دوازده امام یا دوازده خلیفه؟!

دوازده امام یا دوازده خلیفه؟!
نگارنده: مولوی عبدالرحیم مرجانی
...از عبارت این کتاب، معلوم می‌شود که برداشت اهل تشیع از این حدیث، برداشتی شخصی از طرف بعضی از علمای قرون بعدی بوده و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم به هیچ وجه اشاره‌ای به دوازده امام اهل تشیع نفرموده‌اند... توجه به الفاظ حدیث نیز عدم صحت برداشت اهل تشیع را ثابت می‌کند.
عن جابر بن سمرة قال: سمعت رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم یقول: «لایزال الاسلام عزیزاً إلی اثنی‌عشر خلیفة» ثم قال کلمة لم أفهمها، فقلت لأبی فقال: کلهم من قریش.
جابر بن سمرة می‌گوید: از رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم شنیدم که فرمودند: اسلام همواره درعزت و سربلندی است تا زمانی که دوازده خلیفه در اسلام قیام کنند.[جابر می‌گوید] سپس پیامبر جمله‌ای را فرمودند که من متوجه نشدم، از پدرم پرسیدم که پیامبر چه فرمودند! او گفت: همه (خلفا) از قریش خواهند بود 
حدیث فوق در صحیح مسلم [4670] روایت شده است، مضمون این حدیث در صحیح بخاری [7222] سنن ترمذی [2223] نیز روایت شده است و آن را در درجه "حسن صحیح" قرار داده است.
در توضیح و تشریح این حدیث و اینکه مصداق واقعی دوازده امیر (خلیفه) چه کسانی هستند، اقوال و نظریات متعددی منقول است. بعضی ازاین اقوال عبارتند از:
1-اجماع مسلمانان بر خلافت یک خلیفه در یک زمان و به همین ترتیب تا دوازده خلیفه.
2-این حدیث اشاره به حدیث خیرالقرون است که امراء و خلفای این سه قرن حدوداً دوازده نفر بوده‌اند.
3-ظهور دوازده امیر در یک زمان که هر کدام از آنها ادعای خلافت می‌کنند.
4-امارت به روش خلفای راشدین در دوازده امیر، دیده خواهد شد، که مطابق این توجیه، ابتدای امارت اسلامی از دوران حضرت معاویه شروع می‌شود زیرا کسانی که قبل از حضرت معاویه بودند، به عنوان خلیفه یاد می‌شدند. [الکوکب الدری 3/146 مولانا رشیداحمد گنگوهی].
5-منظور از دوازده امیر، خلفایی از بنی‌امیه می‌باشند زیرا در حدیث اشاره به ظهور فتنه بعد از اتمام خلافت خلفای دوازده‌گانه شده است و بعد از سقوط بنی‌امیه و روی‌کار آمدن بنی‌عباس، امت اسلامی با انواع فتنه و مصیبت دچار‌شد.
6-منظور از این حدیث، وجود خلفای حقانی در طول تاریخ اسلام بدون التزام تتابع می‌باشد.
7-از ابتدای خلافت ابوبکرصدیق رضی‌الله‌عنه تا عمر بن‌عبدالعزیز-یکی از خلفای عادل بنی‌امیه-چهارده نفر به خلافت رسیده‌اند که خلافت دو نفر از آنها به خاطر عدم ولایت و کوتاه بودن مدت خلافت، معتبر نمی‌باشد، که عبارتند از 1-معاویه‌بن یزید 2-مروان‌بن حکم. به استثنای این دو نفر بقیه دوازده نفر می‌شوند، چنان که بعد از وفات عمر بن عبدالعزیز رحمه الله در سال 101 هـ. دوران خیرالقرون به پایان رسیده و حالات امت تغییر کرد.
البته این نظریه با این قسمت از حدیث که «یجتمع علیهم الناس» مردم بر-امارت-آنها  اجماع می‌کنند، متعارض نمی‌شود، زیرا حکم بر اکثریت مترتب می‌شود و عدم اجماع مسلمین بر خلافت حضرت حسن و حضرت عبدالله بن زبیر رضی‌الله‌عنهما -با وجود شایستگی آنها -و اجماع بر خلفای بعد از این دو شخصیت زمانی صورت گرفت که حضرت حسن صلح کرده و حضرت عبدالله بن زبیر به شهادت رسید.
