عقیده امام شافعی رحمه الله




تألیف: محمد بن عبدالرحمن الخمیس


أ- عقیده امام شافعی درباره توحید:
1- بیهقی از ربیع بن سلیمان روایت کرده که: (شافعی گفته: هر کس به خدا یا به یکی از اسماء الهی قسم خورد، سپس قسمش را بشکند کفاره قسم بر او واجب است و هر کس به چیزی غیر از خدا قسم خورد مثل اینکه بگوید: قسم به کعبه یا قسم به پدرم، قسم به جانم، قسم به فلان و فلان ... سپس قسمش را بشکند کفاره ای ندارد، و قسم خوردن به غیر خدا زشت است و بر مبنای این فرموده رسول خدا از آن نهی شده است: «إن الله عزوجل نهاکم أن تحلفوا بآبائکم فمن کان حالفاً فلیحلف بالله أو لیسکت»: (خداوند عزوجل شما را از قسم خوردن  به پدرانتان نهی کرده، هر کس قسم می‏خورد به خدا قسم خورد یا ساکت باشد).[1]
و دلیل این مسئله را شافعی چنین توضیح داده که چون اسماء خداوند مخلوق نیستند پس قسم خوردن به آنها جایز است، و هر کس به آنها قسم خورد سپس قسمش را شکست باید کفاره قسم دهد.[2]
2- ابن القیم در کتاب (اجتماع الجیوش الاسلامیة) از امام شافعی روایتی را نقل کرده که ایشان فرموده‏اند : (سخن در مورد سنتی که من بر آن هستم و یارانمان – اهل حدیث – را نیز بر آن دیده ام (کسانی که آنها را دیده ام و از آنها سنت رسول خدا (ص) را گرفته ام اشخاصی چون سفیان و مالک و غیر آنها) این است که: شهادت دادن به اینکه هیچ معبودی به غیر از خداوند شایسته پرستش حقیقی نیست و محمد فرستاده خداست و خداوند بر عرش در آسمان قرار دارد، به مخلوقاتش هر گونه بخواهد نزدیک می‏شود و خداوند هر طور بخواهد به آسمان دنیا پائین می‏آید).[3]
3- امام ذهبی از مزنی روایت کرده که: (با خود گفتم: تنها کسی که می تواند شبهات و مشکلات مرا در مسئله توحید صحیح از دل و درونم خارج کند، شافعی است. به سویش روانه شدم و او در مسجد مصر بود وقتی در مقابلش زانو زدم گفتم: سؤالی در مورد توحید به خاطرم خطور کرده، دانستم که هیچ کس علم تو را و آنچه را که نزد توست ندارد. شافعی ناراحت شد، سپس گفت: آیا می‏دانی کجا هستی؟ گفتم: بله، گفت: این جایی است که خداوند فرعون را در آن غرق کرد، آیا به تو ابلاغ شده که پیامبر (ص) دستور داده در این مورد سؤال کنی (منظور سؤال در مورد خداوند)؟ گفتم: نه، گفت: آیا صحابه در مورد آن سؤال کردند؟ گفتم: نه، گفت: آیا می‏دانی چند ستاره در آسمان است؟ گفتم: نه، گفت: جنس ستاره ای از آنها یا زمان طلوع و غروبش را یا از چه چیزی خلق شده را می‏دانی؟ گفتم: نه، گفت: پس وقتی چیزی را که تو می‏بینی و تو را بر خلقتش راهنمایی می‏کند نمی‏شناسی، چگونه در مورد علم خالقش صحبت می‏کنی؟ سپس از من سؤالی از وضو کرد، ندانستم و اشتباه جواب دادم، آن را به چهار شکل دسته بندی کرد، و من هیچ یک از اشکالش را ندانستم. سپس گفت: چیزی که تو در روز 5 بار به آن نیاز داری – وضو گرفتن – علمش را ترک کرده ای و مکلف به دانستن علم خالق شده‏ای، زمانی که چیزی در مورد خداوند به خاطرت خطور کرد به این فرموده خداوند برگرد: { وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ (١٦٣)إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ ... (١٦٤)} (بقره/163-164) (و خدای شما، خدای یگانه ای است، هیچ معبودی به غیر از او که بخشاینده و مهربان است شایسته پرستش حقیقی نیست و حقیقتاً در خلقت آسمانها و زمین و ...) و با نگاه به مخلوق بر وجود خالق استدلال کن و خودت را در آنچه که عقلت به آن نمی‏رسد به سختی و تنگی مینداز).[4]
4-  ابن عبدالبر از یونس بن عبدالاعلی روایت کرده که: (شنیدم شافعی را که می‏گفت: زمانی که شنیدی مردی می‏گفت: اسم غیر از مسمای آن و اشیاء غیر از وجود ظاهری آن است، شهادت بده که او کافر است).[5]
