پژوهشی عمیق حول خطبۀ «لله بلاد فلان» از نهج البلاغه (1)


نویسنده: 
ابوبكر بن حسين
چنانکه می دانید، شیعه نهج البلاغه را بغایت قبول دارند و تجربه نشان داده که بعد از قرآن این کتاب نزدشان مهمترین کتاب است ؛ حال ما یکی از خطبه های مشهور این کتاب را انتخاب کرده و به پژوهش حول آن می پردازیم و خواهید دید که همین یک خطبه، افسانۀ دشمنی حضرت علی علیه السلام با خلفا را بر می چیند؛ باشد که این نوشتار برای حق جویان و همچنین محققان مفید واقع شود....

حال، ابتدا خطبه را بخوانیم:
«لله بلادُ فُلاَن، فَلَقَدْ قَوَّمَ الاْوَدَ، وَدَاوَى الْعَمَدَ، وَأَقَامَ السُّنَّةَ، وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ! ذَهَبَ نَقِی الثَّوْبِ، قَلِیلَ الْعَیبِ، أَصَابَ خَیرَهَا، وَسَبَقَ شَرَّهَا، أَدَّى إِلَى اللهِ طَاعَتَهُ، وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ، رَحَلَ وَتَرَكَهُمْ فِی طُرُق مَتَشَعِّبَة، لاَ یهْتَدِی بِهَا الضَّالُّ، وَلاَ یسْتَیقِنُ الْمُهْتَدِی». «خداوند شهرهاى فلان را آباد دارد، یا به او خیر دهد كه ناهمواریها را هموار و بیماریها را مداوا كرد، سنّت را بر پا داشت و فتنه را پشت سر گذاشت، با جامه پاك و كم عیب از دنیا رخت بر بست، نیكى خلافت را دریافت و پیش از رسیدن شرّ آن از دنیا رفت، وظیفه الهى خود را انجام داد و از نافرمانى او پرهیز كرد او خود رفت ولى مردم را در میان راههاى مختلف رها ساخت كه گم گشته در آن راهى نمى‏یابد و راه یافته به یقین و باور نمى‏رسد.» (ترجمه از کتاب "ترجمه‏شرح‏نهج‏البلاغه(ابن‏میثم)" ج 4 ص177 ؛ نقل شد)
این خطبه در نسخ متفاوت نهج البلاغه با تحقیق های متفاوت آمده است که در بعضی نسخ شمارۀ خطبه 211 و در بعضی نسخ خطبۀ 219 در بعضی خ221 و در بعضی222  و در بعضی 223 و در بعضی 228، است. این خطبه به صورت واضح عقیدۀ حضرت علی رضی الله عنه را در مورد "فلان"! نشان می دهد، اما این فلان کیست؟ من که می گویم منظور حضرت عمر  رضی الله عنه است،


حال شیعه چه می گوید؟
بدون شک شیعه می گوید: در متن خطبه (لله بلاد «فلان ») آمده و شما از کجا فهمیدید که منظور از فلان، "عمر بن خطاب" است؟
در جواب از 10 نفر از علمای اهل تشیع نقل قول می کنم:
1- میثم بحرانی شیعی که از شارحان نهج البلاغه است در توجیه این خطبه،سخنان جالبی گفته است که هر چند طولانیست ولی به دلیل اهمیتش؛ تمامش را نقل می کنم: «للَّه بلاد فلان، این جمله و امثال آن از قبیل: «للَّه درّه» و «للَّه ابوه»، معمولا به منظور مدح و ثنا، و نیز دعا براى كسى، آورده مى‏شود، یعنى خداوند كشور او را آباد دارد كه چنین كارهاى مهمّى انجام داده است و اصل مطلب این است كه عربها، هر گاه بخواهند چیزى یا كسى و عمل او را بستایند با این تعبیر وى را به خدا نسبت مى‏دهند، جمله اول خطبه را به تعبیرى دیگر نیز نقل كرده‏اند و آن چنین است: للَّه بلاء فلان و منظور از آن عمل نیك او در راه خداست.

