نگاهی به زندگی امام محمد بن اسماعيل البخاری

نگاهی به زندگی امام محمد بن اسماعيل البخاری

نوشته: استاد معتصم بالله اكرامي

زندگي امام بخاري، سيرت، شمائل وفضائل وجوانب مختلف شخصيت او را نمي توان در چند ‏صفحه به بحث وتدقيق گرفت، بلکه آن، نياز به نگاشتن کتاب ضخيمي دارد، ولي از باب "ما ‏لايدرک کله، لايترک جله" به صورت بسيار فشرده، معلوماتي را در مورد ايشان خدمت ‏خوانندگان عرضه ميداريم.‏
نامش: محمد پسر اسماعيل پسر ابراهيم پسر مغيره پسر "بردزبه" جعفي، وکنيه اش ابوعبدالله ‏ولقبش: بخاري است. او در شب جمعه سيزدهء شوال سال 199هـ در شهر بخارا تولد يافت. امام ‏بخاري را "جعفي" بدان سبب گويند که جد بزرگش، مغيره به دست اليمان الجعفي به اسلام ‏گرائيد، ازان سبب نسبت او به سوي قبيله يمان شد. البته در مورد جدش، يعني ابراهيم معلومات ‏کافي در دست نيست، اما پدرش، اسماعيل از عالمان وارع وپرهيزگار و شخص متمول و ‏ثروتمند، و ازشاگردان امام مالک وحماد بن زيد بوده است، او بهنگام مرگش گفته است که در ‏سرمايه او مال حرام و مشتبه وجود ندارد. بخاري کودکي بود که پدرش وفات يافت، ازان رو ‏مادرش به تربيت و تعليم فرزندش همت گماشت، وثروت فراواني را که از پدرش به ارث مانده ‏بود، وقف تعليم وتربيت او نمود.‏

سفر حج ‏:
‏بخاري بعد از خواندن مقدمات وکسب معارف آن دوره در بخارا، در همراهي مادر وبرادر ‏بزرگش،َ احمد به غرض اداي حج عازم مکهء مکرمه گرديد، چنانچه پس از اداي فريضهء حج ‏مادرش و برادرش دو باره به وطن بر گشتند، و امام بخاري به غرض طلب حديث در همانجا ‏باقي ماند. ‏
رحلت در طلب حديث:
چنانکه قبلا ياد آور شديم، بخاري قبل از سفر حجش به فراگيري علوم به ويژه احاديث نبوي ‏از علماي بخارا پرداخت، وسپس به مکهء مکرمه رفت، ومدتي آنجا ماند، پس ازان عازم ‏مدينه منوره گرديد، وسپس به اکثر شهرهاي جهان وسيع اسلام، براي استماع حديث وتکميل ‏معلومات خود، مسافرت نمود. او چه در حضر وچه در سفر از اساتيد بيشماري استماع ‏احاديث نموده است، وخودش آنان را بيشتر از يکهزار نفر به شمار آورده است، وما به طور ‏مثال از بعضي از استادان او نام مي بريم:‏
در بخارا، محمد بن سلام البيکندي، و عبدالله بن جعفر المسندي، ومحمد بن يوسف ‏ومحمد بن عروه. در بلخ، مکي بن ابراهيم، قتيبه بن سعيد بغلاني، يحيي بن بشر. در بغداد، ‏عفان، محمد بن عيسي، و سريج بن نعمان، علي بن المديني، احمدبن حنبل. در مکه: ‏ابوعبدالرحمن المقرئ ، وحسان بن حسان البصري. در بصره، ابو عاصم النبيل، وانصاري. در ‏کوفه، عبيدالله بن موسي، و ابونعيم. در شام، ابو مسهر، ومحمد بن يوسف فريابي. در عسقلان، ‏آدم. در حمص، ابواليمان. در دمشق، ابو مسهر. و...‏
بهمين ترتيب شاگردان بيشماري را هم تربيت کرد، به عنوان نمونه برخي از ايشان را نام مي بريم: ‏امام مسلم، امام ترمذي، امام نسائي، محمد بن نصر مروزي، صالح بن محمد، مطين، ابن ‏خزيمه، ابوقريش، ابن صاعد، ابن ابي داود، ابوعبدالله فريري، ابوعبدالله محاملي، ابوزرعه، ‏ابوحاتم، ابراهيم بن اسحاق، محمدبن يوسف، منصور بن محمد، حماد بن شاکر وغيره. ‏
خطيب بغدادي از فربري شاگرد بخاري نقل کرده که گفته است: افراد حلقه هاي استماع احاديث ‏صحيح بخاري که هم درس من بودند، هفتاد هزار نفر بودند، که به جز من احدي ازآنان در حال ‏حيات نيست.‏


