روايتى از انقلاب عاشورا و شهادت حسين رضى الله عنه


روايتى از انقلاب عاشورا و شهادت حسين رضى الله عنه

 حادثه كربلا از وقايع مهم اسلام است كه مقاصد و مفاهيم والا و پر ارزشي در بر دارد. عمق اين تراژدي بقدري بزرگ است كه با گذشت چندين قرن، با فرا رسيدن روز عاشورا، خاطره اندوه بار شهادت مظلومانه حسين رضي الله عنه و ياران باوفايش در اذهان ميليونها انسان مومن وآزاده تداعي مي شود و موج عواطف و احساسات انساني و ايماني در سينه هايشان به تلاطم مي افتد از اين رو، نبايد داستان حادثه كربلا و شهادت حضرت حسين رضي الله عنه را مساله ساده اي تصور كرد و به سادگي از كنار آن گذشت زيرا داستان كربلا است كه براي الله قيام مي كند و انسانيت را به نهضتي فرا مي خواند كه اساس آن آزادي، عدالت و نهضت فرزند رسول الله صلي الله عليه وسلم او مي خواهد تا مردم از ظلم و جور حاكمان زمان «رهايي يابند و عدل و قسط و برادري و برابري در همه جا گسترش يابد شرافت و براي تحقق اين آرمان والا و الهي «باعشق ايمان و باكمال شجاعت و شهامت قدم بر مي دارد. و در نهايت با شهادت وجود با ارزش خويش به همگان درس آزادگي و عزت مي آموزد. لذا بجاست كه در سال عزت و ا فتخار حسيني و به مناسبت سالروز شهادت آن بزرگ مرد تاريخ، اين حركت انقلابي و تاريخي مورد مطالعه خوانندگان گرامي قرار گيرد.


نام و نسب

ايشان ابو عبدالله، حسين بن علي بن ابي طالب، فرزند دوم علي بن ابي طالب و فاطمه زهرا بنت رسول الله است.

حضرت حسين لقبهاي متعددي دارند كه برخي عبارتند از: سيد، في، ولي، مبارك، سبط، شهيد كربلا (1) برخي حسين را سيدالشهداء نيز لقب داده اند‍‍‍‍؛ و اين لقب براي حضرت حسين كاملا بجاست زيرا رسول اكرم «سيدالشهدا حمزه بن عبدالمطلب، و رجل قام الي امام جائر فامره ونهاه فقتله»(2) سرور شهيدان حمزه بن عبدالمطلب است و مردي كه در مقابل حاكم ظالم قيام مي كند واو را امر به معروف و نهي از منكر كند و به دست او كشته شود.

ولادت

 روز ولادت حسين رضي الله عنه در پنجم شعبان سال چهارم هجري در مدينه منوره به دنيا آمد، رسول اكرم صلي الله عليه وسلم بي نهايت خوشحال گرديد و شادمانه به ديدار فرزندزاده خود شتافت، كام او را با آب دهان خويش متبرك ساخته و در حق وي دعاي خير نمود آنگاه پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: پسرم را چه نام نهاده ايد؟ علي رضي الله عنه در جواب پيامبر صلي الله عليه وسلم گفت: او را «حرب» جنگاور ناميده ام؛ پيامبر تبسم زد و فرمود: نام او «حسين» است (3) در روز هفتم ولادت حضرت حسين رضي الله عنه گوسندي عقيقه كرد و فرمود: موي سرش را بچينند و هم وزن آن نقره صدقه دهند.(4)

حضرت حسن و حسين در دوران كودكي خود، همواره مورد عنايت و لطف بيش از حد پيامبر صلي الله عليه وسلم و آن دو را فرزندان خود ناميدند و هرگاه نز د دخترشان فاطمه (رضي الله عنها) مي آمدند، مي فرمودند: فرزندانم را به نزد من بياوريد؛ گاهي اوقات آن حضرت مي فرمود: «هما ريحانتاي من الدنيا»(5) ؛ آن دو، دوگل خوشبوي من در دنيا هستند.«الحسن والحسين سيداشباب اهل الجنه»(6) حسن و حسين، سيد و سرور جوانان بهشتي اند. يعلي بن مره مي گويند: روزي حسين رضي الله عنه در كوچه بازي مي كرد، رسول اكرم صلي الله عليه وسلم دستهاي مباركش را دراز كرد. حسين رضي الله عنه به اين سو وآن سو مي رفت، پيامبر صلي الله عليه وسلم او راخنداند و بغل گرفت، يك دست را زير ذقن و دست ديگرشان را بالاي سر حسين قرار دادند و فرمودند :«حسين مني وأنا من حسين، أحب الله من أحب حسينا» حسين از من است ومن از حسين ام ، الله دوست بدارد كسي را كه حسين را دوست مي دارد.

جابر بن عبدالله روايت مي كندكه رسول اكرم صلي الله عليه وسلم فرمودند:«من سره أن ينظر إلي رجل من أهل الجنه فلينظر إلي الحسين بن علي»(7)

هر كس دوست دارد به مردي از اهل بهشت بنگرد، به حسين بن علي نگاه كند.

در روايات متعددي آمده است كه رسول اكرم صلي الله عليه وسلم حسين را بر دوش خود سوار مي كرد و او را به سينه خود مي چسپاند و دهان و گلوي وي را مي بوسيد كه همه اين روايات، دلالت بر اين فضائل و مناقب والاي ايشان دارد؛ علامه محدث بزرگوار، شاه عبدالحق دهلوي رحمه الله مي فرمايد: «به حسب شرف ذات وطهارت طينت و پاكي جوهر، هيچ كس به فاطمه، حسن و حسين و ديگر اهل بيت نرسد». (8)

بزرگداشت حضرت حسين رضي الله عنه در ميان صحابه پيامبر صلی الله علیه و سلم
خلفاي راشدين صحابه گرامي پيامبر صلی الله عليه وسلم حسن و حسين رضي الله عنهما را بي نهايت دوست مي داشتند و همواره آنان را مورد بزرگداشت و احترام قرار ميدادند: حضرت ابوبكر رضي الله عنه در مورد بزرگداشت و احترام به اهل بيت مي فرمايد :«ارقبوا محمدا في اهل بيت»(9)؛ حرمت پيامبر صلي الله عليه وسلم را در مورد احترام به اهل بيت ايشان، مراعات كنيد. عقبه بن حارث مي گويد: روزي ابوبكر را ديدم كه حضرت حسن را بلند كرده و مي گويد: فدايت باد پدرم به پيامبر شبيه است نه به علي؛ در حاليكه حضرت علي مي خنديد(10)گرچه اين روايت در مورد حضرت حسن رضي الله عنه روايت شده است اما بيانگر اظهار دوستي و علاقه حضرت ابوبكر نسبت به فرزندان علي است؛ با اين حال علامه ابن كثير دمشقي درباره احترام حضرت ابوبكر رضي الله عنه به حضرت حسين رضي الله عنه مي گويد:
«كان الصديق، يكرمه ويعظمه»؛ ابوبكر صديق رضي الله عنه حسين رضي الله عنه را مورد اكرام و بزرگداشت قرار مي داد. عمر فاروق رضي الله عنه نيز نسبت به فرزندان علي رضي الله عنه فوق العاده اظهار محبت مي كرد؛ تا آنجا كه حسن وحسين رضي الله عنهما را از شركت كنندگان غزوه بدر بشمار مي آورد و آنان را از مزايا و حقوق بالاي اصحاب بدر، بهره مند مي ساخت و براي هريك از آن بزرگواران، ماهيانه پنج هزار درهم، حقوق مقرر كرد. ( 11) حضرت باقر رضي الله عنه روايت مي كند: چون دختر يزدگرد را براي عمر رضی الله عنه آوردند، دوشيزه هاي مدينه به تماشاي او آمدند، او را به مسجد آوردند و عمر رضي الله عنه به توصيه امير المومنين علي او را آزاد گذاشت كه هر كه را مي خواهد انتخاب كند، وحسين بن علي را انتخاب نمود.

