الله عنه  دشنام دهد. دكتر محمد بطاينه مي‌گوید: «میان حسن و معاویه رضی الله عنهما چنین بحثی صورت نگرفته است».[214]
شيعيان، معاويه رضی الله عنه  را متهم كرده‌اند كه وي، مردم را به دشنام و نفرین علي رضی الله عنه  وادار مي‌کرد و در زمان او، بر منبرها، علي رضی الله عنه  را مورد نفرين و دشنام قرار مي‌دادند. این ادعا، هيچ پایه و اساسي ندارد، ولی متأسفانه بسياري از محققان علوم اسلامي، بدون هيچ نقد يا تحليلي، اين بهتان را پذيرفته‌ و آن را جزو مسایل بديهي پنداشته‌اند؛ به‌گونه‌ای که گویا این مسأله، جای نقد و مناقشه ندارد! اين، در ‌حالي است كه نه‌تنها پيرامون اين موضوع، هيچ روايت صحيحی وجود ندارد، بلكه از تبيين و تقسير آنچه دركتاب‌های دميري، يعقوبي و ابوالفرج اصفهاني آمده است نيز چنين برداشتي نمي‌شود؛ بعلاوه روايات صحيح تاريخي كه در سایر كتاب‌ها ذكر گرديده، خلاف اين موضوع را به اثبات مي‌رساند[215] و بيانگر آن است كه معاويه رضی الله عنه  بي‌نهايت به اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه  و خاندانش، احترام مي‌گذاشته است. همچنين منطق حوادثي كه در عصرآن دو بزرگوار به وقوع پيوست و نیز سرشت و ويژگي‌هاي اخلاقي آنها با چنين بهتان‌ها و افتراهايي هم‌خوانی ندارد. به‌هر‌حال اگر كتاب‌های تاريخي نگاشته‌شده در دوران بني‌اميه را مطالعه کنیم، متوجه خواهيم شد كه در‌ اين كتاب‌ها، ذكري از چنين مواردي به‌ميان نيامده است؛ بلکه این مسایل، در بعدی از جمله در دوران بني عباس مطرح شد تا سیمایی زشت و کریه از بني‌اميه ترسیم گردد. چنانچه اين دروغ تاریخی، ابتدا توسط مسعودي در مروج‌الذهب و نیز توسط ساير شيعيان در ديگر كتب تاريخي نگاشته شد و به‌تدریج به كتابهاي تاريخي اهل سنت نيز رسوخ كرد و اين، در حالي بود كه هيچ روايت صريح يا صحيحی در اين مورد وجود نداشت. رواياتي که در زمینه‌ی ناسزاگویی به علی رضی الله عنه  در دوران معاویه رضی الله عنه  نقل شده، از لحاظ سند و متن، غيرقابل اعتماد است و از دیدگاه محققان و پژوهشگران، هیچ ارزش و اعتباری ندارد.
با توجه به فضايل ديني معاويه رضی الله عنه  و با عنايت به سيرت و سلوك پسنديده‌اش، مي‌توان پي‌ برد كه این روایات، ساخته و پرداخته‌ی برخي از کسانی است که كينه‌ي معاويه رضی الله عنه  را در دل داشتند.
