قرآن و شخصیّت حقیقی مسیح علیه السلام



 
نوشته: مصطفی حسینی طباطبایی


{ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلا نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}[1]      قرآن کریم (المائده: 19)

... به اثبات رسید که مسیح علیه السلام  هیچگاه مردم را به تثلیث فرانخواند و خود را با خدای جهان، همتا و برابر نشمرد و همة افراد بشر را (بدلیل لغزش آدم!) بطور موروثی، گناهکار ندانست و مرگ خویشتن را کفّارة گناه فطری! نپنداشت ... ولی متأسّفانه این باورهای نادرست، پس از او در میان پیروانش راه یافت و با گذشت زمان، عالم مسیحیّت را فرا گرفت. اینک می‌خواهیم بدانیم که برای پاک‌کردن این انحرافات از ذهن‌‌ها و زندگی مسیحیان، چه باید کرد؟ و شخصیّت حقیقی مسیح و اصول تعالیم او را از کجا باید شناخت؟

تناقضات اناجیل در معرّفی مسیح!
در نگاه نخستین، بدیهی بنظر می‌رسد که برای دستیابی به اصول آموزشهای مسیح و شناخت حقیقت وی، به انجیلهای موجود بنگریم و پاسخ این مسائل را از خلال آنها دریافت کنیم ولی با اندک تأمّلی در مندرجات اناجیل، درمی‌یابیم که متأسّفانه، اینراه طریقی قابل اعتماد نیست. زیرا انجیلها سخنانی متناقض از مسیح گزارش می‌کنند و چهرة اخلاقی وی را متفاوت نشان می‌دهند و خوانندة دقیق را دچار سرگردانی می‌کنند! مثلاً درانجیل مرقس و لوقا و متّی می‌خوانیم که: «وقتی عیسی عازم سفر شد، شخصی دوان‌دوان آمده در برابر او زانو زد و عرض کرد: ای استاد نیکو! من برای بدست‌آوردن حیات جاودانی چه باید بکنم؟ عیسی به او فرمود: چرا مرا نیکو می‌خوانی؟ هیچکس جز خدا نیکو نیست»[2].! چنانکه ملاحظه می‌شود مسیح علیه السلام  ازاینکه او را «استاد نیکو» بخوانند، نهی فرمود ولی با کمال شگفتی در انجیل یوحنّا می‌خوانیم که عیسی دربارة خود فرمود: «من شبان نیکو هستم»[3]. آیا شبان نیکو بلحاظ مفهوم با استاد نیکو معادل نیست؟ و آیا وصفی را که عیسی در یکجا سزاوار خویشتن ندانسته، در جای دیگر باید برخود بندد؟!
انجیلها خبر می‌دهند که عیسی، انسانی «وسیع مشرب» بود و بنابگزارش مرقس و لوقا، فرمود: «هر که ضدّ ما نیست، با ما است»[4] ولی نمی‌توان به این گزارش اعتماد نمود زیرا دوباره به گزارش لوقا و متّی می‌خوانیم که عیسی گفت: «هر که با من نیست، برخلاف من است»[5]!! آیا کدامین را باید باور کرد؟!
انجیلها، مسیح را از پریشان‌گویی منزّه می‌شمارند و سخن وی را «کلام حق» معرّفی می‌کنند امّا از یک طرف یوحنّا گزارش می‌نماید که مسیح فرمود: «اگر من برخود شهادت دهم، شهادت من راست نیست»[6]. و از سوی دیگر همین یوحنّا نقل می‌کند که مسیح گفت: «هرچند من بر خود شهادت دهم، شهادت من راست است»[7]!! کدامیک را باید پذیرفت؟!
انجیلها ادّعا دارند که سخنِ مسیح، سخنِ خدا بشمار می‌رود و وعده‌های او تخلّف برنمی‌دارد ولی از یک طرف در انجیل متّی می‌خوانیم که عیسی به دوازده شاگرد[8] خود وعده داد که آنان در روز رستاخیز بر کرسی جلال می‌نشیند و بر داوزده سبط اسرائیل داوری خواهند کرد چنانکه می‌نویسد: «عیسی ایشانرا گفت: هر آینه به شما می‌گویم: شما که مرا متابعت نموده‌اید در معاد، وقتی که پسرانسان بر کرسی جلال خود نشنید، شما نیز بر دوازده کرسی نشسته بر دوازده سبط اسرائیل داوری خواهید نمود»[9]. و از سوی دیگر در همان انجیل متّی دوباره می‌خوانیم که یکی از آن دوازده شاگرد (یعنی یهودای اسخریوطی) به عیسی خیانت ورزید و سبب دستگیری و قتل وی گردید بطوریکه عیسی دربارة او گفت: «بهتر بودی، که تولّد نیافتی»!![10]
از همین جا است که ملحدان ادّعا می‌کنند: مسیح، مردی فریبکار و گزافه‌گو بوده و برای جلب نظر افراد، وعده‌های دروغین به آنها می‌داد! آیا این افتراء زشت، مولود اعتماد به گزارش انجیلها نیست؟
باز در انجیل متّی می‌خوانیم که مسیح در مجلسی به شاگردان خود چنین نوید داد: «پسر انسان (عیسی) خواهد آمد و در جلال پدرخویش باتّفاق ملائکة خود، و در آن وقت هر کسی را موافق اعمالش جزا خواهد داد. هرآینه بشما می‌گویم که بعضی در اینجا حاضرند که تا پسر انسانرا نبینند که در ملکوت خود می‌آید، ذائقة موت را نخواهند چشید (طعم مرگ را نمی‌چشند)»![11]
ولی اینک، قرنها از آن روزگار سپری شده و همة حاضران در آن مجلس (یعنی شاگردان عیسی علیه السلام ) طعم مرگ را چشیدند ولی از آمدن مسیح و پاداش وی خبری نیست، آیا اینگونه سخنان را می‌توان در اناجیل نادیده گرفت بطوریکه از اعتبار انجیلها کاسته نشود؟
بازهم در انجیل متّی می‌خوانیم که مسیح به پطرس (یکی از برجسته‌ترین حواریّون خود) گفت:
«و من نیز تو را می‌گویم که تویی پطرس و بر این صخره، کلیسای خود را بنا می‌کنم و ابواب جهنّم بر آن استیلا نخواهد یافت و کلیدهای ملکوت آسمان را به تو می‌سپارم و آنچه در زمین‌ ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود»[12].! ولی در همین انجیل متّی دوباره می‌خوانیم که (پس از گفتن سخنان مزبور) چیزی نگذشت که مسیح از پطرس خشمناک شده و به وی گفت:
«دور شو از من ای شیطان! زیرا که باعث لغزش من می‌باشی، زیرا نه امور الهی را بلکه امور انسانی را تفکّر می‌کنی».![13]
آیا کسی که اندیشه‌اش از امور ظاهری فراتر نمی‌رفته و همچون شیطان درصدد برآمده تا مسیح را إغوا کند، چگونه در همان حال «کلیددار ملکوت آسمان» بوده است؟! آیا این تناقض‌گوییها را می‌توان به عیسای پاک نسبت داد، یا باید در اعتبار انجیلها تردید نمود؟
انجیلها نه تنها به مسیح علیه السلام ، نسبت‌های ناروا داده‌اند بلکه پیامبر پاک دیگری یحیی علیه السلام  را نیز به دروغگویی متّهم کرده‌اند! در انجیل یوحنّا آمده است که چون یحیی تعمیددهنده، دعوت خویش را آغاز کرد یهودیان از وی پرسیدند، آیا تو مسیح هستی؟ پاسخ داد: نه! «آنگاه از او سؤال کردند، پس چه؟ آیا تو إلیاس هستی؟ گفت: نیستم»[14]. همانگونه که ملاحظه می‌شود یحیی علیه السلام  آشکارا، اعلام نموده که من «الیاس» نیستم ولی در انجیل متّی می‌خوانیم که شاگردان مسیح از استاد خود پرسیدند: «پس کاتبان چرا می‌گویند که می‌باید الیاس، اوّل آید»؟ عیسی در جواب آنها فرمود: «الحال الیاس آمده است و او را نشناختند بلکه آنچه خواستند با وی کردند، بهمانطور پسر انسان نیز از ایشان زحمت خواهد دید. آنگاه شاگردان دریافتند که دربارة یحیی تعمیددهنده بدیشان سخن می‌گفت»[15].! یعنی الیاس، همان یحیی بوده است ولی بدروغ می‌گفته که من الیاس نیستم!!
انجیلها با نسبت‌دادن این دروغها و تناقضات به پیامبران خدا، اعتماد خواننده را از آنها سلب می‌کنند و شخصیّت پیامبران را به تحریف می‌کشند. با وجود این آیا می‌توانیم حقیقت مسیح و تعالیم راستین وی را از اناجیل بشناسیم؟!

