سريه‌ي نَخله ماه رجب سال دوّم هجرت

سريه‌ي نَخله ماه رجب سال دوّم هجرت


در ماه رجب سال دوّم هجرت، مطابق با ژانوية 624 ميلادي، رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- عبدالله بن جحش اسدي را به اتفاق دوازده تن از مهاجرين به اين سريه اعزام فرمودند، که هر دو تن از آنان به نوبت بر يک شتر سوار مي‌شدند.
رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- براي او فرماني نوشتند، و به او دستور دادند که در آن ننگرند تا دو روز از مدينه دور شوند؛ آنگاه در آن نظر کند. عبدالله به راه افتاد، و پس از دو روز راه آن را خواند. در آن نامه نوشته شده بود:
(اذا نظرت في کتابي هذا فامض حتى تنـزل نخلة بين مکة والطائف؛ فترصد بها عير قريش، و تعلم لنا من أخبارهم).
«آنگاه که در اين نامه من نگريستي، همچنان پيش برو تا به نخله فيمابين مکه و طائف برسي؛ در آنجا منتظر شو تا کاروان قريش از راه برسد، و درباره آنان و کاروانشان براي ما کسب خبر کن!»
گفت: سمعاً و طاعتاً! و همه‌چيز را براي همراهانش گفت، و عنوان کرد که اصراري بر همراه بردن آنان ندارد، هر که دوستدار شهادت است، از جاي برخيزد؛ و هر که از مرگ خوشايند نيست، بازگردد! امّا، من خود از جاي برمي‌خيزم! همه از جاي برخاستند و عازم شدند، جز آنکه در بين راه، سعدبن ابي‌وقّاص و عتبه‌بن غزوان شتري را که به نوبت سوار مي‌شدند گم کردند، و براي پيدا کردن آن از سريه عقب ماندند.
عبدالله‌بن جحش به راه خود ادامه داد تا به نخله رسيد. کارواني متعلق به قريش از آنجا مي‌گذشت که مويز و چرم و ديگر کالاهاي تجارتي با خود داشت، و عمروبن حضرمي و عثمان و نَوفِل پسران عبدالله‌بن مغيره، و حکم بن کيسان مولي‌بني مغيره با آن کاروان بودند. مسلمانان با يکديگر مشورت کردند و گفتند: ما در آخرين روز از ماه رجب هستيم که ماه حرام است؛ اگر با اينان به نبرد پردازيم، حرمت ماه حرام را شکسته‌ايم؛ و اگر امشب دست از آنان بداريم، وارد حَرَم خواهند شد. بالاخره، يک سخن شدند بر اينکه با کاروانيان برخورد کنند. يکي از مسلمانان عمروبن حضرمي را با تير زد و کُشت؛ عثمان و حکم را نيز اسير کردند؛ امّا، نَوفِل گريخت. کاروان را با آن دو اسير به سمت مدينه حرکت دادند، و خُمس آن را جدا کردند؛ اين اوّلين خُمسي بود که از غنيمت جدا مي‌شد، و اوّلين کشته در راه جهاد اسلامي بود، و آندو نخستين اسيران اسلام بودند.
رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- از کار آنان ابراز ناخشنودي فرمودند و گفتند:
(ما أمرتکم بقتال في الشهر الحرام).
«من شما را به کارزار در ماه حرام دستور نداده بودم!»
و آنحضرت به آن کاروان و کالاهاي تجارتي و آن دو اسير دست نزدند.
اين رويداد، فرصت خوبي را به دست مشرکان داد تا بتوانند مسلمانان را متهم کنند به اينکه حرام خدا را حلال کرده‌اند! و در اين‌باره قيل و قال فراوان به‌پا شد؛ تا آنکه وحي الهي نازل شد و به آن ياوه‌سرايي‌ها خاتمه داد، و عنوان کرد که جنايت‌هاي مشرکان بزرگ‌تر و سهمگين‌تر از گناهي است که مسلمانان مرتکب شده‌اند:
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ[1].
«از تو درباره ماه حرام مي‌پرسند، که کارزار در آن چگونه است؟! بگو: کارزار در ماه حرام گناهي است بزرگ و بستن راه خدا است و محروم گردانيدن مردمان از ورود به مسجدالحرام و کفر ورزيدن به خدا است؛ اما، اخراج اهل حرم از حرم امن الهي نزد خدا گناهي بس بزرگتر است؛ و فتنه‌انگيزي بس سهمگين‌تر از کشتن است!»
اين وحي صريح الهي خاطر نشان ساخته است که اين غوغايي که مشرکان به راه انداخته‌اند تا رفتار و کردار رزمندگان مسلمان را زير سؤال ببرند، هيچ پايه و بنيادي ندارد؛ زيرا، حرمت تمامي مقدّسات در اثناي محاربة مشرکان با اسلام و فشار و شکنجه‌اي که بر مسلمانان روا داشتند، شکسته شده است! مگر مسلمانان ساکن بَلَد حرام نبودند، که مشرکان به مصادرة اموال آنان و کشتن پيامبرشان دست زدند؟! حال، چه چيز موجب شده است که ناگهان قداست پيشين به اين مقدّسات بازگردد؟ و بار ديگر هتک حرمت آنان ننگ و عار شده است؟ بنابراين، تبليغاتي که مشرکان دامن زده‌اند، تبليغاتي مبتني بر وقاحت و بي‌شرمي و گستاخي است!
بعد از آن رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- آن دو اسير را آزاد فرمودند، و خونبهاي مقتول را به وارثانش پرداختند [2].


به نقل از: خورشيد نبوّت، ترجمه فارسي «الرحيق المختوم» مؤلف: شيخ صفي الرحمن مبارکفوري، برگردان : دکتر محمدعلي لساني فشارکي



[1]- سوره بقره، آيه 217.
[2]- تفاصيل اين سرايا و غزوات را از زادالمعاد، ج 2، ص 83-85 و سيرةابن‌هشام، ج 1، ص 591-605 برگرفته‌ايم. منابع در ارتباط با ترتيب اين سريه‌ها و غزوه‌ها، و نيز شمار نيروهاي اعزامي در آنها با يکديگر اختلاف دارند؛ ما در اين موارد تحقيق علامه ابن‌قيم را ملاک قرار داده‌ايم.

0 نظرات:

ارسال یک نظر