جنگ زلاقه سرنوشت ساز ترين پيكار در تاريخ اندلس زمان: 12 رجب سال 479 هـ.ق






جنگ زلاقه بزرگترين و سرنوشت ساز ترين پيكار در تاريخ اسلامي اندلس محسوب مي شود. اين جنگ نقطه عطفي در حيات دولت اسلامي در اندلس به شمار مي رود. در واقع اين نبرد، سقوط دولت اسلامي اندلس را براي چند قرن به تاخير انداخت. زمينه هاي بروز اين جنگ به چند سال قبل از آن باز مي گشت؛زماني كه اختلاف و كشمكش بر سر تاج و تخت خلافت امويان اندلس به جنگ داخلي و سقوط خلافت انجاميد. به دنبال آن عهد جديدي در اندلس يعني دوره ملوك الطوايف آغاز شد. در آن دوره حكومت اسلامي پاره پاره گشته و به چندين دولت كوچك تبديل شد و در رأس هر كدام يك فرد سودجو و حريص و فرصت طلب قرار داشت كه با تكيه بر نيروي قبيله خود بر يك كشور كوچك حكومت مي كرد.

بيشتر اين حاكمان جديد در واقع از طبقه توانگران بودند كه نه جايگاه ديني قابلي در جامعه داشتند و نه از شرافت و كياستي برخوردار بودند لذا اين دسته هرگز   نماينده اسلام بعنوان يك دولت و ملت در اندلس نبودند. اين حاكمان جديد با گرفتن مالياتهاي ظالمانه از مردم، آنها را به ستوه آورده و به تدريج جامعه را فرسوده كردند. همه اين مالياتها صرف عياشيها و خوشگذراني هاي اين حكام مي شد. از سوي ديگر اين حكام براي توسعه قلمرو خود به جنگ با يكديگر مشغول شدند و هركدام در جلب حمايت و دوستي پادشاه صليبي شمال اسپانيا مي كوشيد و بسيار در برابر او ترسو و ذليل بودند. همه اين ملوك الطوائف به پادشاه صليبي اسپانيا «آلفونسوي ششم» جزيه مي دادند و بدتر از اين، هر كدام از آنها از وي براي غلبه بر امير مسلمان ديگر ياري مي جستند!!
اين حالت زار و چند دستگي كه بين امراي مسلمان اندلس وجود داشت؛ آلفونسو را تشويق كرد كه براي ريشه كن كردن اسلام از اندلس و توسعه مرزهاي اسپانيا به زمان قبل از ورود مسلمانان به آنجا اقدام كند. لذا تصميم گرفت كه يك جنگ مقدس!! براي باز پس گيري اندلس از مسلمانان به راه اندازد. در اين ميان مسلمانان غرق در غفلت و بي خبري و سرگرم كشمكش با يكديگر بودند ولي در آن طرف آلفونسو به سرعت خود را براي جنگ با مسلمانان آماده مي كرد و از تمام اروپا نيرو جمع مي كرد. ناگهان اتفاق بزرگي افتاد كه ناقوس خطر  را براي همه مسلمانان اندلس به صدا درآورد. جريان از اين قرار بود كه آلفونسو در سال 478 ه ق براي تحقق نقشه خود به حركت درآمد و ناگهان شهر طليطله (تولدو) كه شهري بزرگ و آباد بود را تصرف كرد. اين آلفونسو نخستين فرمانرواي مسيحي بود كه هنگام جنگ با مسلمانان علامت صليب بر لباس خود نصب مي كرد تا نشان دهد كه اين جنگها كاملا جنگهاي مذهبي است. دست يافتن آلفونسو بر طليطله، محرك و مشوق اصلي صليبيان براي راه انداختن جنگهاي صليبي اروپاي غربي بر ضد مسلمانان حتي در مشرق عالم اسلامي كه بيش از دو قرن طول كشيد، به شمار مي رود.

