حقانيت مسلمانان و باطل بودن دين کافران

حقانيت مسلمانان و باطل بودن دين کافران
حقانيت مسلمانان و باطل بودن دين کافران

از شيخ الاسلام ابن تيميه -رحمه الله- سؤال شد وقتي كه مسلمانان، نصاري و يهوديان همگي تقليد مي كنند چگونه مي توانيم مسيحيت و يهوديت را مردود و مذهبشان را باطل بدانيم؟ و دليل قاطع بر تحقق حق مسلمانان و باطل بودن كافران چيست؟

ج: الحمد لله. گوينده چنين سخني گمراه و كلامش موجب تكذيب مي باشد؛ چون تقليد مذموم، پذيرفتن سخن ديگري بدون دليل است چنانكه خداوند متعال حالشان را بيان مي دارد:«‏وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ‏»[1] «وقتي كه به آنها گفته مي شود از آنچه خداوند نازل فرموده است پيروي كنيد گويند: ما چيزي را كه پدرانمان را بر آن يافتيم پيروي مي كنيم. اگر پدرانشان چيزي را فهم نكنند و يا هدايت نيافته باشند چه؟» و مي فرمايد:«‏إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءهُمْ ضَالِّينَ فَهُمْ عَلَى آثَارِهِمْ يُهْرَعُونَ‏»[2] «آنها پدران خويش را گمراه يافتند پس به دنبال آنها به سرعت رانده مي شوند.» و امثال اين آيات در قرآن زياد است.پس هركس از دين آبا و اجداد به خاطر عادات پيروي نمايد و حقي را كه پيروي كردن از آن واجب است را ترك كند چنين فردي تقليد ناپسند و مذموم نموده است كه حال و وضع يهود و نصاري بدينگونه مي باشد و همچنين اهل بدعت از اين امت نيز چنين وضعي را دارند آنهايي كه از شيوخ و بزرگان خويش در غير حق پيروي كردند، همانگونه كه خداوند مي فرمايد:{‏يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا‏}‏[3] «روزي كه روهايشان در آتش دگرگون كرده مي شود مي گويند: اي كاش ما خدا و رسول را اطاعت مي كرديم و گويند: پروردگارا ما بزرگان و رؤساي خويش را پيروي كرديم و آنها ما را از راه راست گمراه كردند، پروردگارا آنها را دو چندان عذاب ده و آنها را از رحمت خويش بسيار دور گردان.» و باز مي فرمايد:{‏وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا‏ لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا}[4]‏ «روزي كه ستمكار دو دست خويش را گاز مي گيرد و گويد: اي كاش همراه پيامبر راه را برمي گزيدم. اي واي بر من كاش كه فلاني را دوست نمي گرفتم كه او مرا بعد از آمدن ذكر از آن دور گرداند كه شيطان انسان را در محنت تنها مي گذارد.» و مي فرمايد:{‏إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ‏}‏ إلى قوله‏:‏ ‏{‏وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ‏}[5]‏ «هنگامي كه پيشوايان كفر عذاب را مشاهده و همه اسباب و وسايل را منقطع ببينند از تابعان خويش بيزاري مي جويند و پيروي كنندگان نيز گويند: اي كاش ما را باز گشتي بود تا همانگونه كه پيشوايان از ما تبري جستند از آنها بيزاري مي نموديم خداوند اعمال و كردارشان را مايه حسرت برايشان قرار مي دهد و آنها راهي براي نجات از دوزخ ندارندو مي فرمايد:{‏وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاء لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِّنَ النَّارِ‏ قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ }‏[6] «هنگامي كه در دوزخ با هم مجادله مي كنند ناتوانان به سركشان مستكبر گويند ما شما را پيروي كرديم آيا شما قادر هستيد مقداري از عذاب را از ما دور گردانيد آنگاه سركشان گويند ما همه در آتش هستيم و خداوند در ميان بندگان حكم صادر نموده است.» و امثال اين آيات كه در آن حال كساني را كه از مخلوقي در معصيت پيروي مي كنند و از نكوهش و عذاب آن كار بهره مند مي گردند در قرآن بسيار است.و هركس در نافرماني خدا و رسولش از مخلوقي پيروي نمايد يا تابع ظن و گمان يا پيرو هوي مي باشد و بيشتر مردم تابع هر دوي آنها هستند.