دفاع پیامبر از آزادی عقیده


دفاع پیامبر از آزادی عقیده
 
دکتر عبدالرحمن عزّام
ترجمه : لقمان محمود پور
 
قصد پیامبر از تحرکات نظامی و از جنگهایش با مشرکان چه بود؛ و گفتیم که هدف ، رسیدن به آزادی دعوت به اسلام ، ویا به عبارت دقیق تر آزادی دعوت به اسلام و آزادی عقیده برای همه ادیان آسمانی بود. وگفتیم :آنچه به خوبی این هدف را آشکار می سازد، صلح حدیبیه است، و از آن هم خوب تر خود قران است . به این آیات بنگرید

أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ ﴿39﴾ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ

"اجازه به کسانی داده می شودکه به آنان جنگ (تحمیل) می گردد چرا که بدیشان ستم رفته است وخداوند تواناست بر این که ایشان را پیروز کند،همان کسانی که به نا حق از خانه و کاشانه ی خود اخراج شده اند وتنها گناهشان این بوده است که می گفته اند پروردگار ما خداست"(حج :39)،اجازه ی جنگ با دشمنان به این علت داده شده که عقیده در اذیت وآزار بوده،واین آزادی از مردم سلب شده که مطابق اسلام به یکتا پرستی روی آورند،واین همان آیه ای است که بان جنگ بامشرکان شروع می شود.سپس این آیه:

“وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿39﴾ “

“و با آنان بجنگيد تا فتنه‏اى بر جاى نماند و دين يكسره از آن خدا گردد پس اگر [از كفر] بازايستند قطعا خدا به آنچه انجام مى‏دهند بيناست(انفال: 39) .دراین آیه نیز به این علت اجازه ی جنگ داده شده تا نتوانند مسلمانان را از عقیده ی خود منصرف گرداند،واگر دشمنان از این امر دست باز دارند،کارشان به خدا واگذار می شود.همچنین این آیه:

"وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ “

“ودرراه خدا بجنبید با کسانی که با شما می جنگند وتجاوز وتعدی نکنید"(بقره،از آیه ی :190).در انن جا دفاع از آزادی با عث شده است که اجازه ی جهاد داده شود،والبته نباید دفاع وجهادشان از حد خارج شده به تجاوز منجر گردد.سپس به آیه ی زیر بنگرید وببینیدکه چگونه دفاع از آزادی ادیان آسمانی سبب گردیده که اجازه ی جهاد داده شود،ومنظور از آن را این قرار داده است که مسلمانان نماز را بر پای دارند،به درماندگان نیکی وکمک کنند وامر به معروف ونهی از منکر نمایند:


" وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿40﴾ ،الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ﴿41﴾”

همان كسانى كه بناحق از خانه‏هايشان بيرون رانده شدند [آنها گناهى نداشتند] جز اينكه مى‏گفتند پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض ديگر دفع نمى‏كرد صومعه‏ها و كليساها و كنيسه‏ها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار برده مى‏شود سخت ويران مى‏شد و قطعا خدا به كسى كه [دين] او را يارى مى‏كند يارى مى‏دهد چرا كه خدا سخت نيرومند شكست‏ناپذير است (40)

همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم نماز برپا مى‏دارند و زكات مى‏دهند و به كارهاى پسنديده وامى‏دارند و از كارهاى ناپسند باز مى‏دارند و فرجام همه كارها از آن خداست (41حج)

هدف اسلام از نبرد از همه ی این آیات پیداست که عبارت است از :جلوگیری از باز داشتن مردم از دین،ممانعت از اذیت وآزار آنها واز این که به زور از عقاید خود باز گردانیده شوند.

این همان فتنه ای (باز داشتن مردم از دین) است که ازقتل بزرگ تر وخطرناک تر است ،وسرانجام آن بدتر از جنگ است :

"يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ”“

از تو در باره ماهى كه كارزار در آن حرام است مى‏پرسند بگو كارزار در آن گناهى بزرگ و باز داشتن از راه خدا و كفر ورزيدن به او و باز داشتن از مسجدالحرام [=حج] و بيرون راندن اهل آن از آنجا نزد خدا [گناهى] بزرگتر و فتنه [=شرك] از كشتار بزرگتر است و آنان پيوسته با شما مى‏جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند و كسانى از شما كه از دين خود برگردند و در حال كفر بميرند آنان كردارهايشان در دنيا و آخرت تباه مى‏شود و ايشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود (بقره از آیه ی: 217) .

