بزرگداشت سنت
عبدالقيوم سحيباني
مقدمه
تمام ستايشها سزاوار خداست. او را ستايش ميکنيم و از او استعانت ميجوئيم و به او پناه ميبريم از شرارت نفس و اعمال زشت و ناپسند. بدون شک کسي که مشمول هدايت الهي گردد، گمره نخواهد شد و کسي که از هدايت او بيبهره گردد راهنماي ديگري نخواهد داشت.

گواهي ميدهم که جز پروردگار بيهمتا خداي ديگري نيست و گواهي ميدهم که حضرت محمّد صلى الله عليه وسلم بنده و فرستادة اوست. حق تعالي در قرآن کريم فرموده است : {ياَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُواللهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاّ وَ اَنتُم مُسلِمُونَ} (آل عمران : 102)
«اي کساني که ايمان آوردهايد، آنگونه که شايسته است از خدا بترسيد و مرگ، شما را در نيابد مگر اينکه مسلمان شده باشيد».و همچنين فرموده است : {يا اَيُّها النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُم اَلَّذِي خَلَقَکُم مِن نَّفسٍ واحِدَهٍ وَ خَلَق مِنها زَوجَها وَ بَثَّ مِنهُما رِجالاً کثيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللهَ الَّذي تَساءَلُون بِهِ وَ الاَرحامَ اِنَّ اللهَ کانَ عَلَيکُم رَقِيباً }(نساء : 1)
«اي انسانها از پروردگار خود بترسيد، آن پروردگاريکه شما را از يک نفس آفريد و همسر او را از خود آن نفس خلق نمود و از آن دو، مردان و زنان بسياري بيافريد و از آن آفريدگاري بترسيد که همديگر را به او سوگند ميدهيد و بترسيد از خداي، از اينکه قطع صلة رحم کنيد. بدرستي که خداوند آگاه و مراقب بر شما است».و نيز حق تعالي در آيهاي ديگر در ذکر حکيمش فرموده است : {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن يُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا} (70-71) سورة الأحزاب
«اي کساني که ايمان آوردهايد از خداي بترسيد و سخنان درست و محکم بگوئيد که در اين صورت، خداوند رفتار شما را اصلاح خواهد نمود و از گناهان شما در خواهد گذشت و کسي که از خدا و رسول او پيروي نمايد به حقيقت به موفقيتي بزرگ نائل شده است».
بدرستي درستترين و محکمترين گفتارها، کلام خداست و برترين سنت سنت حضرت محمد صلى الله عليه وسلم ميباشد و بدترين کار، روشهاي نوآوردة (غير منطبق با سنت حضرت محمد صلى الله عليه وسلم ) است و هر نوآوردهاي بدعت است و هر بدعتي گمراهي است و هر گمراهياي در آتش دوزخ است.
(و بايد بدانيم) که بدرستي خداوند پيامبر خود را به سوي انسانها فرستاد تا آنچه به سوي ايشان نازل شده است را براي آنها تبيين نمايد و آنها را از تاريکيها به سوي نور بيرون کشد و به صراط مستقيم هدايشتان نمايد و خداوند محبت و پيروي از محمد صلى الله عليه وسلم را بر انسانها واجب گردانيده است.
حق تعالي در اين رابطه ميفرمايد : {يا اَيُّها الَّذينَ آمَنُوا اَطِيعُواللهَ وَ اَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلِي الاَمرِمِنکُم} (نساء : 59)
«اي کساني که ايمان آوردهايد از خدا و فرستادة او و از فرماندهانتان پيروي نمايد (کلمة منکم قيد اولي الامر است يعني فرماندهانيکه از خود شما باشند و همچون شما مسلمان باشند».
همچنين رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرموده است : {لا يُؤمِنُ اَحَدُکم حَتي اَکُونَ اَحَبَّ اِلَيهِ مِن والِدِه وَ وَلَدِهِ وَ الناسِ اَجمَعين} ( با تخريج بخاري )ح 15) و مسلم (ح 70).)
«هيچ احدي از شما مؤمن به حساب نخواهد آمد مگر اينکه مرا از پدر و فرزند و تمام انسانها دوستتر بدارد».
ياران پيامبر رضوان الله عليهم دقيقاً اينگونه بودند، پيامبر صلى الله عليه وسلم را از جان و دل دوست داشتند و بخوبي از او پيروي ميکردند و سنت و سيره و روش پيامبر صلى الله عليه وسلم ، نزد آنان بر هر چيز ديگري مقدم بود بخوبي از آن حمايت ميکردند و چنانچه کسي را ميديدند که در مقابل سنت پيامبر قرار ميگرفت يا به آن استهزاء ميکرد او را به شدت توبيخ و سرزنش ميکردند و با او قطع ارتباط مينمودند و اگر مقابله و استهزاء از روي ارتداد صورت ميگرفت چه بسا فرد را ميکشتند و بدينوسيله سنت پاک پيامبر را از خدعه حيلهگران و دشمنان مصون نگه ميداشتند. پس از اصحاب، تابعين اصحاب نيز به روش آنها رفتند (و در زمينة محافظت همه جانبه از سنت پيامبر)، به اصحاب اقتدا نمودند.
اما پس از ايکه مدت زماني از عهد پيامبر و اصحاب و تابعين گذشت و ايمان رو به ضعف و سستي نهاد و دوروئي و نفاق از هر سو سر بر آورد و زهد و تقوي به حداقل خود رسيد، بسياري از انسانها جرأت نمودند و با پرروئي و جسارت و از روي هوا و هوس به اظهار نظر پرداختند و هر آنچه مورد رضايت خدا و پيامبر نبود، بر زبان جاري نمودند.
اما در زمان حاضر که فتنه از هر سو زبانه ميکشد چيزهاي حيرتآوري را ميبينيم که سکوت کردن در برابر آن هيچ وجه براي هيچ احدي جايز نميباشد. که از جمله آنها توهين و استهزاء به سنت پيامبر و مقابله با آن با آراء و نظريات بيپايه و بياساس ميباشد. مانند توهين به ريش مردان يا به کساني که از روي التزام به سنت نميگذارند لنگ شلوارشان از قوزک پا پايينتر بيايد يا توهين به زنانيکه حجاب ميپوشند و مسواک ميزنند و غير اينها. عدهاي از انسانها، (کساني که دلباخته و فريفته آداب و رسوم بيگانگان هستند) اين سنتها و افراد ملتزم به آنها را مورد مسخره و استهزاء قرار ميدهند گويا چيز ديگري را نيافتهاند تا اوقات فراغت خود را با آن پر کنند جز به سُخريه گرفتن اشخاصي که سنت پيامبر را بر پا ميدارند و از آن محافظت مينمايند، اين گونه افراد مشمول اين حديث پيامبر صلى الله عليه وسلم ميباشند که ميفرمايد : {اِنَّ العَبدَ لَيَتَکَّلمُ بِالکَلِمةِ من سَخطِ الله لا يُلقي لَها بالاً يَهوِي بِها فِي جَهَنَّمَ} (بخاري : حديث 6478)
«گاه انسان کلمهاي را بر زبان جاري ميکند و مايه خشم خدا ميگردد و بوسيله آن در جهنم فرو ميافتد».
در اين گونه موارد بسياري از انسانها از يک امر بسيار مهم غفلت ميورزند و نميدانند که استهزاء به دين خدا چه بصورت جدّي و چه بصورت مزاح و شوخي، کفر است و انسان را از دايره دين خارج مينمايد ابن قدامه گفته است کسي که خدا را دشنام دهد چه از روي جدّ و چه از روي شوخي و مزاح، مرتکب کفر شده است همچنين است استهزاء به خدا و به آيات خداو به پيامبران خدا و کتابهاي آسماني. ( المغني (12/298).)
به همين دليل اقدام به نوشتن اين رساله نمودم تا به نوبة خود مشارکتي داشته باشم در جلوگيري از اين پديدة زشت و هشدار پيرامون خطرات ناشي از اين پديدة شوم و چگونگي اتخاذ موضع در مقابل اينگونه افراد.