راه اصلاح انجیلها
آری، مسیحیان منصف از پذیرفتن این نکته نباید خودداری ورزند که مقام حقیقی مسیح و اصول آموزشهای او را نمی‌توان از انجیلها فرا گرفت بی‌آنکه اناجیل را از پیرایه‌ها و تناقضات پاک کرد، امّا این کار عظیم چگونه میسّر است و راه آن چیست؟
بنظر ما، این مهم در شأن یک پیامبر إلهی است نه بر عهدة یک فرد عادی! زیرا که افراد عادی، مصون از لغزش‌ و اشتباه نیستند تا اجازه داشته باشند به اصلاح کتب انبیاء – که خطا در سخن آنها راه ندارد – بپردازند و چه بسا که بر تحریف کتابهای مزبور بیافزایند! بهمین دلیل، ما تردید نداریم که پس از مسیح علیه السلام ، ظهور پیامبر دیگری لازم بوده که در میان اختلافات گوناگون، حقیقت مسیحیّت را تبیین کند و چهرة راستین مسیح را نشان دهد و اصول تعالی عیسی را دور از خطاهای گزارشگران و تفسیرهای گمراهان، روشن سازد، و این شخصیّت بزرگ با هیچیک از اصلاحگران مسیحی مانند لوتر Luther و کالون Calvin و ژزف اسمیت Joseph Smith (بنیانگذار مور مونیسم) و دیگران ... منطبق نیست، زیرا که همگی ایشان از توحید خالص، دور و بیگانه بودند و الوهیّت مسیح و تثلیث و فداء و دیگر خرافات را باور داشتند و هیچکدام حقیقت مسیح را – چنانکه سزاوار بود – نشناخته و تناقضات اناجیل را اصلاح نکردند. از پیامبران مسیحی – که اشاره‌ای به آنها در کتاب «اعمال رسولان» آمده – نیز به هیچ وجه اثری در تاریخ بجای نمانده است تا بتوان در اصلاح مسیحیّت به آثار ایشان اعتماد نمود.
تنها پیامبر والامقام و مصلح بزرگی که پس از عیسی علیه السلام  ظهور کرد و به مدد وحی إلهی (قرآن مقدّس) مشکلات ادیان را برای همیشه حل نمود و حقیقت مسیح و اصول تعالیم ویرا روشن ساخت، پیامبر اسلام محمّدr بود که «خاتم پیامبران»[16] شمرده شد زیرا که اساس همة ادیان الهی، یکی بیش نیست و مهمترین چیزی که مایة تفرّق و جدایی دینها از یکدیگر شده، همان تحریفهای ناصواب و کژیهایی است که در کتب دینی راه یافته‌اند و قرآن کریم یا بیان روشن و تردید‌ناپذیر خود[17]، به همة اختلافات اساسی که در ادیان إلهی دیده می‌شود، پایان بخشیده و آنها را تکمیل کرده است، و از آنجا که در طول زمان از گزند تحریف مصون مانده[18]، به ظهور هیچ پیامبر جدیدی نیاز نیست و با تعالیم قرآنی، می‌توان کتب انبیاء (و از جمله روایات انجیلی) را اصلاح نمود و به «یگانگی در خداپرستی و دینداری» رسید، چنانکه در قرآن مقدّس می‌خوانیم:
{ تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ (٦٣)وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (٦٤)}[19].        (نحل: 63-64).
«سوگند به خدا که پیش از تو (ای محمّد) پیامبرانی بسوی امّت‌ها فرستادیم ولی شیطان اعمال آنان را در نظرشان آرایش داد و امروز برایشان ولایت دارد! و عذاب دردناکی در انتظار آنها است. واین کتاب را بر تو فرونفرستادیم مگر که آنچه را امّت‌ها درباره‌اش اختلاف کردند برای آنها تبیین کنی و (این قرآن) مایة رحمت و هدایت برای گروهی است که بدان ایمان می‌آورند».
از این رو، ملاحظه می‌کنیم که تمام اصول ایمان و اخلاق، در قرآن مجید مورد تجدیدنظر قرار گرفته و ادیان و شرایع پیشین بطور گسترده سخن رفته است و بویژه دربارة مسیح علیه السلام  و اساس تعالیم او و اختلافاتی که دربارة وی پدید آمده، آیات فراوانی در قرآن دیده می‌شود همانگونه که در سورة مریم پس از بیان حقیقت عیسی علیه السلام  می‌فرماید:
{ ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ (٣٤)مَا كَانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (٣٥)وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ (٣٦)فَاخْتَلَفَ الأحْزَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ (٣٧)} (مریم: 34-37)
«اینست عیسی پسر مریم، گفتار حقّی که دربارة آن شک می‌کنند. خدا را سزاوار نیست که فرزندی گیرد، هرگاه چیزی را فرمان دهد تنها به او می‌گوید: باش! پس موجود می‌شود. (و عیسی نیز به پیروانش گفت) که خدای حقیقی، خداوند من و خداوند شما است پس او را بندگی کنید، اینست راه راست. ولی (بعد از وی) گروهها در میان خویش اختلاف کردند، و وای بر کافران از حضور در روزی بزرگ (روز رستاخیز)»!

