شهادت حضرت امام حسين رضی الله عنه و يارانش در واقعه کربلا در 10محرم سال 61هـ.
حسين رضی الله عنه را چه كسي به شهادت رساند؟
محمد بن علي بن ابي طالب معروف به ابن الحنفيه، برادرش حسين رضی الله عنه را قبل از حركت به سوي كوفه نصيحت كرد و گفت: «برادر! تو ميداني كه كوفيان به پدر و برادرت خيانت كردند، و اكنون بيم دارم كه حال تو نيز مانند آناني باشد كه پيش از تو بودند([1]).
فرزدق شاعر معروف در ملاقاتي كه با ابوعبدالله داشت، در پاسخ امام كه از او پرسيده بود، حال شيعيان ما چگونه است؟-اين در حالي بود كه امام قصد رفتن به آنجا را داشت- در پاسخ گفت:
قلبهايشان با تو است و شمشيرهايشان عليه تو و قضا و قدر به دست خداست و هر چه خداوند بخواهد، همان خواهد شد([2]).
حسين رضی الله عنه گفت: راست گفتي، آينده به دست خداوند و هر روز او را كاري است، اگر تقدير بر آن رفته باشد كه ما دوست داريم و بدان خشنوديم كه خداوند را بر نعمتهايش سپاس ميگوييم و او بر اداي شكر ياري دهنده است، و اگر تقدير بر خلاف ما باشد، باز هم هر كس نيتش بر حق و با تقوا باشد، نجات خواهد يافت([3]).
آنگاه كه امام حسين رضی الله عنه خطاب به آنها سخنراني و به سابقهيشان اشاره كرد و آنچه با پدر و برادرش كرده بودند، به آنها تذكر داد و گفت: «... اما اگر پيمان خود را بشكنيد و دست از ياري من برداريد، به جانم سوگند كه اين از شما شگفتانگيز نيست، كه اين برايتان منكر محسوب نميشود، شما چون پيش از اين، اين كار را با پدر، برادر و پسر عمويم مسلم كرديد و فريب خورده كسي است كه فريب شما را بخورد و به شما دل ببندد»([4]).
و امام حسين علیه السلام قبلاً گفته بود كه من از نامههايشان مشكوكم و گفته بود: «اينها مرا ميترسانند و اين نامههاي كوفيان است و خودشان هم مرا ميكشند»([5]).
در مناسبتي ديگر فرمود: «پروردگارا! بين ما و بين اين قوم داوري كن كه ما را دعوت كردند و وعدة ياري دادند، اما حالا خودشان با ما ميجنگند و ...»([6]).
آري! مدعيان طرفداري حسين؛ ، او را دعوت كردند كه ياري دهند، اما با او جنگيدند و او را كشتند.!!!
حسين كوراني گويد: «اهل كوفه به تنها گذاشتن حسين بسنده نكردند بلكه نتيجهي چندرنگيهايشان، اختيار موضع ثالثي بود و همانهايي بودند كه با شتاب به كربلا رفتند، تا با امام حسين علیه السلام بجنگند و در كربلا براي به ثبت رساندن اعمالي كه شيطان را خوشنود و خداوند رحمان را ناراحت ميكرد، از يكديگر سبقت گرفتند، به عنوان مثال: ميبينيم عمر بن حجاج كه ديروز در كوفه همچون پروانهاي در اطراف اهل بيت و به دفاع از آنها قيام كرده بود و سپاهي را فرماندهي ميكرد كه آن شخصيت بزرگ يعني: هاني بن عروه را نجات دهد، امروز به كلي موضعگيري ظاهريش عوض شده، به همين دليل امام حسين؛ را به خروج از دين متهم كردند، شايسته است در عبارت زير تأملي داشته باشيم، عمرو بن حجاج به يارانش ميگفت: «با آناني كه از دين خارج و از جماعت مسلمانان جدا شدهاند، بجنگيد...»([7]).
و نيز كوراني ميگويد: «در موضعگيري ديگري مشاهده ميكنيم كه بر نفاق كوفيان دلالت دارد، آن اينكه عبدالله بن حوزه تميميدر برابر امام حسين ميايستد و فرياد ميزند، آيا حسين علیه السلام در ميان شماست؟
اين فرد از اهل كوفه و از شيعيان ديروز علي عليه السلام است و حتي ممكن است از گروه شبث كساني باشد كه به امام حسين نامه نوشتند....
سپس ميگويد: اي حسين علیه السلام تو را آتش مژده باد ....([8]).
و مرتضي مطهري درطرح سؤالي ميگويد، چگونه كوفيان از عهد و پيمان امام بيرون شدند؟
سپس در پاسخ ميگويد: جواب اين است كه رعب و وحشتي كه بر اهل كوفه از زمان زياد و معاويه چيره شده بود و با آمدن عبيد الله كه فورا اقدام به كشتن ميثم تمار، رشيد، مسلم و هاني كرد، بر اين وحشت افزود و علاوه بر اين عامل تطميع و حرص بر مال و ثروت و مقام هاي دنيوي، آن طور كه بر عمر بن سعد چيره شده بود موجب گرديد كه دوستان و محبان امام به جنگ او بيايند، اما سران و بزرگان كوفه را ابن زياد، در همان روز اول ورودش، ترسانده و با مال فريبشان داده بود، آنگاه كه همه را جمع كرد و گفت هر كس از شما با مخالفان باشد من بخشهاي بيت المال را از قطع ميكنم، آري اين عامر بن مجمع عبيدي يا مجمع بن عامر است كه ميگويد، به رؤسايشان رشوه هاي بزرگي داده شد و غريزه هايشان را اشباع نمود([9]).
