با كنارهگيري حسنبنعلي رضی الله عنه از خلافت و واگذاری زمام امور به معاویه رضی الله عنه ، خلافت راشده به پايان رسيد. نبی اکرم صلی الله علیه و سلم فرموده است: (خِلافَةُ النُّبُوَّةِ ثَلاثُونَ سَنَةً ثُمَّ يُؤْتِي اللَّهُ الْمُلْكَ أَوْ مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ)[277] یعنی: «خلافت نبوت، سي سال است و پس از آن، خداوند، پادشاهي را به هر كس كه بخواهد، ميدهد».
همچنین فرموده است: (الخلافة في أمتي ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك)[278] يعني: «خلافت در امت من سي سال خواهد بود و پس از آن سلطنت و پادشاهي ميباشد». ابنكثير در شرح اين حديث ميگويد: «سي سال با خلافت حسن بن علي رضي الله عنهما تكميل ميگردد. حسن رضی الله عنه در ربيع الاول سال 41 هجري خلافت را به معاويه رضی الله عنه سپرد و اين واقعه، دقيقاً سي سال پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاد. چراكه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در ربيع الاول سال 11 هجري وفات نمود و اين، يكي از نشانههاي نبوت آن حضرتص ميباشد».[279]
احاديث نبوي، حاكي از آن است كه امت اسلامي در سير تاريخي خود، مراحل ذيل را پشت سر مينهد:
· دوران نبوت
· دوران خلافت راشده
· دوران پادشاهي و سلطنتی كه باخشونت، توأم بوده است.
· دوران پادشاهي و سلطنتِ توأم با استبداد و خودکامگی.
· دورانی كه در آن، مطابق منهج و روش دوران پیامبر صلی الله علیه و سلم عمل ميشود.
نبی اکرم صلی الله علیه و سلم از دوران خلافت راشده، به دورهی رحمت یاد نموده و این نکته را بیان فرموده که پس از آن، نظامي پادشاهي بر مسلمانان حاكم میگردد كه آن دوران هم برای امت اسلام، رحمت است.[280]
شايان ذكر است ميتوان پادشاهانِ پس از خلفاي راشدين رضی الله عنهم را نيز خليفه يا خلفا بناميم؛ هرچند آنان، خلفاي پيامبرص بهشمار نميروند. بخاري و مسلم به نقل از ابوهريره رضی الله عنه در روايت كردهاند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ تَسُوسُهُمْ الأَنْبِيَاءُ كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ وَإِنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدِي وَسَيَكُونُ خُلَفَاءُ فَيَكْثُرُونَ) یعنی: «بني اسرائيل را پيامبران، رهبري ميكردند. هرگاه، پيامبري فوت مينمود، پيامبري ديگر، جانشين او ميشد. ولي بعد از من، پيامبري نخواهد آمد. البته جانشيناني ميآیند كه كارهاي زيادي (كه از اسلام نيست) انجام ميدهند». صحابه گفتند: پس دستور شما به ما چيست؟ فرمود: (فُوا بِبَيْعَةِ الأَوَّلِ فَالأَوَّلِ أَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ)[281] یعنی: «شما به ترتيب، با هركس كه بيعت كرديد، به عهد خود، وفا كنيد و حقوق آنها را ادا نماييد. زيرا خداوند در مورد حقوق زيردستان، آنها را بازخواست خواهد كرد».
این حدیث، بیانگر آن است که علاوه بر خلفای راشدین رضی الله عنهم ، خلفای دیگری نیز بر این امت حکمرانی خواهند کرد. عبارت (فُوا بِبَيْعَةِ الأَوَّلِ فَالأَوَّلِ)، این نکته را ميرساند که زمامداران و حکامی که پس از خلفای راشدین رضی الله عنهم ، روی کار ميآیند، با هم اختلاف خواهند داشت، اما خلفای راشدین رضی الله عنهم هیچ اختلافی با هم نداشتند. (أَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ) نیز تأییدی بر این عقیدهی اهل سنت است که باید حق حکام از غنایم و اموال پرداخت گردد.[282]
معاویه رضی الله عنه بهترین پادشاه این امت بهشمار ميرود و کسانی که پیش از وی، زمام امور را به دست گرفتند، خلفا و جانشینان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم محسوب ميشوند. هرچند معاویه رضی الله عنه در چارچوب نظامی سلطنتی و به عنوان پادشاه، بر مسلمانان حکم راند، اما پادشاهیاش، برای مسلمانان، رحمت و مایهی خیر و برکت بود و منافع بسیاری برای مسلمانان، در پی داشت؛ از اینرو معاویه رضی الله عنه را بهترین پادشاه امت اسلامی ميدانیم.[283] البته معاویه رضی الله عنه با تمام دانش، عدالت و تقوایی که داشت، اما از لحاظ علم، تقوا و عدالت، همپایهی خلفای راشدین رضی الله عنهم بهشمار نميرود. بنابراین جانشینان نبی اکرم صلی الله علیه و سلم بر معاویه رضی الله عنه برتری داشتند. همچنانکه میان اولیای الهی و همچنین میان فرشتگان و پیامبران نیز این تفاوت به لحاظ مقام وجود دارد. معاویه رضی الله عنه پس ازکنارهگیری حسن بن علی رضی الله عنه از خلافت، زمام امور را به دست گرفت و صحابه رضی الله عنهم ، بهاجماع، حکومتش را تأیید کردند، اما رویکرد آن بزرگوار در امور مباح، بر خلاف خلفای پیش از وی بود؛ چنانچه در این زمینه، تساهل بیشتری به خرج داد. به هر حال، شکی نیست که خلفای اربعه رضی الله عنهم در عبادات و معاملات بر معاویه رضی الله عنه برتری داشتند.[284]
ابن خلدون، معتقد است هرچند نظام خلافت به نظامی پادشاهی تغییر یافت، اما این تحول، محدود بود و بسیاری از موازین و زیرساختهایخلافت اسلامی همچنان در نظام پادشاهی اجرا ميشد. وی ميگوید: مردم، مدتی در تعیین حاکم نقش داشتند و خلیفه، توسط شورای مسلمانان تعیین ميگردید، اما پس از چندی، تعیین حاکم، موروثی شد و هرکس، قدرت بیشتری داشت، زمام امور را بهدست ميگرفت و در واقع، نظام خلافت، به نظامی پادشاهی تبدیل شد. ابن خلدون ادامه ميدهد: هرچند نظام خلافت، به نظامی پادشاهی تبدیل گردید، اما همچنان مفاهیم، اهداف و مقاصد نظام خلافت، اصول و زیرساختهای نظام پادشاهی بود و نظام سلطنتی، همان اصول را در سیاستهای خویش دنبال می نمود؛ به عبارت بهتر، در نظام پادشاهی نیز تمام اقدامات در جهت تحقق مقاصد و احکام شریعت بود تا احکام اسلامی، اجرا گردد.[285]
ابن خلدون که از مورخان مشهور ميباشد، خلافت و حکومتهای گذشتهی اسلامی را به چند دورهی مختلف تقسیم نموده است؛ وی، ميگوید: امت اسلامی به لحاظ نظام حکومتی، سه دورهی متفاوت را پشت سر نهاده که از این قرار است:
· دورهی خلافت ناب و خالصی که هیچیک از ویژگیهای نظام پادشاهی، در آن دخیل نبود؛یعنی همان دوران خلفای راشدین رضی الله عنهم .
· دورهای که طی آن، مفاهیم نظام خلافت و نظام پادشاهی در هم آمیخت و در واقع، هر چند ساختار حکومت، پادشاهی بود، اما در آن، مقاصد و اهداف دینی و اسلامی دنبال ميشد که به عنوان نمونه ميتوان به دوران خلفای اموی و عباسی و ـ حتی خلافت عثمانی ـ اشاره کرد.
· دورهای که ساختار حکومتی، صرفاً پادشاهی بود و همچون دو دورهی گذشته، مقاصد و اهداف و احکام دینی، معیار حکومت نبود و تنها در جهت منافع و اهداف دنیوی تلاش میشد. در این دوره، حقیقت نظام خلافت و مفاهیم دینی آن، به فراموشی سپرده شد و تفاوتی بنیادین با نظام خلافت پیدا کرد.[286]
خلافت کامل و حقیقی که همان خلافت راشده نامیده ميشود، سی سال به طول انجامید، اما سرانجام به نظامی پادشاهی تبدیل شد و در عین حال، بهکلی از بین نرفت و مفاهیم و مقاصدی که در خلافت راشده دنبال ميشد، به نظام پادشاهی نیز منتقل گشت و بدین سان نظام پادشاهی، مقاصد و اهداف نظام خلافت را دنبال مينمود. بنابراین تغییری که در نظام خلافت، صورت گرفت، تغییری جزیی بود که ضمن باقی ماندن حقیقت نظام مزبور تغییراتی در ارکان و پایههای حکومتی بهوجود آمد و در نتیجه، نظام خلافت که در ابتدا ساختار حکومتی کامل و نمونهای بود که به مرور زمان تغییراتی در آن صورت گرفت و دچار نواقصی گردید که از بعضی جهات، کمال و نمونه بودن خود را از دست داد، اما با این حال، عناصر و مفاهیم اصلی خلافت، باقی ماند و نظامی پادشاهی بهوجود آمد.[287]
در جامعهي اسلامی، عموم مردم، ساختار حکومتی خلافت را ميپذیرند و کسی را که شایستهی رهبری خویش بدانند، به عنوان خلیفه یا حاکم انتخاب مينمایند. در نظام اسلامی به شورای مسلمانان، عنایت ویژهای ميشود و امت اسلامی در انتخاب رهبر، اختیار تام دارد. از اینرو چنانچه اسباب و عواملی، سبب ایجاد تغییری اساسی در ساختار حکومت گردد، تحمل یا قبول نظام تغییریافته، موقتی خواهد بود و مردم، تنها از روی ناچاری، آن را تحمل خواهند کرد. بنابراین عموم امت اسلامی، همواره باید در صدد تحقق نظامی کامل و نمونه همچون نظام خلافت راشده باشند؛ از اینرو در اصول اسلامی، عنایت ویژهای به ویژگیهای ضروری یک رهبر اسلامی شده و خلافت حقیقی و خلافت واقعی، از هم تفکیک گشته است؛ منظور از خلافت حقیقی، خلافتی همچون خلافت راشده است که در آن، تمام اصول اسلامی رعایت ميشود و خلافت واقعی، خلافتی است که در نتیجهي تغییراتی اندک یا فراوان در خلافت حقیقی، شکل ميگیرد. ابن تیمیه ميگوید: دلیل اینکه نظام حکومتی در امت اسلامی، از خلافت به پادشاهی تغییر کرد، تنها در نقایصی که در حکام ایجاد شد، خلاصه نميشود، بلکه به مرور زمان، مردم و عموم امت اسلامی نیز دچار کاستیهاو معایبی شدند که تسلط و چیرگی چنین نظامهایی را به دنبال داشت. خداوند متعال، ميفرماید:
{ وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (١٢٩)}(انعام:129)
«و اینچنین برخی از ستمگران را زمامدار و ولی برخی دیگر از ایشان ميگردانیم».
پس از به پایان رسیدن دورهی خلافت راشده، نقایص و کاستیهایی در حکام و اهل علم بهوجود آمد؛ در آن زمان بیشتر صحابه رضی الله عنهم از دنیا رحلت کرده بودند؛ بهگونهای که تنها تعداد انگشتشماری از اصحاب بدری، در قید حیات بودند. بیشتر تابعین نیز در دوران امارت زبیر و عبدالملک از دنیا رفتند و در اواخر دولت اموی و اوایل دولت عباسی، از تبع تابعین نیز تعداد اندکی زنده بودند.[288]
آیا معاویه رضی الله عنه یکی از خلفای دوازدهگانه بهشمار ميرود؟
جابر بن سمره رضی الله عنه ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (يكونُ إثنا عشر أميراً) يعني: «دوازده نفر به امامت (امارت)خواهند رسيد». آنگاه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم سخني گفت كه من، آن را نشنيدم؛ پدرم ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «همگي آنان، از قريش هستند».[289]
در روايت ديگري از مسلم رحمهالله آمده كه جابر رضی الله عنه ميگويد: از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: (لايزال الإسلام عزيزاً إلي إثنيعشرة خليفة) يعني: «اسلام، همچنان تا (روي كار آمدن) دوازده خليفه، غالب و پابرجا خواهد بود». جابر رضی الله عنه ميگويد: سپس رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم سخني گفت كه من، آن را نفهميدم؛ از پدرم پرسيدم كه چه فرمود؟ گفت: فرمود: «همگي آنان از قريش هستند».[290] در روايت ديگري آمده كه فرمود: (لايزال هذا الدين عزيزاً منيعاً إلي إثنيعشر خليفة)[291] اين حديث نيز به معناي روايت پيشين ميباشد. در روايت ديگري آمده است: (لايزال أمر الناس ماضياً ما وليهم إثنا عشر رجلاً)[292] يعني: «وضعيت مردم، همچنان رو به راه و سامانيافته است تا آن زمان كه دوازده تن، زمام امورشان را به دست گيرند».
