تهمت‌هاي بي‌اساس سبأيّه و شيعيان بر عثمان بن عفّان و تحوّل تشيّع اوّليه


قبل از پرده‌برداري از چهرهء بعضي از حقايق تاريخي[1] بايد به اين نكته توجه نمود كه:
اوّلا:ً شعار عمومي نويسندگان مذهبي و روحانيون شيعي يعني تقيّه دروغ و خطاى محض بوده كه به آن پوشش مذهبي داده‌اند و به دروغ روايت مي‌كنند كه «هر كس تقيّه نكند ايمان ندارد».[2]و حتي ائمّهء بزرگوار اهل بيت از دروغ‌سازي‌هاي آنها مي ناليدند و كشّي كه از علماي بزرگ رجال شيعي مي‌باشد از ابوعبدالله جعفربن محمّد(ع) نقل مي‌كند كه گفت:
«ما خاندان راستگويي هستيم، و دروغگويان بر ما دروغ مي‌بندند تا سخن راست ما را نزد مردم بي‌اثر كنند. رسول خدا(ص) از راستگوترين خلق بود، مسيلمه بر او دروغ‌ها مي‌بست، و علي بعد از رسول خدا(ص) از راستگوترين افراد بود. عبدالله بن سبا لعنت الله عليه بر او دروغ مي‌بست و ابوعبدالله الحسين بن علي(ع) به مختار مبتلا گشت». سپس از حارث شعبي و بنان نام برد و گفت: «آن دو بر عليّ بن الحسين(ع) دروغ مي‌بستند» و سپس از مغيرهء بن سعيد و بزيغ و سري و ابوالخطّاب و معمر و بشار أشعري و حمزهء يزيدي و صائد نهدي نام برده و گفت: «خدا اينها را لعنت نمايد، دروغگويان بر ما دروغ مي‌بندند، خداوند ما را از شرّ دروغ آنها باز دارد و آنها را نصيب آتش گرداند».[3]
ثانياّ: اكثر كساني كه آن تهمت‌ها را به عثمان بستند كه به شهادت او انجاميد و باب فتنه را گشود، از شيعيان بودند كه از كاه كوه ساختند و مورّخان بدون تحقيق و تفحص، آن اكاذيب و تهمت‌ها را كه شيعيان در تأييد معتقدات باطل خود ساخته‌اند، نقل كرده‌اند.
ثالثاً: آن وقايع را از كساني كه آنها را مشاهده نموده‌بودند نقل نكرده‌اند، بلكه فقط شايعات و شنيده‌هايي از اين و آن را گفته‌اند.
رابعاً: راويان شيعي با دروغ‌سازي‌ها در صدد تقويت مذهب خود بوده‌اند و لهذا هر منصفي بايد دقّت نموده و در قبول روايات آنها احتياط كند زيرا در نقل اخبار بي‌طرف نبوده‌اند، و بنا براين نبايد به آنچه كه ابومخنف و واقدي ودو كلبي به تنهايي روايت كرده‌اند و مؤيّد ديگري نداشته‌است، اعتماد كرد و استنباطات و استنتاجات آنها را معتبر شمرد.
هر چند از بخت بد، منبع اصلي آن روايت ها وآن وقائع و روايات درگيري بين اصحاب رسول خدا(ص) همين‌ها هستند و اينها وارثان اصلي آن رهبران شورشي مي‌باشند كه مزدور يهوديّت و مجوسيّت و فريب خوردگان آنها بوده حاملان همان افكار و انديشه‌هاي مسموم هستند.
