تاريخچه‌ي تدوين حديث (1)


تاريخچه‌ي تدوين حديث (1)
نوشته: محمد سليم آزاد

گفتگو پيرامون ((سنت)) و سير تاريخي آن، خواه نا خواه موضوع ((تدوين حديث)) را به ميان مي آورد. پيش از اين با اشاره اي كوتاه خطر نشان ساختيم كه ((سنت)) نيز مانند ((قرآن))، علاوه بر اينكه در حافظه ي دانشمند و كاردان محفوظ مانده بود، به صورت مكتوب در مصاحف و كتب مخصوصي نيز جمع آوري مي شد. و توجه مفرطي كه مسلمين در قرن اول اسلام به حفظ و يادداشت ذهني احاديث از خود نشان مي دادند، هرگز آنان را از پي بردن به اهميت نوشتن احاديث و دست يازيدن به آن باز نداشت. در اين فصل سعي خواهيم كرد در اين مورد مطالب و حقايق سودمندي براي خوانندگان بيان نماييم.

آيا احاديث در قرن سوم تدوين يافته اند؟
 سوال فوق ريشه در يكي اشكالات بزرگ منكرين سنت دارد. يكي ديگر از دستاويزهاي منكرين مبني بر غير قابل اعتماد پنداشتن احاديث، اين است كه، تدوين احاديث در قرن سوم صورت گرفته است و تا آن موقع براي منافقين و دروغ پردازان به اندازه ي كافي فرصت حديث سازي وجود داشته و مسلماً تا شروع تدوين، مجموعه ي بزرگ ((سنت)) آميخته با هزاران احاديث ساختگي شده بود، و با اين وضع اعتماد به حديث روي هم رفته از احتياط به دور است!
از مفهوم كلي اين شبهه، كاملاً آشكار مي گردد كه منكرين، نوشتن را تنها راه حفاظت ((سنت)) قلمداد كرده و فقدان اين پديده را در اوايل اسلام (به زعم خويش)، يكي از كاستي هاي مهلك شمرده اند كه نتيجتاً به بي اعتباري ذخيره ي مهم ((سنت)) انجاميده است. به هر حال يافتن جواب براي اين اشكال، از عواملي است كه پرداختن به تاريخچه ي تدوين حديث را براي ما مهم و جالب مي سازد.
مدارك و دلايل روشني كه در دست ماست، تنه ي اين اشكال را كاملاً سست و لرزان نشان مي دهد. در پرتو اين دلايل، آغاز مسير كتابت و تدوين حديث را، در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مي بينيم كه در طول قرون به تدريج مترقي تر و منظم تر شده است.

كتابت حديث در عهد رسالت
 با مطالعه ي احوال زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، درباره ي نوشتن احاديث، به دو نوع روايت متضاد بر مي خوريم: روايات منع از نوشتن حديث و روايات امر به نوشتن.
با اولين نگاه، ممكن است براي بعضيها، موضع سر در گم كننده نمايد و شايد همين نكته بوده است كه بسياري از ساده انديشان را در اين دام انداخته كه اصلاً نمي توان براي موجه و جايز بودن كتابت حديث در زمان رسول الله -صلی الله عليه وسلم-، روايتي محكم و بلامنازع يافت.
براي اينكه خوانندگان عزيز در جريان واقعيات امور به اصل مطلب پي ببرند، قبل از هر چيز بايد نوعيت و محمل اصلي اين دو نوع روايات به ظاهر متفاوت براي آنان مشخص شود. لذا، ابتداءً بايد دانست كه هر كدام از اين دو نمونه احاديث، مربوط به دوره اي معين و مستقل از عهد رسالت مي باشد و محال است بتوانيم حديثي را كه حاكي از منع كتابت باشد، در دوره اي بيابيم كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- به نوشتن دستور داده اند و اين خود استواري و استحكام احاديث مثبت را مي سازند. حال مي پردازيم به بيان نمونه هايي از اين روايات و تعيين دوره هاي آن و كند و كاو در علل و اسباب ورود آنها.