امام ابوداود رحمهالله از طريق اسود بن سعيد از جابر رضی الله عنه روايتي همچون روايت پيشين نقل كرده و افزوده است: «زماني كه به منزلش بازگشت، قريشيان، نزدش رفتند و گفتند: پس از آن، چه ميشود؟ فرمود: «هرج و مرج و نابساماني، به وجود ميآيد».[293]
ابن كثير در شرح اين حديث ميگويد: اين حديث، بشارتي است به اينكه دوازده خليفهی نیک، صالح و عادل و دادگر، پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواهند آمد و براي اقامهی حق و برپايي عدل و داد در ميان امت اسلامي تلاش خواهند نمود؛ البته در اين حديث اشاره اي بدین نکته نشده كه اين خلفا، حتماً به صورت متوالي و پشت سر هم خواهند آمد. بدون تردید خلفای چهارگانهای که پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند، یعنی خلفای راشدین که عبارتند از: ابوبكر، عمر، عثمان و علي رضی الله عنهم ، در جرگهی دوازده خلیفهی مذکور قرار دارند. پیشوایان دینی، عمر بن عبدالعزیز رحمه الله و برخی از عباسیان را نیز جزو این دوازده خلیفه دانستهاند. آنچه مسلّم است، اینکه این دوزاده خلیفه، قبل از برپایی قیامت، به امارت خواهند رسید؛ چنین به نظر ميرسد که مهدي موعود نیز جزو همین دوازده خلیفه باشد؛ البته منظور از این مهدی، آن كسي نيست كه شیعیان، معتقدند از سرداب سامراء ظهور ميكند. زيرا چنين شحصي به نام مهدي كه از سامراء ظهور خواهد کرد، وجود خارجي ندارد و تصوراتي كه در مورد او مطرح شده، زادهی تخيلات و اوهامی است كه از عقلهايي تهی و پلید، برآمده است. همچنين بايد توجه داشت كه منظور از اين دوازده خليفه، به هيچ وجه دوازده امام مورد ادعای دوازدهامامیها نیست.[294]
علاوه بر شخصيتهايي كه ابن كثير نام برد، ميتوان پنجمين خليفهی راشد يعني حسن بن علي رضی الله عنه را نيز در شمار اين دوازده خليفه دانست. برخی از خلفاي دوازدهگانه، بهصورت متوالي و پشت سر هم و برخي نيز با فاصلهی زماني با سایر خلفا، روی کار آمده و خواهند آمد و اين، رحمت و عنايتي از سوی خداوند متعال، بر مسلمانان ميباشد. ظهور اين خلفا، پس از رحلت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و با خلافت ابوبكر صديق رضی الله عنه آغاز گرديد و با ظهور دوازدهمين آنها در آخر زمان خاتمه ميیابد و پس از آن، هرج و مرج و فتنه، امت را در بر خواهد گرفت.[295]
ابن كثير رحمه الله ميگويد: عمر بن عبدالعزيز، در شمار دوازده خليفه قرار دارد و فضیلت و برتری معاویه رضی الله عنه بر عمر بن عبدالعزیز رحمه الله، بدین معناست که معاویه رضی الله عنه جزو خلفای مذکور بهشمار ميرود. و خداوند، به حقيقت هر چيز آگاهتر است.
آيا کنارهگیری حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت، به علت ضعف و ناتواني بود؟
کنارهگیری حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت به نفع معاویه رضی الله عنه ، از موضع قدرت بود، نه از موضع ضعف و ناتوانی؛ چراکه:
1ـ حكومت حسن رضی الله عنه مشروعيت داشت و مردم، پس از شهادت امير مؤمنان علي رضی الله عنه در رمضان سال 40 هجري، با حسن رضی الله عنه بيعت كردند و بهانتخاب شوراي مسلمانان، حسن رضی الله عنه به عنوان خليفهی شرعي و قانوني سرزمين حجاز، عراق و يمن تعيين گرديد. اين سرزمينها كه پيشتر تحت سلطه و تصرف علي بن ابيطالب رضی الله عنه بود، پس از شهادت آن بزرگوار به مدت شش ماه در تصرف حسن رضی الله عنه باقي ماند؛ بهراستي كه دوران خلافت حسن بن علي رضی الله عنه ، امتداد دوران خلافت راشده بود؛ چراكه مدت خلافتش، مكمل مدت زماني است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از آن، به خلافت راشده ياد نموده است. چنانچه در حديث پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بدين نكته تصريح شده كه مدت خلافت راشده، سي سال ميباشد و پس از آن، سلطنت و پادشاهي خواهد بود.[296] امام ترمذي رحمهالله از سفينه غلام آزادشدهي پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم روايت نموده كه آن حضرتص فرموده است: (الخلافة في أمتي ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك)[297] يعني: «خلافت در امت من سي سال خواهد بود و پس از آن سلطنت و پادشاهي ميباشد».
ابنكثير در شرح اين حديث ميگويد: «سي سال، با خلافت حسن بن علي رضي الله عنهما تكميل ميگردد. حسن رضی الله عنه در ربيع الاول سال 41 هجري خلافت را به معاويه رضی الله عنه سپرد و اين واقعه، دقيقاً سي سال پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاد. چراكه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در ربيع الاول سال 11 هجري وفات نمود و اين، يكي از نشانههاي نبوت آن حضرتص ميباشد».[298] از اينرو حسن رضی الله عنه پنجمين خليفه از خلفاي راشدين است.[299]
بسیاری از علمای اهل سنت، دربارهی مشروعیت خلافت حسن رضی الله عنه سخن گفته و او را جزو خلفای راشدین رضی الله عنهم دانستهاند؛ از جمله: ابوبكر بن العربي، قاضي عياض، ابن كثير، ابن ابيالعز حنفي، مناوي و ابنحجر هيتمي.[300]
از اینرو این امکان برای حسن بن علي رضی الله عنه وجود داشت که به مشروعيت و قانوني بودن خلافت خود استناد كند و یا جنگ تبليغاتي سازمانیافتهای در ميان مردم اهل شام، بهراه اندازد و اعتماد آنان را به سوي خویش جلب كند و يا حداقل در اعتماد و جايگاهي كه معاويه رضی الله عنه نزد آنان برخوردار شده بود، رخنه افكند و بر وی، چيره شود. بنابراين حسن بن علي رضی الله عنه از نيروي معنوي و نفوذ روحی بسياري برخوردار بود و از آنجا كه نوهی رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بهشمار ميرفت و نفوذ زيادي در جامعهی اسلامي داشت، كسی، مشروعيت وي را زير سؤال نميبرد.
2ـ حسن بن علي رضی الله عنه دارای قدرت و برتری نظامي و سياسي فراواني بود و از فرماندهان شایسته و توانمند بهشمار ميرفت. باری نفير بن حضرمي، به حسن رضی الله عنه گفت: اي حسن! مردم ميگویند: تو دوست داري به خلافت برسي. حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «مهتران عرب تحت فرمان و در اختيارم بودند و اگر به آنها دستور جنگ ميدادم، در کنار من ميجنگيدند و اگر صلح ميكردم،آنها نيز صلح مينمودند، اما من، با وجود آنكه چنين موقعيتي داشتم، تنها براي رضاي خداوند سبحانه و تعالی از خلافت كنارهگيري نمودم».[301]
اين سخن حسن رضی الله عنه بیانگر آن است که آن بزرگوار، در موقعیت توانمندی قرار داشت که پيروانش، چه در جنگ، و چه در صلح، از او اطاعت ميکردند. سخنوریِ حسن بن علی رضی الله عنه و زبان و بیان گیرایش، در كنار قرابت و خويشاوندي با رسول خداص، این امکان را برایش فراهم ميآورد که در جلب عواطف مردم، موفق باشد و بتواند آنان را تحت تأثير قرار دهد. دليل اين ادعا اينكه حسن رضی الله عنه توانست مردم كوفه را قانع نماید كه به دفاع از پدرش برخيزند.
قضيه از اين قرار بود كه والی کوفه، ابوموسي اشعري رضی الله عنه ، همواره مردم را از مشارکت در فتنه باز ميداشت و آنان را نسبت به حضور در جنگهاي داخلي بيرغبت مينمود. ابوموسی رضی الله عنه ضمن یادآوری احادیث نبي اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ، مردم کوفه را از دخالت و مشارکت در این فتنه، برحذر ميداشت.[302] از اینرو علي بن ابيطالب رضی الله عنه ، محمد بن ابيبكر و محمد بن جعفر را به کوفه فرستاد؛ آن دو، پس از ابلاغ فرمان علی رضی الله عنه به ابوموسی رضی الله عنه در میان مردم، برخاستند و دستور علی رضی الله عنه را ابلاغ نمودند، اما پاسخی نشنیدند و ناکام ماندند. سپس علي رضی الله عنه هاشم بن عتبة بن ابي وقاص[303] را به کوفه فرستاد و چون هاشم نیز نتوانست بهسبب تأثیر ابوموسی رضی الله عنه بر مردم، آنان را برای یاری علی رضی الله عنه و حضور در جنگ، قانع سازد، علی رضی الله عنه ، عبدالله بن عباس رضی الله عنه را به کوفه فرستاد؛ و چون عبدالله بن عباس رضی الله عنه نیز موفق به قانع ساختن کوفیان نشد، علي رضی الله عنه ، عمار بن ياسر و حسن رضی الله عنهم را به کوفه گسیل داشت.[304] از آنجا كه حسن بن علي رضی الله عنه شخصيتي اثرگذار بود، در میان مردم برخاست و فرمود: «اي مردم! فراخوان اميرتان را اجابت كنيد و به سوي برادرانتان حرکت نمایید؛ بههر حال کسانی، برای این کار، پیدا خواهند شد. به خدا سوگند، اگر خردمندان، به این کار، دست یازند، برای حال و آینده، بهتر است و فرجام بهتری در پی دارد؛ پس دعوت ما را بپذیرید و ما را در این گرفتاری که در میان ما و شما، مشترک است، یاری نمایید».[305] حدود شش تا هفتهزار تن از مردم كوفه، درخواست حسن رضی الله عنه را پاسخ گفتند و همراه حسن و عمار رضی الله عنهما به ياري علي رضی الله عنه شتافتند.[306] ابوموسي اشعري رضی الله عنه ، والي كوفه و از فرمانروايان محبوب عراق بود كه در دوران عمر بن خطاب رضی الله عنه به آن ديار فرستاده شد و در علم و زهد نيز شهرهي خاص و عام بود، اما با اين حال، حسن بن علي رضی الله عنه توانست مردم كوفه را به سوي خويش جلب كند تا از فرمان ابوموسي رضی الله عنه سرپيچي نمایند و به ياري علی رضی الله عنه بشتابند.
3ـ در سپاه حسن رضی الله عنه فرماندهان توانمندی همچون برادرش حسين، و پسرعمويش عبدالله بن جعفر، و قيس بن سعد بن عباده وعدي بن حاتم رضی الله عنهم و... حضور داشتند؛ بنابراین اگر حسن بن علي رضی الله عنه خواستار خلافت بود، ميتوانست به فرماندهان خويش دستور دهد تا با مردم را به جنگ با معاویه رضی الله عنه بسیج نمایند و بدین سان تا مدتی، زمام امور را در بسیاری از مناطق حکومتش، بهدست گیرد.