كاظم احسائي نجفي ميگويد: «سپاهي كه به جنگ امام حسين آمده بودند 300 هزار نفر بودند كه همه از اهل كوفه بودند كه در ميانشان شامي، حجازي، هندي، پاكستاني، سوداني، مصري و آفريقايي نبود، بلكه همه يشان از اهل كوفه بودند كه از قبايل مختلف گرد آمده بودند»([10]).
حسين بن احمد براقي نجفي كه يكي از مؤرخان شيعه است. مينويسد:
قزويني گويد: از آنچه ميتوانيم درباره اهل كوفه بگوييم اين است كه آنان پس از اينكه از امام حسين خواسته بودند بيايد، او را مورد طعنه قرار داده و سر انجام كشتند([11]).
مرجع تقليد شيعيان، آيت الله عظميمحسن امين، ميگويد:
«سپس 20 هزار نفر از عراقيها با امام حسين بيعت نمودند و در حالي به جنگ او آمدند كه بيعتش در گردنشان بود و او را كشتند»([12]).
جواد محدثي ميگويد:
همة اسباب و شرايط مذكور موجب شد كه امام آن حوادث تلخ را از آنان تجربه كند و با خيانتشان روبرو شود و اهل كوفه مسلم را مظلومانه كشتند و حسين عليه السلام در نزديكيهاي كوفه تشنه لب بدست سپاه كوفه به شهادت برسد([13]).
از بزرگان و شيوخ شيعه مانند: ابو منصور طبرسي، ابن طاووس، امين و ديگران از علي بن حسين بن علي ابن ابي طالب معروف به زين العابدين نقل ميكنند كه ايشان از پدرانش در توبيخ و سرزنش شيعيانشان كه پدرش را تنها گذاشته و او را كشتند، ميگويد:
اي مردم! شما را به خدا قسم ميدهم، آيا بياد داريد كه به پدرم نامه نوشتيد و سپس فريبش داديد و با او عهد و پيمان بستيد، بيعت كرديد و سپس با او جنگيديد و خوار و ذليلش نموديد، واي بر شما و آنچه براي خود پيش فرستاديد، واي بر شما و رأي و نظر بدتان، با چه چشميبه رسول الله ص نگاه ميكنيد؟
آنگاه كه بگويد: اهل بيتم را كشتيد، پردهي حرمتم را دريديد؛ لذا از امت من نيستيد.
در ادامه ميگويد كه در اين جا فرياد، گريه و شيون زنان از هر طرف بلند شد و به يكديگر گفتند: با آنچه از اعمالتان بياد داريد، هلاك شويد.
امام ادامه داد كه خداوند به آن كس كه به نصيحتم گوش دهد و سفارشم را در اطاعت از الله، رسول واهل بيتش حفظ كند، رحم نمايد. و بدانيد كه رسول الله ص الگوي نيكوي ماست همه گفتند: سخنانت را شنيديم و اطاعت ميكنيم و حقوق تو را رعايت خواهيم نمود و تنهايت نميگذاريم وبه تو پشت نميكنيم، خداوند تو را مورد لطف و رحمتش قرار دهد، به هر چه ميخواهي، دستور بده! با هركس بجنگي، ميجنگيم و با هر كس صلح كني، صلح ميكنيم و قطعا يزيد را خواهيم گرفت و از كساني كه به تو و ما ظلم كنند، اعلام بيزاري ميكنيم.
در اين جا بود كه امام زين العابدين گفت: هيهات ! هيهات ! اي خيانتكاران مكار، آيا بين شما و شهوتتان مانعي وجود دارد؛ آيا ميخواهيد با من همانطور رفتار كنيد كه پيش از اين با پدرانم كرديد؟
هرگز! قسم به پروردگار شهيدان كه اين زخم خوب نخواهد شد و التيام نمييابد، ديروز پدرم و خانواده ام به همراهش كشته شدند و دست و پا زدن پدرم در جلوي رويم و تلخي عزايش در حنجره و حلقم و غصه اش در اعماق قلب و سينه ام را نميتوانم فراموش كنم ...»([14]).
وآنگاه كه امام زين العابدين از كنار كوفيان عبور ميكرد و ديد كه نوحه و گريه ميكنند؛ آنان را توبيخ كرد و گفت: «آيا براي ما نوحه و گريه ميكنيد؟!، پس چه كسي ما را كشته است؟!([15]).
و در روايتي ديگر از او كه با صداي ضعيف كه بر اثر بيماري ضعيف شده بود، گفت: «اينها براي ما گريه ميكنند؟! پس چه كسي ما را كشته است؟([16]).
ام كلثوم، دختر علي، رضي الله عنهما، ميگويد:
«اي اهل كوفه! واي بر شما! شما را چه شد كه حسين را خوار و ذليل كرديد و كشتيد و اموالش را غارت و تقسيم كرديد و زنان تحت تكلفش را اسير نموديد و دست از بيعت و حمايت او كشيديد، واي بر شما ! واي بر شما ! چه خيانتي بود كه مرتكب شديد؟ و چه گناه بزرگي بدوش كشيديد؟ وچه خونهايي كه ريختيد؟ و چه كرامت و شرافتي بود كه نابود كرديد؟ و چه حقي بود كه زير پا كرديد؟ و چه اموالي بود كه غارت كرديد و بهترين مردان پس از پيامبر را كشتيد و رحم و رحمت از دلهايتان رخت بر بسته است»([17]).