8-در حدیثی دیگر در توصیف این دوازده نفر آمده است: «کلهم یجتمع علیه الناس» مردم برخلافت آنها اجماع می‌کنند. منظور از اجماع، بیعت کردن با آن خلیفه است و آنچه که در تاریخ خلافت اسلام آمده است این است که مسلمانان ابتدا بر خلافت حضرت ابوبکر سپس عمر، سپس عثمان و سپس علی رضی‌الله‌عنهم اجماع کردند و بعد از شهادت حضرت علی رضی‌الله‌عنه مسلمانان در نتیجه صلح حضرت حسن بر خلافت حضرت معاویه اجماع کردند. بعد از آن در دوران حضرت حسین و شهادت ایشان، اجماع بر خلافت یزید صورت گرفت بعد از وفات یزید، اختلافی رخ داد تا اینکه بعد از شهادت حضرت عبدالله بن زبیر مسلمانان بر خلافت عبدالملک بن مروان اجماع کردند. سپس چهار فرزند عبدالملک (ولید، سلیمان، یزید، هشام) بر مسند خلافت نشستند، البته در بین خلافت ولید و سلیمان،عمر بن عبدالعزیز زمام امور را در دست داشت. به این ترتیب هفت نفر بعد از خلفای راشدین خلافت را در دست داشتند و دوازدهمین نفر، ولید بن یزید بود که بعد از وفات عموی خودش (هشام بن عبدالملک) به خلافت رسید، وی حدود چهار سال حکومت کرد و در آخر مردم برعلیه او قیام کردند و او را به قتل رساندند و بعد از قتل ولید دروازه فتنه‌‌ها باز شد، به طوری که از آن روز به بعد مسلمانان هرگز به خلافت هیچ کسی اجماع نکردند. [فتح الباری 16/618دار ابی حیان]
9-علامه سیوطی نیز قولی از قاضی عیاض را نقل کرده و آن را ترجیح داده است که مؤیدی بر نظریه علامه ابن حجر صاحب فتح الباری می‌باشد. قاضی عیاض می‌گوید: شاید منظور از حدیث (اثنی عشر) این است که آنها در دوران عزت اسلام به خلافت می‌رسند و مسلمانان بر خلافت آنها اجماع می‌کنند و این اجماع از ابتدای خلافت خلفای راشدین تا دوران بنی‌امیه و خلافت ولید بن یزید ادامه داشت و بعد از قتل ولید بود که دروازه فتنه برروی امت باز شد [تاریخ الخلفاء السیوطی ص 10]
آنچه در بالا ذکر شد خلاصه‌ای از نظریات و توجیهات علمای اسلام در مورد این حدیث بود که بدون تأیید یا تردید آنها، خدمت خوانندگان گرامی تقدیم شد.
نکته‌ای که در اینجا لازم به ذکر است این است که اهل تشیع مخصوصاً علمای اثناعشریه (دوازده امامی) این حدیث را مبنائی برای انحصار حقانیت مذهب خویش و ابطال دیگر مذاهب قرار می‌دهد.
آیا حقیقتاً این حدیث مصداقی بر دوازده امام می‌باشد؟؟
تحقیقات، بررسی‌ها ،اقوال و توجیهات علما بر این حدیث، خلاف این استنباط را نشان می‌دهد چنان که اقوال علمای اهل‌سنت که در ابتدای مقاله ذکر شد، تأییدی بر این نظریه می‌باشد.
اما مهمتر از این، توضیحاتی است که علمای شیعه در مورد این حدیث در کتب خود بیان کرده‌اند که ذیلاً به چند نمونه از آنها اشاره می‌شود.
1-شیخ حسین مدرسی طباطبائی در کتاب "تطور المبانی الفکریة فی القرون الثلاثة الاولی" (بین صفحات 156تا 162) می‌نویسد:
سالیان درازی از انتشار حدیث شریف و بسیار مشهور پیامبر که در آن به آمدن 12 خلیفه یا دوازده امیر قریش مژده می‌دهد، سپری می‌شد و در بعضی نسخه‌ها آمده بود که پس از آنها هرج و مرج شدیدی مردم را فرا خواهد گرفت. اهل‌سنت از آغاز به این حدیث توجه خاصی کردند و آن را نسل به نسل روایت کردند. تا اینکه در دوران ولید، زمانی که فعالیت مخالفان امویان شدت پیدا کرد و نشانه‌های شورشی که خلافت اموی را ساقط کرد، آشکار شد. بنی‌عثمان که دچار ترس فراوانی شده بودند و در آن دوران به سر می‌بردند، این حدیث را تکرار می‌کردند و معتقد بودند که منظور این حدیث، سه خلیفه اول وخلفای مورد اجماع بنی‌امیه است و دوران بعد از آن را دوران حاکم شدن هرج و مرج می‌دانستند. برخلاف بنی‌عثمان که در پایان دوره اموی این حدیث را ترویج و به آن توجه خاصی می‌کردند شیعیان به آن اهتمام نداشتند و جز افراد خاص و یاران ویژه امامان که از اسرار آنها اطلاع داشتند کسی دیگر به نقل و ضبط آن اهمیتی نمی‌داد. زیرا شیعیان به علت اعتقادشان به اینکه سلسله امامت تا پایان دنیا ادامه خواهد داشت، توقع داشتند تعداد امامان بسیار بیشتر ازاین باشد. درحقیقت درهیچ کدام از کتب اهل تشیع که در پایان قرن دوم و سوم تألیف شده‌اند یا کتابهایی که قبل از پایان قرن سوم تألیف شده‌اند و از تحریف مصون مانده‌اند، این نکته ذکر نشده است بلکه چنین پیداست که درباره این حدیث تردید داشته‌اند. شاید آنها پس از اینکه مشاهده کردند که بنی‌عثمان آن را تکرار می‌کنند، این حدیث را برخلاف اعتقادات شیعه دانسته باشند. از میان مؤلفان شیعه اولین کسی که مسأله دوازده امامی بودن را مطرح کردند، دو محدث بزرگ شیعه یعنی علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق) و محمد بن یعقوب کلینی بودند که درسالهای پایانی غیبت صغری می‌زیستند.