و اين حال و وضع تمام كساني است كه رسول خدا را معصيت و نافرماني مي نمايند اعم از اينكه مشرك، يهودي و يا نصاري از اهل كتاب و يا اهل بدعت و معاصي و گناه از اين امت باشند. چنانكه پروردگار متعال مي فرمايد:{‏إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ‏}‏ إلى قوله‏:‏ ‏{‏وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى}[7]« اين بتها جز نامهايي نيستند كه شما و پدرانتان بر آنها نهاده ايد و خداوند دليلي بر آن نازل نفرموده است، آنها جز از گمان فاسد و هويي نفس پيروي نمي كنند و به تحقيق از جانب پروردگارشان برايشان هدايت آمده است.» سلطان همان كتاب نازل شده از جانب خداوند و همان هدايتي است كه از طرف پروردگار بر ايشان آمده است{‏أَمْ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ‏}[8] «آيا بر آنها دليل و برهاني نازل نشده تا آن شركي را كه انجام مي دهند را بيان دارد؟» و مي فرمايد:{‏إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آَيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ}[9]‏ «كساني كه در آيات خداوند مجادله مي نمايند بدون اينكه دليلي داشته باشند در دلهايشان جز خود بزرگ بيني و غلبه كردن وجود ندارد كه به آن هم نمي رسند.» و خطاب به فرزند آدم مي فرمايد:{فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى (123) وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى (124) قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا (125) قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آَيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى (126) وَكَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِآَيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآَخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى}[10] «هرگاه از جانب من هدايتي به سوي شما آيد پيروي كننده اش گمراه نشود و شقاوتمند نگردد و هركس از ياد من روي گرداند زندگيش دچار سختي و روز قيامت نابينا او را محشور مي گردانيم. گويند: پروردگارا چرا مرا نابينا برانگيختي در حاليكه قبلاً بينا بودم. در جواب گفته مي شود: نسبت به آيات و نشانه هاي ما خود را به غفلت زدي لذا امروز نسبت به تو غفلت مي شود و همچنين كسي را كه از حد گذشت و به آيات پروردگار ايمان نياورد و عذاب آخرت سخت تر و پاينده تر است.» توضيح آن اين است كه انسان يا آنچه را كه خداوند رسولش را بدان مبعوث داشته برايش ثابت شده ولي به خاطر پيروي از هوي از آن دوري مي جويد يا اينكه چيزي را كه خودش برآن است هرچند خلاف حق باشد درست مي پندارد و چنين فردي تابع و پيرو ظن و گمان است ولي فرد اولي تابع هوي مي باشد و گاهاً هر دو با همديگر جمع مي شوند چنانكه پروردگار متعال در وصف گذشتگان مي فرمايد:‏{‏فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ‏}‏[11] «همانا آنان تو را تكذيب مي نمايند ولي ظالمان آيات پروردگار را عالمانه انكار مي كنند.» و مي فرمايد:{‏وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ‏}‏[12] «آن به جهت ظلم و تكبر انكار نمودند در حاليكه به آن يقين داشتند سرانجام مفسدان چگونه خواهد بود.» و مي فرمايد: {الَّذِينَ آَتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ}[13] «كساني كه به آنها كتاب داديم او را مي شناختند همانگونه كه فرزندان خويش را مي شناختند ولي با اين حال جمعي از آنها حق را در حاليكه مي دانستند مخفي داشتند» و در مورد صفت زيانمندان، پروردگار متعال مي فرمايد:{‏قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا‏}[14] «بگو كه آيا شما را آگاه كنم به كساني كه در اعمال خويش دچار زيانمندي هستند.» و مي فرمايد:‏{‏أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء‏}[15] «آيا كسي كه عمل زشت او برايش آراسته گشته خودش آن را نيك مي داند. بدرستي كه خداوند كسي را كه بخواهد گمراه و هركس را بخواهد هدايت مي كنداولي حال كساني را بيان مي دارد كه مشمول غضب پروردگارند كساني كه حق را مي دانند ولي از آن پيروي نمي نمايند همانگونه كه حال يهود اينگونه است.