ذکاوت و نبوغ:‏
آثار نجابت و ذکاء از خوردسالي در سيماي او هويدا بود، چنانچه هنوز به بلوغ نرسيده بود که ‏راجع به مذاهب فقهي و مسائل حديث و علم اسماء الرجال معلومات کافي فراهم نموده بود، و ‏در همين دوران برخي مشائخ خود را متوجه اشتباهات علمي شان مي ساخت. ودر شانزده ‏سالگي کتابهاي معروفي را خوانده و احاديث زيادي را استماع نموده بود، او خود گفته است که ‏در نوجواني هفتاد هزار حديث در حفظ داشته ام. وذهبي در بارهء اين برهه از عمر او مي گويد: ‏‏" صنف وحدث وما في وجهه من شعر" يعني: او به تصنيف و روايت احاديث در حالي پرداخت ‏که هنوز مويي در چهره او ديده نمي شد.‏
امام بخاري از حيث قدرت ضبط وقوت حافظه از نوابغ روزگار بود، هر گاه کتابي را يک بار ‏مطالعه مي کرد، آن کتاب در حافظه اش مي ماند. باري، همدرسانش که هنوز از قدرت حافظهء ‏او آگاهي نيافته بودند، هنگامي که احاديثي را استماع مي نمودند وآنها را ياد داشت مي کردند، ‏مي ديدند که بخاري احاديث را ياد داشت نمي کند، لذا او را به تنبلي متهم کرده و ملامت مي ‏نمودند که چرا وقت خود را بيهوده صرف مي نمايي. امام بخاري به آنان گفت: جمع احاديثي ‏را که ياد داشت کرده ايد، پيش روي خود بگذاريد که جمعا يازده هزار حديث هستند، ومن آنها ‏را از حفظ برايتان مي خوانم، بخاري تمام آن تمام احاديث را در حفظ داشت، و همانگونه که ‏آنان ياد داشت کرده بودند، آنها را بيان نمود، و تمام همدرسانش را در شگفتي و تعجب ‏انداخت.‏
بخاري مدتي زيادي در مدينه منوره به فراگير حديث شريف پرداخت، ودر همانجا به تأليف دو ‏کتاب مهمش همت گماشت، چنانچه او خود گفته است: " در هجده سالگي در روضهء مطهر ‏نبوي، در شبهاي مهتابي کتاب "قضايا الصحابه" و کتاب "التاريخ الکبير" را تأليف نمودم".‏
آنچه محدثان معاصر بخاري را در حيرت انداخته بود، اوج قوت حافظه وثبت وضبط بخاري نه ‏تنها در متن احاديث، بلکه در اسناد متعدد تمام احاديث وحتي تقدم وتأخر نام راويان آن اسناد، ‏بود. وهنگامي که قدرت ضبط وحافظه او در جهان اسلام انتشار يافت، برخي به آن احساس ‏سرفرازي مي کردند وبرخي هم از روي حسادت، چنين قدرتي را براي حافظه بخاري يک مبالغه ‏اغراق آميز وغير قابل قبول مي دانستند. لذا براي تحقيق اين مطلب دو مرتبه او را امتحان کردند، ‏يک بار در بغداد، ويک بار در شهر سمرقند که ما يک واقعهء آنرا طور نمونه درينجا ذکر ‏ميکنيم.‏
در سمرقند که چهار صد نفر اساتيد و طلاب حديث بعد از شنيدن خبر ورود بخاري بهمان شهر ‏يک هفته دور هم جمع شدند، وبراي اينکه بخاري را از حيث روايت در اشتباه بيندازند ‏مشورتهايي کردند، وپلاني سنجيدند به اين طور که در مجموعه اي از احاديث، سلسلهء سندهاي ‏شام را در سلسلهء سندهاي عراق و سلسله سندهاي عراق را در سلسلهء اسناد شام وارد کردند، ‏وبه همين تربيب در اسناد ومتون يک سلسله احاديث ديگر، رد وبدلهاي را وارد کردند، و وقتي ‏بخاري را از صحت آن احاديث پرسيدند، بخاري بعد از آنکه تمام اسناد تبديل شده را به ‏صورت اصلي و واقعي خود برگرداند، صحت آنها را تأييد کرد، و آن چهار صد نفر نتوانستند در ‏تصحيح اسناد تبديل شدهء اين مجموعه از احاديث اشتباهي از او مشاهده نمايند.‏
بخاري به همان اندازه که در حفظ متون واسناد آنها، اهتمام وتوجه داشت، به استنباط احکام ‏ومسائل نيز توجه جدي داشت، وبراي ثبت وضبط آن به قلم دست مي برد، به همين جهت شبها ‏ناگاه لحاف را کنار مي زد و چراغ را روشن مي کرد، مطلبي را که به ذهنش رسيده بود، ياد ‏داشت مي نمود، و چراغ را خاموش مي کرد، و بار ديگر اين کنار زدن لحاف و روشن کردن ‏چراغ و ياد داشت کردن مطلب و خاموش کردن چراغ تکرار مي گرديد، و گاهي بيست مرتبه ‏تکرار مي شد، واين به ما مي رساند که هوش و حواس بخاري همواره متوجه استنباط احکام از ‏احاديث و فهميدن معني واقعي آنها بوده است.‏