مسیح، آخرین پیامبر نبود!
در اینجا ممکن است برخی از مسیحیان ادّعا کنند که چون عیسی مسیح آخرین پیامبر الهی بود، بنابراین، نمی‌توان پیامبر دیگری را پذیرفت و به هدایت او، گزارش انجیلها را اصلاح کرد!
در پاسخ باید گفت که: مسیح علیه السلام  به هیچ وجه ادّعا نکرد که من آخرین پیامبر خدا هستم و پس از من هیچ رسولی نخواهد آمد. بلکه مسیح سفارش فرمود: از پیامبران دروغگو پرهیز کنید و برای آنکه پیامبر راستگو را از دروغگو تمیز دهید به ثمرات و آثار آنها بنگرید، چنانکه در انجیل متّی می‌خوانیم:
«از انبیاء دروغین برحذر باشید که در لباس میش به نزد شما می‌آیند ولی در باطن گرگان درنده‌اند. آنان را از اَعمالشان خواهید شناخت. آیا می‌توان از بوتة خار، انگور و از خار بُن، انجیر چید؟ همینطور درخت خوب، میوة نیکو ببار می‌آورد و درخت فاسد، میوة بد ... بنابراین، شما آنها را از میوه‌هایشان خواهید شناخت»[20].
یحیی علیه السلام  نیز که در عصر عیسی علیه السلام  می‌زیست هرگز ادّعا ننمود که جز مسیح هیچ پیامبری ظهور نخواهد کرد بلکه در وقت معرّفی خود، گفت: من، نه مسیح هستم و نه آن پیامبر موعود! و این سخن بطور ضمنی دلالت دارد بر آنکه پیامبر دیگری جز مسیح خواهد آمد چنانکه در انجیل یوحنّا می‌خوانیم:
«اینست شهادت یحیی وقتی یهودیان اورشلیم، کاهنان ولاویان را پیش او فرستادند تا بپرسند که او کیست؟ او از جواب‌دادن خودداری نکرد بلکه بطور واضح اعتراف نموده گفت: من مسیح نیستم! آنها از او پرسیدند: پس آیا تو الیاس هستی؟ پاسخ داد: خیر! آنها از او پرسیدند: آیا تو آن پیامبر موعود هستی؟ پاسخ داد خیر...».![21]
حواریّون مسیح هم هیچگاه ادّعا ننمودند که عیسی علیه السلام  آخرین پیامبرالهی است تنها سفارش ایشان آن بود که: مدّعیان نبوّت را بیازمایید تا راستگو را از دروغگو تشخیص دهید و این سفارش می‌رساند که آنان ظهور پیامبر دیگری را ممکن می‌شمردند چنانکه یوحنّا گفته است:
«ای عزیزان! به هر نبوّتی (الهامی) اعتماد نکنید بلکه آنها را بیازمایید تا ببینید که آیا در واقع از جانب خدا است یا نه؟ زیرا عدّة زیادی هستند که به سرتاسر دنیا رفته به دروغ نبوّت می‌کنند»[22].

قرآن و توحید مسیح!
در قرآن کریم از مسیح و مسائل مربوط به او، بارها سخن بمیان آمده است و آیات مسیح‌نمای قرآن در خلال پانزده سوره[23]، از سوره‌های مکّی و مدنی، گرد آمده‌اند. این آیه‌های تابناک آموزشهای گوناگونی را دربارة مسیح ارائه می‌دهند و سوره‌هایی همچون: مادر عیسی، میلاد عیسی، رسالت عیسی، اخلاق عیسی، دعوت عیسی، معجزات عیسی، حواریّون عیسی، پیروان عیسی، دشمنان عیسی، مرگ یا رفع عیسی ... را مطرح می سازند. از دقّت در آیات مزبور می‌توان اصول دیانت مسیح را بدرستی شناخت و خطاهای تاریخی و اعتقادی را که در مورد عیسی مسیح علیه السلام  پیش آمده، اصلاح کرد. ما در این فصل، بمناسبت موضوع اصلی کتاب خود، تنها به تعالیم توحیدی مسیح که در قرآن مقدّس بازگو شده می‌پردازیم و طرح و بسط سایر مباحث را به فرصتی دیگر وامی‌گذاریم.
هنگامیکه از مسیح علیه السلام  سخن گفته می‌شود معمولاً در سه مورد پای شرک و توحید بمیان می‌آید. یکی در آنجا که از تولّد مسیح حکایت می‌کنند، دوّم در جاییکه از معجزات عیسوی گزارش می‌کنند، سوّم در موضعی که از دعوت مسیح سخن پیش می‌آورند. و اینک باید تأمل کرد که قرآن کریم از این سه جایگاه چگونه عبور کرده است؟

