خطیب: شیخ حسن بن عبدالعزیز آل شیخ
مسجد نبوی شریف: جمعه ۲ جمادی اول ۱۴۳۱ برابر با ۲۷ فروردین ۱۳۸۹
خطبهی اول:
ستایش از آن الله است که عزتدهندهی توحید و اهل توحید است و خوار کنندهی شرک و گروه مشرکان، و گواهی میدهم که معبودی به حق نیست جز الله که تنهاست و شریکی ندارد و گواهی میدهم که محمد بنده و پیامبر اوست… خداوندا بر او و بر اهل بیت و یارانش درود و سلام و برکات ارزانی دار.
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً (۷۰) یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً} [احزاب: ۷۰-۷۱]
ای مسلمانان… در این زمانه سختیها بر امت ما شدت گرفته و مصیبتها بر بسیاری از برادران و خواهران ما بیشتر شده و این بر کوچک و بزرگ پنهان نیست.
برادران و خواهران مسلمان… امت مسلمان ـ در حالی که سختترین و شدیدترین فتنهها را تحمل میکند ـ شدیدا به این نیاز دارد که با تاریخ سلف صالح خود آشنا شود. آن تاریخی که در تار و پود خود عناصری دارد که امت را برای ادامه دادن راه خود بر روش صحیح یاری میکند. آن تاریخی است که روح را سیراب میکند و درونها را پاک میسازد و خردها را روشن کرده و درسها و عبرتهایی را در خود دارد که همتها را برانگیخته و ارادهی امت را قوی ساخته و عزم و آمادگی امت را فراهم کرده و امت را برای رسیدن به درجات عزت و خواستگاههای پیروزی و اساب قدرت آماده میکند.
برادران و خواهران مسلمان… در دوران خلیفهی راشد، عمر فاروق ـ رضی الله عنه ـ فتوحات پی در پی که حامل پیام خوشبختی و امنیت برای آدمیان بود ادامه یافت. در مقدمهی این فتوحات، فتح شام قرار دارد که در راس آن فتح بیت المقدس است که به سال شانزدهم هجری رخ داد.
ای مسلمانان… این فتح در بر گیرندهی درسها و پندهای بزرگی است… یکی از این درسها این است که شایسته است مسلمانان به دین خود افتخار کنند و به پروردگار خود اعتماد داشته و توحید را محقق سازند و بر او توکل کنند و همهی زندگی خود را در راه تقوا و تسلیم خدا و رسولش و طاعت آن دو قرار دهند و این قاعدهی اساسی در راه پیروزی و تمکین و تایید الهی و سبب دفع سختیها و مصیبتهایی است که بر این امت میرود…
پس از آنکه عمر بن خطاب رضی الله عنه به خلافت رسید، معاویه رضی الله عنه را به امارت قیساریه منسوب کرد و به او چنین نوشت: “اما بعد، من تو را به امارت قیساریه منسوب کردم پس به آن سو برو و برای پیروزی بر آنان از خداوند یاری بخواه و “لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم” را بسیار تکرار کن”
آن صحابه به خوبی معنای این سخن بزرگ را میدانستند… و سپس در پایان آن نامه چنین نوشت که: “الله پروردگار ما و امید و مولای ماست پس چه نیکو یار و چه نیک یاوری است”.
معاویه رضی الله عنه در حالی که چنین معانی عظیمی را به همراه خود داشت به سوی آن سرزمین رفت و پس از محاصرهی آن توانست به فتح آن نایل شود.
وقتی عمر بن خطاب رضی الله عنه در اثنای فتوحات و در حالی که سوار بر الاغ خود و در حالی که پاهایش از دو سوی آن آویزان بود به سرزمین شام رفت ، ابوعبیده ـرضی الله عنه ـ به او گفت: “ای امیر المومنین! اکنون بزرگان روم به دیدار شما خواهند آمد! آنگاه بود که عمر سخن مشهور خود را خطاب به او گفت و فرمود: “همانا خداوند شما را با اسلام عزت و عظمت بخشید پس هر گاه عزت را در غیر خداوند بجویید او شما را خوار و پست خواهد گرداند”
سپس خطبهی عظیم و مختصر خود را بیان فرمود… خطبهای که کلماتش اندک اما معنایش عظیم و ژرف بود و فرمود: “هر کدام از شما که خوبیاش او را شاد کند و بدیاش او را اندوهگین سازد، مومن است” که این شعار و نشانهی جامعهی مسلمان است.
همچنین فاروق ـ رضی الله عنه ـ برای ابوعبیده چنین نوشت و او را در اثنای فتوحات برای جهاد و مبارزه تشویق نمود و فرمود: “سلام بر شما… خداوند را در پنهان و آشکار ستایش گفته و شما را از معصیت خداوند بر حذر میدارم و نسبت به این هشدار میدهم که از آنانی باشید که خداوند دربارهشان فرموده است:
{ قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ } [توبه: ۲۴]
(بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى که گرد آوردهاید و تجارتى که از کسادش بیمناکید و خانههایی را که خوش مىدارید نزد شما از الله و پیامبرش و جهاد در راه وى دوستداشتنىتر است پس منتظر باشید تا الله فرمانش را [به اجرا در] آورد و الله گروه فاسقان را راهنمایى نمىکند)
درود و سلام خداوند بر خاتم و امام پیامبران والحمد لله رب العالمین…”
نامهای کوتاه اما بسیار عظیم وبزرگ که وقتی برای مسلمانان خوانده شد کسی نماند مگر آنکه بر اثر نامهی عمر به شدت گریست….