4ـ حسن بن علي رضی الله عنه از توانایيهاي ویژهای در تعامل با مردم عراق و جلب توجه آنها، برخوردار بود و از آنجا كه بهخوبي، روحیات اهل عراق را ميشناخت، از همان ابتداي خلافتش، بر عطايا و بخششهاي خويش به آنها افزود. پروژهي اصلاحي و برنامهای که حسن بن علي رضی الله عنه براي تحقق صلحي فراگير دنبال ميكرد، بسی سختتر و دشوارتر از جنگیدن با معاويه رضی الله عنه بود، اما با اين حال، حسن رضی الله عنه موانع و تنگناهاي بسياري مانند: مخالفت برخي از مردم با صلح و نيز توطئهي نافرجام ترورش را پشت سر نهاد و بر مشكلات فرارويش، فايق آمد. وي، به اهداف مورد نظرش دست يافت؛ چنانچه وحدت و يكپارچگي امت اسلامي را تحقق بخشيد، مانع از ريختن خون مسلمانان شد، امنيت راهها و جادههاي مواصلاتي را تأمين نمود و زمينهي گسترش فتوحات اسلامي را فراهم آورد. چنين عملكردي، بيانگر توانمندي والاي حسن رضی الله عنه در عرصهي رهبري، فرماندهي و ادارهي امور ميباشد.
5 ـ عمرو بن عاص و معاويه رضي الله عنهما، به قدرت نظامي و سياسي حسن بن علي رضی الله عنه اذعان داشتند؛ در روايت بخاري رحمهالله آمده است: بهخدا سوگند، حسن بن علي رضی الله عنه با لشكرياني كه همچون كوه (استوار) بودند، روياروي معاويه رضی الله عنه قرار گرفت. عمرو بن عاص رضی الله عنه با ديدن لشكريان حسن رضی الله عنه خطاب به معاويه رضی الله عنه گفت: اين، سپاه سپاهي است كه تا طرف مقابلش را از پاي در نياورد، عقبنشيني نخواهد كرد. معاويه رضی الله عنه گفت: اي عمرو! اگر اينها و اينها و اينها كشته شوند، تكليف من در قبال مردم و زنان و فرزندان و ضعفاي آنان چه خواهد بود؟[307] سپس معاويه رضی الله عنه دو نفر قريشي از طايفهي بني عبد شمس به نامهاي عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر بن كريز را نزد حسن بن علي رضی الله عنه فرستاد تا با وي سخن گويند و از وي درخواست صلح نمايند. در ضمن معاويه رضی الله عنه به آندو دستور داد كه اموالي را به حسن رضی الله عنه پيشنهاد كنند و هر چه خواست به او بدهند.[308]
الف: عمرو بن عاص رضی الله عنه ، یکی از فرماندهان نظامی برجسته و سیاستمداران کارآزموده بود و چون سپاهیان حسن رضی الله عنه را مشاهده کرد، فرمود: «گردانها و لشكريان (حسن رضی الله عنه ) را بهگونهاي يافتم كه تا بر رقباي خويش پيروز نشوند، دستبردار نیستند».[309]
ب: معاويه رضی الله عنه بهخوبي ميدانست كه در صورت بروز جنگ، افراد زيادي از دوطرف، كشته خواهند شد. وي، اين نكته را خوب درك ميكرد كه حتي اگر در ميدان نبرد پيروز شود، باز هم نميتواند نسبت به پيامدهاي ناگوار جنگ، از قبيل: بيوه شدن زنان و يتيم گشتن كودكان، بيخيال باشد و اينهمه مصيبت را تحمل نمايد. معاويه رضی الله عنه ، يكي از سرآمدان سياسي دوران خويش بهشمار ميرفت و از اينرو خيلي خوب ميدانست كه اگر جنگي، روي دهد و بهفرض اينكه پيروز شود، جبران پيامدهاي سوء جنگ در عرصههاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و اخلاقي و…، برايش مشكل خواهد بود.
ج: معاويه رضی الله عنه ، دو تن از شخصيتهاي برجسته به نامهاي عبدالرحمن بن سمرة و عبدالله بن عامر بن كريز را براي مذاكرات صلح، نزد حسن رضی الله عنه فرستاد؛ شايان ذكر است ايندو، قريشي و از اصحاب پيامبرص بودند و احترام خاصي، نزد حسن بن علي رضی الله عنه داشتند.
عبدالرحمن بن سمره بن حبيب بن ربيعه بن عبدشمس بن عبدمناف، ابوسعيد القرشي العبشمي:
وي، يكي از بزرگان و سرآمدان عرب بود و در فتح مكه، اسلام آورد و در بصره، اقامت گزيد. عبدالرحمن رضی الله عنه در لشكر اعزامي به سجستان، حضور داشت. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به عبدالرحمن رضی الله عنه فرمود: (يَا عَبْدَالرَّحْمَنِ بْنَ سَمُرَةَ، لا تَسْأَلِ الإِمَارَةَ، فَإِنَّكَ إِنْ أُوتِيتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ وُكِلْتَ إِلَيْهَا، وَإِنْ أُوتِيتَهَا مِنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَيْهَا)[310] يعني: «اي عبدالرحمن بن سمره! امارت را درخواست مكن؛ زيرا اگر پس از درخواست، به امارت برسي، به آن، واگذار ميشوي[311] و اگر بدون درخواست، به امارت برسي، بر آن، ياري خواهي شد».[312]
در مسند بقي بن مخلد، چهارده حديث از عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه روايت شده و ابنعباس، سعيد بن مسيب، عبدالرحمن بن ابيليلي، حيان بن عمير، ابنسيرين، حسن و برادرش سعيد بن ابيالحسن و حميد بن هلال، از وي، حديث، روايت كرده اند. گويند: ابتدا اسم عبدالرحمن بن سمره، عبدكلال بود و چون اسلام آورد، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نامش را تغيير داد و او را عبدالرحمن، ناميد.[313] عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه يكي از ياران رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بود؛ وي، گذشته از آنكه در بسياري از فتوحات اسلامي، حضور داشت، در دوران عثمان بن عفان رضی الله عنه ، يكي از فرماندهان لشكر اسلام بود. عبدالرحمن رضی الله عنه بدن هيچ خونريزي و جنگي، سجستان را فتح نمود و سپس عازم بُست شد و پس از فتح آن ديار، رهسپار كابل و زابلستان گرديد و غنايم بهدست آمده از فتح كابل و زابلستان را نزد عبدالله بن عامر رضی الله عنه فرستاد.[314] عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه ، بهروايتي در سال 50 هجري و بهروايتي ديگر، در سال 51 هجري، چشم از جهان فرو بست.[315]
عبدالله بن عامر بن كريز بن ربيعۀ بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصي القرشي العبشمي:
عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، در سال 4 هجري، ديده به جهان گشود[316] و چون رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در سال 7 هجري، بهقصد اداي عمره [عمرة القضاء] وارد مكه شد، او را نزد آن حضرتص بردند. ابنحجر رحمه الله ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از آب دهان خويش در دهان وي گذاشت و فرمود: «آيا اين، پسرِ يكي از زنان بنيسليم است؟» گفتند: «آري». فرمود: «اين، شبيهِ ماست». رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم براي حفظ او، دعا خواند و عبدالله بن عامر رضی الله عنه نيز آب دهان رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را ميمكيد. نبي اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «او، مسقّي است». يعني: خودش، همواره سيراب است و مايهي سيرابي ديگران خواهد بود. عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، هر جاي زمين را كه حفر ميكرد، از آن، آب، بيرون ميآمد.[317]
همانطور كه ابنتيميه رحمهالله گفته است، عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، فردي نيك و دوستداشتني بود كه محبتش، در دل مردم، جاي گرفته بود و اين، غير قابل انكار است.[318]
ذهبي رحمه الله ميگويد: عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، يكي از اميران نامدار، شجاع و بخشندهي عرب بود كه با مردم، با نرمي و شكيبايي، برخورد ميكرد.[319] وي، از ترس فتنه، در جنگ جمل و صفين حاضر نشد.
خلاصه اينكه نمايندگان معاويه رضی الله عنه براي گفتگوهاي صلح، (يعني عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر رضي الله عنهما)، افراد سرآمد و قابل احترامي بودند، و اين، بيانگر آناست كه معاويه رضی الله عنه مصمم بوده تا به هر قيمتي كه شده، با حسن رضی الله عنه صلح نمايد. مدتي حسن رضی الله عنه و يارانش، كنترل اوضاع را در دست داشتند؛ چنانچه روايت بخاري رحمهالله و ساير روايات نشان ميدهد، سپاه حسن رضی الله عنه ، سپاهي قوي و توانمند بود. ترور نافرجام حسن رضی الله عنه ، نتيجهي شرايط زماني دوران جنگ و صلح با معاويه رضی الله عنه بود؛ البته ديري نپاييد كه شايعهپراكنها، شكست خوردند و شخصي كه اقدام به ترور حسن رضی الله عنه نموده بود، كشته شد. لذا دسيسهي ترور حسن رضی الله عنه ، به معناي ضعف قدرت نظامي آن بزرگوار نيست. پيشتر چگونگي صلح حسن با معاويه رضي الله عنهما را مورد بررسي قرار داديم؛ چنانچه از نحوهي صلح برميآيد، اگر حسن رضی الله عنه داراي قدرت نظامي نبود، ديگر هيچ لزومي نداشت كه معاويه رضی الله عنه با حسن رضی الله عنه وارد مذاكره شود و شرايط مورد نظر آن بزرگوار را بپذيرد؛ بلكه در صورت ضغف نظامي حسن رضی الله عنه ، معاويه رضی الله عنه بدون هيچ دغدغهاي وارد كوفه ميشد و زمام امور را بهدست ميگرفت و به هيچيك از شروط حسن رضی الله عنه تن نميداد.
آري! اين امكان، براي حسن رضی الله عنه فراهم بود كه با همكاري يارانش، جنگي تمامعيار بر ضد معاويه رضی الله عنه ترتيب دهد و زمام امور را بهكلي بهدست گيرد، اما از آنجا كه حسن رضی الله عنه ، به اخلاق اسلامي آراسته بود و همواره به صلح و اتحاد مسلمانان ميانديشيد، از اينرو گزينهي صلح را انتخاب كرد و از جنگ، پرهيز نمود و بدينسان امت اسلامي را از فتنه و تفرقه، رهانيد.
خداوند متعال، حسن بن علي رضی الله عنه را واسطهي ايجاد صلح و آشتي در ميان مسلمانان قرار داد؛ رسولخداص، پيشتر از اين رويداد مهم خبر داده و فرموده بود: (إن ابني هذا سيد، و لعل الله أن يصلح به بين فئتين عظيمتين من المسلمين)[320] يعني:«اين فرزندم، آقا و سرور است و چه بسا خداوند، به وسيلهي او، ميان دو گروه عظيم از مسلمانان، صلح و سازش برقرار سازد».
بيرغبتي حسن رضی الله عنه به رياست و فرمانروايي
حسن بن علي رضی الله عنه ، اسوه و الگوي نيكي براي مسلمانان در زمينهي بيرغبتي به رياست و فرمانروايي است؛ او، به دنيا و مقامهاي دنيوي پشت كرد تا به نعمتهاي جاويدان خداوند دست يابد و هيچ چشمداشتي جز رضاي خداي متعال، نداشت. زهد و بيرغبتي به جاه و مقام دنيوي، بر نفس، خيلي دشوار و ناگوار است و چه بسيار برادران، دوستان و خويشاونداني كه بهخاطر پست و مقام دنيا، خون يكديگر را ريختهاند! اگر صفحات تاريخ را ورق بزنيم، با رخدادها و ماجراهاي شگفتانگيزي در اين زمينه، مواجه خواهيم شد. افرادي كه نسبت به مال و منال دنيا و لذتهاي جنسي و آميزشي، بيرغبت باشند، بسيارند، اما كساني كه نسبت به جاه و مقام دنيا، اظهار بيرغبتي نمايند، بهمراتب، خيلي كمترند. جاهطلبي و محبت جاه و مقام، آخرين صفت ناپسندي است كه از قلوب نيكان، بيرون ميرود. سفيان ثوري رحمهالله ميگويد: بيرغبتي به جاه و مقام را خيلي كمتر از بيميلي به خوراكيها، نوشيدنيها، مال و ثروت و لباسهاي فاخر، يافتم؛ اگر فرد جاهطلب، به خواستهاش نرسد، آشفته ميگردد و براي دستيابي به خواستهاش با تب و تاب تمام، تلاش و تكاپو و حتي جنگ و ستيز، مينمايد. از اينرو از جاهطلبي و محبت رياست، بپرهيز كه محبت جاه و مقام در ميان مردم، خيلي بيشتر از محبت مال و منال است و اين، نكتهي پوشيدهاي است كه تنها علماي بابصيرت و حاذق، آن را درك ميكنند و در ورطهي آن، گرفتار نميشوند. بنابراين مراقب خويشتن باش و مخلصانه، عمل نما كه بهزودي، مردم، گرفتار اموري خواهند شد كه آرزوي مرگ، خواهند نمود.[321]
بدينسان حسن بن علي رضی الله عنه به ما آموخت كه بايد براي حفظ مصالح امت اسلامي و وحدت و يكپارچگي مسلمانان، از منافع شخصي و پست و مقام دنيا گذشت و خون و جان مسلمانان را پاس داشت. آري! كوتاه كردن آرزوها و دست كشيدن از آرزوهاي دور و دراز، ياد مرگ و زيارت قبور، كمك شاياني به انسان، براي رسيدن به مقام زهد و بيرغبتي به دنيا، مينمايد. حسن رضی الله عنه ، يكي از طلايهداران زهد و تقوا، در دوران خويش بود و تمامي پلههاي ترقي در زمينهي بيرغبتي به مال و مقام دنيا را پيمود. بر انگشتري آن بزرگوار، نوشته شده بود:
قدم لنفسك ما استطعت من التقي
إن المنية نازل بك يا فتي!
