اساس تحقيق در تاريخ صحابه رضی الله عنهم
تأليف: دكتر محمد بن عبدالله الوهيبي
ترجمه:إسحاق بن عبدالله دبيري العوضي
اولاً سخن گفتن درباره خلافات میان صحابه اصل نیست، بلکه اصل اعتقادی نزد اهل سنت و جماعت، خودداری کردن از این گونه مقولهها میباشد، و این موضوع در کتابهای عقیدتی بحثی است گسترده که به آن پرداختهاند([1]).
و هنگام احتمال فتنه و تشویش اذهان این خودداریها بیشتر تأکید میشود چون باعث میشود که این موارد با آنچه در ذهن شخص از فضیلت و عدالت و منزلت صحابه وجود دارد به تعارض میافتد. و این هم شاید یا بخاطر کم سن و سالی و یا تازه مسلمان بودن باشد که در حقایقی که میان صحابه و اختلاف اجتهادی که دارند وارد فتنه شده و ناآگاهانه تنقیص شخصیت میکند!!
و این هم یک برنامه تربوی سلفی است که انسان وارد مسائل علمی نشود مگر به همان اندازه که عقلش به آن میرسد.
امام بخاری رحمه الله میگوید: (باب من خص بالعلم قوما دون قوم كراهية ألا يفهموا)([2]). موضوع کسانیکه به علم و آگاهی اختصاص یافتهاند نه آنانکه عالم نیستند، از ترس اینکه نکند نفهمند.
علی رضي الله عنه میگوید: «حدثوا الناس بما يعرفون، أتحبون أن يكذب الله ورسوله».
با مردم به همان اندازه که میفهمند صحبت کنید، مگر دوست دارید به خدا و رسولش دروغ بسته شود؟
حافظ در تعلیق بر این گفتار علی رضي الله عنه میگوید: این گفتار علی رضي الله عنه دلیل است بر اینکه متشابهات نباید نزد مردم عامه گفته شود.
ابن مسعود رضي الله عنه هم چیزی همانند این را میگوید: «ما أنت محدث قوماً حديثاً لا تبلغه عقولهم إلاَّ كان لبعضهم فتنة»([3]). اگر با مردم سخنی بگوئید که عقلشان به فهم آن نرسد، حتماً برخی از آنان به فتنه میافتند.
و از جمله کسانیکه دوست نداشتهاند با بعضی از مردم برخی موضوعات را در میان بگذارند امام احمد میباشد که دوست نداشته احادیثی را که ظاهر آن خروج بر سلطان را جایز دانسته بازگو کند؛ و دیگری امام مالک در مبحث صفات است و ابویوسف نیز در روایات غریب... تا آنجا که فرمود: قاعده آن این است که ظاهر حدیث بگونهای باشد که تقویت کننده بدعت باشد، ولی ظاهر آن در اصل مراد نباشد، پس در این حال خودداری کردن از آن برای کسیکه بترسد از عمل به ظاهر آن، مطلوب و به جا میباشد. والله اعلم([4]).
ثانیاً: اگر نیاز بود که حتماً وقایع ناگوار میان اصحاب بازگو شود، لازم است که بطور کامل تحقیق شده و روایات مذکور درباره فتنه میان اصحاب صحت آن به اثبات برسد، خداوند میفرماید:
{}
﴿$pk??r'¯»t? tûïÏ%©!$# (#þqãZtB#uä bÎ) óOä.uä!%y` 7,Å?$sù :*t6t^Î/ (#þqãY¨?t6tGsù br& (#qç7?ÅÁè? $JBöqs% 7's#»ygpg¿2 (#qßsÎ6óÁçGsù 4 n?tã $tB óOçFù=yèsù tûüÏBÏ?»tR﴾. (الحجرات: 10).
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد!
این آیه به مؤمنین دستور میدهد که درباره اخبار و روایاتی که از جانب افراد فاسق پخش میشود تحقیق نمایند تا نکند احکامی را صادر نمایند که بعداً پشیمان شوند.
پس تحقیق و تفحص در مورد روایاتی که اصحاب روایت کردهاند، همانا که آنان بزرگان مؤمنان بودهاند شایستهتر و واجبتر خواهد بود. خصوصاً که ما میدانیم دروغ و افتراهای زیادی در این روایات وارد شدهاند، از جهت اصل روایت و یا تحریف روایت به این گونه که آن را کم یا زیاد کنیم، روایت به ذم و طعن درمیآید.
و بیشتر منقولاتی که طعن صریح هستند از این باب میباشند که دروغگویان مشهور مانند ابومخنف لوط بن یحیی و هشام بن محمد بن السائب الکلبی و امثال اینها روایت و یا جعل میکنند([5]).
به همین دلیل جایز نیست که روایات متواتر درباره محاسن و فضایل اصحاب را بخاطر روایات منقطع و یا تحریف شده کنار بگذاریم، زیرا که یقین بوسیله شک برداشته نمیشود و ما درباره فضایل آنها به یقین رسیدهایم، پس موارد مشکوک خلل ایجاد نمیکنند چه رسد به مواردیکه اصلا باطل و بیپایه هم باشند([6]).
ثالثاً: اگر روایت در مقام جرح و تعدیل صحیح بود و ظاهر آن هم قدح بود، سعی شود که بهترین مخارج و پناهگاه برایش قرار دهد.
ابن ابیزید میگوید: خودداری کردن از آنچه میان آنها رخ داده و اینکه آنان شایستهترین کسانی هستند که باید برایشان بهترین مخارج را قرار داد و بهترین نظر و مذهب را از آنان گمان برده شود([7]).