صفات وخصوصيات:‏
بخاري علاوه بر آن همه تبحر در حديث وفقه وتفسير به فضائل اخلاق اسلامي هم آراسته بود، ‏وبي نهايت بردبار، واهل حيا و داراي شجاعت وسخاوت و ورع ، پرهيزگاري، زهد، وتقوا بود، ‏هر سحرگاه سيزده رکعت نماز مي خواند، و در ماه رمضان در هر سه شب ختمي را تلاوت مي ‏کرد، و همواره بر فقرا ومستمندان انفاق مي کرد. او از غيبت سخت اجتناب مي کرد، چنانچه او ‏خود ميگويد: اميدوارم با خداوند ملاقي شوم، وبه سبب غيبت کسي، مرا مؤاخذه نکند.‏
باري او در نماز ايستاده بود، زنبوري به لباسش داخل شد، و از هفده جاي بدنش او را نيش زد، ‏ولي نمازش را قطع نکرد، هنگاميکه از نماز فارغ شد، گفت: ببينيد که چيزي مرا در نماز اذيت ‏کرد، ديدند که زنبوري است واز هفده جاي او را گزيده است.‏
عبدالله بن محمد صيار ميگويد: من نزد امام بخاري در منزلش بودم که کنيزش آمد، ومي ‏خواست داخل خانه شود، ناگهان پايش بر دوات سياهي امام بخاري لغزيد، امام به او گفت: ‏چگونه راه ميروي؟ کنيز در جواب گفت: هنگاميکه راه مرور نباشد، پس چگونه راه بروم؟! امام ‏بخاري هردو دستانش را بلند کرد، و گفت: برو ، تو را آزاد ساختم. به بخاري گفته شد که تو را ‏ناراحت ساخت! او در جواب گفت: با آزاد ساختن او خودم را راضي کردم.‏