از عبارت این کتاب، معلوم می‌شود که برداشت اهل تشیع از این حدیث، برداشتی شخصی از طرف بعضی از علمای قرون بعدی بوده و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم به هیچ وجه اشاره‌ای به دوازده امام اهل تشیع نفرموده‌اند.
2-همچنین شیخ محمد باقر بهبودی یکی ازعلمای اهل تشیع می‌نویسد: ازآنجا که شما محبت استثنائی بودن نظام امامت را دریافتید، می‌بینید که احادیث روایت شده دربارۀ امامان از جمله خبر لوح -اهل تشیع معتقد‌اند که حضرت  فاطمه رضی‌الله‌عنها دارای لوحی (تخته‌ای) بوده که اسامی ائمه دوازده‌گانه در آن ذکر شده است -و ... همگی در دوران غیبت و حیرت و مدتی قبل از آن جعل شده‌اند. زیرا اگر این روایات فراوان در میان شیعیان امامیه می‌بود، در شناخت ائمه اهل بیت دچار این اختلاف شدید و آشکار نمی‌شدند و علما، محدثان و دانشمندان بزرگ مذهب، سالیان دراز در حیرت نمی‌مانند و بی‌نیاز از آن بودند که به سرعت، این همه کتاب درباره اثبات غیبت و زدودن حیرت از قلبهای مردم، تألیف کنند. [معرفة الحدیث ص 172]
2-شیخ مفید در "الارشاد 2/372" و شیخ طوسی در "الغیبة ص 437" و محمد باقر مجلسی در "بحارالانوار 52/209" به نقل از امام جعفر صادق نقل می‌کنند که فرمود: «قائم قیام نمی‌کند تا اینکه قبل از او دوازده نفر از بنی‌هاشم که هر کدام مردم را به سوی خود فرا می‌خواند خارج شوند». دراین روایت منظور از "قائم" همان مهدی منتظر در نزد اهل تشیع است که نزد آنها ایشان یکی از امامان دوازده‌گانه می‌باشند. اما طبق این روایت، دوازده نفر قبل از امام مهدی خروج می‌کنند و امام مهدی جزء آن دوازده نفر نخواهد بود. در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که آیا این احتمال وجود ندارد که این دوازده نفر، همان دوازده خلیفه‌ای باشند که درحدیث ذکرشده‌اند؟!
علاوه از نظریات علمای اهل‌سنت و اعتراضات بعضی از علمای اهل تشیع، توجه به الفاظ حدیث نیزعدم صحت برداشت اهل تشیع را ثابت می‌کند:
اولاً: دراین حدیث لفظ "خلیفه" و "امیر" آمده است نه لفظ "امام" و اگر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌خواستند امامت ائمه دوازده‌گانه را بیان کنند، به جای عباراتی از قبیل "اثنی عشر امیراً" یا "اثنی عشر خلیفة" عبارت "اثنی عشر اماماً" می‌فرمود.
ثانیاً: در حدیث آمده است «لایزال الاسلام عزیزاً اسلام در اوج قدرت و عزت قرار دارد» اما قائلین به ائمه اثنی‌عشریه قائل به ظهور دین نیستند، بلکه می‌گویند از ابتدای وفات آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم دین در اختفاء و خفقان قرار داشت، ائمه تقیه می‌کردند و نمی‌توانستند حقیقت دین را اظهار کنند.
اگر به راستی منظور از خلفاء و امراء مذکور در حدیث دوازده امام هستند، چرا دین در خفقان بماند!