أصبحت ذافرح كأنك لا تري
أحباب قلبك في المقابر و البلي[322]
يعني: «اي جوان! تا ميتواني راه تقوا و پرهيزگاري در پيش بگير و اعمال نيك و شايسته، براي خويش، ذخيره كن كه هر آن، مرگت ميرسد. تو، آنگونه بيخيالي كه گويا دوستان و عزيزانت را نميبيني كه طعمهي مرگ و مصيبتها گشته و در گورستانها مدفون شدهاند».
آري! حسن رضی الله عنه ، يكي از زهدپيشگان دوران خويش بهشمار ميرفت؛ چنانچه دست از دنيا و جاه و مقام دنيا كشيد و با تمام وجود در راستاي دستيابي به رضايت و خشنودي پروردگارش، كوشيد. هرچند حسن رضی الله عنه به هيچ عنوان بهدنبال اين نبود كه در چشم مردم، عزيز شود، اما خداي متعال، محبتش را در دل مردم انداخت و او را از عزت و شرافت فراواني در نگاه مسلمانان، برخوردار گردانيد. حسن رضی الله عنه ، بهشدت از اينكه خود را در چشم و دل مردم جاي دهد، پرهيز مينمود؛ زيرا از اين ميترسيد كه اين امر، ميان او و آفرينندهاش، فاصله بيندازد؛ خداي متعال، ميفرمايد:
{ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا (٩٦)}(مريم:96)
«بيگمان كساني كه ايمان ميآورند و كارهاي شايسته انجام ميدهند، خداوند مهربان، آنان را دوست ميدارد و محبتشان را به دلها مياندازد».
رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (إذا أحب الله العبد قال لجبريل: قدأحببت فلاناً فأحبه، فيحبه جبريل علیه السلام ثم ينادي في أهل السماء: إن الله قد أحب فلاناً فأحبوه، فيحبه أهل السماء ثم يوضع له القبول في الأرض)[323] يعني: «هرگاه خداوند، بندهاي را دوست بدارد، به جبرئيل علیه السلام ميگويد: من، فلاني را دوست دارم؛ تو نيز او را دوست بدار. بدين ترتيب جبرئيل علیه السلام نيز آن بنده را دوست ميدارد و سپس در ميان اهل آسمان، بانگ برميآورد: خداوند، فلاني را دوست دارد؛ شما هم او را دوست بداريد و بدينترتيب اهل آسمان نيز آن بنده را دوست ميدارند و آنگاه مقبوليت و محبت وي، در (قلب اهل) زمين، نهاده ميشود».
بههر حال، كسي كه در پي شرافت اخروي باشد، به عزت و شرافت دنيا نيز دست مييابد؛ هرچند در پي عزت و شرافت دنيا نباشد. جاهطلبي، و تلاش و تكاپو براي دستيابي به جاه و مقام دنيا، با عزت و شرافت اخروي، قابل جمع نيست و نميتوان آن را با عزت و شرف آخرت، يكجا نمود. البته خوشبخت، كسي است كه نعمتهاي جاويد و ماندگار آخرت را بر كالاي فناپذير و گذراي دنيا، ترجيح دهد.
ابوالفتح ستي، چنين سروده است:
أمران مفترقان لست تراهما
يتشوقان لخلطة و تلاقي
طلب المعاد مع الرياسة و العلي
فدع الذي يفني لما هو باقي[324]
يعني: «رياستطلبي (و محبت جاه و مقام) و نيز طلب آخرت، دو امر متضاد و متناقضاند كه هيچگاه قابل جمع، نيستند و يكجا نميشوند؛ بنابراين نعمتها و خوشيهاي فاني و زودگذر دنيا را بهخاطر عزت و سعادت جاويدان و هميشگي آخرت، رها كن و آخرت را بر دنيا، ترجيح بده».
حسن بن علي رضی الله عنه با كنارهگيري از خلافت، به ما آموخت كه چگونه به جاه و مقام دنيا، بيرغبت باشيم و بهخاطر رضايت و خشنودي الله سبحانه و تعالی و در راستاي مصالح مسلمانان، از موقعيتهاي دنيوي دست بكشيم. آري! بدينسان، عزت و منزلت حسن رضی الله عنه ، افزايش يافت؛ حسن رضی الله عنه ، راز وارستگي و رهايي از خويشتنِ خويش را نمایان نمود. او، ايثار را معنا كرد و معلم و آموزگارِ ازخودگذشتگي گشت؛ وي، براي همهي نسلها، مدرسهي ايثار را بنا نهاد تا در آن، درس گذشتن از خود و منافع شخصي، تدريس شود و همه، اين را بياموزند كه بايد حفظ جان و خون مسلمانان و نيز وحدت و يكپارچگي آنان را بر منافع شخصي خويش، ترجيح دهند. خلاصه اينكه حسن رضی الله عنه ، معلم و بلكه مدرسهي ايثار شد و مايهي عزت و افتخار امت اسلامي در طول تاريخ گرديد و تحسين همگان را برانگيخت.
حب جاه و مقام، آنقدر در دل برخي از مردم، جاي گرفته كه بسياري از آنان، براي رسيدن به پست و مقام دنيوي، با هم رقابت مينمايند و در اين راستا، هر نيرنگ و حيلهاي را بهكار ميبندند و مال و ثروت فراواني براي نيل به جاه و مقام مورد نظر خويش، هزينه ميكنند و بدينسان جاه و مقام را بر مال و منال، ترجيح ميدهند! راستي چرا اينطور است؟ هر يك از موارد ذيل، ميتواند خاستگاه چنين رويكردي باشد:
1ـ رسيدن به مال و ثروت از طريق جاه و مقام، آسانتر از دستيابي به پست و مقام از طريق مال و ثروت ميباشد. بهعنوان مثال: عالم يا دانشمندي كه شهرت و يا جاه و مقامی دارد، بهراحتي ميتواند هرچقدر مال و ثروت كه بخواهد، از دوستدارانش، مطالبه نمايد و بهطور قطع، طرفدارانش نیز از بذل و بخشش مال و ثروت به او و یا برآورده ساختن نیازهایش، دریغ نخواهند کرد.
2ـ مال و ثروت دنيا، فناپذير است و در معرض زوال قرار دارد و هر آن، ممكن است از بين برود. در صورتي كه برخورداري از نفوذ اجتماعي، اين امكان را براي شخص، فراهم ميسازد كه از حمايت ديگران، برخوردار شود.
3ـ دستيابي به محبت و اقبال عمومي، و بهتعبيري برخورداري از موقعيت اجتماعي، بسي آسان است و چون مردم، كسي را دوست بدارند، همواره از او، بهنيكي ياد ميكنند و بدينسان نام و آوازهاش بر سرِ زبانها ميافتد و محبوبيتش، در ميان مردم، گسترش مييابد.[325]
خودخواهي و جاهطلبي، نسبت مستقيمي با هم دارند و خاستگاه بسياري از بيماريهاي روحي و رواني هستند؛ مانند: ريا، تكبر، برتريجويي بر ديگران، خودبزرگبيني، بخل، حسادت و ميل و رغبت وافر به اينكه از سوي ديگران، مورد تعريف و تمجيد قرار بگيرد و…. شخص جاهطلب، به هر خواري و ذلتي، تن ميدهد؛ جاهطلبي، نوعي بيماري دروني و رواني است و شخص مبتلا، بايد از طريق آموزههاي كتاب و سنت، به درمان اين بيماري خطرناك، همت گمارد و سلوك و رفتار تربيتي اسلام را در پيش بگيرد. آدم جاهطلب، تمام هم و غمش را براي نيل به هدفش، بهكار ميبندد و دين و كرامتش را فداي اين خواستهي نابخردانه ميكند و به هر خواري و خفتي، تن ميدهد تا رضايت مردم را جلب نمايد![326]
ابنتيميه رحمه الله در اينباره ميگويد: «افراد جاهطلبي كه در پي برتري بر ديگران هستند، افراد ضعيفالنفس و سستعنصري ميباشند كه هرچند بهظاهر در رأس قرار دارند و مردم، از آنان حساب ميبرند، اما در حقيقت، تحت تأثير طرفداران خويش هستند و همواره (براي حفظ منافع خويش) ناگزيرند بندگاني گوش بهفرمان براي مردم باشند و از آنان اطاعت نمايند».[327]
اين سخن ابنتيميه، هشدار واضحي براي تمام كساني است كه زمام امور مردم را بهدست دارند و بايد آن را آويزهي گوش خويش نمايند تا در برابر خواستهها و مطالبات نامشروع مردم، تسليم نشوند و در برابر جمهور مردم، عزت نفس خويش را حفظ كنند. حسن بن علي رضی الله عنه ، اين درس ارزنده را به ما آموخت كه برتري، در ترجيح مبادي و ارزشهاي ديني بر خواستهها و هواهاي نفساني است. چنانچه حسن رضی الله عنه در برابر كساني كه صلح با معاويه رضی الله عنه را ننگ و عار ميدانستند، واكنشي بس زيبا و نيك داشت؛ آن بزرگوار، انگيزهاش از انعقاد صلح با معاويه رضی الله عنه را حفظ وحدت مسلمانان و جلوگيري از قتال و خونريزي در جهت رضايت و خشنودي خداوند متعال، بيان نمود و سرانجام، توانست با وجود آنهمه فشار از سوي كساني كه خواهان جنگ بودند، پروژهي اصلاحي خويش را بهثمر برساند و صلح و آرامش را به جامعهي اسلامي، هديه نمايد. آري! از رهبران رباني، انتظاري جز اين نيست.
حسن رضی الله عنه از اينكه با معاويه رضی الله عنه صلح نمود، خيلي خرسند بود و هيچگاه احساس پشيماني نكرد و خودش را براي اين كار، ملامت و سرزنش ننمود؛ بلكه اقدامات حسن رضی الله عنه براي برقراري صلح، تحسين افراد آگاه و فهميده را برانگيخت و سبب خرسندي و رضايت خاطر وي گرديد؛ چراكه از زبان پيامبر صادقص، به انجام چنين كار مهمي، بشارت داده شده بود.
حسن رضی الله عنه واكنش نيك و شايستهاي با منتقدان خويش داشت؛ چنانچه زماني كه ابوعامر، سفيان بن ليل، به حسن رضی الله عنه گفت: «سلام بر تو اي خواركنندهي مؤمنان!»، حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «اي ابوعامر! اين سخن را مگو؛ من، مؤمنان را خوار نكردهام؛ بلكه نميپسنديدم كه به خاطر رياست و امارت، ميان مؤمنان، قتل و قتالي روی دهد».[328]
اين سخن حسن بن علي رضی الله عنه ، افقي وسيع و روشن، فراروي رهروان راه حق ميگشايد و مسيري هموار، پيش روي كساني مينهد كه به سوي خداوند متعال، روي آوردهاند. حسن رضی الله عنه در تمام ابعاد زندگانياش، چنين رويكردي داشت و در نظر داشتن رضايت خداوند سبحانه و تعالی ، در تمام حركات و سكناتش، نمايان بود.