همچنین از جملهی نامههایی که برای سعد بن ابی وقاص ـ رضی الله عنه ـ نوشت و او و لشکریانش را به تقوای خداوند فراخواند چنین بود:
“اما بعد، همانا من تو و لشکریانی را که با تو هستند به تقوای خداوند در همه حال سفارش میکنم زیرا که تقوای خداوند بهترین سلاح و توشه در برابر دشمن و بهترین طرح و نقشه در جنگ است و تو و همراهانت را سفارش میکنم که بیش از دشمن، از گناه هراس داشته باشید زیرا که گناهان برای یک لشکر بیشتر از دشمن آنان خطرناک است و همانا مسلمانان به خاطر گناهان دشمنشان، از سوی خداوند یاری میشوند”.
این کتابهای سیرت و تاریخ است که دربارهی قهرمانانی که این راه و مسلک را برگزیدند برای ما سخن میگویند، دربارهی صلاح الدین سخن میگویند که در نبردهایش صدقه میداد و آن را پنهان میکرد و سپس در سجدههایش چنین با خداود نیایش میکرد که: “خدایا همهی سببهای دنیایی برای نصرت دینت قطع شده و چیزی نمانده جز اخلاص و پناه آوردن به تو و اعتمادم به فضل و کرمت… تنها تو برای من کافی هستی و تو بهترین یاوری”…
یکی از علما که صلاح الدین را همراهی میکرد میگوید: “او را در حالی یافتم که در سجده بود و اشکهایش بر محاسنش و بر سجادهاش جاری بود”…
آنها گروهی بودند که کم حرف زدند و بسیار عمل کردند… راستی پیشه کردند و اخلاص ورزیدد… و خداوند نیز در پاداش آنها سرافرازی و خوشبختی دنیا و آخرت را به آنان بخشید… اما امروز امت ما کجاست و این روش درست کجا؟
پاسخ این سوال برای انسان عاقل پوشیده نیست و جز غافلان همه آن را میدانند…. کجاست آن طرح سیاسی و رسانهای و فرهنگی و فکری که بر اساس آن امت مسلمان به همان ارزشهایی فرا بخواند که عمر و یاران عمر یکدیگر را به سوی آن دعوت میکردند؟
برادران و خواهران! از جمله درسها و عبرتهای مبارک تاریخ ما است که این امت آخرت را بر دنیا ترجیح میدهد و امت خوشگذرانی و اسراف و لهو و لعب نیست بلکه امتی است که هدفی والا دارد که همان بندگی خداوند و خالص گرداند توحید برای او و اصلاح این دنیا است تا آنکه محل عبوری باشد بسوی آخرت ابدی زیرا این دنیا آنطور که امرزه بیشتر این امت گمان میکنند هدف و مقصد نیست.
وقتی که عمر فاروق به سرزمین شام رسید خطاب به ابوعبیده که از فرماندهان فتح شام بود گفت: بیا تا به خانهات برویم. ابوعبیده گفت: “نزد من میخواهی چه کاری بکنی؟ میدانم قصدی جز این نداری که باز چشمانت را با گریه بشویی” عمر وارد منزل شد و چیزی ندید پس گفت: ای ابوعبیده توشهات کجاست؟ من جز یک زیر انداز و یک کاسه و یک کوزه چیزی نمیبینم در حالی که تو امیری… غذایی نداری؟ پس ابوعبیده به سوی سبدی رفت و تکه نانی از آن برداشت. عمر گریست… ابوعبیده گفت: “ای امیرالمومنین به تو نگفتم که چشمانت گریان خواهند شد؟… سپس عمر ـ که سر آمد زاهدان بود ـ گفت: ای ابو عبیده! دنیا همهی ما را تغییر داد جز تو ای ابوعبیده…”
آنها امتی بودند که نه برای دنیا و نه برای ریاست و مناصب و زرق و برق آن تلاش نمیکردند… نه آنچنان که امروز است…
این شمشیر از نیام کشیدهی خداوند، خالد بن ولید است که وقتی از نخستین نامهای که از سوی عمر رسده بود و در آن خبر وفات ابوبکر صدیق و عزل وی از فرماندهی مسلمانان و تعیین ابوعبیده به جای خود آگاه شد به نزد ابوعبیده آمد و با او به گونهای سخن گفت که حاوی ادب و اخلاص و راستی کامل است.
خالد به وی گفت: “خداوند تو را مورد مغرفت خویش قرار دهد ای ابو عبیده… نامهی امیرالمومنین به تو رسیده است اما تو من را آگاه نکردی و پشت سر من نماز خواندی و از من فرمان میبردی در حالی که تو امیر بودی؟
ابوعبیده به وی گفت: خداوند تو را نیز مورد مغفرت خویش قرار دهد ای خالد… نمیخواستم تو را از این امر آگاه کنم تا آنکه از کس دیگری آن را بشنوی و نمیخواستم نبرد تو را قطع کنم تا آنکه به پایان برسد… قصد داشتم بعدها تو را آگاه کنم… سپس ابوعبیده گفت: آرزوی قدرت و پادشاهی دنیا را ندارم و برای دنیا هم تلاش نمیکنم و میبینی که دنیا دارد به زوال میرود. ما برادر یکدیگریم و برای اجرای امر خداوند تلاش میکنیم و این زیانی برای دین و دنیای انسان ندارد که زیر دست برادرش باشد…
بلکه امیر به خوبی میداند که چه بسا شخصی که مسئولیت دارد به علت اینکه بیشتر در معرض فتنه و اشتباه است ممکن است به هلاکت نزدیکتر باشد مگر کسانی که در حفظ خداوند باشند… که آنان اندکند.