دوم حال كساني است كه بدون علم و جاهلانه عمل مي كنند چنانكه مي فرمايد:{‏وَإِنَّ كَثِيرًا لَّيُضِلُّونَ بِأَهويئِهِم بِغَيْرِ عِلْمٍ‏}‏[16] «بيشتر به سبب هواهايشان و جاهلانه گمراه شدند.» و مي فرمايد:{‏وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هويهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ‏}[17] «چه كسي گمراهتر از فردي است كه بدون راهنمايي و هدايت پروردگار از هوايش پيروي كندتمام كساني كه مخالف رسولان پروردگار مي باشند مقلد و پيرو كساني هستند كه تبعيت كردنشان درست نيست و حال كساني هم كه رسولان را بدون آگاهي و بصيرت پيروي مي نمايند نيز همينگونه است و چنين افرادي به ظاهر تسليم مي باشند در حاليكه ايمان به دلشان وارد نگرديده است مانند كسي كه در گور از او سؤال مي شود: پروردگارت كيست؟ دينت چيست؟ پيامبرت چه كسي بوده است؟ در جواب صداي نامفهومي از او خارج مي شود، هاه هاه نمي دانم، چيزي را از مردم شنيده و تكرار مي كردم- چنين فردي مقلد است- با پتكي آهنين به او مي زنند، چنان نعره اي بر مي آورد كه همه چيز جز انسان آن را مي شنود و در صورتي كه انسان آن را مي شنيد، فوراً مي مرد.خداوند متعال مي فرمايد:‏{‏قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ‏}‏[18] «اعراب گفتند ايمان آورديم بگو كه ايمان نياورديد بلكه بگوييد تسليم شديم و هنوز ايمان به دلهايتان وارد نشده است.» پس هركس ايمان به دلش وارد نگردد و در ظاهر مسلمان شود چنين فردي از جمله مقلدين نكوهش شده مي باشد. پس هنگامي كه معلوم شد تقليد كننده مذموم و نكوهش شده كسي است كه يا از هواي فردي كه تبعيت كردنش جايز نيست پيروي مي كند مانند انساني كه اطاعت پيامبران خدا را ترك مي نمايد و از بزرگان و رؤساي طايفه پيروي مي كند و يا بدون داشتن ايمان قلبي در ظاهر از رسولان پيروي مي كند، آشكار مي گردد كه يهود و نصاري همگي به شيوه مذموم اهل تقليد مذمومند و در ميان افراد امت اسلام منافقان نيز همان حال را دارند.اما اهل بدعت در ميان خويش نيكوكار و فاجر و بدكار را دارند.براي توضيح آن توجه به چند نكته لازم و ضروري است:يهوديان و نصاري گمان مي كنند كه از موسي و عيسي - عليهما السلام- پيروي مي كنند و مي پندارند آنها را تنها به خاطر اينكه رسول پروردگارند پيروي مي نمايند در حاليكه هيچ راهي براي اثبات نبوت موسي و عيسي - عليهما السلام- وجود ندارد مگر اينكه بهتر و شايسته تر در مورد محمد - صلي الله عليه و سلم – ثابت است.براي مثال وقتي كه يهوديان و مسيحيان اظهار مي دارند كه موسي و عيسي نبوتشان بوسيله معجزات ثابت شده و اثبات آن نيز به صورت متواتر به ما رسيده است و يا اينكه دين و شريعتي را كه گواه صدق و راستي آنهاست با خود آورده اند افترا و كذب نمي باشد، به آنها گفته مي شود هركدام از اين دلايل اظهار شده گواه صدق نبوت محمد - صلي الله عليه و سلم – به طريق اولي مي باشد.و آشكار و واضح است كساني كه دين و شريعتي را كه محمد - صلي الله عليه و سلم – به آن دعوت كرده نقل كرده اند و آيات و معجزاتش را بازگو نموده اند بزرگتر از كساني بوده اند كه بازگو كننده همان مسائل از موسي و عيسي- عليهما السلام- بوده اند و آنچه را كه محمد- صلي الله عليه و سلم – آورده، بزرگتر از آن چيزي است كه موسي و عيسي- عليهما السلام- آورده اند در شرايط كنوني نيز هركس با ديده عقل آنچه را كه مسلمين از علم نافع و عمل صالح دارند به نسبت آنچه كه يهود و نصاري از آن برخوردارند را با هم مقايسه نمايد فرق بسياري را در ميان آنها خواهد يافت.