سلطان عبدالحمید دوم؛ آخرین خلیفه



سلطان عبدالحمید دوم؛ آخرین خلیفه
 
طارق محیایی درگهانی
 
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/52/Abdulhamid21890.jpg/200px-Abdulhamid21890.jpg«نخواهند توانست فلسطین را بگیرند مگر هنگامی که بدنم را تکه تکه کنند و آنزمان است که آن را بدون پرداخت هیچ بهایی تصرف خواهند کرد اما تا زمانی که من زنده باشم هرگز»

سلطان عبدالحمید دوم، سی و چهارمین خلیفه ی عثمانی و آخرین آنها، در 21سبتامبر 1842م متولد شد و در سال 1876م به تخت نشست .

در سال 1909م از خلافت بر کنار شده و تا سال 1918م که وفات نمود در بازداشت خانگی قرار داشت.

وی زیر نظر بزرگان علم و اخلاق زمانِ خود به فراگیری علم پرداخت و تاریخ و ادب را فرا گرفت. او به جز زبان مادری اش، بر زبان های فارسی و عربی نیز تسلط داشت .

او چگونگی کاربرد سلاحهای روز را یاد گرفته و در اسب سواری و شمشیر زنی و تیر اندازی با هفت تیر، رقیبی نداشت. به سیاست اهتمام میورزید و رخدادهای جهانی را دنبال میکرد و موقعیت کشورش را نسبت به این رخداد ها مورد برررسی قرار میداد.

وی در عین حال فردی بسیار باتقوا و خداترس بود و به عبادات و شعائر اسلامی بسیار اهتمام داشت. بسیاری او را با لقب (اولو خاقان) یعنی پادشاه بزرگ میشناختند اما کینه ورزان غربی به او لقب سلطان سرخ و همچنین قاتل بزرگ داده بودند و با متهم کردن او به قتل عام ارمنیها سعی در خدشه دار کردن چهره ی او نمودند.

او خدمات شایانی برای اسلام و مسلمین انجام داد و دست به اصلاحات بزرگی زد که به سبب آن اروپا و همفکرانش بار دیگر منافع و مواضع خود را در خطر دیدند و با زنده شدن خاطره سلاطین مقتدر عثمانی در ذهنشان، لرزه بر اندام آنها افتاد.

اما این مرد بزرگ خیلی زود به فراموشی سپرده شد و نه تنها از خدمات او تقدیر نشد بلکه بسیاری او را به خیانت متهم کردند و چه بسا افرادی از مدعیان اسلام نیز، بر او و سیرت او تاختند و دیگران چشم را بستند و خود را به کوری زدند.

اما گذر زمانِ نه چندان طولانی، سبب شد که چشمِ بر هم نهاده شده باز شود، نه تنها باز شود بلکه از آن اشک و خون ببارد.

تجاوز به شرافت و کرامت مردی بزرگ و با خدا چشمها را باز نکرد اما تصرفِ فلسطین و تجاوز به حقوق ملیونها مسلمان و اشغال کشورهای اسلامی و سردرگمی ملتهای مسلمان، (که به علت عدم وجود خلیفه ای مقتدر همچون عبدالحمید بود) آنها را بیدار کرد و داغ نبود او قلبها را تکه تکه کرد.

سلطان عبدالحمید زمانی بر کرسی خلافت تکیه زد که پایه های آن بسیار سسست و لرزان شده بود و اوضاع داخلی و خارجی در بدترین حالت ممکن بود و در عین حال خزانه دولت نیز بدلیل بی کفایتی سلطان قبلی (سلطان عبد العزیز) تهی شده بود.

کشورهای غربی هم با هم متفق شده بودند تا دولت عثمانی را که به آن لقب مرد مریض داده بودند ساقط کرده و سرزمینهای تحت خلافت او را بین خود تقسیم کنند.

در میان انبوهی از امواج سهمگین که هر کشتیی را به قعر دریا میفرستاد، سلطان عبد الحمید زمام امور را بدست گرفت و با تدابیر حکیمانه تا حدودی توانست اوضاع را آرام و احوال مسلمانان را بهبود بخشد.


از جمله برنامه های او برای اصلاح امور :

• جذب بسیاری از مخالفین و قرار دادن آنها در صفِ خود

• همه مسلمانان جهان در آسیای میانه و هند و چین و وسط آفریقا و سایر اماکن دیگر را به وحدت اسلامی دعوت کرد و شعار (ای مسلمانانِ جهان متحد شوید) را پخش کرد و برای تربیت دعوت گران مسلمان مدرسه ای را دایر کرد که تربیت شدگان این مدرسه خیلی زود در سرتاسر جهان پخش شدند و به تربیت امت پرداختند ولی قوای غربی در مقابل این دعوت صف آرایی کرده و سعی در نابودی آن نمودند

• بسیاری از علمای دین و سیاست را بخود نزدیک کرد تا از نصیحتها و راهنمایی های آنها بهره ببرد.

• مجله احکام عدلیه را منتشر کرده و دادگاههایی مطابق با شریعت و احکام اسلام تشکیل داد.

• شورشیانی که (با همکاری غرب) سعی در تجزیه ی سرزمینهای اسلامی داشتند سرکوب کرده و با رشوه و فساد اداری به مبارزه پرداخت.