البته مبناي کار من يادآوري برخي از آيات و احاديث و آثاري است که در مورد اهميت سنت پيامبر صلى الله عليه وسلم و بزرگداشت آن و تسريع عقوبت استهزاء کنندگان وارد شدهاند، ميباشد و اينکه موقف سلف صالح است در قبال اين موضوع چيست. براي پرهيز از اطالة بحث فقط به ذکر نصوص و تعليقات وارده بر آنها اکتفا مينمائيم که همين مقدار هم انشاءالله در توضيح و تبيين حق کافي خواهد بود و هر کس دل و درون پاک و گوش شنوا داشته باشد از آن مستفيد و مستنير خواهد شد و از خداي تبارک و تعالي مسئلت مينمايم که کتاب حاضر را هم براي من و هم براي تمامي کساني که آن را مطالعه مينمايند سودمند گرداند.
البته بايد توضيح داده شود که منظور از سنت نه امور مندوب و مستحبي است که در نقطه مقابل مکروه قرار گرفتهاند و نه سنتي که در مقابل قرآن اطلاق ميشود، بلکه منظور از سنت طريق و روش پيامبر اسلام به طور کلي ميباشد و سنت با اين طرز تلقي مفهوم عامي است که واجب و مستحب و عقائد و عبادات و معاملات و رفتار را در بر ميگيرد. علماء سلف در تعريف سنت فرمودهاند : سنت عبادت است از عمل به قرآن و سنت پيامبر و پيروي از گذشتگان نيکوکار امت و تبعيت از سلوک پيامبر و اصحاب و تابعين. (الحجه في بيان المحجه: (2/428) ابوقاسم اصفهاني نيز گفته است، اهل لغت گفتهاند، سنت يعني طريقه و روش، پس اينکه گفته ميشود فلاني بر سنت قرار گرفته است يا اهل سنت است، يعني کردار و سير و سلوکش مطابق قرآن و روش پيامبر صلى الله عليه وسلم است بنابراين هر آنچه مخالف قرآن و سنت پيامبر باشد هرگز در معني سنت نميگنجد (همان، (2/384)
ابن رجب (يکي از سيرهشناسان) در توصيف سنت گفته است :
سنت يعني طريقه و روش که پيامبر بر آن رفته است بنابراين، سنت يعني تمسک به هر آنچه پيامبر و خلفاء راشدين به آن عمل نمودهاند، از اعتقادات و رفتار و گفتار و اين سنت کامل است و سلف امت، سنت را جز بدين معني اطلاق نکردهاند و همين مفهوم از سنت، از حسن بصري و اوزاعي و فضيل بن عياض روايت شده است. (جامع العلوم و الحکم (ح 28).
بزرگداشت سنت
خدايجل و علا در قرآن کريم ميفرمايد :
} وَ ما کانَ لُمُؤِمِنٍ وَ لا مُؤمِنَهٍ اِِذا قَضَي اللهُ و رَسُولُهُ أمراً اَن يَکُونَ لَهُمُ الخَيِرَة مِن اَمرِهِم {(احزاب : 36)
«براي هيچ زن ومرد مُؤمني جائز نيست، هنگاميکه خدا و پيامبر، فرماني را صادر کردند (در مورد انجام يا عدم انجام آن فرمان) اختيار داشته باشند.»
و همچنين خداي عزوجل در آيهي ديگر ميفرمايند:
} مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد اَطاعَ اللهَ {(نساء : 80) «کسي که از رسول خدا اطاعت نمايد در واقع از خدا اطاعت کرده است».
} لَقَد کانَ لَکُم في رَسُولِ اللهِ اَُسوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کانَ يَرجُوالله وَ اليَومَ الآخِرَ وَ ذکَرَ اللهَ کَثِيراً} (احزاب: 21)
«بدرستي براي شما (مسلمانان) در وجود رسول الله صلى الله عليه وسلم ، سرمشق زيبائي است، براي هر کسي که به خداو به روز آخرت اميداوار است و بسيار ياد خدا کند».
}وَ اِن تُطِيعوهُ تَهتدوا وَ ما عَلَي الرَّسُولِ اِلاَّ البَلاغ المُبين{(نور : 54)
«وچنانچه از رسول خدا پيروي نمائيد، هدايت خواهيد يافت و وظيفهاي جز ابلاغ آشکار بر دوش پيامبر نيست».
{فَليَحذَرِ الَّذينَ يُخالِفُونَ عَن اَمرِهِ اَن تُصِيبَهُم فِتنَةٌ اَو يُصِيبَهُم عَذابٌ اَلِيمٌ{ (نور : 63)
«بايد بترسند کساني که از امر و فرمان رسول سر پيچي مينمايند از اينکه يا (در دنيا) به فتنهاي مبتلا گردند يا (در آخرت) به عذابي دردناک دچار آيند».
}اَلَم يَعلَمُوا اَنَّهُ مَن يُحادِدِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَاَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِيها ذلِکَ الخِزيُ العَظِيمُ{ (توبه : 63)
«آيا ندانستهاند کسي که بر خلاف خدا و رسول راه ديگري را برگزيند او را آتش دوزخ است و در آن جاودان خواهد ماند و اين ذلت و خواري بزرگي است».
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ} (حجرات : 2)
«اي کساني که ايمان آوردهايد، صداي خود را بر صداي پيامبر بلندتر نکنيد (و هنگام حرف زدن با او) با کلام درشت و بلند با او حرف نزنيد آنچنانکه (معمولا) بعضي از شما با بعضي ديگر، اين چنين ميکنند، زيرا دراين صورت کردارا شما بياثر خواهد شد در حاليکه نميدانيد».
(آيات فوق يکي پس از ديگري دلالت دارند بر فخامت شأن پيامبر و اينکه مسلمانها بايد اوامر آن حضرت را در هر ظروف و شرايطي لبيک بگويند و هرگز از دستورات و سير و سلوک آن حضرت سرپيچي ننمايند و در کمال ادب و متانت با او سخن بگويند. مترجم)
ابن قيم جوزي (رح) در تعليق بر اين آيه اخير گفتهاند: خداي تبارک و تعالي مسلمانها را از ضايع شدن اعمالشان بوسيله درست حرف زدن با پيامبر، بر حذر داشته است و درشت حرف زدن با رسول خدا صلى الله عليه وسلم موجب ارتداد نخواهد شد بلکه صرفاً معصيّتي است که موجب ضايع شدن اعمال حسنه خواهد شد در حالي که فرد عاصي از آن بيخبر است ( ابن قيم گفته : اگر گفته شود : چگونه اعمال به غير ارتداد نابود ميشوند؟ گفته شده : بله) قرآن و سنت و منقول از اصحاب رضى الله عنه بر اين دلالت ميکند که گناهان حسنات را از بين ميبرد همانگونه که حسنات، گناهها را از بين ميبرد. خداوند تعالي ميفرمايد : (يا ايها الذين آمنو لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذي) (بقره : 264). و نيز ميفرمايد : (يا ايها الذين آمنوا لاترفعوا أصواتکم فوق صوت النبي و لا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض أن تحبط اعمالکم و أنتم لا تشعرون) (الحجرات : 2). زيد به من گفت : که جهادي را که با رسول الله صلي الله عليه و سلم انجام داده بود باطل کرده بود تا اينکه توبه نمود چرا که به وضوح و مخصوص بيعت کرده بود و از امام احمد نيز بر اين مسئله معني وجود دارد ايشان گفتهاند شايسته است انسان در اين عصر متدين باشد و ازدواج کند. تا اينکه به آنچه که حلال نيست نگاه نکند زيرا باعث نابودي اعمال (صالحش) ميشود و آياتي هم مضمون در قرآن بر اين مطلب دلالت دارد که گناه با حسنهاي بزرگتر از آن از بين ميرود و هر حسنه اجرش با گناهي بزرگتر از آن نابود ميشود. )، (امّا گفتني است در صورتيکه درشت حرف زدن با پيامبر مستوجب ضايع شدن اعمال شود) پس کسي که طريقه و روش غير پيامبر را بر طريق و روش پيامبر صلى الله عليه وسلم مقدّم بدارد چه وضعيتي خواهد داشت مگر نه اين است که اعمال او هم ضايع خواهد شد؟(الوابل الصيب (ص، 24)، دار ابن الجوزي ) البته به طريق اولي. عرباض بن ساريه يکي از اصحاب پيامبر صلى الله عليه وسلم گفته است : ))و عظنا رسول الله صلى الله عليه وسلم موعظه و جلت منها القلوب و ذرفت منها العيون فقلنا يا رسول الله کانها موعظه مودع فاوصنا قال «اوصيکم بتقوالله عزوجل و السمع و الطاعه و ان تامر عليکم عبد فانه من يعش منکم فسيري اختلافاً کثيراً فعليکم بسنتي و سنه الخلفاء الراشدين المهديين من بعدي و عضوا عليها بالنواجذ و اياکم و محد ثات الامور فان کخل بدعه ضلاله» (سنن ابو داود حديث (4607) سنن ترمذي حديث (2676) ابن ماجه حديث 44)
«(در يکي از روزها) رسول الله صلى الله عليه وسلم ما را موعظه کرد. به گونهاي که دلها بيمناک شدند و اشک از چشمها سرازير گرديد. عرض کرديم، اي رسول خدا موعظة شما شبيه موعظة وداع کنندگان است (و به نظر ميرسد) (پيام مهمي داشته باشيد) پس ما را توصيه بفرما».