ثالثاً: در حدیث حرف "إلی" آمده است و بیانگر این مطلب است که بعد از اتمام خلافت این دوازده نفر، مدتی طول خواهد کشید و دنیا را هرج و مرج فرا خواهد گرفت. اما علمای اثناعشریه  معتقدند که بعد از اتمام امامت ائمه اثناعشر، حضرت عیسی ظهور کرده و دین به کمال خود می‌رسد.
رابعاً : در این روایت جملۀ " کلهم من قریش "آمده است، یعنی این خلفا از قریش هستند این عبارت به این معنا نیست که خلافت در قریش، منحصر به یک خاندان می‌باشد، اگر این طور می‌بود پیامبر به طور خاص می‌فرمودند: "علی و ابناؤه" یا اینکه "کلهم من بنی ابی‌طالب" همانطور که این ویژگی را از کل قبائل عرب گرفته و به قبیله قریش، اختصاص دادند.
خامساً: در بین تمام ائمه دوازده‌گانه فقط حضرت علی رضی‌الله‌عنه مدت 5 سال و حضرت حسن رضی‌الله‌عنه آن هم چند ماه، خلافت کرده‌اند و بقیه ائمه هرگز خلافت و امارتی را در دست نداشته‌اند.
سادساً: در این حدیث خلفای مسلمانان، منحصر در دوازده نفر نشده‌اند بلکه قدرت و عزت اسلام، منحصر در دوران دوازده خلیفه از مجموع خلفای اسلام می‌باشد.
سابعاً: طبق عقیده اهل تشیع امام دوازدهم (مهدی) تا قبل ازقیامت حکومت می‌کند. در این صورت چه زمانی دوران قدرت مسلمانان و چه زمانی دوران ضعف مسلمانان خواهد بود؟!
لذا با توجه به همۀ این دلایل و تفاصیل محال است که این حدیث بر امامت ائمه دوازده‌گانه حمل شده و دلیلی بر حقانیت انحصاری اثناعشریه قرار گیرد.
البته مقام و منزلت خاندان اهل بیت و حضرت علی و محبت اهل‌سنت با این گروه مقدس بر هیچ انسان عاقل، محقق و با بصیرتی پوشیده نیست. اما این محبت هرگز نمی‌تواند باعث شود تا آیات و احادیث را طبق رأی شخصی و مطابق میل خود، تفسیر و توجیه نمایند.
در آخر به عنوان نتیجه بحث، نظریه دو نفر از محققان برجسته و صاحب نظر ازعلمای اهل‌سنت را خدمت خوانندگان محترم، بیان می‌کنیم که این دو نظریه می‌توانند تا حدودی، وجه اشتراک بین نظریات متعدد محدثین و محققین قرار گیرند:
الف: علامه ابن کثیر در"تفسیر کبیر2/34" می‌فرماید: «مفهوم این حدیث، بشارت دادن دربارۀ وجود دوازده خلیفه صالح و نیکو کار است که حق را برپا خواهند کرد و در میان مردم به عدل و داد حکومت خواهند نمود. و این مستلزم توالی و پشت سر هم آمدن آنها نیست. بلکه چهارتن از آنها، خلفای راشدین (ابوبکر، عمر، عثمان و علی رضی‌الله‌عنهم اجمعین) هستند. همچنین بعضی از علما،عمر بن عبدالعزیز و برخی از حکام بنی‌عباس را نیز جزو این گروه دانسته‌اند. و از ظاهر حدیث برمی‌آید که مهدی مورد اشاره و بشارت در احادیث وارده نیز جزو آنها ست.
ب: شاه ولی‌الله دهلوی در کتاب "قرة العینین فی تفضیل الشیخین ص 298" می‌فرماید: «پس تحقیق در این مسأله این است که چهار خلیفه راشده، و بعد از ایشان معاویه و عبدالملک و چهار پسر او (ولید، سلیمان، یزید و هشام) و عمر بن عبدالعزیز و ولید بن یزید بن عبدالملک را اعتبار کنند... و یزید بن معاویه خود از میان ساقط است به جهت عدم استقرار او و مدت معتد بها و سوء سیرت وی. والله اعلم بالصواب

-----------------------------
منابع:
1-تفسیر کبیر
2-فتح الباری
3-الکوکب الدری (مولانا رشیداحمد گنگوهی)
4-العرف الشذی (مولانا انورشاه کشمیری)
5-عمدة القاری (علامه عینی)
6-تکملة فتح الملهم (علامه محمد تقی عثمانی)
7-تاریخ الخلفاء (سیوطی)
8-تاریخ الخلفاء الراشدین (دکتر صلابی)
9-قرةالعینین (شاه ولی الله دهلوی)
10-تطور المبادی الفکری (شیخ حسین مدرسی)
11-الارشاد ( شیخ مفید)
12-بحارالانوار
13-اصول الشیعة الإمامیة 

0 نظرات:

ارسال یک نظر