به درستي كه آنچه مسلمين از توحيد خداوند متعال و معرفت اسماء و صفاتش و ملائكه ها و پيامبران و رسولانش و روز آخرت و صفات بهشت و جهنم و پاداش و عقاب و وعده و وعيد از آن برخوردارند به نسبت آنچه كه نزد يهود و نصاري موجود است بسيار زيادتر و مهمتر و روشنتر است و اين امر براي هر جستجوگري واضح و روشن است.آنچه كه مسلمانان از عبادات ظاهري و باطني چون نمازهاي پنجگانه و نمازهاي ديگر و انواع ذكر و دعاها از آن بهره مندند بسيار بيش از آن چيزي است كه اهل كتاب از آن برخوردار هستند. و آنچه از مسائل شريعت چون معاملات، مناكحات، احكام، حدود و عقوبات در اسلام وجود دارد بسيار عظيم تر و مهمتر و بهتر از آن چيزي است كه اهل كتاب از آن برخوردارند. بنابراين مسلمانان در همه علوم سودمند و عمل صالح بالاتر از آنها هستند و اين امر براي هر فردي كه قادر به كمترين نظر و انديشه باشد ظاهر و آشكار است و احتياج به تلاش بسيار ندارد. مسلمانان همگي بر اين امر اتفاق دارند كه هر هدايت و خيري كه از آن برخوردارند به واسطه پيامبرشان - صلي الله عليه و سلم– از آن بهره مند شده اند و با اين اوصاف چگونه ممكن است موسي و عيسي- عليهما السلام- نبي و رسول باشند و محمد- صلي الله عليه و سلم – نبي و رسول نباشد و يهود و نصاري در ادعاي خويش بر حق باشند؟
هر آنچه از هدايت و دين حق كه مسلمانان از آن برخوردارند را از پيامبرشان دريافت داشته اند و آن بسيار بزرگتر از آن چيزي است كه يهود و نصاري از آن بهره مندند.اين مقدار را هر عاقلي به آن معترف است و اعتراف مي كند كه دين مسلمانان حق است و محمد، رسول الله- صلي الله عليه و سلم– مي باشد و هركس او را اطاعت كند داخل بهشت مي شود و بلكه به بهتر بودن دين اسلام بر دين خودشان اعتراف دارند چنانچه فلاسفه نيز بر آن اتفاق نموده اند همانگونه كه ابن سينا و ديگران نيز گفته اند: فلاسفه جهان بر اين مسئله اجماع نموده اند كه دروازه اين عالم را ناقوسي بزرگتر از اين ناقوس نكوبيده است. اما اينكه كسي كه از او پيروي ننموده و تبعيتش را بر خود واجب ندانسته است فكر كرده كه او پيامبر عرب درس نخوانده است و پيامبر اهل كتاب نيست و اظهار داشته اند اگر دين او حق است دين ما نيز حق مي باشد و راه رسيدن به خداوند نيز متنوع مي باشد و آن را به مذاهب چهارگانه تشبيه كرده اند. هرچند در ميان مذاهب يكي بر بقيه ترجيح دارد و نتيجه گرفته اند كه اهل اديان ديگر و اهل كتاب نيز كافر نيستند و بر حق مي باشند.و اين شبهه را افراطيون از اهل كتاب و فلاسفه و امثالهم اظهار مي نمايند كه باطل بودنش آشكار و واضح است. چنانكه معلوم و مشخص است و به صورت متواتر و به ضرورت علمي ثابت است رسول الله- صلي الله عليه و سلم– هم مشركين و هم اهل كتاب را به ايمان آوردن به خود دعوت كرده است و همانگونه كه با مشركان جهاد كرده با اهل كتاب نيز اعلان جهاد نموده و جنگيده است. با بني قينقاع و بني نضير و بني قريظه و اهل خيبر جهاد نموده در حاليكه همگي از يهود بودند. فرزندان و زنانشان را اسير و اموالشان را به غنيمت گرفته است و در غزوه تبوك شخصاً حضور يافته و به جنگ با نصاري رفته و سريه هايي را نيز جهت انجام اين كار سامان داده است تا جايي كه در اين جنگها زيد پسر خوانده رسول الله- صلي الله عليه و سلم– و آزاد شده او و جعفر و عبدالله بن رواحه و ديگران شهيد شدند و بر نصاراي نجران جزيه مقرر داشته است.