سپس ابوعبیده نامهی عمر را به خالد داد… خالد چه عکس العملی نشان داد؟ او نزدیک به چهار سال زیر امر ابوعبیده و تحت فرمان او بود و نقل نشده که حتی یک بار با وی اختلاف کرده باشد بلکه حتی یک بار دستور او را برای انجام یک ماموریت جنگی سخت اطاعت کرد و به ابوعبیده گفت: این کار خودم است ای ابوعبیده!
ابوعبیده به وی گفت: شرمندهی تو شدم ای خالد. پس خالد در پاسخ وی گفت: اگر از سوی امیرالمومنین کودکی به فرماندهی من گمارده شود حتما از وی اطاعت خواهم کرد… چطور از تو اطاعت نکنم در حالی که تو نسبت به من در اسلام پیش قدمی و رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ تو را امین این امت خوانده است؟ سپس خالد او را گواه گرفت که وی جان خود را وقف خداوند کرده و بر خود لازم دانسته که هرگز مخالفت او را نکند…
خداوند راضی و خشنود باد از فاروق آنگاه که به سرزمینهای مسلمان نامهای فرستاد و خطاب به آنان فرمود: “من خالد را نه به سبب کدورت و ناراحتی و نه به سبب خیانت عزل نکردهام اما مردم در مورد خالد به فتنه افتادند و ترسیدم که به او توکل کنند…”
این مدرسهی توحید است که صحابهی رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در آن به دست آموزگار توحید آموزش دیدند.
سپس عمر بن خطاب به خالد چنین نوشت: “ای خالد به خداوند سوگند که تو نزد من جایگاه والایی داری و من دوستدار توام” و گفت: “تو کاری کردی که کسی توانایی آن را نداشت، و در واقع کسی کاری نمیکند، و همه چیز به دست خداوند است”…
پس از آنکه پس از مدتی از عزل خالد وی توسط ابوعبیده به فرماندهی “قنسارین” گمارد و خالد توانست آنجا را فتح کند عمر گفت: “خالد خود امیر است، خالد خود امیر است… خداوند ابوبکر را رحمت کند، خدای او را رحمت کند که او بهتر از من مردان را میشناخت”.
و خالد در حق عمر بن خطاب میگفت: “عمر در هر کاری که میکرد خداوند را میخواست”
و این عجیب نیست زیرا آنان یاران رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ بودند. آن مدرسهای که در همه حال ثمرات نیک خود را میدهد.
از جمله ثمرات آن مدرسه و آثار نیکش آن چیزی است که مورخین نقل میکنند که صلاح الدین ایوبی با آن همه فتوحات پرافتخار و عظیم، در هنگام وفات تنها سی و یک درهم در خزائنهاش باقی مانده بود.
آنها مردانی بودند که زندگیشان بر اساس معیار و ترازوی شریعت و تحقق تقوا و بندگی مولای عزوجل بود. مردانی که با خداوند عزوجل رابطه برقرار کردند و به دینش افتخار کردند و با توکل بر او پیروز شدند. اما اکنون وضعیت امت چطور است و بر اثر درگیری و کشمکش برای قدرت و ریاست چه به سر آنان آمده است؟
عبادة بن صامت ـ رضی الله عنه ـ در نبرد قیساریه در سمت راست لشکر مسلمانان بود. پس برخواست و چنین گفت: “ای اهل اسلام! من از جوانترین نمایندگان بودم و خداوند خواست که زنده بمانم تا آنکه به همراه شما به نبرد با این تعداد از دشمنان بپردازم. قسم به آنکه جانم در دست اوست من به همراه هیچ گروهی از مسلمانان نبودم مگر آنکه هنگامی که به مشرکان حمله میبردیم آنان عرصه را برای ما خالی میکردند و خداوند ما را بر آنان پیروز میگرداند پس شما را چه شده است که بر آنان حمله بردید اما آنان را شکست نداید؟”
سپس در مورد آنچه نسبت آن ترس داشت چنین گفت: “من به خدا سوگند که بر شما از دو خصلت میترسم… اینکه در غنیمت خیانت کرده باشید یا آنکه در حملهای که کردید قصد خدایی نداشتهاید”
سپس به خاطر این صدق و اخلاص و عزیمت راستین و ارادهی قوی و محبت صادقانه برای خدا و رسولش به پیروزی دست یافتند.
از جملهی درسهای این تاریخ است است که مسلمانان مومن و موحد تا هنگامی که به خداوند توکل کردهاند نه دچار یاس میشوند و نه اسیر نومیدی میگردند بلکه میدانند در پی تاریکی شب نور صبح پرتو خواهد افکند و پس از سختی آسانی خواهد آمد و به دنبال سختی فرج خواهد رسید. پس آنان هر چه سخنی و ناملایمتها بر آنان فشار بیاورد با ایمان خویش قوی هستند و با توکلشان بر خداوند، محکم و استوارند.
