معاد و نقش آن در قرآن


معاد و نقش آن در قرآن
 شيخ محمد ضيايي رحمه الله

الحمد لله رب العلمین و صلی الله و سلم و بارک علی عبده و رسوله الامین سیدنا و نبینا و مولانا محمد و علی آله و صحبه اجمعین
اما بعد:
ممکن است یک سؤال بسیار مهم در مورد بحث معاد و نقش آن در قرآن مطرح شود، سؤال این است که گفته شود چرا نصف قرآن یا نصف بیشتر آیات قرآن به بحث معاد مربوط است مگر این مسئله تا چه حد در سرنوشت مسلمانان و زندگیش اهمیت داشته که بیشتر کلمات قانون اساسی امت فقط به این بحث اختصاص یابد بنظر حقیر سؤالی است بسیار جالب و بسیار بجا در خور بحث .
الجواب: عرض می کنم که قرآن مجید خودش به این موضوع اشاره کرده در دو سه جا خلاصه ی اشاره ی قرآن در دو چیز است یکی اینکه وقتی کسی در کارهایش به هدف اصلی معتقد نیست هرگز وظایف را درست و مخلصانه و با علاقه انجام نمی دهد و نتیجه نمی گیرد این در کلیه ی نظام حیات مطرح است حتی در تجارت و زراعت و صنعت نیز این مسئله برای بشر مهم است کسی اگر معتقد شد که واقعا ً تنها راه آبرومند زیستن و راه نان آبرومند درآوردن این کار است، خوب با اخلاص کار می کند و موفق هم می شود ولی اگر معتقد به این نیست اعتقاد ندارد قانع نشده که تنها راه زندگی و درست زیستن این راه است ، این کار است این عمل است قطعا ً نتیجه نمی گیرد مگر وقتی که با دلایلی برایش ثابت شود که بله تنها راه زندگی این است و باید در این راه جدیت داشته باشد بنابراین یک بحث کلی در همه ی شئون زندگی مطرح است . مطلب دوم آیات قرآن صریحا ً آمده که خیلی رویش تکیه هم کرده و « این که یک رمزی است که وقتی کسی به معاد معتقد نیست نمی تواند قرآن و احکام دین را بفهمد چون خداوند اعلام کرده که اگر کسی اصول عقاید اسلامی را قبول نداشته باشد بصورت رمز بصورت یک چیز معنوی غیر قابل درک بین او و بین قرآن پرده ها ایجاد می شود کوشش آیات قرآن بشدت رد می کند مغزش بشدت آیات قرآن را بیرون می زند سلولها ، نوارهای مغز آمادگی ندارند آیات قرآن را ضبط کند ، نص این آیات این است
وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاْلآخِرَةِ حِجابًا مَسْتُورًا-- --"45-- --"
وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في آذانِهِمْ وَقْرًا وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ نُفُورًا-- --"46-- --"
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوى‏ إِذْ يَقُولُ الظّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاّ رَجُلاً مَسْحُورًا-- --"47-- --" انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ اْلأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطيعُونَ سَبيلاً-- --"48-- --"
آیات از سوره إسراء است سوره مکی است طبعا ً ، و مقدمه اش این است و هرگاه خواندی بر آنها قرآن را ، ما (یعنی الله) قرار دهیم ، بین تو و بین کسانی که ایمان به جهان باز پسین ندارند مانع و پرده ای که قرآن را نفهمند و نمی توانند بفهمند. دقت کنید که وقتی قرآن می خوانی تنها آنهائیکه مبدأ و معاد را قبول داشته باشند ذهن و فکرشان آماده است که قرآن را بفهمند ولی اگر به معاد اعتقاد ندارند هر چه بیشتر قرآن بشنوند متنفرتر می شوند از مذهب عصبانی تر می شوند و این در آیات متعددی داریم این مطلب من جمله این آیه در همین سوره ی اسراء
( وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظّالِمينَ إِلاّ خَسارًا-- --"82-- --")
همین آیاتی که رحمت و شفاء برای مؤمنین است ستمگران را خشمگین تر می کند و زیان و ضرر آنها بیشتر می شود. دقت کنید کاملا ً آشکار است پس تنها مؤمنان به معاد هستند که از آیات استفاده می کنند . یک آیه ی دیگر در سوره ی حج داریم در همین زمینه خیلی واضح تر است فرمود:
(وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ في وُجُوهِ الَّذينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرِّ مِنْ ذلِكُمُ النّارُ وَعَدَهَا اللّهُ الَّذينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصيرُ-- --"72-- --")
می فرماید هرگاه که این آیات تلاوت شود بر این کافران منکر معاد در چهره ی کسانی که منکر قیامت هستند خشم و نفرت آشکار می بینی (تعرف فی وجوه الذین کفروا المنکر) آیان را که می شنوند چنان عصبانی می شوند ، چنان قیافه می گیرند که مشخص است که می خواهند حمله کنند (یکادون یسطون) نزدیک است که حمله کنند به آنهائی که قرآن را تلاوت می کنند نص قرآن است دقت کنید (یکادون یسطون بالذین یتلون علیهم آیاتنا) چنان عصبانی می شوند که نزدیک است حمله کنند به آنهائی که قرآن را تلاوت می کنند. این زیربناست به این دلیل در سیزده سال اول نبوت در مکه ی معظمه کمتر بحث اعمال بوده و این مسئله ای است که معمولا ً معلوم و مشخص است برای تاریخ اسلام در سیزده سال اول نبوت از اعمال فرائض مذهبی کمتر سخن به میان آمده تنها نماز ، آن هم نه بصورت کامل از آغاز اسلام بوده نماز آن هم کامل نبوده در سه سال قبل از هجرت نماز کامل شده بشکل کنونیش در آمده پنج نماز ولی در ده سال اول (رکعتان فی الغدات و رکعتان فی العشیء) بوده. دو رکعت بامدادان و دو رکعت اول شب نماز حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام . به موجب روایت اما غیر از نماز به عنوان یک فریضه ی دائمی در واقع چاشنی عقیده ی اسلامی برای آغاز بجز نماز . بقیه ی فرائض اصلا ً در مکه مطرح نبوده چون اول عقاید لازم است . اول باید زیر بنا محکم شود . اول شالوده ، توحید ، معاد و بعد از معاد ضمن معاد و توحید نبوت ، چون نبوت در واقع رابطه ی بین الله و بشر است اگر دقیق باشیم کسیکه توحید و معاد را قبول کرد توحید و معاد را از راه نبوت قبول کرده و گرنه کسی به فکر خودش نمی تواند به نحوه ی عبادت پی ببرد صفات و خصوصیات باری تعالی نمی شود با فکر دریافت کرد بنابراین این نبوت خودش شالوده و ارتباط مستقیم عقیده به معاد و توحید است کسیکه توحید و معاد را قبول کرد الزاما ً از راه نبوت قبول کرده و راه دیگری نیست بنابراین است که می گویند سه اصل در مذهب است در دین سه اصل:
1-توحید 2-نبوت 3- معاد. بر اساس اینکه نبوت خودش تنها راه ارائه توحید و معاد است برای افراد مسلمان وظایف در مکه ی معظمه ضمن بیان عقاید شش چیز بود .
1-یکتا پرستی به وسیله ی نماز حالا یا به صورت کامل در سه سال قبل از هجرت یا به صورت دو رکعت صبح ، دو رکعت اول شب ده سال اول نبوت ، این کل توحید بود .
2-امانت داری، دزدی نکند.
. 3- عفت فقط با همسر خود مسائل زناشویی مطرح کند.
4- فرزندان را نگه دارند دختران را نکشند این عادت بسیار وحشتناک جاهلیت را بگذارند و پسر و دختر را به یک دید نگاه کنند و یکسان در خانه نگه دارند ((ولا یقتلن و اولادهن))
5- به همدیگر تهمت نزنید.
6-و خلاف دستور و فرمان رسول الله عمل نکنند.
