تفاوت میان دو تمدن


تفاوت میان دو تمدن
 
دکتر عبدالعظیم الدیب/ ترجمه: عادل حیدری
 
شامگاه روزی که مردم از نماز مغرب بازمی‌گشتند عبدالرحمن بن ابوبکر از یکی از راه‌های مدینه می‌گذشت که مشاهده نمود سه نفر با هم چیزی را زمزمه می‌کنند (ابولؤلؤ مجوسی، هرمزان و جفینة) هنگامی که بدانها نزیک شد و سلام نمود اضطراب شدیدی آنها را در بر گرفت و ناگهان خنجری که دارای ویژگی‌های خاصی بود (و دو سر داشت) از میان آنان بر زمین افتاد بگونه‌ای که توجه عبدالرحمن را بخود جلب نمود اما عبدالرحمن راه خود را در پیش گرفت و خود را به آنچه دیده بود و اضطراب سه شخص و خنجر عجیب مشغول ننمود.

بهنگام نماز صبح روز بعد عمر بن الخطاب رضی الله عنه بسوی محراب رفت تا نماز را امامت نماید اما در آن هنگام مسلمانان بشکل ناگهانی شخصی را مشاهده نمودند که شش ضربه کشنده بر امیرالمؤمنین وارد می‌سازد، عمر رضی الله نتوانست نماز را ادامه دهد لهذا فرمود: آیا عبدالرحمن بن عوف در میان شما می‌باشد؟ گفتند: آری. فرمود پس برخیز و مسلمین را در نماز امامت بنما.

مسلمانان قاتل را محاصره نموده و او را دستگیر کردند. در آن میان عبدالرحمن بن ابوبکر حضور داشت که پس از نگریستن به ابولؤلؤ مجوسی قاتل سیدنا عمر دریافت که او یکی از همان سه شخصی است که دیشب آنها را مشاهده نموده و چون نظرش به خنجر افتاد متوجه شد خنجر نیز همان خنجری است که همراه آن سه شخص دیده است؛

ناگهان فریاد برآورد: این همان خنجری است که دیروز دیدم و واقعه مشاهده ابولؤلؤ وهرمزان و جفینة را برای دیگران تعریف نمود. عبیدالله بن عمر بخوبی به سخنان عبدالرحمن بن ابوبکر گوش فرا داد و یقین حاصل نمود هر سه شخص در ترور پدرش سهیم بوده‌اند لهذا شمشیر خود را برداشت و هرمزان و جفینه را به قتل رساند.

عبیدالله بن عمر - فرزند امیرالمؤمنین - را دستگیر نموده و در منزل سعد بن ابی وقاص زندانی نمودند تا اینکه مسلمین از دفن عمر رضی الله عنه فارغ گشته و با عثمان رضی الله عنه بیعت نمودند.

عثمان رضی الله عنه تصمیم گرفت در مورد اولین مسئله‌ای که در خلافتش رخ می‌دهد قضاوت کند لهذا خطاب به یارانش فرمود: مرا راهنمایی نمایید و نظر دهید که چه برخوردی با این شخص داشته باشیم؟

علی رضی الله عنه فرمود: نظر من این است که او را بکشید، بعضی از مهاجرین می‌گفتند: دیروز امیرالمؤمنین کشته شده و امروز فرزندش کشته می‌شود!!! عمرو بن العاص رضی الله عنه فرمود: ای امیرالمؤمنین خداوند تقدیر نمود که این حادثه در عهد شما اتفاق نیفتد اما شما رهبر و پیشوای مردم هستید و شما در این مورد حکم می‌کنید.

سر و صدا سراسر مدینه را در بر گرفت و دنیا را سه شبانه‌روز بر مردم تاریک نمود (اینگونه مؤرخین حال مردم را در آن لحظه به تصویر می‌کشند) وضعیتی حساس و بسیار دشوار!!! آیا فرزند امیرالمؤمنین کشته می‌شود درحالی که هنوز خون پدرش خشک نشده است؟؟ یا اینکه حدی از حدود الهی پایمال می‌شود؟

گفتگوها پیرامون مسئله به اوج خود رسید تا اینکه رأی نهایی صادر شد و کسانی که خواستار قصاص از فرزند امیرالمؤمنین شده بودند رأیشان غالب شد.

امام طبری رحمه الله در تاریخ خود (۴/۲۴۳) از فرزند هرمزان چنین نقل می‌کند: “هنگامی که عثمان امور مسلمین را بر عهده گرفت مرا فراخواند و فرمود: ای فرزندم این شخص قاتل پدرت می‌باشد و همانا که تو به قتل وی از ما اولی‌تر هستی او را با خود برگیر و قصاص کن.

او را با خود گرفتم و هیچ کسی در مدینه نبود مگر اینکه پشت سر ما می‌آمد و از من می‌خواستند او را ببخشم و به گرفتن دیه اکتفا کنم، خطاب به آنها گفتم: آیا من حق کشتن وی را دارم؟ گفتند: آری و عبیدالله را ناسزا گفتند ، گفتم: آیا شما حق دارید مرا از کشتن وی منع کنید؟ گفتند: خیر و باز عبیدالله را ناسزا گفتند !!

و من پس از آن عبیدالله را در جهت رضای خدا آزاد نمودم و او را بخشیدم – بخدا سوگند پس از آن به هیچ منزلی نمی‌رسیدم مگر اینکه مردم مرا بر سر خویش جای می‌دادند و مرا بشدت بزرگ می‌داشتند.”

ترور رئیس یک حکومت، تنها یک توطئه ناکام مانده نبود!! بلکه توطئه‌ی بیگانگان در این امر هویدا بود اما با این وجود تنها قاتل کشته می‌شود!! عمر رضی الله عنه در حالی که آخرین لحظات عمر خویش را سپری می‌کرد فرمود: کسی غیر از قاتل مرا نکشید و او را مثله ننمایید.

فرزند امیرالمؤمنین محکوم به اعدام می‌شود و او را به فرزند قاتل (بیگانه)‌ای که با وجود شواهد قوی در ترور خلیفه دست داشته تسلیم می‌کنند.

اما تمام اینها مؤرخین مسلمان را راضی نمی‌کند تا جایی که بعضی از آنها چنین می‌گویند:

این مسئله از اولین ضربه‌هایی بود که بر اسلام وارد شد – یعنی کوتاهی نمودن در اجرای حدود الهی – با وجود اینکه ولی دم از قاتل درگذشته بود و از قصاص امتناع کرده بود که خود حق شرعی وی به نص صریح قرآن می‌باشد، اما گویا مؤرخین احساس می‌کردند ولی دم بر اثر فشار اجتماعی و نیز فشار روانی از قاتل پدرش درگذشته است.

ما کجائیم و آنها کجا؟؟

به نقل از بیداری اسلامی

0 نظرات:

ارسال یک نظر