تحریف قران از نظر کافی...!!

تحریف قران از نظر کافی...!!


جواب شیعه :
اولا : همه روايات اصول كافي صحيح نيست ما مانند اهل تسنن ادعا نمي كنيم كه همه روايات كتاب كافي صحيح است.
ثانيا : بين اصطلاح تحريف در کلام ما وتحريف در لسان مرحوم کليني خلط شده است در قرآن داريم که: يُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ (سوره مائده آيه 41)
يعني معني آيه را از آنچيزي که نشان مي دهد بر مي گردانند. نه اينکه قرآن را تحريف مي کنند.
رواياتي که در اصول کافي دلالت بر تحريف مي کنند اگر از جهت سندي صحيح باشند به همين روش جواب داده مي شود . مثلا
قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ (فِي عَلِي وَ الْأَئِمَّةِ ) كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسي فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا
اصول الکافي ، ج1 ص414 ، بَابٌ فِيهِ نُكَتٌ وَ نُتَفٌ مِنَ التَّنْزِيلِ فِي الْوَلَايةِ .
کلام خداوند متعال که سزاوار شما نيست که رسول خدا را آزار دهيد (در علي وائمه) مانند کساني که موسي را اذيت نمودند پس خداوند اورا از آنچه مي گفتند مبرا کرد.
در اين روايت جدا از اينکه سندا صحيح است يا نه مي توان پاسخ داد که : مقصود از "قول الله عزوجل" در روايت ، آيه قرآن نيست (چون بسياري از روايات احاديث قدسيه هستند از جانب خدا بر رسولش نازل شده اند اما قرآن نيستند ).
اين روايات هم چنين مطالبي را بيان مي کند. يعني وقتي اين آيه نازل شد بر رسول خدا وحي کرديم که مقصود علي و ائمه هستند اما اکنون اهل سنت آن را تحريف معنوي کرده اند . يعني موضوع ديگري را به عنوان شان نزول مطرح کردند.
اعتقاد به تحريف اعتقاد شيعه نيست و در نظر شيعه هيچ جايگاهي ندارد . و حتی بسياري از علماي اهل سنت به اين مطلب اعتراف کرده اند،
مثلا شيخ محمد الغزالي میگوید: شیعه قرآن ما را قبول دارد.
پاسخ اهل سنت :
قبول داریم که شیعه امروزی و شیعه دیروزی و شیعه ای که فردا خواهد زيست ،قرآنی غیر از این قرآن را بر بشریت عرضه نکرده و نمیکند و نخواهد کرد !
شیعه عملا قرآنی غیر از ما ندارد، چون الله اجازه تحریف در هرچی را داده الا قرآن! و تحریف در قرآن امکان ندارد
و اگر فردی چنین کند حرفش بادهوا میشود و خودش بی اعتبار!!
پس بودن قرآن ما در خانه شیعه ها، دلیل بر این نیست که علمای شیعه، قرآن را بعنوان کنابی دست نخورده قبول دارند!
و شیعه آرزو دارد قرآن را عوض کند! این حرفی است که در کتابهایشان بفور یافت میشود
همينجا در جواب سوال فوق ، نویسنده شیعه، فقط مبهم گفت که همه احادیث در کافی را قبول نداریم اما نگفت کدام را ؟
کتاب کافی یک یا دو حدیث در تحریف قرآن ندارد، باب ها و فصولی را به این اختصاص داده پس شیعه باید بگوید ما فصولی از کتاب کافی را قبول نداریم !!
و اگر چنین بگوید ،در آنوقت این سوالها را میپرسیم:
1 - چرا معلوم نمیکنید که کدام را قبول ندارید ؟
2 - چرا امام زمان شما گفت کافی برای شیعه بس است ؟
3 -چرا این کتاب بی ارزش که نویسنده اش هنوز نمیداند الله یکی است یا دو تا!! هنوز نمیداند که محال است پیامبر یا امام گفته باشند( قرآن تغییر کرده ) ،مهم ترین عالم شماست ؟ !! و او را ثقه الاسلام چرا میگویید ؟
4 – اگر احادیث کافی درباره تحریف قرآن قبول نکنید پس چه خواهید کرد درباره احادیث دیگر همین کتاب که همان راویان تحریف راویش هستند ؟!!!
