دکتر عبدالکریم بکار
ترجمه: صلاح الدین مصلح
انسان در طول تاریخ توانایی بالایی در درک محسوسات، لذت بردن از آنها و شناختشان از خود به نمایش گذاشته است. و این توانایی چیزی را ثابت نمیکند مگر ضعف وی در درک معنویات، شادمان شدن به آنها و تلاش برای کسب آنها.
شاید راز چنین وضعیتی در این نهفته باشد که امور حسی به روشی بهتر از امور معنوی میتوانند خودشان را در معرض دید سایرین قرار دهند، یا اینکه حسگرایی انسان قویتر از معنویتگرایی او میباشد و شاید هم این امر به عرف و عادتهای مردم وابسته باشد.
بنابراین مردم قادر به دیدن شادیها و غمهای درونی ما نیستند تا بتوانند از آنها برای فشار علیه ما استفاده کنند ولی خانه، وسایل، لباس و شغل ما را براحتی مشاهده میکنند. و این مایه ی تأسف است؛ چرا که هرکس از غنای روحی برخوردار باشد احساس خوشبختی کرده و اطرافیانش را نیز به سمت خوشبختی هدایت می کند، اما زیبایی ظاهری بیش از آنکه برای صاحب خود لذتآور باشد برای دیگران لذتبخش است.
امروزه میبینیم فراوان بودن اشیای ظاهریای که ما را احاطه کرده بسیاری از ما را از توجه به تزکیهی درون و غنی کردن روح غافل ساخته است. واین در حالی است که فقر حقیقی، فقر روحی و قحطی هدف و معناست و راست گفته است حکیمی که میگوید: شخصی که مال ندارد فقیر است؛ اما فقیرتر و محتاجتر از وی شخصی است که جز مال چیز دیگری ندارد!
فقر روحی بسیاری از اوقات خودش را در احساس نیاز شدید به مال، شهرت، نفوذ، شنیدن تعریف وتمجید دیگران و انس گرفتن با آنان نمایان میسازد و طبیعی است که غنای روحی عبارتست از: “احساس قوی بینیازی درونی از همهی این چیزها”.
اصل بر این است که روحها فقیرند نه بینیاز، همانطور که اصل در مردم این است که نادانند مگر اینکه به دنبال یاد گیری و کسب علم باشند. همانطور که فرهنگ بسیاری از مردم سطحی نگر و ظاهربین میباشد، روحهای آنان نیز توخالی و فقیر است؛ زیرا اصل بر فقر روحی بوده و این برای مردم راحتتر است، اما غنای روحی نتیجهی تلاش، خستگی ناپذیری و بینش صحیح میباشد.
اگر بخواهیم انگشتمان را بر دلایل مستقیم فقرروحی بگذاریم شاید بتوان آنها را در امور زیر خلاصه نمود:
۱- غفلت از الله متعال و ضعف احساس همراه بودن وی با ما. مومن با یاد الله تعالی و راز ونیاز با وی احساس بزرگی وعظمت کرده و احساس امنیت، سلامتی و بینیازی از مردم میکند.
۲- تمام مسلمانان به این معتقد میباشند که: والاترین هدفی که شایسته است بدان بیندیشند و برایش عمل کنند، دستیابی به رضایت الله تعالی، و جایگاهی رضایتبخش دربهشت جاویدان میباشد.
ولی بیشتر مردم این هدف بزرگ را در زندگی روزمرهی شان از یاد میبرند و برای همین است که بسیاری از اشکالات و کمکاریها در قبال واجبات از آنان سر میزند. وقتی چیزی تبدیل به هدف میشود رفتار را با خود همسو گردانده و همت انسان را جمع کرده و رسیدن به آن دغدغهای همیشگی میشود.
۳- غلبهی احساس فراغت: بسیاری از ما خویشتن را از پرکردن اوقات فراغت با کارهای مهم و با ارزش ناتوان میبینند، بنابراین راهی غیر از پرکردن آن با چیزهای مضر و غیر مفید نمییابند. دلیل داشتن وقت فراغت، نبودن هدف و برنامههای پیشبردی است. گاهی وقتها احساس فراغت منبع احساس پوچی و عدم اعتماد بنفس است.
۴- سردرگمی در بکارگیری امکانات فراوان به دلیل ضعف مدیریت: اگر در اوضاع مسلمانان بنگریم، میبینیم بسیاری از آنها از مال، وقت، توان، هوش و دانش کافی برخوردارهستند اما با این وجود هیچ نبوغ یا چیز قابل توجهی از خود نشان نداده اند و این نیست مگر بدلیل اینکه آنها در مدیریت امور شخصی خویش و ساماندهی آنها به شیوهای مناسب احساس ناتوانی میکنند.
۵- ضعف فعالیت های اصلاحی و اجتماعی: ثابت شده که شخص در خلال مشارکتهایش در دعوت و اصلاح و کمکرسانی به دیگران خویشتن را شکوفا میسازد و بعضی از نیازمندیهای روحی خویش را کامل میسازد و هنگامی که به هر دلیلی از اینگونه فعالیتها محروم شود به منظور دستیابی به قدرت و فراهم نمود ن زمینهی لذت به مالاندوزی و مصرفگرایی روی میآورد و این امر، احساس کمبود روحی وی را بیشتر کرده و گاه به دنبال راههایی برای تنبیه خود میگردد.
پیامدهای فقر و کمبود روحی وحشتناک است و شاید خطرناکترین آن، براحتی دچارگناه شدن، احساس در تنگنا بودن و عدم آرامش، گوشه گیری و عزلت، و ضعف ایستادگی در برابر سختیها باشد.
بی نیازی وغنای روح پاداش زودرس کسانی است که در زمان مناسب درک کردهاند که هر آنچه از علم، توان، مال، زیبایی، نفوذ و شهرت در اختیارشان میباشد عبارت از وسایلی است که برای رسیدن به هدفی بزرگتر بکار گرفته میشوند و هنگامی که وسایل تبدیل به هدف گردند معنای آن نمیتواند غیر از یک چیز باشد و آن هم: فقدان هدف و از بین رفتن معنا برای زندگی است.
به نقل از سایت بیداری اسلامی
0 نظرات:
ارسال یک نظر