امام بخاري از ديدگاه اساتذه و معاصرانش:‏
بلا مبالغه تمام اساتذه ، معاصران، و شاگردان وعلماي که بعدا آمده اند، همه به فضل، کمال، ‏تقوا خدا ترسي، وجايگاه ويژهء علمي امام بخاري در حديث، فقه، تفسير، و تاريخ ، نه تنها ‏معترف بودند، بلکه او را در موارد ياد شده يکتاي روزگارش مي دانستند، که ما درينجا چند ‏نمونه از سخنان اساتذه، معاصران، وشاگردانش را نقل ميکنيم: ‏
‏1-‏ ابو مصعب احمدبن ابوبکر زهري مي گويد: محمدبن اسماعيل از نظر ما نسبت به ‏احمد بن حنبل از مهارت بيشتر در فقه وحديث برخوردار است. شخصي از حاضرين او را ‏سرزنش نموده گفت: از حد تجاوز نمودي؟ ابو مصعب در جواب گفت: هرگاه امام مالک را مي ‏ديدي وسپس به سيماي محمدبن اسماعيل، وسيماي مالک مي نگريستي ، البته هردو را در فقه ‏و حديث همسان مي يافتي.‏
‏2-‏ امام قتيبه بن سعيد بغلاني استاد امام بخاري، مي گويد: با فقهاء، زاهدان و عابدان ‏نشستم، و از هنگامي که خود را به هوش يافتم، همانند محمدبن اسماعيل را نديدم. او در ‏عصرش همانند عمر در عصر صحابه بود. او ميگويد: از شرق و غرب طالبان علم نزدم آمدند، ‏اما کسي را به سان محمدبن اسماعيل نيافتم.‏
‏3-‏ امام احمدبن حنبل گفته است: از خراسان زمين (عالمي) همانند محمدبن اسماعيل ‏بخاري ظهور ننموده است.‏
‏4-‏ محمدبن بشار، او را سردار فقهيان مي ناميد.‏
‏5-‏ عبدالله بن محمد مسندي ميگويد: محمدبن اسماعيل، امام است، هرکه او را امام ‏نداند، اورا متهم کن.‏
‏6-‏ احمدبن اسحاق سرماري ميگويد: اگر کسي خواسته باشد، فقيه واقعي و راستين را ‏ببيند، بايد بسوي محمدبن اسماعيل نگاه کند.‏
‏7-‏ امام اسحاق بن راهويه که از استادان بلند پايه امام بخاري نيز هست، به شاگردانش ‏مي گفت: اين جوان (بخاري) را ببينيد ، و ازو حديث بنويسيد، زيرا اگر او در عصر حسن بصري مي ‏بود، بر اساس معرفتي که درحديث و فقه دارد، حسن بصري نيازمند او مي شد.‏
‏8-‏ امام عبدالله بن عبدالرحمن دارمي گفته است: من در حرمين، حجاز، شام، وعراق علماي ‏زيادي را ديده ام، ولي همانند محمدبن اسماعيل عالم جامع را نديده ام.‏
‏9-‏ ابوسهل محمودبن النضر الفقيه مي گويد: من از سي تن از علماي مصر شنيدم که ‏ميگفتند: ما در دنيا آرزويي جزاين نداريم که محمد بن اسماعيل را ببنيم.‏