برخي از صحابه و تابعين رضی الله عنهم   در مدح معاويه سخن گفته و به دينداري، علم، عدالت، بردباري و ساير ویژگي‌های پسنديده‌اش گواهي داد‌ه‌اند.[216] و اینک فرازی از سخنان اصحاب و تابعين رضی الله عنهم   در مورد معاویه رضی الله عنه :
·    عمر ‌بن‌خطاب رضی الله عنه  هنگام انتصاب معاويه رضی الله عنه  به عنوان والی شام، فرمود: «از معاويه جز به نيكي ياد نكنيد».[217]
·        علي رضی الله عنه  هنگام بازگشت از جنگ صفين فرمود: «امارت معاويه رضی الله عنه  را ناپسند ندانيد؛ به خدا سوگند كه اگر او را از دست بدهيد، سرهاي مردم، هم‌چون حنظل،[218] بريده و افكنده خواهد شد.[219]
·    باری ابن عمر رضی الله عنه  فرمود: «پس از رسول خداص، کسی را ندیدم که در سیادت و فرمانروایی به معاويه رضی الله عنه  برسد». گفته شد: حتي پدرت؟ پاسخ داد: «پدرم كه رحمت خدا بر او باد، از لحاظ مقام و منزلت بهتر و والاتر از معاویه رضی الله عنه  بود، اما معاويه رضی الله عنه  در سیادت و رهبری، از او خبره‌تر بود».[220]
·    ابن عباس رضی الله عنه  مي‌گويد: «کسی سزاوارتر از معاويه رضی الله عنه  براي حكمراني (پادشاهي) نيافتم».[221] به ابن عباس رضی الله عنه  گفتند: معاويه رضی الله عنه  فقط يك ركعت وتر مي‌گزارد. فرمود: «او، فقيه است».[222]
بسیاری از پژوهشگران تاریخ و سیرت، و نیز دانشمندان علم رجال، درباره‌ی معاویه رضی الله عنه ، سخن گفته‌اند؛ از جمله:
1ـ ابن تيميه مي‌گويد: «علما، اتفاق‌نظر دارند كه معاويه رضی الله عنه ، بهترين پادشاه اين امت است؛ چراکه پیش از او، خلفاي راشدین رضی الله عنهم   زمام امور را به دست داشتند و او، نخستين پادشاه پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که حكومتش، از نوع نظام سلطنتی و آکنده از رحمت بود».[223]
همچنین مي‌گويد: « هیچ‌یک از پادشاهان مسلمان، به خوبی معاویه رضی الله عنه  نیست و شهروندان و توده‌ی هیچ‌یک از نظام‌های پادشاهی، بر مردمان دوران معاويه رضی الله عنه  برتري ندارند».[224]
2ـ ابن كثير مي‌گويد: مردم در سال 41 هجري با معاویه رضی الله عنه  بيعت كردند؛ وی، از آن پس تا پایان حیاتش، اداره‌ی امور مسلمانان را به صورت رسمی برعهده داشت. در دوران حکومت معاویه رضی الله عنه ، جنگ و جهاد بر ضد كفار، برپا بود و مسلمانان به اعلاي كلمة‌الله مي‌پرداختند. و غنايم فراواني از اطراف و اكناف، به مرکز حکومت اسلامی ارسال مي‌شد و مسلمانان، تحت رهبري معاویه رضی الله عنه ، با آرامش تمام در سايه‌ی عدل و عدالت و گذشت، زندگی مي‌کردند.[225]
3ـ ابن ابي‌العز حنفي مي‌گويد: اولين پادشاه مسلمانان كه بهترين پادشاهان آنان نيز به‌شمار مي‌رود، معاويه رضی الله عنه  مي‌باشد.[226]
4ـ ذهبي مي‌گويد: معاويه رضی الله عنه ، اميرمؤمنان و پادشاه اسلام بود.[227] معاويه رضی الله عنه  فرموده است: بهترين پادشاهان، پادشاهی است كه عدلش بر ظلمش فائق آید.[228] بدين ترتيب با ثبوت چنين بينش و منشی در مورد معاويه رضی الله عنه  بعيد است كه چنين شخصيتي، مردم را به لعن و نفرین علی رضی الله عنه  بر روی منابر تحريك كرده باشد. اگر بپذيريم كه واقعاً معاويه رضی الله عنه  چنين اقدامي نموده، اين، بدان معناست كه سلف صالح و دانشمنداني كه پس از وي، به مدح و بزرگداشت او پرداخته‌اند، او را در ظلم و سركشي ياري رسانده و همگی به انحراف و گمراهي رفته‌اند.[229] و اين، بهتان بزرگی به دانشمندان صحابه، تابعين رضی الله عنهم   و پيروان آنان مي‌باشد.