روايات نهي از كتابت حديث
 اين گونه روايات، متعلق به دوره هاي اوليه ي اسلام مي باشند؛ مربوط به سالهايي كه هنوز سرحدهاي آنچناني ميان مصادر قانوني اسلام وجود نداشت. اين مطلب از اين ناحيه مستفاد مي گردد كه، سلسله ي نوشتن احاديث تا رحلت آن حضرت ادامه داشته است. بر اين اساس نمي توان گمان داشت كه ممكن است عكس قضيه جريان داشته و اجازه ي نوشتن حديث در اوايل بوده و بعدها ممنوع گشته است.
دستور رسول الله -صلی الله عليه وسلم- به نوشتن نصايحش براي ((ابوشاه)) -رضي الله عنه- و همچنين ارسال فراميني مكتوب به عاملين در ولايات تحت نفوذ اسلام، كه در تاريخ به ((كتاب الصدقه)) معروف است، از حالات پس از فتح ((مكه)) هستند؛ حتي هنوز كتاب موصوف به گماشتگان در بلاد نرسيده بود كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- به سراي باقي شتافت. از جمله، در اينكه ممنوعيت كتابت حديث قبل از اجازه ي آن بوده است، كسي حرفي ندارد.
به نمونه هايي از احاديث منع كتابت توجه كنيد:

1- از حضرت ((ابو سعيد خدري)) -رضي الله عنه- روايت است، رسول الله -صلی الله عليه وسلم- فرمود:
((لاتكتبوا عني الا القرآن! فمن كتب عني غير القرآن فليمحه! حدثوا عني و لاحرج.. .))[1].
((از من چيزي ديگر جز قرآن ننويسيد! و هر كه از من چيزي غير از ((قرآن)) نوشته است، محوش سازد! از من شفاهی روايت كنيد و در اين هيچ اشكالي نيست. . .))

2- حضرت ((ابو سعيد خدري)) -رضي الله عنه- تعريف مي كند: ((كنا قعوداً نكتب ما نسمع من النبي -صلی الله عليه وسلم-. فخرج علينا فقال: ما هذا تكتبون؟ فقلنا: ما نسمع منك. فقال: أكتاب مع كتاب الله؟ امحضوا كتاب الله و اخلصوه! قال فجعلنا ما كتبناه في صعيد واحد ثم احرقناه بالنار. . .))[2].
((روزي نشسته بوديم و آنچه را كه از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- شنيده بوديم، مي نوشتيم. در اين هنگام رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- بر ما وارد شد و پرسيد: اين چيست كه مي نويسيد؟ گفتيم: سخنانيست كه از شما مي شنويم. فرمود: آيا با وجود كتاب خدا، نوشته اي ديگر می نویسد؟! كتاب خداوند را با چيزي ديگر مخلوط نكنيد و آن را از اضافات پاك سازيد! (راوي مي گويد:) به دنبال اين نهي، نوشته هايمان را يكجا جمع نموديم و همه را آتش زديم.))
مجموع احاديثي كه دال بر ممنوعيت كتابت حديث هستند، شمارشان از تعداد انگشتان دستها هم تجاوز نمي كند. بعلاوه، دلايل و اسبابي كه موجد اين ممانعت بوده اند، چنان بديهي و مسلم هستند كه راه را در مقابل هر گونه انتقاد و برداشت منفي مسدود مي نمايند.

علل ممانعت از كتابت حديث
بازداشتن صحابه -رضي الله عنهم- از نوشتن احاديث در بادي امر، مانند اقدامات و فرامين رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم-، كاملاً بر اساس حكمت و مصلحت بيني استوار بود. مواردي كه در اين سطور به طور اختصار مي نويسيم، از مهمترين علل و اسباب منع نوشتن احاديث به شمار مي رفتند:

خطر آميختگي! زمان، زمان نزول وحي بود؛ آيات قرآني به تدريج نازل مي شد و كاتبان وحي آن را مي نوشتند. اگر در آن موقع نوشتن حديث نيز رواج مي يافت، احتمال مي رفت، ((قرآن)) و ((حديث)) با همديگر مختلط گردند و فرق واضحي در ميان آن دو باقي نماند. ((قرآن)) اگر چه به نظم خويش معجز است، و ليكن زماني بود كه ((قرآن)) به تازگي نازل مي شد، آن هم بر قومي كه بی سواد بودند؛ بر ايشان وجوه اعجاز، حقايق، معارف، دقايق و اسرار قرآني هنوز به طور كامل كشف نشده بود و نيز تا آن زمان مسلمانان با ((قرآن)) به طريق احسن مناسبت و ممارست نداشتند. از طرف ديگر، ((حديث)) اگر چه به لحاظ نظم، معجز نيست، اما محتوا و مفهوم آن همه وحي الهي است و كلام از آن شخصيت پاكيست كه فصيحترين عرب و مصدر جوامع الكلم بود. با توجه به اين وضع، خطر اختلاط در ميان قسمتهايي از ((قرآن)) و ((حديث)) حس مي شد[3]. و بر اين مبنا، آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- در آغاز كار، از نوشتن احاديث منع فرمود[4].
مشكل بيسوادي؛ يكي از بزرگترين موانعي كه نمي گذاشت كتابت حديث مقام مطلوبش را كسب نمايد، امي بودن عموم مردم و دوري از خط و نوشتن بود. علماء چنين گفته اند: ((در دوران نزول قرآن آنان كه مي توانستند با مهارت كامل بنويسند، بسيار كم بودند و اگر در نوشتن (عربي) بيداري كامل به خرج داده نشود، گاه با كوچكترين تغييري، مفهوم مطب به كلي عوض مي شود. مثلاً ((لا)) براي نفي است و بر هر جمله اي كه داخل گردد، آن را منفي مي كند. حال اگر الف ((لا)) انداخته شود، فقط ((ل)) باقي بماند، مضمون جمله منعكس و منقلب مي گردد. يعني به جاي ((نفي))، ((اثبات)) و در عوض مفهوم منفي، مفهوم مثبت بدست مي آيد[5]. به علت وجود همين مشكل بود كه آن حضرت، از ترويج عمومي كتابت حديث منع فرمود تا به سبب نقص كتابت، از اين قبيل اشتباهات پديد نيايد))[6].
ناگفته نماند كه در امر نوشتن ((قرآن))، اين مشكل دامنگير نبود؛ زيرا براي اين كار از چندين صحابه ي ماهر در نوشتن كار گرفته مي شد و وظيفه ي نوشتن ((قرآن)) فقط منحصر به همين گروه بود. از جانب ديگر، حافظه ي قوي اصحاب -رضي الله عنهم- به خوبي از پس حفاظت ((حديث)) بر مي آمد و پيامبر -صلی الله عليه وسلم- آنها را به روايت حديث آزاد گذاشته بود.
انديشه ي اعتماد نوشته ها و ترك حفظ؛ برخي نهي از كتابت را براي كساني ذكر كرده اند كه از فراموش شدن احاديث، ايمن بودند[7]  و اين شائبه وجود داشت كه اگر به نوشتن حديث روي مي آوردند، به نوشته ها دل خوش كرده، رفته رفته از حفظ احاديث دست برداشته و از فوايد بي شمار آن محروم مي ماندند. پيامبر -صلی الله عليه وسلم- با توجه به اين مورد، صحابه -صلی الله عليه وسلم- را از نوشتن احاديث بر حذر داشت و اجازه داد فقط شفاهی سخنانش را تكرار نموده و به ديگران برسانند.
انديشه ي فاصله گرفتن از اعمال؛ اصلي مسلم است اينكه، هرگاه سلسله قواعد و دستوراتي در ذهن آدمي ذخيره شده باشد، اگر مربوط به رفتارها و آداب خارجي شخص باشند، انعكاس ظاهري بيشتري خواهند داشت از ضوابط و فراميني كه به صورت مكتوب، كنار گذاشته شده اند.
مقام رسالت چنين تقاضا مي كرد كه مردم فرموده هاي رسول الله -صلی الله عليه وسلم- را در قالب اعمال بريزيد و بدين طريق ميزان حفظ ((سنت)) نيز بالا برود. اگر تنها به نوشتن روي مي آوردند، اين ارشادات بيشتر به صورت فراميني صامت و بي تحرك جلوه مي شدند تا به شكل علم اعمال و تحرك آفرين. و قطعاً معارف و علومي كه از زندگاني مردم فاصله داشته باشند، در معرض فرسايش زودرس قرار دارند.
اين موضوع نيز به نوبه ي خود مي توانست از بزرگترين دلايلي باشد بر اين امر كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- در سالهاي نخستين بعثت خويش، موقتاً اجازه ي نوشتن احاديث را به تعويق بيندازد و براي اينكه مردم بهتر ارزش اعمال و تعاليم آسماني را درك نمايند، آنها را به حفظ احاديث وادارد.
- علامه ((نووي)) درباره ي منع مزبور، توجيهي ديگر دارد. او مي گويد: ((نوشتن حديث در هيچ زماني مطلقاً ممنوع نشده بود. بلكه عده اي از اصحاب -رضي الله عنهم- عادت داشتند به همراه نوشتن آيات ((قرآن كريم))، تشريحات مربوط را نيز در كنار آيه ها يادداشت نمايند. البته كه اين كار بسيار خطرناكي بود؛ زيرا در اين صورت انديشه ي آميختگي و تداخل ميان آيات قرآني و احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- بسيار قوي بود. به همين دليل بود كه آن حضرت از نوشتن احاديث به شيوه ي مذكور، ممانعت به عمل آورد. نوشتن احاديث، جداي از ((قرآن)) هيچ ممنوعيتي نداشت))[8].
سخن ((نووي))، نمونه اي از انواع تطبيقاتي است كه بعضي علماء در ميان احاديث منع و جواز كتابت، قايل شده اند.
خلاصه ي كلام اينكه، با نظر به علل منع و انواع تطبيقاتي كه در اين مورد به عمل آمده است، ثابت مي شود كه موضع ((منع كتابت)) در صدر اسلام، اصلاً پايه هاي ثابت و دائم نداشته و همواره معلول به علل و موقت و داراي دامنه اي محدود و منحصر بوده است و در مقابل، ((كتابت)) پديده اي مانوس و پذيرفته شده بود. و در واقع ممانعت از نوشتن در اوايل، مقدمه و يك نوع زمينه سازي براي ترويج كتابت حديث بود.
وجود علل و اسباب سابق الذكر در محيطي از جهان كنوني ما نيز، شايد در مراحل اوليه مسئولين امر و كارشناسان را ناچار از منع نوشتن موضوع مطلوب سازد. بنابراين، نهي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- در آن محيط ابتدايي و به دور از خط و كتابت، بي ترديد جنبه هاي معقول داشت و به خوبي حكايت  از ژرف نگري و وقت شناسي او مي كند.