امت مسلمان به یاد داشته باشد که مسجد الاقصی نزدیک به نود و دو سال در اشغال صلیبیان قرار داشت تا آنکه خداوند عزوجل آن را به لطف بازگشت به دینش و توکل بر او و محقق شدن توحید خالصانه به دست صلاح الدین آزاد گرداند.
مردم پیش از فتح قدس به دلیل دیدن تغییر وضعیت امت و بازگشت صادقانهاش به سوی خداوند امید بازگشت قدس را داشتند و یکدیگر با برای بازگشت آن بشارت میدادند تا آنکه ابن زکی ـ یکی از علما ـ خطبا به صلاح الدین چنین گفت: “فتح حلب توسط شما در ماه صفر بشارتی است برای فتح قدس در ماه رجب”.
خداوند نیز فال نیک او را راست گرداند و قدس در ماه رجب سال ۵۸۳ هجری فتح شد. پس ای مومنان تقوای الله را پاس دارید و این راه راست و منهج رشید را در پیش گیرید تا آنکه در دنیا و آخرت سعادتمند گردید.
این سخن خویش را گفته و برای خود و شما و دیگر مسلمانان از خداوند از هر گناهی آمرزش میخواهم پس از او آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده و مهربان است.
خطبهی دوم:
سپاس و ستایش از آن الله است و شکر و سپاس و منت برای اوست… و گواهی میدهم که معبودی به حق نیست جز الله که واحد و بیشریک است و گواهی میدهم که سرور و پیامبر ما محمد، بنده و پیامرسان اوست. خداوندا بر او و بر آل و اصحاب وی درود و سلام فرست.
اما بعد… ای مسلمانان… خود و شما را به تقوای الله سفارش میکنم که این وصیت خداوند برای نخستینیان و پسینیان است.
ای مسلمانان… خطرناکترین عاملی که امروزه امت را تهدید میکند از هم گسیختگی صف و پراکندگی کلمهی آنان است. نصوص قرآن و سنت در مورد اصل وحدت و اتحاد بر توحید و تقوا و تحریم تفرقه و اختلاف متواتر و بسیار است… به یاد داشته باشیم که مسلمانان نخستین در هر محنت و سختی و در هنگام وقوع سختیها بر اتحاد و وحدت و یکپارچه کردن صفهای خویش تاکید بیشتری میکردند.
علی بن طاهر سلمی دمشقی که یکی از فقهای بزرگ مسلمان است پس از سقوط بیت المقدس در سال ۴۹۲ هجری در کتابش به نام “جهاد” گو اینکه حکام مسلمان و جوامع مسلمان امروز را مورد خطاب قرار میدهد، چنین مینویسد: “اگر حکام مسلمان کینهها و دشمنیهای خود را فراموش نکنند مانند این است که هنوز در جاهلیت به سر میبرند و حتی به این ضرب المثل هم عمل نمیکنند که میگوید: در هنگام سختیها کینهها از بین میرود”…
و راست گفت خداوند بزگ آنجا که فرمود:
{وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ } [انفال: ۴۶]
(از الله و رسولش اطاعت کنید و اختلاف نورزید که سست شده و شوکت شما از بین خواهد رفت و صبر پیشه کنید که همانا الله با صابران است)
سپس بدانید که الله عزو جل شما را به امری بزرگ فرمان داده است که همانا درود و سلام است بر آن پیامبر بزرگوار… خداوندا درود و سلام و برکت فرست بر پیامبر ما محمد و راضی و خشنود باش از خلفای راشدین و امامان هدایتگر ـ ابوبکر و عمر و عثمان و علی ـ و از دیگر صحابه و از کسانی که به نیکی تا قیامت از آنان پیروی نمایند و همچنین از ما با عفو و کرم خویش راضی و خشنود باش ای مهربانترین مهربانان.
خداوندا اسلام و مسلمانان را عزت ده، خداوندا اسلا م و مسلمانان را عزت ده، خداوندا اسلام و مسلمانان را عزت ده، خداوندا دشمنان مسلمانان را نابود ساز، خداوندا دشمنان مسلمانان را نابود ساز. خداوندا هیچ نشانهای برای آنان باقی مگذار و آنان را عبرتی برای دیگران قرار ده.
خداوندا اسلام و مسلمانان را به سوی آنچه صلاح دین و دنیای آنان است توفیق ده. خداوندا همهی مسلمان را به سوی آنچه صلاح دین و دنیایشان است موفق بگردان. خداوندا آنان را به سوی توحید خالص و پیروی از سنت موفق بگردان ای دارای جلال و بزرگی.
خداوندا مردان و زنان مومن را مورد مغفرت خویش قرار ده
{ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ } [بقره: ۲۰۱]
خداوندا تویی آن الله که معبودی به حق نیست جز تو…. تو بینیازی و ما نیازمندیم. خداوندا باران را برما ببار، خداوندا باران را بر ما بباران… خداوندا ما را باران عطا کن ای غنی و ای حمید، خداوندا ما را باران عطا کن ای غنی و ای حمید… خداوندا ما هیچگاه از فضل تو بینیاز نخواهیم شد ای دارای جلال و بزرگی. ای مهربانترین مهربانان.
