برده


برده

استاد سيد قطب
ترجمه : روح الله مازندراني

بردگان تنها كساني نيستند كه تسخير قهر اوضاع اجتماعي شده باشند، ويا دربرابر موقعيت اجتماعي شكست خورده باشند، وبه صورت برده تنزل مقام پيدا كرده باشند، وچنانكه گويي متاع ويا حيواني هستند دراختيار اشرافيون قرار گرفته باشند، برده كسي نيست كه اوضاع اجتماعي وموقعيت اقتصادي او را به خواري دچار ساخته وآنان دربرابر اوضاع مسلط ايستاده وفرياد خود را بلند كرده باشند.
بلكه بردگان آنهايي هستند كه قصور آب وملكي را دراختيار دارند واز نظر دارايي درمرحله كفايت اند، صاحبان ابزار كار ووسايل توليد اند، نه كسي برمال شان مسلط است و نه كسي برجان شان... وليكن بااينحال اينها هميشه بر درخانه هاي قدرتمندان واشراف مزاحم اند وخود را به بردگي وخدمتگذاري تسليم مي‌كنند، وخود با دست خود، زنجير برگردن ودستها وجان شان مي اندازند، ويا زنجيرها برپاهاي شان مي افگنند، ولباس بردگي را براندام خويش مي برند، وبدان مي بالند وافتخار مي‌كنند.
بردگان كساني هستند كه بردرخانه اشرافيون مي ايستند، وفشار وخواري را تحمل مي‌كند وبينندگان مي بينند كه آقا چگونه به اين نوكر ناخوانده لگد مي پراند و با پاشنه كفشش بر اين برده حقير وبيچاره مي گويد، وچگونه او را ازخدمت خويش مي راند، اما آنان بدون وجود عامل ترس ويا بدون هيچگونه احساس خطر سرفرود مي آورند، تاسيلي برگونه شان نواخته شود، وخواري فرامين را تحمل مي‌كنند و بردرخانه ارباب چندك مي زنند وبه خدمت ايشان كمر مي بندند، وبه عنوان خدمتگذار رانده دوباره به خواهش بر مي گردند واينهمه موقعيت ها به آقا امكان مي دهد كه برتحقير شان بيفزايد وآنان را چون مگسي بي ارزش ازخود براند.
بردگان كساني هستند كه از آزادي مي گريزند وچون آقا ايشان را ازخود براند به جستجوي يك ارباب ديگر بر مي آيند، زيرا نياز شديدي در وجود شان براي نوكري احساس مي‌كنند، ونوكري براي شان حس ششم وياهفتمي شده است كه همان احساس خواري و... است وصاحب چنين خوي واحساسي خود را ناگزير به ارضاي اين خوي مي داند، لذا چون كسي ايشان را به بندگي نگيرد، دروجود شان براي بنده شدن احساس تشنگي مي‌كنند، ووجود خويش را به باد سرزنش مي گيرند، وخود را آنقدر به خواري مي گيرند تا اين نياز را بر آورده كنند، ودراين راه براي برده شدن حتي منتظر يك اشاره نيز نمي مانند، بلكه با اشاره يك انگشت از سوي ارباب دربرابر او به خاك مي افتند وبر او نماز مي برند.
بردگان كساني هستند كه چون آزاد شوند وقيد برگي را از آنان بردارند، نسبت به بردگاني كه دربردگي باقي اند حسادت كنند. نه نسبت به آزادگان صاحب اختيار، زيرا كه آزادي آنان را به نظر خوار مي آيد، وتحمل شرافت بر ايشان دشوار است واين نيز به سبب وجود همان بيم وترس شان است، زيرا كه استواري درخدمتگذاري درميان اينگونه افراد خودمايه فخر است، كه بدان ببالند، گويي آنان چوب خشكي هستد كه تنها لباس نوكري را براندام شان بريدند، واين بهترين وزيباترين فرمي است كه بدان عشق مي ورزند.