اما این که گفتی (منظور کافی این است که معنی قرآن را تغییر داده اند و کافی متن قرآن را قبول دارد )، دروغی است که مثل آن دروغی نیست
در کتاب کافی به نقل از امام صادق آمده است که می گويد: اگر قرآن همچنانکه نازل شده است خوانده می شد ، اسم ما را در آن می يافتی
و باز
از امام صادق روايت می کند: قرآنی که جبرييل عليه السلام برای محمد صلی الله علیه وسلم آورده است هفده هزار آيه بوده است (اصول کافی 2/634) .
اين سخن بدين معناست که دو سوم قرآن ساقط شده است زيرا آيات قرآن موجود از 6236 آيه تجاوز نمی کند
با آنکه به زبان فارسی آشنایی کاملی دارم و صد ها کتاب به آن زبان خوانده ام، اما از این باب هرگز این را نفهمیدم که منظور کلینی ( نویسنده کتاب کافی ) این است که مردم قرآن را غلط تعبیر و تفسیر کرده اند. بلکه منظور واضح بود! داشت از تحریف متن و آیات و کلمات قرآن صحبت میکرد
بعد فقط این کتاب کافی نیست که قرآن را ناقص میداند ، علمای زیادی از عالمان شیعه بر این باورند.
یک نکته خیلی خیلی مهم:
آیا آقای نوری طبرسی را میشناسید ؟
او از علمای متاخر شیعه است و در سال 1320 هـ ق از دنيا رفته است . او کتابی را برای اثبات ادعای تحريف در نظر شیعه ها تاليف کرده و آن را (فصل الخطاب فی اثبات تحريف کتاب رب الارباب) ناميده است
طبرسی در اين کتاب هزاران روايت آورده است که (به زعم خود) دليل بر تحريف قرآن است. او فقط در فصل اول ، 1602 روايت آورده است اين غير از روايتهايي است که در بخش های ديگر کتابش ايراد کرده است .
نوری طبرسی پس از عذر خواهی از کم بودن آنچه جمع آوری کرده است ، می گويد: ما با وجود کمبود بضاعت در اينجا فقط رواياتی را ذکر می کنيم که دليل بر صدق مدعا باشد. (فصل الخطاب 249)
حالا شیعه شاید بگوید که من حرف طبرسی را قبول ندارم !
میگویم :ای شیعه !خب گفتی و در سفتی !!!
ولی تو طبرسی را در حرم معصومه در قم دفن کردی! یعنی در جایی که برایت از مقدسترین جاها ست و برایش زیارتگاه ساختی و نام او را با احترام یاد میکنی و نمیگویی (او کافر مرد چون قرآن را قبول نداشت )
پس در اعمال و عقاید تو ای عالم شیعه امروزی ! تضادی مشکوک میبینیم. این به این میماند که بزرگی از بزرگان تو بگوید:( الله همسر دارد) و تو بگویی: « که این حرف غلط است اما این عالم نور چشم ماست»
یا اینکه ملایی از ملایان شما معتقد باشد محمد صلی الله علیه و سلم آخرین پیامبران نیست و تو بگویی: «این حرف غلط است اما همان ملا را بستایی! »
این مشکوک است! کسیکه بگوید الله دو تاست پس کافر است و باید که در حرم معصومه دفنش نکنید
اما بیچاره شیعه امروزی چه کند کدام عالم و آیت الله خود را کافر بگوید ؟
فقط طبرسی نیست، اکثریت علمای آنها ؛غیر از چند نفر محدود ؛همین را میگویند.
البته اون چند نفری که قایل به تحریف نیستند نیز تقیه کرده اند چون هرگز منکرین قرآن را کافر نگفته اند ببینید همین خمینی درباره طبرسی چه میگوید :
سؤال نکن از کتاب*های او که پر است از داستانها و حکایات غریب که اکثر آنها به شوخی شبیه تر هستند تا به واقعیت و او که خدایش رحمت کند، شخص صالح و متتبعی بوده است مگر اینکه اشتیاق او به جمع آوری احادیث ضعیف و غرائب و عجائب و آنچه که عقل سلیم و فکر مستقیم آن را نمی پذیرد، بیشتر از سخنان سودمند اوست و تعجب از بیدارگران عصر اوست که چگونه غفلت ورزیدند تا واقع شد آنچه که واقع شد آن چیزی که آسمان برآن گریه کرد و نزدیک بود زمین تکه تکه شود .
