روانپزشکي در رکاب ايمان

روانپزشکي در رکاب ايمان

(إنَّمَا المُومِنُونَ الّذِينَ ءامَنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَم يَرتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أنفُسِهِم ِفي سَبِيلِ الله اُولئكَ هُمُ الصَّادِقُونَ))حجرات/15)
(مومنان واقعي تنها كساني اند كه به خدا و پيغمبرش ايمان آورده اند، سپس هرگز شك و ترديدي به خود راه نداده اند، و با مال و جان خويش در راه خدا به تلاش ايستاده اند و به جهاد   برخاسته اند. بلي آنان، در ايمان خود درست و راستگويند).
استاد سيد قطب شهيد اسلام (عليه الرحمه) در تفسير اين آيه در كتاب «في ظلال القرآن» مي گويد: پس ايمان عبارت است از باور و تصديق قلبي به خدا و رسولش.
ايمان، در يك كلمه، ضرورت زندگي انسان است. ايمان، يگانه عنصري است كه جان و روان انسان را يكپارچه تغيير مي دهد، و به گونه ديگري درمي آورد، در قالب جديدي مي ريزد و اهدافش را به كلي دگرگون مي سازد. براي بسياري از روانپزشكان با تجربيات مكرر معلوم گرديده است كه ايمان به خدا و آخرت از بزرگ ترين داروهاي مؤثر براي ريشه كن كردن بيماريهاي رواني است. بسياري از آنان براي درمان بيمارانشان از دين استمداد كرده و بهترين موفقيت ها را كسب نموده اند و شرح كارشان را در رساله ها و مقالات و كتاب ها نوشته و براي مردم منتشر كرده اند. شايد بهترين نمونه اي كه هم اكنون مي توان مثال زد روانپزشك مشهور آمريكايي دكتر «هنري لانگ» است كه روزگاري به دين موروثي خويش كافر گرديد و همه اعتقادات قديمي اش را درست مانند كسي كه نعلين خودش را از پاي در مي آورد، از خودبركند. چندين سال در الحاد بسر برد و نه به خدا ايمان داشت و نه به آخرت. وي اين كار را بنام «علم» كه آن را در ستيز با «دين» مي ديد، يا دست كم فكر مي كرد كه آن را حمايت و تأييد نمي كند، انجام داد. به گفتة وي علم    نمي تواند وجود خدا را اثبات كند، چنان كه نمي تواند وجود نداشتن او را هم ثابت كند. اين مرد كه علم او را فرسنگ ها از دين دور كرده بود، بار ديگر از راه علم به سوي دين بازگشت و شرح ماجراي خودش را در كتابي منتشر كرد. مردم چقدر كم اطلاعند نسبت به روانشناسي!. علمي كه از نظر دقت به همان مراحلي رسيد ه است كه شيمي و علوم طبيعي از يك قرن پيش به آن مراحل   رسيده اند. براي مثال تقريباً همه آن كساني كه ميليونها دلار در مطالعات مربوط به موسيقي هزينه مي كنند، راجع به اهميت و دقت تست «سيشور» كه براي كشف استعداد موسيقي فطري در وجود انسان تهيه شده است، چيزي   نمي دانند و مثالهاي ديگر.بهبود قابل ملاحظه اي در توانايي روانشناسان در جهت درك شخصيت، و تكامل بخشيدن و پيشرفت دادن آن، در پرتو تستي كه مثال زديم و بكار گرفتن آنها در درمان بيماران با درمان هاي پزشكي، پديد آمده است. تنها تست اندازه گيري  و ارزيابي شخصيت در سال 1935م بر روي نيم ميليون نفر در درمانگاهها و مدارس ايالات متحده آمريكا اجرا گرديد. اين شاخه از روانشناسي است كه كشفيات و دستاوردهايش به دگرگوني اعتقادات ديني مي انجامد. مركز كاريابي و اشتغال بيكاران در شهر نيويورك يك تست رواني را بر روي 15321 نفر مرد و زن بيكار در مدت حداكثر شانزده ماه اجرا كرد، و در پرتو همين تستها توانستند همة آن افراد را در چرخه هاي متناسب با اوضاع و احوالشان به كار بگمارند، يا آموزش مورد علاقة آنان را در اختيارشان بگذارند تا براي حرفه مطلوبشان آماده شوند. از اين تستها ما يك نتيجه بسيار مهم گرفتيم، هر چند كه در گزارش نهايي قيد نگرديد، و آن اين بود كه: كساني كه به دين پايبند هستند يا به معبدي رفت و آمد دارند، نسبت به كساني كه دين ندارند يا با هيچ معبدي سر و كار ندارند، از شخصيتي به مراتب نيرومندتر و با ارزش تر برخوردارند. مطلب را كمي وسيع تر مي كنيم و به دين برمي گرديم طبق تعريف هايي كه از دين شده، دين عبارت است از اينكه: تعاليم آسماني را گرانبهاترين گنجينة حقايق هستي بدانيم، و بدانيم كه كتاب هاي آسماني در نشانه گيري حقايق، از همة علوم كه در كنار يكديگر فراهم آيند، دقيق تر است. بنابراين ديني كه ما از آن سخن مي گوئيم «پناهگاه ضعيفان» نيست، «سلاح نيرومندان» است. ابزار كار آمد و كاربر زندگي است كه انسان را بر  مي انگيزد تا سرور جهان پيرامون خود شود، و بر آن تسلط يابد، نه آنكه طعمة جهان پيرامون خود و غلام حلقه به گوش آن باشد. فيلسوف مشهور، فرانسيس بيكن حق مطلب را ادا كرده است آنجا كه مي گويد: بخش اندكي از فلسفه، عقل انسان را به الحاد و دين ستيزي مي كشاند، اما تعمق  و ژرف نگري در فلسفه علي القاعده بايد انسان را به دين باز گرداند. جاي شگفتي نيست، اگر ببينيم دانشمندان بزرگي كه با زندگي رواني انسان سروكار دارند، چه بصورت فلسفي و نظري، و چه بصورت درماني و پزشكي، گرايش و اعتصام خويش را به عروة الوثقي (دين) اعلان كنند، و با صداي بلند مردم را به سوي دين فرا خوانند. «ويليام جيمز‌» روانشناس مشهور كه با نظريه اصالت عمل (پراگماتيسم) خويش شهرت يافته است،مي گويد: ميان ما و خدا پيوند ناگسستني برقرار است. اگر ما خودمان را تحت اشراف خداي سبحانه و تعالي قرار دهيم، همه آرزوها و خواسته هايمان تحقق خواهد يافت. همچنين مي گويد: ايمان، از جمله نيروهايي است كه ناگزير بايد در اختيار انسان باشد تا آدمي را در زندگي مدد برساند و فقدان ايمان، هشدار دهندة شخص ناتوان مانده از درگيري بازندگي است. زماني كه ويليام جيمز استاد فلسفه دانشگاه هاروارد بود؛ گفت: بهترين درمان نگراني، بي شك، ايمان است. روانپزشكان درك مي كنند كه ايمان نيرومند، و گرايش به دين و نماز است كه مي تواند نگراني ها، ترس ها و پراكندگي هاي عصبي را مقهور گرداند و بيش از نيمي از بيماري هايي كه دچار آنها هستيم را شفا دهد. سخنگوي آنان دكتر «بريل»مي گويد: انسان ديندار راستين، هرگز دچار بيماري رواني نمي شود! روانپزشكان به ما توصيه مي كنند كه ديندار باشيم تا از آتش دوزخي كه در همين زندگي دنيا برافروخته شده است در امان بمانيم ـ زخم معده، ضعف اعصاب، ديوانگي و…ـ كارشناسان و متخصصان بيماريهاي رواني، امروزه سلاحي كار آمدتر و مؤثرتر براي درمان بيمارانشان از دين و ايمان به خدا و چشم دوختن به بارش رحمت آسماني،  و گرويدن به عنايت الهي و پناهنده شدن به نيروهاي بي پايان آفريدگار هنگامي كه هر نيروي ديگري جز نيروي او آشكارا در مي ماند، نمي يابند.نخستين تجربه در بيمارستاني واقع در شهر نيويورك انجام پذيرفت. اين بيمارستان به تبهكاراني كه در اثر ابتلا به بيماريهاي رواني مرتكب جرم شده اند اختصاص داشت. تجربه از اينجا آغاز شد كه «دين» را به عنوان يك وسيله براي درمان بيماران، در كنار شوك هاي الكتريكي كه به سلولهاي مخ بيماران مي دادند، و داروهاي مسكّن و آرامبخش اعصاب، به كار گرفتند. نتيجه چمشگير بود… بيماراني كه درمانشان نزديك به محال مي نمود، از دنياي ديوانگان به دنياي عاقلان انتقال يافتند… و بيماراني كه فجيع ترين جنايت ها را مرتكب شده بودند، و به كلي فاقد اراده بودند، بر اراده و انديشه و رفتار خودشان تسلط پيدا كردند و اشك ندامت برگونه هايشان باريد، و يكپارچه اميدوار به رحمت آسماني و خداوندي شدند.