احاديث امر به نوشتن
 به محض هموار شدن زمينه و رفع موانع مذكور، رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- دستور نوشتن ((علم))[9] را صادر فرمود. براي تعيين دقيق زماني كه ممنوعيت نوشتن احاديث مرتفع گشت و به جاي آن تشويق به نوشتن شروع شد، دليلي در دست نيست؛ اما واقعيت روشن اين است كه در بيش از نيمي از سالهاي زندگي در ((مدينه))، كتابت حديث هر چند به طور پراكنده و محدود، مروج بوده و اين وضعيت تا آخرين لحظات زندگي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- ادامه داشته است.
به تعبير مصطلحتر: احاديث امر به كتابت، ناسخ احاديث منع مي باشند و از زمان صدور اجازه ي نوشتن به بعد، كتابت حديث سكه رايج در ميان مسلمين بوده است.
شمار رواياتي كه مثبت نوشتن احاديث هستند، به مراتب بيشتر از روايات منع مي باشند. در اينجا چند نمونه از اين نوع احاديث را ذكر مي كنيم:
 1- حضرت ((عبدالله بن عمرو بن عاص)) –رضی الله عنهما- روايت مي كند، رسول الله -صلی الله عليه وسلم- فرمود:
((علم را مهار سازيد! پرسيدم: رمز مهار كردنش چيست؟ فرمود: نوشتن آن))[10].
 2- از ((انس)) -رضي الله عنه- منقول است، آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- فرمود:
((قيدو العلم بالكتاب))! علم را به نوشتن مقيد سازيد!
 3- ((رافع بن خديج)) -رضي الله عنه- مي گويد: به رسول الله -صلی الله عليه وسلم- عرض داشتم: يا رسول الله! ما از شما سخنان زيادي مي شنويم. آيا مي توانيم آنها را بنويسيم؟ فرمود:
((اكتبوا و لاحرج))[11]. بنويسيد، حرجي نيست.
 4- يك نفر انصاري نزد رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- آمد و گفت: يا رسول الله! من از شما حديث مي شنوم و از آن بسيار خوشم مي آيد، اما فراموشش مي كنم. آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- فرمود:
((استعن بيمينك))![12] از دست راستت كمك بگير. (راوي مي گويد رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- در اين هنگام با دست مباركش اشاره به نوشتن فرمود.)
 5- در زمان فتح ((مكه)) رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- سخناني پيرامون حقوق متقابل انسانها و ساير موارد مهم ايراد فرمودند. يكي از اصحاب به نام ((ابوشاه يمني)) -رضي الله عنه- از آن حضرت درخواست نمود تا ارشادات آن روز را برايش بنويسند. آن حضرت اجابت نمود و خطاب به اصحاب -رضي الله عنهم- فرمود:
((اكتبوا لأبي شاه))![13] براي ابوشاه (خطبه ام را) بنويسيد!
6- ((عبدالله بن عمرو)) -رضي الله عنهما- يك مرتبه به محضر رسول الله -صلی الله عليه وسلم- شتافت و عرض كرد: ((يا رسول الله! مي خواهم احاديث شما را روايت نمايم. براي همين قصد نموده ام به همراه يادداشت قلبي، از نوشتن هم كمك بگيريم، تا نظر شما چه باشد؟ رسول الله -صلی الله عليه وسلم- فرمود: ((اگر حديث من باشد، (ايرادي ندارد) پس به همراه قلب خود از دستت نيز كمك بگيرد)).