ابن دقیق العید رضي الله عنه میگوید: آنچه از آنان نقل شده در باب اختلافات میان خودشان، برخی از این روایات باطل و کذب است. پس به آن توجه کرده نمیشود، و برخی نیز صحیح هستند ولی آنها را به بهترین نحو تأویل کردهایم، چون قبلاً از جانب خدا مورد ستایش قرار گرفتهاند پس گفتارهای بعدی قابل تأویل میباشند، و معلوم است که کلام مشکوک و بیپایه نمیتواند کلام معلوم را باطل گرداند([8]). این نسبت به تمام آنچه که در قدح آنان آمده میباشد.
رابعاً: آنچه در خصوص اختلافات میان آنان آمده و در میزان نقد علمی هم ثابت شده، آنان در این باب مجتهد هستند، و آنهم به اینصورت است که این قضایا با هم مشتبه هستند، و بعلت شدت مشتبه بودن اجتهادشان اختلاف پیدا کرده و به سه گروه تقسیم شدهاند:
گروه اول: برای این گروه از طریق اجتهاد روشن شده که این یکی بر حق است و دیگری یاغی است، پس بر این گروه واجب است او را یاری کرده و با گروه یاغی بجنگد و باید این کار را انجام دهد و حلال نیست که از آن تأخر نماید چون یاری رساندن امام عدل و جنگیدن با تجاوزگران و یاغیان از جمله وظایف او است.
گروه دوم: عکس گروه اول است، یعنی از طریق اجتهاد به این نتیجه رسیده که این گروه یاغی و ظالم است، پس باید با آن جنگید و گروه حق را یاری رساند.
گروه سوم: قضیه برایشان مشتبه و نامعلوم است، یعنی در تعیین حق به حیرت افتادهاند و نمیتوانند یکی از آنان را بر دیگری ترجیح دهند، در اینصورت هر دو گروه را ترک کرده و هیچ کدام را یاری نكردند و این کنارهگیری واجب بود، چون حلال نیست خون مسلمانی را بریزد مگر اینکه برایش روشن شود که طرف مستحق آن است([9]).
و این مسأله خیلی مهم است که دانسته شود، اینکه جنگهایی که میان صحابه به وقوع پیوسته بر نصب امام نبوده، مثل اهل جمل و صفین بخاطر این نمیجنگیدند که باید غیر از علی رضي الله عنه کسی دیگر را بعنوان خلیفه برگزید، و معاويه رضي الله عنه هم نگفته كه من امام هستم، و طلحه و زبير هم چنين نگفتهاند كه غير از على كس ديگر امام است، بلکه این جنگها همانگونه که علماء گفتهاند فتنهای بود که به سبب اجتهادشان در کیفیت قصاص قاتلان عثمان رضي الله عنه بوجود آمد، و این همچون جنگیدن با اهل بغی است، و جنگی است با تأویلی جایز که در آن اطاعت غیر امام شده است نه اجتهاد بر سر قاعدهای دینی، یعنی جنگ آنان بر سر اختلاف در اصول دین نبوده است([10]).
عمر بن شبه رحمه الله میگوید: هیچ کس نگفته است که عایشه رضي الله عنها و همرزمانش با علی بر سر خلافت دعوا داشته است، و او هیچ کس را فرا نخوانده است که او را برای خلافت پشتیبانی کند، بلکه اعتراض آنان نسبت به علی رضي الله عنه بر سر قاتلان عثمان و کوتاهی کردن از قصاص کردن آنها بود([11]).
و آنچه که ذهبی رحمه الله نقل نموده این را تأیید میکند: ابومسلم خولانی و تعدادی از مردم پیش معاویه رضي الله عنه رفتند و به او گفتند: آیا شما با علی بر سر خلافت منازعه میکنید یا شما هم مثل علی خلیفه هستید؟ معاویه گفت: نه به خدا سوگند میدانم که او از من افضلتر است و او نسبت به خلافت از من شایستهتر است ولی آیا شما نمیدانید که عثمان رضي الله عنه بطور مظلومانه کشته شد؟ و من هم پسر عمه او هستم و خواهان خونش میباشم، پس بروید پیش علی و به او بگوئید قاتلان عثمان را به من تحویل دهد تا من تسلیم او شوم، آنان هم پیش علی رفتند و با او سخن گفتند ولی قاتلان را تحویل نداد([12]).
و از روایتی از ابن کثیر آمده: در این وقت اهل شام تصمیم گرفتند که همدوش معاویه بجنگند([13]).
همچنین جمهور اصحاب و جمهور بزرگان آنها در فتنه وارد نشدند.
عبدالله بن امام احمد میگوید: پدرم گفت، و او از اسماعیل بن علیه و او از ایوب سختیانی و او هم از محمد بن سیرین نقل کردهاند که: فتنه و آشوب بپا شد و در آن هنگام اصحاب پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم حدود ده هزار نفر بودند که از این تعداد صد نفر هم شرکت نکردند بلکه به سی نفر هم نرسیدند.
(ابن تیمیه رحمه الله گفته است: سند این روایت از صحیحترین سندهای روی زمین است و محمد بن سیرین جزو پارساترين مردم در منطقهاش بوده و مراسیل او از اصح مراسیل میباشند([14]).
پس کجایند محققین منصفی تا این نصوص صحیح را بررسی نمایند تا منطلقی باشد برای آنان، نه اینکه ذهن خویش را بوسیله تشویشات اخباریون مشغول نموده و سپس نصوص صحیح را برحسب آگاهیهای سطحی و بیارزش خویش تأویل میکنند.