اين ماجرا، حكايت از تقدير و برگداشت عمر به اهل بيت پيامبر * دارد و مقام والاي حسين رضي الله عنه را نزد عمر فاروق رضي الله عنه به اثبات مي رساند. ابو نعيم مي گويد: در صحنه اي كه من حضور داشتم، مردي از عبدالله بن عمر رضي الله عنه درباره حكم خون پشه سوال كرد، ابن عمر پرسيد اهل كجايي؟ مرد گفت: از اهل عراقم. ابن عمر گفت: اين مرد را ميبينيد از من درباره حكم خون پشه مي پرسد در حاليكه آنان فرزندان پيامبر* كشتند و پروايي هم نداشتند؛ من شخصا از رسول اكرم * شنيدم كه مي فرمود :«حسن وحسين دو گل خوشبوي من در دنيا هستند» (12)

ويژگيهاى اخلاقى حسين رضي الله عنه
سيره نويسان عقيده دارند كه حضرت حسين رضي الله عنه شبيه ترين مردم به پيامبر اسلام * از جهت قامت و اندام بود، و در عين حال از ويژگيها و سجاياي اخلاقي بسيار والايي بر خوردار بود كه او را به جد بزرگوارش از هر حيث مشابه تر ميساخت. هرگز در جايي ذكر نشده است كه آن حضرت در مقام برخورد با مردم، كسي را تخطئه كرده باشد. بلكه همواره در آموزش و ايجاد بينش عميق دين، سعي مي كرد.

وفات و شجاعت

حضرت حسين رضي الله عنه در اوج بخشندگي و گذشت از دو صفت ممتاز و شايسته انساني، يعني: وفا و شجاعت كه خاندان او را سزد، بر خوردار بود؛ يكي از موارد وفاي به عهد او آن است كه پس از وفات برادرش حسن عليه معاويه قيام نكرد، زيرا برادر بزرگوارش با او صلح كرده و پيماني برقرار ساخته بود و چون ياران، او را ترغيب كردند با معاويه به مبارزه برخيزد و خلافت را از او باز ستاند، به آنان گوشزد كردكه معاويه با برادرش پيماني دارد كه تا موعدش فرا نرسيده، نقض آن روا نيست. شجاعتي را كه تاريخ از حسين رضي الله عنه روايت ميكند، چندان از مردي همچو او شگفت نيست، چنانكه در نبردهاي آفريقاي شمالي، طبرستان و قسطنطنيه شركت داشت، و در تمامي نبردهاي پدر بزگوارش، از «جمل» تا «صفين» در ركاب وي حاضر بود و در تاريخ بشر نمي توان در شجاعت و پر دلي، نمونه اي يافت كه به پاي رشادتي برسد كه حسين رضي الله عنه در كربلا از خود نشان داد.(13)

ايثار و همدردى
حسين رضي الله عنه بسيار عاطفي و مهربان و فروتن و بخشنده بود، و در راه فراهم آوردن نيازمنديهاي مردم، كوشا بود و همه تلاش و كوشش خويش را در جهت بر طرف كردن ناراحتي ها و اندوه هاي مردم به كار مي برد.
گويند: روزي گذرش بر گروهي از بينوايان افتاد كه خوراك می خوردند و خوردن آنان طبق عادت عرب بود، آن حضرت را به خوردن خوراك دعوت كردند، حسين رضي الله عنه پياده شد و با آنان خوراك خورد و فرمود: «من دعوت شما را پذيرفتم، شما نيز بايد دعوت مرا بپذيريد» آنگاه از آنان براي يك يك در خانه خويش دعوت به عمل آورد.(14)

عبادت ونيايش
حسين رضي الله عنه افزون بر نمازهاي پنجگانه، بسيار به نمازهاي سنت و نافله علاقه داشت، روزها را روزه مي گرفت و شبها در نيايش الله سبحانه و تعالي سپري مي ساخت. مصعب مي گويد: حسين رضي الله عنه بيست و پنج بار با پاي پياده حج خانه كعبه را انجام داد.(15)

دگرگونى در زندگى حضرت حسين
ماجراي دگرگوني در زندگاني حضرت حسين از زماني آغاز شد كه معاويه رضي الله عنه اعلام كرد كه امر خلافت را پس از خود به فرزندش يزيد واگذار مي نمايد؛ علت اعلام چنين مساله اي از جانب معاويه رضي الله عنه بخاطر بيم از ايجاد اغتشاش و جلوگيري از گسترش قتل و فساد در ميان مسلمانان بود زيرا بيم آن مي رفت كه پس از وفات معاويه گروههاي متنازع بر تعيين خليفه، با يكديگر درگير شوند و بار ديگر آتش تفرقه و پراكندگي جامعه مسلمانان را فراگيرد؛ به همين خاطر معاويه رضي الله عنه به كارگزاران و حكام خويش دستور داد تا از مردم براي فرزندش يزيد، بيعت بگيرند؛ كارگزاران و فرستادگان معاويه به وي خبر دادند كه مردم شام، عراق، كوفه و بصره با بيعت يزيد اتفاق كرده اند؛ اما در سرزمين حجاز، حسين رضي الله عنه، عبدالله بن زبير رضي الله عنه، عبدالله بن عمر رضي الله عنه، عبدالله بن عباس رضي الله عنه و عبدالرحمن بن ابي بكر رضي الله عنه بيعت با يزيد را نمي پزيرند.(16) سرانجام معاويه رضي الله عنه در سال 56 هـ براي اداي حج راهي مكه مكرمه شد و در راه بازگشت به مدينه منوره آمد؛ به مسجد النبي رفت و بر منبر نشست و پس از ستايش الله متعال گفت: «به راستي من در كار مسلمانان، پس از خويش نظر كردم و بعد از خود براي ايشان، شايسته تر از فرزندم يزيد نيافتم«.
اما عبدالله بن زبير رضي الله عنه اعتراض كرد و گفت: شايسته نيست تا شما بر بيعت فرزندتان يزيد اصرار كنيد، ما سه پيشنهاد را به شما عرضه ميداريم كه روش كساني هست كه قبل از شما خلافت كردند.
1- يا چنان كن كه پيامبر الله كردند، و پس از خود كسي را به عنوان خليفه نامزد نكرد و انتخاب خليفه را به مسلمانان واگذار كردند.
و در نتيجه مردم ابوبكر رضي الله عنه را برگزيدند.
2-يا به روش حضرت ابوبكر عمل كن، كه ايشان كسي را به فرمانروايي و خلافت برگزيدند كه هيچ گونه نسبت خويشاوندي و قرابتي با وي نداشتند.
3- و يا روش عمر رضي الله عنه را برگزين كه امر خلافت را به شش نفر از كساني واگذار كرد كه فرزندش جز آنان نبود .(17)
اما حضرت معاويه رضي الله عنه در جواب گفتند: حالا ديگر فرصت از دست رفته و من بيعت مردم را با يزيد به اتمام رسانده ام، لذا راي و نظر من اينست كه شما با يزيد بيعت كنيد.