همچنین فرموده است: (الخلافة في أمتي ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك)[278] يعني: «خلافت در امت من سي سال خواهد بود و پس از آن سلطنت و پادشاهي ميباشد». ابنكثير در شرح اين حديث ميگويد: «سي سال با خلافت حسن بن علي رضي الله عنهما تكميل ميگردد. حسن رضی الله عنه در ربيع الاول سال 41 هجري خلافت را به معاويه رضی الله عنه سپرد و اين واقعه، دقيقاً سي سال پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاد. چراكه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در ربيع الاول سال 11 هجري وفات نمود و اين، يكي از نشانههاي نبوت آن حضرتص ميباشد».[279]
احاديث نبوي، حاكي از آن است كه امت اسلامي در سير تاريخي خود، مراحل ذيل را پشت سر مينهد:
· دوران نبوت
· دوران خلافت راشده
· دوران پادشاهي و سلطنتی كه باخشونت، توأم بوده است.
· دوران پادشاهي و سلطنتِ توأم با استبداد و خودکامگی.
· دورانی كه در آن، مطابق منهج و روش دوران پیامبر صلی الله علیه و سلم عمل ميشود.
نبی اکرم صلی الله علیه و سلم از دوران خلافت راشده، به دورهی رحمت یاد نموده و این نکته را بیان فرموده که پس از آن، نظامي پادشاهي بر مسلمانان حاكم میگردد كه آن دوران هم برای امت اسلام، رحمت است.[280]
شايان ذكر است ميتوان پادشاهانِ پس از خلفاي راشدين رضی الله عنهم را نيز خليفه يا خلفا بناميم؛ هرچند آنان، خلفاي پيامبرص بهشمار نميروند. بخاري و مسلم به نقل از ابوهريره رضی الله عنه در روايت كردهاند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ تَسُوسُهُمْ الأَنْبِيَاءُ كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ وَإِنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدِي وَسَيَكُونُ خُلَفَاءُ فَيَكْثُرُونَ) یعنی: «بني اسرائيل را پيامبران، رهبري ميكردند. هرگاه، پيامبري فوت مينمود، پيامبري ديگر، جانشين او ميشد. ولي بعد از من، پيامبري نخواهد آمد. البته جانشيناني ميآیند كه كارهاي زيادي (كه از اسلام نيست) انجام ميدهند». صحابه گفتند: پس دستور شما به ما چيست؟ فرمود: (فُوا بِبَيْعَةِ الأَوَّلِ فَالأَوَّلِ أَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ)[281] یعنی: «شما به ترتيب، با هركس كه بيعت كرديد، به عهد خود، وفا كنيد و حقوق آنها را ادا نماييد. زيرا خداوند در مورد حقوق زيردستان، آنها را بازخواست خواهد كرد».
این حدیث، بیانگر آن است که علاوه بر خلفای راشدین رضی الله عنهم ، خلفای دیگری نیز بر این امت حکمرانی خواهند کرد. عبارت (فُوا بِبَيْعَةِ الأَوَّلِ فَالأَوَّلِ)، این نکته را ميرساند که زمامداران و حکامی که پس از خلفای راشدین رضی الله عنهم ، روی کار ميآیند، با هم اختلاف خواهند داشت، اما خلفای راشدین رضی الله عنهم هیچ اختلافی با هم نداشتند. (أَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ) نیز تأییدی بر این عقیدهی اهل سنت است که باید حق حکام از غنایم و اموال پرداخت گردد.[282]
معاویه رضی الله عنه بهترین پادشاه این امت بهشمار ميرود و کسانی که پیش از وی، زمام امور را به دست گرفتند، خلفا و جانشینان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم محسوب ميشوند. هرچند معاویه رضی الله عنه در چارچوب نظامی سلطنتی و به عنوان پادشاه، بر مسلمانان حکم راند، اما پادشاهیاش، برای مسلمانان، رحمت و مایهی خیر و برکت بود و منافع بسیاری برای مسلمانان، در پی داشت؛ از اینرو معاویه رضی الله عنه را بهترین پادشاه امت اسلامی ميدانیم.[283] البته معاویه رضی الله عنه با تمام دانش، عدالت و تقوایی که داشت، اما از لحاظ علم، تقوا و عدالت، همپایهی خلفای راشدین رضی الله عنهم بهشمار نميرود. بنابراین جانشینان نبی اکرم صلی الله علیه و سلم بر معاویه رضی الله عنه برتری داشتند. همچنانکه میان اولیای الهی و همچنین میان فرشتگان و پیامبران نیز این تفاوت به لحاظ مقام وجود دارد. معاویه رضی الله عنه پس ازکنارهگیری حسن بن علی رضی الله عنه از خلافت، زمام امور را به دست گرفت و صحابه رضی الله عنهم ، بهاجماع، حکومتش را تأیید کردند، اما رویکرد آن بزرگوار در امور مباح، بر خلاف خلفای پیش از وی بود؛ چنانچه در این زمینه، تساهل بیشتری به خرج داد. به هر حال، شکی نیست که خلفای اربعه رضی الله عنهم در عبادات و معاملات بر معاویه رضی الله عنه برتری داشتند.[284]
ابن خلدون، معتقد است هرچند نظام خلافت به نظامی پادشاهی تغییر یافت، اما این تحول، محدود بود و بسیاری از موازین و زیرساختهایخلافت اسلامی همچنان در نظام پادشاهی اجرا ميشد. وی ميگوید: مردم، مدتی در تعیین حاکم نقش داشتند و خلیفه، توسط شورای مسلمانان تعیین ميگردید، اما پس از چندی، تعیین حاکم، موروثی شد و هرکس، قدرت بیشتری داشت، زمام امور را بهدست ميگرفت و در واقع، نظام خلافت، به نظامی پادشاهی تبدیل شد. ابن خلدون ادامه ميدهد: هرچند نظام خلافت، به نظامی پادشاهی تبدیل گردید، اما همچنان مفاهیم، اهداف و مقاصد نظام خلافت، اصول و زیرساختهای نظام پادشاهی بود و نظام سلطنتی، همان اصول را در سیاستهای خویش دنبال می نمود؛ به عبارت بهتر، در نظام پادشاهی نیز تمام اقدامات در جهت تحقق مقاصد و احکام شریعت بود تا احکام اسلامی، اجرا گردد.[285]
ابن خلدون که از مورخان مشهور ميباشد، خلافت و حکومتهای گذشتهی اسلامی را به چند دورهی مختلف تقسیم نموده است؛ وی، ميگوید: امت اسلامی به لحاظ نظام حکومتی، سه دورهی متفاوت را پشت سر نهاده که از این قرار است:
· دورهی خلافت ناب و خالصی که هیچیک از ویژگیهای نظام پادشاهی، در آن دخیل نبود؛یعنی همان دوران خلفای راشدین رضی الله عنهم .
· دورهای که طی آن، مفاهیم نظام خلافت و نظام پادشاهی در هم آمیخت و در واقع، هر چند ساختار حکومت، پادشاهی بود، اما در آن، مقاصد و اهداف دینی و اسلامی دنبال ميشد که به عنوان نمونه ميتوان به دوران خلفای اموی و عباسی و ـ حتی خلافت عثمانی ـ اشاره کرد.
· دورهای که ساختار حکومتی، صرفاً پادشاهی بود و همچون دو دورهی گذشته، مقاصد و اهداف و احکام دینی، معیار حکومت نبود و تنها در جهت منافع و اهداف دنیوی تلاش میشد. در این دوره، حقیقت نظام خلافت و مفاهیم دینی آن، به فراموشی سپرده شد و تفاوتی بنیادین با نظام خلافت پیدا کرد.[286]
خلافت کامل و حقیقی که همان خلافت راشده نامیده ميشود، سی سال به طول انجامید، اما سرانجام به نظامی پادشاهی تبدیل شد و در عین حال، بهکلی از بین نرفت و مفاهیم و مقاصدی که در خلافت راشده دنبال ميشد، به نظام پادشاهی نیز منتقل گشت و بدین سان نظام پادشاهی، مقاصد و اهداف نظام خلافت را دنبال مينمود. بنابراین تغییری که در نظام خلافت، صورت گرفت، تغییری جزیی بود که ضمن باقی ماندن حقیقت نظام مزبور تغییراتی در ارکان و پایههای حکومتی بهوجود آمد و در نتیجه، نظام خلافت که در ابتدا ساختار حکومتی کامل و نمونهای بود که به مرور زمان تغییراتی در آن صورت گرفت و دچار نواقصی گردید که از بعضی جهات، کمال و نمونه بودن خود را از دست داد، اما با این حال، عناصر و مفاهیم اصلی خلافت، باقی ماند و نظامی پادشاهی بهوجود آمد.[287]
در جامعهي اسلامی، عموم مردم، ساختار حکومتی خلافت را ميپذیرند و کسی را که شایستهی رهبری خویش بدانند، به عنوان خلیفه یا حاکم انتخاب مينمایند. در نظام اسلامی به شورای مسلمانان، عنایت ویژهای ميشود و امت اسلامی در انتخاب رهبر، اختیار تام دارد. از اینرو چنانچه اسباب و عواملی، سبب ایجاد تغییری اساسی در ساختار حکومت گردد، تحمل یا قبول نظام تغییریافته، موقتی خواهد بود و مردم، تنها از روی ناچاری، آن را تحمل خواهند کرد. بنابراین عموم امت اسلامی، همواره باید در صدد تحقق نظامی کامل و نمونه همچون نظام خلافت راشده باشند؛ از اینرو در اصول اسلامی، عنایت ویژهای به ویژگیهای ضروری یک رهبر اسلامی شده و خلافت حقیقی و خلافت واقعی، از هم تفکیک گشته است؛ منظور از خلافت حقیقی، خلافتی همچون خلافت راشده است که در آن، تمام اصول اسلامی رعایت ميشود و خلافت واقعی، خلافتی است که در نتیجهي تغییراتی اندک یا فراوان در خلافت حقیقی، شکل ميگیرد. ابن تیمیه ميگوید: دلیل اینکه نظام حکومتی در امت اسلامی، از خلافت به پادشاهی تغییر کرد، تنها در نقایصی که در حکام ایجاد شد، خلاصه نميشود، بلکه به مرور زمان، مردم و عموم امت اسلامی نیز دچار کاستیهاو معایبی شدند که تسلط و چیرگی چنین نظامهایی را به دنبال داشت. خداوند متعال، ميفرماید:
{ وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (١٢٩)}(انعام:129)
«و اینچنین برخی از ستمگران را زمامدار و ولی برخی دیگر از ایشان ميگردانیم».
پس از به پایان رسیدن دورهی خلافت راشده، نقایص و کاستیهایی در حکام و اهل علم بهوجود آمد؛ در آن زمان بیشتر صحابه رضی الله عنهم از دنیا رحلت کرده بودند؛ بهگونهای که تنها تعداد انگشتشماری از اصحاب بدری، در قید حیات بودند. بیشتر تابعین نیز در دوران امارت زبیر و عبدالملک از دنیا رفتند و در اواخر دولت اموی و اوایل دولت عباسی، از تبع تابعین نیز تعداد اندکی زنده بودند.[288]
آیا معاویه رضی الله عنه یکی از خلفای دوازدهگانه بهشمار ميرود؟
جابر بن سمره رضی الله عنه ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (يكونُ إثنا عشر أميراً) يعني: «دوازده نفر به امامت (امارت)خواهند رسيد». آنگاه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم سخني گفت كه من، آن را نشنيدم؛ پدرم ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «همگي آنان، از قريش هستند».[289]
در روايت ديگري از مسلم رحمهالله آمده كه جابر رضی الله عنه ميگويد: از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: (لايزال الإسلام عزيزاً إلي إثنيعشرة خليفة) يعني: «اسلام، همچنان تا (روي كار آمدن) دوازده خليفه، غالب و پابرجا خواهد بود». جابر رضی الله عنه ميگويد: سپس رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم سخني گفت كه من، آن را نفهميدم؛ از پدرم پرسيدم كه چه فرمود؟ گفت: فرمود: «همگي آنان از قريش هستند».[290] در روايت ديگري آمده كه فرمود: (لايزال هذا الدين عزيزاً منيعاً إلي إثنيعشر خليفة)[291] اين حديث نيز به معناي روايت پيشين ميباشد. در روايت ديگري آمده است: (لايزال أمر الناس ماضياً ما وليهم إثنا عشر رجلاً)[292] يعني: «وضعيت مردم، همچنان رو به راه و سامانيافته است تا آن زمان كه دوازده تن، زمام امورشان را به دست گيرند».