به همين صورت خلفاي راشدين بعد از رسول خدا با اهل كتاب به جهاد پرداخته و جنگيده اند و كساني از آنها كه مايل به پرداخت جزيه نبوده اند را ملزم به پرداختش كرده اند.قرآني كه همگي نزول آن را بر محمد- صلي الله عليه و سلم– حق مي دانند پر از آياتي است كه در آنها اهل كتاب را به پيروي از رسول اكرم- صلي الله عليه وسلم- دعوت مي كند و كسي كه از پيروي كردنش سرباز زند را تكفير و او را مشمول ذم و لعن قرار مي دهد همانگونه كه مشركين را كه از تبعيت او دوري جستند را تكفير و آنها را نكوهش و به عذاب آخرت تهديد مي نمايد. چنانكه مي فرمايد:‏{‏يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَكُم‏}‏[19] «اي اهل كتاب به آنچه كه ما نازل كرده ايم و كتاب شما را تصديق مي كند ايمان آوريد.» و در قرآن كلمات يا اهل الكتاب و يا بني اسرائيل آن قدر زياد است كه به سختي قابل شمارشند. خداوند متعال مي فرمايد:{لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ (1) رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً (2) فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ (3) وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ (4) وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ (5) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُولَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ (6) إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ}[20] «كافران اعم از اهل كتاب و مشركين دست از دين خويش برندارند تا اينكه دليل آشكار به نزدشان آيد. پيامبري از جانب خداوند كه صحيفه هاي پاك يعني سوره هاي قرآن را بر آنها خواند كه در آنها احكامي راست و درست موجود است و اهل كتاب تنها زماني كه حجت ظاهر پيششان آ‌مد راه تفرقه را پيش گرفتند در حاليكه به آنها جز اين امر نشد كه خداوند را خالصانه عبادت كنند و دين را تماماً براي او قرار دهند و متدين به دين ابراهيم شوند و نماز را به پا دارند و زكات بدهند كه اين همان احكام دين درست است و آنانكه از اهل كتاب و مشركان كافر شدند جاودان در آتش دوزخ مي باشند و آنها بدترين مخلوقاتند و آنهايي که ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادند بهترين مخلوقات خداوند هستند.» بدين معني در قرآن بسيار مذكور است. و مي فرمايد:{‏قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ‏}[21] «بگو اي مردم من رسول خدا به سوي همگي شما هستم پروردگاري كه مالكيت آسمانها و زمين از آن اوست.» و مي فرمايد:{‏وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ‏}[22] «ما تو را جز براي عموم مبعوث نداشتيم.» و از رسول الله - صلي الله عليه و سلم – مشهور است كه فرمود:" به واسطه پنج چيز بر پيامبران برتري يافتم" و از جمله آنها بيان مي دارد كه: "پيامبران هر كدام به سوي قوم خويش مبعوث گرديده ولي من به سوي همگي مردم مبعوث شدم».
و به تواتر ثابت است كه رسول الله - صلي الله عليه و سلم – به سوي جن و انس مبعوث گشته است و همانطور كه ظهور دعوتش به تواتر ثابت است، دعوت كردن اهل كتاب به سوي ايمان به رسالتش نيز همانگونه به تواتر ثابت مي باشد و هركس از اهل كتاب به او ايمان نياورده حكم به كفرش نموده است و تا زمانيكه مسلمان نشده يا حاضر به پرداخت جزيه نشده اند با آنها جنگيده و جهاد نموده است و شخصاً با آنها به جهاد پرداخته و سريه هايي را نيز براي جهاد با آنها ارسال داشته است. شخصاً بر آنها جزيه مقرر داشته و با كساني از آنها كه جنگيده اند جنگ كرده فرزندانشان را اسير و اموالشان را به غنيمت گرفته است. اقدام به محاصره طايفه بني قينقاع از يهود نمود سپس آنها را به اذرعات يكي از شهرهاي موجود در شام تبعيد نمود و بني نضير را محاصره سپس آنها را به خيبر تعبيد كرد