اينكه يزيد بن معاويه پس از بدست گرفتن زمام امور خلافت كارهاي ناشايستي انجام داد و بي كفايتي و نااهليتي خويش را به اثبات رساند، ربطي به انتخاب وي توسط معاويه رضي الله عنه ندارد. زيرا ايشان با كمال ديانت و حسن نيت فكر ميكرد و يزيد را شايسته خلافت ميدانست. علامه عبدالرحمن بن خلدون در اين باره مي نويسد:«معاويه درباره وليعهد ساختن پسرش يزيد مصلحت را در نطر گرفت، عمل معاويه هر چند با موافقت مردم انجام يافت همين توافق براي امر ولايت عهد حجتي است، ولي آنچه معاويه را به برگزيدن پسرش يزيد براي ولايت عهد برانگيخت و ديگري را در نظر نگرفت بي شك مراعات مصلحت در اجتماع مردم و هم آهنگ ساختن تمايلات ايشان بود زيرا اهل حل و عقد كه در اين هنگام از امويان بشمار مي رفتند همه بر ولايت عهد يزيد هم راي و متفق بودند و بخلافت ديگري جز يزيد تن در نمي دادند در حاليكه آنان دسته برگزيده قريش و همه پيروان مذهب بودند و از ميان ملت اسلام يا عرب، خداوندان غلبه وجهانگشايي بشمار مي رفتند. از اينرو معاويه، يزيد را بر ديگر كساني كه گمان مي كرد از وي برتر و شايسته ترند ترجيح داد و از فاضل عدول كرد و مفضول را برگزيد بسبب آنكه باتفاق و همراهي و متحد بودن تمايلات و آرزوهاي مردم بسيار شيفته بود و مي دانست كه وحدت كلمه در نزد شارع از اينگونه مانع از روشي جز اين امور مهمتر است. و هر چند به معاويه جز اين هم گمان نمي رفت، زيرا عادل بود و درك همراهي رسو ل الله صلي الله عليه وسلم كرده بود و حضور داشتن اكابر صحابه هنگام تعيين ولايت عهد و سكوت آنان در اين باره، دليل بر منتفي شدن هر گونه شك و ترديد در او است زيرا آنان كساني نبودند كه در راه حق سازشكاري و نرمي نشان دهند و معاويه هم از كساني نبود كه در قبول حق، حميت مانع او شود زيرا آنان همه مقامي والاتر از آن داشتند كه درباره ايشان بتوان اينگونه تصورات كرد و عدالت آنان مانع از آن بود». (18)

حضرت حسين رضي الله عنه در روزگار يزيد
پس از آنكه يزيد بر مسند خلافت نشست، هيچ غمي جز بيعت حسين بن علي رضي الله عنه، عبدالله بن زبير رضي الله عنه، وعبدالله بن عمر رضي الله عنه نداشت؛ زيرا بخوبي مي دانست كه اينان در راس كساني قرار دارند كه در زمان معاويه رضي الله عنه از بيعت با او سرباز زدند. از اين رو براي حاكم مدينه، وليد بن عتبه، نامه اي به اين مضمون ارسال كرد:

«به نام خداي رحمان و رحيم، از يزيد، اميرمومنان به وليد بن عتبه، اما بعد؛ معاويه يكي از بندگان خدا بود كه او را حرمت داد و خليفه كرد و قدرت وسلطه داد كه به مدت مقرر زندگي كرد و به وقت مقرر بمرد ... اما بعد؛ حسين وعبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير را سخت و بي امان به بيعت وادار كن تا بيعت كنند والسلام».(19)

وليد بن عتبه، پس از دريافت نامه، مروان بن حكم را كه حاكم قبلي مدينه بود، براي مشورت فرا خوانده و از او نظر خواست، مروان مشورت داد تا كساني نزد حسين و عبدالله بن زبير بروند و از آنان براي يزيد بيعت بگيرند و اگر آنان امتناع ورزيدند، در آن صورت گردنشان زده شود. فرستاده وليد به نزد حسين بن علي و عبدالله بن زبير رفت و هر دو بزرگوار را در مسجد يافت و پيام حاكم مدينه را به آنان ابلاغ كرد؛ حسين با فهم فراست خاصي كه داشت. حقيقت را دريافت و فرمود: چنين به نظر مي رسد كه معاويه در گذشته و حاكم مدينه مي خواهد قبل از انتشار اين خبر، از ما براي يزيد بيعت بگيرد.

عبدالله بن زبير نيز فرموده ايشان را تاييد كرد؛ حسين رضي الله عنه براي تحقيق بيشتر، تصميم گرفت تا نزد حاكم مدينه حاضر شود لذا به كساني از ياران خويش فرمان داد سلاح برگيرند و همراه او به خانه وليد بن عتبه بيايند و به آنان توصيه كرد: اگر ديديد كه من شما را فرا مي خوانم و يا اينكه شنيديد صدايم بلند شده است، همگي شتابان به كمك من بياييد و در غير اين صورت كاري نكنيد تا من به نزد شما برگردم. چون بيعت با يزيد را به آن حضرت پيشنهاد كردند، گفت: من به پنهاني بيعت نمي كنم؛ هرگاه امير در مسجد حاضر شد و مردم را به بيعت با يزيد فرا خواند، من نيز همراه ايشان بيعت خواهم كرد. (20) حاكم مدينه علي رغم مخالفت مروان، پيشنهاد حسين رضي الله عنه را پذيرفت، اما پس از آنكه حضرت حسين رضي الله عنه به خانه بازگشت، تصميم گرفت تا شب هنگام به مكه هجرت كند. عبدالله بن زبير نيز به همراه برادرش جعفر، در همان شب از مدينه به سوي مكه عازم شد. حضرت حسين رضي الله عنه در مكه مكرمه مورد احترام و توجه فوق العاده بزرگان آن شهر قرار گرفت، گروههاي مختلفي از مردم، اطراف ايشان جمع مي شدند و به سخنان شيواي او گوش مي دادند، ابن زبير نيز در جوار خانه كعبه به عبادت و نيايش مي پرداخت وگاه بعد از اداي نماز به همراه تعداد زيادي از مردم به نزد حسين مي رفت.