قرآن و تولّد عیسی علیه السلام
از دیدگاه قرآن، دو گروه از مردم در مسئلة تولّد مسیح به لغزش افتاده‌اند، یک دسته راه تفریط پیموده و دستة دیگر راه افراط را در پیش گرفته‌اند، و قرآن مجید از انحراف هر دو گروه پرده برمی‌دارد و حقیقتِ مسئله را روشن می‌سازد. قرآن کریم، یهودیان (و همفکران ایشان) را در جانب تقصیر و تفریط نشان می‌دهد زیرا که آنها، عیسی علیه السلام  را فرزندِ نامشروع یوسف می‌پندارند و آن پیامبر پاک را به ناپاک‌زادگی متّهم می‌دارند! و قرآن مقدّس این اتّهام زشت را «بهتانی عظیم» قلمداد می‌کند و سخت به نکوهش یهودیان می‌پردازد و می‌فرماید:
{ وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيَمَ بُهْتَانًا عَظِيمًا (١٥٦)}(النّساء: 156)
«بسبب کفر ایشان و آن تهمت بزرگ که بر مریم زدند (آنانرا به عقوبت گرفتار کنیم)».
می‌توان گفت که ناشیگری انجیلها در بیان «شجره‌نامة عیسی» بر جرأت یهودیان در این تهمت ناروا افزوده است، زیرا در انجیل متّی (باب اوّل) و انجیل لوقا (باب سوّم)، سلسله نَسَب عیسی علیه السلام  به نامزد مریم یعنی یوسف می‌رسد! با آنکه بنابر عقیدة عموم مسیحیان، یوسف کمترین دخالتی در پیدایش عیسی نداشته است، و شگفت آنکه انجیلهای مزبور در نمایش شاخه‌های آن «شجره‌نامه» با یکدیگر ناسازگاری دارند! امّا قرآن کریم از یک سو عیسی را «ابن مریم» (=پسر مریم) می‌خواند[24] و هرگز نامی از یوسف (بعنوان پدر یا ناپدری عیسی) نمی‌برد و از سوی دیگر، عیسی را  (از جانب مادرش که نژاد اسرائیلی داشت) از «فرزندان ابراهیم علیه السلام » می‌شمرد و می‌فرماید:
{ ... وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (٨٤)وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ (٨٥) }(أنعام: 84-85)
«و از فرزندان او(ابراهیم) داود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) و نیکوکاران را اینگونه پاداش می‌دهیم، و زکریّا و عیسی و الیاس را که همه از صالحان بودند».
امّا بدین مسئله که چرا یهودیانِ معاصر عیسی علیه السلام  حق نداشتند وی را فرزند نامشروع یوسف یا دیگری بدانند؟ انجیل متّی چنین پاسخ می‌دهد که یوسف (نامزد مریم) در میان اطرافیان خود اعلام کرد: «فرشتة خداوند در خواب به او ظاهر شد و گفت: ای یوسف پسر داود، از بُردن مریم به خانه نترس زیرا آنچه در رحم او است از روح‌القدس است»[25].! ولی واضح است که تنها ادّعای دیدن یک رؤیا مردم را قانع نمی‌ساخت که آبستنی مریم، بدون آمیزش جنسی صورت گرفته باشد و در نتیجه، از سوء شهرت دربارة عیسی علیه السلام  جلوگیری نمی‌کرد در حالی که لازم بود مسیح موعود، به ناپاک‌زادگی متّهم و مشهور نباشد چه این آوازه، دعوت او را در آینده با مشکل مواجه می‌ساخت، زیرا در تورات (سفر تثنیه، باب 23، شمارة 2) آمده است: «حرام‌زاده داخل جماعت خداوند نشود حتی تا پست دهم أحدی از او داخل جماعت خداوند نشود».! بنابراین، سزاوار بود که تدبیر إلهی، مشکل مریم و عیسی – علیهما السّلام – را از راه دیگری – جز رؤیای یوسف – حل کرده باشد ولی آن راه، کدام طریقه بوده است؟! شک نیست که در اینجا لازم بود معجزه‌ای صورت پذیرد تا مریم مقدّس از اتّهام پاک شود. در انجیل متّی می‌خوانیم که چون عیسی علیه السلام  در فلسطین زاده شد تنی چند از مجوسیان، ستارة او را در مشرق زمین رؤیت کردند! و در پی آن ستاره به اورشلیم رسیدند و در آنجا ستارة مزبور را دیدند که بر بالای بیت لحم – زادگاه عیسی – متوقف شده است. آنگاه با شادی تمام بدرون بیت رفتند و بر عیسی سجده کردند[26]! آیا این روایت، می‌تواند به همان معجزه‌ای اشاره کند که لازم بوده برای رفع اتّهام مریم، آشکار شود؟!
بنظر می‌رسد که این داستان، ادّعای «ستاره‌شناسان کهن» را بازگو و تأیید می‌کند که عقیده داشتند هر شخصی در آسمان ستاره‌ای دارد که با تولّد او نمودار می‌شود و با مرگش پنهان می‌گردد و می‌کوشیدند تا از راه نظرکردن در ستارة هر کس، از میلاد و مرگ و رویدادهای زندگانی او خبر دهند! و امروز این تئوری، فرضیّه‌ای موهوم و بی‌ارزش شمرده می‌شود و «علم نجوم» به ستارگانی که با تولّد افراد بشر پدید آیند، عقیده ندارد و از اینرو نمی‌توان بر مبنای چنین فرضیّه‌ای، به معجزة مذکور ایمان آورد و آنرا برهان پاکدامنی مادر عیسی علیه السلام  دانست[27].
قرآن مجید از معجزه‌ای که مریم و فرزند گرامیش را تبرئه نمود بصورت دیگری یاد می‌کند و می‌فرماید که مریم علیه السلام  نوزادش را نزد قوم خود آورد و به آنها نشان داد، نزدیکان مریم از اینکه وی – بدون زناشویی رسمی – فرزندی آورده سخت بشگفتی افتادند و او را سرزنش کردند. مریم ‘ در پاسخ اتّهام ایشان خاموش ماند ولی به نوزادش که در بستر خفته بود اشاره کرد تا پُرسندگانِ مزبور، حقیقت امر را از او جویا شوند! اینکار، بر شگفتی آنان افزود و گفتند: «ما چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم»؟! ناگهان آن کودک به فرمان خدا زبان گشود و گفت:
{ ... إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا (٣٠)وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا (٣١)وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا (٣٢)وَالسَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا (٣٣)}(مریم: 30-33)
«من بندة خدا هستم، او به من کتاب داده و مرا پیامبر (خود) فرموده و هر کجا باشم مایة برکت قرار داده، و به نماز و انفاق تا هنگامی که زنده‌ام سفارش کرده است. و مرا نسبت به مادرم، نیک رفتار قرار داده و زورگو و پندناپذیر نفرموده است، و سلام (خدا) بر من باد در آنروز که زاده شدم و در آنروز که می‌میرم و در آنروز که زنده برانگیخته می‌شوم»[28].
آری، چنین معجزه‌ای که نوزادی (شاید بدون آنکه خود بفهمد) دهان گشاید و از مقام والا و رفتار آینده‌اش خبر دهد، می‌تواند او و مادرش را از هرگونه اتّهامی پاک سازد وگرنه رؤیای یوسف (بفرض آنکه روی داده باشد) نمی‌تواند ثابت کند که آبستن‌شدن مریم از راه غیرعادی بوده و أمر إلهی صورت پذیرفته است.
دراینجا ممکن است مسیحیان اعتراض نمایند که: اگر چنین معجزه‌ای رخداده بود پس چرا خبری از آن در انجیلهای چهارگانه (متّی، مرقس، لوقا، یوحنّا) نیامده است؟ پاسخ آن است که اوّلاً نویسندگان اناجیل مزبور، همة رویدادهای زندگی عیسی و معجزات او را در انجیلهای خود ثبت نکرده‌اند بدلیل آنکه در انجیل یوحنّا می‌نویسد: «کارهای بسیار عیسی بجا آورد که اگر فرداً فرداً نوشته شود گمان ندارم که جهان هم گنجایش نوشته‌ها را داشته باشد»[29]! هرچند این سخن، اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد ولی به هر صورت نشان می‌دهد که اعمال عیسی علیه السلام  بهنگام نوزادی، در «انجیل طفولیّت مسیح» که از اثار کهن مسیحیان است نقل شده چنانکه کشیش فندر در کتاب: «سنجش حقیقت» می‌نویسد: «متکلّم‌شدن مسیح در گهواره در کتاب احادیث که موسوم به انجیل طفولیّت مسیح می‌باشد، مسطور است»[30]. و چه بسیار حقایقی که در آثار پراکندة مسیحی، وجود دارد ولی در انجیلهای چهارگانه نیامده و شهرت نیافته است!
بحث قرآنی دیگری که دربارة تولّد مسیح علیه السلام  پیش می‌آید، گفتگو با مسیحیان است که زاده‌شدن عیسی را بدون پدر، مایة غلوّ و زیاده‌روی قرار داده‌اند و گمان کرده‌اند که این حادثه، بدون آنکه الوهیّت مسیح را بپذیریم، قابل تفسیر نیست! وشگفت آنکه این گروه از مسیحیان در آثار خود تصریح نموده‌اند که زاده‌شدن عیسی بدون پدر، نشانة آن است که خدای گیتی، مریم را همچون «عروسی» برگزیده و در رحم او نزول کرده است!
{ وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ (١٠٠)}(أنعام: 100)
پاپ مشهور، (1950 میلادی) در فتوای عجیب خود، به معراج مریم (Assomption) قائل شده و گفته است: «لازم بود آن عروسی که خدا به همسری گرفته بود در حجلة آسمانی منزل کند»[31].!! پاپ مذکور، علاوه بر آنکه مریم را «همسر خدا» پنداشته «مادر خدا»! نیز می‌نامد زیار که به پندار او، عیسی مسیح که همان خدای آسمانها و زمین بود، از مریم با کره متولّد شده است!
البتّه این نسبت‌های زشت و کودکانه، بسختی مورد اعتراض قرآن مقدّس قرار دارد آنچنانکه می‌فرماید:
{ وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا (٨٨)لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا (٨٩)تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا (٩٠)أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا (٩١)وَمَا يَنْبَغِي لِلرَّحْمَنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا (٩٢)إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِلا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْدًا (٩٣)} (مریم: 88-93)