نتيجه ي ارشادات پيامبر -صلی الله عليه وسلم-
 جنب و جوش براي كتابت احاديث، بازتابي بود كه صدور جواز نوشتن احاديث، در ميان صحابه -رضي الله عنهم- ايجاد كرد؛ فعاليتي كه موجب گرد آمدن بسياري از احاديث در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- گرديد.
ديديم كه صحابه -رضي الله عنهم-، در اوان كار هم به اهميت و ضرورت ثبت و ضبط سخنان رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- واقف بودند و چون شرايط نوشتن چيز ديگري غير از ((قرآن)) تا آن زمان فراهم نشده بود، آن حضرت آنها را با نظر به مصالحي كه ذكر گرديد، از نوشتن احاديث بازداشت.
اعلام جواز كتابت از مقام رسالت، سر آغازي گشت براي پياده كردن يكي ديگر از تدابير حمايتي و حفاظتي ((سنت)). اصحاب كه تا آن موقع از اين كار منع شده بودند، با صدور اجازه ي آن، مشتاقانه قلم را در راه خدمتي بزرگ به اسلام عزيز و حفظ و نگهداري تعاليم آن، بدست گرفتند و تحت رهنمودهاي پيامبر خدا -صلی الله عليه وسلم-، به نوشتن آموزشهاي روشنايي بخش ((سنت)) پرداختند.
 نمونه هاي زيادي از كتابت حديث در عهد رسالت وجود دارد كه مجموعاً نشان دهنده ي جايگاه ويژه ي ((كتابت حديث)) در نظر رسول الله -صلی الله عليه وسلم- و اصحاب وي مي باشد. حضرت ((عبدالله بن عمرو)) -رضي الله عنهما- مي گويد: ((يك روز در محضر نبي اكرم -صلی الله عليه وسلم- نشسته بوديم و هر چه ارشاد مي فرمود، مي نوشتيم.)) اين صحابي از گروه كساني بود كه هميشه سخنان پيامبر را كتباً يادداشت مي كردند. از مشورتی كه در اين باره با پيامبر -صلی الله عليه وسلم- نمود، معلوم مي گردد كه كارش به مشوره ي خود پيامبر بوده است. خودش مي گويد: ((من هر چه را كه از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- مي شنيدم، مي نوشتم تا نزد خود محفوظ نمايم. . .))
براي دريافت ميزان نفوذ كتابت حديث در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- و عمل عمومي صحابه -رضي الله عنهم- در قبال آن، اثر ((عبدالله بن عمرو بن العاص)) -رضي الله عنهما-، مدرك خوبيست و مي توان گفت، روزنه اي است كه دورنماي كلي اين پديده از آن پيداست. او مي گويد:
((اصحاب (كه من كوچكترينشان بودم،) نزد پيامبر -صلی الله عليه وسلم- حضور داشتند. فرمود: هر كه دانسته بر من دروغ بگويد، جايگاهش را از آتش بنا می سازد! وقتي از محضرش بيرون آمدند، به آنها گفتم: چطور مي توانيد از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- حديث بيان نماييد، در حالي كه شنيديد آنچه را كه فرمود؟ شما را مي بينم كه كاملاً مشغول روايت حديث مي شويد! از سوال تعجب انگیز من خنديدند و گفتند: اي برادرزاده ي! هر چه را كه شنيده ايم، نزد ما در كتاب محفوظ است))[14].
نكته ي مهم ديگري كه از اين روايت بر مي آيد، اين است كه نوشتن در دوران رسالت نه تنها رايج، بلكه موثرترين وسيله براي حفظ احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- به حساب مي آمد؛ آن گونه كه صحابه -رضي الله عنهم- از موفقيت خويش در اين زمينه، مي خندند و كلمات تسلي آفرين به ((عبدالله بن عمرو)) مي گويند.
از آنان كه در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- احاديث را مي نوشتند، مي توان ((علي))، ((ابوهريره))، ((عبدالله بن عمرو))، ((ابي بن كعب))، ((انس)) و . . . را نام برد. (رضي الله عنهم اجمعين).

