شیعه چگونه به مرحلهي فعلی رسید
علیرضا حسینی
تحلیل اینكه شیعه چگونه به مرحلهي فعلی رسید. در ابتدا چه بوده و چه راه و اندیشهای داشته و اكنون چه شده و چه راه و اندیشه ای دارد و در این مسیر، چه مراحل و ادوار مختلف عقیدتی و سیاسی را طی كرده، و چرا این چیز بسیار خوب و این تفسیر آزادیخواهانه و عدالت محور از اسلام، رو به فساد و خرافه و تباهی رفت، بسیار پیچیده و مفصل و از حوصلة این بحث، خارج است ولی به هر حال سعی می كنم تا حد امكان و به صورت بسیار خلاصه، گوشهای از آنرا توضیح دهم:
در جوامع قبیله ای عرب (و چه بسا در سایر جوامع قبیله ای در دنیا) چند نكته از افتخارات یك شخص و قبیلهي او محسوب می شده: یكی كثرت نفرات بوده و دیگری صفات و خصوصیات شاخص معنوی مانند حلم و بخشش و شجاعت و زیركی. یكی دیگر از افتخارات نیز ریاست بوده است. البته باید بدانیم رییس، هیچگاه سوء استفادهای در این مقام نداشته و ریاست، صرفاً شاخصه ای اجتماعی و نوعی افتخار برای او و قبیلهاش محسوب می شده است.
با اعلام نبوت پیامبر اكرم، اولین و قوی ترین اتهامی كه علیه ایشان از سوی افرادی مانند ابولهب و ابوجهل مطرح میشود این است كه محمد با این ادعا قصد فرمانروایی و ریاست بر قریش را دارد. و چه بسا در پاسخ همین اتهامات بود كه چندین بار در قرآن می خوانیم: پیامبر از شما اجر و پاداشی نمی خواهد و وظیفه او فقط ابلاغ است و او فقط مذكر است و الگو برای دیگران جهت انتخاب راه و رسم یك زندگی پاك و خدایی.
در اینجا شیعه باید دقت كند كه اعتقاد او به خلافت آن هم به صورت دودمانی در خاندان دختر این پیامبر و پسرعموی او (علی) بسیار شائبه برانگیز خواهد بود(چنانچه خود را به همان مكان و زمان ببریم زیرا در این صورت ادعای ابوجهل تقویت میشود)
به هرحال، عده ای اسلام می آورند و همراه پیامبرصلی الله عليه وسلم به مدینه هجرت میكنند. در قرآن كلماتی در رابطه با خانواده پیامبران قبلی وجود دارد از قبیل: آل، اهل، قربی و ذریه. این كلمات به نوعی این معنی را در ذهن عدهای تداعی می كرده كه بهترین شخص برای رهبری پس از نبی اكرم باید از خاندان او باشد. زیرا او حاوی خصوصیات خاص ژنتیكی بوده و حامل صفاتی برای حفظ میثاق الهی است. دقیقاً به همین دلیل است كه در زمان خلفای بنیامیه، شعار مخالفین این بوده: الرضا من آل محمد: شخص مورد رضایت از خاندان محمد (باید برای خلافت انتخاب شود) كه بنی عباس در این میانه پیروز می شوند زیرا اعراب، حرمت و نزدیكی عموی شخص را به او بیشتر از سایرین می دانسته اند.(عباس عموی پیامبر بوده) در این میانه فرزندان امام حسن و برادران تنی و ناتنی برخی امامان (مانند زید) نیز قیامهای ناموفقی داشتهاند. طرفداری شیعیان عراقی و خراسانی از این اشخاص و از بنی هاشم و از بنی عباس (در ابتدا) همه مبین این نكته مهم است كه آنها روی شخص خاصی نظر نداشته اند. (و حتی تیره خاصی مانند بنی علی یا بنی عباس)