«گفتند که خدای رحمن فرزندی گرفته است! بی‌شک که نسبتی، زشت و سنگین آورده‌اید! نزدیکست که آسمانها از این سخن منفجر شود و زمین شکافته گردد و کوهها درهم شکسته فرو ریزند. از آنرو که برای خدای رحمن ادّعا فرزند کرده‌اند، خداوند رحمن را نسزد که فرزندی گیرد. هیچ چیز در آسمانها و زمین نیست مگر آنکه به بندگی خدای رحمن آید».
قرآن مجید، آفریدگار بزرگ را والاتر از آن می‌داند که به «همسر گزینی» نیاز پیدا کند! تا از اینراه «فرزندی» پدید آید، و در این باره می‌فرماید:
{ بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (١٠١)} (أنعام: 101)
«پدید‌آورندة آسمانها و زمین است، چگونه او را فرزندی باشد با آنکه همسری برای وی نیست و همه چیز را او آفریده و به هر چیزی دانا است».
مسئلة تولّد مسیح از دیدگاه قرآن، بسیار ساده و منطقی حل شده است. قرآن کریم، عیسی را «آدم ثانی» می‌شمرد و همچنانکه آدم (یا نخستین موجود زنده)، به امر خدا و بدون پدر و مادر آفریده شده است، عیسی نیز به فرمان إلهی و بدون پدر پدید آمده و هیچ دلیلی وجود ندارد تا بدستاویز آن، عیسی را خدا یا فرزند (حقیقی) خدا، بدانیم و به اندیشه‌های کودکانه و تخیّلات بی‌اساس پناه بریم. قرآن مقدّس دراین باره می‌فرماید:
{ إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (٥٩)} (آل عمران: 59)
«همانا مثل عیسی نزد خدا، چون مَثَل آدم است که او را از خاک بیافرید (مایة آفرینش وی از موادّ زمینی بود) سپس به او گفت: (انسان) شو! و او (انسان) گشت».
از اینجا دانسته می‌شود که موضوع «کلمه یا لوگوس» یعنی مسئله‌ای که در مسیحیّت آنهمه دشواریها پدید آورده، در اسلام به سادگی حل شده است. آدم و مسیح، هر دو به «کلمة خدا» آفریده شده‌اند، یعنی آفرینش ایشان از راه عادی صورت نپذیرفته بلکه به «فرمان تکوینی خدا» پدید آمده‌اند و این فرمان تکوینی – همچنانکه در خطبة امام علی علیه السلام  تفسیر شده – چیزی از نوع لفظ و صوت نیست بلکه عین ایجاد و آفرینش خدا است[32]. خدا آدم را بی‌واسطه پدید آورد همچنانکه مسیح را بی‌واسطه در رحم مریم، آفرید. از این رو به مسیح علیه السلام  «کلمة الله» گفته می‌شود و این تعبیر، از باب اطلاق نام «سبب» برای «مسبّب» است، چنانکه «آفریدة خدا» را به اعتبار سببیّت، «آفرینش خدا» گویند همانگونه که در قرآن مجید می‌خوانیم:
{ هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ ...}(لقمان: 11)
«این، آفرینش خدا است پس بمن نشان دهید کسانیکه غیر از خدا هستند چه چیزی را آفریده‌اند؟».
در این آیة شریفه چنانکه ملاحظه می‌شود «خلق الله» بجای «مخلوق الله» بکار رفته است، بهمین صورت مسیح علیه السلام  را «کلمه الله» خوانند چون به سبب کلمة إلهی، آفریده شده است. بنابراین، تعبیر مزبور با توحید خالص به هیچ وجه منافاتی ندارد بهمین جهت قرآن کریم در آنجا که کلمه الله را برای عیسی علیه السلام  بکار برده در عین حال، مسیحیان را از اعتقاد به «ألوهیّت مسیح» و «تثلیث» نیز نهی کرده است، و می‌فرماید:
{ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَلا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْرًا لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلا (١٧١)}(نساء: 171)
«ای اهل کتاب، در آیین خود از اندازه درنگذرید و بر خدا جز سخن حق مگویید، همانا مسیح – که عیسی پسر مریم باشد – فرستادة خدا و کلمة او بود که آنرا بر مریم القاء کرد و روحی از جانب خدا بود[33]* پس به خدا و فرستادگانش ایمان آورید و به تثلیث قائل مشوید، (از این گفتار) باز ایستید که خیر شما در آن است. همانا خدای حقیقی، معبودی یکتا است، و از آنکه فرزندی داشته باشد پاک و منزّه می‌باشد، هرچه در آسمانها و زمین وجود دارد از آنِ او است، و خدا برای کارسازیِ (بندگانش) کافی است».
خلاصه آنکه قرآن مجید، هیچ مشکلی در تولّد عیسی  علیه السلام  نمی‌بیند و این امر را همانند دیگر آیاتِ ویژة خدا (چون آفرینش گیتی و نیز نخستین موجودِ زنده و نخستین انسان و جز اینها) می‌شمارد که با توحید حق کمترین برخوردی ندارند. در عین حال برای آنکه عموم مسیحیان – چه هشیار و چه غافل – را از غلوّ دربارة عیسی علیه السلام  باز دارد، به دلائل بسیار روشنی اشاره می‌کند، و بعنوان نمونه می‌فرماید:
{ لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَنْ فِي الأرْضِ جَمِيعًا وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (١٧)}(مائده: 17)
«براستی آنانکه گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است! حقیقت را انکار نموده‌اند، از آنها بپرس: چه کسی می‌تواند خدا را مانع شود اگر که اراده کند تا مسیح پسر مریم و مادرش و همة اهل زمین را بهلاکت رساند؟ (آری) فرمانروایی بر آسمانها و زمین و هر چه در میان آنها قرار گرفته از آنِ خدا است آنچه را بخواهد خلق می‌کند و خدا بر همه چیز توانا است».
آیا مسیحیان در برابر این پرسشِ قرآنی چه پاسخی می‌دهند؟ اگر آنان ادّعا کنند که خدای سبحان نمی‌تواند مسیح را به هلاکت افکند! در این صورت، قدرت حق را محدود پنداشته و ألوهیّت مطلقه را انکار نموده‌اند! و چنانچه اعتراف کنند که خدای متعال بدون هیچ مانعی، می‌تواند عیسی و روح‌القدس و همة زندگان را هلاک سازد، در این حال اذعان نموده‌اند که ذات إلهی، مستقل از مسیح و روح‌القدس و دیگران است و با این اعتراف، تثلیث باطل می‌شود.
باز، قرآن کریم از راهی دیگر پیش می‌آید و نشان می‌دهد که عیسی مسیح و مادرش، هر دو به موادّ این جهان نیازمند بودند و از غذاهای دنیا بهره می‌گرفتند (چنانکه در انجیلها نیز گزارش شده است[34]) و از این رهگذر، بدین نتیجه می‌رسد که آن دو همانند دیگر آفریدگان «موجوداتی وابسته» بودند و برخلاف خدای متعال که بی‌نیاز و مستقل از همه‌چیز است، نسبت به پدیدههای طبیعی، استغناء و استقلالی نداشتند و بنابراین، نمی‌توانستند در «مقام الوهیّت» شریک باشند چنانکه می‌فرماید:
{ لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ (٧٢)لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلا إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (٧٣)أَفَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (٧٤)مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلانِ الطَّعَامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الآيَاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (٧٥)}(مائده: 72-75)
«براستی آنانکه گفتند خدا یکی از اقنومهای سه‌گانه است، حقیقت را انکار نموده‌اند با آنکه هیچ خدایی جز خدای یکتا وجود ندارد و اگر از آنچه می‌گویند باز نایستند به کافرانشان عذابی دردآور خواهد رسید. آیا بسوی خدا توبه نمی‌کنند و از او آمرزش نمی‌خواهند؟ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. مسیح پسر مریم، رسولی بیش نبود که پیش از وی رسولانی گذشتند و مادرش زنی بسیار راستگو بود، هر دو غذا می‌خوردند (نیازمند و وابسته به پدیده‌های طبیعی بودند) بنگر که چگونه آیات را برای ایشان (واضح و روشن) بیان می‌کنیم سپس بنگر که چگونه آنان رویگردانی می‌کنند؟!».
و باز هم قرآن کریم موضوع دیگری را مطرح می‌سازد و نشان می‌دهد که مسیح علیه السلام  و فرشتگان إلهی، هیچکدام از «بندگی خدا» و فرمانبرداری او، خودداری نمی‌ورزیدند (چنانکه در انجیلها نیز از این موضوع به تصریح سخن رفته است[35]) قرآن از طرح این واقعیّت، ذهن خواننده را بدین نتیجه رهبری می‌کند که عیسی و روح‌القدس در مرتبة خدایی و ربوبیّت قرار نداشتند (زیرا خدای سبحان را نمی‌توان به بندگی و فرمانبرداری وصف کرد) بلکه همچون دیگر آفریدگان، در مقام عبودیّت بسر می‌بردند و در اینباره می‌فرماید:
{ لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْدًا لِلَّهِ وَلا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ ...}(نساء: 172)
«مسیح هرگز ابائی نداشت از اینکه یکی از بندگان خدا باشد و فرشتگان مقرَّب نیز (از عبودیّت خدا خودداری نمی‌ورزند)...».
بدین صورت، قرآن مجید با ذکر اشاراتی کوتاه و پرمعنی و در عین حال واضح و همه فهم، الوهیّت مسیح و روح‌القدس را نفی می‌کند و بعلاوه، براهینی استوار بر یگانگی خدا و نفی هرگونه شریک و نظیر و دستیاری برای او، ارائه می‌دهد.