پيامبر فرمود، شما را به پرهيزکاري و اطاعت از فرماندهانتان توصيه مينمايم حتي اگر يک برده بر شما فرمانروايي کند. و بدانيد کسي که از اين به بعد در قيد حيات بماند اختلافات بيشماري را در ميان مسلمانان مشاهده مينمايد. پس بر شما باد که به سنت من و سنت خلفاء راشدين پس از من (حضرات ابوبکر و عمر و عثمان و علي) رفتار نمائيد و آن را با چنگ و دندان بگيريد و از بدعتها فاصله بگيريد چون هر بدعتي گمراهي است.( با تخريج ابو داود (ح، 4607) و ترمذي (ح، 2676) و ابن ماجه (ح، 44).
ابوبکر صديق رضى الله عنه فرموده است هيچگاه آنچه را که پيامبر بدان عمل نموده است ترک نکردهام و حقيقتاً بيمناکم از اينکه چنانچه يکي از سنتهاي او را ترک کنم گمراه شوم. ابن بطه در شرح اين کلام گفته است، اي برادران من، صديق اکبر نگران اين هستند چنانچه يکي از سنتهاي پيامبر را ترک نمايد به گمراهي کشيده شود، پس تکليف کساني که در اين زمان به سنت پيامبر و حتي به خود پيامبر استهزاء ميکنند و به مخالفت با پيامبر و سنت پيامبر مباهات مينمايند چه ميشود. از خداوند مسئلت مينمائيم ما را از لغزشها و از سوء کردار مصون بدارد. (الإبانه (1/246). عمر بن عبدالعزيز (رح) گفته است هيچ کس را نميبينم تمام سنتهاي پيامبر را رعايت نمايد. (إعلام الموقعين (2/282).
از ابو قلابه نيز روايت شده ست که گفت اگر فردي را با سنت پيامبر مورد خطاب قراردادي و او گفت سنت را رها کن و از کتاب خدا برايم بگو بدان که او گمراه شده است( طبقات ابن سعد (7/184) ، ذهبي در تشريح اين گفتة ابو قلابه اظهار داشته است زماني که فرد مبتدعي را ديدي که ميگويد کتاب و سنت را بحال خود رها کن و بر عقل تکيه کن پس بدان که او ابوجهل است. و چنانچه کسي را يافتي که عقل و نقل را مردود ميشمارد و بر ذوق و وجدان تاکيد ميکند بدان که او شيطان است در صورت بشر، و چنانچه توانستي بر او غلبه کن و اگر نتوانستي از او بگريز. (سير اعلام النبلاء)(4/472)
امام شافعي رضى الله عنه فرمودهاند: ))اَخبَرَنيِ اَبُو حَنِيفَهَ بنَ سَّماکِ بنِ الفَضلِ الشهابي قال حَدَّثَنِيِ ابنُ اَبِي الذِّئب عَنِ المُقرِي (الرساله امام شافعي صفحه 450 رقم 1234 : الحجه في بيان المحجه اصفهاني جلد 2 صفحه 302. 9( عَن اَبِي شُرَيحِ الکَعبِي، اَنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه وسلم قال: يَومَ الفَتحِ مَن قتل له قتيل فَهُوَ بِخَيرِ النَّظَرين، اِن اَحَبَّ فَلَهُ العَقلُ وَ اِن اَحَبَّ فَلَهُ القَود
«ابو حنيفه پسر سماک پسر فضل شهابي به من خبر داد و گفت : ابن ابي الذئب از مقري و او هم از ابي شريح کعبي روايت کرده است که پيامبر صلى الله عليه وسلم در روز فتح مکه فرمودند کسي که کشتهاي داشته باشد اختيار دارد از ميان دو امر بهترينشان را بر گزيند، اگر دوست داشت ديه را از قاتل ميگيرد و در غير اين صورت ميتواند طلب قصاص کند». ابو حنيفه ميگويد به پسر ابو الذئب گفتم آيا شما نيز اينگونه عمل خواهيد کرد؟ سپس ابن ابي ذئب سينهام را گرفت و بر ستم فرياد کشيد و گفت چگونه ميتوانم چيزي را که از رسول خدا نقل ميکنيم به آن عمل ننمايم؟ آري به آن عمل خواهم نمود، و عمل به آن بر من و تمامي کساني که آن را ميشنوند واجب است چون بدرستي خداوند در ميان تمام انسانها پيامبر را برگزيد و او را راهنماي انسانها قرار داد و آنچه را که خداوند براي پيامبر اسلام اختيار نمود، براي ديگر انسانها نيز اختيار نمود، پس بر انسانها واجب است خواهي، نخواهي از او اطاعت نمايند و در اين امر، مسلمان، هيچ راه ديگري ندارد. ابوحنيفه ميگويد پسر ابي ذئب آنقدر اين موضوع را تکرار کرد که آرزو داشتم ساکت شود). منابع : الرساله امام شافعي صفحه 450 رقم 1234 : الحجه في بيان المحجه اصفهاني جلد 2، صفحه 302
امام شافعي رضى الله عنه فرمودهاند : اجماع مسلمانان بر آن است، کسي که سنت پيامبر را درک کرد و فهميد ديگر براي او جايز نخواهد بود بخاطر گفتهي هيچ احدي آن را ترک نمايد. (اعلام الموقعين (2/282).
حميدي گفته است، روزي امام شافعي حديثي را روايت فرمود و من به او گفتم خودت نيز به آن عمل خواهي کرد؟ امام شافعي در پاسخ فرمودند وقتيکه من حديثي را از پيامبر نقل کنم و خود به آن عمل نکنم، انگار که از معبد يهوديان خارج شدهام يا گردنبند مسيحيان به گردن آويختهام (حليه الأوليا (9/106) و سير أعلام البنلاء (10/34).) در موردي ديگر از امام سؤال شد و ايشان نيز در پاسخ به حديث پيامبر صلى الله عليه وسلم استناد نمودند و فرد سائل به او گفت آيا خودت نيز اينگونه رفتار خواهي کرد؟ سپس امام شافعي ز شدت عصبانيّت به خود لرزيد و گفت اي فلان، کدامين زمين مرا جاي خواهد داد و کدامين آسمان مرا تحت پوشش خواهد گرفت، آنگاه که من حديثي را از پيامبر نقل کنم و خود به آن عمل ننمايم،( الفقيه و المتفقه. (1/0 15) و صفه الصفوه (2/256).)
امام احمد بن حنبل رضى الله عنه فرمودهاند، کسي که حديث پيامبر صلى الله عليه وسلم را مردود شمارد، پس بر لبة هلاکت قرار گرفته است. ( طبقات الحنابله (2/15) والانابه (1/260).)
بر بهاري يکي از دانشمندان اسلامي گفته است، از هر کسي که شنيدي يکي از آثار و سنتهاي پيامبر صلى الله عليه وسلم را مورد طعن قرار ميدهد در مسلمان بودن او شک کن و ترديد نداشته باش که ذائقة بدعت آفريني دارد.( شرح السنه (ص، 51). ابوقاسم اصفهاني نيز گفته است گذشتگان اهل سنت گفتهاند، کسي که سنت و آثار پيامبر صلى الله عليه وسلم را مورد طعن قرار دهد در مسلمان بودن او شک کن. (الحجه في بيان المحجه (2/428)
محمد بن يحياي ذهلي گفته است از يحيي بن يحيي شنيدم که ميگفت حمايت و پشتيباني از سنت پيامبر صلى الله عليه وسلم از جهاد في سبيل الله نيز با فضيلتتر است.