بردگان آناني اند كه در بردگي درقلب وجان شان احساس روشنايي كنند، كساني اند كه فقط باتازيانه درزير پوست خويش گرمي وحرارت را احساس مي‌كنند، وروح پير غلامي دروجود شان جا خوش كرده است، زيرا روح بردگي درخون شان جا گرفته است.
بردگان كساني هستند كه دروجود خويش جز زنجيرهاي بردگي چيزي نمي بينند ودرهستي شان غلام بارگي را احساس مي‌كنند، ولذا چون احساس آزادي كنند خود را گمراه مي بينند، ودراقيانوس هستي، درزير فشار جمع، راه گم مي‌كنند. از روبرو شدن با نور مي ترسند وفرياد مي كشند تسليم ومطيع اند و درهاي بندگي را مي كوبند واز نگاهبان خانه هاي ارباب با تضرع مي خواهند كه درهاي بردگي را به روي شان بگشايند.
بردگان – با اين حال از ستمگران روي زمين اند، بر آزاد مردان بسيار سخت مي گيرند، ودوست دارند كه بند بندگي را برآنان نيز تحميل كنند، از شكنجه آزاد مردان لذت مي برند، واز آزار واذيت شان خوشحال مي شوند، واز چنين كاري ارضاء مي شوند وچون تشنه اي سيراب مي گردند، همانگونه كه جلادان وستمگران ازستم وزور لذت مي برند!
اين علاقمندان رسم بردگي موجب وسبب آزادي براي آزادمردان را درك نمي‌كنند، ومي پندارند كه آزادي يعني تمرد و سركشي، آنان بلندي مرتبه وعلو طبع انساني را قبول سختي وخواري مي پندارند، وشرافت را جرم مي‌خوانند وازاين رو داس انتقام خود را بي محابا متوجه آزادمردان صاحب شرف مي سازند، يعني متوجه كساني مي سازند كه با قافله بردگان همگام نيستند. همين گروه در ابداغ راهها ووسايل سختگيري وفشار بر آزادگان از يكديگر سبقت مي گيرند و دراين سبقت جويي نيز ارضاي خاطر اشرافيون را نظر دارند، ليكن با اين حال اشرافيون از آنان راضي نمي شوند، بلكه از وجود آنان خسته اند، وآنان را ازحضور خود مي رانند، چون بالاخره مزاج ارباب نيز از تكرار اين بازي مسموم است ومي خواهد كه بازيگران را تغيير دهد وچهره آنان را كمتر ببيند وجاي ايشان را به ديگر اينكه در انتظار بردگي نشسته اند، عوض كند!
باهمه اين احوال، آينده از آن آزادگان است، آينده از آن مردان آزاد است، نه از آن بردگان. ونه حتي از آن اربابي كه بردگان درقدمش به خاك مي افتند و بيني برخاك مي سايند. آينده براي آزادگان است، زيرا كه تمام نبرد انسانيت در راه آزادي است وتلاش آن است كه آزادي تضييع نشود، زيرا تلاش اين بندگاني كه پس از ويراني بناي بردگي وخواري هنوز تلاش دارند كه آنرا احيا كنند نخواهد پاييد، زيرا آن زنجيرهايي كه از پاي بردگان گسسته شده دوباره بسته نخواهد شد.
درست است كه بردگان رو به فزوني نهاده اند، بلي! ليكن نسبت آزادگان به مراتب بيشتر است، وحتي چند برابر شده است، وملتها يكپارچه به موكب آزادي مي پيوندند، واز قافله بردگان نفرت مي‌كنند، وحتي اگر بردگان بخواهند به سادگي مي توانند كه به موكب آزادگان بپيوندند وميتوانند مطمين باشند كه قدرت ونيروي جلادان به آنان نخواهد رسيد واثري براي شان نخواهد داشت، وميل به بردگي وبرده ماندن گروه ويژه نيز نمي تواند اين قافله را دربند نگاه دارد.