 دعوت مردم كوفه
مردم كوفه در مدت پنج سال حكومت علي رضي الله عنه با گوشه هايي از فضائل و مناقب آن بزرگوار آشنايي داشتند و به زهد وتقوا وعدالت علي رضي الله عنه و خاندانش معتقد بودند، لذا زماني كه كوفيان شنيدند كه معاويه رضي الله عنه وفات كرده وكار خلافت به يزيد واگذار شده و حسين رضي الله عنه از بيعت با يزيد امتناع ورزيده و به مكه آمده است، نامه هاي فراواني به حسين نوشته و او را براي عزيمت به كوفه دعوت نمودند، در برخي از روايات آمده است كه هيجده هزار نامه براي حسين رضي الله عنه ارسال شده بود.(21)

حضرت حسين درنگ مي كرد كه اين همه دعوتهاي پياپي را چه پاسخ دهد، در نهايت به اين نتيجه رسيد كه پسر عمويش، مسلم بن عقيل را جهت ارزيابي و صحت و سقم اخبار آن ديار، به كوفه بفرستد، مسلم بعد از ورود به كوفه با استقبال گرم مردم رو به رو گرديد؛ هزاران نفر از مردم كوفه با او به نيابت از حسين رضي الله عنه بيعت نمودند، مسلم به حسين رضي الله عنه نامه نوشت و اوضاع مساعد كوفه و اشتياق مردم آن سامان را به حسين رضي الله عنه گزارش داد. از طرفي، برخي اهالي كوفه در نامه اي يزيد را از وقايع كوفه و آمادگي مردم؛ در بيعت با حسين مطلع ساختند؛ يزيد به مشورت «مرجون» امارت كوفه را به عبيدالله بن زياد واگذار كرد و به وي دستور داد تا به محض ورود به كوفه، مسلم بن عقيل را تبعيد و به قتل برساند.

ابن زياد به كوفه آمد و مردم را با تهديد و تطميع از اطراف مسلم بن عقيل پراكنده ساخت بطوري كه در پايان شب همان روز، مسلم تنها ماند؛ سرانجام سربازان ابن زياد، مسلم بن عقيل را محاصره كردند و او را نز د عبيدالله بن زياد بردند، ابن زياد پس از گفتگو با وي، دستور داد تا گردنش را بزنند، جلادان ابن زياد، مسلم بن عقيل را در حالي كه تكبير ميگفت به بالاي قصر الاماره برده و سرش را از تنش جدا كردند؛ شهادت مسلم بن عقيل در روز عرفه 9 ذي الحجه، سال شصت هجري بود؛ با اين حال حسين رضي الله عنه يك روز پيش از آن، از مكه به سوي كوفه حركت كرده بود و از شهادت مسلم بن عقيل اطلاع نداشت.

تحليلي پيرامون قيام حسين رضي الله عنه
برخي از تحليلگران و متفكران اسلامي عواملي درباره قيام و نهضت حسين رضي الله عنه بر شمرده اند و اين حركت را توأم با حكمت و فلسفه دانسته اند؛ برخي از عوامل عبارتند از:

1- سبب قيام حسين رضي الله عنه اين بود كه حكومت وقت، از حسين رضي الله عنه بيعت اجباري مي خواست: «خذ الحسين بالبيعة اخذا شديدا ليست فيه رخصة»(22)؛ حسين را بيعت محكم بگير كه هيچ گونه گذشتي در آن نباشد.

حسين رضي الله عنه احساس مي كرد كه در تعقيب قرار دارد و به همين خاطر در جواب اصرار عبدالله بن عباس رضي الله عنه فرمود:

«اگر من در جايي ديگر به شهادت برسم بهتر از آن است كه حرم الله متعال بخاطر من مورد تهاجم قرار گيرد».

2- قيام حسين رضي الله عنه بخاطر دعوت مردم كوفه؛ مردم كوفه بنابر روايتي هيجده هزار نامه براي حسين نوشتند و اعلام حمايت و آمادگي كامل كردند، لذا حسين رضي الله عنه براي گرفتن حكومت قيام كرد و عزم او در به وجود آوردن يك حكومت اسلامي بود.

3-قيام حسين رضي الله عنه بخاطر امر به معروف ونهي از منكر بود، يعني: قطع نظر از اينكه حسين رضي الله عنه را براي بيعت تحت فشار قرار دهند يا مردم كوفه از او دعوت كنند، مسأله مهمتر و مسؤوليت حسين رضي الله عنه قيام در مقابل ظلم و جور حاكم زمان بود.

برخي ديگر تحليل جالبتري دارند و مي گويند: حسين رضي الله عنه كاملا علم به شهادت داشت و با تحليل كافي و وافي به اين نتيجه رسيده بود كه مطلقا زمان گرفتن حكومت نيست و اندك احتمالي هم نمي داد كه حكومت اسلامي براي او فراهم آيد، تنها راهي كه مي توانست انجام دهد راه شهادت بود تا از اين طريق ستمكاري و ظلم حاكم زمان را بر ملا سازد، كه اين حكومت تا آنجا ظلم و ستم پيشه كرده كه حتي حاضر است، فرزند پيامبر را نيز به شها دت برساند.

حركت بسوى كوفه
وقتي كه نامه ها و در خواست هاي مكرر اهالي عراق و نيز نامه مسلم بن عقيل به حسين رضي الله عنه رسيد، ايشان در روز هشتم ذي الحجه، يك روز پيش از شهادت «مسلم» از مكه بيرون آمدند وقصد كوفه كردند؛ بسياري از دوستان حسين هنگامي كه شنيدند ايشان قصد عزيمت به كوفه دارد، از ايشان خواستند تا از رفتن خودداري نمايد، واز بي وفايي ها و عملكرد نادرست اهل كوفه ياد كردند، اما حسين از تصميم خود منصرف نشد و به راهش ادامه داد.

حسين و حر بن يزيد
كاروان حسين در نزديكي كوه بلند با گروهي از لشكر عبيدالله بن زياد روبرو شد كه فرماندهي آ ن را حر بن يزيد در راس هزار سوار كار برعهده داشت، آنان فرمان يافته بودند كه حسين را رها نكنند و او را به نزد عبيدالله بن زياد در كوفه آوردند، آنگاه حسين راه «غريب» را در پيش گرفت و سواركاران ابن زياد همچنان ملازمش بودند؛ روز دوم ماه محرم سال61هجري حسين در يكي از نواحي نينوا به نام كربلا فرود آمد و در آنجا خيمه هاي خويش را بر افراشتند، حسين پرسيدند: نام اين سرزمين چيست ؟ گفتند: كربلا فرمود: «كرب» و«بلا» سختي و مصيبت است.(23)

فرداي آن روز عمر بن سعد با چهار هزار نفر از كوفه رسيد و در مقابل ياران و اهل بيت حسين صف آرايي كرد، مذاكراتي در ميان سران دو لشكر انجام گرفت اما نتيجه اي در برنداشت؛ حسين رضي الله عنه به فرستادگان ابن زياد سه چيز پيشنهاد كرد:

1-بگذاريد از راهي كه آمدم مجددا برگردم.

2- يا خود شخصا نزد يزيد بروم و با وي سخن بگويم.

3-و يا به يكي از مرزهاي اسلامي رفته و جهاد كنم. عقبه بن سمعان مي گويد: من از مكه تا هنگام شهادت حسين رضي الله عنه همراه ايشان بودم، بخدا قسم! ايشان هرگز تقا ضا نفرمود كه نزد يزيد برود و با او بيعت كند و نه آنكه به يكي از مرزهاي اسلامي رود؛ حسين رضي الله عنه فقط دو پيشنهاد داد:

1-اينكه از همان راهي كه آمده دوباره باز گردد.