به گفته شارحان مشهور، مراد از واژه فلان كه در اول خطبه نقل شد،
عمر خلیفه دوم است، ولى از قطب راوندى نقل شده است كه مقصود برخى از صحابه حضرت است كه در زمان رسول خدا حیات داشتند، و پیش از پیدایش آشوب و فتنه زمان عثمان از دنیا رفته بودند. ابن ابى الحدید در شرح خود نوشته است كه ظاهر اوصاف مذكور در عبارت دلالت دارد بر این كه امام (ع)، شخصى را اراده فرموده است كه پیش از وى عهده‏دار خلافت بوده است، زیرا در وصف او مى‏فرماید: كژیها را راست كرده و بیماریها را درمان كرده است و این مطلب با عثمان مناسبت ندارد به دلیل آن كه تمام فتنه‏ها در زمان او و به سبب وجود وى بوده است، و ابوبكر هم اراده نشده چون مدت خلافتش كوتاه بوده و از زمان آشوب و فتنه فاصله زیادى داشته است، پس به احتمال قوى امام علیه السلام عمر را اراده فرموده است ولى به عقیده شارح(منظور خود ابن میثم) این كه امام (ع) ابو بكر را اراده كرده باشد بهتر است‏. تا عمر زیرا در خطبه شقشقیه عمر و خلافت وى را نكوهش و مذمّت فرموده است چنان كه قبلا به آن اشاره رفت.
(دقت کنید که میثم بحرانی معترف است که این اوصاف وارده در خطبه با سیرت ابوبکر صدیق مطابقت دارد و این خود اعترافی بزرگ است و ای کاش همۀ علمای شیعه این شجاعت را داشتند!؛ حال ادامۀ سخنان وی را بخوانید)
امام (ع) در این خطبه براى شخص مورد نظر چند صفت بیان فرموده است، از این قرار:
1-  راست كردن كجیها كنایه است از این كه، او مردمى را كه از راه خدا منحرف شده بودند به راستى و استقامت سوق داد.
2-  معالجه كردن بیماریها، مراد از بیماریها، مرض‏هاى نفسانى و اخلاقى است كه مانند بیماریهاى جسمانى و بدنى سبب آزار و اذیت انسان مى‏شود، و داروى بهبود یافتن آن هم پندها و مواعظ جالب و نهى‏هاى كوبنده قولى و عملى است.
3-  به پا داشتن سنت و عمل كردن به آن.
4-  آشوب را پشت سر گذاشت یعنى پیش از وقوع آن از دنیا رفت و این صفت به این اعتبار مدح و ثنایى براى اوست كه چون داراى حسن تدبیر و درستى حكومت بود در زمان فرمانروایى وى فتنه و آشوبى به وجود نیامد.
5-  پاك جامه از دنیا رفت، در این جا، لباس را به جاى آبرو و حیثیت و پاكیزگى آن را براى سالم بودن از عیبها به عنوان استعاره آورده است.
6-  كم عیبى او
7-  خوبى خلافت را درك كرد و بر بدى آن سبقت گرفت، احتمالا ضمیر در هر دو موضع (اَصابَ خَیرها و سَبقَ شرّها) به كلمه خلافتى كه از عبارت فهمیده مى‏شود باز مى‏گردد، به این معنا كه آنچه در حكومت و فرمانروایى خوب و مناسب است از قبیل عدالتخواهى و بر پا داشتن دین خدا كه در دنیا مایه عزت و نام نیك و در آخرت موجب ثواب عظیم و پاداش بزرگى است كسب و دریافت كرد و از بدیها و آشوبهایى كه در خلافت واقع شد جلو رفت‏ یعنى پیش از پیدایش جنجال و فساد و خون‏ریزى، از جهان رخت بر بست.
8-  اطاعت خدا را بطور كامل انجام داد.

9-  به سبب ترسیدن از كیفر الهى حقى را كه از خداوند به گردن او بود ادا كرد و حقیقت تقوا را رعایت كرد.
10-  در حالى به سوى آخرت شتافت كه مردم را بعد از خود در ورطه جهل و نادانى سرگردان رها ساخت كه گمراهان، راهى به راستى نیافتند و آنان كه در راه راستى گام مى‏زدند به حقّانیت خویش اطمینان نداشتند زیرا راههاى ضلالت مختلف و رهروان آن زیاد بودند.
حرف واو در كلمه: و تركتم مفید معناى حال است.