 ابومخنف لوط بن يحيي ازدي غامدي را كتب شيعه مرجع و صاحب اخبار و پدرش را از اصحاب علي و .. دانسته‌اند و از او تعريف و تمجيدهاي متعدّد نموده‌اند و او را از بزرگترين مورّخان شيعي دانسته‌اند همچنانكه قمي مي‌گويد:[4]
امّا وقتي كه به شرح حال او در كتب علماي حديث و سنّت مراجعه مي‌كنيم مي‌بينيم كه:
ابن حجر او را اخبارى بي‌اساس و بيهوده دانسته كه نبايد به اخبارش اعتماد كرد و دارقطني وي را ضعيف مي‌داند. يحيي بن معين مي‌گويد او قابل اعتماد نيست و ذهبي و ابن عدي و ابن تيميّه همه او را غير قابل اعتماد و ضعيف توصيف كرده‌اند.[5] البتّه طبري به او اعتماد نموده و از وي وقايع بسياري را گزارش مي‌كند.

محمّد بن عمرو واقدي
محمّد بن عمرو واقدي كه محسن امين به نقل از ابن نديم او را شيعه و صاحب تقيّه و عالم به مغازي و سيره و تاريخ و صاحب تصنيفات متعدّد دانسته[6] و قمي او را امام و عالم و قديمي‌ترين مورّخ اسلام و شيعه و نيك مذهب و صاحب تقيّه و راوي معجزات علي دانسته[7] و خوانساري[8] او را امام علامه دانسته و اصحاب كتب شيعي نامبرده را سخت ستوده‌اند (جز اينكه گفته‌اند بسيار بد حافظه بوده‌است) بايد ديد سايرين دربارهء او چه گفته‌اند.
وقتي به ائمهء رجال‌شناس و جرح و تعديل اهل سنّت دربارهء وي مراجعه مي‌كنيم، قضيّه روشن‌تر مي‌شود.
ابن حبان مي‌گويد محمّد بن عمرو واقدي از ثقات وارونه روايت مي‌كرد، ابن حنبل او را تكذيب كرده. المديني وي را جاعل و واضع حديث دانسته[9]، ذهبي مي‌گويد كه به اتّفاق متروك است، شاني نيز او را جاعل و واضع حديث مي‌دانسته‌است.[10] بخاري او را متروك دانسته و مي‌گويد احمد و ابن المبارك و ابن نمير و اسماعيل بن زكريّا او را ترك نموده و به اخبار او اعتنايي نكرده‌اند. احمد بن حنبل گفته كه او كذّاب است. يحيي بن معين اعلام  داشته او ضعيف است. شافعي مي‌گويد: كتب واقدي همه پر از دروغ است. شاني در كتاب ضعفاء مي‌گويد: دروغگويان مشهور بر رسول خدا  ص چهار نفر هستند: واقدي در مدينه، مقاتل در كوفه، محمّد بن سعيد كه در شام به دار آويخته شد و چهارم: ابن عدي كه احاديث او مورد اطمينان نيست.
ابوداود مي‌گويد: من در دروغ‌سازي واقدي شكّي ندارم. بندار گفته‌است: دروغگوتر از او نديدم. اسحاق بن راهويه مي‌گويد: او حديث ساز و جعّال است، ابن جوزي از ابوحاتم نقل كرده كه او حديث‌ساز و جعّال بوده‌است، و بسياري از علماي ديگر كه به واقدي اعتماد ننموده و وي را جاعل و دروغ‌ساز شمرده‌اند.[11]
اين است شرح حال مختصر واقدي كه نسبت به تشيّع او اتّفاق نظر وجود دارد. صاحب تقيّه نيز بوده و همچنين دروغ‌ساز، وى دومين  منبع احاديث و روايات فتنه مي‌باشد.