کسی که با سيرت و منش معاويه رضی الله عنه  در مدت پادشاهي‌اش آشنا باشد و به شهرت آن بزرگوار در زمینه‌ی بردباري، گذشت، حسن تدبير و نیز رفتار درستش با زيردستان پي ببرد، متوجه خواهد شد كه بهتان‌هاي مزبور، جزو بزرگ‌ترين دروغ‌هايي است كه در مورد او ساخته و پرداخته شده است. معاويه رضی الله عنه  در حلم و بردباري، زبان‌زد بود و از این‌رو الگویی برای همه‌ی نسل‌ها به‌شمار مي‌رود.[230] اینک به ذکر چند سخن یا نمونه درباره‌ی حلم و بردباری معاویه رضی الله عنه  مي‌پردازیم:
1ـ باري نزد عبدالملك‌بن‌مروان، یادی از معاويه رضی الله عنه  به‌ميان آمد؛ عبدالملک گفت: «كسي سراغ ندارم كه به اندازه‌ي معاويه رضی الله عنه ، بردبار، بخشنده و سخاوتمند باشد».[231]
2ـ قبيصه‌بن‌جابر مي‌گويد: «هیچ‌کس را ندیدم كه به اندازه‌ي معاويه رضی الله عنه ، بردبار، باوقار، آقا و بخشنده باشد و همچون او، دست گشاده‌اي در زمینه‌ي خیر و نیکی داشته باشد».[232]
3ـ ابن كثير مي‌گويد: باري شخصی، به معاويه رضی الله عنه  ناسزا گفت. به معاويه رضی الله عنه  گفتند: آيا او را تنبيه نمي‌كني؟ فرمود: «از خداوند شرم مي‌كنم كه به‌خاطر يك لغزش رعيتم، حلم و بردباری خويش را زير‌ پا بگذارم (و او را نبخشم)».[233]
4ـ شخصي به معاویه رضی الله عنه  گفت: «اي معاويه! فرومايه‌تر و بزدل‌تر از تو كسي را نديده‌ام». معاويه رضی الله عنه  فرمود: «آري، كسي كه با مردم، این‌گونه برخورد كند (و چنین گذشتی داشته باشد، بايد هم چنين تصوري نسبت به او به وجود آید)».[234]
آيا با این‌همه صبر و خویشتن‌داری معاویه رضی الله عنه  در برابر عده‌اي نادان، آن هم در زمانی که امیر مؤمنان بود، عاقلانه است که بپذیریم معاویه رضی الله عنه  دستور دهد که بر منبرها و در شهرها و مناطق مختلف، به لعن و نفرين خليفه‌ي راشد رسول خداص، علي‌بن‌ابي‌طالب رضی الله عنه  بپردازند، آن‌چنانکه اين ناسزاگویی در زمان امويان ادامه یابد و سرانجام عمر ‌بن ‌عبدالعزيز، آن را ممنوع نماید؟! هر انسان عاقل و خردمندی خود مي‌تواند در اين زمينه قضاوت كند.[235]
روافض، براي بستن افترا‌ به معاويه رضی الله عنه  در زمینه‌ی ناسزاگویی به علی رضی الله عنه ، به روایتی استناد كرده‌اند که در صحیح مسلم آمده است؛ حال آنکه روایت مسلم رحمه الله، به هيچ‌وجه ادعا و بهتانشان در مورد معاويه رضی الله عنه  را به اثبات نمي‌رساند. روایت مذکور، از این قرار است: عامر ‌بن ‌سعد ‌بن ‌ابي‌وقاص رضی الله عنه  از پدرش روايت مي‌كند كه معاويه از وی پرسيد: اي سعد! چه چيزي باعث شد كه ابوتراب (علي رضی الله عنه ) را دشنام ندهي؟ سعد رضی الله عنه  پاسخ داد: «به‌ياد دارم كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سه ويژگي و خصوصيت را برای علي رضی الله عنه  بیان نمود و اگر من يكي از اين ويژگي‌ها را داشته باشم، برايم از شتران سرخ‌رنگ بهتر است».[236] امام نووي در شرح اين روایت مي‌گويد: در اين روایت هیچ تصریحی بدين نكته نشده که معاويه رضی الله عنه  به سعد رضی الله عنه  دستور داده باشد كه به علي رضی الله عنه  دشنام دهد؛ بلكه متن روایت، حاكي از آن است كه معاويه رضی الله عنه  از سعد رضی الله عنه  می‌پرسد كه چه چیزی، تو را از دشنام دادن علي‌بن‌ابي‌طالب رضی الله عنه  باز داشته است؟ آيا از روي تقوا و پرهيزگاري است که به علي رضی الله عنه  دشنام نمي‌دهي يا ‌ترس، مانع تو از این کار می‌گردد و يا دليل ديگري داري؟ اگر از روي تقوا و به‌احترام علي رضی الله عنه ، به او دشنام نمي‌دهي، پس كار درستي مي‌كني، اما اگر دليل ديگري براي اين كار داري، پس این، بحثي ديگر است. احتمال دارد سعد رضی الله عنه  در طايفه‌اي بوده كه همگان به علي رضی الله عنه  دشنام مي‌داده‌‌اند و تنها سعد رضی الله عنه  از اين كار خودداري مي‌كرده است. لذا اين سؤال براي معاويه رضی الله عنه  پيش آمد كه چه چیزی، سعد رضی الله عنه  را از ناسزاگویی به علي رضی الله عنه  باز داشته است؟ برخي، اين روایت را چنین توجيه كرده‌اند كه منظور معاويه رضی الله عنه  این بوده كه اي سعد! چرا با اجتهادات و ديدگاه‌هاي علي‌بن‌ابي‌طالب رضی الله عنه  مخالفت نمي‌ورزي و به تبليغ آرا و ديدگاه‌هاي ما در ميان مردم نمي‌پردازي؟[237]
ضرار صدائي، نزد معاويه رضی الله عنه  در مدح علي‌بن‌ابي‌طالب رضی الله عنه  سخنانی بر زبان آورد؛ معاويه رضی الله عنه  سخنان ضرار صدائی را تصدیق نمود و گریست. ابوالعباس‌قرطبي صاحب كتاب المفهم، ضمن یادآوری سخنان ضرار، مي‌گويد: اين روایت، بیانگر‌ آن است كه معاويه رضی الله عنه  به‌خوبي با منزلت، جايگاه و فضائل علي رضی الله عنه  آشنا بود؛ از این‌رو خیلی بعيد است كه به دشنام يا نفرین اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه  پرداخته باشد.[238] معاويه رضی الله عنه  به خردمندی، ديانت و بردباري و مكارم اخلاق آراسته بود؛ بنابراین تمام رواياتي كه در زمینه‌ی ناسزاگویی به علی رضی الله عنه  از سوی معاویه رضی الله عنه  یا عوامل وی، نقل شده، رواياتي دروغين و ساختگی است و تنها روایتی صحیحی که در این زمینه در دست مي‌باشد، همان روایت مسلم است که پیشتر بیان شد.[239]
دكتر ابراهیم‌الرحيلي نويسنده‌ي كتاب ارزشمند ‌الانتصار ‌للصحب و ‌الآل من افتراءات السماوي ‌الضال مي‌گويد: آنچه از سخن معاويه رضی الله عنه  خطاب به سعد رضی الله عنه  به‌نظرم مي‌رسد، اين است كه معاويه رضی الله عنه  از بر زبان آوردن اين سخن، قصد شوخي داشته تا بدین‌وسيله برخي از فضايل علي  رضی الله عنه  را براي اطرافيانش اظهار نماید و از آنجا كه معاویه رضی الله عنه ، خیلي زيرك و باهوش بود،‌ مي‌خواست از طریق این پرسش، به ديدگاه سعد رضی الله عنه  در مورد علي رضی الله عنه  پي ببرد و به‌همين خاطر نیز چنين سؤالی را مطرح نمود. معاویه رضی الله عنه  پيشتر، اين سياست را در مورد ابن عباس رضی الله عنه  نيز به‌كار برده و از وي پرسيده بود: آيا تو بر ملت علي رضی الله عنه  هستي؟ ابن عباس رضی الله عنه  در پاسخش گفته بود: «من، نه بر ملت علي( رضی الله عنه ) هستم و نه بر ملت عثمان( رضی الله عنه )؛ بلكه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پيروي مي‌كنم و از ملت آن بزرگوارم».[240] بديهي است اين سخن معاويه رضی الله عنه  به ابن عباس رضی الله عنه ، تنها يك شوخي بود؛ چنانچه با سعد رضی الله عنه  نیز به همین شکل، شوخی کرد. اينكه روافض مدعي شده‌اند که معاويه رضی الله عنه  دستور داده بود، بر منبرها، به دشنام نفرين علي رضی الله عنه  بپردازند، افترايي بيش نيست و امكان ندارد چنين دستوري از سوی معاويه رضی الله عنه  صادر شده باشد.[241] چراکه:
1ـ هیچ‌گاه معاويه رضی الله عنه  شخصاً، علي  رضی الله عنه  را دشنام نمي‌داد؛ از این‌رو امكان ندارد که به دیگران دستور دهد تا علی رضی الله عنه  را دشنام دهند؛ معاویه رضی الله عنه  همواره اذعان داشت كه علي رضی الله عنه ، از او برتر است و از پیشگامان مسلمان مي‌باشد. چنانچه سخنان زیادی از معاویه رضی الله عنه  در فضایل علی رضی الله عنه  نقل شده است:
·    ابن كثير رحمه الله مي‌گويد: در روايات بسياري آمده است: ابومسلم خولاني و جمعي ديگر از مردم، نزد معاويه رفتند و از او پرسيدند: آيا تو، از علي رضی الله عنه  بهتري يا از مقامي چون مقام او برخورداري؟ فرمود: «به خدا سوگند كه خود، مي‌دانم علي رضی الله عنه  از من بهتر و برتر است و بیش از من سزاوار امارت مي‌باشد».[242]
·    ابن كثير از جرير‌ بن ‌عبدالحميد از مغيره روايت نموده که وقتی خبر شهادت علی رضی الله عنه  به معاويه رسيد، معاویه رضی الله عنه ، گریست. همسرش گفت: آيا به‌خاطر کشته شدن كسي مي‌گریی كه خود، با او جنگيده‌اي؟ پاسخ داد: «واي بر تو! تو، نمي‌داني كه مردم چه شخصيت عالم، فاضل و فقيهي را از دست داده‌اند!»[243]
بنابراین کدامین انسان عاقل و ديندار، باور مي‌کند كه معاويه رضی الله عنه  به علي رضی الله عنه  دشنام مي‌داده و يا عوامل خویش را بدین کار تحريك مي‌کرده است؟!
2ـ هيچ روايت صحيحي وجود ندارد که بیانگر دشنام دادن معاويه به علی رضی الله عنه  در اثناي جنگ با وی باشد. از این‌رو آيا عقل سلیم، این را مي‌پذیرد که معاویه رضی الله عنه  بعد از جنگ يا پس از وفات علی رضی الله عنه  به دشنام و نفرين او پرداخته باشد؟! هيچ انسان عاقل و خردمندی، باور نمي‌کند كه معاويه به دشنام و نفرين علي رضی الله عنه  پرداخته و يا ديگران را به چنين کاري دستور داده باشد.
3ـ معاويه رضی الله عنه  خیلی زيرك و باهوش بود و اصلاً امكان ندارد که با آن‌همه فراست و زیرکی، مردم را به دشنام دادن علي رضی الله عنه  وادار كرده باشد. چگونه امكان دارد معاويه رضی الله عنه  از كسي همچون سعد‌ بن ‌ابي‌وقاص رضی الله عنه  كه در عين شجاعت و پرهيزگاري، از فتنه و جنگ‌های داخلی كناره‌گيري كرد، بخواهد كه علي رضی الله عنه  را دشنام دهد. انسان، هرچقدر هم که كم‌عقل‌ و سبک‌سر باشد، چنین رویه‌ای را در پیش نمي‌گیرد تا چه رسد به شخصی چون معاویه رضی الله عنه  که بیش از تصور ما، عاقل و خردمند بود.
4ـ پس از كناره‌گيري حسن بن علي از خلافت، معاويه بن‌ ابي‌سفيان رضی الله عنهم   زمام امور را به دست گرفت؛ اینک از کسانی که معاویه رضی الله عنه  را به سب و لعن علي رضی الله عنه ، متهم مي‌کنند، باید پرسید که این کار، چه فايده‌اي براي معاويه رضی الله عنه  داشت؟! آیا غیر از این است که حكمت و حسن تدبير، چنین اقتضا مي‌كرد كه در آن موقعيت، به اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه  دشنام داده نشود تا اوضاع، آرام گردد؟!
آري! در آن موقعيت، انتظار مي‌رفت که معاویه رضی الله عنه  با آن‌همه فراست و حسن تدبیرش، از دشنام دادن علي  رضی الله عنه  بپرهيزد. شخص معاويه رضی الله عنه  نيز به‌خوبي اهميت اين نكته را مي‌دانست و محال بود که چنین مسأله‌ی مهمی، از دیدِ معاویه رضی الله عنه  پنهان بماند.
