ديدگاه تيجاني و رد آن درباره صحابه در جريان سپاه حضرت اسامه رضی الله عنه



 
نوشته: خالدعسقلانی
ترجمه: اسد الله موسوي

تيجاني مي گويد: ((خلاصه اين داستان چنين است كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  دو روز قبل از رحلت، لشكري را براي جهاد با روميها تجهيز كرد. و اسامه بن زيد بن حارث رضی الله عنه  را كه هجده سال بيش نداشت به فرماندهي اين لشكر منسوب كرد. ((وقد عبأ صلی الله علیه و آله و سلم  في هذه السريه وجوه المهاجرين. كابي بكر و عمر و ابي عبيده و غيرهم من كبار الصحابه المشهورين فطعن قوم منهم)).
ترجمه: رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  بزرگان مهاجرين و انصار را در اين سپاه بسيج كرد، بزرگاني مانند حضرت ابوبكر رضی الله عنه ، حضرت عمر رضی الله عنه ، حضرت ابوعبيده و عده ديگري از بزرگان صحابه را. گروهي از آنان شروع به طعن و عيب جويي كردند و گفتند چگونه جواني كه هنوز به سن بلوغ نرسيده است به امارت بر ما گمارده مي شود. قبلاً در مورد فرماندهي پدرش نيز چنين ايراداتي مطرح شده بود. و در اين باره صحبتها و انتقادات زيادي به عمل آمده بود تا اينكه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  از عيبجوييها و انتقادات آنها به شدت خشمگين شد و در حالي كه شديداً تب بود و پارچه اي به سر پيچيده بود و شانه هاي دو نفر را گرفته بود و پاهايش بر زمين كش مي خورد، بيرون آمد. ـ اين ناراحتي در اثر اختلاف و سر و صدايي بود كه بوجود آمده بود ـ بالاي منبر رفت و بعد از حمد و ثنا فرمود: اي مردم اين چه سخناني است كه پيرامون فرماندهي اسامه به گوش من مي رسد؟ اگر شما در انتساب اسامه به عنوان فرمانده كه از طرف من صورت گرفته است معترض هستيد،  قبلاً در مورد فرماندهي پدرش نيز اعتراض داشتيد. ولي سوگند به الله، زيد شايسته امارت بود و پسرش اسامه رضی الله عنه  نيز شايستگي امارت را دارد. بعد مي گويد: رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  مردم را براي تجهيز جيش اسامه تحريك مي كرد و مي فرمود: سپاه اسامه رضی الله عنه  را مجهز كنند، برنامه سپاه اسامه رضی الله عنه  را تنفيذ كنند، سپاه اسامه رضی الله عنه  را اعزام كنيد. اين سخنان را به سمع آنان مي رساند اما آنان آماده اطاعت نشدند. بالاخره به ((جرف)) لشكركشي كردند اما مايل نبودند كه چنين كنند.[1]
اين است آنچه كه آقاي تيجاني گفته بود. آقاي تيجاني اين مقاله كوتاه خود را به چهار منبع و مرجع نسبت داده است و آنها عبارتند از: طبقات ابن سعد، تاريخ ابن الأثير، السيره الحلبيه و تاريخ الطبري.
من اكنون چاره اي ندارم به جز اينكه داستان سپاه حضرت اسامه رضی الله عنه  را از منابع ياد شده نقل كنم تا روشن شود كه آقاي تيجاني جريان را صحيح نقل كرده است يا در نقل جريان دروغ گفته است؟!
ابن سعد در صفحه 189 كتابش ((الطبقات)) جلد دوم، درباره سپاه اسامه بن زيد بن حارثه به اهل ((أبني)) كه از توابع به لقاء است مي گويد:
روز دوشنبه تاريخ 26 صفر، سال يازدهم هجري، رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  مردم را به جهاد با روميان دستور داد. روز بعد حضرت اسامه بن زيد را خواست و به او گفت: به محلي كه پدرت به قتل رسيده است برو. با اسبهاي جنگي آنان را له كن. تو را به فرماندهي اين لشكر بر گزيدم. صبح زود بر اهالي ((أبني)) يورش ببر، آنان را طعمه حريق قرار بده و قبل از پخش شدن اين خبر به سرعت خود را به آنجا برسان. اگر خداوند تو را پيروز كرد، در مراجعت تاخير نكن و آگاهان امور را با خود همراه ببر، و نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي قبلاً اعزام كن_ روز چهارشنبه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  با تب و درد سر مواجه شد. صبح روز پنجشنبه پرچمي را براي اسامه رضی الله عنه  در دست گرفت و فرمود: بنام الله و در راه الله جهاد كن و با كساني كه دين خدا را نمي پذيرند به مبارزه برخيز. پرچم را بيرون آورد و آن را به بريده بن خصيب اسلمي سپرد و لشكر را در جرف جمع كرد. از بزرگان مهاجرين و انصار كسي باقي نمانده بود كه در اين غزوه شركت نكند. در ميان آنان حضرت ابوبكر، عمر بن خطاب، ابوعبيده بن جراح، سعد بن ابي وقاص، سعيد بن زيد، قتاده بن نعمان، سلمه بن الأسلم بن جريش ديده مي شدند. بعضيها زبان طعن گشوده، گفتند: اين نوجوان (اسامه بن زيد) رياست بزرگاني مانند مهاجرين اولين را بر عهده گرفته است. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  به شدت ناراحت شد. از خانه بيرون آمد در حالي كه سرش را با باندي بسته بود و چادري بر سرش انداخته بود، بالاي منبر رفت و بعد از حمد و ثناي خداوند فرمود: اي مردم، چه سخناني هستند كه درباره امارت اسامه رضی الله عنه  از طرف بعضي از شما، به من رسيده است؟ اگر شما درباره فرماندهي اسامه اعتراض داريد، همانا شما قبلاً در مورد فرماندهي پدرش، حضرت زيد نيز معترض بوديد. من سوگند خدا را ياد كرده مي گويم كه اسامه و پدرش هر دو شايستگي فرماندهي را داشته و دارند. اسامه رضی الله عنه  نزد من بسيار محبوب است. اين پسر و پدر، هر دو در انجام كارهاي خير بسيار آرزومندند. مردم را درباره او (اسامه رضی الله عنه ) به نيكي سفارش كنيد. زيرا او از بهترين شما است. بعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  از منبر پايين آمد و به خانه تشريف برد. اين روز، روز شنبه دهم ماه ربيع الاول بود. مسلماناني كه قرار بود همراه حضرت اسامه رضی الله عنه  به جهاد بروند، نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  آمده از وي خداحافظي كردند. و به لشكر در مقام جرف، ملحق شدند. ناراحتي رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  فزوني گرفت و او مي فرمود: سپاه اسامه رضی الله عنه  را اعزام داريد. روز بعد كه روز يكشنبه بود، ناراحتي رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  شدت گرفت. حضرت اسامه رضی الله عنه  از مقر سپاه اسلام نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  آمد و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  بيهوش بود. اين همان روزي بود كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  را در آن روز دارو نوشاندند. حضرت اسامه رضی الله عنه  سر را پايين كرد و رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  را بوسه گرفت. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  خاموش بود. حرف نمي زد. دستهاي مباركش را بسوي آسمان بلند كرده دعاي كرد و بعد آنها را روي اسامه رضی الله عنه  گذاشت. اسامه رضی الله عنه  مي گويد: من فهميدم كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  براي من دعا خير كرد. حضرت اسامه به قرارگاه سپاه برگشت، روز دوشنبه فرا رسيد و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  به هوش آمد و به اسامه رضی الله عنه  فرمود: به بركت نام الله براي جهاد حركت كن. اسامه رضی الله عنه  رسول الله رضی الله عنه  را وداع گفته بسوي قرارگاه برگشت و مردم را امر كرد تا براي رفتن به جهاد آماده شوند. درست در لحظه اي كه مي خواست سوار شود. قاصد مادرش، ام ايمن آمد و گفت: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  در وارد واپسين لحظات زندگي خود شده است. وي همراه ابوعبيده و حضرت عمر رضی الله عنه  برگشته نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  آمدند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  روز دوشنبه موقع طلوع شمس دوازدهم ربيع الاول جان به جان آفرين سپرد. سپاه مسلمانان كه در جرف تجمع كرده بود به مدينه برگشت و بريده بن حصيب كه پرچم حضرت اسامه رضی الله عنه  در دست او بود وارد مدينه شده پرچم را تا درب منزل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  آورد و در آنجا آن را نصب كرد.