و طبرسي، قمي، مقرم، كوراني، و احمد راسم از زبان ام كلثوم رضي الله عنها براي ما نقل ميكنند كه او در حالي كه خطاب به خيانتكاران، پيمان شكنان و رسوا كنندگان سخنراني ميكرد.گفت:
«اما بعد، اي اهل كوفه، اي خيانتكاران پيمان شكنان، رسوا كنندگان و مكاران، بدانيد كه عبرت بودن كارتان هميشه خواهد ماند و تنفر و بيزاري از شما ادامه خواهد يافت، شما همانند آن زني هستيد كه نخهايش را پس از ريسيدن پنبه كرد، قسمهايتان را وسيلهاي براي نيرنگ و خيانت قرار ميدهيد، كسي جز خود ستان و خود پسند، درغگو، دل بسته با زنان و آغوش گيرندهي دشمنان در ميان شما نيست؟ شما مانند چراگاه گنديده و نقرهاي در قبرستانيد.
بدانيد كه آنچه براي خودتان پيش فرستاديد، بد چيزي بوده، و آن اين است كه: خداوند متعال بر شما خشم خواهد گرفت و عذابي است كه هميشه در آن ميمانيد، آيا براي برادر من گريه ميكنيد؟! آري بخدا! پس بسيار گريه كنيد و كم بخنديد كه به عار و ننگش مبتلا شديد و هرگز از َآن نجات نخواهيد يافت؛ چگونه نجات مييابيد در حالي كه نسل خاتم پيامبران، معدن رسالت، سردار جوانان بهشت، محل استقرار صلح و پناه دهنده و مرجع حل اختلافات و حجت تان را كشتيد، بدانيد كه آنچه براي خود پيش فرستاديد، بسيار زشت است و آنچه هنگام برانگيخته شدن بدوش ميكشيد، بسيار بد است؛ پس هلاكت بر شما، هلاك شويد، به پشت پاهايتان برگشتيد بيگمان كه تلاشتان در خسران و زيان است و دستهايتان خاك آلود باد، در بيعت تان زيان كرديد و به خشم خداوند بازگشتيد و مهر ذلت و خواري بر شما زده شد، واي بر شما! آيا ميدانيد چه جگر گوشهاي از محمد را نابود كرديد؟ و چه پيماني را شكستيد؟ و چه شرافت و احتراميرا نابود كرديد؟ و چه خوني را ريختيد؟ يقيناً كار منكري ميكرديد كه نزديك است آسمانها از شدت منكر بودنش تكه تكه و پاره پاره شود و كوهها تكه و پاره شده و از بين برود. آبرو ريزي و پيمان شكني كرديد كه همسان با بزرگی زمين و آسمان است»([18]).
اسد حيدر نويسنده شيعي از زينب، دختر علي، رضی الله عنه نقل ميكند كه خطاب به آناني كه با شيون و گريه به استقبالش آمده بودند، در حالي که آنان را سرزنش ميكرد، گفت: «آيا براي ما گريه ميكنيد و اظهار محبت مينماييد؟
آري بخدا! بايد بسيار گريه كنيد و كم بخنديد كه عار و ننگش با شماست و هرگز نميتوانيد آن را از خود دور كنيد، چگونه اين ممكن است، در حالي كه نسل خاتم پيامبران را كشتيد...»([19]).
و در روايتي ديگر آمده كه زينبل، سرش را از كجاوه بيرون كرد و به اهل كوفه گفت: «اي كوفيان! خفه شويد مردانتان ما را ميكشند و زنانتان براي ما گريه ميكنند، خداوند در ميان ما وشما در روز قيامت داور است و قضاوت خواهد نمود»([20]).
چه كساني از اهل بيت با امام حسين به شهادت رسيده است؟
يكي از نشانه هاي محبت و دوستي امير المؤمنين علي نسبت به خلفاء اين است كه ايشان سه تا از پسرانش را بنامهاي خلفای راشدين يعني ابوبكر، عمر و عثمان نام گذاري كرده است كه همه با برادرشان حسين رضی الله عنه در كربلاء به شهادت رسيده اند، در حالی که مداحان شيعه نامیاز آنها را ذکر نمیکنند تا اينکه عوام شيعه تحت تأثير قرار نگيرند که دشمنی آنها با خلفاء تغيير کند و جالب تر اينکه مؤرخان شيعه اين نامها را در كتابهايشان ذكر كرده اند از جمله:
نام ابوبكر بن علي بن ابيطالب را شيخ مفيد در «الارشاد» 248 و طبرسي در «اعلام الوري /203» و اربلي در «كشف الغمه 1/440» و قميدر «منتهي الآمال 1/528» و باقر شريف در «حياه الامام الحسين 1/270» و هادي نجفي در «يوم الطف 174ـ171» و صادق مكي در «مظالم اهل بيت ص 258» و ابن شهر آشوب در «مناقب آل ابيطالب 3/305» ذكر كرده اند.
ونام عمر بن علي بن ابيطالب را شيخ مفيد در «الإرشاد /186» و طبرسي در «اعلام الوري /203» وابن آشوب در «مناقب آل ابيطالب 3/304» و اربلي در «كشف الغمه 1/440» و نجفي در «يوم الطف ص188» ذكر كرده اند.