خامساً: آنچه لازم است که یک مسلمان درباره فتنههای میان صحابه بداند ـ علاوه بر اجتهاد و تأویلاتشان ـ اندوه و ناراحتی آنان برای وقوع این فتنهها است، حتی هیچ وقت به فکرشان نمیرسید که این اختلاف نظرها این قدر بزرگ شود و به اینجا بکشد، و حتی برخی از آنان وقتی جسد غلطیده از خون برادرانشان را میدیدند به شدت متأثر میشدند و هیچ وقت فکر نمیکردند که این خلافات به قتل و کشتار برسد، و حالا برخی از این نصوص را میآوریم:
این عایشه است که میگوید، آنگونه که زهری روایت میکند: میخواهم جای من را میان مردم به سنگ تبدیل شود، و گمان نمیکردم که میان مردم جنگ میافتاد، و اگر میدانستم اینگونه میشد هرگز چنین موقفی نمیگرفتم([15]).
و هرگاه این آیه را تلاوت میکرد: ﴿tbö?s%ur Îû £`ä3Ï?qã?ç/﴾. (الأحزاب: 33). و در خانههاى خود بمانيد. آنقدر میگریست تا اینکه روسریش هم خیس میشد([16]).
و این امیرالمؤمنین علی است که شعبی از او چنین روایت میکند: هنگامیکه طلحه شهید شد و علی او را دید، داشت گِل را از محاسنش پاک میکرد و میگفت: خیلی برایم سخت است ای ابومحمد که تو را زیر ستارگان آسمان بهم پیچیده میبینم ... سپس گفت غم و غصه خودم را پیش پروردگار میبرم و خود و اصحابش بر روی او گریستند و گفت ای کاش بیست سال قبل از این واقعه مرده بودم([17]).
علي رضي الله عنه میگفت: اى حسن، اى حسن: به گمان پدرت نمیرسيد كه امر به اينجا برسد، اى كاش پدرت قبل از بيست سال مرده بود([18]).
و در دوران جنگ صفین علي رضي الله عنه میگفت: خدایا چه خوب است مقام عبدالله بن عمر و سعد بن مالک این دو نفر كه از فتنه کنارهگیری کردند ـ چون اگر کار آنان خوب باشد، اجر آن خیلی بزرگ است و اگر گناه باشد خطر آن خیلی کم است([19]).
این گفتار علی ابن ابىطالب رضي الله عنه است، با وجود اینکه نظر اهل سنت این است که حق با او و یاران او نزدیکتر بود([20]).
و این زبیر بن عوام رضي الله عنه است که میگوید ـ از یاران عایشه رضي الله عنها بود که در جنگ جمل مشارکت داشت ـ این همانا فتنهای است که از آن سخن میگوییم؛ خدمتکارش به او میگوید: آیا آن را فتنه میدانی و در آن هم شرکت میکنید؟! زبیر گفت: بیچاره، ما میبینیم و نمیبینیم، در هر کاری موضع من را همیشه میدانستی، بجز این یکی، که من نمیدانم به آن روی آورم و یا پشت کنم([21]).
و این هم معاویه است، وقتی خبر شهادت علی را میشنود، مینشیند و میگوید: إنّا لِلّه وإنّا إلیه راجعون، و شروع کرد به گریه کردن، همسرش به او گفت: شما دیروز با او میجنگیدی و امروز برایش گریه میکنی؟ گفت: وای بر تو، من گريه میکنم به خاطر اينكه مردم علم ، و بردبارى و فضل و خيرات او را از دست دادند. و در روایتی: تو نمیدانی مردم چه مرد بزرگوار و فقیه و عالمی را از دست دادهاند([22]).
بعد از این روایات چگونه میتوان آنان را بخاطر مسائلی که بر آنان مشتبه شده بود سرزنش کرد، آنان اجتهاد کردند برخی از آنان در اجتهادشان به حق برخوردند و برخی خطا کردند منتها هر دو اجر دریافت کردند وبعد از آن از کارهایشان پشیمان شدند.
و آنچه میان آنان رخ داد از مصائبی است که خداوند بوسیله آن گناهانشان را بخشید و بوسیله آن درجات و منازلشان را بالا برد؛ پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم میفرماید: «لا يزال البلاء بالعبد، حتى يسير في الأرض وليس عليه خطيئة»([23]). همچنان بلا و مصیبت با بنده است تا اینکه از زمین برود و خطایی بر او نماند.
و حداقل اگر آنچه از برخی از آنان سرزده است بطور محقق گناه باشد خداوند بوسیله اسباب گوناگونی آن را مورد عفو قرار میدهد از جمله حسنات گذشته آنان و جهاد و مناقب آنها و مصایب و استغفار آنان و توبهای که باعث میشود گناهان را به حسنات تبدیل کند. این گناهان مورد عفو خداوند قرار خواهد گرفت، و این فضل و برکت خدا است که به هر کس بخواهد میدهد([24]).
سادساً: بعنوان مورد آخر و پایانی میگوییم که اصحاب ن معصوم نبودهاند بلکه احتمال دارد دچار گناه شده باشند ولی آنان سوابق درخشان و دارای فضایلی هستند که باعث تکفیر گناهان ـ اگر وجود داشته باشد ـ میشود.