پس هدف پیامبرهمان گونه که از قران پیداست _ دفاع از عقیده و نیز جهاد با مشرکان تا به احترام به این آزادی تن در دهند. وقتی که کار پیامبر در مدینه سامان یافت ، و او کاملا" بر آن حاکم ومسلط گردید و دشمنانش از حمله به مدینه نومید شدند؛ ونیروی حکومت اسلامی بر مشرکان و یهودیان اطراف مدینه چیره گشت و شکوه وهیبتش بردل قبایل نشست ،و سوران عرب خبر آن را به اطراف و اکناف شبه جزیره عربستان رسانیدند، و او بر راه های متصل به مکه کاملا" مسلط گردیدو در نتیجه مکه را محاصره کرد وآزادی بازرگانی آن را از بین بردو بدین وسیله تقریبا" بدین جا رسیده بود که از جنگ دست بازدارد ، بصیرت و عقل وتوانایش دریافت که زمان بستن قرارداد صلحی با مکیان فرا رسیده است ؛ و لذا همراه با لشکری از انصار و مهاجرین و هم پیمانانشان به راه افتاد، و شتران قربانی را با خود برد، چرا که او اعلام داشت می خواهد برای حج به مکه بروند، نه برای جنگ .

قریش این خبر را شنیدند ، و لذا بیرون آمدند تا او را از خانه خدا باز دارند. برای آنان دشوار و درد آوربود که پیامبر این گونه وارد مکه شود ، و خوداری کردند از این که بگذارند اعراب بگویند که محمد طواف کعبه کرد و در اوج قدرت به مکه آمد، به همین جهت با همدیگر پیمان بستند و عهد کردند که اصلا" نگذارند پیامبر وارد مکه شود. لشکر پیامبر که مشرکان او را از حقی که به همه اعراب اختصاص داشت یعنی حج _در یکی از ماههای حرام _ بازداشتند ، آمادگی تمام داشت که با زور وارد سرزمین مشرکان شود . اما پیامبر (ص) به چیز دیگری تمایل داشت ، او از مدینه که خارج شده بود تصمیم گرفته بود نجنگد و صلح را نصب العین خود قرار داده بود ، و گرنه هیچ چیز نمی توانست پیامبر را از تصمیم خود باز دارد و هیچ کس نمی توانست او را از قصدش منصرف سازد ، او هم عزم صادقانه داشت و هم حکمت و هم متانت و وقار .

وی لجاجت قریش را با بردباری تحمل می کند، و لذا یارانش را از راهی صعب العبئر عبور می دهد تا با دشمن برخورد پیدا نکند ، وفرصت اندیشیدن را در آنچه قریش قصد عبور اقدامش را دارند به آنان داده باشد و می گوید: قریش امروز هر پیشنهادی را به من بدهند که ضمن آن خواستار صله رحم از من شده باشند، آن را می پذیرم . ووقتی که در حدیبیه در حرم مکه فرود می آید، قریش بر لجاجت خود می افزایند و هیچ چیز را نمی پذیرند جز این که پیامبر شتران قربانی را که پیش فرستاده بود برگرداند، و طواف کعبه نکند با این که وی احرام بسته بود.

و وقتی که کسی را فرستاد تا قصد نیکش را را به آنان یادآور شود، شتر ش را پی کردند و آهنگ قتل او کردند . وی فرستادن نمایندهایش را ادامه داد، و همواره آنان را به مصلحت رهنمون شد، اما تنها برسرکشی و غرورشان افزوده شد، و کسانی را فرستادند تا به دور لشکر پیامبر بگردند و کسانی از اصحاب را برای قریش بربایند، اما دستگیر شده، نزد رسول خدا آورده شدند و او آنها را بخشود و آزاد کرد .