ای بندگان خداوند…. او را بسیار یاد کنید و در صبح و شام او را به پاکی ستایش کنید.
ستایش از آن الله است که عزتدهندهی توحید و اهل توحید است و خوار کنندهی شرک و گروه مشرکان، و گواهی میدهم که معبودی به حق نیست جز الله که تنهاست و شریکی ندارد و گواهی میدهم که محمد بنده و پیامبر اوست… خداوندا بر او و بر اهل بیت و یارانش درود و سلام و برکات ارزانی دار.
{یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً (۷۰) یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً} [احزاب: ۷۰-۷۱]
ای مسلمانان… در این زمانه سختیها بر امت ما شدت گرفته و مصیبتها بر بسیاری از برادران و خواهران ما بیشتر شده و این بر کوچک و بزرگ پنهان نیست.
برادران و خواهران مسلمان… امت مسلمان ـ در حالی که سختترین و شدیدترین فتنهها را تحمل میکند ـ شدیدا به این نیاز دارد که با تاریخ سلف صالح خود آشنا شود. آن تاریخی که در تار و پود خود عناصری دارد که امت را برای ادامه دادن راه خود بر روش صحیح یاری میکند. آن تاریخی است که روح را سیراب میکند و درونها را پاک میسازد و خردها را روشن کرده و درسها و عبرتهایی را در خود دارد که همتها را برانگیخته و ارادهی امت را قوی ساخته و عزم و آمادگی امت را فراهم کرده و امت را برای رسیدن به درجات عزت و خواستگاههای پیروزی و اساب قدرت آماده میکند.
برادران و خواهران مسلمان… در دوران خلیفهی راشد، عمر فاروق ـ رضی الله عنه ـ فتوحات پی در پی که حامل پیام خوشبختی و امنیت برای آدمیان بود ادامه یافت. در مقدمهی این فتوحات، فتح شام قرار دارد که در راس آن فتح بیت المقدس است که به سال شانزدهم هجری رخ داد.
ای مسلمانان… این فتح در بر گیرندهی درسها و پندهای بزرگی است… یکی از این درسها این است که شایسته است مسلمانان به دین خود افتخار کنند و به پروردگار خود اعتماد داشته و توحید را محقق سازند و بر او توکل کنند و همهی زندگی خود را در راه تقوا و تسلیم خدا و رسولش و طاعت آن دو قرار دهند و این قاعدهی اساسی در راه پیروزی و تمکین و تایید الهی و سبب دفع سختیها و مصیبتهایی است که بر این امت میرود…
پس از آنکه عمر بن خطاب رضی الله عنه به خلافت رسید، معاویه رضی الله عنه را به امارت قیساریه منسوب کرد و به او چنین نوشت: “اما بعد، من تو را به امارت قیساریه منسوب کردم پس به آن سو برو و برای پیروزی بر آنان از خداوند یاری بخواه و “لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم” را بسیار تکرار کن”
آن صحابه به خوبی معنای این سخن بزرگ را میدانستند… و سپس در پایان آن نامه چنین نوشت که: “الله پروردگار ما و امید و مولای ماست پس چه نیکو یار و چه نیک یاوری است”.
معاویه رضی الله عنه در حالی که چنین معانی عظیمی را به همراه خود داشت به سوی آن سرزمین رفت و پس از محاصرهی آن توانست به فتح آن نایل شود.
وقتی عمر بن خطاب رضی الله عنه در اثنای فتوحات و در حالی که سوار بر الاغ خود و در حالی که پاهایش از دو سوی آن آویزان بود به سرزمین شام رفت ، ابوعبیده ـرضی الله عنه ـ به او گفت: “ای امیر المومنین! اکنون بزرگان روم به دیدار شما خواهند آمد! آنگاه بود که عمر سخن مشهور خود را خطاب به او گفت و فرمود: “همانا خداوند شما را با اسلام عزت و عظمت بخشید پس هر گاه عزت را در غیر خداوند بجویید او شما را خوار و پست خواهد گرداند”
سپس خطبهی عظیم و مختصر خود را بیان فرمود… خطبهای که کلماتش اندک اما معنایش عظیم و ژرف بود و فرمود: “هر کدام از شما که خوبیاش او را شاد کند و بدیاش او را اندوهگین سازد، مومن است” که این شعار و نشانهی جامعهی مسلمان است.
همچنین فاروق ـ رضی الله عنه ـ برای ابوعبیده چنین نوشت و او را در اثنای فتوحات برای جهاد و مبارزه تشویق نمود و فرمود: “سلام بر شما… خداوند را در پنهان و آشکار ستایش گفته و شما را از معصیت خداوند بر حذر میدارم و نسبت به این هشدار میدهم که از آنانی باشید که خداوند دربارهشان فرموده است:
{ قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ } [توبه: ۲۴]
(بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى که گرد آوردهاید و تجارتى که از کسادش بیمناکید و خانههایی را که خوش مىدارید نزد شما از الله و پیامبرش و جهاد در راه وى دوستداشتنىتر است پس منتظر باشید تا الله فرمانش را [به اجرا در] آورد و الله گروه فاسقان را راهنمایى نمىکند)
درود و سلام خداوند بر خاتم و امام پیامبران والحمد لله رب العالمین…”
نامهای کوتاه اما بسیار عظیم وبزرگ که وقتی برای مسلمانان خوانده شد کسی نماند مگر آنکه بر اثر نامهی عمر به شدت گریست….