عودت به بخارا:‏
او در جريان برگشتش به بخارا با مشاکل زيادي روبرو گرديد، که ازانجمله حسدورزي يکعده ‏مغرضين در نيشاپور، بهنگام اقامتش درانجا، و سپس هنگاميکه به بخارا رسيد، بازهم با ‏مشکلاتي روبرو گرديد، و ازانجاکه او به غايت اهل عزت نفس بود، و هر گز در مقابل زر و زور ‏سر فرود نياورد، از جمله خالد بن احمد ذهلي فرماندار شهر بخارا ونماينده تام الاختيار خليفهء ‏عباسي توسط شخصي از امام بخاري دعوت کرد تا در قصر او به فرزندانش "الجامع صحيح، ‏والتاريخ الکبير" را بخواند، بخاري دعوت او را نپذيرفت، وبراي آن کس گفت: به فرماندار شهر ‏بگو: من علم را خوار وذليل نمي کنم، ونه آنرا به دروازه هاي سلاطين حمل مي کنم، اگر والي ‏نيازي به علم داشته باشد، بايد به مسجدم ويا به خانه ام حاضر شود، ومقوله مشهوري گفت: " ‏في بيته، العلمُ يؤتي" يعني براي فراگيري علم و حلم به کانون آن مراجعه مي شود. آن حکمران ‏حقير تحمل عزت نفس آن محدث بزرگ را نداشت، و همين جواب او را به دل گرفت، وبعد به ‏بهانهء واهي و ازجمله گزارش محمدبن يحيي ذهلي که بخاري گفته است: " تلفظ کردن آيه هاي ‏قرآن مخلوق است" آن محدث کبير را از شهر بخاري اخراج نمود، وبخاري ناچار به قريه ‏خرتنگ در دو فرسخي سمرقند نزد اقوام وخويشاوندان خود سکونت گزيد، ولي ديري نپاييد که ‏تازيانهء انتقام بر سرو کلهء آن حکمران هواپرست فرود آمد، و يک ماه از اخراج بخاري نگذشته ‏بود که آن حکمران مورد خشم و غضب خليفهء عباسي قرار گرفت، و به حکم خليفه به زندان ‏افتيد، ودر همانجا جان داد. و بخاري بعد از اخراجش از بخارا و سکونت در خرتنگ طولي ‏نکشيد که بيمار گرديد، و در شب شنبه مصادف عيد رمضان سال 256هـ ازين جهان رحلت ‏نمود.‏
محمدبن ابي حاتم وراق مي گويد: بخاري ‏ قدميe‏ ‏روان است، وهرگاه پيغمبرeرا (بعد از وفاتش) در خواب ديدم که دنبال پيغمبر ‏ مي ‏گذاشت. حقا که بخاري زندگي خويشeبر مي داشت، بخاري قدمش در موضع قدم پيغمبر‏ را وقف ونثار سنت گرامي نموده بود، و آنرا مشعل راه ‏خود قرار داده تا دم مرگ در پرتو آن زيست.‏
‏را در خواب ديدم کهeعبدالواحدبن آدم الطواويسي ميگويد: پيغمبر با جمعي از ياران شان ‏ايستاده اند، به ايشان سلام گفتم، سلامم را جواب دادند، من پرسيدم: اي رسول خدا! چرا ‏اينجا ايستاده هستيد؟ فرمودند: منتظر محمدبن اسماعيل ‏eهستم. چند روز بعد برايم خبر رسيد که ‏محمدبن اسماعيل در همان وقتي که من پيغمبر را درخواب ديده بودم، وفات نموده است.‏
مذهب وعقيدهء امام بخاري:‏
شکي نيست که امام بخاري به شهادت تمام اساتذه و معاصرانش، و همچنان به شهادت کسانيکه ‏از جملهء شاگردانش و کساني پس از ايشان آمدند، در پهلوي آنکه او يک محدث چيره دست و ‏بي نظير بود، يک مجتهد و فقيه بي مثال نيز بود، چنانچه کتابش "الجامع الصحيح" شاهد اين ‏مدعا است، لذا مقلد دانستن چنين يک امام، محدث و مجتهد بزرگ، تنقيص به شأن وجايگاه ‏علمي اوست. و به همين ترتيب عقيده اش، همان عقيده ناب و خالصي است که از صحابه و تابعين ‏و اتباع ايشان نقل شده است. چنانچه محمدبن نعيم مي گويد: از محمدبن اسماعيل در مورد ‏سخناني که در باره ايمان از وي حکايت شده بود، پرسيدم: در جواب چنين گفت: ايمان عبارت ‏است از قول وعمل، زيادت ونقصان را مي ‏ ابوبکر، سپس عمر،eپذيرد، و قرآن کلام الله و غير مخلوق است، بهترين ‏اصحاب محمد سپس عثمان و سپس علي – رضي الله عنهم – هستند، ‏عقيده ام در زندگي و به هنگام مرگ همين است، واميدوارم که برهمين عقيده در باره زنده شوم.‏
اساتيدي که بخاري از ايشان حديث روايت مي کرد، صحت اعتقادي شان را در نظر ميگرفت، و ‏ازمحدثي که داراي عقيده فاسد مي بود حديث روايت نمي کرد، چنانچه او خود گفته است: از يک ‏هزار و هشتاد استادي که حديث نويشتم، همه محدث، و همه به اين عقيده بودند که ايمان عبارت از ‏قول و عمل است، و زيادت و نقصان را مي پذيرد.‏
تأکيد امام بخاري به صحت عقيده وبه ويژه به قضيه ايمان بدان سبب بود که فرقهء مرجئه که ‏يکي از فرقه هاي کلامي است، و دران عصر سخت فعاليت داشتند به اين عقيده بودند که ايمان ‏تنها عبارت از قول است، يا به عبارت ديگر ايمان عبارت از تصديق به قلب واقرار به زبان ‏است. ايشان عمل را در مفهوم ايمان داخل نمي دانستند، همچنان به کمي وزيادتي ايمان قائل ‏نبودند، واين عقيده با آيات صريح قرآن و عقيده صحابه وتابعين و اتباع ايشان متصادم است، به ‏اين اساس محدثين کرام در برابر اين فرقه وهمچنين ساير فرق موضع سرسختانه داشتند.‏