كه سوره حشر در اين زمينه نازل گرديد. سپس به محاصره بني قريظه اقدام نموده و علت آن نقض عهد توسط آنها بود و سرانجام مردانشان را كشت و زنان و فرزندانشان را اسير و اموالشان را به عنوان غنيمت مصادره كرد كه خداوند متعال آن را در سوره احزاب بيان مي دارد و با اهل خيبر جنگيد تا سرانجام آنجا را فتح نمود و در جريان آن تعدادي از مردانشان كشته و سرانجام اسير و زمينهايشان را بين مؤمنين تقسيم مي نمايد كه در مورد آن سوره آل عمران نازل مي شود و در غزوه تبوك به جنگ نصاري مي رود و سوره برائت در موردشان نازل گرديد.در بيشتر سوره هاي مدني چون بقره، آل عمران، نساء، مائده و بقيه سوره هاي مدني اهل كتاب مورد خطاب قرار گرفته و سخن از دعوت آنها به ميان مي آيد كه اين فتوي به يك دهم آن نمي رسد.سپس بعد از رسول الله - صلي الله عليه و سلم – جانشينانش ابوبكر، عمر و همه كساني كه از مهاجر و انصار با آنها بودند، افرادي كه از همه بيشتر پيرو و مطيع امر رسول خدا بوده و عهد و پيمانشان را بيش از همه رعايت كردند با روميان همچون اهل فارس غزا كردند و با اهل كتاب به مانند مجوس جنگيدند و هركس از آنها در مقابلشان به جنگ پرداخت كشتند و كساني هم كه قادر به پرداخت جزيه با خواري شدند از آنها پذيرفته و جزيه را بر آنها مقرر داشتند.از آن جمله احاديث صحيح نقل شده از رسول خدا مي باشد كه فرمود:«وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَا يَسْمَعُ بِي أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ يَهُودِيٌّ وَلَا نَصْرَانِيٌّ ثُمَّ يَمُوتُ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَّا كَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ»[23] (قسم به كسي كه نفس محمد در دست اوست هيچ فردي از اين مجتمع كه دعوت من به آنها مي رسد يهودي باشد يا نصراني ممكن نيست آن را بشنود و به آن ايمان نياورد و سپس بميرد مگر اينكه از ياران آتش مي باشد.) سعيد بن جبير مي گويد: تصديق كننده اين امر در كتاب خدا موجود است چنانكه مي فرمايد:{وَمَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ}[24]‏ «هركس از گروهها و احزاب به او كافر شود آتش وعده گاه اوست.» معني حديث از او متواتر است و به اضطرار معلوم است و حال كه چنين است لازمه آن اين است كه رسول الله - صلي الله عليه و سلم – مبعوث براي همه گروهها و طوايف مي باشد بنابراين او رسول خدا به سوي اهل كتاب و ديگران است و رسول خدا دروغگو نيست و بدون دستور پروردگار به خاطر فرمانبري خويش با هيچ طايفه اي نمي جنگد و خون و مالشان را بدون اجازه پروردگار حلال نمي داند.و اگر كسي بگويد خداوند او را مبعوث داشته و مأمور به انجام رسالت نموده ولي او را به انجام اين كارها امر ننموده دروغگويي است كه به خداوند افترا نموده است و مي فرمايد:{وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ}[25] «چه كسي ظالمتر از آن فردي است كه به دروغ به خدا افترا مي بندد يا گويد به من وحي شده در حاليكه هيچ چيزي به او وحي نشده است.» چنين فردي علاوه بر اينكه ظالم و افتراگر مي باشد از بزرگترين طرفداران استكبار و فساد در زمين است و از پادشاهان ظالم فاسدتر مي باشد چون پادشاهان طاغي به خاطر مطيع نمودن مردم با آنها مي جنگند و اعلام نمي كنند كه ما رسول خدا به سوي شما هستيم هركس ما را فرمانبري كند داخل بهشت مي شود و هركس ما را نافرماني نمايد داخل آتش مي شود بلكه فرعون و امثال او نيز داخل در اين مقوله نيستند و جز پيامبري صادق يا شيطاني كاذب چون مسيلمه و اسود عنسي و امثال آنها چنين ادعاي را نمي نمايند.