• به تمرین و آموزش لشکری و تقویت مرکز خلافت اهمیت بسیار داده و آن را جزو اولویتهای برنامه خود قرار داد.

• سیاستی بیطرفانه را در بین قدرت های جهانی در پیش گرفت تا کشور را از خطر آنها حفظ نماید برای همین لشکر عثمانی را در خلیج نگه داشت و حتی برای تمرین و مانور نیز آنها را خارج نکرد.

• با اقلیات قومی و مذهبی بسیار با خوبی رفتار میکرد و از بسیاری از خیانتهایشان چشمپوشی کرد. همانند ترور نافرجام اوکه هنگامی که برای نماز جمعه خارج میشد توسط ارامنه و با همکاری یهود صورت گرفت، او سعی میکرد هیچ بهانه بدست اجانب برای دخالت در امور دولت و خلافت ندهد.

• برای تقویت وتسهیل ارتباطات بین مسلمانان، ساخت راه آهن از دمشق به مدینه را شروع کرد.
• ...


موضع سلطان در مقابل یهود
هنگامی که یهود در سال 1897م اولین جلسه ی صهیونیستی خود را در بال سوییس و به ریاست تئودور هرتصل برگزار کردند تصمیم گرفتند تا یک کشور یهودی تاسیس کنند و بر این شدند تا این وطن قومی فلسطین باشد برای این هدف آنان پی در پی با سلطان ارتباط برقرار می کردند تا به آنها اجازه ی انتقال به فلسطین دهد اما سلطان عبد الحمید تقاضای آنها را رد میکرد.

آنها از حربه های گوناگونی برای راضی کردن سلطان عبدالحمید استفاده کردند از جمله:

1- بسیاری از افراد بانفوذ و یا دوستان سلطان عبد الحمید در خارج و یا داخل را واسطه قرار میدادند اما موفق نشدند.

2- وعده دادند که در صورت اجازه دخول به فلسطین، حملاتی را که علیه سلطان در روزنامه های اروپا و آمریکا صورت میگرفت متوقف کنند.

3- با توجه به اینکه از خالی بودن خزینه عثمانی آگاه بودند و دولت نیز بسیار مقروض بود، پیشنهاد دادند که در صورت رضایت، تمام بدهی های دولت را پرداخت کرده و علاوه بر آن پنج میلیون لیره (که پول بسیار زیادی بود) نیز به خود سلطان هدیه دهند اما سلطان این پیشنهاد آنها را نیز بشدت رد کرد و آنها را از مجلسش بیرون کرد و گفت:

« اگر شما به اندازه همه ی دنیا به من طلا هدیه بدهید باز هم قبول نمیکنم، سرزمین فلسطین ملک و سرزمین من نیست، بلکه ملک و سرزمین همه مسلمانان است و آنچه مسلمانان با خون بدست آورده اند ممکن نیست که فروخته شود، اگر روزی امپراطوری من از هم پاشید، میتوانید آن را بدون هیچ بهایی بدست بیاورید».

سپس دستور صادر کرد تا از هجرت یهود به فلسطین جلوگیری شود.

هنگامی که دشمنان او دریافتند که در مقابل مردی قوی و با اراده قرار دارند که نه ممکن است به آسانی او را به طرف خود بکشند و نه می توانند او را با مال و ثروت وسوسه و اغوا کنند و تا زمانی که او بر تخت خلافت باشد برای صهیونیست جهانی ممکن نیست که به اهداف خود در فلسطین برسند و برای دولتهای اروپایی نیز اسقاط خلافت عثمانی و سیطره بر املاک آن ممکن نیست، تصمیم گرفتند تا با تربیت کردن و کمک گرفتن از قوای مختلف از جمله فراماسون ها و یهود دونما (گروهی یهودی در قالب اسلام) و جمعیت سری اتحاد و ترقی و حرکت قومی عربی و ترکی و دعوت به قومیت گرایی و غیره، سلطان را از تخت پایین کشیده و از حکومت دور کنند و بالاخره با کمک آنها توانستند او را از سلطنت خلع کنند.

از سخنان سلطان عبد الحمید :
«به دکتر هرتزل بگویید که در این باره نقشه های جدیدی را طرح ریزی نکند، چرا که من نمیتوانم حتی از یک وجب خاک فلسطین گذشت کنم. این سرزمین ملک من نیست بلکه ملک امت اسلامی است و این امت در حفظ این سرزمین تلاش بسیاری کرده است و آن را با خونش آبیاری کرده است. پس یهود پولهای میلیونی خود را نگه دارد و اگر روزی دولت خلافت پاره پاره گشت میتوانند فلسطین را بدون هیچ بهایی بدست بیاورند. اما تا زمانی که من زنده هستم اگر بدنم تکه تکه شود برای من آسانتر از آن است که ببینم فلسطین از دولت عثمانی جدا گشته است و این امریست که هرگز متحقق نخواهد شد. من هرگز نمیتوانم راضی شوم که بدن ما در حالی که زنده هستیم تکه تکه شود »



منابع و مصادر:
http://ar.wikipedia.org
الدولة العثمانية عوامل النهوض وأسباب السقوط علي محمد محمد الصلابي
مشاهير أعلام المسلمين علي بن نايف الشحود

به نقل از سايت بيداري
 

0 نظرات:

ارسال یک نظر