این شش تعلیم عمومی مسلمین قبل از هجرت بود دیگر زکات و روزه و حج و حدود و کلیه ی حقوق بعد از هجرت مطرح شده جائی که دیگر عقائد رسوخ کرده بود و مردم معتقد شده بودند این مسئله تا امروز به طور زنده محسوس است در جامعه ی ما اگر بشود مصاحبه کرد با آنهائی که بعضی فرائض اسلام را انجام نمی دهند حالا درست که به جهاتی می گویند خدا می بخشد این یک اصطلاحی است برای سر پوش گذاشتن روی این قضیه و برای پنهان کردن رسوائی ها و پنهان کردن زشتیهای یک فرد در جامعه اما اگر بواقع بشود بررسی کرد کلیه ی کسانی که وظایف شرعی را درست انجام نمی دهند حالا یا به کلی از معاد و قیامت خبری ندارند یا اگر خبر دارند خبری ناقص دارند و با شک و تردید به آن نگاه می کنند و این حقیقتی است که در کلیه ی زمینه ها می شود دانست و مجموعا ً کسانی که با اخلاص به اسلام خدمت کرده اند تنها زیر بنای اصلی شان اعتقاد به معاد بوده اعتقاد به روز حساب بوده من تا حالا نمی توانستم قبول کنم که شخص جز برای سعادت جهان باز پسین جزء برای روسفیدی و نجات در روز حساب کار مخلصانه ای انجام بدهد و کارش ثمر بخش باشد حالا چه بنای مسجد باشد چه بیمارستان و چه مدرسه و چه هر کار خیری نمی تواند مثمر ثمر باشد مگر وقتی که شخص بنیان گذار اعتقاد به معاد داشته باشد و برای سعادت ابدی خودش – برای رضای خدا اقدام به آن کار خیر کند و یک رابطه ی غیر قابل درکی بین نیت فاعل خیر و نتیجه ی آن کار خیر وجود دارد. که این قابل درک و لمس نیست هر چند انجام دهنده مخلص تر باشد به مبداء و معاد اعتقاد راسختری داشته باشد عملش مفید تر و محکم تر و پایدارتر خواهد بود برای جامعه ی بشری هر چند این اعتقاد به معاد ضعیفتر باشد عملش بی اساستر (به قول معروف هباء ً منثورا) خواهد بود. مطلب دیگر که در قرآن اشاره شده این است که از نظر روز حساب اعتقاد به معاد تنها زیر بنایی است که می شود حکم برای ارزشمند بودن کار نیک کرد اگر کسی به معاد معتقد نباشد کارهائیکه انجام می دهد به اصطلاح قرآن در نزد خدا روز حساب کارهایش وزن ندارد
(وَ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى‏ رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا في أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبيرًا-- --"21-- --"
يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى‏ يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا-- --"22-- --"
وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُورًا-- --"23-- --"
أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقيلاً-- --"24-- --") (سوره ی فرقان)
کسانی که امید به زندگی بعد از مرگ ، ملاقات با خدا برای تسویه حساب ندارند ، کسانی که امید به آن جهان بعدی ندارند (قال الذین لایرجون لقاءنا...........) این محور بعد از این جمله سخن کسانی است که به معاد معتقد نیستند. می گویند چرا بر ما جبرئیل نازل نشده تا برایمان وحی بیاورد . چرا پروردگار خودش را به ما نشان نمی دهد که ببینیمش و به او معتقد شویم.(لولا انزل علینا الملئکة او نری........) چون وقتی که زیر بنا نیست دیگر زبان قپان خداست هر چه به زبانش آمد می گوید خوب جبرئیل بیاید وحی برایم بیاورد تا من مسلمان شوم یا خدا خودش را به ما نشان بدهد تا ما او را ببینیم و به او معتقد شویم ولی اگر به معاد معتقد بود اصلا ً این استدلال کودکانه را نمی آورد. دلایل مختلفی است.
برگ درختان سبز در نظرش هوشیار                       هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
به دیده عقل بهتر از دیده ی جسمی ظاهری می شود خدا را دید ولی برای کسی که به معاد معتقد باشد یعنی آن آئینه ی معنوی روح خودش را باز کرده باشد آیئنه را تاریک نکرده باشد، بعد پاسخ فرمود: خیلی خود را بزرگ جلوه داده اند و بیش از حد معمولی گستاخی کرده اند ترجمه ی این جمله (لقد اسکبروا فی انفسهم) خود را خیلی گنده جلوه داده اند .