معجزات مسیح علیه السلام
موضوع دیگری که مایة افراط و غلوّ دربارة عیسی علیه السلام  شده و گروه بسیاری را به گمراهی کشیده، تفسیر نادرستی است که روحانیّون عیسوی از «معجزات مسیح» به میان آورده‌اند و چنین وانمود کرده‌اند که جهان آفرینش (با همة وسعت و عظمت) در برابر قدرت و ارادة عیسی، مغلوب و مقهور بود! بنابراین، مسیح را در پهنة گیتی، «فعال لما یشاء» می‌شمرند! و از اینجا درصددِ اثبات خدایی وی برمی‌آیند! قرآن کریم، این تفسیر نادرست و تحریف‌آمیز را اصلاح می‌کند و نشان می‌دهد که معجزات مسیح همگی به «إذن خدا» صورت پذیرفته است، چنانکه از قول عیسی علیه السلام  می‌گوید:
{ ... أُبْرِئُ الأكْمَهَ وَالأبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ ...}(آل عمران: 49)
«من کور مادرزاده و یپسی گرفته را بهبود می‌بخشم و نیز مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم!».
و از قول خدایتعالی به مسیح علیه السلام  می‌گوید:
{ تُبْرِئُ الأكْمَهَ وَالأبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي ...} (مائده: 110)
«توکور مادرزاد و پیسی گرفته را به اذن من بهبود بخشیدی و مردگان را به اذن من (از گور، زنده) برون آوردی...».
و مقصود از «اذن خدا» همانگونه که پیش از این (دربارة کلمة خدا) گفتیم، لفظ و صوت نیست، زیرا الفاظ، پدید‌آورندة اعیانِ موجودات نمی‌توانند باشند بلکه مراد از إذن إلهی، فیض خدا و امر تکوینی او است چنانکه در قرآن مجید می‌خوانیم:
{ وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ...}(الأعراف: 58)
«سرزمین پاک، گیاهش به اذن خداوندگارش بیرون می‌آید».
بنابراین، هرچند ظاهراً معجزات از عیسی و به فرمان او سرمی‌زد ولی در باطن، اذن الهی جریان کار را بعهده داشت، امّا از آنجا که باطن امور از دیدگان خلق پنهان می‌ماند، مردمِ ظاهربین گمان می‌کردند (و می‌کنند!) که سررشتة کارها در دست مسیح بوده است! و برای اینکه حقیقتِ موضوع بر مردم مشتبه نگردد، پیامبران خدا بهنگام اظهار معجزات، از إذن إلهی سخن می‌گفتند یا خدا را یاد می‌نمودند و از وی مدد می‌گرفتند چنانکه در انجیلها از این موضوع مکرّر سخن رفته است[36]. و در قرآن مجید نیز بعنوان نمونه می‌خوانیم که عیسی پیش از نمایش معجزه‌ای، بدرگاه خدا عرض کرد:
{ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ} (مائده: 114)
«بارخدایا، ای خداوندگار ما، طعامی از آسمان برای ما فرود آر...».
این نکته را نیز نباید ناگفته گذاشت که: اگر گواهی قرآن مجید دربارة معجزات مسیح نبود، اثبات تحقّق آنها هرگز میسّر نمی‌شد زیرا که پیوند تاریخیِ انجیلها از روزگار مسیح علیه السلام  قطع شده و تناقضات فراوانی که در انجیلها بنظر می‌رسد، اعتماد خواننده! ازآنها سلب می‌کند. از این رو جهان مسیحیّت، برای اثبات معجزات مسیح علیه السلام ، راهی جز بازگشت به قرآن و اعتماد بدان ندارد.