و نام عثمان بن علي بن ابيطالب محمد بن النعمان ملقب به مفيد در «الإرشاد ص186»، و ابن شهر آشوب در مناقب آل أبي طالب 3/304»، وطبرسي در «اعلام الوري203، و اربلي در «كشف الغمه1/440»، و قميدر«منتهي الامال1/526-527»، و قرشي در «حياه الحسين»3/262»، و هادي نجفي در «يوم الطف»175-179»، و صادق مكي در«مظالم اهل بيت257» ذكر كرده اند.
و نام ابوبكر بن حسن بن علي بن ابيطالب را شيخ مفيد در «الإرشاد» 186/248، وطبرسي در «اعلام الوري» 212، اربلي در «كشف الغمه»1/575-580، قميدر «منتهي الامال»1/526، قرشي در «حياة الحسين» 3/254، هادي نجفي در «يوم الطف167»، و صادق مكي در «مظالم اهل بيت ص 258» آورده اند.
و نام عمر بن الحسن بن علي بن ابيطالب را شيخ مفيد در «الإرشاد ص197» وطبرسي در «اعلام الوري112»، و صادق مكي در «مظالم اهل بيت254» آورده اند.
بزرگواران مذكور، طبق نقل شيعياني كه در اين مختصر ذكر كرديم، در كربلاء به شهادت رسيدند، خداوند همهي آنان و پدرانشان را رحمت كند و ناگفته پيداست كه اين نامگذاري توسط امام علي و اهل بيت نشانهاي از پيوند محبت آميز اهل بيت و خلفاي سه گانه است و گفتني است كه تنها امام علي و امام حسين نبودند كه فرزندانشان را بنام خلفا نامگذاري كرده اند.
وامام زين العابدين، امام چهارم شيعيان اماميه، «دوازده امامي» پسري بنام عمر داشته كه شيخ مفيد نام او را در «الارشاد» ذكر كرده است. و حر عاملي درباره او ميگويد:
شخصيتي فاضل و بزگوار است كه صدقات بنام پيامبرغ و امير المؤمنين را جمع آوري كرده و فردي پرهيزگار و با تقوايي بوده است([21]).
مرتضي عسكري كه به علامه، محقق و فردي آگاه شهرت دارد، در كتابش «معالم المدرستين 3/127» اسمهاي سه پسر علي بن ابيطالب كه نامشان به ابوبكر، عمر وعثمان است را ذكر كرده و ترديدي نيست كه انسان براي فرزندانش محبوبترين نامها را انتخاب ميكند، لذا ميتوانيم ادعا كنيم محبوبترين نامها نزد امام علي، ابوبكر، عمر و عثمان بوده است.
عبارت را احمد راسم نقل كرده و اصل اين سخنراني را علي بن موسي بن طاووس روايت كرده است و عبدالرزاق مقرم و فاضل عباس حياوي و هادي نجفي و حسن صفار و محسن امين از او نقل كردهاند
محمد بن علي بن ابي طالب معروف به ابن الحنفيه، برادرش حسين رضی الله عنه را قبل از حركت به سوي كوفه نصيحت كرد و گفت: «برادر! تو ميداني كه كوفيان به پدر و برادرت خيانت كردند، و اكنون بيم دارم كه حال تو نيز مانند آناني باشد كه پيش از تو بودند([1]).
فرزدق شاعر معروف در ملاقاتي كه با ابوعبدالله داشت، در پاسخ امام كه از او پرسيده بود، حال شيعيان ما چگونه است؟-اين در حالي بود كه امام قصد رفتن به آنجا را داشت- در پاسخ گفت:
قلبهايشان با تو است و شمشيرهايشان عليه تو و قضا و قدر به دست خداست و هر چه خداوند بخواهد، همان خواهد شد([2]).
حسين رضی الله عنه گفت: راست گفتي، آينده به دست خداوند و هر روز او را كاري است، اگر تقدير بر آن رفته باشد كه ما دوست داريم و بدان خشنوديم كه خداوند را بر نعمتهايش سپاس ميگوييم و او بر اداي شكر ياري دهنده است، و اگر تقدير بر خلاف ما باشد، باز هم هر كس نيتش بر حق و با تقوا باشد، نجات خواهد يافت([3]).
آنگاه كه امام حسين رضی الله عنه خطاب به آنها سخنراني و به سابقهيشان اشاره كرد و آنچه با پدر و برادرش كرده بودند، به آنها تذكر داد و گفت: «... اما اگر پيمان خود را بشكنيد و دست از ياري من برداريد، به جانم سوگند كه اين از شما شگفتانگيز نيست، كه اين برايتان منكر محسوب نميشود، شما چون پيش از اين، اين كار را با پدر، برادر و پسر عمويم مسلم كرديد و فريب خورده كسي است كه فريب شما را بخورد و به شما دل ببندد»([4]).
و امام حسين علیه السلام قبلاً گفته بود كه من از نامههايشان مشكوكم و گفته بود: «اينها مرا ميترسانند و اين نامههاي كوفيان است و خودشان هم مرا ميكشند»([5]).
در مناسبتي ديگر فرمود: «پروردگارا! بين ما و بين اين قوم داوري كن كه ما را دعوت كردند و وعدة ياري دادند، اما حالا خودشان با ما ميجنگند و ...»([6]).