سپس اگر از آنان گناهی سرزده باشد، یا از آن توبه نمودهاند، و یا بوسیله حسنات محو شده است، و یا بخاطر سوابقشان مورد غفران حق قرار میگیرد، و یا بوسیله شفاعت پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم که آنان محقترین مردم برای تعلق گرفتن به شفاعت او میباشند، و یا اینکه به بلایی در دنیا مبتلا شدهاند که باعث عفو گناهان شده است، در حالیکه این در ارتباط با گناهانی است که فرض بر واقعیت تحقق آنها است، چگونه خواهد بود اگر مسأله مربوط به امور اجتهادی آنان باشد!؟ که اگر در اجتهادشان راست رفته باشند دو اجر دارند وگرنه یک اجر خواهند داشت، و خطا مورد عفو قرار خواهد گرفت. تازه این مقدار اعمال منکر برخی از آنان خیلی کم و نادر میباشد که در کنار فضایل و محاسن این قوم از قبیل ایمان و جهاد و هجرت و نصرت و علم نافع و عمل صالح، ناچیز بوده و باعث عفو و مغفرت خداوند است([25]).
ذهبی رحمه الله میگوید: آن قوم دارای سوابق و اعمال درخشانی هستند که باعث محو گناهانشان میشود و نیز دارای پرچم جهاد، عبادت مداوم و غیره هستند که ما لیاقت زبان درازی در هیچ یک از آنان را نداریم و ادعای عصمت آنان را هم نداریم([26]).
پس اعتقاد ما به عدالت صحابه مستلزم عصمت نیست، بلکه عدالت یعنی استقامت سیره و دین میباشد. و ماحصل آن به گروهی راسخ در نفس بر میگردد که متحمل تقوی و پرهیزگاری هستند تا اینکه ثقه و اعتبار به صداقت آنها ایجاد میشود؛ تازه شرط نیست که انسان از همه گناهان معصوم باشد([27]).
با وجود همه اینها واجب است از ذکر معایب آنان زبان فرو بندیم و اگر ضرورتاً نیاز بود آن را بازگو کنیم باید در مقابل آن منزلت و مقام آن صحابی، توبه، جهاد و سوابق ایمانی او را هم در کنارش بیاوریم، مثلاً این ظلم خواهد بود اشتباه حاطب بن بلتعه t را بیاوریم ولی ذکری از توبهای که او کرده است نیاوریم، که اگر صاحب مکس هم این توبه را میکرد پذیرفته میشد... ([28]).
انسان بخاطر اشتباه کوچکی که مرتکب شده و در طول زندگی خویش از آن توبه کرده باشد سرزنش نمیشود، بلکه در اینجا به انتهای زندگی نگاه کرده میشود و اوایل زندگی از بین نمیرود، تازه اگر حسنات و مناقب بزرگی هم داشته باشد و کسی او را تزکیه ننماید، پس چگونه اگر پروردگارش او را مورد تزکیه قرار داده باشد که از دلش آگاه است؟!
﴿$uZ/u ö?Ïÿøî$# $oYs9 $oYÏRºuq÷z\}ur ?úïÏ%©!$# $tRqà)t7y? Ç`»yJ?M}$$Î/ ?wur ö@yèøgrB Îû $uZÎ/qè=è% yxÏî tûïÏ%©#Ïj9 (#qãZtB#uä !$oY/u y7¨RÎ) Ô$râäu îLìÏm§ ﴾. (الحشر: 10).
«پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينهاى نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحيمى!».
اللهم اجعلنا ممن یحب صحابة رسولک ص، ویدافع عنهم ویتبع منهجهم.
وصلی الله علی سیدنا محمد وعلی آله وصحبه وسلم.
([1]) (مانند: کتاب السنه: عبدالله بن احمد بن حنبل.
السنه: ابن ابیعاصم. عقیده أصحاب الحدیث: الصابونی. الإبانه: ابن بطه. وعقیده الطحاویه، وغیره ... .).
([2]) (فتح الباري 1/199، صحيح البخاري 1/41، كتاب العلم، باب رقم (49، چاپ تركيا).
([3]) (مسلم در مقدمه 1/11، ونگا: تخريج آن در جامع الأصول 8/17).
([4]) (صحیح بخاری 1/41، الفتح 1/199 ـ 200، و به گفتار خوب محمد صامل السلمی در کتابش منهج كتابه التاريخ الإسلامي ص 228 مراجعه نمائید).
([5]) منهاج السنه 5/72، و ما بعد آن. ونگاه کنید به تحقیق: روایات ابومخنف در تاریخ طبری، عصر راشدین، یحیی الیحیی، دار العاصمه 1410هـ.
([6]) (منهاج السنه 6/305 با تصرف).
([7]) (مقدمه رسالهی ابن ابیزید القیروانی، ونگا: تنویر المقاله في حل ألفاظ الرساله للتتائی ت: 842هـ.ق، تحقيق: د. محمد عايش عبدالعال شبير 1/367 و ما بعد آن).
([8]) (اصحاب رسول الله ومذاهب الناس فیهم: عبدالعزیز العجلان ص 360).
([9]) (مسلم با شرح نووی 15/149، 18/11، والإصابه 2/501،502. فتح الباری 13/34، إحياء علوم الدين: 1/102).
([10]) (منهاج السنه 6/327 با تصرف ونگا: ما بعد آن تا ص 340).
([11]) (اخبار البصره: عمر بن شبه: نقل از فتح الباری 13/56).
([12]) (سیر اعلام النبلاء: ذهبی 3/140، سند این روایت همگی ثقه میباشند همانگونه که أرناؤوط گفته است).
([13]) (البدایه والنهایه 8/132) و نگاه کنید به گفتار امام الحرمین و تعلیق التبانی بر آن – اتحاف ذوي النجابه ص 152، 153.