(وعتوا عتوا کبیرا) بیش از حد معمولی طغیان گر و سرکش شده اند پروردگار ادامه می دهد: زمانی اینها فرشتگان را می بینند اما در زندگی بعدی ، در زندگی بعدی ما انسانها همین انسان هستیم ولی حیات طور دیگری است ، تنفس طور دیگری است ، با تغییر سیستم خلقت یعنی نظام خلقت جهان نوین آغاز می شود ، وقتی نظام خلقت عوض شد نفس کشیدن طور دیگری است ، نگاه کردن طور دیگر است ، به این دلیل نص قرآن، امشب خواندیم در سوره ی طه در آغازی که مردم از قبر ها برخواستند کسی صدای همدیگر را نمی شنود ، حالا چرا؟ اگر دانشجویان باشند می فهمند اینجا ، حتما ً میدانید چرا ، هوا نیست ، اکسیژن نیست ، ولی کسی خفه نمی شود . زمانیکه مردم از قبرها برخواستند بی اختیار به هر طرف کشیده می شوند می میرند بخاطر عظمت جبار قهار همه ی مردم خاموش شده اند ، صدا نمی شنوید ، بجز لب به هم زدن ، یا از شدت ترس یا اینکه جهان جدید آنطور است آنجا احتمال دارد از شدت ترس باشد (وخشعت الاصوات للرحمن) خاموش شده است صداها بخاطر عظمت رحمان (فلا تسمع الا همسا) پنجاه هزار سال نه کسی بمیرد و نه مریض شود و نه پیر شود ، وضع غیر عادی است ، به هیچ وجه با این حیات کنونی ما از این جهت سازگار نیست ، آنروز مردم فرشتگان را می بینند ، فرشتگان مأمور اجرا هستند ، فرمان می دهند ، دستور می دهند ، حرکت میدهند ولی آنروز دیگر دیدن فرشته مژده ی خوبی برای مجرم ندارد. منظورم این جمله بود : اقدام خواهیم کرد آنروز نسبت به آن کافرانی که منکر معاد هستند ، به آنهچه که انجام داده اند که در آغاز این سوره یاد شده در آغاز این مقطع یاد شد در اول جزء ، اقدام کردیم ، اگر ملاحظه کنید می بینید ذره های پیوسته از داخل نور خورشید عبور می کند ، آن به عربی می شود هباء ، اعمال به ظاهر نیک کافران در روز حساب به (هباء) تشبیه شده است. بنابراین بحث اعتقاد به معاد سه فایده دارد ،وقتی انسان به هدف معتقد شد با جدیت، وظیفه انجام می دهد ، این یکی طبیعت بشر این طور است ، با کارهای دیگر هم می شود مقایسه کرد ، دو تای دیگرش همان متافیزیک است ، بیان خداست ، یکی اینکه اعتقاد به حساب ، روز حساب ، برای اعمال صالحه ما ارج و وزن و ارزش می نهند نزد خدا و دوم اینکه وقتی معتقد به معاد شدیم به حکم و اراده ی خدا فکر و ذهن ما آماده می شود که احکام دین را به خوبی بپذیریم و به آن توجه کنیم ولی اگر به معاد معتقد نباشیم تنفر عجیبی از آیات احکام ، و از احکام دین وجود دارد. وقتی انسان معتقد است و اعتقاد به معاد پیدا کرد می تواند در این زمینه معتقد باشد و احکام دین را درست بپذیرد ، این مطلب برای بحث معاد مانده از یک جهت بحث معاد مستقیما ً به کمال پروردگار ارتباط دارد به این معنی که آن که منکر معاد است در حقیقت خدای کامل ، عادل حکیم را قبول ندارد در ذهن خودش یک خدایی ساخته ، یادمان باشد که الله جل جلاله غیر از آن خدای خیالی است که در ذهن هرکس وجود دارد ، هر کس در ذهن خودش یک چیزی می سازد ، یک وقت با یکی از این گمراهان گذشته صحبت شد در اینجا ، بعد صحبت شد که از صفات پروردگار این است که متکبر جبار است خیلی بدش آمد گفت اصلا ً ما خدای متکبر را دوست نداریم ، خدا باید متواضع باشد ، خوب کسی که خدا در ذهنش است یعنی هر چه که خودش خیال کرد و در ذهن خودش مجسم کرده ولی خدا آن نیست که در خیالتان باشد خوب در خیال ما خیلی چیزها است هر کس چیزی در خیالش است حالا از انسانهای عجیب ، درختهای عجیب هیولا های عجیب گرفته تا می رسیم به یک شیء خیالی بنام خدا در ذهنش ، این نه ، آن خدا نیست احتمالا ً هوس شما است . الله آن