آري! مدعيان طرفداري حسين؛ ، او را دعوت كردند كه ياري دهند، اما با او جنگيدند و او را كشتند.!!!
حسين كوراني گويد: «اهل كوفه به تنها گذاشتن حسين بسنده نكردند بلكه نتيجهي چندرنگيهايشان، اختيار موضع ثالثي بود و همانهايي بودند كه با شتاب به كربلا رفتند، تا با امام حسين علیه السلام بجنگند و در كربلا براي به ثبت رساندن اعمالي كه شيطان را خوشنود و خداوند رحمان را ناراحت ميكرد، از يكديگر سبقت گرفتند، به عنوان مثال: ميبينيم عمر بن حجاج كه ديروز در كوفه همچون پروانهاي در اطراف اهل بيت و به دفاع از آنها قيام كرده بود و سپاهي را فرماندهي ميكرد كه آن شخصيت بزرگ يعني: هاني بن عروه را نجات دهد، امروز به كلي موضعگيري ظاهريش عوض شده، به همين دليل امام حسين؛ را به خروج از دين متهم كردند، شايسته است در عبارت زير تأملي داشته باشيم، عمرو بن حجاج به يارانش ميگفت: «با آناني كه از دين خارج و از جماعت مسلمانان جدا شدهاند، بجنگيد...»([7]).
و نيز كوراني ميگويد: «در موضعگيري ديگري مشاهده ميكنيم كه بر نفاق كوفيان دلالت دارد، آن اينكه عبدالله بن حوزه تميميدر برابر امام حسين ميايستد و فرياد ميزند، آيا حسين علیه السلام در ميان شماست؟
اين فرد از اهل كوفه و از شيعيان ديروز علي عليه السلام است و حتي ممكن است از گروه شبث كساني باشد كه به امام حسين نامه نوشتند....
سپس ميگويد: اي حسين علیه السلام تو را آتش مژده باد ....([8]).
و مرتضي مطهري درطرح سؤالي ميگويد، چگونه كوفيان از عهد و پيمان امام بيرون شدند؟
سپس در پاسخ ميگويد: جواب اين است كه رعب و وحشتي كه بر اهل كوفه از زمان زياد و معاويه چيره شده بود و با آمدن عبيد الله كه فورا اقدام به كشتن ميثم تمار، رشيد، مسلم و هاني كرد، بر اين وحشت افزود و علاوه بر اين عامل تطميع و حرص بر مال و ثروت و مقام هاي دنيوي، آن طور كه بر عمر بن سعد چيره شده بود موجب گرديد كه دوستان و محبان امام به جنگ او بيايند، اما سران و بزرگان كوفه را ابن زياد، در همان روز اول ورودش، ترسانده و با مال فريبشان داده بود، آنگاه كه همه را جمع كرد و گفت هر كس از شما با مخالفان باشد من بخشهاي بيت المال را از قطع ميكنم، آري اين عامر بن مجمع عبيدي يا مجمع بن عامر است كه ميگويد، به رؤسايشان رشوه هاي بزرگي داده شد و غريزه هايشان را اشباع نمود([9]).
كاظم احسائي نجفي ميگويد: «سپاهي كه به جنگ امام حسين آمده بودند 300 هزار نفر بودند كه همه از اهل كوفه بودند كه در ميانشان شامي، حجازي، هندي، پاكستاني، سوداني، مصري و آفريقايي نبود، بلكه همه يشان از اهل كوفه بودند كه از قبايل مختلف گرد آمده بودند»([10]).
حسين بن احمد براقي نجفي كه يكي از مؤرخان شيعه است. مينويسد:
قزويني گويد: از آنچه ميتوانيم درباره اهل كوفه بگوييم اين است كه آنان پس از اينكه از امام حسين خواسته بودند بيايد، او را مورد طعنه قرار داده و سر انجام كشتند([11]).
مرجع تقليد شيعيان، آيت الله عظميمحسن امين، ميگويد:
«سپس 20 هزار نفر از عراقيها با امام حسين بيعت نمودند و در حالي به جنگ او آمدند كه بيعتش در گردنشان بود و او را كشتند»([12]).
جواد محدثي ميگويد:
همة اسباب و شرايط مذكور موجب شد كه امام آن حوادث تلخ را از آنان تجربه كند و با خيانتشان روبرو شود و اهل كوفه مسلم را مظلومانه كشتند و حسين عليه السلام در نزديكيهاي كوفه تشنه لب بدست سپاه كوفه به شهادت برسد([13]).
از بزرگان و شيوخ شيعه مانند: ابو منصور طبرسي، ابن طاووس، امين و ديگران از علي بن حسين بن علي ابن ابي طالب معروف به زين العابدين نقل ميكنند كه ايشان از پدرانش در توبيخ و سرزنش شيعيانشان كه پدرش را تنها گذاشته و او را كشتند، ميگويد:
اي مردم! شما را به خدا قسم ميدهم، آيا بياد داريد كه به پدرم نامه نوشتيد و سپس فريبش داديد و با او عهد و پيمان بستيد، بيعت كرديد و سپس با او جنگيديد و خوار و ذليلش نموديد، واي بر شما و آنچه براي خود پيش فرستاديد، واي بر شما و رأي و نظر بدتان، با چه چشميبه رسول الله ص نگاه ميكنيد؟
آنگاه كه بگويد: اهل بيتم را كشتيد، پردهي حرمتم را دريديد؛ لذا از امت من نيستيد.