5- امام شافعی در کتاب (الرسالة) می‏گوید: (و الحمد لله... کسی که او آنچنان است که خودش را به آن وصف کرده و بالاتر از آنچه که مخلوقاتش او را به آن وصف می‏کنند قرار دارد).[6]
6- امام ذهبی در کتاب (السیر) از شافعی روایت کرده که: (شافعی فرموده: صفاتی را که قرآن به آنها اشاره کرده و در سنت ذکر شده برای خداوند ثابت می‏دانیم و قبول داریم، و هرگونه تشبیه را از خداوند نفی می‏کنیم همچنان که خودش نیز نفی کرده: { لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ } (شوری/11) (چیزی مثل او نیست).[7]
7- ابن عبدالبر از ربیع بن سلیمان روایت کرده که: { كَلا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ } (مطففین/15) (بله، حقیقتاً آنها در آن روز – قیامت – از دیدن پروردگارشان محروم و بی نصیبند)، فرمود: از این آیه دانستیم که دسته ای در روز قیامت محروم نمی‏مانند و خداوند را می‏بینند و برای دیدن خداوند به آنها ظلم نمی‏شود).[8]
8- لالکائی از ربیع بن سلیمان روایت کرده که: (مهمان محمد بن ادریس شافعی بودم که نامه‏ای از صعید – نام محلی است – برایش آورده شد و در آن از شافعی در مورد آیه { كَلا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ } المطففين: ١٥  (هرگز! قطعاً ایشان در آن روز از پروردگارشان محروم و مطرودند) سؤال شده بود، شافعی در جواب گفت: وقتی آنها در آن حالت عذاب و سختی از رؤیت خداوند محرومند این خود دلیلی است بر اینکه انسانها خداوند را در حالت رضایت خداوند از آنها می‏بینند. ربیع گفت: به شافعی گفتم: ای ابوعبدالله این چنین می‏گویی؟ شافعی گفت: بله و به همین منوال خدا را می‏پرستم).[9]
9- ابن عبدالبر از جارودی روایت کرده که: (نزد شافعی اسم ابراهیم بن اسماعیل بن علیة به میان آمد، شافعی گفت: من با او در همه چیز مخالفم، و درباره لا إله إلا الله مثل او سخن نمی‏گویم، بلکه من می‏گویم، هیچ معبودی به غیر از خدایی که با موسی (ع) از پشت حجاب سخن گفت: شایسته پرستش حقیقی نیست و ابراهیم می‏گوید: هیچ معبودی به غیر از خدایی که سخن را خلق کرد تا موسی (ع) آن را از پشت حجاب بشنود، شایسته پرستش حقیقی نیست).[10]
10- لالکائی از ربیع بن سلیمان روایت کرده که: (شافعی می‏گوید: هر کس بگوید قرآن مخلوق خداوند است، کافر است).[11]
11- بیهقی از ابی محمد زبیری روایت کرده که: (مردی به شافعی گفت: در مورد قرآن به من بگو آیا خالق است؟ شافعی گفت: نه، مرد گفت: آیا مخلوق است؟ شافعی گفت: نه، مرد گفت: مخلوق نیست؟ شافعی گفت: بله، مرد گفت: دلیلت بر مخلوق نبودن قرآن چیست؟ شافعی سرش را بلند کرد و گفت: اقرار می‏کنی به اینکه قرآن کلام خداست، مرد گفت: بله، شافعی گفت: خداوند متعال درباره قرآن فرموده: { وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ... (٦)}  (توبه/6) (هرگاه یکی از مشرکان بر تو پناه آورد، او را پناه بده، تا سخن خداوند را بشنود) و { ... وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا (١٦٤)} (نساء/164) (و خداوند حقیقتاً با موسی سخن گفت). شافعی گفت: آیا اقرار می‏کنی به اینکه خداوند بوده و کلامش نیز از قدیم بوده؟ یا اینکه خداوند بوده و کلامش نبوده؟ مرد گفت: خداوند بوده و کلامش نیز بوده است. زبیری می‏گوید: شافعی تبسمی‏ کرد و گفت: ای کوفیان، حقیقتاً شما با سخن بزرگ و خطرناکی پیش من آمدید، زمانی که اقرار کردید به اینکه خداوند از اول بوده و کلامش بعداً بوجود آمده، پس کلام از کجا نشأت گرفته: کلام خداست یا غیر خداست، یا جدا از خداست، یا نزد خداست؟ زبیری می‏گوید: مرد ساکت شد و از مجلس خارج شد).[12]
