حرکت سپاه اسلام بسوي مکه در دهم رمضان سال هشتم هجرت

حرکت سپاه اسلام بسوي مکه در دهم رمضان سال هشتم هجرت


ده روز از ماه مبارک رمضان سال هشتم هجرت گذشته بود که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- مدينه را به سوي مکه ترک کردند، در حاليکه ده هزار تن از ياران آنحضرت همراه ايشان بودند، و ابورُهم غِفاري را در مدينه جانشين خود گردانيدند.
وقتي پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- به جُحفه، يا اندکي فراتر از آن، رسيدند، به عباس بن عبدالمطلب برخورد کردند که با اهل و عيال خويش اسلام آورده و مهاجرت آغاز کرده بود. همچنين، وقتي آنحضرت به اَبواء رسيدند، پسرعمويشان ابوسفيان بن حارث و پسر عمة خود عبدالله بن اميه را ديدند، و از آن دو، بخاطر آزارهاي سخت و هجوهاي تلخ که پيش از آن از آندو ديده بودند، اعراض کردند. اُمّ سَلَمه به آنحضرت گفت: چنين نباشد که پسرعمو و پسرعمة شما در ارتباط باشما بدبخت‌ترين مردم گردند! علي به ابوسفيان بن حارث گفت: از سمت روبه‌رو به نزد رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- برو، به ايشان همان سخني را که برادران يوسف به يوسف گفتند، بگوي:
﴿قَالُواْ تَاللّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَاطِئِينَ[1].
«به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما ترجيح نهاده است، و ما بي‌شک در اشتباه بوده‌‌ايم!؟»
در آن صورت، رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- حاضر نخواهند شد که کسي نيکو سخن‌تر از آنحضرت باشد! ابوسفيان نيز چنين کرد. رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- هم در جواب او فرمودند:
﴿قَالَ لاَ تَثْرَيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ[2].
«... امروز بر شما هيچ سرزنش و نکوهشي نيست؛ خداوند شما را مي‌آمرزد و او مهربانترين مهربانان است!»
ابوسفيان نيز در پاسخ آنحضرت ابياتي را انشاء کرد که از آنجمله است:
لتغلب خيل اللات خيل محمد
فهذا اواني حين اهدي فاهتدي
علي الله من طردته کل مطرد

لعمرک اني حين احمل راية
لکالمدلج الحيران اظلم ليله
هداني هاد غير نفسي ودلني
«به جان تو سوگند، من آن هنگام که رايتي را بر دوش مي‌کشيدم تا سپاه لات بر سپاه محمد پيروز گردند؛
بدرستي، حال آن مسافري را داشتم که دچار تاريکي شب شده است و راه را از چاه بازنمي‌شناسند؛ اما اينک وقت آن است که مرا هدايت کنند، و من نيز هدايت شوم؛ مرا هدايت کننده‌اي بجز نفس خودم هدايت کرد، و همان کسي مرا دلالت به راه خداوند کرد که من او را از هر دري رانده بودم!؟»
رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- دستي بر سينة وي زدند و گفتند: (انت طردتني کل مطرد؟) «تو مرا از هر دري راندي؟!»[3]

به نقل از: خورشيد نبوّت، ترجمه فارسي «الرحيق المختوم» مؤلف: شيخ صفي الرحمن مبارکفوري، برگردان : دکتر محمدعلي لساني فشارکي


[1]- سوره يوسف، آيه 91.
[2]- سوره يوسف، آيه 92.
[3]- سيرةابن‌هشام، ج 4، ص 41-42؛ دلائل النبوة، بيهقي، ج 5، ص 28. اين ابوسفيان، از آن پس مسلماني نيک گرديد، و مي‌گويند، از وقتي که اسلام آورد، از روي شرم و حيا سر خود را به سوي رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- بلند نکرد. رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- نيز او را دوست مي‌داشتند، و بر بهشتي بودن وي گواهي داده بودند، و مي‌گفتند: «أرجُو ان يکونَ خلفا من حمزة» اميدوارم که جايگزيني براي حمزه باشد! وقتي که به حالت احتضار افتاد، گفت: بر من نگرييد؛ زيرا که بخدا از آن هنگام که اسلام آورده‌ام حتي کلمه‌اي به خطا بر زبان نرانده‌ام! (زاد المعاد؛ ج 2، ص 162-163).

0 نظرات:

ارسال یک نظر