محمد ميگويد به يحيي گفتم، مرد مال خود را در راه خدا انفاق ميکند و خود را به زحمت مياندازد و به جهاد ميپردازد، با وجود اين تو ميگوئي حمايت و پشتيباني از سنت پيامبر، از جهاد في سبيل الله با فضيلتتر است؟ يحيي در پاسخ گفت آري به مراتب بهتر است. ( ذم الکلام و اهله (4/253-254) رقم (1089) و مجموع الفتاوي (4/13) و سير اعلام النبلاء (10/518) و در کتاب سير يحي بن معين آمده که جا به جايي شده است.)
ابو عبيد قاسم بن سلام گفته است، پيرو سنت، مانند کسي است که شرارة آتش به دست گرفته است و به نظر من در اين عصر و زمان، از شمشير زدن در راه خدا بسي با فضيلتتر است. (تاريخ بغداد (12/410) و طبقات الحنابله (1/262).)حميدي نيز گفته است سوگند به خدا اگر با کساني که حديث پيامبر صلى الله عليه وسلم را مردود ميشمارند بجنگم، پيش من دوست داشتنيتر است از جنگ با ترکهاي (معاند و غير مسلمان)(سير اعلام النبلاء (10/619).. امام مالک بن انس نيز رضى الله عنه فرمودهاند، سنت پيامبر صلى الله عليه وسلم کشتي نوح است، کسي که بر آن سوار شد نجات خواهد يافت و کسي که از آن روي بگرداند غرق خواهد شد. (ذم الکلام و اهله (5/81).انتشارات دارالعلوم و الحکم.
در تسريع مجازات کسي که سنت را گرامي ندارد
از سلمة پسر اکوع رضى الله عنه روايت شده است که مردي با دست چپ در مجلس پيامبر صلى الله عليه وسلم غذا خورد، آن حضرت فرمودند (کُل بيمينک) «با دست راستت بخور» آن مرد هم گفت نميتوانم با دست راستم غذا بخورم پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمودند: }لا، اِستَطَعتَ، ما مَنَعَهُ اِلاَّالِکبرُ قالَ فَما رَفعَها اِلي فيهٍ{ « نه، ميتواني ولي تکبر و خودخواهيت به تو اجازة چنين کاري را نميدهد، بن اکوع فرمود پس آن مرد هرگز دست چپش را به سوي دهان بلند نکرد». ( مسلم : حديث (2021).
از ابوهريره رضى الله عنه روايت است که رسول الله صلى الله عليه وسلم نهي نمود از اينکه از دهنة کوزه آب نوشيده شود. (بخاري حديث (5628،5627) ايوب ميگويد به من خبر رسيد که مردي دهنة کوزه را در دهان گرفت تا آب بخورد در آن هنگام يک مار از کوزه بيرون آمد.(امام احمد آن را تخريج نموده: (12/66) حديث (7153).
باز، از ابوهريره روايت شده است که پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود :
} بَينَما رَجُلٌ يَتَبَختَرُ في بُردَينِ خَسَف الله بِهِ الأَرض فَهُوَ يَتَجَلجَلُ فِيها اِلي يوم القيامَه {
«مردي که دو جامة گرانبها به تن داشت و به آنها فخر ميکرد وتکبر ميورزيد ناگهان خداوند او را در زمين فرو برد پس او همواره تا روز قيامت در زمين فرو ميرود در آن حال، جواني که لباس زيبائي به تن داشت به ابوهريره گفت آيا آن مردي که در زمين فرو رفت اينگونه راه ميرفت؟ (با يک نوع راه رفتن اداي او را در آورد». سپس آن جوان نيز طوري به زمين افتاد که نزديک بود استخوانش بشکند سپس ابوهريره با تلاوت آية }اِنّا کَفَيناکَ المُستَهزِئينَ{ (حجر : 95) به آن جوان گفت بيني و دهانت بشکند اين است سزاي مسخره کنندگان. ( با تخريج دارمي (ح، 437) و اصل حديث متفق عليه است البته بدون بيان داستان جوان ح، 5789، م، 2088.
از عبدالرحمن بن حرمله روايت است که مردي به سوي سعيد بن مسيّب (يکي از اصحاب پيامبر) آمد و ميخواست به سفر حج برود و از او خداحافظي نمايد (گويا در آن هنگام صداي اذان بلند شد) پس سعيد بن مسيّب به آن مرد گفت بيرون مرو تا نمازت را بجاي آوري چون من از رسول خدا صلى الله عليه وسلم شنيدم که فرمودند:}لا يَخرُجُ بَعدَ النِّداء مِنَ المَسجِدِ الاِمُنافِقٌ إلاِ رَجُلٌ اَخرجَتهُ حاجَهٌ وَ هُوَ يُريد الّرِجُعَهَ الَيِ الُمَسجِدِ{
«پس از اذان، از مسجد بيرون نخواهد رفت جز آدم منافق، مگر کسي که حاجتي داشته باشد و بعد از قضاي حاجت به مسجد بر گردد».
آن مرد، در جواب سعيد بن مسيّب گفت دوستان و همسفرانم در «حره» منتظر من هستند و بايد به آنها برسم سپس از مسجد بيرون رفت، سعيد بن مسيب نيز پس از آن واقعه با اشتياق منتظر خبر او ماند تا اينکه به او خبر دادند که آن مرد از مرکبش فرو افتاده است و پايش در ناحيه ران، شکسته است. ( با تخريج عبدالرازق (ح، 1945) و دارمي (ح، 446) و لفظ از او است)
محمد بن اسماعيل تيمي در شرح صحيح مسلم نقل ميکند که يکي از بدعت آفرينان هنگام شنيدن اين فرمودة پيامبر صلى الله عليه وسلم: {اِذا اِستيقظَ اَحَدُکُم مِن نَومِه فَلا يَغمِسَ يَدَهُ فِي الاِناءِ، حَتي يغسَلِها فَاِنَّهُ لا يَدري اَينَ باتَت يَدُهُ } بخاري اين حديث را تخريج نموده(ح.162).ومسلم ح (278).
«اگر يکي از شما از خواب بيدار شد پس تا دستهايش را نشسته، دست را در ظرف غذا فرو نبرد چون نميداند در هنگام خواب دستهايش را چکار کرده است».آن فرد در جواب گفت من ميدانم دستهايش کجا بودهاند، و با تمسخر گفت دستهايش توي رختخواب بودهاند، اين فرد مبتدع و مسخره کننده (که کلام پيامبر صلى الله عليه وسلم را به مسخريه گرفته بود) روز بعد در حالي از خواب بيدار شد که دستهايش تا آرنج در شرمگاهش فرو رفته بود. محمد بن اسمعيل تيمي ميگويد پس بايد انسان از خدا بترسد و از توهين و استهزاء به سنت پيامبر پرهيز کند و ببينيد که آن مرد چگونه سزاي عمل شوم خود را چشيد. بستان العارفين نووي(ص 94).
از ابو يحيي سازجي نقل شده است که گفت در کوچههاي بصره به سوي منزل بعضي از روايت کنندگان حديث ميرفتيم و براي زودتر رسيدن کمي شتاب گرفتيم و مردي که در ديانت مورد اتهام بود ما را همراهي ميکرد و از سر استهزاء به ما گفت بالهاي ملائکه را نشکنيد و پاهايتان را از روي بال ملائک برداريد، ديري نگذشت که هر دو پايش خشک شد و بر زمين افتاد.(ذم الکلام و اهله (4/369) رقم (1232) و بستان العارفين نووي صفحه 92) امام نووي رحمه الله از حافظ عبدالحافظ نقل کرده است که سند اين حکايت بغايت مستحکم ميباشد چون روايت کنندگان آن تماماً أئمة اعلام بودهاند. در همين مناسبت قاضي ابو طيب نقل ميکند که در مجلس در جامع منصور (در بغداد) نشسته بوديم که جواني خراساني به مجلس ما وارد شد و سوالي مطرح کرد و دليل مطالبه نمود، پس به حديثي که ابوهريره روايت کرده بود جواب داده شد و آن جوان که حنفي مذهب هم بود گفت حديث ابوهريره قابل قبول نيست، هنوز کلامش را تمام نکرده بود که مار بزرگي از سقف مسجد روي سرش افتاد و مردم از ديدن آن مار به وحشت افتادند و آن جوان فرار کرد در حاليکه آن مار او را دنبال ميکرد. تا اينکه به وي گفته شد توبه کن از جسارتيکه به ابوهريره نمودي و آن جوان در حال توبه کرد و آن مار نيز بلافاصله غايب شد. و هيچ کس اثري از آن نيافت. ذهبي در مورد اين واقعه گفته است راويان اين حکايت از پيشوايان روايت حديث هستند. (سير اعلام النبلاء (2/618) و بدايه و نهايه (16/199).