احاديثي كه به دستور پيامبر -صلی الله عليه وسلم- نوشته شده اند
 در زمان رسول خدا -صلی الله عليه وسلم-، دست مايه هايي از احاديث نوشته شده توسط اصحاب -رضي الله عنهم- پديد آمد. بسياري از اين نوشته ها طبق فرمان خود پيامبر و تحت نظارت دقيق وي املاء شده است. مشهورترين اين مكتوبات، بدين قرار مي باشند:

 1- كتاب الصدقه: نامه اي بود مشتمل بر احكامي از قبيل زكات حيوانات و شرايط اداء و اخذ آن، كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- پس از فتح ((مكه)) به عنوان رهنمودي به سوي عاملين خويش در اطراف مملكت اسلامي ارسال فرمود.
((كتاب الصداقه)) از مجموعه ي مكتوبي مي باشد كه پيامبر خدا -صلی الله عليه وسلم- شخصاً آن را به يكي از اصحاب، املاء نموده بود. اما، هنوز به مقصد مقرر نرسيده بود كه رسول الله -صلی الله عليه وسلم- وفات يافت.
پس از آن حضرت -صلی الله عليه وسلم-، كتاب مزبور بدست ((ابوبكر صديق)) -رضي الله عنه- و بعد از وي، بدست ((عمر فاروق)) -رضي الله عنه- افتاد. بعد از شهادت ((عمر)) -رضي الله عنه-، نزد دو فرزندش، ((عبدالله)) و ((عبيدالله)) (رضي الله عنهما) ماند و از آنها به ((عمر بن عبدالعزيز)) رسيد و او آن را نقل نمود و سپس به ((سالم بن عبدالله)) (نوه ي ((عمر فاروق)) ) منتقل شد و امام ((ابن شهاب زهري)) از ((سالم)) حفظ نمود و براي ديگران قرائت كرد[15].
- وقتي كه حضرت ((ابوبكر)) -رضي الله عنه-، حضرت ((انس)) -رضي الله عنه- را به ((بحرين)) فرستاد، يك كتاب صدقه نوشت و به او سپرد. اقتباسات و مضامين مختصر آن در ((صحيح بخاري)) و غيره به تكرار مي آيد. در اين كتاب هم كم و بيش همان احكام هستند كه در ((كتاب الصدقه ي)) آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- وجود داشتند. گمان مي رود در اصل اين كتاب جداگانه اي نيست، بلكه همان ((كتاب الصدقه ي)) پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مي باشد؛ زيرا بر آن، مهر آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- ثبت شده بود[16].
((حماد بن سلمه)) _ محدث و فقيه بنام _ مي گويد:
((از ثمامه (نوه ي انس) كتابي گرفتم كه مي گفت اين كتاب را ابوبكر، هنگامي كه انس را براي دريافت زكات مي فرستاد، برايش نوشته است و بر آن مهر رسول الله -صلی الله عليه وسلم- نقش بسته بود))[17].