12- در قسمتی از اعتقاداتی که به امام شافعی نسبت داده شده – از روایت ابی طالب عشاری – چنین آمده که: (در مورد صفات خداوند عزوجل و آنچه که شایسته است به آن ایمان آورده شود از شافعی سؤال شد، و در جواب گفت: خداوند تبارک و تعالی دارای اسماء و صفاتی است که در کتابش آمده و پیامبرش (ص) امتش را به آن خبر داده، و برای هیچ یک از مخلوقات خداوند در حالی که حجت بر او اقامه شده و قرآن بر آن نازل شده و حدیث پیامبر (ص) در مورد آن نزدش به صحت رسیده جایز نیست که عقیده ای خلاف این داشته باشد، چون اگر بعد از اقامه حجت بر او، مخالف اسماء و صفات خداوند باشد کافر به خداوند عزوجل خواهد بود ولی قبل از اقامه حجت – از حیث خبر – بر او، معذور به جهل است، چون دانستن این موضوع با عقل و تفکر و‏اند یشیدن و ... ممکن نیست و درک نمی‏شود. و از جمله این اسماء و صفات اخبار خداوند عزوجل مبنی بر اینکه او سمیع است و دارای دو دست می‏باشد { ... بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ ...}: (بلکه دو دست خداوند بازند) (مائده/64) و برای او دست راستی وجود دارد {...وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ ...} : (و آسمانها با دست راست او درهم پیچیده می‏شوند) (زمر/67) و خداوند دارای صورت است { ... كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلا وَجْهَهُ ...}: همه چیز جز صورت خداوند فانی و نابود می‏شود) (قصص/88) و { وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَالإكْرَامِ (٢٧)} : و تنها صورت پروردگار با عظمت و ارجمند تو می‏ماند) (الرحمن/27) و خداوند دارای پا است و پیامبر (ص) می‏فرماید: (حتی یضع الرب عزوجل فیها قدمه: تا زمانی که خداوند عزوجل پایش را در جهنم قرار می‏دهد)[13] و در مورد کسی که در راه خداوند کشته شده پیامبر (ص) می‏فرماید: (لقی الله عزوجل و هو یضحک الیه: در حالی خداوند عزوجل را ملاقات می‏کند که خداوند به او می‏خندد)[14] و طبق خبر رسول خدا (ص) خداوند هر شب به آسمان دنیا فرود می‏آید و اینکه خداوند یک چشم نیست، زمانی که در مورد دجال از پیامبر (ص) سؤال شد، فرمود: (إنه أعور و إن ربکم لیس بأعور: دجال یک چشم است ولی پروردگارتان یک چشم نیست)[15] و مؤمنان خداوند را در روز قیامت با چشمانشان خواهند دید، همچنان که ماه شب چهارده را در دنیا می‏بینند. طبق فرموده رسول خدا (ص) خداوند دارای انگشت است: (ما من قلب إلا هو بین أصبعین من أصابع الرحمن عزوجل: هیچ قلبی نیست مگر اینکه بین دو انگشت از انگشتان خداوند بخشنده عزوجل وجود دارد – یعنی خداوند هر گونه بخواهد آن را دگرگون می‏کند -).[16]
این معانی که خداوند عزوجل خودش را به آنها توصیف کرده و رسولش (ص) نیز در احادیث خداوند را به آنها توصیف کرده حقیقتشان به وسیله عقل و تفکر و‏اندیشیدن درک نمی‏گردد و هیچ کس هم به دلیل جاهل بودن به آنها تکفیر نمی‏شود مگر بعد از اینکه خبری در این باره به او رسیده باشد. و اگر در این باره خبری بیاید  که در فهم و ‏اندیشیدن در مقام مشاهده قرار گیرد، واجب است که شنونده‏ای به حقیقت آن ایمان آورد و آن گونه که آن را از رسول خدا (ص) دیده یا شنیده، بر آن شهادت دهد.
و این صفات را برای خدا ثابت می‏کنیم و آنها را حق می‏دانیم و هر گونه تشبیهی را در این باره رد می‏کنیم، همچنان که آن را از ذات خداوند رد می‏نمائیم. { ... لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (١١)}: (هیچ چیزی مانند خداوند نیست و او شنوا و بیناست). (شوری/11).

ب) عقیده امام شافعی در مورد قضا و قدر
1- بیهقی از ربیع بن سلیمان روایت می‏کند که: (از شافعی در مورد قدر سؤال شد، گفت:
ما شئت کان و إن لم أشأ
و ما شئت إن لم تشأ لم یکن
خلقت العباد علی ما علمت
ففی العلم یجری الفتی و المسن
علی ذا مننت و هذا خذلت
و هذا أعنت و ذا لم تعن
فمنهم شقی و منهم سعید                       
و منهم قبیح و منهم حسن[17]
(هر چه بخواهی – خدا – می‏شود  هر چند که من نخواهم و هر چه بخواهم اگر تو نخواهی نمی‏شود.