(الذریعه آقا بزرگ تهرانی)
شما در حرف خمینی دقت کنید باز مبهم صحبت کرده یعنی
نگفته که من حرف طبرسی را درباره تحریف قرآن قبول ندارم چرا نگفته ؟ چون خمینی آیت الله بزرگ شیعه هاست نمیتواند این را بگوید مگر آنکه 2000 حدیث شیعه را منکر شود و اگر 2000 حدیث شیعه را منکر شود، آنوقت او را بقیه علمای شیعه تکفیر میکنند
و دیگر اینکه اگر بفرهنگ سخن گویی شیعه آشنا باشید در میابید که ناراحتی خمینی نه از ادعای تحریف قرآن، که از ترک بسیار آشکار تقیه در این مورد است
بعد این چگونه شخص صالحی بوده که که بقول خمینی از فساد کاریهایش نزدیک بود زمین تکه تکه شود ؟!! و باز خمینی او را میستاید !!!!
بعد خود همین خمینی در وقت مرگ در وصینامه خویش نوشت _مفتخریم که صحیفه فاطمیه از ماست _
یعنی خودش دو قدم از طبرسی پیش است و به کتاب وحیی بعد از قرآن عقیده دارد !!!
نتیجه:
نتیجه این عقیده شیطانی این است که شیعه با قرآن محبت ندارد.
شیعه برای این قرآن را دوست ندارد و آنرا قبول ندارد چون قرآن درباره عقاید اساسی آنهامثل توسل به مردگان و امامت علی حرفهای ضد عقاید آنها میگوید
و این شیعه را آزار داده و دهان به بدگویی از قرآن گشوده اند
اما این معجزه قرآن است که حدیث های آنها هرگز به حقیقت تبدیل نشده و نمیشود و نخواهد شد و قرآن جدیدشان در دست امام زمانشان پوسیده خواهد شد و آرزوی تحریف قرآن را به گور برده و میبرند و خواهند برد و احدی نمیتواند قرآن را تحریف کند و قرآن فعلی از اول بود و هست و خواهد بود تا روز قیامت.
پس از این بابت جای نگرانی نیست
اما فقط از این جهت باید نگران باشیم که عوام شیعه بعد از دانستن رازهای درون حوزه های شیعیی ، اگر باز دنبال آنها بروند خبط عظیمی را مرتکب شده و در روز قیامت جوابی در پیشگاه الله نخواهند داشت .

اینک نظر آشکار بزرگترین علمای شیعه در باره تحریف قرآن:
باید دانست این نظرات آنوقت آشکار شد که شیعه ها توانستند ایران را بگیرند و سنی ها را قتل عام کنند و پیاپی در حالت تهاجم بودند و اهل سنت جهان را نیز تهدید میکردند.
ببینید شیعه وقتی دست برتر را دشته باشد درباره قرآن چه میگوید
و بدانید که برای خلاصه نویسی نظر سه عالم آنها را نوشتیم والا میشد نظر صد نفرشان را بیاوریم :
نظر نعمت الله جزايری:
نعمت الله جزايري در کتابش «الانوار النعمانيه» (2/357-358) مي‌نويسد:
همانا تسليم نمودن اينکه قرائتهاي هفتگانه، متواتر و از وحي الهي و همه اينها را روح الامين (جبرئيل) فرود آورده است، منجر به کنار گذاشتن آن روايت مستفيض بلکه روايت متواتر، مي‌شود که همة آنها دلالت بر واقع شدن تحريف در کلمات و مواد و اعراب قرآن دارند، و همچنين اصحاب و ياران ما رضوان الله عليهم همگي بر درست بودن و تصديق نمودن آنها اتفاق نظر دارند
‌بله، در اين مسئله مرتضي و صدوق و شيخ طبري مخالفت کرده‌اند و گفته‌اند که آنچه که بين دو جلد اين کتاب است همان قرآني است که نازل شده است، و در آن تحريف و تبديل واقع نگرديده است. ولي ظاهراً اين قول ‌بخاطر مصلحتهاي بسيار از آنان بروز کرده است، از جمله بستن درِ طعنه بر آن است، که اگر در قرآن تحريف و تبديل شده پس چگونه جايز است به قواعد و احکامش عمل نمود. با وجود ممکن بودن تحريف و تبديل در آن ‌و نعمت الله جزايري همچنين ادامه مي‌دهد و آنگاه مي‌گويد که دستان اصحاب بسوي قرآن دراز شد و آن را تحريف نمودند، و آياتي که بر فضيلت ائمه دلالت داشت آن را حذف نمودند.