([14]) (منهاج السنه 6/236 به همان موضع نگاه كن كه نصوص ديگري وجود دارد بر اينكه صحابه در فتنه با عدد كمى شركت كردهاند).
([15]) (مغازی الزهری: 154).
([16]) (سیر أعلام النبلاء 2/177).
([17]) (اسد الغابه: ابن اثیر 3/88 – 89. السير 1/36، 37).
([18]) (منهاج السنه 6/209) چاپ تحقيق شده. السير 1/36، 37.
([19]) (منبع سابق 6/209).
([20]) (فتح الباری 12/67).
([21]) (تاریخ طبري: 4/476).
([22]) (البدایه والنهایه 8/15، 133).
([23]) (ترمذی: رقم 2398 و گفته است این حدیث حسن صحیح است، و ابن حبان و حاکم آن را صحیح دانستهاند، ولی ذهبی از آن سکوت کرده 1/41، و آلبانی آن را حسن دانسته است. المشکاه: 1/492 از حدیث سعد، و در کتاب الأحادیث الصحیحه آن را صحیح دانسته رقم (144)، و به شواهد آن نگاه کنید: 143، 145 و به کتاب الفتح 10/ 111 ـ 112 مراجعه نمائید).
([24]) برای توضیح بیشتر به کتاب: منهاج السنه 6/205 ـ 239 مراجعه نمائید که در آن به ده مورد از اسباب تکفیر گناه اشاره شده است.
([25]) (نگا: شرح العقیده الواسطیه، خلیل هراس: 164 – 167).
([26]) (سیر اعلام النبلاء: 10/93 در ترجمه شافعی).
([27]) (المستصفى: الغزالي 1/157، و براى توضيح بيشتر نگا: منهج النقد عند المحدثين: الأعظمي 23 ـ 29.
([28]) (الإمامه، ابینعیم 340، 341. ومنهاج السنه 6/207).
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد!
این آیه به مؤمنین دستور میدهد که درباره اخبار و روایاتی که از جانب افراد فاسق پخش میشود تحقیق نمایند تا نکند احکامی را صادر نمایند که بعداً پشیمان شوند.
پس تحقیق و تفحص در مورد روایاتی که اصحاب روایت کردهاند، همانا که آنان بزرگان مؤمنان بودهاند شایستهتر و واجبتر خواهد بود. خصوصاً که ما میدانیم دروغ و افتراهای زیادی در این روایات وارد شدهاند، از جهت اصل روایت و یا تحریف روایت به این گونه که آن را کم یا زیاد کنیم، روایت به ذم و طعن درمیآید.
و بیشتر منقولاتی که طعن صریح هستند از این باب میباشند که دروغگویان مشهور مانند ابومخنف لوط بن یحیی و هشام بن محمد بن السائب الکلبی و امثال اینها روایت و یا جعل میکنند([5]).
به همین دلیل جایز نیست که روایات متواتر درباره محاسن و فضایل اصحاب را بخاطر روایات منقطع و یا تحریف شده کنار بگذاریم، زیرا که یقین بوسیله شک برداشته نمیشود و ما درباره فضایل آنها به یقین رسیدهایم، پس موارد مشکوک خلل ایجاد نمیکنند چه رسد به مواردیکه اصلا باطل و بیپایه هم باشند([6]).
ثالثاً: اگر روایت در مقام جرح و تعدیل صحیح بود و ظاهر آن هم قدح بود، سعی شود که بهترین مخارج و پناهگاه برایش قرار دهد.
ابن ابیزید میگوید: خودداری کردن از آنچه میان آنها رخ داده و اینکه آنان شایستهترین کسانی هستند که باید برایشان بهترین مخارج را قرار داد و بهترین نظر و مذهب را از آنان گمان برده شود([7]).
ابن دقیق العید رضي الله عنه میگوید: آنچه از آنان نقل شده در باب اختلافات میان خودشان، برخی از این روایات باطل و کذب است. پس به آن توجه کرده نمیشود، و برخی نیز صحیح هستند ولی آنها را به بهترین نحو تأویل کردهایم، چون قبلاً از جانب خدا مورد ستایش قرار گرفتهاند پس گفتارهای بعدی قابل تأویل میباشند، و معلوم است که کلام مشکوک و بیپایه نمیتواند کلام معلوم را باطل گرداند([8]). این نسبت به تمام آنچه که در قدح آنان آمده میباشد.
رابعاً: آنچه در خصوص اختلافات میان آنان آمده و در میزان نقد علمی هم ثابت شده، آنان در این باب مجتهد هستند، و آنهم به اینصورت است که این قضایا با هم مشتبه هستند، و بعلت شدت مشتبه بودن اجتهادشان اختلاف پیدا کرده و به سه گروه تقسیم شدهاند:
گروه اول: برای این گروه از طریق اجتهاد روشن شده که این یکی بر حق است و دیگری یاغی است، پس بر این گروه واجب است او را یاری کرده و با گروه یاغی بجنگد و باید این کار را انجام دهد و حلال نیست که از آن تأخر نماید چون یاری رساندن امام عدل و جنگیدن با تجاوزگران و یاغیان از جمله وظایف او است.
گروه دوم: عکس گروه اول است، یعنی از طریق اجتهاد به این نتیجه رسیده که این گروه یاغی و ظالم است، پس باید با آن جنگید و گروه حق را یاری رساند.
گروه سوم: قضیه برایشان مشتبه و نامعلوم است، یعنی در تعیین حق به حیرت افتادهاند و نمیتوانند یکی از آنان را بر دیگری ترجیح دهند، در اینصورت هر دو گروه را ترک کرده و هیچ کدام را یاری نكردند و این کنارهگیری واجب بود، چون حلال نیست خون مسلمانی را بریزد مگر اینکه برایش روشن شود که طرف مستحق آن است([9]).