ابن اثير در صفحه 183 جلد دوم، الكامل في التاريخ تحت عنوان حوادث سال يازدهم هجري مي نويسد:
در محرم همان سال رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  دسته اي را به فرماندهي اسامه بن زيد رضی الله عنه  به طرف شام فرستاد. عده اي از منافقان درباره ي فرماندهي او معترض شدند و گفتند: نوجواني بر بزرگان مهاجر و انصار به فرماندهي گمارده شده است. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: اگر درباره امارت اسامه رضی الله عنه  شما معترض هستيد، درباره امارت پدرش در گذشته نيز اعتراض داشتيد. او و پدرش هر دو شايسته امارت بودند. در همين روزها بود كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  بيمار شد.[2]
علي حلبي در سيره حلبيه، در جلد سوم در صفحه (307) تحت عنوان سپاه اسامه رضی الله عنه  بن زيد بن حارثه رضی الله عنه  مي نويسد: ((. . . روز دوشنبه 26 محرم سال يازدهم هجري، رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  جهت زيد رضی الله عنه  را طلب كرد و گفت: در محل قتل پدرت برو. و به وسيله اسبهاي جنگي آنان را سركوب كن. تو را به فرماندهي اين لشكر بر گزيدم. صبح زود اهالي ابني را مورد هجوم قرار بده و آنان را طعمه حريق به گردان و قبل از پخش شدن خبر، خود را به آنجا برسان. اگر خداوند پيروزي نصيب تو كرد، زود برگرد. كارشناسان و آگاهان امور را با خود همراه ببر. نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي را از قبل در آنجا اعزام كن. روز چهارشنبه بيماري رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  آغاز گرديد و دچار تب و سر درد شد. صبح روز پنج شنبه پرچم را بدست اسامه رضی الله عنه  سپرد و فرمود: بنام خدا، در راه خدا جهاد كن و با كفار به مبارزه برخيز. اسامه رضی الله عنه  پرچم را در دست گرفته به قصد جهاد بيرون آمد و آن را به بريده سپرد و در محل جرف سپاه را مستقر كرد. تمام مهاجرين و انصار، حتي بزرگاني مانند ابوبكر رضی الله عنه ، عمر رضی الله عنه ، عبيده بن جراح و سعد بن ابي وقاص رضی الله عنه  براي رفتن به جهاد آماده شدند. بعضي معترض شدند و گفتند، اين جوان كه هنوز سن او از 19 سال تجاوز نكرده است، بر مهاجرين و انصار گمارده شده است. وقتي اين خبر به رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  رسيد، بسيار خشمگين شد. از خانه بيرون آمد. باندي بر سرش بسته و چادري بر تن انداخته بود. بالاي منبر تشريف برده بعد از حمد و ثنا فرمود: سخناني درباره امارت اسامه رضی الله عنه  به من رسيده است. اگر شما به فرماندهي اسامه رضی الله عنه  كه بنابر دستور من انجام گرفته است معترض هستيد، درباره فرماندهي پدرش در گذشته نيز معترض بوده ايد ـ اما سوگند به الله پدرش زيد شايسته امارت بود و بعد پسرش اسامه رضی الله عنه  نيز شايسته فرماندهي است و به نظر من از بهترين انسانها است هر دوي آنها انسانهايي شايسته هستند. درباره او توصيه به خير مي شود. همانا او از بهترين شما است. به حضرت اسامه رضی الله عنه ، حب ابن الحب (محبوب فرزند محبوب) گفته مي شد. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  بيني او را در كوچكي با پارچه تميز مي كرد. بعد رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  روز دوشنبه دهم ربيع الاول سال يازدهم هجري قمري در خانه خود تشريف برده مسلماناني كه قرار بود با حضرت اسامه رضی الله عنه  به جهاد بروند، نزد رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  آمده از وي خداحافظي مي كردند و در جرف به سپاه اسلام ملحق مي شدند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  دچار تب شد و فرمود: سپاه اسامه رضی الله عنه  را اعزام داريد و حضرت ابوبكر رضی الله عنه  را استثنا كرد و به او دستور داد تا در مدينه مسلمانان را نماز بدهد. لذا هيچ منافاتي نيست ميان اينكه حضرت ابوبكر رضی الله عنه  از جمله لشكر اسامه رضی الله عنه  بود و ميان اينكه در لشكر شركت نداشت. زيرا او نخست از جمله افراد سپاه بود و بعد وقتي رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  او را امر كرد تا در مدينه مانده و براي مردم اقامه نماز كند، آنگاه از رفتن و شركت در سپاه اسامه رضی الله عنه  منصرف شد. آري، از اين توضيح روشن شد كه ايراد روافض بر حضرت ابوبكر رضی الله عنه  داير به نرفتن و شركت نكردن در سپاه اسامه رضی الله عنه  بي بنياد است. زيرا براي شما معلوم شد كه او به اطاعت از امر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  در سپاه اسامه شركن نكرد. و گفته آقاي تيجاني كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  متخلفين از سپاه را لعنت كرده است، كذب محض است. زيرا واژه لعن در هيچ يك از احاديث نيامده است. (!!!) روز يكشنبه ناراحتي رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  شدت گرفت. حضرت اسامه رضی الله عنه  از لشكر وارد خانه رسول الله شده رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  بيهوش بود. حضرت اسامه رضی الله عنه  سر را پايين كرده رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  را بوسه گرفت. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  حرف نمي زد. دستهاي مبارك را بسوي آسمان بلند كرده روي حضرت اسامه رضی الله عنه  مي گذاشت. حضرت اسامه رضی الله عنه  گفت: من دانستم كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  براي پيروزي من دعاي خير كرد. اسامه رضی الله عنه  بعد به قرارگاه بازگشت. روز دوشنبه، اسامه رضی الله عنه  دوباره نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  آمده رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: صبح با ذكر نام الله به انجام ماموريت حركت كن. اسامه رضی الله عنه  با رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  خداحافظي كرد و به قرارگاه لشكر بازگشت و مردم را براي رفتن به جهاد امر مي كرد. درست در لحظاتي كه اسامه رضی الله عنه  مي خواست سوار شود، قاصد مادرش، ام ايمن نزد او آمد و گفت: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  در حالت نزاع است. در روايتي آمده بود كه اسامه رفت تا به جرف رسيد. آنگاه همسرش فاطمه بنت قيس به او اطلاع داد كه شتاب نكند، زيرا رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  بيمار است. اسامه رضی الله عنه  همراه با حضرت عمر رضی الله عنه  و ابوعبيده بن جراح برگشته و خود را نزد رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  رساندند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  در حالت نزع بود. در همان روز موقع طلوع خورشيد آسمان، خورشيد زمين غروب كرد.[3]
طبري در كتابش ((تاريخ الامم والمللوك)) دو روايت را در خصوص سريه اسامه بن زيد رضی الله عنه  تحت عنوان حوادث سال يازدهم نقل كرده است. روايت اول له اين شرح است: عبيد بن حنين از ابي مويهبه روايت كرده مي گويد: رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  بعد از حجه الوداع به مدينه برگشت دسته اي را به فرماندهي حضرت اسامه بن زيد سازماندهي كرد. و دستور داد كه از ناحيه ((آبل الزيت)) از توابع ارض شام در اردن عبور كند. منافقان درباره امارت حضرت اسامه رضی الله عنه  معترض شدند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  با بيان اين مطلب كه او (اسامه رضی الله عنه ) شايسته فرماندهي است، به ايرادات منافقين پاسخ گفت و فرمود: شما اگر درباره اسامه رضی الله عنه  ايراد مي گيريد، در گذشته درباره پدرش، حضرت زيد، نيز ايراد مي گرفتند. بي ترديد او شايسته فرماندهي است.
روايت دوم از عكرمه از ابن عباس است. ابن عباس رضی الله عنه  مي گويد: همزمان با ناراحتي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  پيرامون جريان اسود و مسيلمه كذاب، رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  دسته اي را به فرماندهي اسامه بن زيد رضی الله عنه  تجهيز كرد. منافقين درباره فرماندهي اسامه رضی الله عنه  به كثرت معترض شدند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  از شرارت منافقان آگاه شد. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  در حالي كه در اثر سر درد، سرش را بشته بود، نزد مردم آمد. ناراحتي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  ناشي از ايراد منافقان و پريشاني اش در مورد خوابي بود كه شب گذشته رويت شده بود. فرمود: ديشب خوابي ديده بودم داير بر اينكه دو بازوبند طلايي در بازوهايم بسته ام. از اين دو بازوبند خوشم نيامد و ناراحت شدم. دستهايم را تكان دادم. آن دو بازوبند از من جدا شدند. آنها را به اين دو پيامبر دروغين تفسير كردم ـ (صاحب اليمامه و صاحب اليمن) به من خير رسيده بود كه تعدادي از منافقان درباره فرماندهي اسامه رضی الله عنه  معترض هستند. سوگند به ذاتي كه جانم در دست اوست، اگر منافقان در مورد فرماندهي اسامه رضی الله عنه  معترض هستند. آنان در گذشته در مورد فرماندهي پدرش نيز اعتراض داشتند هر چند كه پدرش شايسته فرماندهي بود. دسته اسامه رضی الله عنه  را اعزام داريد و فرمود: ((لعن الله الذين يتخذون قبور أنبيائهم مساجد)) خداوند كساني را لعنت كند كه قبور پيامبران خود را سجده گاه قرار دادند. اسامه رضی الله عنه  بيرون رفت و در محل جرف لشكر را مستقر كرد. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  بيمار شد و اين امر به تكميل نگرديد. همه انتظار يكديگر بودند تا اينكه خداوند روح ملكوتي پيامبرش را قبض كرد.[4]
اين بود شرح داستاني كه اين چهار مورخ نامي آن را در كتب خود تحت عنوان سريه اسامه بن زيد رضی الله عنه  نقل كردند و يك حرف كم و بيش از آنچه كه نقل شد، نقل نكردند. اگر اين داستان بگونه اي كه در اين كتب نقل گرديده است، موازنه و مقايسه شود با آنچه كه تيجاني طبق ادعاي خودش به صورت اجمالي از اين داستان نقل كرده است، به نتايج زير دست خواهيم يافت:

1- تيجاني گفته بود كه: بزرگان و سرشناسان از صحابه كه ميان آنان ابوبكر رضی الله عنه  و عمر رضی الله عنه  نيز ديده شده اند، درباره فرماندهي حضرت اسامه رضی الله عنه  ايراد گرفته اند. تيجاني چنين گفته بود: رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  سرشناسان صحابه از مهاجرين و انصار را در اين دسته بسيج كرده بود، مانند ابي بكر رضی الله عنه ، عمر رضی الله عنه  و ابوعبيده بن جراح از بزرگان و سرشناسان صحابه رضی الله عنه . عده اي از آنان (منهم) درباره فرماندهي اسامه بن زيد معترض شدند و گفتند: جواني كه هنوز محاسنش سبز نشده است چگونه بفرماندهي بر ما منسوب شده است؟ و در گذشته درباره فرماندهي پدرش نيز ايراد گرفته بودند. آنان در اين مورد زياد گفته بودند و انتقادات زيادي كردند.