امام ابوداود رحمهالله از طريق اسود بن سعيد از جابر رضی الله عنه روايتي همچون روايت پيشين نقل كرده و افزوده است: «زماني كه به منزلش بازگشت، قريشيان، نزدش رفتند و گفتند: پس از آن، چه ميشود؟ فرمود: «هرج و مرج و نابساماني، به وجود ميآيد».[293]
ابن كثير در شرح اين حديث ميگويد: اين حديث، بشارتي است به اينكه دوازده خليفهی نیک، صالح و عادل و دادگر، پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواهند آمد و براي اقامهی حق و برپايي عدل و داد در ميان امت اسلامي تلاش خواهند نمود؛ البته در اين حديث اشاره اي بدین نکته نشده كه اين خلفا، حتماً به صورت متوالي و پشت سر هم خواهند آمد. بدون تردید خلفای چهارگانهای که پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند، یعنی خلفای راشدین که عبارتند از: ابوبكر، عمر، عثمان و علي رضی الله عنهم ، در جرگهی دوازده خلیفهی مذکور قرار دارند. پیشوایان دینی، عمر بن عبدالعزیز رحمه الله و برخی از عباسیان را نیز جزو این دوازده خلیفه دانستهاند. آنچه مسلّم است، اینکه این دوزاده خلیفه، قبل از برپایی قیامت، به امارت خواهند رسید؛ چنین به نظر ميرسد که مهدي موعود نیز جزو همین دوازده خلیفه باشد؛ البته منظور از این مهدی، آن كسي نيست كه شیعیان، معتقدند از سرداب سامراء ظهور ميكند. زيرا چنين شحصي به نام مهدي كه از سامراء ظهور خواهد کرد، وجود خارجي ندارد و تصوراتي كه در مورد او مطرح شده، زادهی تخيلات و اوهامی است كه از عقلهايي تهی و پلید، برآمده است. همچنين بايد توجه داشت كه منظور از اين دوازده خليفه، به هيچ وجه دوازده امام مورد ادعای دوازدهامامیها نیست.[294]
علاوه بر شخصيتهايي كه ابن كثير نام برد، ميتوان پنجمين خليفهی راشد يعني حسن بن علي رضی الله عنه را نيز در شمار اين دوازده خليفه دانست. برخی از خلفاي دوازدهگانه، بهصورت متوالي و پشت سر هم و برخي نيز با فاصلهی زماني با سایر خلفا، روی کار آمده و خواهند آمد و اين، رحمت و عنايتي از سوی خداوند متعال، بر مسلمانان ميباشد. ظهور اين خلفا، پس از رحلت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و با خلافت ابوبكر صديق رضی الله عنه آغاز گرديد و با ظهور دوازدهمين آنها در آخر زمان خاتمه ميیابد و پس از آن، هرج و مرج و فتنه، امت را در بر خواهد گرفت.[295]
ابن كثير رحمه الله ميگويد: عمر بن عبدالعزيز، در شمار دوازده خليفه قرار دارد و فضیلت و برتری معاویه رضی الله عنه بر عمر بن عبدالعزیز رحمه الله، بدین معناست که معاویه رضی الله عنه جزو خلفای مذکور بهشمار ميرود. و خداوند، به حقيقت هر چيز آگاهتر است.
آيا کنارهگیری حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت، به علت ضعف و ناتواني بود؟
کنارهگیری حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت به نفع معاویه رضی الله عنه ، از موضع قدرت بود، نه از موضع ضعف و ناتوانی؛ چراکه:
1ـ حكومت حسن رضی الله عنه مشروعيت داشت و مردم، پس از شهادت امير مؤمنان علي رضی الله عنه در رمضان سال 40 هجري، با حسن رضی الله عنه بيعت كردند و بهانتخاب شوراي مسلمانان، حسن رضی الله عنه به عنوان خليفهی شرعي و قانوني سرزمين حجاز، عراق و يمن تعيين گرديد. اين سرزمينها كه پيشتر تحت سلطه و تصرف علي بن ابيطالب رضی الله عنه بود، پس از شهادت آن بزرگوار به مدت شش ماه در تصرف حسن رضی الله عنه باقي ماند؛ بهراستي كه دوران خلافت حسن بن علي رضی الله عنه ، امتداد دوران خلافت راشده بود؛ چراكه مدت خلافتش، مكمل مدت زماني است كه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از آن، به خلافت راشده ياد نموده است. چنانچه در حديث پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بدين نكته تصريح شده كه مدت خلافت راشده، سي سال ميباشد و پس از آن، سلطنت و پادشاهي خواهد بود.[296] امام ترمذي رحمهالله از سفينه غلام آزادشدهي پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم روايت نموده كه آن حضرتص فرموده است: (الخلافة في أمتي ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك)[297] يعني: «خلافت در امت من سي سال خواهد بود و پس از آن سلطنت و پادشاهي ميباشد».
ابنكثير در شرح اين حديث ميگويد: «سي سال، با خلافت حسن بن علي رضي الله عنهما تكميل ميگردد. حسن رضی الله عنه در ربيع الاول سال 41 هجري خلافت را به معاويه رضی الله عنه سپرد و اين واقعه، دقيقاً سي سال پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاد. چراكه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در ربيع الاول سال 11 هجري وفات نمود و اين، يكي از نشانههاي نبوت آن حضرتص ميباشد».[298] از اينرو حسن رضی الله عنه پنجمين خليفه از خلفاي راشدين است.[299]
بسیاری از علمای اهل سنت، دربارهی مشروعیت خلافت حسن رضی الله عنه سخن گفته و او را جزو خلفای راشدین رضی الله عنهم دانستهاند؛ از جمله: ابوبكر بن العربي، قاضي عياض، ابن كثير، ابن ابيالعز حنفي، مناوي و ابنحجر هيتمي.[300]
از اینرو این امکان برای حسن بن علي رضی الله عنه وجود داشت که به مشروعيت و قانوني بودن خلافت خود استناد كند و یا جنگ تبليغاتي سازمانیافتهای در ميان مردم اهل شام، بهراه اندازد و اعتماد آنان را به سوي خویش جلب كند و يا حداقل در اعتماد و جايگاهي كه معاويه رضی الله عنه نزد آنان برخوردار شده بود، رخنه افكند و بر وی، چيره شود. بنابراين حسن بن علي رضی الله عنه از نيروي معنوي و نفوذ روحی بسياري برخوردار بود و از آنجا كه نوهی رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بهشمار ميرفت و نفوذ زيادي در جامعهی اسلامي داشت، كسی، مشروعيت وي را زير سؤال نميبرد.
2ـ حسن بن علي رضی الله عنه دارای قدرت و برتری نظامي و سياسي فراواني بود و از فرماندهان شایسته و توانمند بهشمار ميرفت. باری نفير بن حضرمي، به حسن رضی الله عنه گفت: اي حسن! مردم ميگویند: تو دوست داري به خلافت برسي. حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «مهتران عرب تحت فرمان و در اختيارم بودند و اگر به آنها دستور جنگ ميدادم، در کنار من ميجنگيدند و اگر صلح ميكردم،آنها نيز صلح مينمودند، اما من، با وجود آنكه چنين موقعيتي داشتم، تنها براي رضاي خداوند سبحانه و تعالی از خلافت كنارهگيري نمودم».[301]
اين سخن حسن رضی الله عنه بیانگر آن است که آن بزرگوار، در موقعیت توانمندی قرار داشت که پيروانش، چه در جنگ، و چه در صلح، از او اطاعت ميکردند. سخنوریِ حسن بن علی رضی الله عنه و زبان و بیان گیرایش، در كنار قرابت و خويشاوندي با رسول خداص، این امکان را برایش فراهم ميآورد که در جلب عواطف مردم، موفق باشد و بتواند آنان را تحت تأثير قرار دهد. دليل اين ادعا اينكه حسن رضی الله عنه توانست مردم كوفه را قانع نماید كه به دفاع از پدرش برخيزند.
قضيه از اين قرار بود كه والی کوفه، ابوموسي اشعري رضی الله عنه ، همواره مردم را از مشارکت در فتنه باز ميداشت و آنان را نسبت به حضور در جنگهاي داخلي بيرغبت مينمود. ابوموسی رضی الله عنه ضمن یادآوری احادیث نبي اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ، مردم کوفه را از دخالت و مشارکت در این فتنه، برحذر ميداشت.[302] از اینرو علي بن ابيطالب رضی الله عنه ، محمد بن ابيبكر و محمد بن جعفر را به کوفه فرستاد؛ آن دو، پس از ابلاغ فرمان علی رضی الله عنه به ابوموسی رضی الله عنه در میان مردم، برخاستند و دستور علی رضی الله عنه را ابلاغ نمودند، اما پاسخی نشنیدند و ناکام ماندند. سپس علي رضی الله عنه هاشم بن عتبة بن ابي وقاص[303] را به کوفه فرستاد و چون هاشم نیز نتوانست بهسبب تأثیر ابوموسی رضی الله عنه بر مردم، آنان را برای یاری علی رضی الله عنه و حضور در جنگ، قانع سازد، علی رضی الله عنه ، عبدالله بن عباس رضی الله عنه را به کوفه فرستاد؛ و چون عبدالله بن عباس رضی الله عنه نیز موفق به قانع ساختن کوفیان نشد، علي رضی الله عنه ، عمار بن ياسر و حسن رضی الله عنهم را به کوفه گسیل داشت.[304] از آنجا كه حسن بن علي رضی الله عنه شخصيتي اثرگذار بود، در میان مردم برخاست و فرمود: «اي مردم! فراخوان اميرتان را اجابت كنيد و به سوي برادرانتان حرکت نمایید؛ بههر حال کسانی، برای این کار، پیدا خواهند شد. به خدا سوگند، اگر خردمندان، به این کار، دست یازند، برای حال و آینده، بهتر است و فرجام بهتری در پی دارد؛ پس دعوت ما را بپذیرید و ما را در این گرفتاری که در میان ما و شما، مشترک است، یاری نمایید».[305] حدود شش تا هفتهزار تن از مردم كوفه، درخواست حسن رضی الله عنه را پاسخ گفتند و همراه حسن و عمار رضی الله عنهما به ياري علي رضی الله عنه شتافتند.[306] ابوموسي اشعري رضی الله عنه ، والي كوفه و از فرمانروايان محبوب عراق بود كه در دوران عمر بن خطاب رضی الله عنه به آن ديار فرستاده شد و در علم و زهد نيز شهرهي خاص و عام بود، اما با اين حال، حسن بن علي رضی الله عنه توانست مردم كوفه را به سوي خويش جلب كند تا از فرمان ابوموسي رضی الله عنه سرپيچي نمایند و به ياري علی رضی الله عنه بشتابند.
3ـ در سپاه حسن رضی الله عنه فرماندهان توانمندی همچون برادرش حسين، و پسرعمويش عبدالله بن جعفر، و قيس بن سعد بن عباده وعدي بن حاتم رضی الله عنهم و... حضور داشتند؛ بنابراین اگر حسن بن علي رضی الله عنه خواستار خلافت بود، ميتوانست به فرماندهان خويش دستور دهد تا با مردم را به جنگ با معاویه رضی الله عنه بسیج نمایند و بدین سان تا مدتی، زمام امور را در بسیاری از مناطق حکومتش، بهدست گیرد.