و این مسأله خیلی مهم است که دانسته شود، اینکه جنگهایی که میان صحابه به وقوع پیوسته بر نصب امام نبوده، مثل اهل جمل و صفین بخاطر این نمیجنگیدند که باید غیر از علی رضي الله عنه کسی دیگر را بعنوان خلیفه برگزید، و معاويه رضي الله عنه هم نگفته كه من امام هستم، و طلحه و زبير هم چنين نگفتهاند كه غير از على كس ديگر امام است، بلکه این جنگها همانگونه که علماء گفتهاند فتنهای بود که به سبب اجتهادشان در کیفیت قصاص قاتلان عثمان رضي الله عنه بوجود آمد، و این همچون جنگیدن با اهل بغی است، و جنگی است با تأویلی جایز که در آن اطاعت غیر امام شده است نه اجتهاد بر سر قاعدهای دینی، یعنی جنگ آنان بر سر اختلاف در اصول دین نبوده است([10]).
عمر بن شبه رحمه الله میگوید: هیچ کس نگفته است که عایشه رضي الله عنها و همرزمانش با علی بر سر خلافت دعوا داشته است، و او هیچ کس را فرا نخوانده است که او را برای خلافت پشتیبانی کند، بلکه اعتراض آنان نسبت به علی رضي الله عنه بر سر قاتلان عثمان و کوتاهی کردن از قصاص کردن آنها بود([11]).
و آنچه که ذهبی رحمه الله نقل نموده این را تأیید میکند: ابومسلم خولانی و تعدادی از مردم پیش معاویه رضي الله عنه رفتند و به او گفتند: آیا شما با علی بر سر خلافت منازعه میکنید یا شما هم مثل علی خلیفه هستید؟ معاویه گفت: نه به خدا سوگند میدانم که او از من افضلتر است و او نسبت به خلافت از من شایستهتر است ولی آیا شما نمیدانید که عثمان رضي الله عنه بطور مظلومانه کشته شد؟ و من هم پسر عمه او هستم و خواهان خونش میباشم، پس بروید پیش علی و به او بگوئید قاتلان عثمان را به من تحویل دهد تا من تسلیم او شوم، آنان هم پیش علی رفتند و با او سخن گفتند ولی قاتلان را تحویل نداد([12]).
و از روایتی از ابن کثیر آمده: در این وقت اهل شام تصمیم گرفتند که همدوش معاویه بجنگند([13]).
همچنین جمهور اصحاب و جمهور بزرگان آنها در فتنه وارد نشدند.
عبدالله بن امام احمد میگوید: پدرم گفت، و او از اسماعیل بن علیه و او از ایوب سختیانی و او هم از محمد بن سیرین نقل کردهاند که: فتنه و آشوب بپا شد و در آن هنگام اصحاب پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم حدود ده هزار نفر بودند که از این تعداد صد نفر هم شرکت نکردند بلکه به سی نفر هم نرسیدند.
(ابن تیمیه رحمه الله گفته است: سند این روایت از صحیحترین سندهای روی زمین است و محمد بن سیرین جزو پارساترين مردم در منطقهاش بوده و مراسیل او از اصح مراسیل میباشند([14]).
پس کجایند محققین منصفی تا این نصوص صحیح را بررسی نمایند تا منطلقی باشد برای آنان، نه اینکه ذهن خویش را بوسیله تشویشات اخباریون مشغول نموده و سپس نصوص صحیح را برحسب آگاهیهای سطحی و بیارزش خویش تأویل میکنند.
خامساً: آنچه لازم است که یک مسلمان درباره فتنههای میان صحابه بداند ـ علاوه بر اجتهاد و تأویلاتشان ـ اندوه و ناراحتی آنان برای وقوع این فتنهها است، حتی هیچ وقت به فکرشان نمیرسید که این اختلاف نظرها این قدر بزرگ شود و به اینجا بکشد، و حتی برخی از آنان وقتی جسد غلطیده از خون برادرانشان را میدیدند به شدت متأثر میشدند و هیچ وقت فکر نمیکردند که این خلافات به قتل و کشتار برسد، و حالا برخی از این نصوص را میآوریم:
این عایشه است که میگوید، آنگونه که زهری روایت میکند: میخواهم جای من را میان مردم به سنگ تبدیل شود، و گمان نمیکردم که میان مردم جنگ میافتاد، و اگر میدانستم اینگونه میشد هرگز چنین موقفی نمیگرفتم([15]).
و هرگاه این آیه را تلاوت میکرد: ﴿tbö?s%ur Îû £`ä3Ï?qã?ç/﴾. (الأحزاب: 33). و در خانههاى خود بمانيد. آنقدر میگریست تا اینکه روسریش هم خیس میشد([16]).
و این امیرالمؤمنین علی است که شعبی از او چنین روایت میکند: هنگامیکه طلحه شهید شد و علی او را دید، داشت گِل را از محاسنش پاک میکرد و میگفت: خیلی برایم سخت است ای ابومحمد که تو را زیر ستارگان آسمان بهم پیچیده میبینم ... سپس گفت غم و غصه خودم را پیش پروردگار میبرم و خود و اصحابش بر روی او گریستند و گفت ای کاش بیست سال قبل از این واقعه مرده بودم([17]).