2- صحيفه ي ((عمرو بن حزم)) -رضي الله عنه-: در سال دهم هجري، هنگامي كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم-، ((عمرو بن حزم)) -رضي الله عنه- را والي ((نجران)) كرد و به آن ديار گسيل داشت، صحيفه اي محتوي احاديث خويش را كه به خط ((ابي بن كعب)) -رضي الله عنه- ترتيب داده بود، به وي سپرد. بعدها اين صحيفه، به نام حضرت ((عمرو بن حزم)) -رضي الله عنه- معروف گرديد و توسط محدثين ديگر انتشار يافت.
در اين كتاب، علاوه بر چند نصايح عمومي، احكام شرعي چندي راجع به طهارت، نماز، زكات، عشر، حج، عمره، جهاد، مال غنيمت، ماليات، خونبها، امور نظامي و آموزشي و . . . بيان شده بود. حضرت ((عمرو بن حزم)) -رضي الله عنه- به عنوان والي در يمن، در پرتو اين كتاب، وظايف خويش را به بهترين صورت ممكن انجام داد. پس از وفات او، كتاب موصوف بدست نوه اش _ ((ابوبكر)) _ افتاد. ((امام زهري)) از وي اين نوشته را خوانده و ضبط نمود و به شاگردان خويش نيز احاديث آن را ياد مي داد[18].

3- بخشنامه ها: ابلاغ فرامين به سوي استانداران به صورت مكتوب، يكي از كارهاي ديني _ سياسي در امور مملكت بود. آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- هر جا كه صحابه -رضي الله عنهم- را براي اجراي احكام اسلامي و كنترل اوضاع و احوال مي فرستاد، بر ايشان دستورات و رهنمودهايي شرعي مي نوشت، تا در سايه ي آن بهتر بتوانند در حل امور مردم تصميم گيري نمايند.
حاصل اين هدايات و فرامين كه گاه هنگام ارسال ياران به دستشان مي داد، و گاه پس از رفتن آنان به طرفشان ابلاغ مي فرمود، گرد آمدن چندين صحيفه است كه مضامين آنها اكنون در دسترس ما قرار دارد.
آن گاه كه حضرت ((ابوهريره)) -رضي الله عنه- و حضرت ((علاء بن حضرمي)) -رضي الله عنه- را، سفير خويش تعيين فرمود و به طرف زرتشتيان سرزمين ((هجر)) روانه كرد، هداياتي برايشان نوشت كه در آنها از زكات و عشر مفصلاً سخن به ميان رفته بود[19].
حضرت ((معاذ بن جبل)) -رضي الله عنه- و ((مالك بن مراره)) -رضي الله عنه- را به يمن فرستاد و به آنها بخشنامه اي در مورد احكام شريعت، عنايت فرمود[20].
نوشته اي براي ((معاذ بن جبل)) -رضي الله عنه- و به يمن فرستاده شد كه در آن عدم زكات بر سبزيجات نوشته شده بود[21].