4ـ حسن بن علي رضی الله عنه از توانایيهاي ویژهای در تعامل با مردم عراق و جلب توجه آنها، برخوردار بود و از آنجا كه بهخوبي، روحیات اهل عراق را ميشناخت، از همان ابتداي خلافتش، بر عطايا و بخششهاي خويش به آنها افزود. پروژهي اصلاحي و برنامهای که حسن بن علي رضی الله عنه براي تحقق صلحي فراگير دنبال ميكرد، بسی سختتر و دشوارتر از جنگیدن با معاويه رضی الله عنه بود، اما با اين حال، حسن رضی الله عنه موانع و تنگناهاي بسياري مانند: مخالفت برخي از مردم با صلح و نيز توطئهي نافرجام ترورش را پشت سر نهاد و بر مشكلات فرارويش، فايق آمد. وي، به اهداف مورد نظرش دست يافت؛ چنانچه وحدت و يكپارچگي امت اسلامي را تحقق بخشيد، مانع از ريختن خون مسلمانان شد، امنيت راهها و جادههاي مواصلاتي را تأمين نمود و زمينهي گسترش فتوحات اسلامي را فراهم آورد. چنين عملكردي، بيانگر توانمندي والاي حسن رضی الله عنه در عرصهي رهبري، فرماندهي و ادارهي امور ميباشد.
5 ـ عمرو بن عاص و معاويه رضي الله عنهما، به قدرت نظامي و سياسي حسن بن علي رضی الله عنه اذعان داشتند؛ در روايت بخاري رحمهالله آمده است: بهخدا سوگند، حسن بن علي رضی الله عنه با لشكرياني كه همچون كوه (استوار) بودند، روياروي معاويه رضی الله عنه قرار گرفت. عمرو بن عاص رضی الله عنه با ديدن لشكريان حسن رضی الله عنه خطاب به معاويه رضی الله عنه گفت: اين، سپاه سپاهي است كه تا طرف مقابلش را از پاي در نياورد، عقبنشيني نخواهد كرد. معاويه رضی الله عنه گفت: اي عمرو! اگر اينها و اينها و اينها كشته شوند، تكليف من در قبال مردم و زنان و فرزندان و ضعفاي آنان چه خواهد بود؟[307] سپس معاويه رضی الله عنه دو نفر قريشي از طايفهي بني عبد شمس به نامهاي عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر بن كريز را نزد حسن بن علي رضی الله عنه فرستاد تا با وي سخن گويند و از وي درخواست صلح نمايند. در ضمن معاويه رضی الله عنه به آندو دستور داد كه اموالي را به حسن رضی الله عنه پيشنهاد كنند و هر چه خواست به او بدهند.[308]
الف: عمرو بن عاص رضی الله عنه ، یکی از فرماندهان نظامی برجسته و سیاستمداران کارآزموده بود و چون سپاهیان حسن رضی الله عنه را مشاهده کرد، فرمود: «گردانها و لشكريان (حسن رضی الله عنه ) را بهگونهاي يافتم كه تا بر رقباي خويش پيروز نشوند، دستبردار نیستند».[309]
ب: معاويه رضی الله عنه بهخوبي ميدانست كه در صورت بروز جنگ، افراد زيادي از دوطرف، كشته خواهند شد. وي، اين نكته را خوب درك ميكرد كه حتي اگر در ميدان نبرد پيروز شود، باز هم نميتواند نسبت به پيامدهاي ناگوار جنگ، از قبيل: بيوه شدن زنان و يتيم گشتن كودكان، بيخيال باشد و اينهمه مصيبت را تحمل نمايد. معاويه رضی الله عنه ، يكي از سرآمدان سياسي دوران خويش بهشمار ميرفت و از اينرو خيلي خوب ميدانست كه اگر جنگي، روي دهد و بهفرض اينكه پيروز شود، جبران پيامدهاي سوء جنگ در عرصههاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و اخلاقي و…، برايش مشكل خواهد بود.
ج: معاويه رضی الله عنه ، دو تن از شخصيتهاي برجسته به نامهاي عبدالرحمن بن سمرة و عبدالله بن عامر بن كريز را براي مذاكرات صلح، نزد حسن رضی الله عنه فرستاد؛ شايان ذكر است ايندو، قريشي و از اصحاب پيامبرص بودند و احترام خاصي، نزد حسن بن علي رضی الله عنه داشتند.
عبدالرحمن بن سمره بن حبيب بن ربيعه بن عبدشمس بن عبدمناف، ابوسعيد القرشي العبشمي:
وي، يكي از بزرگان و سرآمدان عرب بود و در فتح مكه، اسلام آورد و در بصره، اقامت گزيد. عبدالرحمن رضی الله عنه در لشكر اعزامي به سجستان، حضور داشت. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به عبدالرحمن رضی الله عنه فرمود: (يَا عَبْدَالرَّحْمَنِ بْنَ سَمُرَةَ، لا تَسْأَلِ الإِمَارَةَ، فَإِنَّكَ إِنْ أُوتِيتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ وُكِلْتَ إِلَيْهَا، وَإِنْ أُوتِيتَهَا مِنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَيْهَا)[310] يعني: «اي عبدالرحمن بن سمره! امارت را درخواست مكن؛ زيرا اگر پس از درخواست، به امارت برسي، به آن، واگذار ميشوي[311] و اگر بدون درخواست، به امارت برسي، بر آن، ياري خواهي شد».[312]
در مسند بقي بن مخلد، چهارده حديث از عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه روايت شده و ابنعباس، سعيد بن مسيب، عبدالرحمن بن ابيليلي، حيان بن عمير، ابنسيرين، حسن و برادرش سعيد بن ابيالحسن و حميد بن هلال، از وي، حديث، روايت كرده اند. گويند: ابتدا اسم عبدالرحمن بن سمره، عبدكلال بود و چون اسلام آورد، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نامش را تغيير داد و او را عبدالرحمن، ناميد.[313] عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه يكي از ياران رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بود؛ وي، گذشته از آنكه در بسياري از فتوحات اسلامي، حضور داشت، در دوران عثمان بن عفان رضی الله عنه ، يكي از فرماندهان لشكر اسلام بود. عبدالرحمن رضی الله عنه بدن هيچ خونريزي و جنگي، سجستان را فتح نمود و سپس عازم بُست شد و پس از فتح آن ديار، رهسپار كابل و زابلستان گرديد و غنايم بهدست آمده از فتح كابل و زابلستان را نزد عبدالله بن عامر رضی الله عنه فرستاد.[314] عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه ، بهروايتي در سال 50 هجري و بهروايتي ديگر، در سال 51 هجري، چشم از جهان فرو بست.[315]
عبدالله بن عامر بن كريز بن ربيعۀ بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصي القرشي العبشمي:
عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، در سال 4 هجري، ديده به جهان گشود[316] و چون رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در سال 7 هجري، بهقصد اداي عمره [عمرة القضاء] وارد مكه شد، او را نزد آن حضرتص بردند. ابنحجر رحمه الله ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از آب دهان خويش در دهان وي گذاشت و فرمود: «آيا اين، پسرِ يكي از زنان بنيسليم است؟» گفتند: «آري». فرمود: «اين، شبيهِ ماست». رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم براي حفظ او، دعا خواند و عبدالله بن عامر رضی الله عنه نيز آب دهان رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را ميمكيد. نبي اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «او، مسقّي است». يعني: خودش، همواره سيراب است و مايهي سيرابي ديگران خواهد بود. عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، هر جاي زمين را كه حفر ميكرد، از آن، آب، بيرون ميآمد.[317]
همانطور كه ابنتيميه رحمهالله گفته است، عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، فردي نيك و دوستداشتني بود كه محبتش، در دل مردم، جاي گرفته بود و اين، غير قابل انكار است.[318]
ذهبي رحمه الله ميگويد: عبدالله بن عامر رضی الله عنه ، يكي از اميران نامدار، شجاع و بخشندهي عرب بود كه با مردم، با نرمي و شكيبايي، برخورد ميكرد.[319] وي، از ترس فتنه، در جنگ جمل و صفين حاضر نشد.
خلاصه اينكه نمايندگان معاويه رضی الله عنه براي گفتگوهاي صلح، (يعني عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر رضي الله عنهما)، افراد سرآمد و قابل احترامي بودند، و اين، بيانگر آناست كه معاويه رضی الله عنه مصمم بوده تا به هر قيمتي كه شده، با حسن رضی الله عنه صلح نمايد. مدتي حسن رضی الله عنه و يارانش، كنترل اوضاع را در دست داشتند؛ چنانچه روايت بخاري رحمهالله و ساير روايات نشان ميدهد، سپاه حسن رضی الله عنه ، سپاهي قوي و توانمند بود. ترور نافرجام حسن رضی الله عنه ، نتيجهي شرايط زماني دوران جنگ و صلح با معاويه رضی الله عنه بود؛ البته ديري نپاييد كه شايعهپراكنها، شكست خوردند و شخصي كه اقدام به ترور حسن رضی الله عنه نموده بود، كشته شد. لذا دسيسهي ترور حسن رضی الله عنه ، به معناي ضعف قدرت نظامي آن بزرگوار نيست. پيشتر چگونگي صلح حسن با معاويه رضي الله عنهما را مورد بررسي قرار داديم؛ چنانچه از نحوهي صلح برميآيد، اگر حسن رضی الله عنه داراي قدرت نظامي نبود، ديگر هيچ لزومي نداشت كه معاويه رضی الله عنه با حسن رضی الله عنه وارد مذاكره شود و شرايط مورد نظر آن بزرگوار را بپذيرد؛ بلكه در صورت ضغف نظامي حسن رضی الله عنه ، معاويه رضی الله عنه بدون هيچ دغدغهاي وارد كوفه ميشد و زمام امور را بهدست ميگرفت و به هيچيك از شروط حسن رضی الله عنه تن نميداد.
آري! اين امكان، براي حسن رضی الله عنه فراهم بود كه با همكاري يارانش، جنگي تمامعيار بر ضد معاويه رضی الله عنه ترتيب دهد و زمام امور را بهكلي بهدست گيرد، اما از آنجا كه حسن رضی الله عنه ، به اخلاق اسلامي آراسته بود و همواره به صلح و اتحاد مسلمانان ميانديشيد، از اينرو گزينهي صلح را انتخاب كرد و از جنگ، پرهيز نمود و بدينسان امت اسلامي را از فتنه و تفرقه، رهانيد.
خداوند متعال، حسن بن علي رضی الله عنه را واسطهي ايجاد صلح و آشتي در ميان مسلمانان قرار داد؛ رسولخداص، پيشتر از اين رويداد مهم خبر داده و فرموده بود: (إن ابني هذا سيد، و لعل الله أن يصلح به بين فئتين عظيمتين من المسلمين)[320] يعني:«اين فرزندم، آقا و سرور است و چه بسا خداوند، به وسيلهي او، ميان دو گروه عظيم از مسلمانان، صلح و سازش برقرار سازد».
بيرغبتي حسن رضی الله عنه به رياست و فرمانروايي
حسن بن علي رضی الله عنه ، اسوه و الگوي نيكي براي مسلمانان در زمينهي بيرغبتي به رياست و فرمانروايي است؛ او، به دنيا و مقامهاي دنيوي پشت كرد تا به نعمتهاي جاويدان خداوند دست يابد و هيچ چشمداشتي جز رضاي خداي متعال، نداشت. زهد و بيرغبتي به جاه و مقام دنيوي، بر نفس، خيلي دشوار و ناگوار است و چه بسيار برادران، دوستان و خويشاونداني كه بهخاطر پست و مقام دنيا، خون يكديگر را ريختهاند! اگر صفحات تاريخ را ورق بزنيم، با رخدادها و ماجراهاي شگفتانگيزي در اين زمينه، مواجه خواهيم شد. افرادي كه نسبت به مال و منال دنيا و لذتهاي جنسي و آميزشي، بيرغبت باشند، بسيارند، اما كساني كه نسبت به جاه و مقام دنيا، اظهار بيرغبتي نمايند، بهمراتب، خيلي كمترند. جاهطلبي و محبت جاه و مقام، آخرين صفت ناپسندي است كه از قلوب نيكان، بيرون ميرود. سفيان ثوري رحمهالله ميگويد: بيرغبتي به جاه و مقام را خيلي كمتر از بيميلي به خوراكيها، نوشيدنيها، مال و ثروت و لباسهاي فاخر، يافتم؛ اگر فرد جاهطلب، به خواستهاش نرسد، آشفته ميگردد و براي دستيابي به خواستهاش با تب و تاب تمام، تلاش و تكاپو و حتي جنگ و ستيز، مينمايد. از اينرو از جاهطلبي و محبت رياست، بپرهيز كه محبت جاه و مقام در ميان مردم، خيلي بيشتر از محبت مال و منال است و اين، نكتهي پوشيدهاي است كه تنها علماي بابصيرت و حاذق، آن را درك ميكنند و در ورطهي آن، گرفتار نميشوند. بنابراين مراقب خويشتن باش و مخلصانه، عمل نما كه بهزودي، مردم، گرفتار اموري خواهند شد كه آرزوي مرگ، خواهند نمود.[321]
بدينسان حسن بن علي رضی الله عنه به ما آموخت كه بايد براي حفظ مصالح امت اسلامي و وحدت و يكپارچگي مسلمانان، از منافع شخصي و پست و مقام دنيا گذشت و خون و جان مسلمانان را پاس داشت. آري! كوتاه كردن آرزوها و دست كشيدن از آرزوهاي دور و دراز، ياد مرگ و زيارت قبور، كمك شاياني به انسان، براي رسيدن به مقام زهد و بيرغبتي به دنيا، مينمايد. حسن رضی الله عنه ، يكي از طلايهداران زهد و تقوا، در دوران خويش بود و تمامي پلههاي ترقي در زمينهي بيرغبتي به مال و مقام دنيا را پيمود. بر انگشتري آن بزرگوار، نوشته شده بود:
قدم لنفسك ما استطعت من التقي
إن المنية نازل بك يا فتي!