تذكر: در مورد توصیفى كه حضرت در این خطبه در باره یكى از آن دو خلیفه بیان فرموده است، براى برخى از دانشمندان شیعه سؤالى به عنوان اعتراض پدید آمده است كه این گونه ستایشها با عقیده ما ناسازگار است زیرا ما معتقدیم كه ایشان خطا كارند و غاصبانه خلافت را تصرف كرده‏اند. بنا بر این یا این سخن از امام (ع) نیست و یا خطا كار دانستن ما آنها را نادرست است از این اشكال و اعتراض دو پاسخ داده شده است:
1-  نخست این كه این مطلب با عقیده ما مخالفتى ندارد، زیرا ممكن است این توصیف به این سبب باشد كه حضرت قصد داشته با پیروان آنها مماشات كند و دلهاى ایشان را به خود متوجه سازد.
2-  دومین پاسخ این كه ستودن امام (ع) كنایه از توبیخ و سرزنش خلیفه سوم عثمان است كه آن همه فتنه و آشوب در دوران خلافت او واقع و بیت المال مسلمانان با بخششهاى بى‏جاى او بر باد رفت و به دست او و خویشاوندانش غارت شد، و این عوامل باعث شد كه جامعه اسلامى از تمام شهرهاى اطراف دست به شورش زدند و او را به قتل رساندند و به این دلیل‏حضرت در دنباله توصیف خود، از خلیفه قبل از عثمان، چنین مى‏فرماید: او فتنه و آشوب را پشت سر گذاشت و با جامه پاك و بدون آلودگى و عارى از هر گونه عیب و نقص، در گذشت، خوبیهاى خلافت را دریافت و از بدیهاى آن به آسانى گذشت، و نیز لازمه جمله: و تركهم فى طرق متشعّبه، آن است كه فرمانرواى بعد از او، داراى صفاتى ضد صفات او بوده است. خدا داناتر به حقیقت امر است. »(ترجمه‏ شرح ‏ البلاغه(ابن‏میثم)، ج 4  ص 177 -181، میثم بن علی بن میثم بحرانی؛ بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی _ مشهد ؛ مترجمین : قربانعلی محمدی مقدم – علی اصغرنوایی یحیی زاده و همچنین متن عربی شرح ابن میثم ج4 ص95 به بعد _تهران)
در نظر داشته باشید که "میثم بحرانی" 10 فضیلت از خطبه بر می شمرد! و می گوید این خطبه با ابوبکر بیشتر می خواند تا با عمر؛ یعنی وی حضرت ابوبکر را صاحب آن فضایل دهگانه می داند! لازم به تذکر است که مترجم این کتاب در پاورقی می نویسد:« ...لذا در این خطبه شخصى را كه مورد ستایش قرار داده، با عمر مناسبتر است تا ابو بكر. (مترجم)»

به هر حال، برای ما فرقی نمی کند؛ چه در مورد سیدنا ابوبکر باشد و چه در مورد حضرت عمر ؛ هر دو مطلوب ما را می رساند.
2- ابن ابی الحدید که یکی از شارحان نهج البلاغه است و به اعتراف شیخ عباس قمی(الکنی و الالقاب عباس قمی ج1 ص 185 ) و خوانساری (روضات الجنات خوانساری ج5 ص 20 –21 ) و آغا بزرگ طهرانی (الذریعة الی تصانیف الشیعه، آغا بزرك الطهرانی ج 41 ص158) از علمای اهل تشیع است و  علامه ابن کثیر نیز او ار شیعی غالی میداند. (البدایة والنهایة ج 13 ص233 ) و همینطور الیان سرکیس در معجم المطبوعات او ار از اکابر شیعه میداند و حاجی خلیفه نیز در کشف الظنون او را شیعه معرفی میکند؛ میگوید:
«منظور از فلانی، در این خطبه، عمر بن خطاب می‌باشد؛ «وقد وجدت النسخة التی بخط الرضى أبى الحسن جامع ( نهج البلاغة ) وتحت ( فلان ) ( عمر )» = من، نسخه‌ی خطی نهج‌البلاغه را كه به خط گردآوردنده‌ی آن یعنی رضی ابی الحسن نوشته شده بود، دیدم كه ذیل كلمه‌ی فلانی، عمر نوشته بود.»
ابن‌ابی‌الحدید، همچنین می‌گوید: «در این‌باره از ابوجعفر یحیی بن ابی‌زید علوی پرسیدم؛ او، نیز به من گفت: «منظور، عمر بن خطاب است.» گفتم: «آیا امكان دارد كه امیرالمؤمنین این‌گونه از عمر، تعریف كنند؟» ابوجعفر گفت: «آری»(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج12، ص 3- 4 وی حدود 85 صفحه در شرح این خطبه نوشته است)