محمّد بن سائب و فرزندش هشام (كلبي)
محمّد بن سائب و فرزندش هشام را محسن امين[12] در طبقات مورّخين شيعه و ابن نديم در فهرست ذكر نموده‌اند. نجاشي راجع به فرزندش هشام مي‌گويد: «او هشام بن محمّد بن سائب بن بشير بن عمرو بن كلب مي‌باشد كه مشهور به علم و فضيلت و تشيّع است» و كتب متعدّدي را برايش ذكر كرده‌است.[13] حلّي محمّد بن سائب را از اصحاب امام باقر مي‌داند[14] و فرزندش را از نزديكان و مقرّبان امام جعفر مي‌داند[15] و طوسي، محمّد بن سائب را از اصحاب امام صادق و امام باقر[16]، و از غُلات-افراطيون- تشيّع دانسته‌است.[17]
قمي عالم رجال شناس شيعي مي‌گويد: «هشام كلبي نسب شناس بوده و او را ابن الكلبي نيز مي‌گويند، محمّد بن سائب كلبي اهل كوفه و قائل به رجعت بوده و فرزندش هشام نيز داراي نسب عالي و از غُلات-افراطيون- شيعه مي‌باشد».[18]
براي شرح حال بيشتر هشام و پدرش محمّد كلبي همين كافي است كه از غُلات-افراطيون- شيعه بوده‌است. ولي به سراغ علماء و اهل فنّ و رجال شناس اهل سنّت برويم تا ببينيم آنها او را چگونه ارزيابي مي‌كنند.
ابن حجر عسقلاني به نقل از معمر بن سليمان از پدرش دربارهء محمّد بن سائب مي‌گويد: «در كوفه دو كذّاب وجود داشت كه يكي كلبي بود». ليث بن ابي سليم نيز همين را گفته‌است. يحيي بن معين گفته‌است: او بي‌ارزش است. معاويهء بن صالح از يحيي نقل مي‌كند كه او ضعيف است. بخاري مي‌گويد: يحيي و ابن مهدي او را متروك دانسته‌اند. زائده گفته‌است: از سه نفر روايت نكن: ابن ابي ليلي و جابر جعفي و كلبي. أصمعي از ابوعوانه مي‌گويد كلبي كفر مي‌گويد و قائل به رجعت است و همه هشام را ضعيف شمرده‌اند و دارقطني او را متروك دانسته‌است و جوزجاني او را ساقط و كذّاب دانسته‌است.
بنابراين همهء علماي رجال بر كذب و متروك بودن و جعّال بودن محمّد بن سائب و پسرش هشام اتّفاق دارند.[19]
همين هشام كلبي كتابي در بدگويي از صحابه نوشته‌است، چنانكه ابن مطهّر حلّي نقل مي‌كند.[20]
ابن تيميّه مى ‌گويد: هشام كلبي ازدروغگوترين افراد واز شيعيان مي‌باشد و از پدرش و از ابي مخنف لوط بن يحيي روايت مي‌كند كه هر دو متروك و كذّاب هستند.[21]
ما در شرح حال اين چهار نفر سخن را كمي به درازا كشيديم زيرا كه اينها عمده و اساس مورّخان در نقل داستان‌هاى ساختگى وروايات گوناگوني هستند كه دربارهء حوادث و وقايع عهد عثمان رضي الله عنه آورده‌شده‌است.
واينها به آن وقايع وحوادث وفتنه ها رنگ ديگرى داده وبدترين  تحريف ها وسوء استفاده هارانموده اند تا افكار وانديشه هاى سياسى و باورهاى يهودى ويا زرتشتى قديم خودرا در ميان مردم رواج دهند، تااز نظر تاريخى چنان مردم را اغوا كنند كه سابقا به لحاظ عقايد وبه اسم محبت اهل بيت اين كاررا كردند، ودرهاى ديگرى براى طعن وبدگويى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه وآله وصحبه وسلم باز كرده وساده دلان وسبك عقلان غافل را به باورهايى سوق دهند كه جز عبدالله بن سبأ يهودى وانصار وشيعه هاى او آنهارا نياورده اند،[22]
 بدينخاطر است كه ما قبل از ورود به مطالب اساسي و تحليل و تفسير حوادث به اين قسمت پرداختيم تا قيمت روايت بر اساس راويش شناخته شود و تا روشن شود كه اگر آنها قضيّه‌اي را به تنهايي و انفراد نقل نمودند، نبايد به آن اعتماد كرد.
