زبان درازى بر انبياء

 

زبان درازى بر انبياء


اهانت هاى مذكور از طرف مدعيان تشيع فقط برعليه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم محدود نبوده  بلكه نمونهء همين زبان درازى هاى موهن وحتى بدتر از آنرا نسبت به انبياء گذشته نيز روا داشته اند، برعليه موسى وخضر جسارت نموده ومدعى شده اند كه جعفر از آندو عالم تر بوده است، كافى روايت جعل ميكند كه سيف التمار گفته است: ما با ابوعبدالله در خانهء كعبه بوديم ... گفت سوگند بخداى كعبه اگر من بين موسى وخضر ميبودم به آندو ميگفتم كه من از آندو عالم تر هستم، واز آن چه كه دردستشان نبود خبر ميدادم!!
وبه پيامبران اولى العزم نيز اهانت نموده و چنين روايت هايى جعل نموده اند: وقتى كه على متولد شد، رسول خدا- ص- بسوى او رفت، ليكن اورا ديد كه دست راستش درگوش راستش بوده واذان ميدهد، وبوحدانيت خدا ورسالت او شهادت ميدهد در صورتى كه در آنروز متولد شده بود، سپس او برسول خدا گفت بخوان، به اوگفت تو بخوان! وبقيهء روايت چنين است!
 على شروع كرد به خواندن از صحفى كه خداوند عزوجل برآدم نازل نموده است، حتى ا گر شيث بلند ميشد اورا تأييد ميكرد، سپس  تورات موسى را خواند كه اگر موسى حاضر ميشد اقرار ميكرد كه على از او بهتر ميخواند! سپس زبور داود را خواند حتى اگر داود حاضر ميشد اعتراف ميكرد كه على از او بهتر ميخواند، سپس انجيل عيسى را خواند كه اگر عيسى حاضر ميشد اقرار ميكرد كه على ازاوانجيل را بهتر حفظ دارد، سپس قرآن را خواند كه ديدم مثل الان كه من آنرا در حفظ دارم ميخواند بدون اينكه آيه اى از آن شنيده باشم، [1]
اين دروغ هاى موهن وزشت را چه بايد ناميد؟ آيا ابن تيميه حق ندارد بگويد كه، نه دهم دروغ در جهان نزد شيعيان است،
و روايت جعلى شيعيان ميگويد كه در روز قيامت منادى ندا ميدهد كه:
خليفهء خدا در زمين او كجاست؟ داود برميخيزد،از طرف خدا به او ندا داده ميشود كه قصد ما تو نيستى، اگر چه تو خليفه خدا هستى، سپس منادى ندا ميدهد كه خليفهء خدا در زمين كجاست؟ اميرالمؤمنين على بن ابى طالب برميخيزد، پس از طرف خداوند عزوجل ندا ميآيد كه : اى مخلوقات اين على بن ابى طالب خليفهء خدا وحجت او درزمين  است، [2]
وبرانبياء الهى اهانت نموده وگفته اند كه: نعمت الهى بر ايوب پيامبر قطع نشد مگر اينكه ولايت على را منكر شد، -ولى سؤال اينجاست كه ايوب چه دشمنى با على داشته، مگر او هم ناصبى بوده!- وهكذا حضرت يونس در شكم ماهى گرفتار شد چون منكر ولايت على بود  وهكذا يوسف وقبل از او آدم عليهم السلام!!
حويزى در تفسير خودش روايت كرده كه: عبدالله بن عمر پيش زين العابدين رفته و پرسيد كه: اى فرزند حسين: توگفته اى كه يونس بن متى بدين خاطر گرفتار ماهى شد كه ولايت جد تو بر او عرضه شد، واو در اينمورد توقف نمود!؟  گفت بله، مادرت بميرد! گفت بمن هم نشان بده تاباور كنم تو راست ميگويى! دستور داد كه چشم هاى او ومرا با پارچه اى ببندند! وبعد از يك ساعت دستور داد تا چشم مارا باز كنند، ديديم كه ما در ساحل يك دريا هستيم كه موج ميزند! –تورا بخدا قصه هاى هزار يكشب را ببين- ابن عمرگفت:
سرور من خونم به گردنت! تورا بخدا رهايم كن!  گفت كمى صبر كن تا بتونشان بدهم كه من راستگو هستم!-بنازم به دليل محكم ودندان شكن-  سپس ماهى را صدا زد! ماهى سرش را از دريا بيرون آورده وگفت لبيك لبيك –بفرمانم- اى ولى خدا! گفت تو كى هستى؟ حواب داد من ماهى يونس هستم سرور من ! گفت بما خبر بده، ماهى گفت اى سرور من، خداوند هر پيامبرى از آدم تا جدت كه مبعوث نموده برآنها ولايت شما اهل بيت را عرضه نموده است، هر پيامبرى كه قبول نموده  نجات يافته وبه سلامتى رسيده است وهركس كه نپذيرفته يا در حمل آن توقف نموده ويا دودل شده به مصيبت گرفتار شده است، ومصيبت آدم وغرق شدن نوح !!-هكذا والا نوح كه غرق نشد، ليكن دروغگو كه حافظه ندارد-وبه آتش افتادن ابراهيم ودر چاه افتادن يوسف ومصيبت هاى ايوب واشتباه داود -همه بخاطر ردولايت مجعول بوده است- تا اينكه خداوند يونس را مبعوث نمود وبه او دستور داد كه ولايت اميرالمؤمنين را بپذيرد ! شاهد گربه كه دمش باشد شاهد ولى الله هم ماهى خواهد بود چه مدركى بالاتر از اين چشم بندى وشهادت ماهى! -[3]  آرى اينست علوم اهل بيت واسرار اهل بيت مدعيان تشيع كه ماهى شهادت بدهد ! آن هم با اين همه اهانت وزبان درازى بر پيامبران معصوم الهى،
وبحرانى در مقدمهء تفسير البرهان از سلمان جعل نموده كه به على رضي الله عنه گفته است: پدر ومادرم فدايت باد اى كشتهء كوفان!-هكذا- تو حجتى هستى كه خداوند بوسيلهء آن توبهء آدم را پذيرفت، ويوسف را بوسيلهء تو نجات داد، وتو داستان ايوب وسبب تغيير نعمت الهى بر او هستى!![4] واز "معانى الأخبار " نقل نموده كه ابوعبدالله در بارهء گفتهء على –ع-  پرسيده شده " امر ما سخت وسنگين ميباشد –صعب مستصعب- وجز فرشته هاى مقرب يا پيامبر يا بنده اى كه خداوند قلب اورا به ايمان امتحان كرده باشد، آنرا نمى پذيرد! جواب داد كه:
در ميان فرشتگان مقرب وغيرمقرب وجود دارد، ودر ميان انبياء مرسل وغيرمرسل ! ودر ميان مومنان امتحان شده وغير امتحان شده وجود دارد، وموضوع شمارا به فرشتگان عرضه نمودند كه جز مقربان آنرا نپذيرفتند، -آخر كسى نيست از اين نمايشنامه نويسان كذاب ومضحك سؤال كند كه دشمنى ملائكه  وانبياء با اهل بيت در چيست!!؟- وبرانبياء عرضه شد كه جز مرسلان آنرا قبول نكردند، وبرمؤمنان عرضه شد وجز امتحان شدگان آنرا قبول نكردند،![5]
وراجع به پدر پيامبران آدم صلوات الله عليه با كمال وقاحت نوشته اند كه: كلماتى كه آدم از طرف پروردگارش دريافت نمود كه بوسيلهء آن توبه اش را قبول نمود، سؤال او بحق محمد وعلى وفاطمه وحسن وحسين بود، [6] در صورتى كه صريح قرآن ميفرمايد كه آن كلمات اين بود: )قَالا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ) (لأعراف:23)= گفتند: «پروردگارا! ما به خويشتن ستم كرديم! و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى، از زيانكاران خواهيم بود!»
آيا مدعيان مسيحيت كه دين حضرت مسيح را تبديل وتحريف كردند مگركارى غير از تحريفات وغلوهاى مدعيان تشيع انجام داده اند،
اينست عقيدهء كفر آميز مدعيان تشيع كه در كتب خود آنرا مخفى نموده وبه آن ايمان دارند، ولى در ميان مسلمين تقيه نموده وآنرا-بعضا- انكار ميكنند،  واين جسارت ها واهانت هاى قبيح آنها به برگزيدگان الهى از آنجمله به سرور پيامبران وامام انبياء حضرت محمد –ص- مي‌باشد.

 
[1]  روضهء الواعظين ص 84
[2]  كشف الغمة1/141
[3]  تفسير نورالثقلين 3/435
[4]  البرهان مقدمه ص27
[5]  مقدهء البرهان ص 26
[6]  كتاب الخصال از ابن بابويه قمى 1/270

0 نظرات:

ارسال یک نظر