 4- تعليماتي براي هيئت ها: بسياري از قبايل عرب پس از گرويدن به اسلام، هيئت هايي از افراد برجسته ي خويش را به ((مدينه)) مي فرستادند تا آموزشهاي لازم اسلامي را در آنجا فرا بگيرند. اين وفود براي مدتي معين در ((مدينه)) مي ماندند و در طي اين دوران تعليمات اسلامي را از ((قرآن)) و ((سنت))، تحت نظارت پيامبر -صلی الله عليه وسلم- به كمك اصحاب -رضي الله عنهم- فرا مي گرفتند. اين هيئت هاي اعزامي معمولاً، هنگام بازگشت به قبايل خويش، از آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- متقاضي مي شدند تا رهنمايي ها و احكامي ضروري بر ايشان بنويسد. آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- و صحيفه اي متشكل از مهمترين مسائل را تنظيم مي كرد و به آنها مي داد.
نمونه هاي زيادي از اين نوشته هاي باقي مانده است. در اينجا دو مورد ذكر مي گردد:
دو وفد از دو قبيله به نامهاي ((سماله)) و ((حدان))، پس از فتح ((مكه)) حاضر شدند و مشرف به قبول اسلام گرديدند. رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- براي آنها صحيفه اي نوشت كه احكامي مربوط به زكات در آن درج شده بود. حضرت ((ثابت بن قيس)) -رضي الله عنه- نويسنده ي اين كتاب و ((سعد بن عباده)) -رضي الله عنه- و ((محمد بن سلمه)) -رضي الله عنه-، گواهان آن بودند[22].
وفد قبيله ي ((خثعم)) نزد آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- آمد. اعضاي آن گفتند: ((ما به خدا ايمان آورديم و نيز به رسولش و آنچه كه از طرف خدا آمده است؛ پس براي ما كتابي بنويس تا بر مفادش عمل نماييم.)) آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- براي آنها كتابي نوشت و حضرت ((جابر بن عبدالله)) -رضي الله عنه- و ديگر حاضرين بر آن گواه شدند[23].

5- نوشته هاي ديگر: چهار مورد از مكتوبات ذكر شده، مهمترين نمونه ها از نوشته هاي متعددي است كه اغلب براي بيان مثال از احاديث املاء شده به امر پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، ارائه داده مي شود. نمونه هاي ديگري از اين طيف نامه ها و مصاحف را مي توان در زمينه هاي ديگري نيز يافت. من جمله ي اين مكتوبات، احاديثي است كه در خصوص دعوت حكمرانان[24] بزرگ دنيا به اسلام، راهنمايي هاي نظامي و قضايي، پيمان نامه ها، امان نامه ها، انواع معاملات و . . . نوشته شده است.

------------------------------------
زيرنويس‌ها:
[1] ((هيثمي))، ((مجمع الزوائد))، ج: 1، ص: 156.
[2] ((هيثمي))، ((مجمع الزوائد))، ج: 1، ص: 156.
[3] شبير احمد عثماني، ((فضل الباري))، ج: 1، ص: 56.
[4] انور شاه كشميري، ((انوار الباري))، ج: 1، ص: 18.
[5] مانند ((لايعلمون)): نمي دانند. حال اگر الف ((لا)) حذف گردد، مي شود: ((ليعلمون)) يعني: ((حتماً مي دانند)).
[6] ((فضل الباري))، ج: 1، ص: 57.
[7] سيوطي، ((تدريب الراوي))، ج: 2، ص: 67.
[8] محمد تقي عثماني، ((درس ترمذي))، ج: 1، ص: 37.
[9] قبلاً نيز متذكر شديم كه در زمان پيامبر و صحابه و همچنين چندين قرن پس از آن، لفظ ((علم)) به حديث اطلاق مي شد.
[10] ابن عبدالبر، ((جامع بيان العلم))، ج: 1، ص: 73.
[11] ((تدريب الراوي))، ج:2، ص: 286.
[12] ((جامع ترمذي))، به روايت ابوهريره.
[13] ((صحيح بخاري)).
[14] ((مجمع الزوائد))
[15] ((درس ترمذي))، ج: 1، ص: 39.
[16] ((كتابت حديث))، ص: 83.
[17] ((سنن ابي داود)).
[18]  محمد تقي عثماني، ((حجيت حديث))، ص:134.
[19] محمد تقي عثماني، ((حجيت حديث))، ص: 134.
[20] محمد تقي عثماني، ((حجيت حديث))، ص: 134.
[21] ن. ك: ((انوار الباري))، ج: 1، ص: 22.
[22] ((حجيت حديث))، ص: 137.
[23] همان كتاب، ص: 137-136.
[24] نامه هاي تبليغي آن حضرت -صلي الله عليه وسلم- به پادشاه ايران، روم، مصر و . . . در اين باب مشهور هستند.

0 نظرات:

ارسال یک نظر