دانشمندان تسليم شدند. دست هايشان را به سوي آسمان بلند كرده به ضعف خودشان اعتراف مي كردند و به جهانيان اعلام مي كردند كه دانش به سوي ايمان دعوت مي كند. كار به روانپزشكان هم پايان نپذيرفت؛ پزشكان ديگر هم به اين نتيجه رسيدند كه اگر ايمان پزشك و ايمان بيمار دست به دست يكديگر بدهند، ديگر ترديدي نيست در اينكه زمان درمان كوتاه مي گردد و بهبودي بيمار و عافيت يافتن او نزديك مي شود. دكتر «بول ارنست ادولف» استاديار تشريح در دانشگاه سنت جونز و عضو جمعيت جراحان آمريكايي مي گويد: من دريافته ام كه وظيفه دارم معلومات پزشكي و جراحي خودم را در كنار ايمان و معرفت خودم به خدا، روي بيمار پياده كنم.

انسان ديندار راستين، هرگز دچار بيماري رواني نمي شود!

آن تحصيل كرده هايي كه در گوشه و كنار ميهن ما، به هيچ صدايي به جز صداهايي كه غرب به گوششان مي رسد، گوش فرا نمي دهند، بيايند و اين سخنان را بشنوند. شگفت اين است كه اين فريادها از كشوري برخاسته است كه از نظر پيشرفت هاي علمي و ثروت مادي و رفاه اقتصادي، در مقايسه با كشور هاي ديگر طراز اول است و در اوج قرار دارد. دانشمندان اين سرزمين چنان كه ديديم مناديان ضرورت گرايش به ايمان شدند؛ هم براي پيشگيري و هم براي درمان، هم به عنوان توشه و هم به عنوان اسلحه، هم هدايت و هم نور، هم همراه و هم دليل راه! پس بيائيد براي هميشه و با تمام توان، بدور بيندازيم، آن افسانة دروغين بزرگي را كه هنوز هم اين سوي و آن سوي، توسط انسانهاي چشم و گوش بسته و كوردل بازگو مي شود، كه «دانش با ايمان در تناقض است» يا «بشر مي تواند از ايمان بي نياز گردد» هيهات، هيهات، از آن ادعاهايي كه مي كردند.

0 نظرات:

ارسال یک نظر