و هرگاه معلوم گرديد پيامبر است هرطور باشد لازمه آن حق بودن تمام چيزهايي است كه از طرف خداوند به آن خبر مي دهند و هنگامي كه رسول خدا باشد اطاعتش در هر آنچه بدان امر كند واجب است چنانكه مي فرمايد:{‏وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ‏}[26] «و ما هيچ رسولي را نفرستاديم مگر اينكه به اذن و خواست پروردگار از او اطاعت شودو هرگاه خبر داد به اينكه رسول خداست و به سوي اهل كتاب نيز مبعوث گشته اطاعتش بر آنها واجب است، در گفته اش صادق و حق را بيان داشته، بايد از او اطاعت كرد ولي كسي كه اقرار به رسالتش بنمايد اما ارسال شدنش به سوي اهل كتاب را منكر شود همچون فردي است كه مي گويد: موسي رسول خداست ولي واجب نبود كه داخل سرزمين شام گردد و بني اسرائيل را از مصر خارج كند و خداوند او را به اين كار امر ننموده بود و او را به تعطيلي روز شنبه امر نكرده و تورات را بر او نازل نفرموده و در طور با او سخن نگفته و يا چون كسي است كه عيسي را رسول خدا مي داند ولي مي گويد: او را به سوي بني اسرائيل مبعوث نداشته و يا اطاعتش بر بني اسرائيل واجب نبود و او بر يهود ظلم كرد و امثال اين سخنان كه از جمله كفر آميزترين مقالات مي باشد.در همين زمينه خداوند متعال مي فرمايد:{إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَيقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ‏ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا (150) أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا (151)وَالَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُواْ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ‏}[27] «كساني كه به خدا و پيامبرانش كافر مي شوند و مي خواهند بين خدا و پيامبرانش فرق بگذارند و مي گويند: به بعضي از پيامبران ايمان مي آوريم و به بعضي ديگر كفر مي ورزيم و در اين ميان مي خواهند راهي را برگيرند اين جماعت به حقيقت كافرند و براي كافران عذاب خواركننده اي را آماده كرده ايم. و كساني كه به خدا و رسولانش ايمان آورده اند و بين هيچكدام فرقي نمي نهند بزودي پاداش خويش را دريافت مي دارند .» و خطاب به بني اسرائيل مي فرمايد:{‏أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ}[28]‏ «آيا به بخشي از كتاب ايمان مي آوريد و به بخش ديگر آن كافر مي شويد پاداش چنين كسي جز خواري در دنيا و عذاب شديد نخواهد بود و خداوند نسبت به آنچه انجام مي دهيد غافل نيست».
اين راه واضح و مبين و قاطع براي هر مسلمان و يهودي و نصراني روشن مي گرداند كه دين مسلمانان همان دين حق مي باشد و يهود و نصاري بر حق نمي باشند كه توضيح آن بر دو مقدمه مبتني مي باشد:اول اينكه: نبوت محمد - صلي الله عليه و سلم – و رسالتش و هدايت امتش روشنتر و واضح تر مي باشد كه به وسيله آن نبوت موسي و عيسي - عليهما السلام- نيز دانسته شده و افزون بر آن مسائل بيشتري فهم مي شود، ممكن نيست كسي به نبوت آنها معتقد باشد ولي به نبوت محمد - صلي الله عليه و سلم – معتقد نباشد چنانچه اگر كسي بخواهد به نفس دعوت كردن و آنچه آورده است و يا به كتابي كه برايش نازل شده و يا به آنچه امتش بر آن هستند و يا به معجزاتي كه براي بعثتش آن را به كار برده استدلال نمايد، به وسيله هر كدام از اين راهها كه بخواهد نبوت موسي و عيسي را اثبات نمايد اثبات نبوت محمد به واسطه آن بهتر و كاملتر مي باشد.