اين گفته تيجاني فطعن قوم (منهم) ضمير ((ها)) به صحابي رضی الله عنه  بر مي گردد. و ميم، ميم جمع است. حاصل سخن تيجاني اين است كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه ، حضرت عمر رضی الله عنه ، ابوعبيده بن جراح و تني چند از بزرگان و سرشناسان صحابه رضی الله عنه  درباره فرماندهي اسامه رضی الله عنه  ايراد گرفتند و درباره فرماندهي پدرش زيد ايراد گرفته و انتقاد داشتند؟! اما وقتي به منابع و مصادر چهار گانه ياد شده مراجعه مي كنيم، كوچكترين نشاني از اين دروغ و افترا نمي بينيم. عبارتي را كه ابن سعد در طبقات و صاحب سيره حلبيه نقل كرده اند، چنين است: (فلم يبق أحد من وجوه المهاجرين و الأنصار إلا انتدب في تلك الغزوه فيهم أبوبكر الصديق و عمر بن الخطاب و أبو عبيده بن الجراح و سعد بن أبي وقاص و سعيد بن زيد و قتاده بن النعمان وسلمه بن أسلم بن حريش. فتكلم (قوم) و قالوا . . .) لفظ قوم در اين عبارت نكرده است. منظور از آن كساني از منافقان كه غير شناخته هستند، مي باشد. اگر منظور از آن، همين بزرگان صحابه مي بودند، ضمير را بسوي آنان نسبت مي داد. همان گونه كه اين با انصاف (تيجاني) ضمير را نسبت داده است. چقدر تفاوت است ميان اصل جريان و ميان عبارت آقاي تيجاني با انصاف؟ حقيقت چگونه وارونه جلوه داده شده است؟ دو منبع ديگر چنين چيزي اصلاً در آنها وجود ندارد. آري، از توضيحاتي كه ارائه گرديد به خوبي روشن است كه اين بزرگان صحابه رضی الله عنه  ابوبكر، عمر و ابوعبيده بن جراح و امثالهم از اينكه حضرت زيد و فرزندش اسامه رضی الله عنه  را مورد طعن قرار بدهند بسيار به دور هستند.

2- حضرت ابوبكر رضی الله عنه  از جمله اعضا لشكر اسامه رضی الله عنه  نبود. زيرا از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  به تواتر ثابت شده است كه او را براي اقامه نماز در مسلمانان در مدينه به عنوان جانشين تعيين فرموده بود. احاديث وارده در اين زمينه قبلاً بيان گرديدند و از جمله آنها روايتي است كه مبين اين مطلب است كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه  روز وفات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  مردم را در نماز جماعت امامت مي كرد. پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از داخل حجره پرده را برداشته مردم را ديد كه پشت سر حضرت ابوبكر رضی الله عنه  براي نماز صف بسته اند. با توجه به اين مطالب، چگونه ممكن است كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه  از جمله افراد جيش اسامه رضی الله عنه  باشد؟

3- آقاي تيجاني به قصد برانگيخته كردن احساسات خوانندگان از شيوه مبالغه آميز خود استفاده نموده خلاف عقل و نقل چنين مي گويد: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، در حالي كه سر مباركش باند پيچي بود و در اثر اختلاف و سر و صدا دچار ناراحتي تب شده در حالي كه ميان شانه هاي دو نفر خود را آويزان كرده بود و پاهايش روي زمين كش مي خوردند بيرون آمد)). پناه به خدا! كدام انصاف و كدام امانت است اينكه سخن از موضع اصلي خود تغيير داده شود و در اين جريان اختراع شود چيزي كه نه مورد تاييد نقل است و نه مورد تاييد عقل و نه در مصادر مذكور درج شده باشد. در كتب مذكور آمده است كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  ((از خانه بيرون آمده و باندي بر سرش بسته بود و بالاي منبر رفت.)) . . . ((اما اينكه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  بيرون آمد و در ميان شانه هاي دو نفر طوري راه مي رفت كه پاهايش روي زمين كش مي خورد)) اين عبارت در هيچ يك از كتب، نقل نشده است. اين دروغ و جعل از كسي كه خط مشي روافض را براي خود برگزيده است، از ديدگاه من مستبعد نيست. زيرا دروغ نزد روافض از محاسن است نه از معايب!؟ خواننده محترم در جريان مباحث خواهد ديد كه آقاي تيجاني مبناي كتابش را بر كذب و تضاد حيرت زايي بنا نهاده است.

4- تيجاني عليه صحابه رضی الله عنه  مي گويد: يكرر ذالك علي مسامعهم و هم متثاقلون و عسكروا بالجرف وما كادوا يفعلون. يعني رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  آنان را براي اعزام و شركت در جيش اسامه رضی الله عنه  تاكيد كرد و صحابه رضی الله عنه  سستي نشان دادند و در جرف تجمع كردند ولي خواستند كه چنين كنند.))
اما نويسندگان و مورخان در خصوص اين جريان نوشتند؟ پاسخ اين سوال اين است: ((رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  امر كرد، جيش اسامه را اعزام داريد. اين رويداد، روز شنبه پيش آمد ـ بعد حضرت اسامه رضی الله عنه  روز يكشنبه آمد و در خانه رسول الله رفت تا از وي خداحافظي كند. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  به او گفت: صبح براي جهاد حركت كن. وقتي اسامه رضی الله عنه  قصد رفتن كرد و مردم را براي بسيج شدن امر كرد، به او اطلاع رسيد كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  در حال نزاع است. ساير مورخين و نويسندگان در اين باره بيش از اين چيزي ننوشته اند اما اين مرد (هدايت شده) كه هر گونه دروغ برايش آسان است و براحتي بسيار عليه صحابه دروغ مي گويد. به دروغ مدعي شده است كه صحابه در اجراي حكم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  سستي و تهاون نشان دادند. بدون ترديد كسي كه بدون واهمه و براحتي تمام و با اين قباحت بر صحابه بزرگوار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  كه بهترين انسانهاي روي زمين بودند، دروغ بگويد، او از گمراه ترين مردمان است كه از هدايت بسيار دور و در پرتگاه تيره و تاريكي قرار گرفته است والله المستعان.

5- اما اينكه معترضين در مورد فرماندهي اسامه رضی الله عنه  چه كساني بودند؟ در پرتو مباحث گذشته براي ما به خوبي روشن مي شود و هيچ جاي ترديد در اين نيست كه سر شناسان مهاجرين و انصار و بزرگان صحابهش هرگز در مورد فرماندهي حضرت اسامه رضی الله عنه  معترض نبودند و اناني كه در اين خصوص ايراد گرفتند. افرادي بودند ناشناخته و غير معروف. طبري و ابن اثير (كه آقاي تيجاني از سخنان ايشان استدلال مي كند) هر دو تصريح كرده اند كه آناني كه در باره فرماندهي حضرت اسامه رضی الله عنه  معترض شده و زبان درازي كردند، منافقين بودند. اگر معترضان از اصحاب رسول الله مي بودند حداقل يكي از مورخان و محدثان اين را در كتب خود نقل مي كرد. در ابتدا كتابم و در آغاز سخنم به طور قطع و يقين روشن كردم كه منافقين در هيچ حالي از جمله اصحاب رسول اللهس نبودند. خدا را شكر و سپاس ـ و از اينجا به يقين مي دانيم كه ياران با وفا و عادل رسول اللهس كه مورد رضايت الهي بودند از چنين چيزي بسيار بدور بودند. بنابراين تمام تارهاي عنكبوتي كه آقاي تيجاني حول و حوش اين داستان تنبيده بود، تار و پودش از هم گسسته و بي اساس بودنش اظهر من الشمس است.