قطب الدين يونيني گفته است. در نواحي بُصري مردي زندگي ميکرد ابو سلامه نام داشت بسيار درشت خو و اهل جدل بود، در مجلسي که او هم حضور داشت در مورد سواک و فضائل آن سخن به ميان آمد، آن مرد هم در کمال بيادبي گفت به خدا سوگند سواک را جز به شرمگاه نميزنم پس سواکي را گرفت و در مقعد فرو کرد نه ماه از ان قضيه سپري شد و آن مرد از درد شکم و شرمگاه به ستوه آمد (گويا حامله شده بود) و ديري نگذشت که وضع حمل نمود و فرزندي را که شبيه موش صحرائي بود به دنيا آورد، که سري همچون سر ماهي و دمي همچون دم خرگوش داشت و پس از تولد سه بار جيغ کشيد و دختر آن مرد بلافاصله آن حيوان را نابود کرد و آن مرد نيز فقط دو روز پس از وضع حمل زنده ماند و در روز سوم فوت نمود. و همواره ميگفت اين حيوان مرا کشت و رودههاي مرا قطعه قطعه کرد. اين واقعه را بسياري از انسانها از جمله خطباي آن ناحيه به چشم خود ديدند که بعضي از آنها آن حيوان را نيز به چشم خود در قيد حيات ديدند و بعضي ديگر آن حيوان را بعد از مردن مشاهده کردند. ( البدايه و النهايه، حوادث 665 هجري.)
موضع سلف صالح در برابر معارضين سنت
از ابو قتاده روايت شده است که گفت با گروهي از مردان که از جملة آنها بشير بن کعب بود، نزد عمران بن حصين يکي از اصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم بوديم که گفت، رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمودند : {اَلحَياءُ خيرٌ کُلُهُ } يا {اَلحَياءُ کُلُهُ خيرٌ} به هر تقدير ترجمه چنين است :
«حياء بطور کلي خوب است پس بشر بن کعب در آن مجلس گفت، ما در بعضي از کتابها ديدهايم که متانت و وقار نيز از حياء سرچشمه ميگيرند امّا به نظر ميرسد اين حديث ضعيف باشد».
عمران بن حصين از اين سخن بشيرين کعب به خشم آمد و گفت شما را چه شده است که من حديث پيامبر را براي تو نقل ميکنم و تو به مقابلة آن ميپردازي. ( بخاري : حديث (6117) و مسلم : حديث (61) و لفظ از اوست.)
از ابو المخارق روايت شده است که عبادة بن صامت يکي از اصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم، فرمودند، پيامبر صلى الله عليه وسلم نهي کرد از بيع يک درهم به دو درهم، فردي بلند شد و گفت من اشکالي در اين کار نميبينم به شرطي که آن معامله دست به دست، صورت پذيرد. عبادهٌ بن صامت به آن فرد گفت من ميگويم پيامبر اين گونه فرمودهاند و شما هم ميگويي اشکالي در آن نميبينم، پس سوگند به خدا هرگز زير سقفي با تو نخواهم نشست. (ابن ماجه حديث (18) و دارمي : حديث 443 و لفظ از اوست و آلباني در صحيح سنن ابن ماجه (ح، 15) آنرا صحيح دانسته است.)
از عبدالله بن مغفل رضى الله عنه نقل شده است که پيامبر صلى الله عليه وسلم نهي فرمودند از پرتاب سنگ ريزه با دو انگشت سبابه و فرمودند : {اِنَّها لا تَصطادُ صَيداً وَ لا تَنکَأُعَدُوّاً وَ لکِنَّها تَفقأُ العَينَ وَ تُکسِرُالسِّنَّ}
«پرتاب سنگ ريزه نه به درد شکار ميخورد و نه در شکست دشمن مؤثر است، ولي احتمال دارد چشم را کور کند و دندان را بشکند».
مردي در اين رابطه به عبدالله بن مغفل گفت، اين امر چه مشکلي دارد؟ عبدالله نيز به او گفت من از حديث پيامبر براي تو ميگويم و تو ميگويي اين امر چه مشکلي دارد، پس سوگند به خدا تا ابد با تو سخن نميگويم (بخاري حديث (5479) و مسلم حديث (1954) و اين لفظ از ابن بطه درالابانه (ح، 96) است) امام نووي (رح) در خصوص اين موضوع گفته است، هجران آن مرد توسط عبدالله بن مغفل از قبيل هجران بدعت آفرينان و فساق و مقابله کنندگان آگاهانه با سنت پيامبر ميباشد و ترک کلام با اين گونه افراد جايز است و اينکه پيامبر صلى الله عليه وسلم نهي فرمودهاند از اينکه ترک کلام نبايد از سه روز تجاوز کند شامل اين موارد نميشود بلکه شامل مواردي ميشود که انسان با يک فرد مؤمن و مسلمان بدون دليل و از روي هواي نفس ترک کلام نمايد اما هجران بدعت آفرينان و فساق تا ابد جائز ميباشد و اين حديث و احاديث ديگر دلالت دارند بر جواز اين امر (شرح صحيح مسلم (13/106) ابن حجر سقلاني محدث مشهور نيز گفته است، اين حديث دلالت دارد بر جواز ترک کلام کسي که مخالف سنت پيامبر باشد و حديث نهي از بيشتر از سه روز ترک کلام، شامل اين مورد نميشود، چون نهي از هجران بيشتر از سه روز در مورد کساني است که بخاطر تمايلات نفساني اين کار را نجام داده باشد (الفتح (9/608). از قتاده روايت شده است که ابن سيرين يکي از احاديث پيامبر صلى الله عليه وسلم را براي مردي بازگو کرد و آن مرد در مقابل گفت اما فلاني چيز ديگري گفته است ابن سيرين به آن مرد گفت من از حديث پيامبر صلى الله عليه وسلم با تو ميگويم شما هم ميگويي فلاني اين گونه گفته است از اين به بعد هرگز با تو سخن نميگويم (دارمي حديث (441). از سالم بن عبدالله نيز نقل شده است که عبدالله بن عمر صحابي بزرگوار، رضى الله عنه فرمودند از پيامبر صلى الله عليه وسلم شنيدم که فرمودند،
{لا تَمنَعُوا نساَئکُمُ المَساجِدَ اِذا اشتأذَنَّکُم اِلَيها} «زنان خود را از رفتن به مسجد منع نکنيد چنانچه از شما اجازة رفتن به مسجد خواستند». بلال بن عبدالله نيز در مقابل گفت به خدا سوگند آنها را منع خواهيم کرد پس عبدالله بن عمر عليه او برآشفت و او را فحش داد و گفت من از کلام پيامبر به تو خبر ميدهم وانگهي تو ميگويي به خدا سوگند آنها را از رفتن به مسجد باز ميداريم(اخرجه مسلم : حديث (442).شماره خاص: (135).) امام نووي (رح) گفتهاند اين حديث نشانة جواز تنبيه و تغرير کسي است که عالماً عامداً به معارضة سنت پيامبر بپردازد و به آن اعتراض نمايد.(شرح صحيح مسلم (4/162) (گفتني است بلال، پسر عبدالله بن عمر بود).
ابن حجر سقلاني گفته است، از برخورد عبدالله بن عمر با پسرش ميتوان اينگونه نتيجه گرفت که تأديب کسي که به رأي خود به مقابله با سنت پيامبر صلى الله عليه وسلم بپردازد، درست است، و درست است براي تأديب از ترک گفتگو استفاده شود. چون در روايت نجيح از مجاهد آمده است که عبدالله بن عمر رضى الله عنه تا هنگام وفات با پسرش سخن نگفت،( المسند (ح، 4933،-8/527) و اين گفته در صورتيکه واقعيت داشته باشد، احتمال ميرود عبدالله کمي بعد از اين واقعه فوت کرده باشد.(الفتح (2/349).