5 ـ پس از اينكه معاويه رضی الله عنه  زمام امور را به‌دست گرفت، ميان او و فرزندان علي رضی الله عنه  الفت و رابطه‌ي نزديكی برقرار بود؛ چنانكه در كتاب‌های سيرت و تاريخ،[244] نمونه‌هاي زیادی از روابط عمیق و نزديك آنان آمده است؛ از جمله اینکه باری حسن و حسين رضي الله عنهما به همراه عده‌ای نزد معاويه رضی الله عنه  رفتند؛ معاویه رضی الله عنه  دوهزار درهم تقديمشان نمود و گفت: «هيچ‌كس به اندازه‌ي من به‌اين دو كمك‌مالي نکرده است». حسين رضی الله عنه  فرمود: «و تو نيز به بهتر از ما، چيزي نداده‌اي».[245] باري حسن بن علي رضی الله عنه  نزد معاويه رضی الله عنه  رفت؛ معاویه رضی الله عنه  به‌گرمی از حسن رضی الله عنه  استقبال کرد و گفت: «خوش آمدی ای پسر دختر رسول خدا!» و سپس سيصد‌هزار درهم تقديمش نمود.[246]
اين روايات تاريخي، بیانگر آنست که ناسزاگویی معاویه رضی الله عنه  و عواملش به امیر مؤمنان علی رضی الله عنه ، دروغی است که دشمنان صحابه رضی الله عنهم  ، آن را ساخته و پرداخته‌اند؛ اصلاً چگونه امكان دارد که با وجود رابطه‌اي اين‌چنين نزديك و صميمي ميان معاويه و فرزندان علي رضی الله عنه ، معاويه، مردم را به دشنام دادن علي رضی الله عنه  تحريك نموده باشد. بدین سان مي‌توان به حقيقت مطلب پي برد.[247] مردمان دوران معاويه رضی الله عنه  به احكام شریعت پایبند بودند و با شوق و اشتیاق وافر دستورات و احکام اسلامي را اجرا می‌کردند. از این‌رو خیلی بعيد است كه چنين مردمانی، زبان به طعن و لعن و ناسزا‌گفتن بگشايند و کسی چون علی مرتضی رضی الله عنه  را دشنام دهند.
ابن مسعود رضی الله عنه  مي‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (ليس‌ المؤمن بالطعان و لا باللعان و لا بالفاحش و لا بالبذي)[248] یعنی: «مؤمن، طعنه‌زننده، لعنت‌كننده، دشنام‌دهنده و بيهوده‌گوی نیست».
رسول اکرم صلی الله علیه و سلم ، مسلمانان را از دشنام دادن مردگان مشرک، منع نموده است؛ از این‌رو کسی که به اوليا و بندگان نیک خداوند دشنام دهد، چه حکمی دارد؟ عايشه‌ي صديقه رضي الله عنها مي‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (لا تسبوا الأموات فإنهم قد أفضوا الي ما قدموا)[249] «مردگان را دشنام ندهيد؛ زيرا آنها به نتیجه‌ی اعمال خویش رسیده‌اند».
پس از كناره‌گيري حسن بن علي رضی الله عنه  از خلافت، اختلافات و تنش‌ها، فروكش كرد و مسلمانان، معاويه رضی الله عنه  را به‌عنوان زمامدارشان پذيرفتند. گفته شده معاويه رضی الله عنه  در سال چهل هجري زمام امور را به‌دست گرفت،[250] اما ابن‌اسحاق،[251] واقدي[252] و خليفه بن خياط[253] معتقدند که معاويه رضی الله عنه  در سال چهل و يك هجري خلافت را به‌دست گرفته است. در مورد ماهي كه پیمان صلح منعقد گردید نيز اختلاف نظر وجود دارد؛ برخي گفته‌اند: اين صلح، در ماه ريبع‌الاول به وقوع پيوست. بعضی هم ماه ربيع‌الآخر، يا جمادي‌الاول و يا جمادي‌الآخر را ماه برقراری صلح، میان معاویه و حسن رضی الله عنهما دانسته‌اند.[254]
در دوران حکومت معاویه رضی الله عنه ، جنگ و جهاد بر ضد كفار، برپا بود و مسلمانان به اعلاي كلمة‌الله مي‌پرداختند و تحت رهبري معاویه رضی الله عنه ، با آرامش تمام در سايه‌ی عدل و عدالت و گذشت، زندگی مي‌کردند.[255]