در ادامه ميگويد كه در اين جا فرياد، گريه و شيون زنان از هر طرف بلند شد و به يكديگر گفتند: با آنچه از اعمالتان بياد داريد، هلاك شويد.
امام ادامه داد كه خداوند به آن كس كه به نصيحتم گوش دهد و سفارشم را در اطاعت از الله، رسول واهل بيتش حفظ كند، رحم نمايد. و بدانيد كه رسول الله ص الگوي نيكوي ماست همه گفتند: سخنانت را شنيديم و اطاعت ميكنيم و حقوق تو را رعايت خواهيم نمود و تنهايت نميگذاريم وبه تو پشت نميكنيم، خداوند تو را مورد لطف و رحمتش قرار دهد، به هر چه ميخواهي، دستور بده! با هركس بجنگي، ميجنگيم و با هر كس صلح كني، صلح ميكنيم و قطعا يزيد را خواهيم گرفت و از كساني كه به تو و ما ظلم كنند، اعلام بيزاري ميكنيم.
در اين جا بود كه امام زين العابدين گفت: هيهات ! هيهات ! اي خيانتكاران مكار، آيا بين شما و شهوتتان مانعي وجود دارد؛ آيا ميخواهيد با من همانطور رفتار كنيد كه پيش از اين با پدرانم كرديد؟
هرگز! قسم به پروردگار شهيدان كه اين زخم خوب نخواهد شد و التيام نمييابد، ديروز پدرم و خانواده ام به همراهش كشته شدند و دست و پا زدن پدرم در جلوي رويم و تلخي عزايش در حنجره و حلقم و غصه اش در اعماق قلب و سينه ام را نميتوانم فراموش كنم ...»([14]).
وآنگاه كه امام زين العابدين از كنار كوفيان عبور ميكرد و ديد كه نوحه و گريه ميكنند؛ آنان را توبيخ كرد و گفت: «آيا براي ما نوحه و گريه ميكنيد؟!، پس چه كسي ما را كشته است؟!([15]).
و در روايتي ديگر از او كه با صداي ضعيف كه بر اثر بيماري ضعيف شده بود، گفت: «اينها براي ما گريه ميكنند؟! پس چه كسي ما را كشته است؟([16]).
ام كلثوم، دختر علي، رضي الله عنهما، ميگويد:
«اي اهل كوفه! واي بر شما! شما را چه شد كه حسين را خوار و ذليل كرديد و كشتيد و اموالش را غارت و تقسيم كرديد و زنان تحت تكلفش را اسير نموديد و دست از بيعت و حمايت او كشيديد، واي بر شما ! واي بر شما ! چه خيانتي بود كه مرتكب شديد؟ و چه گناه بزرگي بدوش كشيديد؟ وچه خونهايي كه ريختيد؟ و چه كرامت و شرافتي بود كه نابود كرديد؟ و چه حقي بود كه زير پا كرديد؟ و چه اموالي بود كه غارت كرديد و بهترين مردان پس از پيامبر را كشتيد و رحم و رحمت از دلهايتان رخت بر بسته است»([17]).
و طبرسي، قمي، مقرم، كوراني، و احمد راسم از زبان ام كلثوم رضي الله عنها براي ما نقل ميكنند كه او در حالي كه خطاب به خيانتكاران، پيمان شكنان و رسوا كنندگان سخنراني ميكرد.گفت:
«اما بعد، اي اهل كوفه، اي خيانتكاران پيمان شكنان، رسوا كنندگان و مكاران، بدانيد كه عبرت بودن كارتان هميشه خواهد ماند و تنفر و بيزاري از شما ادامه خواهد يافت، شما همانند آن زني هستيد كه نخهايش را پس از ريسيدن پنبه كرد، قسمهايتان را وسيلهاي براي نيرنگ و خيانت قرار ميدهيد، كسي جز خود ستان و خود پسند، درغگو، دل بسته با زنان و آغوش گيرندهي دشمنان در ميان شما نيست؟ شما مانند چراگاه گنديده و نقرهاي در قبرستانيد.
بدانيد كه آنچه براي خودتان پيش فرستاديد، بد چيزي بوده، و آن اين است كه: خداوند متعال بر شما خشم خواهد گرفت و عذابي است كه هميشه در آن ميمانيد، آيا براي برادر من گريه ميكنيد؟! آري بخدا! پس بسيار گريه كنيد و كم بخنديد كه به عار و ننگش مبتلا شديد و هرگز از َآن نجات نخواهيد يافت؛ چگونه نجات مييابيد در حالي كه نسل خاتم پيامبران، معدن رسالت، سردار جوانان بهشت، محل استقرار صلح و پناه دهنده و مرجع حل اختلافات و حجت تان را كشتيد، بدانيد كه آنچه براي خود پيش فرستاديد، بسيار زشت است و آنچه هنگام برانگيخته شدن بدوش ميكشيد، بسيار بد است؛ پس هلاكت بر شما، هلاك شويد، به پشت پاهايتان برگشتيد بيگمان كه تلاشتان در خسران و زيان است و دستهايتان خاك آلود باد، در بيعت تان زيان كرديد و به خشم خداوند بازگشتيد و مهر ذلت و خواري بر شما زده شد، واي بر شما! آيا ميدانيد چه جگر گوشهاي از محمد را نابود كرديد؟ و چه پيماني را شكستيد؟ و چه شرافت و احتراميرا نابود كرديد؟ و چه خوني را ريختيد؟ يقيناً كار منكري ميكرديد كه نزديك است آسمانها از شدت منكر بودنش تكه تكه و پاره پاره شود و كوهها تكه و پاره شده و از بين برود. آبرو ريزي و پيمان شكني كرديد كه همسان با بزرگی زمين و آسمان است»([18]).