به جز مورد فوق (یعنی آیات قرآن) علت دیگری نیز وجود داشته كه باعث تقویت اینكه خلافت باید در خاندان پیامبر باشد می شده است: انصار گرچه در عربستان شمالی ساكن بوده اند ولی اصل و ریشهي آنها از عربستان جنوبی بوده و در عربستان جنوبی این اندیشه در فرهنگ مردم حاكم بوده كه حكومت باید وراثتی و در خاندان پادشاه باشد. جالب توجه اینكه: عمار یاسر نیز از همین منطقه بوده و سلمان فارسی نیز از كشور ایران با همین اندیشه بوده است!! و رواج تشیع در یمن و ایران نیز موید این نكته است. ولی بر خلاف این فرهنگ، در عربستان شمالی (از جمله مردم مكه و به تبع آن مهاجرینی كه در سقیفه حاضر می شوند) این اندیشه حاكم بوده كه انتخاب رییس به شورا و نظر اكثریت بستگی دارد. در اینجا توجه خواننده را به این نكته جلب میكنم كه بسیاری از قوانین اسلام: امضایی است یعنی احكامی از قبل در جامعهي عرب، وجود داشته و پیامبر اكرم صلی الله عليه وسلم آن دسته از آنها را كه با عرف جامعه و سرشت بشری و قوانین الهی منطبق بوده به فرمان خداوند تایید نموده اند (مواردی مانند طواف كعبه، غسل جنابت، حرمت ماههای حرام و... و چه بسا انتخاب رهبر به شوری)
بنابراین، نطفة اولیهي شیعه، چیزی بیش از این نبوده كه چون پیامبر اكرم صلی الله عليه و سلم ، نظر خاصی روی شخص علی داشته و علی پسر عمو و داماد تنها دختر ایشان بوده و علاوه بر آن: خصوصیات بارز اخلاقی علی، همگی دست به دست هم می دهند تا برای اولین بار در سقیفه بنی ساعده برخی از انصار (به خصوص جوانان آنها) بگویند: لانبایع الا علیا: ما بیعت نمی كنیم مگر با علی. (و عجیب اینجاست كه هیچكدام به واقعه غدیرخم اشارهای نمیكنند و یا اینكه به جای این جمله نمیگویند: ما بیعت خود با علی را نمیشكنیم! و...)
از بد روزگار، حضرت علی در صحنه حاضر نبوده و از اینكه بدون مشورت با بنی هاشم و در غیاب ایشان، چنین تصمیمی گرفته میشود اندكی دلخور می شوند (كه این دلخوری در حد بسیار كمرنگ تا چندسالی پس از حكومت حضرت عمر نیز ادامه داشته است)
ولی روابط بین ایشان و خلفاء پس از این جریانات رو به گرمی می رود به حدی كه ایشان پس از فوت حضرت ابوبكر با همسر او اسماء ازدواج میكند و سرپرستی فرزند او را به عهده گرفته و حتی او را چون پسر خود میداند. مرتب طرف مشورت حضرت عمر قرار می گیرد و حتی دو بار هر بار به مدت یكماه در غیاب عمر، جانشین او در مدینه میشود. و به كرات دست به قضاوتهای موفق می زند. نشانه های زیادی در اینكه این كدورت رفع شده در تاریخ وجود دارد. نامه های متعددی از حضرت علی و امام حسن و امام حسین در كتب معتبر و قدیمی تاریخی وجود دارد كه در آن این مضمون تكرار شده كه: ما از اینكه دیگران قرابت ما را با رسول خدا نادیده گرفته و خلافت را به دست گرفتند آزرده شدیم ولی چون آنها طبق سنت و روش نبی اكرم و كتاب خدا عمل كردند این را بر آنها بخشیدیم. [1]
چه بسا افزایش سن حضرت علی (34) و نیاز به وجود اصحاب در مركزیت مدینه و در كنار خلیفه باعث میشود ایشان در این جنگها حاضر نشوند (ولی فرزندان او امام حسن و امام حسین در فتح اصفهان در خلافت حضرت عمر، حاضر بوده اند) مدتی بعد، حضرت علی دخترش ام كلثوم از فاطمه را نیز به عقد و ازدواج حضرت عمر در میآورد. و حتی نام سه فرزند پسر خود را عمر و ابوبكر و عثمان می گذارد كه ابوبكر بن علی و عثمان بن علی در كربلا به شهادت می رسند.
زمان، همچنان می گذرد تا حضرت عمر به دست ابولولو به شهادت می رسد. و حضرت علی در آخرین لحظات بر بالین عمر حاضر شده و همراه ابن عباس گواهی میدهد كه آتش بدن او را لمس نخواهد كرد و پس از شهادت او نیز روبروی بدن او میایستد و میگوید: از بین تمام مردم روی كرهي زمین، آرزو دارم نامهي اعمال من مانند این شخص (یعنی حضرت عمر) باشد. و خطبه ای بسیار ستایش آمیز در مدح او ایراد میكند. (نهج البلاغه: لله بلاد فلان...)