همچنین از جملهی نامههایی که برای سعد بن ابی وقاص ـ رضی الله عنه ـ نوشت و او و لشکریانش را به تقوای خداوند فراخواند چنین بود:
“اما بعد، همانا من تو و لشکریانی را که با تو هستند به تقوای خداوند در همه حال سفارش میکنم زیرا که تقوای خداوند بهترین سلاح و توشه در برابر دشمن و بهترین طرح و نقشه در جنگ است و تو و همراهانت را سفارش میکنم که بیش از دشمن، از گناه هراس داشته باشید زیرا که گناهان برای یک لشکر بیشتر از دشمن آنان خطرناک است و همانا مسلمانان به خاطر گناهان دشمنشان، از سوی خداوند یاری میشوند”.
این کتابهای سیرت و تاریخ است که دربارهی قهرمانانی که این راه و مسلک را برگزیدند برای ما سخن میگویند، دربارهی صلاح الدین سخن میگویند که در نبردهایش صدقه میداد و آن را پنهان میکرد و سپس در سجدههایش چنین با خداود نیایش میکرد که: “خدایا همهی سببهای دنیایی برای نصرت دینت قطع شده و چیزی نمانده جز اخلاص و پناه آوردن به تو و اعتمادم به فضل و کرمت… تنها تو برای من کافی هستی و تو بهترین یاوری”…
یکی از علما که صلاح الدین را همراهی میکرد میگوید: “او را در حالی یافتم که در سجده بود و اشکهایش بر محاسنش و بر سجادهاش جاری بود”…
آنها گروهی بودند که کم حرف زدند و بسیار عمل کردند… راستی پیشه کردند و اخلاص ورزیدد… و خداوند نیز در پاداش آنها سرافرازی و خوشبختی دنیا و آخرت را به آنان بخشید… اما امروز امت ما کجاست و این روش درست کجا؟
پاسخ این سوال برای انسان عاقل پوشیده نیست و جز غافلان همه آن را میدانند…. کجاست آن طرح سیاسی و رسانهای و فرهنگی و فکری که بر اساس آن امت مسلمان به همان ارزشهایی فرا بخواند که عمر و یاران عمر یکدیگر را به سوی آن دعوت میکردند؟
برادران و خواهران! از جمله درسها و عبرتهای مبارک تاریخ ما است که این امت آخرت را بر دنیا ترجیح میدهد و امت خوشگذرانی و اسراف و لهو و لعب نیست بلکه امتی است که هدفی والا دارد که همان بندگی خداوند و خالص گرداند توحید برای او و اصلاح این دنیا است تا آنکه محل عبوری باشد بسوی آخرت ابدی زیرا این دنیا آنطور که امرزه بیشتر این امت گمان میکنند هدف و مقصد نیست.
وقتی که عمر فاروق به سرزمین شام رسید خطاب به ابوعبیده که از فرماندهان فتح شام بود گفت: بیا تا به خانهات برویم. ابوعبیده گفت: “نزد من میخواهی چه کاری بکنی؟ میدانم قصدی جز این نداری که باز چشمانت را با گریه بشویی” عمر وارد منزل شد و چیزی ندید پس گفت: ای ابوعبیده توشهات کجاست؟ من جز یک زیر انداز و یک کاسه و یک کوزه چیزی نمیبینم در حالی که تو امیری… غذایی نداری؟ پس ابوعبیده به سوی سبدی رفت و تکه نانی از آن برداشت. عمر گریست… ابوعبیده گفت: “ای امیرالمومنین به تو نگفتم که چشمانت گریان خواهند شد؟… سپس عمر ـ که سر آمد زاهدان بود ـ گفت: ای ابو عبیده! دنیا همهی ما را تغییر داد جز تو ای ابوعبیده…”
آنها امتی بودند که نه برای دنیا و نه برای ریاست و مناصب و زرق و برق آن تلاش نمیکردند… نه آنچنان که امروز است…
این شمشیر از نیام کشیدهی خداوند، خالد بن ولید است که وقتی از نخستین نامهای که از سوی عمر رسده بود و در آن خبر وفات ابوبکر صدیق و عزل وی از فرماندهی مسلمانان و تعیین ابوعبیده به جای خود آگاه شد به نزد ابوعبیده آمد و با او به گونهای سخن گفت که حاوی ادب و اخلاص و راستی کامل است.
خالد به وی گفت: “خداوند تو را مورد مغرفت خویش قرار دهد ای ابو عبیده… نامهی امیرالمومنین به تو رسیده است اما تو من را آگاه نکردی و پشت سر من نماز خواندی و از من فرمان میبردی در حالی که تو امیر بودی؟
ابوعبیده به وی گفت: خداوند تو را نیز مورد مغفرت خویش قرار دهد ای خالد… نمیخواستم تو را از این امر آگاه کنم تا آنکه از کس دیگری آن را بشنوی و نمیخواستم نبرد تو را قطع کنم تا آنکه به پایان برسد… قصد داشتم بعدها تو را آگاه کنم… سپس ابوعبیده گفت: آرزوی قدرت و پادشاهی دنیا را ندارم و برای دنیا هم تلاش نمیکنم و میبینی که دنیا دارد به زوال میرود. ما برادر یکدیگریم و برای اجرای امر خداوند تلاش میکنیم و این زیانی برای دین و دنیای انسان ندارد که زیر دست برادرش باشد…
بلکه امیر به خوبی میداند که چه بسا شخصی که مسئولیت دارد به علت اینکه بیشتر در معرض فتنه و اشتباه است ممکن است به هلاکت نزدیکتر باشد مگر کسانی که در حفظ خداوند باشند… که آنان اندکند.