6- مشكل عمده اين نيست كه آقاي تيجاني سخنانش را به منابع و مصادري نسبت مي دهد كه از تفكر او و هوادارانش را نفي مي كنند، بلكه مشكل عمده و آفت بزرگ اين است كه او در بيان معايب صحابه رضی الله عنه  از تضاد گويي و تناقض در تحليل و تجزيه استفاده كرده دچار سرگرداني بسيار عجيبي است. زيرا او بر اين باور است كه صحابه رضی الله عنه  و در راس آنان حضرت ابوبكر رضی الله عنه  نسبت به فرماندهي حضرت اسامه رضی الله عنه  عليه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  زبان طعن گشودند. بنابر عقيده و باور خود آقاي تيجاني كسي به اين نكته در گذشته پي نبرده است. آري چنين به نظر مي رسد كه تمام مقصد و اولين و آخرين هدف آقاي تيجاني در اين قضيه، اين است كه مواردي را تلاش كند تا بتواند در لابه لاي آنها زبان طعن را عليه صحابه رسول صلی الله علیه و آله و سلم  بگشايد. اينجا است كه او از جوانب و زواياي قضايا سخن مي گويد و از بالا و پايين آنها را ارزيابي مي كند تا بتواند موردي را عليه صحابه پيدا كرده غذاي تبليغاتي و فكري براي خود بدست بياورد. اگر موفق به پيدا كردن بهانه اي نمي شود، برايش هيچ اشكالي ندارد كه دست به تزوير و تحريف كتب تاريخ بزند و مطلبي را به جاي مطلبي ديگر عنوان كند تا به اهداف شومش دست يابد. و اين عين شيوه اي است كه آقاي تيجاني در اين قضيه بدان متوسل شده است. اما اسلاف گذشته او (از هدايت يافتگان) چه كردند؟! آنان نيز ابعاد اين قضيه را مورد نقد و تفسير خود قرار داده اند تا بجايي برسند كه عليه صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  زبان طعن بگشايند و در اين باره از آقاي تيجاني نيز چند قدم جلو رفتند و تيجاني را نيز رو سفيد كردند آنها به چه نتيجه اي رسيدند تا تيجاني برسد؟ نويسنده ((السير الحلبيه)) چنين مي گويد: بدين وسيله ديدگاه روافض داير بر اينكه حضرت ابوبكر رضی الله عنه  از شركت كردن در جيش اسامه رضی الله عنه  تخلف كرد، مردود شمرده مي شود. زيرا براي شما روشن شد كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه  بنابر دستور خود رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  شركت نكرد. چون رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  به او امر كرده بود تا براي اقامه نماز جماعت و امامت مسلمين در مدينه بماند. هم چنين قول آقاي تيجاني كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  متخلفين از جيش اسامه رضی الله عنه  را لعنت كرده است، نيز مردود است. زيرا در هيچ روايتي الفاظ لعنت ذكر نشده است. اي برادر خواننده، مشاهده فرمودي تضاد و تناقضات اين گروه منحرف را. آنان گاهي حضرت ابوبكر رضی الله عنه  را متهم مي كنند كه او در مورد فرماندهي اسامه رضی الله عنه  جزو معترضين بوده است. يعني اينكه او از افراد جيش بوده است و گاه وقتي ادعا مي كنند كه او از شركت در جيش اسامه رضی الله عنه  تخلف نموده است. اكنون من مي پرسم: گناه اين صحابي رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  چيست كه روافض براي مطعون كردن او تاريخ را دگرگون مي كنند، حقايق را وارونه جلوه مي دهند و روايات حديث را به باد استهزا مي گيرند تا بتوانند او را متهم كنند؟ آيا آنان نمي دانند كه گفته هايشان ضد و نقيض اند، ضعف گفته هايشان آشكار است و موضع ناصحيح آنان بجاي اينكه به نفعشان تمام شود منجر به ضررشان شده است؟ من به يقين مي دانم كه آقاي تيجاني در نقد و بررسي رويدادهاي تاريخ بجاي اينكه از عقل خود استفاده كند، از گرايشهاي مسلكي و مشربي خود استفاده كرده است.!!
آقاي تيجاني در ادامه ياوه گوييهاي خود مي گويد: اين گونه برخورد با پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مرا وادار مي كند تا سوال كنم: اين جسارت در شان خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  چيست؟! اين عصيان و نافرماني از پيامبري كه در حق مومنان رئوف و مهربان است و آرزومند سربلندي آنان است، چرا؟ هيچ توجيه معقول و مقبولي پيرامون اين عصيان براي من قابل تصور نيست همان گونه كه براي هيچ كس قابل تصور نيست؟
مي گويم:
آيا شگفت آورتر از اين جسارت و عصيان، اين جسارت و عصيان نيست كه حقايق وارونه جلوه داده شوند، عليه امت دروغ پردازي شود تا زمينه براي گشودن زبان طعن به اصحاب گرامي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، همان ياراني كه او را همراهي كردند، فراهم شود؟ به خدا سوگند، چگونه مي توان كساني را كه با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  بيعت كردند، با بذل جان و مال و روح و روان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  را نصرت كرده از وي دفاع كردند، در معركه هاي جهاد در معيت او بودند، در بيشترين عمر او، با او زندگي كردند، هر چيز را از وي ياد گرفتند، متهم كرد و زبان طعن گشود؟ آيا اين طعن و تهمت در واقع طعن و تهمت به معلم اين گروه نيست، داير بر اينكه او از تربيت صحيح آنان، تربيتي كه آنان را وادار به احترام و اطاعت از مربي كند، عاجز بوده است؟! آيا جسارتي بزرگتر از اين و عصياني بدتر از اين در حق الله و رسول الله متصور است؟! بعد از متهم و مطعون كردن حاملين كتاب الله و حافظان سنت رسول الله، ديگر براي امت اسلام چه چيزي ديگر باقي مانده است؟! فكر مي كنم جز افكار و عقيده پوچ روافض چيزي ديگر نزد ما نمانده است و در وراي آن اعماق درياها است.!!