از عطاء بن يسار، روايت است که مردي، يک تکة از طلا را با طلائي بيشتر از طلاي خود معامله کرد، پس ابو درداء يکي از راويان حديث گفت من از پيامبر صلى الله عليه وسلم شنيدم که از معامله طلا با طلا مگر به يک اندازه و وزن باشند نهي ميفرمود، آن مرد هم گفت من اشکالي در اين کار نميبينم. ابو درداء گفت چه کسي عذر فلاني را ميپذيرد. من حديث پيامبر را براي او نقل ميکنم و او در مقابل، رأي خود را اعلام ميدارد. سپس گفت هرگز در سرزميني که تو در آن باشي نخواهم ماند.(ابن بطه در ابانه اين حديث را تخريج نموده: ح(94) از اعرج نقل شده است که گفت از ابوسعيد خدري رضى الله عنه شنيدم که به مردي ميگفت آيا مرا گوش خواهي داد تا حديثي از رسول الله صلى الله عليه وسلم برايت نقل کنم، پيامبر فرمود :
}لا تَبِيعُوا الدِّنيارَ بِا الدِّنيارِ وَ الدِّرهَمَ بالدِّرهَمِ اِلاّ مِثلاً بِمِثلٍ وَ لا تَبِيعُوا مِنها عاجِلاً بِاجِلٍ{
«طلا با طلا و نقره با نقره را با هم معامله نکنيد مگر آنکه به يک وزن و اندازه باشند و هرگز آنها را به صورت نقد و قرض با هم خريد و فروش ننمائيد». سپس رو به آن مرد کرد و گفت من از پيامبر صلى الله عليه وسلم شنيدم که اينگونه ميفرمود : و شما هم هر طور که دلت خواست فتوي ميدهي، پس هرگز با تو نخواهم بود جز در مسجد. ( همان (ح، 95).
ابو سائب نيز گفته است نزد وکيع بوديم به مردي گفت، رسول الله صلى الله عليه وسلم شتر را اشعار ميکرد و ابو حنيفه هم ميگويد اشعار، به منزلة مثله کردن است. (اشعار (اشعار: آن است که گوشه اي از کوهان شتر را پاره مي کردند تا خونش ريخته شود و اين علامت بود براي اينکه شتر براي قرباني است النهايه: (2/479) بمعني سوراخ کردن کوهان شتر تا علامتي باشد بر اينکه آن شتر براي قربان در نظر گرفته شده است. مثله نيز عبارت است از بريدن اطراف حيوان مانند گوش و دم و غيره که معمولاً کاري زشت و ناپسند است). مترجم
آن مرد گفت از ابراهيم نخعي نيز روايت شده است که اشعار، از قبيل مثله کردن است، ابو سائب ميگويد پس از اين گفتة مرد نامبرده وکيع بشدت خشمناک شد و خطاب به آن مرد گفت من ميگويم رسول الله صلى الله عليه وسلم اين طور فرموده است و شما هم ميگويي ابراهيم نخعي اين طور گفته است(جامع الترمذي: (3/250) پس حق تو جز اين نيست که بايد زنداني شوي و تا از حرف خود پشيمان نشوي از زندان آزاد نگردي از فرخزاد عابد نقل شده ست که ابو معاويه کور حديث احتجاج آدم و موسي (عليه السلام) را پيش هارون الرشيد نقل کرده است پس مردي شريف از بزرگان قريش بر سبيل مزاح گفت آدم و موسي در کدام محل به هم ديگر رسيدند. از اين گفتة مرد قريش، هارون الرشيد بشدت برآشفته و نيزه و شمشير خواست و گفت اين زنديق دارد حديث پيامبر را مورد طعن قرار ميدهد، ابو معاويه ضرير که وضع را اين طور ديد شروع کرد به آرام کردن هارون الرشيد و همواره او را دعوت به آرامش نمود تا اينکه او را آرام نمود. (تاريخ بغداد (14/7) و ذم کلام و اهل آن (4/263) و سير اعلام النبلاء(9/288) عاصم گفته است مردي بر زُرّ بن حبيش گذر کرد در حاليکه مشغول اذان بود، پس به او گفت اي ابو مريم همواره مورد احترام من بودهاي اما به شرطي که اذان نگوئي، زربن حبيش به او گفت ماداميکه اينگونه است پس تا آخر عمر کلمهاي با تو حرف نميزنم. (السير (169).)
حاکم گفته است از ابوبکر صبغي شنيدم که خطاب به فقيهي ميگفت که از سليمان بن حرب برايم بگو، آن فقيه در جواب گفت، برايم بگو را بس کن تا کي (حَدِّثنا و اَخبِرنا) برايم بگو و برايم خبر بده، ابوبکر صبغي به آن فقيه گفت اي فلان از اين حرف تو بوي ايمان نميآيد. و نبايد از اين به بعد وارد خانة من شوي پس تا هنگام مرگ با او حرف نزد.(سير اعلام النبلاء (15/485) و طبقات الشافعية سبکي (3/10).و اقدمي گفته است. ابراهيم بن جعفر از پدرش نقل کرد که مروان بن حکم در آن هنگام که والي مدينه بودو در حضور ابن يامين نضري و خطاب به او گفت کشتن کعب بن اشرف چگونه بود، ابن يامين در جواب گفت، ظلم بود محمد بن مسلمه نيز که در آن مجلس نشسته بود گفت اي مروان آيا در حضور تو، نسبت غدر و ظلم به رسول خدا داده ميشود؟ سوگند به خدا ما کعب بن اشرف را جز به دستور پيامبر صلى الله عليه وسلم نکشتيم، و سوگند به خدا اي مروان هرگز با تو زير سقفي قرار نخواهم گرفت جز در مسجد و تو اي ابن يامين بر من نذر باشد چنانچه توانائي يافتم و شمشير توي دستم باشد، سرت را با آن بشکافم. (الصارم المسلول (ص، 90)
ابو عبدالله مؤذن گفته است با پسر ابو شريح در درة عميقي راه ميرفتيم و ناگهان مردي ظاهر گرديد و از او پرسيد زنم پس از شش ماه فرزندي بدنيا آورده است، پسر ابو شريح به او گفت اشکالي ندارد او فرزند توست چون پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود : }اَلولَدُ لِلفِراش{ فرزند متعلق به کسي است که زن تحت نکاح او قرار دارد، آن مرد هم در مقابل گفت امّا من اينگونه فکر نميکنم، پسر ابو شريح که اين سخن مرد نامبرده را به منزلة طعن به حديث پيامبر تلقي کرد. شمشير را کشيد و به او حمله کرد و گفت جهاد است، ابو عبدالله مؤذن ميگويد ما جلو او را گرفتيم و گفتيم اين مرد جاهل است و نميداند چه ميگويد (ذم الکلام و اهله (4/398 - شماره 1258). ابو حسين طبسي گفته است مردي از ابوسعيد اصطخري سوال کرد که آيا استنجاء با استخوان درست است؟، ابوسعيد در پاسخ گفت نه، آن مرد گفت چرا درست نيست؟ ابو سعيد گفت چون رسول خدا فرمود استخوان غذاي جنيان است. آن مرد پرسيد آيا انسان با فضيلتتر است يا جن؟ ابو سعيد گفت البته انسان با فضيلتتر است. آن مرد پرسيد چرا طهارت با آب درست است در حاليکه آب نيز غذاي انسان است، پس ابوسعيد به آن مرد يورش برد و گفت اي کافر با حديث پيامبر صلى الله عليه وسلم مقابله ميکني ابو حسين ميگويد اگر ما نبوديم ابو سعيد آن مرد را کشته بود. (مدارج السالکين(1/334)
ابن قيم (رح) گفته است آيا در ميان اصحاب پيامبر صلى الله عليه وسلم کسي بوده است که با رأي و نظر خود يا با قياس يا با عقل و سياست به معارضة حديث پيامبر صلى الله عليه وسلم برخاسته باشد و آيا در ميان آنها کسي بوده که عقل و قياس و رأي و نظر و تقلي مقلد را بر نص حديث پيامبر صلى الله عليه وسلم مقدم بدارد؟ قطعاً چنين چيزي هرگز نبوده است و خداوند آنها را از اين لغزش خطرناک مصون فرموده بود. بدرستي عمر بن خطاب رضى الله عنه در مورد کسي که حکم او را بر حکم پيامبر صلى الله عليه وسلم مقدم داشته بود با شمشير حکم نمود و گفت حکم من در مورد کسي که به قضاوت پيامبر صلى الله عليه وسلم راضي نباشد اينگونه خواهد بود، پس پناه بر خدا حضرت عمر رضى الله عنه چه ميکرد اگر ميديد آنچه ما امروز ميبينيم و به آن مبتلا هستيم که چگونه قول هر کس و ناکسي بر قول پيامبر مقدم داشته ميشود، از خدا مدد ميجوئيم و باز گشت همه به سوي اوست. (مدارج السالکين)
خاتمه
آنچه تا کنون گفته شد نص صريح کتابُ سنت بود در مورد بزرگداشت سنت پيامبر صلى الله عليه وسلم و اين است موقف سلف صالح در مقابل کسي که به معارضه و مقابله با سنت پيامبر ميپردازد و ميبيني که چگونه شدت به خرج دادهاند در مقابل هر کسي که به نحوي مقابله با سنت پيامبر، از او سر زده باشد.