مؤلفات امابخاري و " الجامع الصحيح "‏
بخاري کتابهاي بسيار مفيدي را تأليف نموده است، ازجمله تاريخ کبير، تاريخ اوسط، و تاريخ ‏صغير، الادب المفرد، جزء قراءة خلف الإمام، جزء احاديث رفع اليدين و.. و مهم ترين ‏تأليفش همان کتاب صحيح بخاري است که دراينجا به گونهء فشرده ازان بحث مي کنيم:‏
صحيح بخاري، که اصل نامش: "الجامع الصحيح المسند من حديث ‏ ‏وسننه و ايامه" است، و اختصارا ازان به "الجامع الصحيح" و يا صحيحeرسول الله بخاري نيز ياد مي شود، ‏از مهمترين تآليفات بخاري و همچنين از معتبر ترين کتابهاي حديث در محافل اهل سنت به شمار ‏مي آيد.‏
‏سبب تأليف: اسبابي که باعث شد تا امام بخاري به چنين يک کارنامه بي سابقه ‏دست يازد، شايد زياد باشد، ولي اساسي ترين آن دو امر است: ‏
نخست: امام بخاري ميگويد: روزي نزد اسحاق بن راهويه بوديم پس به ما (شاگردانش) گفت: ‏اي کاش کتاب مختصر وصحيحي را در حديث رسول الله صلي الله عليه وسلم تأليف کنيد، ‏بخاري ميگويد: سخن او به دلم نشست، وازهمان لحظه به تأليف "الجامع الصحيح " عزم ‏نمودم.‏
را در خواب ديدم که او مي گويد: پيغمبر ‏‎ گويا من پيش روي ايشان ايستاده ام، و در ‏دست بادباني است که مگس ها از ايشان مي رانم. پس در بارهء اين رؤيا از برخي کسانيکه به ‏تعبير آشنائي داشتند جويا شدم، ‎‏‏پس اين امر سبب شد تا برايم گفتند: تو دروغ را از حديث رسول الله دور مي کني، به تأليف "الجامع الصحيح" بپردازم.‏
ميان اين دو سبب منافاتي نيست، زيرا نخست استادش او را به اين کار تشويق نمود، و در همين ‏جريان او اين رؤيا را ديد که همتش را مزيد تقويت بخشيد، وبه تأليف "الجامع الصحيح" عملا ‏اقدام نمود. ‏
‏اما راجع به چگونگي ومقام تأليف اين کتاب، و براي آگاهي از نهايت اهتمام ‏بخاري به تأليف اين کتاب، سر نخ بحث را به دست خودش مي دهيم که راجع به آن مي فرمايد: ‏‏" تأليف اين کتاب را در مسجد الحرام و در کنار بيت الله آغاز نمودم، و احاديث صحيح اين ‏کتاب را از ششصد هزار حديث انتخاب کرده ام، و جز حديث صحيح دران ننوشته ام، و قبل از نوشتن ‏هر حديثي غسل کرده ام و دو رکعت نماز خوانده ام، وبعد از نماز و استخاره از خدا و حصول يقين به ‏صحت حديث، آن را در کتاب نوشته ام، ودر مدت شانزده سال تأليف اين کتاب را به اتمام رسانيدم، و ‏آن را دربين خودم و خداي خودم حجت قرار دادم. ‏
‏تعداد احاديث اين کتاب برحسب توضيحات ابن الصلاح همراه با مکررات§(7275)، ‏وبشمارش ابن خلدون(7200) که سه هزار آن مکرر، وبشمارش حافظ ابوالفضل ابن حجر ‏عسقلاني با مکررات(7397) که يکصدو بيست و دو حديث از شمارش ابن الصلاح بيشتر است، ‏وبدون مکررات (2602) حديث واگر متون معلقه مرفوعه را که در جاي ديگر آن را وصل نکرده که جمعا ‏‏(159) مورد هستند، به آن اضافه شود، مجموع احاديث بدون تکرار به (2761) حديث بالغ ميگردد، ‏ومجموع تعليق هاي موجود در آن بالغ بر (1341) که اکثر آنها مکرر و متن آنها در جمع احاديث کتاب ‏آمده است، وتنها (160) متن در ميان احاديث کتاب نيامده اند، ومجموع احاديث متابع وتنبيه بر ‏اختلاف روايات بالغ بر(344) حديث است، بنا بر اين تمام آنچه در آن کتاب وجود دارد، با مکررات ‏بالغ بر (9082) حديث مي باشد، جدا از احاديث موقوف بر اصحاب، واحاديث مقطوع بر تابعين و ‏مابعد آنان. ‏
تعداد کتابهاي مندرج در اين کتاب، يکصدواندي، ومجموع ابواب اين کتاب بالغ بر(3450) ‏ومجموع مشايخ حديث که در حال روايت از ايشان نام برده است (289) استاد، و اساتيدي که ‏تنها امام بخاري از آنها روايت کرده نه امام مسلم، بالغ بر (134) استاد مي باشد، و (25) حديث ‏ثلاثي يعني احاديثي که ميان بخاري وصحابي تنها سه راوي قرار دارد، در ان وجود دارد.‏