بندگان را بر آنچه دانستی خلق کردی و در علم ازل، جوان و پیر بودند.
یکی را انعام به نعمت کردی و دیگری را پست و خوار گرداندی، یکی را یاری رساندی و دیگر را محروم کردی.
بعضی از بندگان نگون بخت شدند و بعضی خوشبخت، بعضی زشت گردیدند و بعضی زیبا).
2-بیهقی در مناقب شافعی آورده که شافعی گفته: (خواست و اراده انسانها به سوی خداوند بر می‏گردد و خواست و اراده ای ندارند مگر آنکه خداوند خالق جهانیان داشته باشد، انسانها خالق اعمالشان نیستند، بلکه خداوندی که خالق انسانهاست، خالق اعمالشان نیز می‏باشد. و قدر – چه خیر و چه شرش – از طرف خداوند عزوجل است، و عذاب قبر، سؤال از اهل قبور، مبعوث شدن، حساب روز قیامت، بهشت و جهنم و ... که در احادیث و روایات از آنها بحث شده همگی حقیقت دارند).[18]
3- لالکائی از مزنی روایت می‏کند که: (شافعی گفت: می‏دانی قدری کیست؟ کسی است که می‏گوید خداوند هیچ چیزی را خلق نکرده تا به آن عمل شود).[19]
4-بیهقی از شافعی روایت می‏کند که: (قدریه کسانی هستند که رسول الله (ص) در حق آنها می‏فرماید: (هم مجوس هذه الأمة: آنها مجوس امت اسلامی‏هستند)[20] کسانی‏  که می‏گویند، خداوند تا زمانی که معصیتی روی ندهد از آن خبر ندارد).[21]
5-بیهقی از ربیع بن سلیمان از شافعی روایت می‏کند که شافعی خواندن نماز پشت سر شخص قدری را مکروه می‏دانست.[22]

ج) عقیده امام شافعی در مورد ایمان:
1- ابن عبدالبر از ربیع نقل می‏کند که: (شنیدم شافعی می‏گفت: ایمان قول و عمل و اعتقاد قلبی می‏باشد، آیا این سخن خداوند را نشنیده ای: { ... وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ ...} و خداوند ایمان شما را ضایع نمی‏گرداند) (بقره/143) (یعنی خداوند نماز شما را به سوی بیت المقدس ضایع نمی‏گرداند و نماز را ایمان نام نهاده که شامل قول، عمل و اعتقاد است).[23]
2- بیهقی از ربیع بن سلیمان نقل می‏کند که: (شنیدم شافعی می‏گفت: ایمان قول و عمل است، زیاد می‏شود و ناقص می‏گردد).[24]
3- بیهقی از ابو محمد زبیری نقل می‏کند که: (مردی به شافعی گفت: کدام عمل نزد خداوند والاتر است؟ شافعی گفت: آن چیزی که هیچ عملی بدون آن قبول نمی‏شود، مرد گفت: آن چیست؟ شافعی گفت: ایمان به خداوندی که هیچ معبودی به غیر از او نیست، از بلند مرتبه‏ترین اعمال و شریف‏ترین و پر منفعت‏ترین آنها می‏باشد. مرد گفت: آیا ایمان قول و عمل است یا قول بدون عمل؟ شافعی گفت: ایمان عمل کردن برای خداوند و قول بعضی از این عمل است. مرد گفت: این مسئله را برایم توضیح بیشتری بده تا بفهمم، شافعی گفت: ایمان، دارای حالات، درجات و طبقاتی است که بعضی از درجات و طبقاتش تام است و به تام بودن ایمان منتهی می‏شود و بعضی از آنها ناقص است و به نقصان در ایمان منتهی می‏شود. مرد گفت: پس ایمان هیچ گاه  کامل نمی‏شود چون همواره در حال کاهش و افزایش است؟ شافعی گفت: بله، مرد گفت: چه دلیلی بر این وجود دارد؟ شافعی گفت: خداوند ایمان را بر‏اندامهای فرزندان آدم فرض گردانده، و هر عضوی سهمی‏از ایمان برده است و هیچ عضوی از اعضای او نیست مگر اینکه در قبال ایمان به خود واگذاشته شده – هر عضوی مسؤلیت خاص خود را دارد – و با عضو دیگرش در این باره فرق می‏کند.
از جمله آن اعضاء قلبی است که انسان به وسیله آن درک می‏کند و آگاهی و تفهیم می‏یابد و قلب امیر بدنی است که اعضای آن بدن را نفی نمی‏کند و اعضای بدن فقط به دستور و نظر قلب صدور فعل می‏نمایند.