اسد حيدر نويسنده شيعي از زينب، دختر علي، رضی الله عنه نقل ميكند كه خطاب به آناني كه با شيون و گريه به استقبالش آمده بودند، در حالي که آنان را سرزنش ميكرد، گفت: «آيا براي ما گريه ميكنيد و اظهار محبت مينماييد؟
آري بخدا! بايد بسيار گريه كنيد و كم بخنديد كه عار و ننگش با شماست و هرگز نميتوانيد آن را از خود دور كنيد، چگونه اين ممكن است، در حالي كه نسل خاتم پيامبران را كشتيد...»([19]).
و در روايتي ديگر آمده كه زينبل، سرش را از كجاوه بيرون كرد و به اهل كوفه گفت: «اي كوفيان! خفه شويد مردانتان ما را ميكشند و زنانتان براي ما گريه ميكنند، خداوند در ميان ما وشما در روز قيامت داور است و قضاوت خواهد نمود»([20]).
چه كساني از اهل بيت با امام حسين به شهادت رسيده است؟
يكي از نشانه هاي محبت و دوستي امير المؤمنين علي نسبت به خلفاء اين است كه ايشان سه تا از پسرانش را بنامهاي خلفای راشدين يعني ابوبكر، عمر و عثمان نام گذاري كرده است كه همه با برادرشان حسين رضی الله عنه در كربلاء به شهادت رسيده اند، در حالی که مداحان شيعه نامیاز آنها را ذکر نمیکنند تا اينکه عوام شيعه تحت تأثير قرار نگيرند که دشمنی آنها با خلفاء تغيير کند و جالب تر اينکه مؤرخان شيعه اين نامها را در كتابهايشان ذكر كرده اند از جمله:
نام ابوبكر بن علي بن ابيطالب را شيخ مفيد در «الارشاد» 248 و طبرسي در «اعلام الوري /203» و اربلي در «كشف الغمه 1/440» و قميدر «منتهي الآمال 1/528» و باقر شريف در «حياه الامام الحسين 1/270» و هادي نجفي در «يوم الطف 174ـ171» و صادق مكي در «مظالم اهل بيت ص 258» و ابن شهر آشوب در «مناقب آل ابيطالب 3/305» ذكر كرده اند.
ونام عمر بن علي بن ابيطالب را شيخ مفيد در «الإرشاد /186» و طبرسي در «اعلام الوري /203» وابن آشوب در «مناقب آل ابيطالب 3/304» و اربلي در «كشف الغمه 1/440» و نجفي در «يوم الطف ص188» ذكر كرده اند.
و نام عثمان بن علي بن ابيطالب محمد بن النعمان ملقب به مفيد در «الإرشاد ص186»، و ابن شهر آشوب در مناقب آل أبي طالب 3/304»، وطبرسي در «اعلام الوري203، و اربلي در «كشف الغمه1/440»، و قميدر«منتهي الامال1/526-527»، و قرشي در «حياه الحسين»3/262»، و هادي نجفي در «يوم الطف»175-179»، و صادق مكي در«مظالم اهل بيت257» ذكر كرده اند.
و نام ابوبكر بن حسن بن علي بن ابيطالب را شيخ مفيد در «الإرشاد» 186/248، وطبرسي در «اعلام الوري» 212، اربلي در «كشف الغمه»1/575-580، قميدر «منتهي الامال»1/526، قرشي در «حياة الحسين» 3/254، هادي نجفي در «يوم الطف167»، و صادق مكي در «مظالم اهل بيت ص 258» آورده اند.
و نام عمر بن الحسن بن علي بن ابيطالب را شيخ مفيد در «الإرشاد ص197» وطبرسي در «اعلام الوري112»، و صادق مكي در «مظالم اهل بيت254» آورده اند.
بزرگواران مذكور، طبق نقل شيعياني كه در اين مختصر ذكر كرديم، در كربلاء به شهادت رسيدند، خداوند همهي آنان و پدرانشان را رحمت كند و ناگفته پيداست كه اين نامگذاري توسط امام علي و اهل بيت نشانهاي از پيوند محبت آميز اهل بيت و خلفاي سه گانه است و گفتني است كه تنها امام علي و امام حسين نبودند كه فرزندانشان را بنام خلفا نامگذاري كرده اند.
وامام زين العابدين، امام چهارم شيعيان اماميه، «دوازده امامي» پسري بنام عمر داشته كه شيخ مفيد نام او را در «الارشاد» ذكر كرده است. و حر عاملي درباره او ميگويد:
شخصيتي فاضل و بزگوار است كه صدقات بنام پيامبرغ و امير المؤمنين را جمع آوري كرده و فردي پرهيزگار و با تقوايي بوده است([21]).
مرتضي عسكري كه به علامه، محقق و فردي آگاه شهرت دارد، در كتابش «معالم المدرستين 3/127» اسمهاي سه پسر علي بن ابيطالب كه نامشان به ابوبكر، عمر وعثمان است را ذكر كرده و ترديدي نيست كه انسان براي فرزندانش محبوبترين نامها را انتخاب ميكند، لذا ميتوانيم ادعا كنيم محبوبترين نامها نزد امام علي، ابوبكر، عمر و عثمان بوده است.