2-يا اينكه به راه ديگري برود و مسائل را مورد بازبيني قرار دهد.(24)

هنگامي كه حسين رضي الله عنه مشاهده نمود كه اين قوم با او به فريب و خدعه برخاسته اند، تصميم به دعوت آنان گرفت، عمامه پيامبر را بر سر نهاده و بر شتر پيامبر سوار شد و بر فراز جايگاه بلندي قرار گرفت تا مردم صداي او را بشنوند آنگاه باصداي بلند و رسا پس از حمد و ستايش الله متعال، فرمودند: نسبم را به ياد آوريد كه من كيستم. كشتن و شكستن حرمت من چگونه روا خواهد بود مگر نه كه من فرزند پيامبرتانم؟ آيا نشنيده ايد كه رسول الله در باره من و برادرم فرمود: اينان سرور جوانان بهشتي اند. واي به حالتان! آيا كسي از شما راكشته ام و خون او را مي خواهيد؟ يا اينكه مالي از شما را از بين برده ام كه از من كيفر آن مي خواهيد و از من انتقام بگيريد.

سپس نام آن دسته از مردمان اهل كوفه را به زبان آورد كه او را بر بيعت دعوت كرده بودند، و در سپاه ابن زياد به جنگ او آمده بودند، از اين سخنان، زمين زير پاي آنان لرزيد و گروهي از لشكر دشمن به صف حسين رضي الله عنه پيوستند، از جمله حر بن يزيد يكي از فرماندهان بزرگ سپاه ابن زياد به حسين رضي الله عنه و يارانش ملحق گرديد.(25)

 آغاز نبرد خونين
روز جمعه دهم محرم، عمر بن سعد با لشكر همراهش وارد جنگ شد، حسين نيز به اصحابش دستور داد تا در نقاط معيني مستقر شوند، ياران حضرت حسين 72 نفر بودند كه سي و دو نفر سواره و چهل نفر پياده بودند؛ پرچم در دست عباس بن علي بود. همين كه قواي دشمن جلو آمد، حسين رضي الله عنه دستانش را به طرف آسمان بلند كرد و شروع به دعا خواندن كرد پريشاني و اضطراب انديشه سپاهان دشمن را فرا گرفته بود تا آنكه عمر بن سعد خود را به نزديكي اردوگاه حسين رساند و تيري را به سوي خيمه هاي آن حضرت، پرتاب كرد و بانگ زد: «در نزد امير، براي من گواهي دهيد، نخستين كسي بوده ام كه به سوي حسين تير انداختم». آنگاه تيرهاي پياپي به سوي اردوگاه حسين رضي الله عنه رها مي شدند و آن حضرت به تيرها و يارانش مي نگريست و مي فرمود: ياران بزرگوار من! از جاي برخيزيد و بدانيد كه اين تيرها، پيام آوران شوم اين مردمانند براي ما؛ بدين ترتيب جنگ آغاز شد و ياران حسين رضي الله عنه چنان شجاعت و رشادتي از خود نشان دادند كه نظير آن را جز در حماسه و افسانه ها نمي توان سراغ داشت؛ لشكر باطل با آنكه بيش از چهار هزار نفر بود از پاي مردي در سپاه حق ناتوان ماند تا آنجا كه هر لحظه سواركاري از آنان كشته و نقش زمين مي شد. سر انجام عروه بن قيس جلودار سواركاران لشكر ابن سعد گفت: آيا نمي بيني كه چگونه امروز لشكر من در برابر اين مردمان اندك شمار نقش زمين مي شوند، نه سوي آنان پياده نظام و تير باراندند، تا آنجا كه چنان بر تن و جان لشكر حسين نيزه و تير نشست كه از كار افتادند و سوار كاران و پياده نظام همگي زخمي شدند و بسياري نيز به شهادت رسيدند؛ حر بن يزيد نيز همراه با حسين رضي الله عنه با كمال شجاعت و دليري جنگيد و بسياري از دشمنان را از پاي در آورد و سرانجام خود نيز به شهادت رسيد؛ خاندان حسين رضي الله عنه و برادران گراميش نيز در راه دفاع از حسين رضي الله عنه يكي پس از ديگري به جنگ پرداختند و به شهادت رسيدند.

هنگام ظهر، حسين رضي الله عنه و تعداد اندكي از يارانش نماز ظهر خواندند(26)، دشمن به حسين رضي الله عنه نزديك شده بود كه يكي از ياران باوفاي حضرت حسين خود را سپر قرار داد تا اينكه به شدت مجروح شد و بر زمين افتاد، آنگاه زهير بن القين از حسين رضي الله عنه دفاع نمود و سخت جنگيد تا آنكه شهيد شد، علي اكبر پسر خود حسين رضي الله عنه نيز با خواندن اين شعر به سپاه دشمن حمله كرد:
أنا علي بن الحسن بن علي نحن ورب البيت اولي بالنبي
من علي، فرزند حسن بن علي هستم؛ قسم به پروردگار كعبه كه ما به پيامبر نزديكتر هستيم.
مره بن منقذ شقي جلو رفته و او را با نيزه به شهادت رساند، حسين رضي الله عنه با ديدن اين صحنه فرمود: «الله متعال اين قوم را هلاك گرداند كه تو را شهيد كردند، چقدر اين قوم جاهل و نادانند» .

در شدت گرمي و تشنگي حسين رضي الله عنه به نبردش ادامه داد، اما وقتي ديد كه فرزندش عبدالله از شدت درد و تشنگي به خود مي پيچد با گلويي گرفته از حزن و اندوه او را به قصد سيراب كردن بر دستان خويش بالا آورد و به آن مردمان ستمكار گفت:

«اتقو الله في هذا الطفل ان لم تتقوا الله فينا»؛ اگر در حق ما از الله متعال پروا نمي داريد در باره اين كودك از الله بهراسيد.