علي رضي الله عنه میگفت: اى حسن، اى حسن: به گمان پدرت نمیرسيد كه امر به اينجا برسد، اى كاش پدرت قبل از بيست سال مرده بود([18]).
و در دوران جنگ صفین علي رضي الله عنه میگفت: خدایا چه خوب است مقام عبدالله بن عمر و سعد بن مالک این دو نفر كه از فتنه کنارهگیری کردند ـ چون اگر کار آنان خوب باشد، اجر آن خیلی بزرگ است و اگر گناه باشد خطر آن خیلی کم است([19]).
این گفتار علی ابن ابىطالب رضي الله عنه است، با وجود اینکه نظر اهل سنت این است که حق با او و یاران او نزدیکتر بود([20]).
و این زبیر بن عوام رضي الله عنه است که میگوید ـ از یاران عایشه رضي الله عنها بود که در جنگ جمل مشارکت داشت ـ این همانا فتنهای است که از آن سخن میگوییم؛ خدمتکارش به او میگوید: آیا آن را فتنه میدانی و در آن هم شرکت میکنید؟! زبیر گفت: بیچاره، ما میبینیم و نمیبینیم، در هر کاری موضع من را همیشه میدانستی، بجز این یکی، که من نمیدانم به آن روی آورم و یا پشت کنم([21]).
و این هم معاویه است، وقتی خبر شهادت علی را میشنود، مینشیند و میگوید: إنّا لِلّه وإنّا إلیه راجعون، و شروع کرد به گریه کردن، همسرش به او گفت: شما دیروز با او میجنگیدی و امروز برایش گریه میکنی؟ گفت: وای بر تو، من گريه میکنم به خاطر اينكه مردم علم ، و بردبارى و فضل و خيرات او را از دست دادند. و در روایتی: تو نمیدانی مردم چه مرد بزرگوار و فقیه و عالمی را از دست دادهاند([22]).
بعد از این روایات چگونه میتوان آنان را بخاطر مسائلی که بر آنان مشتبه شده بود سرزنش کرد، آنان اجتهاد کردند برخی از آنان در اجتهادشان به حق برخوردند و برخی خطا کردند منتها هر دو اجر دریافت کردند وبعد از آن از کارهایشان پشیمان شدند.
و آنچه میان آنان رخ داد از مصائبی است که خداوند بوسیله آن گناهانشان را بخشید و بوسیله آن درجات و منازلشان را بالا برد؛ پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم میفرماید: «لا يزال البلاء بالعبد، حتى يسير في الأرض وليس عليه خطيئة»([23]). همچنان بلا و مصیبت با بنده است تا اینکه از زمین برود و خطایی بر او نماند.
و حداقل اگر آنچه از برخی از آنان سرزده است بطور محقق گناه باشد خداوند بوسیله اسباب گوناگونی آن را مورد عفو قرار میدهد از جمله حسنات گذشته آنان و جهاد و مناقب آنها و مصایب و استغفار آنان و توبهای که باعث میشود گناهان را به حسنات تبدیل کند. این گناهان مورد عفو خداوند قرار خواهد گرفت، و این فضل و برکت خدا است که به هر کس بخواهد میدهد([24]).
سادساً: بعنوان مورد آخر و پایانی میگوییم که اصحاب ن معصوم نبودهاند بلکه احتمال دارد دچار گناه شده باشند ولی آنان سوابق درخشان و دارای فضایلی هستند که باعث تکفیر گناهان ـ اگر وجود داشته باشد ـ میشود.
سپس اگر از آنان گناهی سرزده باشد، یا از آن توبه نمودهاند، و یا بوسیله حسنات محو شده است، و یا بخاطر سوابقشان مورد غفران حق قرار میگیرد، و یا بوسیله شفاعت پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم که آنان محقترین مردم برای تعلق گرفتن به شفاعت او میباشند، و یا اینکه به بلایی در دنیا مبتلا شدهاند که باعث عفو گناهان شده است، در حالیکه این در ارتباط با گناهانی است که فرض بر واقعیت تحقق آنها است، چگونه خواهد بود اگر مسأله مربوط به امور اجتهادی آنان باشد!؟ که اگر در اجتهادشان راست رفته باشند دو اجر دارند وگرنه یک اجر خواهند داشت، و خطا مورد عفو قرار خواهد گرفت. تازه این مقدار اعمال منکر برخی از آنان خیلی کم و نادر میباشد که در کنار فضایل و محاسن این قوم از قبیل ایمان و جهاد و هجرت و نصرت و علم نافع و عمل صالح، ناچیز بوده و باعث عفو و مغفرت خداوند است([25]).
ذهبی رحمه الله میگوید: آن قوم دارای سوابق و اعمال درخشانی هستند که باعث محو گناهانشان میشود و نیز دارای پرچم جهاد، عبادت مداوم و غیره هستند که ما لیاقت زبان درازی در هیچ یک از آنان را نداریم و ادعای عصمت آنان را هم نداریم([26]).
پس اعتقاد ما به عدالت صحابه مستلزم عصمت نیست، بلکه عدالت یعنی استقامت سیره و دین میباشد. و ماحصل آن به گروهی راسخ در نفس بر میگردد که متحمل تقوی و پرهیزگاری هستند تا اینکه ثقه و اعتبار به صداقت آنها ایجاد میشود؛ تازه شرط نیست که انسان از همه گناهان معصوم باشد([27]).