است که خود را بوسیله ی پیامبرانش معرفی کرده به این دلیل به اجماع عقلا و علماء دین این مسئله را عنوان می کند در جائیکه لازم باشد هر چه انسان درباره ی خدا فکر کند هر چه انسان در ذهنش بیاید خدا بر عکس آن است ، حالا ، دیگر این انتها ، ندارد بشر اگر به درجه ی اعلای فکر ، به درجه ی انیشتین به اصطلاح یا به درجه مخترعین دیگر برسد به هیچ وجه نمی تواند درباره ی ذات الله فکر کند هر چه فکر کند خدا بر عکس آن است بنابراین اگر کسی معتقد به معاد نیست آن حکیم دانای قادر متعال را دیگر قبول ندارد عرض می کنم چرا ، عقلا ً همه قبول دارند که در این جهان کسی پاداش کارهایش را نمی بیند ، عقلا ً همه ، چه متدین چه بی دین اتفاق دارند که بشر تا لحظه ی مرگ یا ظالم است یا مظلوم ، آیا نظر شما امکان دارد کسی تا لحظه ی مرگش تمام پاداش کارهای نیک یا بدش را ببیند معقول است همچون چیزی؟ غیر ممکن است کلیه ی انسانها لحظه ی مرگ یا ظالمند یا مظلوم اگر نیکو کار است به فرض اینکه سزای نیکی و بدی را ندیده باشد نیکی هم ندیده چون غالبا ً این است که نیکوکاران بیشتر ظلم می بینند بیشتر گرفتاری می کشند معمولا ً این طور است صدام حسینها شاهنشاه آریامهرها هرگز گرفتاری نمی بینند خیلی با احترام زندگی می کنند با یک سکته هم می میرند با تشریفات خیلی مفصل و خیلی محترمانه دفن می شوند احتمالا ً یک بارگاه و یک قبر مجللی هم دارند و احتمالا ً سالها هم دسته ی گل و تاج گل ، نثارشان می شود مسئله ای هم نیست اینکه واضح است گمان می کنم همه بفهمید این را ، محسوس است و چه بسا مخترعین ، چه بسا مؤمنان و چه بسا خدمت گزاران انسانها که همیشه در زندانها هستند و در زندانها جگرشان خون می شود مانند علی الحاجها سید قطبها عباس مدنی ها باید در زندان باشند گرسنگی بکشند سه وعده غذایشان را فقط یک دانه سیب می دهند یک دانه سیب گلابی برای سه وعده غذا به هر کدام روزی دو استکان آب می دهند ، دو فنجان آب ، بنابراین این طبیعی است که در این دنیا هیچ کس پاداش کارش را نمی بیند حالا غالبا ً ممکن است که بر عکس نباشد ممکن است غالب نیکوکاران گرفتار نباشند ممکن است غالب تبهکاران مرفه و خوشحال و در ظاهر بی آبرو و حیثیت نباشند اما آنچه که مسلم است این است که به اتفاق عقلا کسی در این جهان تا لحظه ی مرگ پاداش کارهایش را نمی بیند حالا یا این است که اگر نیکوکار است جزای بد به او می دهند یا لاقل جزای بد به او نمی دهند یا این است که اگر بد کار است جزای خوب به او می دهند یا لاقل جزای خوب به او نمی دهند اما پاداش کارهایش را نیز دریافت نمی کند با این همه چیز که مسلم است برای کلیه عقلا اگر معادی نباشد ، آخر وجود هر انسان فقط مرگش باشد تصدیق می کنید که دیگر عدالتی ، حسابی ، حکمتی در کار خدا معقول نیست ، اصلا ً چنین چیزی وجود ندارد دیگر ، یعنی خداوند یک جنگلی آفریده ، جنگل مولا که کلیه ی جنایتها در آن صورت می گیرد بدون اینکه کسی بعد از جنایتها ، دادرسی شود ، یا پاداشی باشد یا دادگاهی و محاکمه ای باشد که در این صورت واقعا ً سازنده جهان نه تنها عادل نیست ، حکیم نیست ، بلکه درست بر ضد عدالت و حکمت کار کرده و اقدام کرده و منحرف شده و حقیقت مطلب این است که ، آن که به معاد اعتقاد ندارد و می گوید آخر هر انسان مرگ او است عملا ً خدای حکیم متعال عادل را قبول ندارد بنابراین ملاحظه می کنید که معاد با توحید ارتباط مستقیم با هم دارند. اگر کسی خدای واقعی ، خدای کامل ارحم الرحمین ، احکم الحاکمین ، متکبر ، عزیز ، جبار عزیز و حکیم را قبول داشته باشد حتما ً معاد را هم قبول دارد ، چون