كشمكش بين اندلس اسلامي و اسپانياي صليبي وارد دور تازه اي شد. همه چيز به نفع مسيحيان به پيش مي رفت. گويا يك خيزش بزرگ صليبي در سراسر  اروپا و خاصه در اسپانيا داشت اتفاق مي افتاد. اين اوضاع، حسابي آلفونسو را به شوق آورده بود و لذا هنوز از تصرف طليطله فارغ نشده كه چشم به مملكت اشبيليه دوخت و دست اندازي به متصرفات آنرا آغاز كرد. در تعقيب اين هدف حتي نامه اي سراسر تهديد و ارعاب براي حاكم اشبيليه، معتمد بن عباد نوشت و از وي خواست متصرفات خود را به وي تسليم كند. و كوشيد وي را براي جنگ تحريك كند.

در حقيقت گناه سقوط طليطله نخست برعهده همه امراي اندلس بود كه به خواب غفلت فرو رفته بودند و غرق خوشگذراني بودند اما در اين بين خاصه معتمدين عباد كه قدرتمندترين امير ملوك الطوائف به شمار مي رفت احساس گناه مي كرد. و بيش از بقيه احساس خطر كرد همين طور همسايگان مسلمان طليطله كه سپاه توانمندي در اختيار داشتند و مي توانستند جلوي سقوط آنرا بگيرند لذا بيش از ديگران شايسته سرزنشند. معتمدين عباد حاكم اشبيليه كه اينك آلفونسو به سرزمين او چشم دوخته بود پس از مشورت با بزرگان شهر خود از تصميم گرفت از برادران مسلمان خود در آنسوي دريا يعني مرابطين و رهبر آنها يعني «يوسف بن تاشفين» كمك بخواهد. اگر چه بعضي او را از عاقبت اين تصميم ترساندند ولي معتمد بدون توجه به آن، جمله اي بر زبان آورد كه در تاريخ ثبت شده است وي گفت: «اگر چوپان شتران در صحراي آفريقا باشم براي من بهتر از اين است كه خوكهاي كاستيل را بچرانم».

معتمد، قاضي خود عبدالله بن ادهم را با نامه اي تأثر برانگيز به خدمت يوسف بن تاشفين در آفريقا فرستاد. در اين هنگام وي كه در اوج پيروزي و قدرت و ترقي بود با قوم و عشيره و علماي روحاني خود به مشورت پرداخت. همگي به اتفاق آراء نظر دادند كه بايد به ناله و زاري اندلس پاسخ مثبت داد. في الحال در تمام نقاط مغرب و شمال آفريقا نفرات خود را براي جهاد بسيج كرد. هزاران مجاهد از سراسر شمال آفريقا به او پيوستند اين سپاه عظيم از درياي خروشان مديترانه كه اينك براي عبور سپاهيان اسلام آرام گرفته بود گذشتند. همينكه يوسف بن تاشفين قدم به خاك اندلس گذاشت، به خاك افتاد و خدا را به شكرانه آن سجده كرد. اخبار عبور سپاه مرابطين به شبه جزيره اسپانيا به آلفونسو رسيد و او هم به نوبه خود از سراسر اروپا تقاضاي كمك كرد و دست از محاصره طولاني اشبيليه برداشت و راهي طليطله شد. سيل داوطلبان از فرانسه و آلمان و ايتاليا و مقر پاپ به سوي وي سرازير شدند و سپاهي گران بر وي جمع شد. دو سپاه آماده پيكاري سرنوشت ساز شدند.

دو سپاه در دشت زلاقه در دو سوي رودخانه وادي يانه (نزديك مرز كنوني پرتغال و اسپانيا) فرود آمدند. يوسف بن تاشفين قبل از جنگ طي نامه اي طبق قانون اسلام از آلفونسو خواست يا اسلام را بپذيرد يا جزيه بدهد و يا آماده جنگ شود آلفونسو با غرور و ستيزه جوئي جنگ را برگزيد و خواست كه مسلمانان را در تعيين روز جنگ فريب دهد. از اين رو طي نامه اي براي مسلمانان نوشت: «فردا روز جمعه است كه عيد شماست و پس فردا روز شنبه ،عيد يهوديان است كه وزيران و خدمت گزاران دولت ما هستند و ما بي نياز از آنها نيستيم. روز يكشنبه هم كه عيد ماست. پس روز برخورد ما و شما روز دوشنبه خواهد بود.» اين نامه را عصر روز پنج شنبه فرستاده بود و تصميم داشت كه در هنگام نماز جمعه مسلمانان را فريب داده و ناگهان بر آنها حمله كند ولي «معتمدبن عباد» متوجه شد كه وي نيرنگ زده لذا نيروهاي اسلامي از هر جهت خود را آماده مقابله نمودند.