از جمله آن اعضاء دو چشمی‏است که انسان به وسیله آن می‏نگرد و دو گوشی است که بدان می‏شنود و دو دستی است که بدان عمل می‏کند و دو پایی است که بدان راه می‏رود و آلت تناسلی است که در جلوش قرار داده شده و زبانی که به آن سخن می‏گوید و سری که صورتش بر آن قرار دارد.
بر قلب غیر آنچه بر زبان فرض شده، واجب گردیده و بر زبان غیر آنچه بر چشمها فرض شده، واجب گردیده و بر دستان غیر آنچه بر پاها فرض شده واجب گردیده و بر آلت تناسلی غیر آنچه بر صورت فرض شده، واجب گردیده است.
و اما خداوند ایمانی را که بر قلب فرض گردانده شامل: اقرار، معرفت، اعتقاد، رضایت و تسلیم شدن به این است که خداوند همان معبودی است که شایسته پرستش حقیقی می‏باشد و هیچ شریکی ندارد و همسر و فرزندی نگزیده است و محمد بنده و فرستاده اوست و اقرار به آنچه که از طرف خداوند از پیامبران و کتابهای آسمانی آمده‏اند ، و این همان ایمانی است که خداوند شکوه مند بر قلب واجب گردانیده و آن همان عمل قلب است: { ... إِلا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا ...}(نحل/106) (به جز آنانکه وادار به اظهار کفر می‏گردند و در همان حال دلهایشان ثابت بر ایمان است. ولی کسانی که سینه خود را برای پذیرش مجدد کفر گشاده می‏دارند).
{ ...  أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (٢٨)}: هان! دلهایمان با یاد خدا آرام می‏گیرند (رعد/28).
{ ... مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ ...} کسانی که به زبان می‏گویند مؤمن هستیم ولی از دل مؤمن نیستند (مائده/41).
{ ... وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ ...} و اگر آنچه را که در دل دارید آشکار سازید یا پنهان دارید، خداوند شما را طبق آن محاسبه می‏کند (بقره/284).
و این همان ایمانی است که خداوند بر قلب فرض گردانده و آن عمل قلب است و رأس ایمان می‏باشد.
و خداوند بر زبان قول و بیان آنچه که قلب بر آن استقرار یافته و به آن معتقد است را فرض گردانده و در این باره می‏فرماید: { قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ ...} (بگوئید ما به خدا ایمان آورده ایم) (بقره/136) { ... وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا ...} (و با مردم به زبان  خوش سخن بگوئید) (بقره/83) و این همان چیزی است که خداوند بر زبان فرض کرده از قول و بیان آنچه در قلب است و آن همان عمل قلب است. و خداوند بر گوش فرض کرده، خودش را از شنیدن آنچه خداوند حرام کرده بر حذر ‏دارد و از آنچه خداوند نهی کرده پنهان دارد { وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا (١٤٠)} (نساء/140) (و خداوند در قرآن
بر شما نازل کرده که هرگاه شنیدید آیات خدا مورد انکار و ریشخند قرار می‏گیرد با آنان منشینید تا به سخنی غیر از آن در آیند چرا که در این صورت شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند منافقان و کافران را همگی در دوزخ گرد خواهد آورد.)
سپس خداوند فراموشی را از این قاعده استثناء کرده و می‏فرماید:{ ...وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ }(أنعام/68) و اگر شیطان تو را به فراموشی‏انداخت، (یعنی با آنها نشستی) پس از یادآوری دیگر با قوم ستمکار منشین.
{ ... لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِي (١٧)الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الألْبَابِ (١٨)} (زمر/17-18) (پس بشارت ده به آن بندگانم که به سخنان گوش فرا می‏دهند و بهترین آن را پیروی می‏کنند، اینها کسانی‏اند  که خداوند آنها را هدایت کرد و آنها از خردمندانند).
{ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (١)الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ (٢)وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (٣)وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ (٤)} (مؤمنون/1-4) (به راستی که مؤمنان رستگار شدند، همانان که در نمازشان فروتنند، و آنان که از بیهوده روی گردانند و آنان که زکات می‏پردازند).
{ وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ ... (٥٥)} (و چون لغوی بشنوند از آن روی بر می‏تابند) (قصص/55).
{ ... وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا (٧٢)} (و چون بر لغو بگذرند با بزرگواری می‏گذرند) (فرقان/72).
و این همان چیزی است که خداوند عظیم الشأن بر گوش واجب کرده تا خودش را از آنچه که برایش حلال نیست، پاک نگه دارد و آن عمل گوش می‏باشد که از ایمان نشأت می‏گیرد.