بدون معاد عدالت خدا ، رحم خدا ، حکمت خدا مشخص نمی شود دیگر ، روز حساب ، به این دلیل آنقدر آن روز ، روز حساسی است که روز ی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در مدینه ی منوره ، خویشان را به حضور پذیرفت عمه ها عموها و پسر عموها ، پسر عمه ها ، کلیه ی بستگان خاص ، بنی هاشم ، زبده سرامد پاکان عرب ، قبیله ی خاص رسول الله صلی الله علیه وسلم آنها را در یک جلسه س خاص دعوت نمود ، احتمالا ً این جلسه در سالهای نه و ده هجری بوده بعد از تکمیل اسلام ، چند ماهی قبل از رحلت رسول الله صلی الله علیه و سلم حضرت به آنها فرمود ممکن است روز حساب شما خویشاوندیتان را با من عنوان بکنید ، از حالا به شما اخطار می کنم ، مبادا روزحساب اسمی از قرابت و خویشاوندیتان با من به میان آورید فقط باید به عمل و عقیده خودتان متکی باشید. مطمئن باشید که خویشاوندی من به شما هم کمکی نخواهد کرد تا این حد جمعا ً به صورت سخنرانی برای آنها فرمود بعد تک تک را به حضور پذیرفت ، فرمود: ای صفیه عمه ی پیامبر ، خواهر تنی حضرت حمزه و خاهر پدری حضرت عبدالله ،احتمالا ً کوچکترین دختران عبدالمطلب ، مادر حضرت زبیر بن العوام ، زبیر بن عوام بن خویلد ، حضرت زبیر (رضی الله عنه) که در فتنه ی جمل بدست نابخردان شورشی کشته شد حضرت علی بر او گریه کرد بر جنازاش نماز خواند ، حضرت زبیر پسر دایی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است. پسر عمه ی حضرت علی زبیر بن عوام بن خویلد ، فاطمه بنت خدیجه بنت خویلد ، چه خویشاوندی باهم دارند اینها دیگر؟ زبیر بن عوام بن خویلد ، حضرت فاطمه بنت خدیجه بنت خویلد ، خوب معلوم است دیگر ، عوام و خدیجه خواهر و برادرند فاطمه دختر خدیجه است ، زبیر پسر عوام است ، صفیه دختر عبدالمطلب ، مادر زبیر است عمه ی علی عمه ی حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم ،صفیه را به حضور پذیرفت و فرمود: ای صفیه عمع ی پیامبر مبادا روز حساب بگوئی من عمه ی رسول الله هستم ، فقط به عمل خودت متکی باش ، عباس را آورد ، حضرت عباس پسر عبدالمطلب عباس دو سال از پیامبر مسن تر بود تا نیمه ی خلافت حضرت عثمان زنده بود بلند قد ترین مرد قریش و شبیه ترین کس به عبدالمطلب ، خیلی شبیه پدرش عبدالمطلب بود ، روزی از عباس سؤال شد تو بزرگتری یا رسول الله (از لحاض سنی) عباس گفت: رسول الله بزرگتر است ولی سن من دو سال بیشتر است ، یعنی نهایت ادب را رعایت کرد و نسبت به شخص رسول الله احترام گذاشت ، رسول الله به عباس فرمود: ای عباس ، عموی پیامبر مبادا روز حساب بگوئی من عموی رسول الله هستم ، این هیچ فایده ای برای تو ندارد ، فقط به عمل خودت متکی باش و به این دلیل بود که روزی که رسول الله صلی الله علیه وسلم بیمار شد در حالی که دستمال به سر بسته بود کاملا ً تب داشت روی منبر ایستاد ، احتمالا ً این یکی از آخرین روزی بود که روی منبر ایستاد ، فرمود: ای مسلمانان ممکن است من به زودی دعوت پروردگار را لبیک گویم ، موضع گیری و موقعیت من در روز حساب خیلی مشکل و سخت است ، من می خواهم در آنجا طلب کار نداشته باشم چه اگر من اینجا طلبکار داشته باشم خیلی برایم مشکل می شود ، شما را سوگند می دهم که اگر کسی بر گردن من حق دارد بلند شود حقش را مطالبه کند زیرا من می خواهم روز حساب طلبکار نداشته باشم ، این را فرمود و سکوت کرد روی منبر ایستاد ، چند لحظه ای گذشت مرد دکان داری از قسمت آخر مسجد بلند شد گفت: یا رسول الله حالا که ، ما را سوگند می دهی چند وقت قبل از دکان من به قیمت سه درهم جنس به خانه ی شما برده اند ، تا حالا پولش را برای من نیاورده اند ، چون مبلغ ناچیزی بوده من هم مطالبه نکردم حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: أین علی بن ابی طالب؟ (علی کجاست) از میان جمع علی بلند شد حضرت فرمود برو به داخل خانه ، سه درهم برای او بیاور علی رفت و سه درهم آورد به آن مرد تحویل داد باز حضرت فرمود دیگر که طلب دارد؟ چند لحظه ای ایستاد کسی بلند نشد. حضرت فرمود: الهی گواه باش که من نمی دانم کسی حقی در گردن من دارد ، من نمی دانم. و جلوتر از این در صحرای عرفه در حضور یکصد و بیست هزار زن و مرد مسلمان جمعیت تقریبی حجت الوداع ، تنها حج رسول الله صلی الله علیه وسلم یکصد و بیست هزار نفر حدس و تخمین زده شد. آمار دقیقی نبوده ، گفته شده بین صد هزار نفر تا صد و بیست هزار نفر جمعیت بوده حضرت بر شتر ایستاده بود شتر ایستاده ، حضرت نیز بالای شتر ایستاده بود در آغاز سخن چنین فرمود: ای ملت ، مهاجرین و انصار ، روز حساب در مورد مأموریت من از شما سؤال خواهد شد ، شما چه می گوئید در آنجا؟ سران صحابه بلند شدند و گفتند: یا رسول الله ما آنجا گواهی می دهیم که تو با کمال اخلاص مأموریت را درست انجام دادی پیام را به ما رسانیدی ، دین خدا را تکمیل کردی و هیچ کوتاهی نکردی حضرت سه بار انگشت مبارکشان را به سوی آسمان بردند وفرمود
(فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهيدًا-- --"41-- --"
يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّى بِهِمُ اْلأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا-- --"42-- --") (سوره ی نساء )
چگونه خواهد بود وضع مردم آن روز که برای هر امتی گواهی احضار خواهیم کرد ، تو نیز بعنوان گواه بر این امت احضار خواهی شد ، آن روز روزی است که کافرانیکه در کارها و گفتارشان بر خلاف پیامبر عمل کردند دوست می دارند با خاک یکسان شوند و هیچ حقیقتی را آنجا مخفی نمی کنند آنجا اگر به زبان مخفی کنند ، فیلم زندگی باز می شود. چون در سوره ی مجادله داریم که آنجا باز هم یک عده ای قسم میخورند که پروردگارا ما نبودیم ، ما نکردیم.
( يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللّهُ جَميعًا فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ-- --"18-- --") (سوره ی مجادله )
روز حساب روزی که خداوند مردم را زنده می کند برای محاکمه ، عده ای از این کافران و منافقان لجوج آنجا هم قسم می خورند ، سوگند می خورند ، می خواهند با قسمهای دروغین ، با چاپلوسی و چرب زبانی خدا را قانع کنند ولی اشتباه کرده اند ، فیلم زندگی باز می شود زبانها بسته می شود ، دست و پا به سخن می آید ، جالب اینکه پس از دادرسی آقایان فضول باز هم اعتراض می کنند بدست و زبانشان ، بدستها اعتراض می کنند که چرا شما گواهی دادید علیه ما ، طبق نص سوره ی (فصلت)
(وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللّهِ إِلَى النّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ-- --"19-- --"
حَتّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ-- --"20-- --")
زمانی که دشمنان خدا همه برای دادرسی بسوی الله ، حشر و زنده می شوند تا هنگامی که برای دادرسی آماده و احضار شوند شنوائی و بینائی و دست پایشان علیه آنها گواهی می دهند ، پس از محکوم شدن به دست و پایشان خواهند گفت: چرا علیه ما گواهی دادی دست و پاها می گویند چه کنیم ، آن خدائی که در آنجا این گوشت داخل دهان را به صدا آورده بود اینجا ما را به سخن آورده ما نمی توانستیم حقیقت را مخفی کنیم که ، بعد دست و زبانها جالب حرف می زنند که شما در دنیا وقتی جنایتها را انجام می دادی از ترس اینکه ما علیه تان گواهی ندهیم مخفی نمی کردید ولی فکر می کردید که خدا نمی داند ، همین شما را بدبخت کرد
(وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ-- --"21-- --")(فصلت) دست و پاها می گویند آنجا (وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللّهَ لا يَعْلَمُ كَثيرًا مِمّا تَعْمَلُونَ-- --"22-- --")
سخنرانی دست و پاهای مجرمان در روز حساب ، همان خدائی ما را به سخن آورده است که هرچه خواست به سخن می آورد و او از آغاز شما را آفریده بود و بسوی او هم الان برگشته اید. شما کارهایتان را پنهان نمی کردید که ما علیه تان گواهی ندهیم ولیکن فکر می کردید که خدا نمی داند کارهایتان را. و همین عقیده ی ناقص و همین کفر به خدا ، همین اعتقاد نداشتن به مبدأ و معاد و دادرسی همین شما را بدبخت کرد
(وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرينَ-- --"23-- --") (سوره ی فصلت )
این نمونه ای از زیربنای عقیده و مشهور است وقتی فاروق اعظم رضی الله عنه برای فتح بیت المقدس اولین بار ، بیت المقدس دو بار فتح شده یک بار فاروق اعظم با مهاجرین و انصار فتح کردند ، یک بار حضرت صلاح الدین یوسف بن ایوب رضی الله عنه آن را فتح کرد. حالا کی خداوند برای ما صلاح الدینی یا فاروق اعظمی فراهم می کند. دو مرتبه . بار سوم ، امت تشنه ی عمر است یا یک صلاح الدین که باز قدس فتح شود دیگر وقتی حضرت عمر برای فتح قدس به بیت المقدس رفت سران صحابه ، مجاهدان فی سبیل الله با لباسها و قباهای اطلسی و کمربند های زرین غلاف شمشیر از طلا بود ، بندها و نشانه های ژنرالی طلا ، کلاها ، نشانه ها رنگ زرد داشت ، حضرت عمر با پیراهن نیم دار پاک ، تازه شسته اش همین که آنها را دید فورا ً خم شد ، یک مشت شن به طرف آنها پرتاب کرد بجای سلام ، شن به طرف آنها ریخت فرمود: چه شده اید اصحاب محمد ، عوض شده اید فریب دنیا را خورده اید ، اگر این لباسهای زرین خوب بود خدا بر رسول الله می داد ، چرا تغییر اخلاق داده اید چه شده است فریب دنیا خورده اید چرا چنین شده اید حضرت عمر خیلی با هیبت بود ، ابو عبیده بن الجراح فرمانده کل قوا در آنجا به سخن آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین ما عوض نشده ایم تهجدها کم نشده ، گریه های داخل نماز به حال خودش باقی است ، سجده های طولانی کوتاه نشده است ، روزه های دوشنبه و پنج شنبه به حال خودش باقی است ، ولی ما با کفار می جنگیم ، رومیها از بزرگانشان این لباس دیده اند برای این لباس احترام قائلند ، از این لباس می ترسند ، اگر ما با لباس نیم دار ، با لباس مدینه ی منوره با لباس صحابه به استقبال آنها برویم اینها جسور می شوند و ما را تحقیر می کنند ما را در چشم خود ذلیل می بینند ، می گویند عده ای گدا ، عده ای بی سر و پا آمده اند بجنگ ما ، جسور می شوند و بشدت ما را مورد حمله قرار می دهند ما این لباس را پوشیده ایم تا در چشم آنها بزرگ جلوه کنیم و همان احترامی که برای ژنرالهایشان قائل هستند برای ما هم قائل شوند ، همانطور که از ژنرالهایشان می ترسند از ما هم بترسند بسیار دلیل منطقی و جالب بود حضرت عمر فرمود : اگر این جواب در روز حساب قبول بشود جوابی درست است. فرمود: اعدوا لله جوابا مثل هذا – فرمود: جواب را برای روز حساب آماده کنید اگر این جواب روز حساب قبول بشود خیلی خوب است . روز حساب. همیشه باید حساب روز حساب کرد ، ببینیم کارهایمان آنجا چطوری است.

وفق الله الجمیع لما فیه رضاء
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
 

0 نظرات:

ارسال یک نظر