سپس در (ج 1/97) مي‌گويد: از وجود روايات ساختگي تعجب نکن همانا که آنها بعد از وفات پيامبر اکرم (صلى الله عليه وسلم) در دين تغيير و تبديل بزرگتر از اين انجام دادند، مانند تغيير دادن قرآن و تحريف کلماتش و حذف نمودن آنچه دربارة ستايش آل رسول و ائمه طاهرين و رسوائيها منافقين و اظهار بديهاي آنها مي‌باشد، همچنانکه بيان و توضيح آن در نور القرآن خواهد آمد سپس مي‌گويد (2 / 360- 362) در روايات و اخبار بسياري آمده است که همانا قرآن همانطوريکه نازل شده هيچ کسي جمع‌آوري ننموده است مگر امير المؤمنين (عليه السلام) به وصيت پيامبر اکرم (صلى الله عليه وسلم) پس ايشان بعد از وفات رسول الله، مدت شش ماه مشغول جمع‌آوري آن بودند، هنگامي که جمع‌آوري آن را تمام کرد بنزد (جانشينان) کساني که بعد از رسول الله بودند آورد و به آنها گفت: اين کتاب خدا است همچنانکه نازل شده است. آنگاه عمر بن الخطاب به وي گفت: ما نه احتياجي به تو و نه به قرآن تو داريم، نزد ما قرآني است که عثمان نوشته است.
پس علي به آنان گفت: هرگز بعد از امروز آن را نخواهيد ديد، و هيچ احدي آن را نخواهد ديد تا فرزندم مهدي (عليه السلام) ظهور کند و در آن قرآن كه اضافات بسيار است از تحريف مصون مي‌باشد.
و عثمان هنگام خلافتش آن قرآن را به شهرها و سرزمين‌ها فرستاد، بدين سبب مي‌بيني که قواعد خطش با قواعد و دستور زبان عربي مغايرت دارد.
و عمر بن الخطاب زمان خلافتش کسي را نزد علي (عليه السلام) فرستاد که قرآن اصلي که وي جمع‌آوري نموده برايش بفرستد، و علي (عليه السلام) مي‌دانست او قرآن را خواسته است تا اينکه بسوزاند مانند قرآن ابن مسعود، و يا اينکه نزد خود پنهان نمايد. تا اينکه مردم بگويند، همان قرآن، آن همان کتابي است که عثمان نوشته است لا غير.
پس علي آن قرآن را نزدش نفرستاد و هم اکنون آن قرآن نزد مولاي ما مهدي (عليه السلام) مي‌باشد، همراه با کتابهاي ديگر آسماني، و آنچه که از پيامبر به جاي مانده است.
و هنگامي که امير المؤمنين (عليه السلام بر مسند خلافت نشستند نتوانستند اين قرآن را آشکار کنند، و آن را پنهان نمود زيرا که در آشکار کردن آن زشتي و رسوايي است براي کساني که قبل از وي بودند، و همچنين در (ج، 2/363) مي‌گويد:
پس اگر بگوئي چگونه جايز است خواندن اين قرآن با وجود اين تغييراتي که در آن بوجود آمده است؟
مي‌گويم، بدرستي که در روايات آمده است که ائمه (عليهم السلام) به شيعيان امر نموده‌اند اين مقدار موجود از قرآن در نماز و غيره بخوانند و به احکامش عمل نمايند، تا اينکه مولاي ما صاحب الزمان ظهور کند و اين قرآن از دست مردم گرفته شود و به آسمان برده شود، و قرآني که امير المومنين (عليه السلام) جمع‌آوري نموده بيرون آورده شود پس خوانده شود و به احکامش عمل شود.