بعد از بيان اين مختصر مي‌گوييم كه: سبأيّه از طريق تشيّع برنامه ريخته و نقشه كشيدند و توطئه چيدند تا مسلمانان را متفرّق كنند و اساس دولت اسلام را برچينند و بنا براين تشيّع در تاريخ خود اين كاررا به بهترين نحو انجام داده‌است. آيا شيعيان در طول تاريخ يك بار با غيرمسلمان جنگيده‌اند و حتي يك وجب از خاك كفّار را فتح كرده‌اند؟[23]
ليكن هزاران عالم و سياستمدار و شخصيّت مسلمان را ترور كرده‌اند! اين واقعيت گوياي چيست؟ آيا تاكتيك و برنامهء آنها را براي از بين بردن اساس دولت اسلامي و تفرقهء مسلمين نشان نمي‌دهد؟ اين تاكتيك از چند راه بوده‌است:
اوّلاً: نشر عقايد اجنبي و باورها و غلوّ پيروان اديان گذشته مخصوصاً غلوّهاي سبك يهودي در حقّ اهل بيت در لباس محبّت و ارادت به آنها و سپس رواج اكاذيب و اراجيف دربارهء حكّام و خلفاء و بدنام كردن آنها كه اين كار را با عثمان و واليان او شروع كردند، عثمان كه سوّمين خليفهء راشد و مشهور به كرم و حلم و سخاوت بود و پسر دختر عمّهء رسول خدا ص و همسر دو دختر او بوده‌است.[24] كه هم رسول اكرم وهم على واولادش از او تعريف وتمجيد نموده اند.
ليكن براي شناخت بيشتر گام به گام توطئه و اينكه چگونه با فكر و انديشه و اقدام چيده شد و چگونه فتنه برخاست و چه كساني در پشت اين فتنه‌ها بودند، ابتدا روايت طبري را نقل مي‌كنيم. او مي‌گويد:
عبدالله بن سبأ از يهود صنعاء بود كه مادرش سوداء بود. در زمان عثمان اسلام آورد، سپس در شهرهاي مسلمان شهر به شهر گشت تا آنها را گمراه كند، از حجاز آغاز نمود، سپس به بصره و كوفه و شام رفت ليكن آنچه را كه به دنبالش بود در نزد اهل شام به دست نياورد و او را اخراج كردند تا اينكه به مصر آمد و مدّت فراواني آنجا ماند و گفت: تعجّبم از كساني كه گمان مي‌كنند عيسي[25] باز مي‌گردد و بازگشت محمّد را تكذيب مي‌كنند در صورتي كه خداوند عزّ و جلّ مي‌فرمايد: «كسي كه قرآن را برايت فرض كرده‌است تو را به معاد باز مي‌گرداند». پس محمّد سزاوارتر از عيسي به بازگشت مي‌باشد!! اينرا از او پذيرفتند و بنا براين مبدأ رجعت[26] را بنيان نهاد، و بعد از آن به آنها گفت هزار پيامبر وجود داشته كه هر كدام يك وصي داشته‌اند و علي وصيّ محمّد بوده‌است و محمّد خاتم انبياء و علي خاتم اوصياء است[27]، بعد گفت: چه كسي ظالم‌تر از فردي كه به وصيّت رسول خدا عمل نكرده و حقّ وصيّ رسول خدا را غصب كرده‌است و زمام امور امّت را به دست گرفته‌است[28]، سپس اضافه نمود كه عثمان خلافت را بدون حقّ غصب كرده و اين –يعني علي- وصيّ رسول خدا در ميان شماست بپا خيزيد و شروع كنيد به بدگويي از واليان و فرماندهان عثمان و بدگويي از امراء و دولت مردان و تظاهر به امر به معروف و نهي از منكر نمائيد تا دل مردم را به دست آورد، پس دعوتگران و همفكرانش را به شهرها و اطراف روانه نموده كه مخفيانه به همان چيزي دعوت نمودند كه بر آن اتّفاق داشتند و تظاهر به امر به معروف و نهي از منكر كردند و نامه‌هايي جعل و در عيوب و انتقاد از دولتمردان به شهرهاي ديگر مي‌فرستادند ... الخ.[29]
اين اخبار كه به عثمان رسيد، او قاصداني به شهرهاي متعدّد فرستاد.