در ادامه آقاي تيجاني مي گويد: ((عادتم بر اين است كه اين گونه رويدادها را كه از دور و نزديك كرامت صحابه رضی الله عنه  را مخدوش مي كند، بدست فراموشي سپرده و به آنها توجه نكنم، اما تكذيب و يا توجه نكردن به حوادثي كه تمام مورخان و محدثان از علما شيعه و سني در مورد آنها اتفاق كردند ممكن نيست))
آري، كدام آسمان است كه بر اين آسمان من سايه اندازد. آقاي تيجاني عليه صحابي رضی الله عنه  دروغ مي گويد و به دروغهايش ادامه مي دهد. سپس مي خواهد خود را تكذيب كند؟! مي گويد: مايل هستم كه اين گونه رويدادها را باور نكنم و بعد در دروغ گفتن روي تمام دروغگويان گيتي را سفيد كرده ادعا مي كند كه مورخان اهل سنت بر صحت دروغهاي او اتفاق دارند!! خوانندگان گرامي، ديدگاه مورخان را در خصوص اين قضايا براي شما بيان كرديم و عدالت و برائت صحابه رضی الله عنه  از تهمتهاي ناروايي كه جناب تيجاني عليه آنان عنوان كرده بود)) ظاهر گرديد . . . منت و احسان از آن خداوند است.
آقاي تيجاني مي گويد: با پروردگارم عهد و پيمان بسته ام كه منصفانه قضاوت كنم و كمترين تعصب مذهبي نشان ندهم و هيچ ارزشي براي باطل و مخالف با حق قايل نباشم، هم چنان كه گفته شده است: حق تلخ است و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: ((قل الحق ولو كان علي نفسك و قل الحق ولو كان مراً)) (حق را بگو هر چند كه به ضرر تو تمام شود، حق را بگو هر چند كه تلخ است) تيجاني مي گويد: حق در اين قضيه اين است كه آن دسته از صحابه كه درباره فرماندهي حضرت اسامه رضی الله عنه  معترض بودند بي ترديد از امر پروردگارشان مخالفت كردند و همچنين با نصوص صريحي كه هيچ گونه شك و تاويلي در آنها پذيرفته نمي شود، مخالفت كردند. آنان (صحابه) در اين تخلف و عصيان هيچ عذري نداشتند مگر اينكه كساني كه در صدد حفاظت بزرگي و كرامت صحابه بر آمدند، متوسل به عذرهاي غير موجهي شوند و انسان آزاده و عاقل هرگز تسليم چنين حيله ها و دسايس نمي شود، مگر اينكه از كساني باشد كه سخني را درك نكند و آن را نفهمد يا اينكه تعصب كور او را چنان كور كرده باشد كه ميان فرض واجب الاطاعه و حرام واجب الترك تمييزي قايل نباشد. بسيار فكر كردم تا عذر موجهي براي اين متخلفان و عصيانگران پيدا كنم ولي اين فكر و انديشه سودي نداشت.[5]
آري، اين ادعايش كه با پروردگار عهد و پيمان بسته كه عادلانه و منصفانه قضاوت كند را به خوانندگان محترم مي سپاريم تا خود آنان درباره بطلان و بيهوده بودن آن قضاوت كنند. اما اين ادعاي او كه (بعضي از صحابه رضی الله عنه  با حكم پروردگار مخالفت نموده و از نصوص، سرپيچي كردند كه هيچ جاي شك و تاويلي در آنها وجود ندارد و آنان (صحابه رضی الله عنه ) در اين تخلف و عصيان هيچ گونه عذري نداشتند.) دال بر جهالت و بي بضاعتي علمي و آگاهي اوست. و گر نه كي و چگونه صحابه رضی الله عنه  با حكم پروردگار مخالفت نمودند؟! و كدامند نصوصي كه با محتوي آنها مخالف شده و هيچ شك و ترديدي يا تاويلي در آنها وجود ندارد؟ اصل جريان نيز چنين است كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  حضرا اسامه رضی الله عنه  را به فرماندهي لشكر منسوب كرد و عده اي درباره فرماندهي او معترض شدند و رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  در اين باره سخن گفتند و اين معترضان از موضع خود منصرف شده و از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  اطاعت كردند. صحابه رضی الله عنه  بارها و به كثرت در بسياري از امور به پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مراجعت مي كردند تا از تصميم قطعي او آگاه شوند. وقتي كه تصميم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  قطعي شد آنگاه بلا درنگ از وي تبعيت كردند. و در اين قضيه تمام مردم از امر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  تبعيت كردند ـ اما اين گفته تيجاني كه (بسياري در صدد بر آمدند تا عذر موجهي براي حفظ كرامت صحابه رضی الله عنه  و سلف صالح پيدا كنند! و هيچ عاقل آزاده اي در هيچ شرايطي، هيچ گونه عذري را در اين باره نمي پذيرد؟!) به خدا سوگند، اين از شگفت آورترين گفته هاي اوست!؟ هر كس اين سخنان او را بخواند، فكر مي كند كه صحابه رضی الله عنه  از راهزنان، قطاع طريق و از نادان ترين قشرهاي مردم بودند. با اين حال چه كسي و چگونه به خود اجازت مي دهد تا براي حفظ كرامت (راهزنان و قطاع الطريق) در صدد بر آيد تا با پيدا كردن عذر لنگي كردار آنان را توجيه كند؟! خداوند رفض رافضيها را نابود گرداند ـ آيا صحابه كرام كه مورد رضايت حضرت حق بودند و آنان نيز از حق خشنود بودند. نياز به دفاع از كرامت و بزرگي آنان دارد؟! اين نياز چه توجيهي دارد، حال آنكه خداوند بزرگ و برتر از حريم آنان دفاع كرده، از آنان اظهار رضايت نموده است و درباره نيكو بودن و عظمت ايمان آنان گواهي داده است. و به طفيل صحبت صحابه رضی الله عنه  پيامبرش از آنان اعلام خشنودي كرده است. تمام مردم و اهالي شهرهايي كه قدم ميمون آنان در آنجا نهاده شده است و توسط آنان فتح گرديده اند به عظمت ايمان آنان گواهي داده اند. آري، با اين همه فضل و كرامت اكنون اين احمق نابخرد مي خواهد چنين سفسطه و اكاذيبي را بخورد و فرزندان توحيد داده كه براي كودنترين آنان قابل قبول نيست چه برسد به خردمندان و عاقلان آزاده؟!
جناب تيجاني مي گويد:
عذرهاي اهل سنت را درباره تبرئه متخلفان قرائت كردم. آنان مي گويند: معترضين در مورد فرماندهي حضرت اسامه رضی الله عنه  از بزرگان قريش بودند، در اسلام سابقه درخشاني داشتند و اسامه جواني بي تجربه كار بود. وي در جنگهايي كه موجب رشد و سربلندي اسلام بودند. مانند، بدر، احد و حنين شريك نبود. به دليل جوان بودنش موقع فرماندهي اش سابقه چنداني در اسلام نداشت. و سرشت انسان چنين است كه شيوخ و بزرگان از پيروي كردن از كوچكترها ابا مي كنند و طبعاً از تسليم شدن در برابر فرمان جوانان كراهيت دارند. لذا آنان در مورد فرماندهي اسامه رضی الله عنه  معترض شدند و از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  خواستند كسي ديگر از بزرگان صحابه را به جايش منسوب كند. تيجاني مي گويد: اين عذر هيچ گونه توجيه عقلي و شرعي ندارد و براي هيچ مسلماني كه قرآن را خوانده و با احكام آن آشنايي داشته باشد امكان ندارد كه چنين توجيهي را بپذيرد. زيرا خداوند مي فرمايد: )وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)
(آنچه را كه رسول به شما امر مي كند بپذيريد و از آنچه كه او منع مي كند، خودداري كنيد) )وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً)
هيچ مرد يا زن مومني در برابر تصميم و اراده الله و رسولش هيچ گونه اختياري ندارد. هر كس از خدا و رسولش عصيان كند، همانا در پرتگاه گمراهي قرار گرفته است.