پس از شهادت حضرت عثمان، مردم با حضرت علی بیعت می كنند و دقیقاً از همین زمان، یعنی ایراد اتهام دست داشتن حضرت علی در قتل عثمان است كه به نام شیعهي علی و شیعهي عثمان یا دین علی و دین عثمان یا حزب علی و حزب عثمان در كتب تاریخی به وفور، برخورد می كنیم. طرفه آنكه در هیچیك از نامه نگاریها و اشعار و و رجزخوانیها و سخنان آن زمان، طرفداران حضرت علی به آیات قرآن یا واقعهي غدیر خم[2] یا سخنان نبی اكرم در خصوص خلافت - منصوص - حضرت علی (ع) اشاره ای نمی كنند.
هر چند حضرت علی در ایام خلافتش هر بار به منبر می رفته برای خلفای قبل از خود، طلب آمرزش می كرده و حتی به تمامی فرماندارنش اعلام میكند[3]: اگر كسی مرا بر ابوبكر و عمر برتری داد بر او حد مفتری می زنم ولی از عجایب روزگار آنكه كوفه شهری كه حضرت عمر (با مشورت و جستجوی سلمان فارسی و عمار یاسر و..) پایهگذار آن بوده مركز دشمنی با خود او و حضرت ابوبكر میشود! حضرت علی مقر خود را در این شهر قرار می دهد و ما میدانیم كه كوفه ملغمه ای بوده از طوایف مختلف عرب كه برای نخستین بار در یك جا ساكن شدهاند در كنار موالی ایرانی. این شرایط باعث میشود كه بازار شایعه و حادثه جویی در این شهر بسیار داغ شود و برای اولین بار یكی از اعراب مسافر، وقتی به كوفه بر می گردد دچار تعجب میشود به سخنان او دقت كنید: دفعة قبل كه به كوفه آمده بودم سخنی درباره عمر و ابوبكر در میان نبود ولی اینبار، مردم چیزهایی در توهین به آنها می گفتند! [4]
آیا كار كار یهود بوده یا ایرانی های زخم خورده از تیغ عمر؟ والله اعلم
و هنگامیكه این خبر به عایشه می رسد میگوید: ایرادی ندارد، خدا می خواهد به آن دو نفر پس از مرگشان نیز همچنان صواب برسد.
100 سال از هجرت می گذرد و در این مدت، هیچگاه هیچ شیعه ای در اثبات خلافت حضرت علی به واقعهي غدیرخم، اشاره ای نمیكند بلكه بعضاً اشاره آنها به حدیث ائمه اثنی عشریه و لوح جابر بوده است [5].
ولی همچنان اوضاع چندان حاد نبوده و هر چند شهادت امام حسین و آزارهای عمال برخی خلفاء بر شدت كینهتوزی شیعیان و رواج احادیث جعلی می افزاید ولی آنها همچنان نام عمر و ابوبكر را بر فرزندان خود گذاشته و فقط تعدادی از غالی ها بودهاند كه با جعل و ترویج زیارتنامه هایی مانند زیارت عاشورا به لعن خلفاء دامن می زده اند.
زمان به همین منوال می گذرد و شیعیان به دهها فرقه تقسیم می شوند (بر خلاف اهل سنت) كه قویترین آنها اسماعیلیه و زیدیه بوده (و بقیه: كیسانیه، واقفیه، سبائیه و...) به نحوی كه پس از فوت هر امامی شیعیان به یك شاخهي جدید، انشعاب پیدا میكردهاند. به هر حال، شیعهي اثنی عشریه در اقلیت كامل و پراكنده در برخی نقاط ایران (به خصوص: سبزوار، كاشان، طالقان و قزوین و قم) سكونت داشته اند تا اینكه شاه اسماعیل صفوی در 400 سال قبل قدرت را در ایران به دست گرفته و با ضرب شمشیر و تهدید و آزار و اذیت اهل تسنن و رواج لعن و نفرین بر خلفاء و... باعث ترویج مذهب شیعه اثنی عشریه در ایران می گردد. دقیقاً در این نقطه بود كه اندیشه غالیان و برخی از آداب و رسوم مسیحی و هندی و حتی افسانه های خرافی یهودی كه از سالها قبل چون آتش زیر خاكستر در بطن تودهي مردم ایران پنهان بود سرباز كرد و اینگونه شیعه كه در ابتدا چیزی نبود جز: طرفداری عده ای از مردم مدینه و كوفه از حضرت علی در برابر طالبین خون حضرت عثمان و همچنین عقیده بر اولویت خاندان پیامبر در تصدی خلافت، با هزار و یك خرافه و خرده فرهنگ دیگر در هم آمیخت.