سپس ابوعبیده نامهی عمر را به خالد داد… خالد چه عکس العملی نشان داد؟ او نزدیک به چهار سال زیر امر ابوعبیده و تحت فرمان او بود و نقل نشده که حتی یک بار با وی اختلاف کرده باشد بلکه حتی یک بار دستور او را برای انجام یک ماموریت جنگی سخت اطاعت کرد و به ابوعبیده گفت: این کار خودم است ای ابوعبیده!
ابوعبیده به وی گفت: شرمندهی تو شدم ای خالد. پس خالد در پاسخ وی گفت: اگر از سوی امیرالمومنین کودکی به فرماندهی من گمارده شود حتما از وی اطاعت خواهم کرد… چطور از تو اطاعت نکنم در حالی که تو نسبت به من در اسلام پیش قدمی و رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ تو را امین این امت خوانده است؟ سپس خالد او را گواه گرفت که وی جان خود را وقف خداوند کرده و بر خود لازم دانسته که هرگز مخالفت او را نکند…
خداوند راضی و خشنود باد از فاروق آنگاه که به سرزمینهای مسلمان نامهای فرستاد و خطاب به آنان فرمود: “من خالد را نه به سبب کدورت و ناراحتی و نه به سبب خیانت عزل نکردهام اما مردم در مورد خالد به فتنه افتادند و ترسیدم که به او توکل کنند…”
این مدرسهی توحید است که صحابهی رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در آن به دست آموزگار توحید آموزش دیدند.
سپس عمر بن خطاب به خالد چنین نوشت: “ای خالد به خداوند سوگند که تو نزد من جایگاه والایی داری و من دوستدار توام” و گفت: “تو کاری کردی که کسی توانایی آن را نداشت، و در واقع کسی کاری نمیکند، و همه چیز به دست خداوند است”…
پس از آنکه پس از مدتی از عزل خالد وی توسط ابوعبیده به فرماندهی “قنسارین” گمارد و خالد توانست آنجا را فتح کند عمر گفت: “خالد خود امیر است، خالد خود امیر است… خداوند ابوبکر را رحمت کند، خدای او را رحمت کند که او بهتر از من مردان را میشناخت”.
و خالد در حق عمر بن خطاب میگفت: “عمر در هر کاری که میکرد خداوند را میخواست”
و این عجیب نیست زیرا آنان یاران رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ بودند. آن مدرسهای که در همه حال ثمرات نیک خود را میدهد.
از جمله ثمرات آن مدرسه و آثار نیکش آن چیزی است که مورخین نقل میکنند که صلاح الدین ایوبی با آن همه فتوحات پرافتخار و عظیم، در هنگام وفات تنها سی و یک درهم در خزائنهاش باقی مانده بود.
آنها مردانی بودند که زندگیشان بر اساس معیار و ترازوی شریعت و تحقق تقوا و بندگی مولای عزوجل بود. مردانی که با خداوند عزوجل رابطه برقرار کردند و به دینش افتخار کردند و با توکل بر او پیروز شدند. اما اکنون وضعیت امت چطور است و بر اثر درگیری و کشمکش برای قدرت و ریاست چه به سر آنان آمده است؟
عبادة بن صامت ـ رضی الله عنه ـ در نبرد قیساریه در سمت راست لشکر مسلمانان بود. پس برخواست و چنین گفت: “ای اهل اسلام! من از جوانترین نمایندگان بودم و خداوند خواست که زنده بمانم تا آنکه به همراه شما به نبرد با این تعداد از دشمنان بپردازم. قسم به آنکه جانم در دست اوست من به همراه هیچ گروهی از مسلمانان نبودم مگر آنکه هنگامی که به مشرکان حمله میبردیم آنان عرصه را برای ما خالی میکردند و خداوند ما را بر آنان پیروز میگرداند پس شما را چه شده است که بر آنان حمله بردید اما آنان را شکست نداید؟”
سپس در مورد آنچه نسبت آن ترس داشت چنین گفت: “من به خدا سوگند که بر شما از دو خصلت میترسم… اینکه در غنیمت خیانت کرده باشید یا آنکه در حملهای که کردید قصد خدایی نداشتهاید”
سپس به خاطر این صدق و اخلاص و عزیمت راستین و ارادهی قوی و محبت صادقانه برای خدا و رسولش به پیروزی دست یافتند.
از جملهی درسهای این تاریخ است است که مسلمانان مومن و موحد تا هنگامی که به خداوند توکل کردهاند نه دچار یاس میشوند و نه اسیر نومیدی میگردند بلکه میدانند در پی تاریکی شب نور صبح پرتو خواهد افکند و پس از سختی آسانی خواهد آمد و به دنبال سختی فرج خواهد رسید. پس آنان هر چه سخنی و ناملایمتها بر آنان فشار بیاورد با ایمان خویش قوی هستند و با توکلشان بر خداوند، محکم و استوارند.