موضع معاويه رضی الله عنه  در مورد قاتلان عثمان رضی الله عنه
شايد براي برخي اين سؤال مطرح شودكه معاويه رضی الله عنه  پس از به دست گرفتن زمام امور، چه اقداماتی در برابر قاتلان عثمان رضی الله عنه  انجام داد؟ ابن‌قتيبه در كتاب عيون‌الاخبار به اين پرسش پاسخ داده است؛ وی، مي‌گويد: «پس از عام‌الجماعۀ، معاويه ‌بن ‌ابي‌سفيان رضی الله عنه  به خانه‌ي عثمان‌ بن ‌عفان رضی الله عنه  رفت. عايشه دختر ‌عثمان رضی الله عنهما با ديدن معاويه رضی الله عنه  شروع به گریستن نمود و از پدر بزرگوارش، یاد کرد. معاويه رضی الله عنه  فرمود: اي دختر برادرم! مردم با ما بيعت كرده و پیمان اطاعت بسته‌اند و ما نيز به آنان قول امنیت داده‌ايم؛ آنها در حالي كه نسبت به ما كينه داشتند،‌ ظاهراً‌ به ما پيوستند و ما نيز در حالي كه به شدت از ایشان خشمگین بوديم، با آنان، مدارا كرديم. ای دختر برادرم! اكنون هر‌كس را شمشيري است و با آن از ياران و اطرافيان خويش حمايت مي‌كند؛ اگر ما پيمان‌شكني كنيم، آنها نيز پيمان‌شكني خواهند كرد. نمي‌دانيم اين كار، به نفع ما تمام خواهد شد يا به ضرر ما. بنابراين اگر تو، دختر‌عموي اميرالمؤمنين (و از خواصش) باشي، بهتر از آن است كه از عامه‌ي مردم باشي».[256]
از سخن ابن‌قتيبه، چنین برداشت مي‌شود كه پس از انعقاد پيمان‌ها و عهدنامه‌هايي ميان معاويه و حسن رضی الله عنهما، ميان اين دو جبهه صلح، برقرار گرديد و جنگ پایان يافت و دیگر، مردم، عليه يكديگر تحريك نمي‌شدند. بعلاوه در دوران پنج ساله‌ای كه آبستن حوادثی چون جیگ جمل، صفین، نهروان و رخدادهای مصر و امثال آن گردید، كساني كه به قتل عثمان رضی الله عنه  متهم بودند، از ميان رفتند؛ البته هنوز جنايت قتل عثمان رضی الله عنه  از اذهان بني‌اميه نرفته بود و بیشتر خلفاي اموي، فاجعه‌ی شهادت عثمان رضی الله عنه  را به یاد داشتند و به آن، فكر مي‌كردند. از این‌رو بني‌اميه، همچنان در صدد خون‌خواهی عثمان رضی الله عنه  بودند و این، حقيقتي غير‌قابل انكار است.[257] به هیچ عنوان امکان ندارد که آن دسته از صحابه رضی الله عنهم   که با معاویه رضی الله عنه  بیعت کردند، شاهد ناسزاگفتن بني‌اميه به علي رضی الله عنه  باشند و هیچ اعتراضی نكنند و به وظیفه‌ی خویش در زمینه‌ی امر ‌به‌ معروف و نهي از منكر عمل ننمایند. تعدادی از صحابه رضی الله عنهم   خلافت معاويه رضی الله عنه  را پذيرفتند،؛ از جمله: سعد، اسامه، جابر، ابن‌عمر، زيد‌بن‌ثابت، مسلمه‌بن‌مخلد، ابو‌سعيد‌خدري، رافع‌بن خديج، ابو‌امامه، انس‌بن‌مالك و عده‌ای ديگر كه همه‌ي آنها، مشعل‌هاي فروزان هدايت و درياهايي از علم و دانش بودند و هنگام نزول قرآن، در محضر رسول خدا ص حضور داشته و مفاهیم قرآنی را به‌طور مستقيم از شخص پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  آموخته بودند. تابعین نیز خلافت معاویه رضی الله عنه  را پذیرفتند و همواره با جماعت مسلمانان، همگام بودند و دست از همراهی با امت محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم  نکشیدند؛ از جمله: عبدالرحمن‌ بن ‌اسود ‌بن‌عبديغوث، سعيد ‌بن ‌مسيب و عروه ‌بن ‌زبير و عبدالله ‌بن محيريز و ...[258]

0 نظرات:

ارسال یک نظر