آري، به اين (هدايت شده) مي گويم: تو را به مبارزه مي طلبم داير بر اينكه، يك مصدر و منبع از اهل سنت را نشان دهي كه اين اعتذار و اين توجيه در آن ذكر شده باشد، و تو هرگز نمي تواني چنين اعتذاري را از منابع اهل سنت ارائه دهي. زيرا در مباحث گذشته نيز بيان گرديد كه هيچ يك از بزرگان صحابه رضی الله عنه  و اعيان قريش در مورد فرماندهي اسامه رضی الله عنه  معترض نبود. هيچ مورخ يا محدثي نيز در كتب خود چنين چيزي را نقل ننموده است، با توجه به اين مطلب چگونه اهل سنت از آنان دفاع نموده و چنين توجيهي را در مورد برائت آنان اظهار مي كنند؟! او مي گويد: چنين اعتذار و توجيهي را خوانده ام، او كه مدعي است بايد به ما نشان بدهد كه اين توجيه را در كدام منبع و مصدر مطالعه نموده است؟ و در غير اين صورت، بايد سكوت نمايد و از گفتن چنين سخنان دروغيني خودداري نمايد.
آقاي تيجاني در ادامه ي ياوه گويي هايش مي گويد:
((اگر اين قضيه را با دقت تمام بررسي و ارزيابي كنيم، مي بينيم كه خليفه دوم بزرگترين نقش را در اين زمينه ايفا نموده است. زيرا او بود كه بعد از وفات رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  نزد خليفه اول (حضرت ابوبكر رضی الله عنه ) آمد و از وي خواست تا اسامه رضی الله عنه  را معزول كرده ديگري را به جايش منسوب كند.
ابوبكر رضی الله عنه  به او گفت: مادرت به عزايت بنشيند. چگونه من او را عزل كنم در حالي كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  او را به فرماندهي منسوب كرده است؟ چرا عمري كه از جانب الله به او الهام مي شود، اين حقيقت را درك نكرد؟ يا اينكه سري در آن نهفته است كه مورخين متوجه آن نشده اند يا اينكه مورخين قصداً بخاطر حفاظت از كرامت عمر آن پنهان كرده اند. همان طور كه شيوه آنان است و همان گونه عبارت ((يهجر)) را به ((غلبه الوجع)) تبديل كردند.
آري، بايد بگويم: اين روايت كه آقاي تيجاني آن را نقل كرده است، روايت ضعيفي است. چون در سلسله رجال آن سيف بن عمر الضبي وجود دارد. عقيلي او را جز ضعفا قرار داده است. و ذهبي در (ميزان الاعتدال) درباره او مي گويد: او مانند واقدي است. از هشام بن عروه، عبيد بن عمر، جابر الجعفي و جمعي ديگر از رجال مجهول روايت مي كند. او اخباري است. جباره بن مفلس، ابومعمر القطيعي، نصر بن حماد العتكي از وي روايت كرده اند. عباس از يحيي در باره او گفته است، ضعيف است: مطين از يحيي درباره او گفته است ليس بشي ـ يعني ثقه نيست. ابوحاتم گفته است: متروك است. ابن حبان گفته است: متهم به زندقه است. ابن عدي گفته است: اغلب رواياتش منكر هستند.[6] لذا در درجه نخست بايد بگويم كه اين حديث ضعيف است و هرگز نمي توان آن را عليه حضرت عمر رضی الله عنه  به عنوان دليل و حجت پذيرفت. ثانياً اينكه جناب تيجاني بخش عمده و مهم حديث را ذكر نكرده است. اين قسمت حديث كه آقاي تيجاني آن را پنهان كرده است اين امر را روشن مي كند كه حضرت عمر رضی الله عنه  به دستور خود اسامه رضی الله عنه  از حضرت ابوبكر رضی الله عنه  خواسته بود كه اسامه رضی الله عنه  را معزول كند. در حديث چنين آمده است: (فوقف اسامه رضی الله عنه  بالناس ثم قال لعمر: ارجع إلي خليفه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  فاستأذنه يأذن لي أن ارجع بالناس فإن معي وجوه الناس وحدهم ولا آمن علي خليفه رسول الله وثقل رسول الله واثقال المسلمين أن  يتخطفهم المشركون.)[7]
ترجمه: اسامه رضی الله عنه  ميان مردم بلند شد بعد به حضرت عمر رضی الله عنه  گفت: نزد خليفه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  (حضرت ابوبكر رضی الله عنه ) برو و از وي بخواه كه مرا اجازت بدهد تا برگردم. چون سران قوم با من همراه اند. اگر من بروم. اين احتمال وجود دارد كه مشركين بر خليفه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  و مال و متاع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  و ساير مسلمانان غارت ببرند.