3- دکتر علی شریعتی نیز در مورد این خطبه می گویند:
«آفرین بر فلان (عمر)، كجی را راست كرد و درد را درمان نمود و سنت رسول را برپا داشت و فتنه را پشت سر گذاشت پاكدامن رفت اندك عیب، خیر خلافت را به چنگ آورد و از شرش  پیشی جست، طاعت خداوند را ادا كرد و بر حقش تقوی ورزید رحلت كرد و خلق را در راههای شعبه شعبه رها كرد، آنچنانكه گمراه در آن راه نمی یابد و انسان در راه استوار نمی ماند. »
شریعتی قبل از ترجمه خطبه می نویسد : «بزرگواری، ادب انسانی، انصاف، اعتراف ارزشهای رقیب، ستایش از فضیلتهای كسی كه نقیصت هایی نیز دارد عیب و هنر دیگری را گفتن، در آغاز همه خدمات و صفات مثبت كسی را گفتن و در پایان از اوـ با تعبیری عمیق و در عین حال مودبانه ـ انتقاد كردن . . . درسی است كه علی به انسانیت می آموزد و به ویژه به ناقدان و قضاوت كنندگان درباره شخصیتها و حتی درباره مخالف ! »
(تشیع علوی و تشیع صفوی ص85- 86، شریعتی ؛چاپ دوم 1378 انتشارات چاپخش تهران و در ص108 چاپ :سازمان انتشارات حسینیه ارشاد!)

4- فؤاد فاروقی شیعی نیز در کتاب "25 سال سکوت" این خطبه را در شأن حضرت عمر رضی الله عنه می داند و بسیار زیبا می نویسد:
«خدا شهرهای فلان _ عمر بن خطاب_ را برکت دهد و نگاهدارد که کجی را راست نمود (گمراهان را به راه آورد) و بیماری را معالجه کرد(مردم شهرهایی را به دین اسلام گرداند) و سنت را برپا داشت (احکام پیغمبر را اجرا نمود)و تبهکاری را پشت سر انداخت پاک جامه و کم عیب از دنیا رفت . نیکوئی خلافت را دریافت و از شر آن پیشی گرفت . طاعت خدا را به جا آورده از نافرمانی او پرهیز کرده، حقش را ادا نمود (ولیکن) از دنیا رفت در حالی که مردم را در راه های گوناگون انداخت (به طوری که) گمراه : در آن ها راه نمی یابد، و راه یافته بر یقین و باور نمی ماند!.» (25سال سکوت،فؤاد فاروقی صص 111؛ انتشارات عطائی _تهران _ 1379)

5-محسن فارسی که او نیز مترجم نهج البلاغه است می نویسد: «چنانكه در شرح شیخ محمد عبده و ابن ابى الحدید و ابن میثم بحرانى آمده (فلان) در اینجا كنایه از خلیفه دوم عمر بن الخطاب است. »(پاورقی "نهج البلاغه در سخنان علی (ع)" ص 321،محسن فارسی؛ انتشارات امیر کبیر _ تهران)

6- سید نبی الدین اولیائی در ترجمۀ نهج البلاغۀ خود این خطبه را اینگونه شروع می کند:
226-  در باره عمر بن خطاب , خدا شهرهاى فلان را بركت دهد كه كژى‏ها را راست گردانده، بیمارى‏ها را درمان كرد، و سنت را برپاداشت، تبهكارى را پشت سرافكند، پاك جامه و كم عیب از جهان برفت، به خوبى خلافت رسیده، از بدیش پیش افتاده، طاعت خداى را به جاى آورده، حقش را اداء و از نافرمانى پرهیز كرد، از جهان كوچید، در حالى كه مردم را در راه‏هاى گوناگون انداخت به طورى كه گمراه در آنها راه نمى‏یابد و هدایت شده بر یقین نمى‏نماید. »(ترجمه نهج البلاغه خطبۀ 226، سید نبی الدین اولیائی ؛ انتشارات زرین _تهران)

7- محمد مقیمی می نویسند:«219» «حضرت در اینجا «عمر» را ستوده ولى در حالى كه لا به لاى این تعریف ظاهرى توبیخ و سرزنش نموده است».
خداوند شهرهایش را بركت دهد و آنها را از كفر نگاهدارد كه از راههاى ناراست راست گردانید و بیمارى كفر را معالجه كرد و سنت رسول خدا (ص) را بر پاداشت روى از تبهكارى و فتنه و فساد برتافت و پاك جامه و كم عیب از جهان رفت. نیكوئى خلافت را دریافت و از شر آن پیشى گرفت، طاعت خدا را بجا آورده از نافرمانى او پرهیز كرده حقش را ادا نمود و لیكن از دنیا رفت در حالى كه مردم را در راههاى گوناگون انداخت بطورى كه گمراه در آن راه نیابد و راه یافته ایقان و اطمینانش نباشد. » (نهج البلاغه میراث درخشان امام علی‏(ع) ص 846، محمد مقیمى ؛ انتشارات مهتاب _ تهران)