موكب آزادي به راه خود ادامه مي دهد، ودرمسير حركت نيز هزاران وبلكه ميليونها نفر بدان مي پيوندند... وجلادان بيهوده مي كوشند تا اين موكب را از حركت باز دارند، وحتي تلاش مذبوحانه دارند كه اين جمع را پراگنده سازند، وتازيانه تهديد را بيهوده دربرابر چشم بردگان به حركت در مي آورند، تاشايد بردگان را وطالبان آزادي را انديشناك سازند، كه اگرچه تازيانه پوست آزادگان را بشكافد، بيهوده است زيرا موكب آزادي اكنون باشكستن سدها وبندها به راه خود ادامه خواهد داد، وازصخره ها بالاخواهد رفت ودر راه خود خار وخاشاك را خواهد روفت.
زيرا مرحله بازگشت گذشته چون گنجينه اي از تجارب گذشته را به عنوان راهنما باخود دارد، كه عامل پيروزي او درتمام ميادين نبرد آزادي است. نبردي كه ميان آزادي وبردگي درگير شده است، بردگي از نوع جديد، ازنوع بردگي قرن نوزدهم و بيستم!
آنچه از آزادي وآزاديخواهان خون بريزند به فرجام پيروزي از آن آزادي است، واين سنت خدا در روي زمين است، زيرا كه نهايت بسيار دوري است كه ريشه در آينده دارد، وبردگي نتيجه شكست دوران گذشته است، دوران خواري وپستي كه زمان آن گذشته و به سرآمده است. قافله برده، تلاش دارد كه هميشه دربرابر موكب آزادي بايستد، اما آن قافله توان از هم دريدن آنرا ندارد، و بي شك روزي قطعات جدا افتاده‌اين كاروان به هم خواهد پيوست وموكبي را خواهد ساخت كه قافله به پاخاسته امروز دربرابر آن طليعه اي بيش نباشد.
پس آيا مي توان پنداشت كه اين بازمانده بردگي عهد كهن كه امروز مذبوحانه درصدد تغيير شكل دادن جهت فريفتن است، روزي دربرابر كارواني كه شامل تمام بشريت است بايستد وقدرت پايداري پيدا كند.
عليرغم اينكه اين حقيقت ثابت است كه كاروان آزاديخواهان به پيروزي خواهد رسيد، دراينجا حقيقت ديگري نيز هست كه ناگزير بايد اشاره اي به آن بشود وآن اينكه اين كاروان آسوده وبي درد سر طي طريق نخواهد كرد، بلكه كاروان پريشان بردگان شكست خورده و فريفته شده هر ازگاهي ممكن است ازپشت ضربه اي برآن وارد كند واين كاروان ناگزير تلفاتي بايد بدهد و قربانيان بايد تقديم كند، وخلاصه اين كاروان دراين راه ناگزير بايد قرباني هايي راتحمل كند، ودشواريهايي را استقبال كند، زيرا همچانكه براي حفظ سيستم بردگي مدرن قربانياني هايي بودند كه ازميان همان بردگان براي قرباني به دام مي افتادند، ناگزير براي آزادي نيز قربانياني لازم است كه البته اين قرباني خود، اصل آزادي نيست.
اين حقيقت است و در‌آن شكي نيست، حقيقتي روشن كه نهايت آن معلوم است، پايان وغايت آن روشن است، راه پيروزي گشوده شده است وتجربه هاي بسيار پشتيبان اين حركت اند. ما قافله بردگان را دعوت مي كنيم تاعليه آنچه عوامل بردگي را دربرابر چشم شان مي آرايد وآنرا زيبا مي سازد به پا خيزند، وآنچه را كه به ظاهر وجود شانرا مي آرايد واز آنان مترسكي آراسته تحويل مي دهد به دور اندازند، وبه دنبال كاروان آزادي بشتابند، ووجود شان را با پيرايه هاي شرف بيارايند، تا ازقافله زنده به گورسازان انسانيت جدا شوند، و از خوابگاهي كه باخارهاي برنده فرش گسترده شده است بيرون آيند، ويقين داشته باشند كه درپايان پيروزي با آنان است، كه: (( عاقبت از براي بردباران است.))

منبع :مدرسه صلاح الدین

0 نظرات:

ارسال یک نظر