با وجود همه اینها واجب است از ذکر معایب آنان زبان فرو بندیم و اگر ضرورتاً نیاز بود آن را بازگو کنیم باید در مقابل آن منزلت و مقام آن صحابی، توبه، جهاد و سوابق ایمانی او را هم در کنارش بیاوریم، مثلاً این ظلم خواهد بود اشتباه حاطب بن بلتعه t را بیاوریم ولی ذکری از توبهای که او کرده است نیاوریم، که اگر صاحب مکس هم این توبه را میکرد پذیرفته میشد... ([28]).
انسان بخاطر اشتباه کوچکی که مرتکب شده و در طول زندگی خویش از آن توبه کرده باشد سرزنش نمیشود، بلکه در اینجا به انتهای زندگی نگاه کرده میشود و اوایل زندگی از بین نمیرود، تازه اگر حسنات و مناقب بزرگی هم داشته باشد و کسی او را تزکیه ننماید، پس چگونه اگر پروردگارش او را مورد تزکیه قرار داده باشد که از دلش آگاه است؟!
﴿$uZ/u ö?Ïÿøî$# $oYs9 $oYÏRºuq÷z\}ur ?úïÏ%©!$# $tRqà)t7y? Ç`»yJ?M}$$Î/ ?wur ö@yèøgrB Îû $uZÎ/qè=è% yxÏî tûïÏ%©#Ïj9 (#qãZtB#uä !$oY/u y7¨RÎ) Ô$râäu îLìÏm§ ﴾. (الحشر: 10).
«پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينهاى نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحيمى!».
اللهم اجعلنا ممن یحب صحابة رسولک ص، ویدافع عنهم ویتبع منهجهم.
وصلی الله علی سیدنا محمد وعلی آله وصحبه وسلم.
([1]) (مانند: کتاب السنه: عبدالله بن احمد بن حنبل.
السنه: ابن ابیعاصم. عقیده أصحاب الحدیث: الصابونی. الإبانه: ابن بطه. وعقیده الطحاویه، وغیره ... .).
([2]) (فتح الباري 1/199، صحيح البخاري 1/41، كتاب العلم، باب رقم (49، چاپ تركيا).
([3]) (مسلم در مقدمه 1/11، ونگا: تخريج آن در جامع الأصول 8/17).
([4]) (صحیح بخاری 1/41، الفتح 1/199 ـ 200، و به گفتار خوب محمد صامل السلمی در کتابش منهج كتابه التاريخ الإسلامي ص 228 مراجعه نمائید).
([5]) منهاج السنه 5/72، و ما بعد آن. ونگاه کنید به تحقیق: روایات ابومخنف در تاریخ طبری، عصر راشدین، یحیی الیحیی، دار العاصمه 1410هـ.
([6]) (منهاج السنه 6/305 با تصرف).
([7]) (مقدمه رسالهی ابن ابیزید القیروانی، ونگا: تنویر المقاله في حل ألفاظ الرساله للتتائی ت: 842هـ.ق، تحقيق: د. محمد عايش عبدالعال شبير 1/367 و ما بعد آن).
([8]) (اصحاب رسول الله ومذاهب الناس فیهم: عبدالعزیز العجلان ص 360).
([9]) (مسلم با شرح نووی 15/149، 18/11، والإصابه 2/501،502. فتح الباری 13/34، إحياء علوم الدين: 1/102).
([10]) (منهاج السنه 6/327 با تصرف ونگا: ما بعد آن تا ص 340).
([11]) (اخبار البصره: عمر بن شبه: نقل از فتح الباری 13/56).
([12]) (سیر اعلام النبلاء: ذهبی 3/140، سند این روایت همگی ثقه میباشند همانگونه که أرناؤوط گفته است).
([13]) (البدایه والنهایه 8/132) و نگاه کنید به گفتار امام الحرمین و تعلیق التبانی بر آن – اتحاف ذوي النجابه ص 152، 153.
([14]) (منهاج السنه 6/236 به همان موضع نگاه كن كه نصوص ديگري وجود دارد بر اينكه صحابه در فتنه با عدد كمى شركت كردهاند).
([15]) (مغازی الزهری: 154).
([16]) (سیر أعلام النبلاء 2/177).
([17]) (اسد الغابه: ابن اثیر 3/88 – 89. السير 1/36، 37).
([18]) (منهاج السنه 6/209) چاپ تحقيق شده. السير 1/36، 37.
([19]) (منبع سابق 6/209).
([20]) (فتح الباری 12/67).
([21]) (تاریخ طبري: 4/476).
([22]) (البدایه والنهایه 8/15، 133).
([23]) (ترمذی: رقم 2398 و گفته است این حدیث حسن صحیح است، و ابن حبان و حاکم آن را صحیح دانستهاند، ولی ذهبی از آن سکوت کرده 1/41، و آلبانی آن را حسن دانسته است. المشکاه: 1/492 از حدیث سعد، و در کتاب الأحادیث الصحیحه آن را صحیح دانسته رقم (144)، و به شواهد آن نگاه کنید: 143، 145 و به کتاب الفتح 10/ 111 ـ 112 مراجعه نمائید).
([24]) برای توضیح بیشتر به کتاب: منهاج السنه 6/205 ـ 239 مراجعه نمائید که در آن به ده مورد از اسباب تکفیر گناه اشاره شده است.
([25]) (نگا: شرح العقیده الواسطیه، خلیل هراس: 164 – 167).
([26]) (سیر اعلام النبلاء: 10/93 در ترجمه شافعی).
([27]) (المستصفى: الغزالي 1/157، و براى توضيح بيشتر نگا: منهج النقد عند المحدثين: الأعظمي 23 ـ 29.
([28]) (الإمامه، ابینعیم 340، 341. ومنهاج السنه 6/207).
0 نظرات:
ارسال یک نظر