عبارت را احمد راسم نقل كرده و اصل اين سخنراني را علي بن موسي بن طاووس روايت كرده است و عبدالرزاق مقرم و فاضل عباس حياوي و هادي نجفي و حسن صفار و محسن امين از او نقل كردهاند
به نقل از کتاب: استشهاد حسين رضی الله عنه، ترجمهي كتاب: (من قتل الحسين؟)، تأليف: عبدالله بن عبدالعزيز، ترجمه: اسحاق دبیری (رحمه الله)، چاپ اول 1388/1430هـ
زیرنویسها:
([1]) - اللهوف ابن طاووس/39، عاشوراء احسائي /115، المجالس الفاخرة عبدالحسين 75، منتهي الامال1/454 و علي خطي الحسين/96.
([2]) - الفتوح 2/874
([3]) - المجالس الفاخره/79، علي خطي الحسين/100 و لواعج الاشجان امين/60 و معالم المدرسين3/72
([4]) - معالم المدرسين 3/71-72، معالي السبطين1/275، بحرالعلوم194، نفس المهموم172، خيرالاصحاب39، تظلم الزهراء170.
([5]) - مقتل الحسين مقرم/175
([6]) - منتهي الامال 1/535
([7]) - في رحاب كربلا60-61
([8]) في رحاب كربلا/61
([9]) - الملحمه الحسينيه 3/ 47-48
([10])- عاشوراء/89
([11]) - تاريخ الكوفه/113
([12]) - اعيان الشيعه 1/26
([13]) - موسوعة عاشوراء59
([14]) ـ طبرسي اين خطبه را در الاحتجاج 2/32 و ابن طاووس در الملهوف 92 و امين در لواعج الاشجان 158 و عباس قميدرمنتهي الآمال 1/572 و حسين كوراني در في رحاب كربلاء 183 و عبد الرزاق مقرم در مقتل الحسين317 و مرتضي عياد در مقتل الحسين 87 و قزويني در تظلم الزهراء262 ذكر كرده اند .
([15]) ـ الملهوف 86 و نفس المهموم 357 و مقتل الحسين مرتضي عياد 83 چاپ سال 1996 و تظلم الزهراء 257
([16]) ـ منتهي الامال 1/570 و الاحتجاج 2/29
([17]) اللهوف ص 91 نفس المهموم 363 مقتل الحسين للمقرم ص 316 لواعج الاشجان 157 مقتل الحسين ص86 تظلم الزهراءص 261
([18]) ـ الاحتجاج 2/29 منتهد الامال 1/570 مقتل المقرم ص 311 وما بعد آن، في رحاب كربلاء ص146 وما بعد آن، على خطى الحسين ص 138 تظلم الزهراء ص 258.
(1) مع الحسين في نهضته 295 و بعد از آن.
([20]) ـ عباس قميدرنفس المهموم 365 و شيخ رضي بن نبي قزويني در تظلم الزهراء 264
([21]) خاتمة الوسائل
([2]) - الفتوح 2/874
([3]) - المجالس الفاخره/79، علي خطي الحسين/100 و لواعج الاشجان امين/60 و معالم المدرسين3/72
([4]) - معالم المدرسين 3/71-72، معالي السبطين1/275، بحرالعلوم194، نفس المهموم172، خيرالاصحاب39، تظلم الزهراء170.
([5]) - مقتل الحسين مقرم/175
([6]) - منتهي الامال 1/535
([7]) - في رحاب كربلا60-61
([8]) في رحاب كربلا/61
([9]) - الملحمه الحسينيه 3/ 47-48
([10])- عاشوراء/89
([11]) - تاريخ الكوفه/113
([12]) - اعيان الشيعه 1/26
([13]) - موسوعة عاشوراء59
([14]) ـ طبرسي اين خطبه را در الاحتجاج 2/32 و ابن طاووس در الملهوف 92 و امين در لواعج الاشجان 158 و عباس قميدرمنتهي الآمال 1/572 و حسين كوراني در في رحاب كربلاء 183 و عبد الرزاق مقرم در مقتل الحسين317 و مرتضي عياد در مقتل الحسين 87 و قزويني در تظلم الزهراء262 ذكر كرده اند .
([15]) ـ الملهوف 86 و نفس المهموم 357 و مقتل الحسين مرتضي عياد 83 چاپ سال 1996 و تظلم الزهراء 257
([16]) ـ منتهي الامال 1/570 و الاحتجاج 2/29
([17]) اللهوف ص 91 نفس المهموم 363 مقتل الحسين للمقرم ص 316 لواعج الاشجان 157 مقتل الحسين ص86 تظلم الزهراءص 261
([18]) ـ الاحتجاج 2/29 منتهد الامال 1/570 مقتل المقرم ص 311 وما بعد آن، في رحاب كربلاء ص146 وما بعد آن، على خطى الحسين ص 138 تظلم الزهراء ص 258.
(1) مع الحسين في نهضته 295 و بعد از آن.
([20]) ـ عباس قميدرنفس المهموم 365 و شيخ رضي بن نبي قزويني در تظلم الزهراء 264
([21]) خاتمة الوسائل
0 نظرات:
ارسال یک نظر