باور آقای فيض کاشاني: (متوفي 1091 هـ)
فيض کاشاني صاحب تفسير «الصافي» مي‌باشد.
‌او براي کتابش دوازده مقدمه نوشته است مقدمة ششم را براي اثبات تحريف قرآن تخصيص داده است، و براي اين مقدمه چنين عنوان گذاشته:
« مقدمه ششم» درباره جمع‌آوري قرآن، و تحريفش، و اضافه و کمي‌اش و تأويل آن»
و بعد از ذکر رواياتي که براي تحريف قرآن از آنان استدلال کرده است – و آن هم از موثق‌ترين مصادر نزدشان است – چنين نتيجه مي‌گيرد: «آنچه که از اين روايت و ديگر از طريق اهل بيت (عليهم السلام) برداشت مي‌شود اين است که همانا قرآني که اکنون نزد ماست، تمام آن نيست، چنانکه بر حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) نازل شد. بلکه چيزهايي از آن مخالف است با آنچه خداوند نازل کرده است.
و برخي از آن تغيير و تحريف شده است. و همانا چيزهاي بسياري از آن حذف گرديده است، از جمله نام علي (عليه السلام) در جاهاي بسيار، و همچنين لفظ «آل محمد» (صلى الله عليه وسلم) بيش از يکبار، و نام منافقين از جاهايش، و چيزهاي ديگر از آن، و همچنين اين قرآن بر ترتيبي که مورد رضا و پسند خدا و رسول الله (عليه وآله وسلم) باشد نيست. سپس بعد از اين ذکر مي‌کند که اعتقاد داشتن به تحريف قرآن از اعتقادات بزرگان مشايخ اماميه مي‌باشد، مي‌گويد:
اما اعتقاد مشايخ ما در اين باره، پس آنچه از ثقة الاسلام محمد بن يعقوب کليني ظاهر مي‌شود اين است که ايشان معتقد به تحريف و کم شدن قرآن هستند زيرا که وي رواياتي در اين زمينه در کتابش الکافي ذکر نموده است و هيچ گونه طعنه و عيب بر آن روايات وارد نساخته است، و با وجود اين ايشان در اول کتابشان نوشته‌اند که آنچه در اين کتاب روايت مي‌کند مورد اعتمادش مي‌باشد. و همچنين استادش علي بن ابراهيم قمي، که همانا تفسيرش از روايات پر مي‌باشد، و در اين زمينه زياده روي و غلو نيز کرده است.

عقیده علامه محمد باقر مجلسی:

و نظر مجلسي اين است که: روايات درباره تحريف متواتر مي‌باشد و هيچ راهي براي انکارش نيست.
پس او در کتابش : ««مرآة العقول من شرح أخبار آل الرسول» جلد دوازدهم ص 525، در شرح حديث هشام بن سالم از أبي عبدالله (عليه السلام) فرمود: «همانا قرآني که جبرئيل (عليه السلام) براي حضرت محمد (صلى الله عليه وسلم) آورد هفده هزار آيه بود
درباره اين حديث مي‌گويد: موثق است، و در بعضي نسخه‌ها از هشام بن سالم بجاي هارون بن سالم آمده است، پس روايت صحيح است، مخفي نيست که اين روايت روايات صحيح ديگر، صريح و واضح است در مورد، کم شدن قرآن، و تغيير آن و نزد من روايت در اين زمينه از لحاظ معنا متواتر مي‌باشد، و کنار گذاشتن همه اين روايات موجب سلب اعتماد کمتر از تمام روايت مي‌گردد بلکه در گمان من روايت در اين زمينه کمتر از روايت درباره امامت نيست، پس چگونه آن را (امامت) با روايت ثابت مي‌کنند؟
و همچنين مجلسي بعيد مي‌داند که آن سري آيات اضافي تفسير قرآن باشد.
‌و همچنين در کتابش: «بحار الأنوار» بابي را تحت عنوان: (باب التحريف في الآيات التي هي خلاف ما أنزل الله) ‌نامگذاري کرده است.

0 نظرات:

ارسال یک نظر