این صبرپیامبر زود نتیجه داد و اعراب دانستند که او خواهان جنگ نیست و قصد بدی ندارد ، و خوب ترین دوستان قریش شروع کردند به این که خود را از مسئولیت گناه این کار کنار بکشند . زعیم احابیش گفت او از ممانعت مردم از خانه خدا خوشنود نیست و با قریش بر سر هم چون چیزی پیمان نبسته است . دوستان نزدیکشان از قبیله ثقیف به آنان توصیه کردند که معترض محمد نشوند و آنان را از جنگ با مؤمنان همراه وی بیم دادند . وبدین ترتیب هدفی که پیامبر(ص) خواهان آن بود حاصل گردید و آن عبارت بود از : صلح ، و جایگزینی آتش بس به جای جنگ . ولذا سهیل بن عمرو و به عنوان نماینده قریش نزد او آمدند تا با او صلح کند براین که امسال برگردد و سال آینده بیاید و حج کند و سه روز در مکه _ که قریش آن را تخلیه خواهند کرد _بماند. بازگشت برای مؤ منان دشوار بود اما پیامبر این را پذیرفت ، وگفت و گوها برای برقراری آتش بسی به مدت ده سال، به عمل آمد . قریش بندی را در این قرارداد صلح گنجاند مبنی بر این که هرکس در این اثنا _از مکه _ بدون اجازه ولیّش به پیامبر پناه برد، پیامبر باید او را به قریش و هم پیمانانش تحویل دهد، اما قریش و هم پیمانانش ملزم به باز گرداندن کسانی از یاران پیامبر که بدانها پناه می برند، نیستند.

وقتی که پیامبر این بند را پذیرفت ، عمر بن خطاب دوید و نزد پیامبر آمد و گفت : ای رسول خدا! ایا تو رسول خدا نیستی ؟ فرمود چرا. گفت : آیا ما مسلمان نیستیم ؟ فرمود :چرا گفت : آیا آنها مشرک نیستند ؟ فرمود : چرا. گفت پس چرا ما در دین خودمان این ذلت را می پذیریم ؟ فرمود : من بنده و رسول خدایم ، از فرمان او سرپیچی نمی کنم و او مرا ناکام نمی گذارد.

مسلمانان به علت تألمات روحی ناشی از این صلح به ظاهر نه چندان مطلوب و بند های آن و عدم زیارت خانه خدا، چیزی نمانده بود که جانشان از تن براید. اما تربیتی که پیامبر مربی آن بود ف و عزم راسخی که پیامبر با پافشاری برای انعقاد صلح از خود نشان داده بود، اوضاع را به حالت عادی برگردانید. وقتی که نشستند پیمان صلح را بنویسندبار دیگر صبر او ظاهر شد ، چرا که او علی بن ابی طالب را فراخواند و به او گفت بنویس : بسم الله الرحمن الرحیم . نماینده قریش، سهیل بن عمرو ، امتناع ورزید و گفت : رحمان و رحیم نمی شناسم ، بنویس بسمک اللهم . پیامبر فرمود : باسمک اللهم سپس فرمود : بنویس این پیمانی است که محمد فرستاده خدا بر سر آن ، سهیل بن عمرو صلح کرده است . سهیل گفت : دست نگه دار ، اگر گواهی می دادم که تو پیامبر خدایی ، با تو نمی جنگیدم ، اسم خودت و اسم پدرت را بنویس . رسول خداگفت : بنویس این چیز ی است که محمد بن عبدالله برسر آن صلح کرده است . این جاست که انصاف پیامبر و همت عالی او پدیدار می گرددو سّری دیگر از اسرار عظمت او نمایان می شود و آن این است که: هدف او ، اصل و حقیقت امور است ، و ظواهر رسوم و تکلفات را کوچک می شمارد .

پیمان صلح بسته شدو مسلمانان که خشنود نبودند برگشتند، ووقتی که رسول خدا این بند را پذیرفت که کسانی که را که به او پناه می آوردند به قریش باز گرداند و اما کسانی را که از او به قریش پناه می برندمطالبه نکند، و نیز پذیرفت که از حج همان گونه که خواست قریش است خوداری ورزدو حال آن که احرام بسته بود، شیطان در دل بعضی از آنها وسوسه افکند. اما پیامبر به چیزی جز دستیابی به آزادی دعوت به اسلام در سایه صلح نیندیشیدو می دانست که رستگاری همین است.