أصبحت ذافرح كأنك لا تري
أحباب قلبك في المقابر و البلي[322]
يعني: «اي جوان! تا ميتواني راه تقوا و پرهيزگاري در پيش بگير و اعمال نيك و شايسته، براي خويش، ذخيره كن كه هر آن، مرگت ميرسد. تو، آنگونه بيخيالي كه گويا دوستان و عزيزانت را نميبيني كه طعمهي مرگ و مصيبتها گشته و در گورستانها مدفون شدهاند».
آري! حسن رضی الله عنه ، يكي از زهدپيشگان دوران خويش بهشمار ميرفت؛ چنانچه دست از دنيا و جاه و مقام دنيا كشيد و با تمام وجود در راستاي دستيابي به رضايت و خشنودي پروردگارش، كوشيد. هرچند حسن رضی الله عنه به هيچ عنوان بهدنبال اين نبود كه در چشم مردم، عزيز شود، اما خداي متعال، محبتش را در دل مردم انداخت و او را از عزت و شرافت فراواني در نگاه مسلمانان، برخوردار گردانيد. حسن رضی الله عنه ، بهشدت از اينكه خود را در چشم و دل مردم جاي دهد، پرهيز مينمود؛ زيرا از اين ميترسيد كه اين امر، ميان او و آفرينندهاش، فاصله بيندازد؛ خداي متعال، ميفرمايد:
{ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا (٩٦)}(مريم:96)
«بيگمان كساني كه ايمان ميآورند و كارهاي شايسته انجام ميدهند، خداوند مهربان، آنان را دوست ميدارد و محبتشان را به دلها مياندازد».
رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (إذا أحب الله العبد قال لجبريل: قدأحببت فلاناً فأحبه، فيحبه جبريل علیه السلام ثم ينادي في أهل السماء: إن الله قد أحب فلاناً فأحبوه، فيحبه أهل السماء ثم يوضع له القبول في الأرض)[323] يعني: «هرگاه خداوند، بندهاي را دوست بدارد، به جبرئيل علیه السلام ميگويد: من، فلاني را دوست دارم؛ تو نيز او را دوست بدار. بدين ترتيب جبرئيل علیه السلام نيز آن بنده را دوست ميدارد و سپس در ميان اهل آسمان، بانگ برميآورد: خداوند، فلاني را دوست دارد؛ شما هم او را دوست بداريد و بدينترتيب اهل آسمان نيز آن بنده را دوست ميدارند و آنگاه مقبوليت و محبت وي، در (قلب اهل) زمين، نهاده ميشود».
بههر حال، كسي كه در پي شرافت اخروي باشد، به عزت و شرافت دنيا نيز دست مييابد؛ هرچند در پي عزت و شرافت دنيا نباشد. جاهطلبي، و تلاش و تكاپو براي دستيابي به جاه و مقام دنيا، با عزت و شرافت اخروي، قابل جمع نيست و نميتوان آن را با عزت و شرف آخرت، يكجا نمود. البته خوشبخت، كسي است كه نعمتهاي جاويد و ماندگار آخرت را بر كالاي فناپذير و گذراي دنيا، ترجيح دهد.
ابوالفتح ستي، چنين سروده است:
أمران مفترقان لست تراهما
يتشوقان لخلطة و تلاقي
طلب المعاد مع الرياسة و العلي
فدع الذي يفني لما هو باقي[324]
يعني: «رياستطلبي (و محبت جاه و مقام) و نيز طلب آخرت، دو امر متضاد و متناقضاند كه هيچگاه قابل جمع، نيستند و يكجا نميشوند؛ بنابراين نعمتها و خوشيهاي فاني و زودگذر دنيا را بهخاطر عزت و سعادت جاويدان و هميشگي آخرت، رها كن و آخرت را بر دنيا، ترجيح بده».
حسن بن علي رضی الله عنه با كنارهگيري از خلافت، به ما آموخت كه چگونه به جاه و مقام دنيا، بيرغبت باشيم و بهخاطر رضايت و خشنودي الله سبحانه و تعالی و در راستاي مصالح مسلمانان، از موقعيتهاي دنيوي دست بكشيم. آري! بدينسان، عزت و منزلت حسن رضی الله عنه ، افزايش يافت؛ حسن رضی الله عنه ، راز وارستگي و رهايي از خويشتنِ خويش را نمایان نمود. او، ايثار را معنا كرد و معلم و آموزگارِ ازخودگذشتگي گشت؛ وي، براي همهي نسلها، مدرسهي ايثار را بنا نهاد تا در آن، درس گذشتن از خود و منافع شخصي، تدريس شود و همه، اين را بياموزند كه بايد حفظ جان و خون مسلمانان و نيز وحدت و يكپارچگي آنان را بر منافع شخصي خويش، ترجيح دهند. خلاصه اينكه حسن رضی الله عنه ، معلم و بلكه مدرسهي ايثار شد و مايهي عزت و افتخار امت اسلامي در طول تاريخ گرديد و تحسين همگان را برانگيخت.
حب جاه و مقام، آنقدر در دل برخي از مردم، جاي گرفته كه بسياري از آنان، براي رسيدن به پست و مقام دنيوي، با هم رقابت مينمايند و در اين راستا، هر نيرنگ و حيلهاي را بهكار ميبندند و مال و ثروت فراواني براي نيل به جاه و مقام مورد نظر خويش، هزينه ميكنند و بدينسان جاه و مقام را بر مال و منال، ترجيح ميدهند! راستي چرا اينطور است؟ هر يك از موارد ذيل، ميتواند خاستگاه چنين رويكردي باشد:
1ـ رسيدن به مال و ثروت از طريق جاه و مقام، آسانتر از دستيابي به پست و مقام از طريق مال و ثروت ميباشد. بهعنوان مثال: عالم يا دانشمندي كه شهرت و يا جاه و مقامی دارد، بهراحتي ميتواند هرچقدر مال و ثروت كه بخواهد، از دوستدارانش، مطالبه نمايد و بهطور قطع، طرفدارانش نیز از بذل و بخشش مال و ثروت به او و یا برآورده ساختن نیازهایش، دریغ نخواهند کرد.
2ـ مال و ثروت دنيا، فناپذير است و در معرض زوال قرار دارد و هر آن، ممكن است از بين برود. در صورتي كه برخورداري از نفوذ اجتماعي، اين امكان را براي شخص، فراهم ميسازد كه از حمايت ديگران، برخوردار شود.
3ـ دستيابي به محبت و اقبال عمومي، و بهتعبيري برخورداري از موقعيت اجتماعي، بسي آسان است و چون مردم، كسي را دوست بدارند، همواره از او، بهنيكي ياد ميكنند و بدينسان نام و آوازهاش بر سرِ زبانها ميافتد و محبوبيتش، در ميان مردم، گسترش مييابد.[325]
خودخواهي و جاهطلبي، نسبت مستقيمي با هم دارند و خاستگاه بسياري از بيماريهاي روحي و رواني هستند؛ مانند: ريا، تكبر، برتريجويي بر ديگران، خودبزرگبيني، بخل، حسادت و ميل و رغبت وافر به اينكه از سوي ديگران، مورد تعريف و تمجيد قرار بگيرد و…. شخص جاهطلب، به هر خواري و ذلتي، تن ميدهد؛ جاهطلبي، نوعي بيماري دروني و رواني است و شخص مبتلا، بايد از طريق آموزههاي كتاب و سنت، به درمان اين بيماري خطرناك، همت گمارد و سلوك و رفتار تربيتي اسلام را در پيش بگيرد. آدم جاهطلب، تمام هم و غمش را براي نيل به هدفش، بهكار ميبندد و دين و كرامتش را فداي اين خواستهي نابخردانه ميكند و به هر خواري و خفتي، تن ميدهد تا رضايت مردم را جلب نمايد![326]
ابنتيميه رحمه الله در اينباره ميگويد: «افراد جاهطلبي كه در پي برتري بر ديگران هستند، افراد ضعيفالنفس و سستعنصري ميباشند كه هرچند بهظاهر در رأس قرار دارند و مردم، از آنان حساب ميبرند، اما در حقيقت، تحت تأثير طرفداران خويش هستند و همواره (براي حفظ منافع خويش) ناگزيرند بندگاني گوش بهفرمان براي مردم باشند و از آنان اطاعت نمايند».[327]
اين سخن ابنتيميه، هشدار واضحي براي تمام كساني است كه زمام امور مردم را بهدست دارند و بايد آن را آويزهي گوش خويش نمايند تا در برابر خواستهها و مطالبات نامشروع مردم، تسليم نشوند و در برابر جمهور مردم، عزت نفس خويش را حفظ كنند. حسن بن علي رضی الله عنه ، اين درس ارزنده را به ما آموخت كه برتري، در ترجيح مبادي و ارزشهاي ديني بر خواستهها و هواهاي نفساني است. چنانچه حسن رضی الله عنه در برابر كساني كه صلح با معاويه رضی الله عنه را ننگ و عار ميدانستند، واكنشي بس زيبا و نيك داشت؛ آن بزرگوار، انگيزهاش از انعقاد صلح با معاويه رضی الله عنه را حفظ وحدت مسلمانان و جلوگيري از قتال و خونريزي در جهت رضايت و خشنودي خداوند متعال، بيان نمود و سرانجام، توانست با وجود آنهمه فشار از سوي كساني كه خواهان جنگ بودند، پروژهي اصلاحي خويش را بهثمر برساند و صلح و آرامش را به جامعهي اسلامي، هديه نمايد. آري! از رهبران رباني، انتظاري جز اين نيست.
حسن رضی الله عنه از اينكه با معاويه رضی الله عنه صلح نمود، خيلي خرسند بود و هيچگاه احساس پشيماني نكرد و خودش را براي اين كار، ملامت و سرزنش ننمود؛ بلكه اقدامات حسن رضی الله عنه براي برقراري صلح، تحسين افراد آگاه و فهميده را برانگيخت و سبب خرسندي و رضايت خاطر وي گرديد؛ چراكه از زبان پيامبر صادقص، به انجام چنين كار مهمي، بشارت داده شده بود.
حسن رضی الله عنه واكنش نيك و شايستهاي با منتقدان خويش داشت؛ چنانچه زماني كه ابوعامر، سفيان بن ليل، به حسن رضی الله عنه گفت: «سلام بر تو اي خواركنندهي مؤمنان!»، حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «اي ابوعامر! اين سخن را مگو؛ من، مؤمنان را خوار نكردهام؛ بلكه نميپسنديدم كه به خاطر رياست و امارت، ميان مؤمنان، قتل و قتالي روی دهد».[328]
اين سخن حسن بن علي رضی الله عنه ، افقي وسيع و روشن، فراروي رهروان راه حق ميگشايد و مسيري هموار، پيش روي كساني مينهد كه به سوي خداوند متعال، روي آوردهاند. حسن رضی الله عنه در تمام ابعاد زندگانياش، چنين رويكردي داشت و در نظر داشتن رضايت خداوند سبحانه و تعالی ، در تمام حركات و سكناتش، نمايان بود.
0 نظرات:
ارسال یک نظر