 
[1] منبع اصلي اين فصل كتاب الشّيعهء و التّشيّع: از علامهء شهيد احسان الهي ظهير مي‌باشد، ص 79 و مابعد.
[2] اصول الكافي باب التّقيّه ج 2 ص 19 چاپ ايران و اين دروغ را به امام محمّد باقر(ع) نسبت مي‌دهند.
[3] رجال الكشّي ص 257-258.
[4] اعيان الشّيعه: محسن الامين ج 1 قسمت دوّم ص 127، فهرست اسماء مصنفّي الشّيعه: نجاشي ص 224-225، رجال الحلي ص 282، الكني و الالقاب ج 1 ص 148-149.
[5] لسان الميزان ج 4 ص 3-492. ميزان الاعتدال: ذهبي ج 2 ص 360، المنتقي من منهاج الاعتدال: ذهبي ص 2221/23.
[6] اعيان الشّيعه ص 128.
[7] الكني و الالقاب ج 3 ص 230، 231 و 232.
[8] روضات الجنّات 7/268.
[9] كتاب المجروحين: ابن حبان 2/284
[10] المغني: ذهبي ج 2/619.
[11] تهذيب التّهذيب: امام ابن حجر عسقلاني 9/363 تا 368. ذهي: ميزان الاعتدال 3/110.
[12] اعيان الشّيعه 1/127-128.
[13] رجال النّجاشي 305/306.
[14] رجال ابن ابي داود الحلي ص 212.
[15] أيضاً ص 9-368.
[16] رجال الطّوسي 289 و 136.
[17] اعيان الشّيعه 1/59.
[18] الكني و الالقاب: قمي 3/96-95-94.
[19] براي تفصيل بيشتر مراجعه شود به تهذيب التّهذيب: ابن حجر ص 178 تا 181.
[20] منهاج الكرامهء في اثبات الامامهء همراه با كتاب منهاج السنة از ابن تيميّه ص 58.
[21] منهاج السنة 3/19.
[22] – الشيعهء والتشيع  احسان الهى ظهير ص 92-93
[23] البته مقصود از «فتح» لزوماً از طريق هجوم و جنگ و خونريزي نيست. بخش عظيمي از بلاد اسلامي امروزي -چون مالزي و اندونزي و غيره از راه تبليغ مسلمانهايي كه براي تجارت به آن صفحات مي‌رفتند به اسلام وارد شد. چندين ميليون مسلمان در چين نيز مرهون همين تبليغات هستند. ولي شيعيان هيچگاه به اينگونه خدمات دست نزدند، بلكه فقط تبليغ تشيّع كردند و از خدماتي هم كه به لحاظ علمي توسّط ايرانيان نسبت به اسلام شد، اگر بخواهيم نام ببريم، بايد گفت كه آن خدمات توسّط سنّيان ايرانى بوده‌است، نه شيعيان.
[24] براي تفصيل بيشتر نگاه شود به: الشّيعهء و أهل البيت: باب موقف اهل البيت من ذي النّورين: ص 136 و مابعد آن: احسان الهي ظهير.
[25] ضلالت فكري و تحريف عقيده كه قبلاً بدان اشاره شد.
[26] امروزه رجعت از اصول مسلّم شيعه گشته‌است!
[27] اين نيز از اصل و اساس تشيّع گرديده‌است.
[28] اكنون شيعيان منصف خود قضاوت كنند كه اوّلين بار چه كساني اين معتقدات را برايشان نوشته‌اند و بعدها اصول و فروعي بر ايشان تراشيده‌اند.
[29] تاريخ طبري ج5/98-99.

0 نظرات:

ارسال یک نظر