و بر چشمها واجب کرده که به سوی آنچه خداوند حرام کرده نگاه نکنند و از آنچه خداوند از آن نهی کرده چشم پوشی کنند. خداوند تبارک و تعالی می‏فرماید:
{ قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ...}(به مؤمنان بگو، دیده فرو نهند و پاکدامنی ورزند). (نور/30).
و شافعی گفت: تمام آیاتی که در قرآن در مورد حفظ آلت تناسلی آمده، منظور حفظ آن از زنا است، به غیر از این آیه که در آن منظور حفظ آلت تناسلی از نظر کردن و دیدن است.
و این همان چیزی است که خداوند بر دو چشم واجب کرده تا چشم فرو برده شود و از دیدن حرامها خودداری گردد و این همان عمل چشمهاست که از ایمان نشأت گرفته است.
سپس خداوند در یک آیه در مورد آنچه که بر قلب، گوش و چشم فرض شده، خبر می‏دهد و می‏فرماید: { وَلا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولا (٣٦)}  (اسراء/36) (و چیزی که بدان علم نداری دنبال مکن زیرا گوش، چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد).
شافعی گفت: یعنی خداوند بر آلت تناسلی فرض کرده که با عمل به محرمات الهی دچار حرمت شکنی نشود.
{ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (٥)} و کسانی که پاکدامنند (مؤمنون/5).
{ وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلا أَبْصَارُكُمْ وَلا جُلُودُكُمْ...}(فصلت/22) (و شما از اینکه مبادا گوش و دیدگان و پوستتان بر ضد شما گواهی دهند، گناهانتان را پوشیده نمی‏داشتید).
و منظور از جلود در این آیه، آلت تناسلی و رانها می‏باشد و این همان چیزی است که خداوند بر آلت تناسلی فرض کرده و دستور داده تا از آنچه حرام است بازداشته شود و این عمل آلت تناسلی است.
و بر دستها واجب کرده، که انسان به وسیله آنها آنچه را که خداوند حرام کرده انجام ندهد. بلکه آنچه را که خداوند به آن دستور داده از جمله صدقه دادن، صله رحم کردن، جهاد در راه خدا، وضو گرفتن برای نمازها و ... انجام دهد. در این باره خداوند می‏فرماید: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ ...}  (ای کسانی که ایمان آورده‏اید چون به عزم نماز برخاستید صورت و دستهایتان را تا آرنج بشوئید) (مائده/6).
{ فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً...} (محمد/4) (پس چون با کسانی که کفر ورزیده‏اند برخورد کنید گردنها را بزنید تا چون آنان را از پای در آورید پس اسیران را در بند کنید، سپس یا بر آنان منت نهید و آزادشان کنید و یا فدیه از ایشان بگیرید و سپس آزادشان کنید.)
چون زدن، جنگ، صله رحم کردن و صدقه دادن از اعمال دستها هستند.
و بر پاها واجب کرده که انسان به وسیله آنها به سوی آنچه خداوند حرام کرده نرود، خداوند در این باره می‏فرماید: { وَلا تَمْشِ فِي الأرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الأرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولا (٣٧)}  (اسراء/37) (و در روی زمین به نخوت گام بر مدار، چرا که هرگز زمین را نمی‏توانی شکافت و در بلندی به کوهها نمی‏توانی رسید).
و بر صورت فرض کرده که در شب و روز در هنگام نمازها سجده برای خدا ببرد، خداوند در این باره می‏فرماید:
{ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (٧٧)} (حج/77) (ای کسانی که ایمان آورده اید رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید باشد که رستگار شوید).
{ وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا (١٨)}(جن/18) (و مساجد مال  خدا هستند، پس هیچ کس را با خدا مخوانید).
منظور از مساجد: آن مکانی است که انسان در هنگام نماز پیشانی اش را بر آن قرار می‏دهد.
امام شافعی گفت: و این همان چیزهایی است که خداوند بر این جوارح فرض گردانده و خداوند طهارت، وضو و نماز را در کتابش ایمان نام نهاده و این نامگذاری زمانی بوده که خداوند صورت پیامبرش (ص) را از نماز به سوی بیت المقدس، چرخاند و دستور داد تا به سوی کعبه نماز بخواند. و این در حالی بود که مسلمانان 16 ماه تمام به سوی بیت المقدس نماز خواندند و گفتند: ای رسول خدا، نمازی که ما به سوی بیت المقدس خواندیم چه می‏شود و چه حکمی‏دارد؟ سپس خداوند این آیه را نازل کرد: { ... وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ (١٤٣)}  (بقره/143) (و خدا ایمان شما را ضایع نمی‏گرداند بی گمان خدا نسبت به مردم بس رؤوف و مهربان است).