مقدمه دوم اينكه: رسول خدا، محمد - صلي الله عليه و سلم – به رسالت عموميش براي همه مردم روي زمين اعم از مشرك و اهل كتاب خبر داده و ايشان به سوي بعضي از مردم مبعوث نشده است و اين مسئله به طور ضروري و دلايل قطعي و نقل متواتر ثابت شده است ولي در مورد يهود و نصاري بايد گفت: اصل دينشان حق است همانگونه كه خداوند مي فرمايد:{إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ}[29]‏ «همانا كساني كه ايمان آوردند و كساني كه يهودي، نصاري و صائبي بودند هركس به خدا و روز آخرت ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد اجر و پاداش آنها پيش خداوند است و هيچ خوف و حزني بر آنها نيست.» ولي هر كدام از اين دو دين تغيير و تبديل در آنها به وجود آمده و منسوخ شده اند يهوديان در آن تبديل و تحريف ايجاد كردند سپس بقيه شريعتشان به وسيله مسيح - عليه السلام- منسوخ گرديد. نفس كتابهايي كه در دست يهود و نصاري است بيانگر اين نكته هستند كه آنها دينشان را تبديل كرده و شريعتشان منسوخ شده است و صحت و درستي رسالت محمد - صلي الله عليه و سلم – را بيان مي نمايند چون در آنها نشانه ها و دلايلي بر نبوت خاتم پيامبران موجود است كه در اين زمينه علما كتابهايي را به رشته تحرير در آورده اند و همچنين وجود تناقضات و اختلافات موجود در آن كتابها گوياي وقوع تبديل و تغيير در آن است و اخباري در آن موجود است كه بعداً تحقق يافته و نشانه منسوخ بودن آن است و چيزهايي كه بر اين مطالب گفته شده دلالت كند پيش آنها موجود است. من با افرادي از آنها كه مناظره داشته ام و آنها را برايشان بيان كرده ام جماعتي از علما و برگزيدگانشان اسلام را پذيرفته و اقدام به مناظره و بحث با اهل دينشان شده اند و چيزهايي را كه بيانگر نبوت محمد - صلي الله عليه و سلم – مي باشد را برايشان بيان داشته چيزي كه در كتابهايشان موجود است اما اين فتوي و نوشته مختصر گنجايش بيش از اين را ندارد.در ماندن و بقاي اهل كتاب به واسطه پرداخت جزيه اين حكمت نهفته است چون پيش خود دلايل و شواهدي كه بر نبوت محمد - صلي الله عليه و سلمراهنمايي نمايد وجود دارد و دلايلي دارند كه بيان مي نمايد كه رسول مبعوث به ايمان به خدا و روز رستاخيز دعوت مي كند و اينكه محمد - صلي الله عليه و سلم – با همان ديني كه پيامبران پيشين بر آن بوده اند مبعوث مي شود و از توحيد خداوند و صفاتش همانگونه كه پيامبران پيشين سخن گفته اند خبر مي دهد. خداوند متعال مي فرمايد:{قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَكَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى مِثْلِهِ}[30] «بگو كه به من خبر دهيد اگر اين قرآن از جانب خدا باشد و شما به آن كافر شويد در حاليكه شاهدي از بني اسرائيل بر صحت آن گواهي داده است.» و مي فرمايد:{قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ}[31]‏ «بگو به عنوان گواه بين من و شما خداوند و كسي كه نزد خود علم كتاب دارد كافي است.» و مي فرمايد:{فَإِن كُنتَ فِي شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ}[32] «پس اگر در آنچه به سوي تو نازل كرديم در شك هستيد از كساني كه پيش از تو كتاب را مي خواندند سؤال كنيد.»
رسول الله - صلي الله عليه و سلم – شك نداشت و سؤال هم نكرد ولي اين حكم به يك شرط معلق مي باشد و هر چيزي كه به شرطي معلق باشد در صورت نبودن آن شرط معدوم مي شود در اين مورد گشايشي براي شك كننده و هركس كه بخواهد استدلال كند و يا بر يقينش بيفزايد وجود دارد.

و صلي الله علي نبينا محمد و علي آله و صحبه و سلم


________________________________________
[1]
بقره 170
[2]
صافات 69- 70
[3]
احزاب 66- 68
[4]
فرقان 27- 29
[5]
بقره 166- 167
[6]
غافر 47- 48
[7]
نجم 23
[8]
روم 35
[9]
غافر 56
[10]
طه 123- 127
[11]
انعام 33
[12]
نمل 14
[13]
بقره 146
[14]
كهف 103
[15]
فاطر 8
[16]
انعام 119
[17]
قصص 50
[18]
حجرات 14
[19]
نساء 47
[20]
بينه 1- 7
[21]
اعراف 158
[22]
سبأ 28
[23]
رواه مسلم عن ابي هريرة برقم 153
[24]
هود 17
[25]
انعام 93
[26]
نساء 64
[27]
نساء 150- 152
[28]
بقره 85
[29]
بقرع 62
[30]
احقاف 10
[31]
رعد 43
[32]
يونس 94

0 نظرات:

ارسال یک نظر