ابن قيم (رحمه الله) گفته است، گذشتگان نيکوکار و نيکوکردار، به شدت مورد خشم و غضب قرار ميدادند کسي را که به سنت پيامبر معترض ميشد و آراء و نظريات ديگر انسانها را بر سنت ترجيح ميدادند و او را مهجور مينمودند و در برابر سنت مطهره پيامبر، صلى الله عليه وسلم، جز انقياد و اطاعت و تسليم کامل موضع ديگري نميگرفتند. (إعلام الموقعين (4/244)
پس اي مسلمان موضعگيري اصحاب پيامبر در برابر مقابله کنندگان با سنت را ببين و موقف اهل اين دور و زمان را در مقابله با استهزاء کنندگان به سنت تماشا کن اما قبل از هر چيز نظري به گفتار آنها و اينها بينداز، گفتار گذشتگان را قبلاً ديدي و شنيدي ولي به بعضي از گفتههاي استهزاءآميز اهل اين دور و زمانه نظري بينداز.
1- بعضي از اينگونه افراد حديثي را مردود شمردند، وقتيکه به آنها گفته شد حديث در صحيح مسلم موجود ميباشد در پاسخ گفتند صحيح مسلم را زير پايت قرار بده!!
2-يکي ديگر از اينگونه افراد گفت وقتي که حديث با عقل جور درنيامد پس آن را مردود شمار، به او گفته شد و لو اينکه در صحيح بخاري قرار گرفته باشد در پاسخ گفت آري حتي اگر در صحيح بخاري موجود باشد و صحيح بخاري حرمتي ندارد.
3-و يکي ديگر با بي شرمي هر چه تمامتر گفته است اگر مگس در ليوان آبي افتاد پس من سخن پزشک کافر را ميپذيرم نه سخن پيامبر صلى الله عليه وسلم را و بدين ترتيب اين گونه افراد سنت و حديث پيامبر صلى الله عليه وسلم را مورد مسخره و استهزاء قرار ميدهند، امّا آيا موضع مردم زمان ما در قبال اين گونه افراد چيست؟
و چگونه با آنها تعامل مينمايند آيا چنانچه اصحاب رضى الله عنه کردند ما هم با ترک کلام و بريدن از آنها به آنها پاسخ خواهيم گفت؟ البته به نظر نميرسد بلکه متقابلاً ديده شده است که تمجيد و تعظيم هم ميشوند و مردم در اينگونه مواقع بيش از آنکه منطبق با دين و شريعت موضع بگيرند به تبعيت از هواي نفس ميپردازند، در حاليکه خداوند ميفرمايد: }وَ مَن اَضَلُ مِمَن اتَّبَعَ هَواهُ بِغَير هُديً مِنَ اللهِ{ (قصص : 50)
«چه کسي گمراهتر از آن کسي است که از خواستهاي نفس خود تبعيت نموده بدون آنکه از طرف خدا راهنمائي شده باشد». اينگونه افراد به شهرت خود مغرور شدهاند و فراموش کردهاند که شرط قبول اعمال ايمان است. و خداي عزوجل نيز فرموده است : {وَ مَن يَعمَل مِنَ الصالِحاتِ وَ هُوَ مُؤمنٌ}
«و کسي که کار نيک انجام ميدهد و در عين حال به خدا ايمان دارد،».
البته استهزاء به سنت، ايمان را نقض مينمايد و اين امر از عدم پيروي از کتاب و سنت نشأت ميگيرد (خداي سبحان نيز فرموده است): {إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى}(نجم : 23)«پيروي نميکنند جز از گمان خود و از هواي نفس در حاليکه آنان را از طرف پروردگارشان هدايت آمده است».و نيز فرمودهاند: {أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ} (جاثيه : 23)
«آيا ديدهاي کسي که هواي نفس خود را معبود خويش قرار داده است و با اينکه علم و دانش دارد خداوندا و را گمراه کرده است و گوش و قلب او را مهر نموده است و بر روي چشمانش پرده کشيده است، پس از خدا چه کسي ميتواند او را هدايت دهد، آيا متذکر نميگرديد؟».
در حديث پيامبر نيز آمده است: {سَتَفتَرِقُ اُمَتِي عَلي بِضعٍ وَ سَبعيِنَ فِرقَهٍ اَعظَمُها فِتنَهً عَلي اُمَّتِي قَومٌ يَقسِوُن الاُمُورَ بِرَأيِهِم فَيُحَرِّمُونَ الحَلالَ وَ يُحَلِلُون لحَرامَ}«امت من هفتاد و چند گروه خواهند شد، بزرگترينشان از نظر فتنه بر امت قومي هستند که کارها را به رأي و نظر خود ميسنجند، پس حلال را حرام ميدانند و حرام را حلال ميشمارند».(ابن بطه در ابانه:(1/374) و حاکم در مستدرکش:(4/430) اين حديث را آورده اند و حاکم مي گويد با شرط شيخين صحيح مي باشد ولي آنها اين حديث را تخريج ننموده اند ،و در مجمع الزوائد(1/179)نگاه کنيد. هيثمي مي گويد:رجال اين حديث صحيح هستند.)
و از عمر بن خطاب رضى الله عنه روايت شده است که فرمود از اصحاب رأي (انسانهاي خود پسند و خود رأي که هميشه رأي خود را بر رأي ديگران ترجيح ميدهند). بپرهيزيد چون آنان بزرگترين دشمنان سنت بشمار ميروند نميتواند احاديث پيامبر را حفظ کنند و در نتيجه به رأي و نظر خود فتوي ميدهند پس هم خود گمراه ميشوند هم ديگران را گمراه مينمايند. ( اللالکائي (1/123)، وکتاب: الفقيه والمتفقه بغدادي(1/1809)وابن عبدالبر درجامع (ص : 476).)
علي ابن ابيطالب نيز رضى الله عنه فرموده است اگر دين به عقل و رأي بود مسح پايين خُفّ بهتر از بالاي آن بود. (ابو داوداين حديث را تخريج نموده: (1/114)،(ح 162)و ابن حجر در تلخيص الحبير:(1/169) مي گويد:اسناد اين حديث صحيح مي باشد)
عبدالله بن مسعود رضى الله عنه نيز فرموده است، شما قومي را خواهيد يافت که شما را به سوي کتاب خدا دعوت مينمايند و خود آن را پشت سر انداختهاند پس بر شما باشد که علم و دانش اندوزيد و از بدعتها بپرهيزيد واز چاپلوسي و زبان چربي دوري کنيد و از فرو رفتن در عمق مسائل کلامي اجتناب نماييد و ميراث گذشتگان را پاس داريد.(دارمي اين حديث را تخريج نموده: (1/66)، و لالکائي: (1/87).