در این آیه خداوند نماز را ایمان نام نهاده است. پس هر کس خداوند را ملاقات کند در حالی که بر نمازهایش مواظبت کرده، و اعضای بدنش را از گناه حفظ کرده، و توسط هر یک از اعضای بدنش آنچه را خداوند به آن امر کرده به جا آورده باشد، چنین شخصی با ایمانی کامل و تمام خداوند را ملاقات خواهد کرد و از اهل بهشت خواهد بود.
اما کسی که توسط هر یک از اعضای بدنش آنچه را خداوند به آن امر کرده، به طور عمدی ترک کرده باشد، خداوند را با حالت ایمانی ناقص ملاقات خواهد کرد.
آن مرد گفت: نقصان و اتمام ایمان را شناختم، پس زیاد شدن ایمان از کجا خواهد آمد؟
شافعی گفت: خداوند می‏فرماید: { وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (١٢٤)وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ (١٢٥)}(توبه/124-
125) (هنگامی‏که سوره ای نازل می‏شود، کسانی از آنان می‏گویند: این سوره بر ایمان کدامیک از شما افزود؟ و اما مؤمنان بر ایمانشان می‏افزاید و شادمان می‏گردند. و اما کسانی که در دلهایشان بیماری است، پلیدی ای بر پلیدیشان می‏افزاید و در حال کفر می‏میرند).
{... إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى } (کهف/13)
(ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند و ما بر هدایتشان افزودیم).
شافعی گفت: اگر این ایمان کلاً چیز واحدی بود نه نقصانی در آن بود و نه زیادتی، پس هیچ کس در آن فضیلتی نمی‏یافت و انسانها از لحاظ ایمانی هم درجه و یکسان می‏شدند و تفضیلی وجود نداشت. ولی با اتمام ایمان مؤمنین وارد بهشت می‏شوند و با زیاد شدن ایمانشان مؤمنان به همان نسبت در بهشت در درجات مختلفی قرار خواهند گرفت. و با ناقص شدن ایمان، افراط کنندگان وارد جهنم می‏شوند.
شافعی گفت: خداوند شکوهمند و عزتمند، مثل مسابقه دادن بین اسبها در روز شرط بندی و مسابقه، بین بندگانش بر سر کسب ایمان مسابقه برگزار کرده است. سپس انسانها بر حسب سبقتی که به سوی خداوند و ایمان به او می‏گیرند دارای درجاتی خواهند بود و هر انسان مؤمنی بر درجه سبقتش قرار می‏گیرد و هیچ حقی از او ضایع نمی‏شود و هیچ عقب افتاده ای بر سبقت گیرنده ای و هیچ مفضولی بر فاضلی جلو ‏انداخته نمی‏شود. و به همین دلیل است که اول این امت بر آخرش برتری داده شده، و اگر برای کسی که در ایمان سبقت گرفته بر کسی که از آن به تأخیر افتاده فضلی وجود نداشته باشد، آخر این امت به اول آن ملحق خواهند شد و در ایمان یکسان خواهند بود).[25]


د) عقیده امام شافعی در مورد صحابه
1- بیهقی از شافعی روایت کرده که: (خداوند تبارک و تعالی یاران رسول خدا (ص) را در قرآن، تورات و انجیل مورد ستایش قرار داده و فضیلت آنها را بر دیگران بر زبان رسول خدا (ص) بیان کرد، پس خداوند به آنها رحم کرد و به جهت رساندن آنها به بالاترین درجات صدیقین، شهداء و صالحین به آنها شادباش گفت).