اهميت وجايگاه اين کتاب:‏
طوريکه قبلا ياد آور شديم، صحيح بخاري نه تنها کتاب حديث بلکه کتاب فقه نيز هست، ‏وبخاري در تراجم ابوابش استنباطات دقيق و جالب فقهي را ذکر نموده است، وبه همين سبب ‏دانشمندان اسلامي گفته اند: " فقه البخاري في تراجم ابوابه" يعني فقه بخاري در تراجم ابواب ‏کتابش نهفته است. در پهلوي صحيح بودن تمام احاديث اين کتاب، همين امتزاج حديثي وفقهي ‏که به آن آراسته است، به اين کتاب منزلت و مقام خاص وبي مانندي را بخشيده است. وهمه را ‏به فضل ومکانت خويش معترف ساخته است. چنانچه ابن خلدون، در بارهء اهميت اين کتاب ‏در مقدمه گفته است: بخاري در تأليف اين کتاب، تنها بر احاديثي اعتماد نموده که محدثين بر ‏صحت آنها اجماع نموده اند، وکسي مخالف صحت آنها نبوده است. ابوجعفر عقيلي ميگويد: ‏هنگاميکه بخاري کتابش " الجامع الصحيح" را تأليف کرد، آنرا به امام احمدبن حنبل، يحيي بن ‏معين، وعلي بن المديني (که همه از جمله مشايخش بودند) عرضه کرد، آنان کتاب بخاري را ‏خيلي پسنديدند، وجز چهار حديث به صحت ساير احاديث آن گواهي دادند. عقيلي گويد: قول ‏راجح درآن چهار حديث، نيز قول بخاري است، وآن چهار حديث نيز صحيح اند. همچنان ابن ‏کثير در البدايه والنهايه گفته است: تمام علما بر صحت و قبول احاديث بخاري اتفاق نظر دارند. ‏وامام ذهبي در تاريخ اسلام گفته است: صحيح بخاري اجلّ کتب اسلامي وبرترين آنها بعد از ‏کلام الله است. امام نووي در مقدمهء شرحش بر مسلم از امام الحرمين ابوالمعالي الجويني نقل ‏کرده که گفته است: اگر کسي طلاق واقع نمايد که آنچه بخاري ومسلم در کتابشان حديث صحيح ‏شمرده اند، بدون ترديد حديث پيامبر است، طلاقش واقع نمي شود، وراست گفته است، چون ‏علماي اسلام بر صحت احاديث آنها اجماع کرده اند.‏


مراجع: ‏
‏1- تذکرة الحفاظ، تأليف: امام ذهبی
‏2- سير اعلام النبلاء، تأليیف: امام ذهبی
‏3- هدي الساری، تألیف: امام ابن حجر عسقلانی.

به نقل از دائرة المعارف شبکه اسلامی

0 نظرات:

ارسال یک نظر