8- سید جمال الدین دین پرور که او نیز از کسانی است که نهج البلاغه را ترجمه کرده است؛ می نویسد:« 219 كلام در باره خلیفه دوم , خداوند مملكت فلانى را آبادان سازد و بركت دهد كه كژیها را راست كرد و از او بیماریها درمان یافت، سنّت را بپا داشت و فتنه‏ها را پشت سر انداخت،  پاك جامه و كم عیب درگذشت، به خیر خلافت رسید و از شرّش گریخت، از خدا اطاعت مى‏كرد و بحق از او حساب مى‏برد، از میان مردم رخت بر بست و آنها را در راهها و بحرانها وانهاد كه نه گمگشته در آن ره مى‏یافت و نه ره یافته به یقین مى‏رسید»(نهج‏البلاغه‏پارسى ص 328، سید جمال الدین دین پرور ؛ بنیاد نهج البلاغه _تهران)

9. خوب است که بدانید کسانی هستند که کتاب " نهج البلاغه" را به صورت منظوم و در قالب شعر در آورده اند؛ یکی از آنان، "عباس ایران دوست" است که در مورد خطبۀ مشار الیه می سراید:
بود این سخن هم از آن جان جان   ...   كه روشن كند دل ز پیر و جوان‏
كه در باره یكتن از اهل دل‏  ....     بیان كرده این منطق مستدل‏
كه آنهم بتعریف باشد عمر    ...    همانا بتوصیف اهل خَبَر
خدا شهرهاى فلان را تمام‏  ...        بركت دهد حفظ سازد مدام‏
كه در وى كجى را همى راست كرد .... بواقع هر آن چیز مى‏خواست كرد
مرض را شفا داد و فوز علاج‏   ...   جهان را بداد اعتدال مزاج‏
بهر شهر كافرنشین از و داد   ...    بیارى حق رنگ اسلام داد
به پا داشت سنت ز دین مبین‏  ...    همى‏كرد اجراء خود احكام دین‏
تبهكارى از هر جهت پشت سر  ...  در انداخت آن مرد نیكو سیر
كه در عصر وى همچنان در بلاد  ...  چو خوش بنگرى فتنه رخ نداد
همانا برفت از جهان لا جرم   ...   بیك جامه پاك و با عیب كم‏
نكوئى جاه خلافت درست‏  ...      بدانست از روزگار نخست‏
ز شرش از آن روى پیشى گرفت  .... كه كرد از هنر كارهاى شگفت‏
بعصرش خلافت گرفت اعتبار  ...  ز لغزش جدا بود از هر كنار
اطاعت ز حق كرد و حقش ادا   ...  همى‏كرد اندر جهان برملا
برفت از جهان در چنان وضع و حال ...  كه بگرفت رخسار گیتى ملال‏
كه در گونه‏گون راه مردم تمام‏  ...  همانا در انداخت از خاص و عام‏
بدانسان كه گمراه در آن نه راه   ... همى یابد اى رهرو دین پناه‏
دگر آنكه ره یافته بر یقین‏  ...  نه باقى بماند درین سرزمین‏
(خورشید هدایت ج2 ص 1039-1040، عباس ایراندوست ؛ انتشارات اسلامیه _ تهران)

10. محمد حسین سلطانی نیز چنین نظمی ترتیب داده است و عنوان این نظم را زیبا انتخاب کرده و سروده است
نشانه شخصیت (عمر ابن خطاب)
چه شخص عجیبى بدى در مسیر    كه رفتار وى بد همى دلپذیر
كجى‏ها زدود و مداوا نمود         به رفع معایب رهى برگشود 
بپاشد از او دین حىّ مبین         بُدى گر چه آشوبى اندر كمین‏
بُدى جامه پاك و نیالود تن‏        ز دنیا برفت و نبودش محن‏
ز خیرش به مردم بیامد پدید       بدینگونه عمرش بپایان رسید 
جدا بودى از شرّ نبودش نشان   مطیعى به امر خداى جهان‏ 
بجز این نبودش ره دیگرى       كه بودش در این ره بسى برترى‏
براه حقیقت ورا بود گام         بدى دمبدم از پى انسجام‏ 
پراكنده شد ملت از رفتنش        نتیجه شد اینسان ز ره بردنش‏ 
نه گمره بیامد به راه درست      كه بودى ز بیخ و ز بنیاد سست‏ 
نه آن كس كه بودش به ره اعتقاد   به راهى بدینگونه پایى نهاد
 (نهج البلاغه منظوم  خطبه221، محمد حسین سلطانی ؛ انتشارات به آفرین _ تهران)

                                                                                                    ............. ادامه گفتار در مقاله بعدی........

0 نظرات:

ارسال یک نظر