و آنان در داه بودند که سوره فتح نازل گردید، و قرآن این صلح به ظاهر نامطلوب را "فتح مبین" نامید:

" إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا ﴿1﴾ لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا ﴿2﴾ "

" ما برای تو فتح آشکاری را فراهم ساخته ایم . هدف این بود که خداوندگناهان گذشته و آینده تو را ببخشایدو نعمت خود را بر تو تمام نماید و به راه راست هدایتت فرماید" (فتح 1.2)

وبعدها صدق گفته پیامبر و وعده خداوند تحقق یافت ، و مردم گروه گروه به اسلام گرویدند . و هنوز دو سال از صلح حدیبیه نگذشته بود که به تعداد چندین برابر بیست سال گذشته مردم ایمان آوردند . صلحی که پیامبر خدا _ علی رغم خشنودی اصحابش و علی رغم خشنودی قریش و با وجود ستیزه جویی آنان _ خواهان آن بود ، برکتی بود برای اسلام که قبل از آن فتحی بزرگتر از آن را ندیده بود . و حتی خود آن بند به ظاهر نامطلوب هم ، یعنی این که پیامبر مؤمنانی که به او پناه آورده اند به قریش باز گرداند تا آنان را آزار دهند و از دین منصرف گردانند ، منجر به خیر شد، زیرا قریش پس از گذشت یک سال از این صلح ، خواست از عواقب ناشی از این بند نجات یابد و خواستار آن شد که پیامبر این بند را لغو کند. ماجرا از این قرار بود که بعضی از مسلمانان بیچاره و درمانده به پیامبر پناه می آوردند و او هم به خاطر وفای به عهدش آنان را به قریش تحویل می داد ، ووقتی که ابوبصیر را تسلیم آنان کرد، او به ناحیه ای به طرف ساحل دریا گریخت ، و کسان دیگری هم که نمی توانستند به مدینه پناه بیاورند ، نزد او گریختند، تا این که تعدادشان فزونی یافت و به غارت کاروانهای بازرگانی مکه پرداختند ، از نو بلا و مصیبت به قریش بازگشت و فریادشان بلند شد، واز پیامبر (ص) کمک طلبیدندو به صله رحم متوسل شدند ، واز پیامبر خواستند که ابوبصیر و همراهانش را پناه دهد و قریش را از این بند معذور دارد و آن را نادیده بینگارد ،و هر کس را که به او پناه آورد ، تحت امر خود نگاه دارد ؛ و او هم پذیرفت . این نیز شاهکار عظیم دیگری از شاهکارهای پیامبر بود ، واحسانی از جانب خداوند متعال در حق مخلص ترین بندگانش . پیامبر به آرزوی دشمنانش جامه عمل پوشانید و به بازرگانی آن انیت داد، و ثابت کرد که هدف او از جنگ تنها استقرار آزادی دعوت به اسلام و آزادی عقیده است ، و او نه می خواهد به غارت کاروانهای تجاری مکه بپردازدونه می خواهد از آنان انتقام بگیرد _ نه آن گونه برخی از نویسندگان مغرض بیگانه می پندارند.

او بود که سرکشی لشکرش را مهار کرد تا بند به ظاهر نامطلوبی را برای صلحی به مدت ده سال بپذیرد ، و این در زمانی است که او در شمال کاملا" بر راههای تجاری متصل به مکه مسلط بود ، وحتی قادر بود که معترض راه جنوب میان مکه و طائف نیز گردد. و این که ابوبصیر و یارانش را فرا می خواند در حالی که هیچ گونه مسئولیتی در قبال آنان ندارد و خود نیز به صلحی که خواستار آن بود دست یافته است، همه این ها مهر تأییدی است بر بطلان یاوه های این نویسندگان مغرض .

پیامبر وقتی از ناحیه قریش با صلحی که امنیت او را تأمین می کرد مطمئن گردید، برای پادشاهان و بزرگان در اطراف و اکناف عالم نامه فرستاد و آنان را به دین خود فرا خواند. و تحرکات نظامی اش را متوجه روم گردانید که با مبلّغان مسلمان به جنگ برخاسته و دعوت اسلامی را در رنج و آزار قرار داده بودند. پیامبر (ص) در این که نخستین فرصت پیش آمده را غنیمت شمرده، مرکز ثقل مقابله نظامی خود را از قلب شبه جزیره به اطراف آن انتقال دهد، بسیار برجسته و توانا و بسیار آیند نگر بود. و لذا اعراب ، علوّ هدف او و عظمت خواسته را هایش را دریافتند؛ و او بدین ترتیب آنان را تحت پرچم ملتی یکپارچه گرد آورد ، و آنان هم مردمان وفادار و اسباب نیکی برای دین اسلام بودند.