آنگاه يكي از تيره بختان سپاه دشمن زره انداخت و تيري را به سوي آن كودك معصوم پرتاب كرد و بانگ زد: بيا و با اين سيرابش كن؛ تير بر سينه كودك اصابت كرد حسين رضي الله عنه مشتي از خون كودكش را به آسمان پراكند و فرمود:«رب ان تك قد حبست عنا النصر من السماء فاجعل ذلك لما هو خير، وانتقم لنا من القوم»؛ پروردگارا! اگر از آسمان پيروزي را بر ما دريغ داشته آن را بهر آنچه برتر از آن است قرار ده و براي ما از اين قوم ستمكار انتقام بگير. شرار تشنگي دركام حسين زبانه زد؛ به فرات نزديك آمد تا آب بنوشد؛ اما از كمان حصين بن نمير تيري رها شد و بر دهان آن حضرت نشست؛ آن بزرگوار تير را از جاي بركند و جلو خون را با دستان خويش گرفت؛ حسين رضي الله عنه در جنگ با لشكر انبوهي كه بر او يورش مي آوردند يكه و تنها ماند،گاه به افرادي كه او را محاصره كرده بودند، حمله مي كرد و به تنهايي صفوف آنان را در هم مي شكست؛ كسي جرات حمله بر حضرت را نداشت زيرا به شهادت رساندن آن بزرگوار بر آنان بسيار دشوار بود وكسي كه مرتكب چنين گناهي مي شد كيفر سختي از جانب الله متعال در انتظارش بود؛ تا آنكه شمر بن ذي الجوشن بر آشفت و فرياد زد: واي به حالتان درباره اين مرد چشم به چه داشته ايد مادرتان به عزايتان بنشيند او را بكشيد. از بيم نكوهش و كيفر شمر پيش چشمان او برآن حضرت يورش آوردند و زرعه بن شريك تميمي ضربه اي بر دست چپ آن بزرگوار وارد ساخت. كسي ديگر، ضربه اي بر شانه مباركش فرود آورد و بدين سان حسين بر چهره خويش، نقش زمين شد آنان همچنان حضرتش را مورد آماج نيزه ها و شمشيرهاي خود قرار دادند. گويند: پس از شهادتش سي و سه ضربه نيزه و سي و چهار ضربه شمشير بر وجود مباركش مشاهده شد. آنگاه سنان بن ابي عمرو اصبحي، سر مبارك آن بزرگوار را از تن جدا كرد و به خولي بن يزيد داد.

شهداى اهل بيت
در جنگ نابرابر كربلا 72 تن از ياران حضرت حسين رضي الله عنه به شهادت رسيدند كه شانزده نفر از آنها، اهل بيت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند. برخي مي گويند با حسين رضي الله عنه از برادران و فرزندان و اهل بيت 23نفر به شهادت رسيدند؛ از آن جمله جعفر، حسين، عباس، محمد، عثمان، وابوبكر از فرزندان علي بودند، و از فرزندان خود حسين عبدالله از فرزندان برادرش حسن و عبدالله و قاسم و ابوبكر و از فرزندان عبدالله بن جعفر دو نفر به نامهاي: عون و محمد و از فرزندان عقيل: جعفر و عبد الرحمن و مسلم بن عقيل كه دركوفه به شهادت رسيد واز نوادگان عقيل، عبدالله بن مسلم و محمد بن ابي سعيد در جمع كشتگان بودند.(29)
برخي از علماي اهل سنت نام گذاري علي رضي الله عنه تعدادي از فرزندان خويش را به نامهاي ابوبكر، عمر، عثمان كه دو تن از آنان در واقعه كربلا به شهادت رسيدند، نشانه علاقه و ارتباط دوستان ميان خلفاي راشدين مي دانند.

 وقاحت ابن زياد
اختلاف روايات تاريخي زيادي درباره رخدادهاي اتفاق افتاده پس از فاجعه كربلا تا هنگامي كه خاندان نبوي به نزد يزيد رفتند وجود دارد؛ اما همگي مورخان متفقندكه آنان سرهاي كشته شدگان را به همراه زنان به كوفه بردند و ابن زياد فرمان داد تا سرهاي آنان را در ميان قبايل كوفه بگردانند؛ صبح فرداي آن روز سر مبارك حسين رضي الله عنه را به قصر ابن زياد بردند، ابن زياد با تكه چوبي، دندانها و لبهاي مباركش را مي شكانند؛ زيد بن ارقم رضي الله عنه از اصحاب رسول الله نيز در آنجا بود با خشم فرياد زد: چوبدست را از اين دندانها برگير، سوگند به ذاتي كه معبود راستيني جز او نيست، من خود لبان مبارك رسول الله را بر اين لبان ديده ام كه آنها را مي بوسد، آنگاه با چشمان اشكبار از آنجا بيرون آمد و خطاب به مردم كوفه گفت: اي ملت عرب! شما فرزند فاطمه (رضي الله عنها) را به قتل رسانديد و پسر مرجانه (ابن زياد) را امير خود ساختيد در حاليكه او بهترين افراد را شكنجه و بدان را به بردگي گرفته، شما را چه شده كه به اين ذلت و خواري تن داده ايد؟!(30)

ابن زياد با وقاحت تمام سر آن حضرت و يارانش را افراشته بر نيزه ها به دمشق فرستاد آنگاه زنان اهل بيت را همانند اسيران جنگي، سوار بر شتر به دنبال آنان روانه ساخت، علي بن حسين - زين العابدين - نيز در آن كاروان بود در روايتي آمده كه برگردنش زنجير افكنده بودند و شمر بن ذي الجوشن و محقر بن ثعلبه او را با خود مي بردند.

سر انجام يزيد به نعمان بن بشير كارگزار قبلي او در كوفه فرمان داد تا آل حسين را به مدينه ببرد و توشه و زاد سفر آنان را برايشان فراهم كند.

عدالت الهى
هنوز چهار سال از روز واقعه كربلا نگذشته بود كه عمر يزيد به سرآمد و عدالت الهي در كوفه آشكار شد الله متعال بر قاتلان حسين، مختار بن ابي عبيد ثقفي را چيره گرداند كه داعيه خونخواهي حسين رضي الله عنه را داشت.

وي كوفيان را بيم داد تا با ياري دادن او كوتاهي خود را در ياري حسين رضي الله عنه جبران كنند و با او پيمان ببندند كه انتقام خون آن بزرگوار را خواهند گرفت، مختار آنجا قاتلان حسين رضي الله عنه را مي كشت و مي سوزاند، خانه هايشان را ويران ساخت و گريختگان را تعقيب مي كرد، چنانكه هر قاتل و ضارب و تاراجگري، سزاي كردار خويش را چنانكه بايد ديد. عبيدالله بن زياد را كشت و در آتش سوزاند، و شمر بن ذي الجوشن جلوي سگان انداخت، صدها تن از سرانشان بدين شيوه كشته شدند و هزاران كس از لشكريان و پيروانشان در دريا غرق شدند و يا آنان را به جايي افكندند كه پشت و پناهي نمي يافتند و كسي نبود كه از آنان حمايت و شفاعتي كند (31)

فرجام يزيد
بدون ترديد يزيد در دوران حكومت خويش كارهاي بسيار زشت و جرايم سنگيني را مرتكب گرديد؛ اما در مورد به شهادت رساندن حسين رضي الله عنه توسط او، اختلاف نظرهايي وجود دارد؛ برخي برآنند كه يزيد در اين جنايت داراي هيچ نقش و مسوليتي نبود برخي ديگر مي گويند او در آغاز، عملكرد ابن زياد را تاييد كرد اما سر انجام پيشمان شد؛ اما واقعيت آن است كه يزيد، هيچ يك از كارگزارانش، كوچك يا بزرگ را به علت فاجعه اي كه در كربلا اتفاق افتاد، كيفر نداد و علاوه برآن خود نيز همان سياستي را پي گرفت كه كارگزارانش اعمال ميداشتند چنانكه حرمت مدينه النبي را شكست و لشكري به فرماندهي مسلم بن عقبه بدانجا گسيل داشت كه مردم مدينه را به زنجير كشيدند و همانند قصاب گوسفندان، آنان را سر مي بريدند و در نتيجه، بسياري از مهاجران و انصار و فرزندانشان در آن واقعه به شهادت رسيدند. باز يورش گستاخانه لشكر يزيد به مكه مكرمه آغاز شد اما فرمانده خونخوار آن كه قصد داشت در آنجا نيز همان وقايعي را تكرار كند كه در مدينه مرتكب شده بود، مُرد و در همانجا به گورش سپردند، اما برخي از مردم داغديده مدينه به آنجا آمدند و گورش را شكافتند و جسدش را سوزاندند. سپس لشكر يزيد مكه مكرمه را به محاصره خود درآورد و بعد از چند روز جنگ و درگيري پيغام رسيد كه يزيد مرده است. حضرت عبدالله بن زبير خطاب به لشكريان يزيد گفت:

«يا اهل الشام قد اهلك الله طاغيتكم» (32)
در آن هنگام لشكريان يزيد دست از محاصره برداشتند و متفرق شدند.