امت مسلمان به یاد داشته باشد که مسجد الاقصی نزدیک به نود و دو سال در اشغال صلیبیان قرار داشت تا آنکه خداوند عزوجل آن را به لطف بازگشت به دینش و توکل بر او و محقق شدن توحید خالصانه به دست صلاح الدین آزاد گرداند.
مردم پیش از فتح قدس به دلیل دیدن تغییر وضعیت امت و بازگشت صادقانهاش به سوی خداوند امید بازگشت قدس را داشتند و یکدیگر با برای بازگشت آن بشارت میدادند تا آنکه ابن زکی ـ یکی از علما ـ خطبا به صلاح الدین چنین گفت: “فتح حلب توسط شما در ماه صفر بشارتی است برای فتح قدس در ماه رجب”.
خداوند نیز فال نیک او را راست گرداند و قدس در ماه رجب سال ۵۸۳ هجری فتح شد. پس ای مومنان تقوای الله را پاس دارید و این راه راست و منهج رشید را در پیش گیرید تا آنکه در دنیا و آخرت سعادتمند گردید.
این سخن خویش را گفته و برای خود و شما و دیگر مسلمانان از خداوند از هر گناهی آمرزش میخواهم پس از او آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده و مهربان است.
خطبهی دوم:
سپاس و ستایش از آن الله است و شکر و سپاس و منت برای اوست… و گواهی میدهم که معبودی به حق نیست جز الله که واحد و بیشریک است و گواهی میدهم که سرور و پیامبر ما محمد، بنده و پیامرسان اوست. خداوندا بر او و بر آل و اصحاب وی درود و سلام فرست.
اما بعد… ای مسلمانان… خود و شما را به تقوای الله سفارش میکنم که این وصیت خداوند برای نخستینیان و پسینیان است.
ای مسلمانان… خطرناکترین عاملی که امروزه امت را تهدید میکند از هم گسیختگی صف و پراکندگی کلمهی آنان است. نصوص قرآن و سنت در مورد اصل وحدت و اتحاد بر توحید و تقوا و تحریم تفرقه و اختلاف متواتر و بسیار است… به یاد داشته باشیم که مسلمانان نخستین در هر محنت و سختی و در هنگام وقوع سختیها بر اتحاد و وحدت و یکپارچه کردن صفهای خویش تاکید بیشتری میکردند.
علی بن طاهر سلمی دمشقی که یکی از فقهای بزرگ مسلمان است پس از سقوط بیت المقدس در سال ۴۹۲ هجری در کتابش به نام “جهاد” گو اینکه حکام مسلمان و جوامع مسلمان امروز را مورد خطاب قرار میدهد، چنین مینویسد: “اگر حکام مسلمان کینهها و دشمنیهای خود را فراموش نکنند مانند این است که هنوز در جاهلیت به سر میبرند و حتی به این ضرب المثل هم عمل نمیکنند که میگوید: در هنگام سختیها کینهها از بین میرود”…
و راست گفت خداوند بزگ آنجا که فرمود:
{وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ } [انفال: ۴۶]
(از الله و رسولش اطاعت کنید و اختلاف نورزید که سست شده و شوکت شما از بین خواهد رفت و صبر پیشه کنید که همانا الله با صابران است)
سپس بدانید که الله عزو جل شما را به امری بزرگ فرمان داده است که همانا درود و سلام است بر آن پیامبر بزرگوار… خداوندا درود و سلام و برکت فرست بر پیامبر ما محمد و راضی و خشنود باش از خلفای راشدین و امامان هدایتگر ـ ابوبکر و عمر و عثمان و علی ـ و از دیگر صحابه و از کسانی که به نیکی تا قیامت از آنان پیروی نمایند و همچنین از ما با عفو و کرم خویش راضی و خشنود باش ای مهربانترین مهربانان.
خداوندا اسلام و مسلمانان را عزت ده، خداوندا اسلا م و مسلمانان را عزت ده، خداوندا اسلام و مسلمانان را عزت ده، خداوندا دشمنان مسلمانان را نابود ساز، خداوندا دشمنان مسلمانان را نابود ساز. خداوندا هیچ نشانهای برای آنان باقی مگذار و آنان را عبرتی برای دیگران قرار ده.
خداوندا اسلام و مسلمانان را به سوی آنچه صلاح دین و دنیای آنان است توفیق ده. خداوندا همهی مسلمان را به سوی آنچه صلاح دین و دنیایشان است موفق بگردان. خداوندا آنان را به سوی توحید خالص و پیروی از سنت موفق بگردان ای دارای جلال و بزرگی.
خداوندا مردان و زنان مومن را مورد مغفرت خویش قرار ده
{ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ } [بقره: ۲۰۱]
خداوندا تویی آن الله که معبودی به حق نیست جز تو…. تو بینیازی و ما نیازمندیم. خداوندا باران را برما ببار، خداوندا باران را بر ما بباران… خداوندا ما را باران عطا کن ای غنی و ای حمید، خداوندا ما را باران عطا کن ای غنی و ای حمید… خداوندا ما هیچگاه از فضل تو بینیاز نخواهیم شد ای دارای جلال و بزرگی. ای مهربانترین مهربانان.
ای بندگان خداوند…. او را بسیار یاد کنید و در صبح و شام او را به پاکی ستایش کنید.
با تشکر از سایت بیداری اسلامی
0 نظرات:
ارسال یک نظر