پیامبر فورا" دست به کار شد ، چرا که با بصیرت نکته بینش دریافت که دولت روم تاب تحمل ظهور یک دولت عربی را در مدینه ندارد ؛ و دیرز یا زود بر آن خواهد تاخت ؛ و همیشه این چنین بوده که هرگاه قومی در سرزمین خودشان مورد هجوم قرار گرفته اند ، ناگزیر به ذلت و خواری گرفتار آمده اند ، بنابراین باا سرعتی حیرت آور که نشانگر زیرکی او در سیاست ،و کاردانی بی نظیر او در جنگ بود ، نیروهایش را جابه جا کرد.

از زمانی که در مؤته با رومیان جنگید ، بود که تیرها و آرزوهای اعراب متوجه هدفی بالاتر از خونخواهی و انتقامجویی و غارت گردید، و روحیه شان از جهنم کشتار همدیگر به مقام مبارزه و پیکار جهانی ، ارتقا یافت ، برای هدفی بالاتر از متاع دنیوی .

بدین ترتیب پیامبر (ص) به تدریج از قبیله به وطن ؛ واز وطن به ملیّت و بعد از آن به سوی یک حکومت جهانی گام برداشت ، و اعراب را برای این حکومت جهانی برگزید، و از روحیه حق طلبی خود در آنان دمید؛ و آنان را به عنوان سفیر نزد کسری و قیصر و امثال آن ها فرستاد، وآنان هم این شاهان را به پذیرش اسلام تشویق کردند. و حکومت اسلامی برپا گردید که نه تعصبی ، نه نژادی ، نه رنگ مخصوصی و نه چیز دیگری را غیر از تقوا که سبب امتیاز مردم بر یکدیگر است _ نمی شناخت . بعد از صلح حدیبیه وقتی که به طرف شمال روانه گردید ، هر فرد با بصیرتی از دشمنانش چه در قلب شبه جزیره و چه در اطراف آن ، نمی دانست که من بعد چاره ای جز گرد آمدن در زیر پرچمی که پیامبر برای اعراب برافراشته است ندارد ، اعرابی که در نظر همسایگانش یعنی ایران و روم مردمانی پراکنده اندو کارشان کشتن همدیگر است . از جمله کسانی که برای برداشتن این پرچم شتافتند ، دو پهلوان قریش _ و بعدها دو پهلوان اسلام بودند. یعنی رؤسای دو قبیله مخزوم و سهم که از دشمن ترین بطون قریش نسبت به پیامبر و اسلام بودند. این دو نفر یکی خالد بن ولیدبود و دیگری عمرو بن عاص؛ که اولی فاتح عراق بودو قهرمان شرق، و دیگری فاتح مصر و قهرمان غرب .

قریش به خاطر کوته بینی وحماقت خود،وقتی که گمان کردند که پیامبر وارد جنگ بارومیان شده است،پیمان حدیبیه رانقض کردند،وقبیله ی بکر را علیه خزاعه که از هم پیمانان پیامبر بودند یاری دادند.وپیامبر همان گونه که عادت او بود با عزم راسخ وزیرکی فراوان،این پیمان را نقض شده تلقی کرد وتجدید انعقاد آن را نپذیرفت،ونیرو هایش را آماده کرد وراز حرکت خود به سوی مکه را پنهان نگاه داشت،وبا ده هزار نفر به طرف مکه حرکت کرد وبدون وقوع جنگ آن را فتح کرد.

می گوییم بدون وقوع جنگ،چرا که مقاومت مذ بو حانه ای که عکرمه وصفوان از ناحیه ای که خالدبن ولید وارد شده بود،از خود نشان دادند،نشان دهنده ی چیزی جز تسلیم شدن مکه وعجز کامل قریش نبود.

وبا فتح مکه،سیاست نیکو ی پیامبر ودانایی وحکمتش در حل وفصل امور،به بهترین صورت پاداش داده شد،وحکومت اسلامی پیامبر در شبه جزیره ی عربستان بر استوار ترین پایه ومحکم ترین اساس استقرار یافت،وخانه ی خدا همچون عهد حضرت ابراهیم دوباره به مرکز توحیدی که منزه از شرک است وقبله ی نماز گزاران وخدا پرستان تبدیل گردید.

----------------------------------------------------------------

منبع :قهرمان قهرمانان یا بارزترین صفات پیامبر(ص)

تالیف: عبدالرحمن عزّام

ترجمه : لقمان محمود پور

0 نظرات:

ارسال یک نظر