عقیده اهل سنت
در كتابهاي عقايد و تاريخ اهل سنت از آمران قتل حسين رضي الله عنه به صراحت اعلام انزجار و تبري شده و بر قاتلان و مباشران آنان لعن و نفرين شده است اما از آنجائيكه به درستي مشخص نيست كه شخص يزيد در به شهادت رساندن حسين رضي الله عنه نقش مستقيم داشته يا نه، اختلاف نظرهايي در مورد لعن يزيد وجود دارد:
امام محمد غزالي مي فرمايند «وفي الجمله: در لعنت اشخاص معين، خطر است، از آن بازديد بود (شهادت حسين رضي الله عنه توسط يزيد) اصلا ثابت نشده است زيرا كه مسلمان نسبت گناه كبيره نبايد كرد بي تحقيق؛ پس ثبوت روا نباشد كه گويي: يا به فرمود: تا كار به لعنت كردن رسد.(33)

 امام احمدي سرهندي مشهور به مجددالف ثاني مي فرمايد: «يزيد بي دولت، از زمره فسقه است، توقف در لعنت او بنابر اصل مقرر اهل سنت است كه شخص معين را اگر چه كافر باشد، تجويز لعنت نكرده اند مگر آنكه به يقين معلوم كند ختم او بر كفر بوده كابي لهب الجهنمي و امراته نه آنكه او شايان لعنت نيست، ان الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا والاخرة» (34)

اما برخي ديگر از محققان اهل سنت به صراحت يزيد را مورد لعن قرار داده اند و اعمال ناشايست و سياست او را مورد انتقاد قرار داده اند. از جمله: شيخ عبدالحق دهلوي مي فرمايد: بالجمله وي مبغوض ترين مردم است نزد ما و كارهايي كه اين بدبخت بي سعادت در اين امت كرده، هيچكس نكرده، بعد از قتل امام حسين و اهانت اهل بيت، و لشكر به تخريب مدينه مطهره و قتل اهل آنجا فرستاده و بقيه از صحابه تابعين را يا امر به قتل كرده و بعد از تخريب مدينه امر به انهدام مكه معظمه و قتل عبدالله بن زبير كرده........

ديگر احتمال توبه و رجوع او را الله داند، حق تعالي دلهاي مرا و تمام مسلمانان را از محبت و موالات وي و اعوان و انصار وي و هر كه با اهل بيت نبوي بد بوده، و بد انديشيده و حق ايشان را پايمال كرده و با ايشان به راه محبت و صدق عقيدت نيست و نبوده نگاه دارد و ما را با اهل بيت محشور گرداند.(35)

دراين مورد شايد بهترين سخن آن باشد كه علامه احمد بن عبدالحليم مشهور به ابن تيميه می فرمايد «انه كان ملكا من ملوك المسلمين، له حسنات وسيات ؛ كان المقتصدون من ائمه السلف يقولون في يزيد وامثاله: انا لا نسبهم ولا نحبهم» ( 36)؛ همانا (يزيد)از پادشاهان مسلمان بود كه در مجموع نيكيها و بديهايي را دارد؛ پيشوايان ميانه رو سلف در مورد يزيد و ديگر كسان كه همانند او بوده اند، مي گويند: نه ما آنان را ناسزا مي گوئيم و نه با آنان محبت مي ورزيم.

 عزادارى از ديدگاه اهل سنت
از ديدگاه فقه اهل سنت و جماعت، مراسم عزاداري به صورت مرسوم ناجايز است؛ زيرا قرآن در آيات متعددي مسلمانان را در برابر مصائب و ابتلائات زندگي دعوت به صبر و شكيبايي داده و صابران را بشارت بهشت مي دهد: «وبشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبته قالوا انا الله وانا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم وأولئك هم المهتدون» (37) ؛ بشارت ده صابران را، كساني كه هرگاه مصيبتي به آنان ميرسد، مي گويند: ما از آن الله هستيم و به سوي او باز مي گرديم، اينان كساني هستند كه لطف رحمت الله و درود الهي برآنهاست وآنانند يافتگان. رسول اكرم* غم اندوه وفات خويش را بزرگترين مصيبت خوانده و در روايات متعدد امت اسلامي را دعوت به صبر و شكيبايي داده است چنانكه مي فرمايد: «‏ ‏إذا أصاب أحدكم مصيبة فليذكر مصيبته بي فإنها من أعظم المصائب»(38) هر گاه به يكي از شما مصيبتي رسيد، مصيبت (وفات) مرا بياد آوريد، زيرا آن بزرگترين مصيبت هاست. شيوه و رفتار رسول اكرم*و ساير بزرگان صحابه و صالحان امت اسلامي در هنگام مصيبت، توصيه به صبر و تسلي دادن به عزاداران بوده است حسين رضي الله عنه نيز شخصا زنان و دختران خاندان خويش را در شب و روز عاشورا به شكيبايي توصيه فرمود.

 روزه روز عاشورا
مصادف شدن شهادت حسين رضي الله عنه با روز تاريخي عاشورا تقدير و مشيت الهي بود؛ درباره اهميت و تاريخي بودن روز عاشورا در روايات اسلامي فضائل و رخدادهاي مهمي ذكر شده است؛ از آن جمله در اين روز حضرت آدم به بهشت رفت و حضرت نوح از طوفان نجات يافت و فرعون در دريا غرق شد، علاوه از اين رسول اكرم صلي الله عليه وسلم امت اسلامي را مورد تشويق قرار داده تا اين روز مبارك را روزه بگيرند: چنانچه در روايت آمده است «كان رسول الله يصوم يوم عاشورا ويأمر بصيامه»؛ رسول الله * روز عاشورا روزه مي گرفت و به روزه گرفتن آن دستور مي داد. با توجه به اهميت فوق العاده و فضايل ويژه روز عاشورا، مناسب است تا حرمت و بزرگداشت اين روز با عبادت، روزه گرفتن، تلاوت قرآن و ذكر الله انجام گيرد، و با مطالعه حادثه كربلا و شهادت حسين رضي الله عنه مقاصد عالي و پيامهاي باارزش اين انقلاب تاريخي مورد عنايت قرار گيرد.