آنها سنتهای رسول خدا (ص) را به ما رساندند و رسول خدا (ص) و وحیی را که بر او نازل می‏شد، دیدند و آنچه را رسول خدا از عام، خاص، عزم و ارشاد مورد نظرش بود، یاد گرفتند. و چیزهایی از سنت را فهمیدند که ما نسبت به آنها ناآگاه هستیم و آنها از همه جهات از علم و اجتهاد گرفته تا پرهیزگاری و تعقل و همچنین درک و شعور علمی‏و استنباط آن از ما بالاترند. و نظرات آنها نزد ما ستودنی است و از خود و نظراتمان بالاترند. والله اعلم.[26]
2- بیهقی از ربیع بن سلیمان نقل می‏کند که: (از شافعی شنیدم پیرامون برتری ابوبکر و عمر و عثمان و علی سخن می‏گفت).[27]
3- بیهقی از محمد بن عبدالله بن عبدالحکم نقل می‏کند که: (از شافعی شنیدم که می‏فرمود: برترین مردم بعد از رسول خدا (ص) ابوبکر سپس عمر سپس عثمان و بعد علی می‏باشند).[28]
4- هروی از یوسف بن یحیی بن بویطی نقل می‏کند که: (از شافعی پرسیدم آیا می‏توانم پشت سر رافضی نماز بخوانم؟ گفت: پشت سر رافضی و قدری و مرجئه نماز نخوان. گفتم: آنان را برایم توصیف کن. گفت: هر کس بگوید ایمان فقط قول است او مرجئه است و هر کس بگوید ابوبکر و عمر (رض) امام نیستند او رافضی است و هر کس بگوید که اراده و مشیت امور به خودمان بر می‏گردد – خالق افعالمان هستیم – او قدری است).[29]

هـ) نهی امام شافعی از علم کلام و جدل
1- هروی از ربیع بن سلیمان نقل می‏کند که: (از شافعی شنیدم که می‏گفت: اگر شخصی کتابهای علمی‏خود را برای دیگری وصیت کند و در میان آنها کتابهای کلامی ‏باشد. این کتابها در وصیت او داخل نمی‏شود چون علم نیستند).[30]
2- هروی از حسن زعفرانی نقل می‏کند که: (از شافعی شنیدم می‏گفت: در کلام جز یک بار با کسی مناظره نکردم و نسبت به آن از خداوند طلب مغفرت دارم).[31]
3- هروی از ربیع بن سلیمان آورده است که: (شافعی فرمود: اگر اراده می‏کردم که برای هر کدام از مخالفین کتاب بزرگی بنویسم این عمل را انجام می‏دادم ولی کلام در شأن من نیست و دوست ندارم چیزی از آن بر من نسبت داده شود).[32]
4- ابن بطه از ابی ثور نقل می‏کند که: (شافعی به من فرمود: ندیدم کسی لباس کلام بر تن کند و رستگار شود).[33]
5- هروی از یونس مصری نقل می‏کند که گفت: (شافعی فرمود: اگر خداوند شخص را بدانچه از آن نهی کرده -جز شرک - مورد امتحان قرار دهد برای او بهتر است از اینکه او را به کلام بیازماید).[34]
و این سخنان امام شافعی (رح) بود در خصوص مسائل اصول دین و موضع وی در قبال علم کلام.

 
زیرنویسها:
---------------------------------------------------------
[1] - مناقب الشافعی (1/405).
[2] - ابن ابی حاتم، آداب الشافعی، ص193.
[3] - اجتماع الجیوش الأسلامیة ص165، اثبات صفة العلومی، ص124.
[4] - سیر أعلام النبلاء (10/31).
[5] - الإنتقاء ص79، مجموع الفتاوی (6/187).
[6] - الرسالة ص8-7.
[7] - السیر (20/341).
[8] - الإنتقاء ص79.
[9] - شرح أصول اعتقاد أهل السنة و الجماعة (2/506).
[10] - الانتقاء ص79، اللسان (1/35).
[11] - شرح أصول اعتقاد أهل السنة و الجماعة (1/252).
[12] - مناقب الشافعی 01/407-408).
[13] - بخاری، 4848، مسلم، 2848.
[14] - بخاری، 2826، مسلم، 1890.
[15] - بخاری، 7131، مسلم، 2933.
[16] - احمد، مسند (4/182)، ابن ماجه، 199، حاکم ، مستدرک (1/525)، الآجری، الشریعة ص317، ابن مسند، الرد علی الجهمیة ص87.
[17] - مناقب الشافعی (1/412-413)، شرح أصول اعتقاد اهل اسنة و الجماعة (2/702).
[18] - مناقب الشافعی (1/415).
[19] - شرح أصول اعتقاد اهل السنة و الجماعة (2/701).
[20] - ابوداود، 4691، حاکم، مستدرک (1/85).
[21] - مناقب الشافعی (1/413).
[22] - مناقب الشافعی (1/413).
[23] - الإنتقاء ص81.
[24] - مناقب الشافعی (1/387).
[25] - مناقب الشافعی (1/387-393).
[26] - مناقب الشافعی (1/442).
[27] - مناقب الشافعی (1/432).
[28] - مناقب الشافعی (1/433).
[29] - ذم الکلام (ق -215)، الذهبی، السیر (10/31).
[30] - ذم الکلام (ق- 213)، الذهبی ، السیر (10/30).
[31] - ذم الکلام (ق- 213)، الذهبی ، السیر (10/30).
[32] - ذم الکلام (ق- 215).
[33] - الإبانة الکبری، ص535-536.
[34] -ابن ابی حاتم، مناقب الشافعی، ص182.
 

به نقل از كتاب: عقیده امامان چهارگانه اهل سنت، تألیف: محمد بن عبدالرحمن الخمیس

0 نظرات:

ارسال یک نظر