در صبحگاه روز جمعه (12 رجب سال 479 ه) قواي مسيحي كه فكر مي كرد مسلمانان را فريب داده اند به حركت در آمد ولي ناگهان خود را در برابر نيروهاي اندلسي به فرماندهي معتمدبن عباد ديدند كه در اوج آمادگي براي مقابله قرار داشتند. دو سپاه در پيكاري عمومي و هولناك درگير شدند. مقدمه سپاه صليبي بر مقدمه سپاه مسلمانان كه از قواي اندلس تشكيل يافته بود حمله برده و به شدت تحت فشار گذاشت. تهاجم به قدري شديد بود كه قواي مسلمين را از هم پاشيد و بيشتر آنها عقب نشستند ولي معتمدبن عباد در مقابل دشمن ثابت ماند و آنقدر با جنگجويان كم تعداد خود در برابر دشمن جنگيد كه زخم هاي متعددي برداشت ولي موقعيت خود را ترك نكرد. از سوي ديگر هنوز نيروهاي مرابطون وارد صحنه پيكار نشده بودند. زيرا نقشه آنها اين بود كه تمام قواي صليبي ها را به صحنه جنگ بكشند و نيروي آنها را به تحليل برده و آنها را در يك حمله گازانبري درميان گيرند.

دريك لحظه مناسب، نيروهاي مرابطين وارد صحنه پيكار شدند و نيروهاي صليبي را در ميان خود گرفته به قسمت عقب سپاه (موخره) صليبي ها حمله كردند. كشتار سختي در اين بخش لشكرگاه آلفونسو براه انداختند. هنگاميكه آلفونسو از آنچه در لشكرگاهش اتفاق افتاده بود، آگاه شد به سرعت پيش آمد تا آنرا از خطر نابودي نجات دهد ولي در آنجا با دنباله قواي مرابطين تصادم كرد. دنباله سپاه مرابطين متشكل از چهار هزار جنگجوي سياهپوست بود كه از منطقه «غنا» بوده بي نهايت متهور و دلير بودند. وسيله جنگي آنهاخنجر و تيرهاي كوچك بود. اين گروه رعب و وحشت زيادي در دل صليبي ها ايجاد كرد و مقاومت آنها را در هم شكست. يكي از آنها توانست خود را به آلفونسو برساند و خنجري در ران او فرو برد كه در اثر آن تا آخر عمر مي لنگيد. آلفونسو با باقي مانده سپاه خود روبه فرار نهاد و فقط با صد جنگجو به طليطله رسيد. همين آلفونسو با پنجاه هزار جنگجو از آنجا خارج شده بود !!

و اينگونه اين پيكار بزرگ و سرنوشت ساز با پيروزي حتمي مسلمانان پايان يافت و براي چند قرن ديگر حضور مسلمانان و دولت اسلامي در اندلس را تضمين كرد. اين از ظرايف تاريخ است كه در مشرق عالم اسلامي و در بلاد شام صلاح الدين يوسف ايوبي جلوي پيشروي صليبي ها را گرفت و آنها را شكست داد و در مغرب عالم اسلامي يوسف بن تاشفين در برابر آنها ايستاد ولي البته شهرت عالم گير يوسف مشرق، شهرت يوسف مغرب را در سايه خود قرار داده است. عليرغم نقش بزرگي كه اين يوسف در نجات مسلمانان اندلس داشته است. و اما يك انتقاد هم بر عملكرد اين سرداران مسلمان پس از پايان جنگ كرده اند. گفته اند كه مرابطين بعد از پايان جنگ، پيكار خود را تا آزادي شهر طليطله ادامه نداند و يوسف بن تاشفين به منهدم كردن توان نظامي آلفونسو اكتفا كرد. اين غفلت در آينده نزديك ، عواقب خود را آشكار كرد.

مترجم: ابو يحيي
مصدر: سايت نواراسلام
IslamTape.Com

0 نظرات:

ارسال یک نظر