 پيام نهضت حسين
حسين رضي الله عنه شهيد جاويد و زنده تاريخ اسلام است كه فرياد عزت، عدالت خواهي، برابري و آزادگي را سر داد، او آموخت كه در مقابل ظلم و استبداد و خود كامگي مستبكران بايد قيام كرد، و فرياد زد: «هيهات منا الذله»؛ ذلت و خواري از ساحت ما بدور است. و«الحياه عقيده وجهاد» ؛ زندگي پيكار در راه عقيده است. پيامهاي مهم و بزرگ نهضت حسين در طول تاريخ، همواره مورد توجه انقلابيون و رهبران سياسي و محلي جهان بوده است؛ گاندي _ رهبري فقيد _ هند ميگويد: «من براي مردم هند، چيز تازه اي نياوردم، بلكه فقط نتيجه اي را كه از مطالعات و تحقيقاتم پيرامون تاريخ زندگي قهرمانان كربلا بدست آورده بودم ارمغان ملت هند كردم، اگر بخواهيم هند را نجات بدهيم، بايد همان راهي را بپيماييم كه حسين بن علي پيمود» قيام حسين رضي الله عنه پيامهاي بس بزرگ و ارزنده دارد كه نبايد آن را در اظهار غم و اندوه و با برگزاري مراسم عزاداري خلاصه كرد» حسين رضي الله عنه به مسلمانان درس عزت، استقامت، شهامت و آزدگي داد. او داعيه امر به معروف و نهي از منكر داشت، پيش او حكومت قرآن بر مردم بود تا عدل و قسط و برادري و برابري در همه جا فراگير شود. و حكومت اسلامي به صورت واقعي و كامل در همه ابعاد زندگي مسلمانان پياده شود. و در راه تحقق اين آرمان الهي، تا پاي جان ايستاد؛ از اين رو، مسلمانان بايد شهامت و شجاعت حسين رضي الله عنه را سر مشق زندگي خويش قرار دهند، و خود را به اخلاق زيبا و خصال نيكوي آن شهيد بزرگوار بيارايند و از خود در مقابل ظلم و استبداد يزيديان و مستكبران زمان، استقامت و پايمردي نشان دهند، آنگاه است كه مسلمانان در مقابل دشمنان اسلام، احساس عزت و سربلندي مي كنند و در مقابل هيچ قدرت و حكومتي تسليم نمي شوند.

به اميد آنكه الله متعال مارا پيروان راستين مكتب حسين رضي الله عنه قرار دهد.


زیرنویسها:
1- سبط ابن الجوزي ، تذكرة الخواص ، ص : 210 ، موسسة اهل البيت ، 1401 ه .ق
2- الباني ، سلسلة الا حاديث الصحيحة ،1/248 ، شماره روايت (374) المكتب الاسلامي الطبعة رابعة 1405 ه
3-احمد ، مسند احمد بن حنبل ، 1/158 ، شماره روايت (771) موسسة التاريخ العربي ، 1414 ه
4-حاكم ، المستدرك ،4/175 ، شماره روايت (4881)-دارالمعرفة 1418 ه
5-بخاري ،الجامع الصحيح ،4/588، شماره(3753) دارالكتب العلميه ، 1412 ه
6-طبراني ،المعجم الكبير ، 3/39 ، شماره (2618) -- دار احيا التراثالعربي 1404ه
7-ابن ماجه ، سنن ابن ماجه : 1/97 ، شماره (441/3) - دار المعرفه 1416ه
8-ابن حبان ، صحيح ابن حبان : 15/421 ، شماره (6966) موسسة الرسالة 1414ه
9-دهلوي ، شاه عبدالحق ، تكميل الايمان ، ص : 168- الرحيم اكيد مي -كراچي
10-بخاري ، الجامع الصحيح : 4/579 شماره روايت (3713) –دار الكتب العلميه 1412 ه
11-همان مرجع : 4 / 588 ، شماره روايات ( 3750)
12-بخاري ، الجامع الصحيح : 7 / 97، شماره روايت (5994)- دارالمكتب العلميه 1412 ه
13- عباس محمود عقاد ، واقعه كربلا ، ص : 56 ، ترجمه مسعود انصاري ، نشر پرديس 1380
14- همان كتاب ، ص :55
15-ذهبي ، سير اعلام النبلاء :3/287 ، موسسة الرسالة ، 1413 ه . ق
16-ابن كثير ، البدايه و النها ية : 8/86 ، دار احياء الترا ث العربي ،1423 ه
17-ابن اثير ، الكامل في التاريخ : 3/ 354، دار الكتب العلمية 1407 ه
18-مقدمه ابن خلدون : 1/403، ترجمه : محمد پروين گنا بادي ،شركت انتشارات علمي و فرهنگي 1379
19-محمد بن جرير طبري ، تاريخ طبري : 7/2905 ، ترجمه ابوالقاسم پاينده انتشارات اساطير ، 1369 ه.ش
20-ابن اثير ، الكامل في التاريخ : 3/378 ، دارالكتب العلمية 1407 ه
21- ذهبي ، سير اعلام النبلا 3/299، موسسة الرسالة ،1413 ه.ق
22- طبري ، محمد بن جرير ، تاريخ الامم والملوك : 5/338، دار سويدان
23- ابو الفداه ، اسماعيل بن كثير ، البداية والبداية والنهاية : 8/183، دار احيا التراث العربي 1413 ه
24-همان مرجع8/190
25- عباس محمود عقاد ، واقعه كربلا ، ص: 123 ، ترجمه مسعودانصاري، نشر پرديس 1380 ه.ش
26-نماز خواندن حضرت حسين  در حالت خوف، بسيار مهم و قابل تامل است ؛ پيروان و عاشقان راستين حضرت حسين  بايد از اين مساله به اهميت اقامه نماز پي برده باشند.
27-عباس محمود عقاد ، واقعه كربلا ، ص : 139 ، ترجمه : مسعود انصاري ، نشر پرديس 1380
28-اقبال لا هوري ، كليات اقبال لا هوري ، ص: 75 ، گزيده اي از اشعار ، انتشارات سنايي 1376 ه. ش
29-ابوالفدا اسماعيل بن كثير ، البداية و النهاية : 8/206 ، دار احيا التراث 1413 ه
30- ابن اثير ، الكامل في التاريخ : 3/434 ، دار الكتب العلميه، 1407 ه .ق
31-عباس محمود عقاد ، واقعه كربلا ، ص: 156، ترجمه مسعود انصاري ، نشر پرديس 1380
32-ابوالفدا اسماعيل بن كثير ، البداية و النهاية : 8/206 ، دار احيا التراث 1413 ه
33-غزالي ، احياء علوم الدين :3/260 ، ترجمه مويد الدين محمد خوارزمي ، شركت انتشارات علمي وفرهنگي
34-سرهندي ، مكتوبات امام رباني : 1/60 ، مكتوب شماره (251) پاكستان
35-دهلوي ، شاه عبذالحق ، تكميل الايمان ، ص : 173 ، الرحيم اكيد مي كراچي 1421 ه
36-مجموع فتاوي شيخ الاسلام احمد بن تيميه :4/483-475، مطابع الرياض 1381
37-بقره : 158
38-طبراني، المعجم الكبير : 7/168، شماره روايت : 6719 ، واسناده حسن ، دار احيا التراث العربي 1405ه




 

0 نظرات:

ارسال یک نظر