ابن بطه گفته است، اي اصحاب بصيرت عبرت گيريد، فاصله چه بسيار است ميان خردمندان و بزرگواران و نيکان و برتريناني که قلبهاي پاکشان لبريز از غيرت ايماني و تعصب ديني بود با انسانهاي روزگار ما که ما نيز جزئي از آنها هستيم. يکي از بزرگواران عبدالله بن مغفل از اصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم بود، اين صحابي جليل القدر وقتيکه يکي از نزديکان او که بسيار او را دوست ميداشت به معارضه و مقابلة يکي از احاديث پيامبر صلى الله عليه وسلم پرداخت عبدالله بن مغصل با آنکه نيک ميدانست قطع رحم از نظر شرع شريف بسيار مذموم است اما با وجود اين، او را ترک گفت و ارتباط با او را قطع کرد، همچنين عبادة بن صاعت و ابو الدرداء که پيامبر، صلى الله عليه وسلم او را حکيم امت لقب داده بود و ابو سعيد خدري چه بسا ترک وطن ميکردند و از شهرهاي خود دور ميشدند و روي از ياران و دوستان خود بر ميتافتند بدليل اينکه با حديث پيامبر صلى الله عليه وسلم معارضه مينمودند يا از استماع آن سر، باز ميزدند. اي کاش ميدانستيم حالت ما پيش خداي عزوجل چگونه ميبود در حاليکه ما مشاهده ميکنيم، که گمراهان بصورت شبانه روز به آيات خدا استهزاء مينمايند و به انکار و مکابرة سنت پيامبر ميپردازند و از آن منحرف ميشوند. خداوند همة ما را از گمراهي و لغزش مصون بدارد. ( الابانه (1/529)
اگر چه بعضي از کساني که به اهل سنت نسبت داده ميشوند از تمجيد و تحسين مسخره کنندگان دست بردار نيستند. مسخره کنندگاني که وقتي که کسي ميخواهد يکي از سنتهاي پيامبر مانند نتراشيدن ريش را تطبيق نمايد، مورد طعنه و مسخره قرار ميدهند و نميدانند که در واقع عين آن اعمالي را که پيامبر صلى الله عليه وسلم انجام ميداد به سُخريه ميگيرند، البته امکان دارد بعضي از مسخره کنندگان اقتدا به پيامبر را در سنتهاي جبلي مانند گذاشتن ريش و غيره سنت نشمارند (در ميان اهل علم پيرامون اين موضوع دو قول وجود دارد.) ابن تيميه گفته : در اقتداء به افعال فطري و عادتي پيامبر در بين اهل علم اختلاف مشهور و قديمي وجود دارد : ابن تيميه به مردم گفته است دو قول در مورد افعال پيامبر در زمينة مباهاتي که از روي غير عمد و قصد انجام شده وجود دارد؛ آيا پيروي کردن در اين زمينه از پيامبر فقط مباح است يا مستحب؟
در مذهب احمد بن حنبل دو قول وجود دارد. الفتاوي (10/411). من ميگويم اين مسئله جاي بحث دارد که اين جا جايگاه بحثاش نيست و من اينجا ميخواهم بيان کنم اين است که هر کس به اين احوال گرايش يابد شايسته نيست که قول خلاف آن را در اين زمينه شنيع شمارد و آن را مسخره و استهزاء نمايد و ابن تيميه قائل بر عدم اقتداء به افعال جبلي و فطري است. و با اين وجود در مورد کساني که به افعال فطري پيامبر اقتدا ميکنند ميگويد : فاعلش از آنچه که اجتهاد در آن جايز دانسته شده مورد انکار و رد نيست. الفتاوي: (1/282) و ايشان انکار و رد را بالاتر از استهزاء و مسخره دانسته و نهي نموده است. و از اين بحث هيچ ممانعتي مبني بر عدم مباحثهي علمي فهم نميشود بلکه هر کس تخصص در اين زمينه دارد در بر رويش باز است.
( بعضيها را رأي بر آن است که اين گونه سنتها مانند سنتهاي ديگر، مستحب ميباشند بعضي ديگر را رأي بر آن است که اين گونه سنتها، فقط مباح هستند، نه مستحب) اما اينکه بعضي، معتقد به سنّيّت اين گونه اعمال نباشند نبايد مستوجب استهزاء به کساني گردد که آن را سُنّت ميشمارند. و اگر از اين کار خود، قصد توجيه و راهنمائي را داشته باشند، البته باب بحثهاي علمي کاملاً باز است.
اما خطرناکتر از اين مسئله و اين گونه افراد، کسان ديگري هستند که اعمال و افعال تعبدي را که امر صريح هم در مورد آنها وارد شده است، مانند پوشيدن شلوارهاي کوتاه که فقط تا قوزک پا را پوشش ميدهند، مورد مسخره و استهزاء قرار ميدهند و ماية تعجب است چرا بعضيها وقتي که عدهاي را ميبينند که به تطبيق سنت ميپردازند به دلهره و اضطراب ميافتند اينها که کاري نکرده و حرامي انجام ندادهاند و حداقل از مباح خارج نشدهاند آيا منظورشان از اين کار اين است که به جنگ مسلمانان بروند و اهل شرک را بحال خود بگذارند، پس پنابر خدا.
اي برادران : استهزاء به سنت، پيامآور بدترين شرارتها است. عبدالله ديلمي گفته است، اولين نشانههاي افول دين ترک سنت است و سنتها که به منزلة رشتههاي دين هستند يکي پس از ديگري خواهند رفت کما اينکه ريسمان (که استحکامش با پيوند ميان رشتههاست) با پاره شدن يک يک رشتهها از بين ميرود. (دارمي اين حديث را تخريج نموده: (1/58) ،وابن بطه : (1/350)، و لالکائي: (1/93) اين حديث را نقل کرده اند.)
پس، اي برادران چارهاي جز بازگشت به کتاب و سنت بر مبناي فهم سلف صالح امت، وجود ندارد، چون تمام نيکيها در پيروي از گذشتگان نهفته است و تمام بديها در بدعت آفريني قرار گرفته است (اين بيت از (متن الجوهرة) نوشته ابراهيم اللقاني گرفته شده ، و منظومه اي است در عقيده بر نهج و شيوه ي اشاعره . و از مفارقات عجيب او اين بيت است که مي گويد:
وکل نص أوهم التشبيها أوله أو فوض ورم تنزيها
اي کاش مي دانستم آيا تأويل وتفويض روش سلف است؟
ببين چگونه به تأويل و تفويض امر مي کند؟! به هر حال به اين خاطر اين شعر را آوردم تاحال ا هل بدعت را بيان کنم و بدانيد چه قدر مضطرب هستندو شعر را به عنوان شاهد آوردم چون معني آن درست است. اگر چه خود شاعر به آن ملتزم نيست زيرا بسياري از حاملان فقه فقيه نيستند.)
ابو حفص عمر بن سلمه نيشابوري گفته است، کسي که تمام افعال و احوال خود را در هر زمان با ميزان کتاب و سنت، سنجش نکند پس نبايد او را در ديوان مردان جستجو کرد. و محمد بن عبدالوهاب نيز گفته است کسي که جزء کوچکي از آنچه رسول الله صلى الله عليه وسلم بعنوان دين آورده است را مورد بغض قرار دهد حتي اگر به آن هم عمل نمايد، کافر خواهد شد و کسي که به جزء کوچکي از دين پيامبر يا ثواب و عقاب خدا استهزاء نمايد، کافر خواهد شد و دليل اين امر، قول خداي تبارک و تعالي است که ميفرمايد:
{قُلْ أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِؤُونَ لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ} (توبه : 65-66)
«بگو (اي محمد صلى الله عليه وسلم آيا به خدا و آيات او و به پيامبرش استهزاء ميکنيد، عذرخواهي مکنيد (چون هيچ عذري از شما پذيرفته نيست) بدرستي کافر شديد پس از آنکه ايمان آورده بوديد».
و سليمان بن محمد بن عبدالوهاب ميگويد علماء اجماع و اتفاق دارند بر کفر کسي که و لو بصورت مزاح به خدا يا به قرآن يا به پيامبر يا به دين اسلام استهزاء نمايد. پس اي مسلمانها، موضوع بسيار پر اهميت است و در خور توجه شما اگر مقارنه و مقايسهاي داشته باشيد ميان سخن آن مرديکه در غزوه تبوک بر زبان راند و آيه فوق در مورد او نازل شد و سخنان کساني که امروز حتي بنام مسلمان بر زبان جاري ميکنند، سخنان اينها بسي غليظتر و شديدتر است پس پناه بر خدا، ابن بطه گفته است، برادران من از خدا بترسيد و بپرهيزيد از همنشيني با کساني که دچار فتنه شدهاند و دلهايشان منقلب شده است و بصيرتشان خاموش گرديده است و در صف حمايت از باطل در آمدهاند پس آنها در تاريکي قدم بر ميدارند و در تاريکي زندگي ميکنند. و همنشيني با آنان شما را نيز مبتلا خواهد نمود.
پس به پروردگار کريم پناه ببريد و آنچه را که به شما دستور داده است و شما را به انجام آن ترغيب نموده است بجاي آوريد و مسائل خود را از او بخواهيد که او جل شأنه فرموده است :
{رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ} (آل عمران : 8)
«خداوندا دلهاي ما را بعد از آنکه ما را هدايت دادي، منحرف مگردان و رحمت خود را به ما ببخشاي که بدرستي تو بسيار بخشندهاي».
عبدالقيوم بن محمد بن ناصر سحيباني
به نقل از سايت ارزشمند عقيده
0 نظرات:
ارسال یک نظر