قرآن و دعوت مسیح علیه السلام
سوّمین موضوعی که دستاویز مسیحیان افراطی شده، دعوت عیسی علیه السلام  است که گمان می‌کنند مردم را بسوی بندگی خود فراخوانده و از ربوبیّت خویش سخن رانده است! و ما پیش از این نشان دادیم که کمترین نشانه‌ای از قول مسیح در اینباره وجود ندارد و انجیلها در آنجا که سخنان عیسی علیه السلام  را روایت می‌کنند جز دعوت به خداپرستی گزارشی ندارند و شرک و تثلیث، از مذاهب بیگانه به مسیحیّت نفوذ کرده است. در قرآن مقدّس نیز از همین امر در خلال آیاتی چند، بوضوح سخن رفته است* و از جمله آیة ذیل، گواه این حقیقت شمرده می‌شود:
{ وَلَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَلأبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (٦٣)إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ (٦٤)فَاخْتَلَفَ الأحْزَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ (٦٥)}(زخرف: 63-65)
«و چون عیسی با دلیلهای نمایان آمد گفت: برای شما (از سوی خدا) حکمت آورده‌ام و (آمده‌ام) تا برخی از امور را که در آن اختلاف می‌کنید برایتان روشن سازم. پس، از خدا پروا کنید و مرا فرمان برید. همانا خدای یگانه، خداوند من و خداوند شما است او را بندگی کنید، اینست راه راست. سپس گروهها (در امر عیسی) بایکدیگر اختلاف کردند[37] و وای بر ستمکاران از عذاب روزیکه دردآور است».
و بدیهی است که این اختلافات را علمای مسیحی بنیان نهادند، نه عوام ایشان که جز تبعیّت و تقلید محض از علماء، راهی نمی‌پیمودند هر چند عوام نیز در انحراف از توحید إلهی و آیین پاک او مقصّر و گناهکار بودند همانگونه که قرآن مقدّس آنان را بر این کجروی نکوهش می‌کند و می‌فرماید:
{ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لا إِلَهَ إِلا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ }(توبه: 31)
«علمای دینی و راهبان خویش و مسیح پسر مریم را بجای خدای یکتا به خدایی گرفتند در حالی که مأمور بودند تنها یک خدا را بندگی کنند که هیچ معبودی جز او نیست و از آنچه شریکش می‌پندارند منزّه است».
و در آثار کهن مسلمین آمده که از پیامبر اسلامr پرسیدند: چگونه مسیحیان، علماء و راهبان خویش را به خداوندی پذیرفته‌اند با آنکه برای ایشان نماز نمی‌گزارند؟ پیامبر صلی الله علیه  آله و سلم فرمود:
«کانوا یحلون لهم ما حرم الله فیستحلونه ویحرمون ما أحل الله لهم فیحرمونه!»[38].
یعنی: «آنچه را که خدا برایشان ممنوع ساخته بود، علما و راهبان آنها روا شمردند و مسیحیان نیز پذیرفتند و آنچه را که خدا برایشان روا داشته بود، علماء و راهبان ایشان منع نمودند و مسیحیان نیز قبول کردند!».
بنابراین، شرک عوام مسیحی، به تفسیر پیامبر ارجمند اسلام، شرک در طاعت و پذیرشِ بدعت بوده است، همانگونه که اندیشه‌های پولس را در ترک شریعت، از دل و جان قبول کردند! و البته مسیح علیه السلام  و حواریّون پاکدل او، از این کجرویها منزّه و برکنار بودند و از این رو قرآن مجید با بیان شکوهمند و پُرجاذبة خود، صحنه‌ای از روز رستاخیر را نشان می‌دهد که در آنجا، مسیح علیه السلام  به پیشگاه خداوند متعال عرض خواهد کرد:
{ مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (١١٧)إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (١١٨)}(مائده: 117-118)
«(خداوندا) من به آنان (پیروانم) چیزی نگفتم جز آنچه تو مرا بدان فرمان دادی که: خدا را بندگی کنید که خداوندگار من و خداوندگار شما است، و بر ایشان گواه بودم تا زمانیکه در میانشان بسر می‌بردم ولی آنگاه که مرا وفات دادی تو خود بر آنان نگاهبان بودی و تو بر هر چیزی گواهی (نه من!). اگر ایشان را کیفر دهی، بندگان تو هستند و اگر آنها را بیامرزی، همانا تو پیروزمند و فرزانه‌ای»[39].
در اینجا ما به رسم خیرخواهی به همة مسیحیان جهان – از عالِم و عامی – پیام می‌دهیم که انصاف را وجهة همّت سازند و تعصّبِ ناروا را بکنار نهند و در این رساله، از سر دشمنی ننگرند و آنرا با ترازوی خرد بسنجند و در محکمة وجدان بداوری ببرند و زیانهای فراوانی را که تثلیث و انحراف از شرایع إلهی ببار آورده، بیاد آرند و به فساد روزافزون در سرزمینهای خود بنگرند و پیام تازة خدا (یعنی اسلام) را که برای اصلاح مسیحیّت آمده، بدست فراموشی نسپرند، در قرآن کریم می‌خوانیم:
{ لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ (٨٢)وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ (٨٣)وَمَا لَنَا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ (٨٤)فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِينَ (٨٥)وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ (٨٦)} (مائده: 82-86)
«یهودیان و مشرکان را در دشمنی با کسانی که ایمان آورده‌اند از همه کس سخت‌تر می‌یابی، و آنان را که گویند: ما نصرانی[40] هستیم مهربانترین افراد نسبت به مؤمنان می‌یابی زیرا که برخی از ایشان، کشیشان و راهبانِ (پاکدل) هستند که تکبّر نمی‌ورزند. و چون (پیامی) را که به رسول ما نازل شده بشنوند، می‌بینی که چشمانشان در پی شناخت حقیقت از اشک لبریز می‌شود می‌گویند: ای خدای ما، ایمان آوردیم پس ما را در زمرة شهادت‌دهندگان بنویس. و چرا به خدا و حقیقتی ایکه بسوی ما آمده ایمان نیاوریم؟ با آنکه آرزو داریم خدایمان، ما را در زمرة صالحان درآورد؟ به پاداش این سخن که گفتند خدا، آنان را بهشت‌هایی دهد که بر زمینشان نهرها روانست، جاودانه در آنها بسر برند، و اینست پاداش نیکوکاران. و آنان که انکار ورزیده و آیات ما را تکذیب کردند آنها، اهل دوزخند».
{ وَالسَّلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى }(طه: 47)
«و درود بر کسی که قدم در راه هدایت نهاد».