تمامی مورخین، متفق القولند كه هدف صفویه از اینكار: ایجاد اتحاد و تمركز در بین طوایف و اقوام مختلف ایرانی و یكپارچگی آنها در مقابله با حكومت سنی عثمانی بوده است. از نظر دور ندارید كه دولت اسلامی عثمانی در این زمان میرفته كه بساط مسیحیگری را در اروپا بر اندازد كه با رایزنی های پنهانی بین پاپها و پادشاهان اروپایی با دربار ایران و متعاقب آن حملهي ایران به مرزهای عثمانی این نقشه نقش بر آب میشود.[6]
و هم اینك با كمال تاسف باید بگویم با رو كار آمدن حكومتی كاملا دینی در ایران و پاگذاشتن به قرن جدید یعنی عصر علم و ارتباطات، نه تنها خرافات و تعصبات در ایران كم نشده بلكه هر روز شاهد بدعت و خرافه ای جدید و تازه هستیم تا جایی كه یكی از مداحان در عاشورای سال 82 در ضمن اشعار خود گفت: لا اله الا الزهرا. هر چند او به سزای اعمال خود رسید و به مرض سرطان به دوزخ واصل شد ولی متاسفانه دامنهي حماقتهایی از این دست، همچنان در بین بسیاری از جوانان ساده دل و جاهل ایرانی در حال جریان است و تنها نیت نویسنده از نگارش این سطور، اتمام حجت است بر جاهلان. كه ما علی الرسول الا البلاغ المبین.
* اين مقاله از كتاب آلفوس نوشتهي علیرضا حسینی اخذ شده است.
[1] ( به قول معروف شاه بخشيده وزير نمي بخشد!) براي نمونه به نامهي امام حسين به مردم بصره مراجعه كنيد. البته در فيلمي كه ايراني ها در اين خصوص ساخته بودند اين قسمت از نامه سانسور شده بود. براستي يعني از امام حسين هم خجالت نمي كشيد؟
[2] البته حضرت علي يكبار به واقعه غدير اشاره مي كنند ( اگر اين حديث صحيح باشد زيرا قرائن جعل در آن به خوبي آشكار است ) ولي حتي در همين موضوع نيز منظور ايشان التفات و توجه پيامبر به ايشان بوده و نه موضوع خلافت .
[4] به اين روايت از تاريخ طبري دقت كنيد تا متوجه شويد فقط در عرض چند سال روحيه مردم كوفه چفدر خراب شده است : گويد : دينار ( يكي از سران ايراني كه با مسلمين صلح ميكند ) در ايام امارت معاويه به كوفه آمد و با مردم به سخن ايستاد گفت : اي گروه مردم كوفه شما اول بار كه بر ما گذشتيد مردمي نيك بوديد و به روزگار عمر و عثمان نيز چنين بوديد آنگاه دگر شديد و چهار خصلت در شما رواج يافت : بخل و گيجي و نامردي و كم حوصله گي . هيچيك از اين خصلتها در شما نبود و چون دقت كردم از مادران شما آمده و بدانستم بليه از كجاست . گيجي از نبطيان است و بخل از پارسيان و نامردي از خراسان است و كم حوصله گي از اهواز. تاريخ طبري ص 1958
[5] اين حديث به وضوح باطل است علاقه مندان به كتاب شاهراه اتحاد حيدرعلي قلمداران شيعه مراجعه كنند كه اين احاديث را بررسي و همگي را رد كرده است . به طور خلاصه از اهم ايرادات اين روايات : 1- چرا امام صادق كه از اين حديث و نام امام بعدي اطلاع داشته ابتدا اسماعيل را به عنوان جانشين اعلام ميكند ولي بعد مي فرمايند در خصوص ايشان از جانب خداوند بدا حاصل شد 2- چرا بسياري از سرشناسان شيعه از نام امام بعدي بي اطلاع بوده و از امام زنده در اين خصوص سئوال مي كردند ؟ 3- چرا بيشتر راويان اين روايت ، افراد غالي و يا فاسدالمذهب و واقفي و . . . بوده اند و در تاريخ مي خوانيم كه برخي از آنها پس از رحلت يك امام از جانشين او بي خبر بوده و دچار سردرگمي مي شدها ند. 4- چرا سرسلسله اكثر اين روايات به نام جابر ابن عبدالله انصاري ختم ميشود .كه موضوع به اين مهمي بايد به تواتر و توسط بسيار از اصحاب مانند واقعه غدير نقل شود و . . .
0 نظرات:
ارسال یک نظر