تشيّع و سبأيّه

 

تشيّع و سبأيّه


شيعيان اوّليّه با تمام اوصافي كه داشتند و علي نارضايتي خود را از آنها كتمان نمي كرد، ليكن در بقيّهء افكار و عقائد با بقيّهء مسلمانان اختلافي نداشتند، و نه قائل به تحريف قرآن بودند و نه مثل خميني مي گفتند كه هر كس ادّعا كند قرآن قابل فهم است غرق در جهل است و قرآن را جز امام معصوم كسي ديگر نمي فهمد. و نه منكر سنّت پيامبر بودند و نه بقيّهء ياران پيامبر را تكفير مي كردند و منكر فضائل آنها بودند، و مذهب خاصّي غير از مذهب بقيّهء مسلمانان نداشتند و نه مراسم و عبادت هاي خاصّي داشتند و نه سينه زني ها و زنجيرزني ها و قبر پرستي و تقليد و خمس و متعه و غيرذلك در ميان آنها رواج داشت، بلكه با بقيّهء مسلمانان و پشت سر آنها نماز مي خواندند، و تحت امارت آنها به حجّ مي رفتند و با دختران آنها ازدواج مي كردند و دختران خود را به ازدواج آنها در مي آوردند، جز كساني كه از افكار دسيسه آميز و از توطئه هاي يهودى متأثّر شدند و از راه مستقيم و از راه علي و شيعيانش خارج شدند، مثل خوارج و سبأيّه، و در اسلام ديني درست نمودند كه نه در قرآن از آن خبري هست و نه پيامبر دربارهء آن چيزي گفته است.
چنانكه گفتيم از هيچ يك از شيعيان اوّليّه غير از اين نقل نشده‌است، ليكن بعد از شهادت امام حسين رضي الله عنه تشيّع عوض شد و بسياري از آنها از افكار و آرائي متأثّر شدند كه سموم خطرناك آنرا ابن سبأ و سبأيّه و مجوسيان و بقيّهء فِرَق ضاله  منتشر كرده بودند. و اينجا بود كه تفرّق و تشتّت در ميان آنها شروع شد، كساني چنان غلوّ كردند كه از هر حدودي متجاوز بود و آنها غُلات-افراطيون- ناميده شدند[1] و افرادي در اين باطل راه وسط پيش گرفتند و معتدل ناميده شدند، كه البته اعتدالي بود در آن باطل، و نه اينكه اعتدال در حق و حقيقت باشد، ليكن همگي در يك چيز مشترك شدند و آن اينكه دنباله‌رو افكار ابن سبأ گرديدند، جز شيعيان اصلي مثل غالب پيروان زيدبن علي رضي الله عنه كه از سبأيّه تبرّي جستند.
اين توطئه‌اي بود كه با مشاركت زرتشتيان[2] و يهوديان يمن، رشته‌هاي آن با تمام زيركي چيده شده ‌بود و از شهادت عمر آغاز شد و بعد از آن به شهادت عثمان و به شهادت خود علي انجاميـــــد، و در نهايت وحدت مسلميـــــن را متفرّق كرد و تا كنون نيز اين تفرقه و دو دستگي ادامه دارد، و پرده‌داران تقيّه و خمس و قبرپرستي به شدّت از وحدت حقيقي مسلمين (اگر چه سنگ آنرا به سينه مي‌زنند) و دوري از خرافات (كه نانشان در آنست) مي‌ترسند و هر مصلح و عالم شيعي كه تا كنون به راه دين حقيقي گام برداشته‌است، طعمهء ترور و خيانت‌هاي روحانيت خرافي شده‌است.
هدف اصلي توطئه كه بدان اشاره شد و ريشهء يهودي داشت عبارت بود از تفريق وحدت مسلمين و نشر فتنه‌ها و خونريزي و شمشيركشي در ميان مسلمانها و افساد دين و خراب كردن و تحريف و تبديل آن، ونشر الحاد واباحى گرى وبدعت تا اينكه شريعت الهى معطل بماند وتشيع بعد ها كه منحرف شد تمام اين كارهارا به بهترين شكلى در زير لفافه صدها بدعت انجام داد، ونظام شرك آلود كنونى ايران بهترين مثال ميباشد كه بنا به اعترافات سردمداران خود نظام هفتاد تا هشتاد در صد مردم بيدين شده اند.
بنا براين امام اسفرايني[3] از قديم گفته‌است كه هدف اينها اسقاط تكاليف شرعي بود ليكن پيش عوام بهانه مي‌جويند كه اين قرآن و اين شرع تحريف شده‌است و درست آن نزد مهدي غائب مي‌باشد![4]
تا كنون ما اشاره‌هاي فراواني به ابن سبأ كرده‌ايم، حال بي‌مناسبت نيست كه بدانيم او كيست و مورّخان و فرقه‌شناسان از مسلمانان و غير مسلمانان دربارهء او چه گفته‌اند و چرا بعضي‌ها در قرن بيستم منكر شخصيّت او گشته‌اند؟

 
[1] شيعيان امروزي خود مي‌گويند كه تمام آنچه كه جزو غلوّ شمرده مي‌شد، امروزه از ضروريّات مذهب شده‌است، در صورتيكه امام جعفر صادق مي‌گويد غُلات-افراطيون- از يهود و نصاري بدتر مي‌باشند.
[2] نقش زرتشتيان ايراني و همكاري آنها با يهود نياز به بحث و كتاب مستقلّي دارد.
[3] ابوالمظفّر شاهپور بن طاهر كه نظام‌الملك او را در نظاميّه معيّن نمود و داراي تأليفات مهمّي در تفسير و اصول فقه مي‌باشد.
[4] التّبصير في الدّين: اسفرايني ص 43 چاپ بغداد.

0 نظرات:

ارسال یک نظر