ایران، تجریش: مصطفی حسینی طباطبایی




















[1]- «ای اهل کتاب! رسول ما بهنگام سستیِ دعوتِ رسولان، بسوی شما آمده (و حقایق دین را) برایتان روشن می‌کند...».
[2]- مرقس، باب ب10، شماره 17 و 18 و لوقا، باب 18، شماره 18 و 19 و متّی، باب 19، شماره 16 و 17.
[3]- یوحنّا، باب 10، شماره 14.
[4]- مرقس، باب 9، شماره 40 و لوقا، باب 9، شماره 50.
[5]- متّی، باب 12، شماره 30 و لوقا، باب 11، شماره 23.
[6]- یوحنّا، باب 5، شماره 30.
[7]- یوحنّا، باب 8، شماره 14.
[8]- نامهای این داوزده شاگرد، در انجیل متّی باب 10، شماره 2 تا 4 و در انجیل لوقا، باب 6، شماره 14 تا 16 آمده است.
[9]- متّی، باب 19، شماره 28.
[10]- متّی، باب 26، شماره 24.
[11]- متّی، باب 16، شماره 27 و 28.
[12]- متّی، باب 16، شماره 18 و 19.
[13]- متّی، باب 16، شماره 23.
[14]- یوحنّا، باب 1، شماره 21.
[15]- متّی، باب 17، شماره 12 و 13.
[16]- چنانکه در قرآن (سورة الأحزاب، آیه 40) می‌خوانیم:{ مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ } یعنی: «محمّد، پدرهیچیک از رجال شما نیست، امّا فرستاده خدا و آخرینِ پیامبران است...».
[17]- چنانکه در قرآن (سورة البقرة، آیه 2) آمده است: { ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ } یعنی: «ما خود این ذکرِ (مبارک) را فرو فرستادیم و خود نگهبانش هستیم».
[18]- چنانکه در قرآن (سورة الحجر، آیه 9) وعده داده شده است: { إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (٩)} یعنی: «ما خود این ذکرِ (مبارک) را فرو فرستادیم و خود نگهبانش هستیم».
[19]- در این باره به آیات 13 تا 17 از سورة الشّوری نیز نگاه کنید.
[20]- انجیل متّی، باب 7، شماره 15 تا 20.
[21]- انجیل یوحنّا، باب 1، شماره 19 تا 22.
[22]- رساله اوّل یوحنّا، باب 4، شماره 1.
[23]- این پانزده سوره عبارتند از سوره‌های: مریم، الأنعام، لالشّوری، الزّخرف، الأنبیاء، المؤمنون (که همگی مکّی‌اند و) البقرة، آل عمران، الأحزاب، النّساء، الحدید، التّحریم، الصّفّ، المائدة، التّوبة (که از سور مدنی‌اند.)
[24]- به سوره‌های: البقرة، آیات 87 و 253 و آل عمران، آیه 54 و النّساء، آیات 157 و 171 و المائدة، آیات 46، 78، 110، 112، 114، 116 و مریم، آیه 34 و الأحزاب، آیه 7 و الزّخرف، آیه 57 و الحدید، آیه 27  الصّفّ، آیه 6 و 14 رجوع شود.
[25]- انجیل متّی، باب 1، شماره 20.
[26]- انجیل متّی، باب 2، از شماره 1 تا 14.
[27]- در آثار مسلمانان آمده است که علی علیه السلام  هنگامیکه به پیکار با «خوارج» می‌رفت شنید که منجّمی می‌گوید: «اگر در این لحظه حرکت کنی، بیم دارم که به مقصود دست‌نیابی و این آگاهی را از طریق علم نجوم یافته‌ام»! امام پاسخ داد: «فمن صدقک بهذا فقد کذب القرآن!» یعنی: «هر کس تو را در اینباره تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده است»! آنگاه یاران خود را از آموختن چنین موهوماتی که در علم نجوم جایی ندارد، نهی نمود و «بنام خدا» فرمانِ حرکت داد. (نهج‌البلاغه، خطبه 79).
[28]- قرآن کریم از آنجا که بزبان عربی نازل شده ناگزیر، سخن عیسی علیه السلام  را به عربی گزارش می‌کند وگرنه واضح است که مسیح به زبان قوم خود تکلّم نموده است.
[29]- انجیل یوحنّا، باب 21، شماره 25.
[30]- سنجش حقیقت، اثر فندر، صفحه 233.
[31]- به کتاب: «پاسخ به ایّوب» اثر کارل گوستاویونگ، ترجمه فؤاد روحانی (بنگاه ترجمه و نشر کتاب) صفحه 207 نگاه کنید.
[32]- در خطبه امیرالمؤمنان علیه السلام  می‌خوانیم: «إنّما کلامه سبحانه فعل منه» (نهج‌البلاغه، خطبه شماره 186) یعنی: «کلام خداوند پاک در مقام تکوین، همان عمل حقتعالی یا آفرینش او است».
* یعنی: روحی که از سوی خدا (نه از مجاری طبیعی) آفریده شد همچون آدم نخستین... .
[34]- در انجیل لوقا، باب 7، شماره 24 می‌خوانیم: «پسر انسان (مسیح) آمد، او هم می‌خورَد و هم می‌نوشد...».
[35]- در انجیل متّی، باب 2، شماره 18 درباره عیسی از قول خدایتعالی آمده است: «اینست بنده من که او را برگزیده‌ام» و ذکر عبادت و سجده و تضرّع مسیح بدرگاه خدا نیز در مواضع گوناگون از انجیلها دیده می‌شود. و در انجیل لوقا، باب 1، شماره 19 می‌خوانیم که فرشته خدا (روح‌القدس) به زکریّای نبیّ گفت: «من جبرائیل هستم که در حضور خدا می‌ایستم و فرستاده شده‌ام که با تو صحبت کنم» و مراد از ایستادن در حضور خدا، آمادگی برای اجرای امر و فرمانبرداری از حقتعالی است.
[36]- در انجیل لوقا، باب 5 شماره 17 می‌خوانیم «او (عیسی) با قدرت خدا بیماران را شفا می‌داد». و در انجیل یوحنّا، باب 11، شماره 41 آمده است که مسیح پیش از زنده‌کردنِ مردم بنام ایلعازر، گفت: «ای پدر، تو را شکر می‌کنم که سخن مرا شنیده‌ای، من می‌دانستم که تو همیشه سخن مرا می‌شنوی ولی بخاطر کسانیکه اینجا ایستاده‌اند این را گفتم تا آنها ایمان بیاورند که تو مرا فرستاده‌ای. پس از این سخنان، عیسی با صدای بلند فریاد زد: ای ایلعاز بیرون بیا! آن مُرده ... بیرون آمد».
*- در سوره توبه، آیه 30 می‌خوانیم: { وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ ...} یعنی: «یهودیان گفتند که عزیر (عزرای کاهن) پسر خدا است! و نصرانیان نیز گفتند که مسیح پسر خدا است! این ادّعای آنان است که بزبانهای خود می‌آورند (و حقیقتی در آن وجود ندارد) در این گفته، با سخن کافرانِ پیشین همانندی می‌ورزند (از آنان تقلید می‌کنند!)...».
[37]- مقصود، قوم یهود و نیز فرق مسیحی است (همچون نسطوریان و ملکائیان و یعقوبیان و ...) که پس از عیسی علیه السلام  تحت تأثیر مذاهب شرک، در باره مسیح و دعوتش دچار اختلاف شدند.
[38]- نفسیر طبری (جامع‌البیان فی تأویل آی القرآن) ذیل آیه 31 از سورة التّوبة.
[39]- این آیه شریفه نشان می‌دهد که مسیح علیه السلام  پس از وفات خود، مراقبت و نظارتی بر پیروانش ندارد بنابراین، آنچه در پایان انجیل متّی آمده که عیسی پس از مصلوب‌شدن، دوباره زنده گشت و به حواریّون خود فرمان داد که: «رفته و همه امّت‌ها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم أب و ابن و روح‌القدس تعمید دهید... واینک من تا انقضای عالم همراه شما می‌باشم»! نادرست است و باید آنرا براهنماییِ قرآن کریم، اصلاح نمود بویژه که حواریّون مسیح تا انقضای عالم در دنیا باقی نماندند تا عیسی، همراه و نگاهبان آنها باشد! به سوره مائدة، آیه 109 { يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ...} نیز نگاه کنید که این عدم نظارت را به همه رسولان الهی تعمیم داده است.
[40]- نصرانی یا ناصری لقب کسانی است که به ناصره (شهری که عیسی علیه السلام  دورانِ کودکی را در آنجا گذرانید) منسوب باشند. (به قاموس کتاب مقدّس، اثر هاکس، صفحه 865 نگاه کنید).
 

به نقل از كتاب: دعوت مسیحیان به توحید در پرتو تعالیم قرآن و انجیل، اثر ارزشمند مصطفی حسینی طباطبایی
 

0 نظرات:

ارسال یک نظر