اما جناب تيجاني، اين بخش از حديث را كتمان كرده است تا دليل ديگري بر انصاف و منصف بودن خود بيفزايد! او براي مستند كردن عدالت و انصاف خود همواره عليه صحابه رضی الله عنه  دست به چنين خيانتهاي علمي مي زند. او حضرت عمر رضی الله عنه  را در صف مقدم خطا كاران مي داند. او همواره رواياتي را نقل مي كند كه بخاطر جهل و ناداني خود فكر مي كند اين روايات در جهت تاييد مقاصد پليدش هستند و از روايات ديگر، اغماص و چشم پوشي مي كند. زيرا اكنون روشن شد كه روايت حضرت عمر در طبري غير از آن روايتي است كه جناب تيجاني ذكر كرده است. زيرا در روايت طبري اين نيست كه حضرت عمر رضی الله عنه  خواستار معزول شدن اسامه رضی الله عنه  بود بلكه بخاطر مرتد شدن عده اي از مردم، اغلب مسلمانان بودند كه چنين خواسته اي داشتند. اما جناب تيجاني از ذكر اين حديث يا اين بخش از حديث چشمها را بسته است. زيرا در اين حديث هيچ نقص و عيبي براي حضرت ابوبكر رضی الله عنه  و حضرت عمر رضی الله عنه  ديده نمي شود. باز هم پذيرفتني نيست كه حضرت عمر رضی الله عنه  بيشترين نقش را در اعتراض نسبت به فرماندهي اسامه رضی الله عنه  داشته باشد زيرا اين حضرت عمر رضی الله عنه  بود كه ديدگاه معترضين را رد نموده و رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  را در جريان امر قرار داد. اين مطلب نيز شايسته ذكر است كه جناب تيجاني در كتابش اين موضع حضرت ابوبكر رضی الله عنه  را كه جيش اسامه رضی الله عنه  را تنفيذ كرد نه ستوده و آن را متذكر نشده است و خاموش از اينجا رد شده است اما هر زمان كه جناب تيجاني گوشه اي از رويدادها را ببيند كه مي تواند آن را به ضرر اين صحابي جليل القدر مستندي قرار دهد، آن را بزرگ جلوه داده مزعوماتش را بر آن مبتني مي سازد. آري، اين دليل ديگري داير بر غير عادل و غير منصف بودن آقاي تيجاني است. ـ عليه من الله ما يستحق ـ
جناب تيجاني مي گويد: بسيار در شگفت هستم از اين صحابي كه روز پنجشنبه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  را به خشم آورده و وي را متهم به ((هجر و هذيان)) (ياوه گويي) كردند. و گفتند: ((كتاب الله براي ما كافي است)) حال آنكه كتاب الله در آيات محكم خود به آنان چنين مي گويد: (إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ) چنين بر مي آيد كه آنان خود را بيشتر عالم قر آن مي دانند از كسي كه قرآن بر وي نازل شده. آري، آنان بودند كه فقط دو روز بعد از اين حادثه درد انگيز و درست دو روز قبل از رحلت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  او را بيشتر به خشم آوردند و در مورد فرماندهي حضرت اسامه رضی الله عنه  از وي اطاعت نكردند. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  در ساعات مصيبت او بيمار و صاحب فراش بود و در لحظات مصيبت دوم ناچار شد در حالي كه سرش را باند پيچي كرده بود و چادري رويش انداخته بود و در حالي كه ميان شانه هاي دو نفر خود را آويزان كرده و پاهايش بر زمين كش مي خورد، از خانه بيرون بيايد. بعد از بيرون آمدن از خانه بالاي منبر تشريف برد ـ سخنش را با حمد و ثنا و توحيد خداوند آغاز كرد تا به مخاطبين بفهماند كه او هذيان نمي گويد. بعد در مورد جريان فرماندهي اسامه رضی الله عنه  كه از طرف آنان مطعون شده بود سخن گفت و متذكر شد كه در گذشته نيز درباره ي فرماندهي زيد، پدر اسامه نيز چنين زمزمه هايي بوده است و يادآور شد آيا شما بعد از ايرادات چهار سال گذشته، اكنون فكر مي كنيد پيامبر شما ((هذيان)) مي گويد يا اينكه ناراحتي چنان بر وي غلبه كرده است كه نمي داند چه مي گويد؟[8]
من مدام از اين تيجاني در شگفت هستم زيرا او اغلب، سخناني مي گويد كه بجاي سود، به زيانش مي انجامند. وقتي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  از خانه بيرون آمد تا ديدگاه معترضين نسبت به فرماندهي اسامه رضی الله عنه  را رد كند و علاوه بر اين به صحابه يادآور شد كه آنان در گذشته نيز نسبت به فرماندهي پدر اسامه رضی الله عنه  يعني زيد رضی الله عنه  نيز معترض بودند! سوال اين است كه چرا رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  در اين موقع درباره ي نوشتن نامه اي (كه به قول رافضي ها حضرت عمر رضی الله عنه  جلوي نوشتن آن را گرفت) كه امت را از گمراهي نجات مي داد يادآور نشد؟؟؟! يعني ولايت علي بن ابي طالب كه روافض آن را (الامر العاصم من الضلاله) (يعني نجات دهنده امت از گمراهي) مي خوانند اگر مساله ي قرطاس در آن موقع ميان آن عده از صحابه رضی الله عنه  كه در خانه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  تجمع كرده بودند پيش آمد و آنان با توافق خود رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  را از نوشتن آن منع مي كردند اما اين وقت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  در برابر همه مردم بود، چرا حتي به يكي از آنان امر نكرد كه آن نامه را بنويسد؟! يا چرا درباره ولايت علي بن ابي طالب به صراحت و حتي شفاهاً چيزي نگفت؟ يادآور نشدن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  در اين باره دليل روشني است بر اينكه نه كسي او را منع كرده بود و نه چنين توافقي شده بود كه وي را منع كنند. اگر جناب تيجاني بگويد: ((پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  يادآور نشد چون مي دانست كه آنان قول پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  رد مي كنند. در جواب بايد بگويم: پس خروج پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  (فداه ابي وامي) معصب الراس مدثراً بقطيفه يتهاوي بين رجلين و رجلان تخطان في الارض (يعني بيرون آمدن پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در حالي كه سرش باند پيچي شده بود و چادر پوشيده ميان شانه هاي دو نفر كه پاهايش روي زمين كش مي خورد) چه سودي داشت؟ آري پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در چنين حالتي بيرون آمد و به ايراد خطبه پرداخت. اعتراض آنان را در باره ي فرماندهي اسامه رضی الله عنه  رد كرد و در گذشته اعتراض آنان را درباره ي پدر اسامه متذكر شد. اگر آن جريان نوشتن نامه، (الامر العاصم من الضلاله) واقعيت داشت و يا داراي اهميت مي بود، قطعاً پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  آن را متذكر مي شد و مردم را به شدت متوجه آن مي نمود. انجام ندادن اين كار توسط پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دليل بسيار روشني است داير بر اينكه موضوع كتابت از جمله اموري نبود كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  مامور به تبليغ آن شده باشد بلكه پيامبر رضی الله عنه  در اين باره ي اختيار داشت. فأقول للتيجاني المهتدي و شيعته المهديين هاهي بضاعتكم ردت إليكم. آري، آقاي تيجاني و هواداران وي، اين بود سرمايه شما كه به شما بر گردانده شد.

پانویسها:
1. ثم اهتديت ص (88-87) و آنگاه هدايت شدم ص (141-140).
2. الكامل في التاريخ لابن الأثير دارالكتب العلميه (1407).
3. السيره الحلبيه لعلي بن برهان الدين الحلبي.
4. تاريخ الطبري ج ـ 2 (225-224) چاپ دارالكتب العلميه.
5. ثم اهتديت ص (88) و آنگاه هدايت شدم ص (142-141).
6. ميزان الاعتدال للذهبي ج 2 رقم (3437) ص (255).
7. الطبري ج 2 ص 646 سنه 11.
8. ثم اهتديت ص (90) و آنگاه هدايت شدم ص (146-145).
 
به نقل از کتاب:
بلکه گمراه شدی، نوشته: خالدعسقلانی، ترجمه فارسی کتاب: بل ضللت، ترجمه: اسد الله موسوي

0 نظرات:

ارسال یک نظر