سیره عمرو بن عاص رضی الله عنه







او عمرو بن عاص بن وائل سهمی، مکنی به ابومحمد و ابوعبدالله است. ابن اسحاق[1] و زبیر بن بکار[2] اتفاق نظر دارند که وی در حبشه و نزد نجاشی اسلام آورد و در صفر سال هشتم هجری به مدینه هجرت کرد. اما ابن حجر معتقد است که وی در سال هشتم هجری و قبل از فتح مکه به اسلام گروید. قولی دیگر میگوید: وی مابین صلح حدیبیه و نبرد خیبر اسلام را پذیرفت.[3]
1- اسلام آوردن عمرو بن عاص
عمرو بن عاص در مورد اسلام آوردن خود میگوید: وقتی که همراه با احزاب از جنگ خندق برگشتیم، چند نفر از مردان قریش را که هم فکر من بودند و از من حرف شنوی داشتند جمع کردم و به آنان گفتم: به خدا قسم می‏دانید که من معتقدم قضیه محمد به صورت ناخوشایندی دارد بر همه امور بالا می‏گیرد. فکری به نظرم رسیده است و می‏خواهم بدانم شما در مورد آن چه نظری دارید؟ آنان گفت: چه فکری داری؟ گفت: من می‏گویم نزد نجاشی برویم و آنجا بمانیم، زیرا اینکه ما زیر دست نجاشی باشیم برای ما خوشایند تر از این است که زیر دست محمد باشیم و اگر قوم ما بر او پیروز شد، در این صورت ما را می‏شناسند و جز خیر چیزی از جانب آنان به ما نمی‏رسد. آنان گفتند: رأی خوبی است. عمرو میگوید: گفتم: پس چیزی جمع کنید تا به نجاشی هدیه بدهیم و بهترین چیزی که در سرزمین ما برای هدیه کردن به او وجود داشت پوست بود. پس پوست زیادی را برای وی جمع کردیم. سپس از مکه خارج شدیم و نزد وی رفتیم. ما نزد وی بودیم که عمرو بن أمیه ضمری نزد نجاشی آمد. رسول خدا وی را در مورد جعفر و یارانش نزد نجاشی فرستاده بود. عمرو بن أمیه ضمری نزد نجاشی آمد و سپس از نزد وی رفت. به همراهان خود گفتم: او عمرو بن أمیه ضمری است. کاش نزد نجاشی می‏رفتم و او را از نجاشی درخواست میکردم و نجاشی او را به من تحویل میکرد و من گردن او را می‏زدم، چه اگر این کار را انجام دهم قریش فکر خواهد کرد که من کفایتش را کرده‏ام، چه فرستاده محمد را کشته‏ام. عمرو میگوید: پس نزد نجاشی رفتم و بنا به رسم سابق برای نجاشی سجده کردم. نجاشی گفت: ای دوست من خوش آمدی، آیا از سرزمین خود چیزی برای من به هدیه آوردهای؟ گفتم: آری، ای پادشاه من پوست زیادی برای شما به هدیه آورده‏ام. سپس پوستها را نزد نجاشی بردم و نجاشی از آنها خوشش آمد و اظهار تمایل کرد. سپس به وی گفتم: ای پادشاه من مردی را دیدم که از نزد شما خارج شد، او فرستاده دشمن ما است. او را به من بدهید تا او را بکشم، زیرا او تعدادی از بزرگان و برگزیدگان ما را به قتل رسانده است. عمرو میگوید: نجاشی به خشم آمد و دستش را بلند کرد و چنان ضربهای بر روی بینی خود زد که فکر کردم آن را شکست و اگر زمین دهان باز میکرد از ترس او داخل زمین میشدم. سپس به او گفتم: ای پادشاه به خدا قسم فکر می‏کنم که درخواست من برای شما ناخوشایند بود. نجاشی گفت: تو از من می‏خواهی فرستاده مردی را جهت کشتن به تو تسلیم کنم که فرستاده مردی است که جبرئیل که نزد موسی می‏آمد نزد او می‏آید؟! عمرو میگوید: گفتم: ای پادشاهایا واقعاً او چنین است؟ نجاشی گفت: ای عمرو وای بر تو سخن مرا قبول کن و از او تبعیت نما، چه به خدا قسم او بر حق است و بر مخالفان خود پیروز می‏شود، چنان که موسی بر فرعون و سربازان او پیروز شد. عمرو میگوید: گفتم: آیا از جانب او با من بر اسلام بیعت می‏کنی؟ نجاشی گفت: آری. پس دستش را آورد و من بر اسلام با او بیعت کردم. سپس در حالی که رأی و دیدگاهم با رأی سابقم تغییر پیدا کرده بود نزد همراهان خود رفتم و اسلام خود را از آنان مخفی کردم. سپس نزد رسول خدا رفتم تا اسلام بیاورم. در راه به خالد بن ولید رسیدم. این ماجرا قبل از فتح مکه بود و از مکه در حال حرکت بود. به وی گفتم: ای ابو سلیمان کجا می‏روی؟ خالد گفت: به خدا قسم راه روشن و آشکار شده است و محمد پیامبر است. نزد او می‏روم و مسلمان می‏شوم، تا کی؟ به وی گفتم: به خدا قسم من هم دارم می‏روم تا مسلمان شوم. عمرو میگوید: پس به مدینه و نزد رسول خدا رفتیم. خالد بن ولید پیش رفت و اسلام آورد و بیعت کرد. سپس من بهایشان نزدیک شدم و گفتم: ای رسول خدا من بر این با شما بیعت می‏کنم که گناهان سابق من آمرزیده شود و آنچه را که قبلاً روی داده است بهیاد نیاورم. رسول خدا فرمود: ای عمرو، بیعت کن، اسلام و هجرت گناهان سابق را پاک میکنند. عمرو میگوید: پس با ایشان بیعت کردم و سپس برگشتم.[4] در روایت دیگری آمده است که گفت: وقتی که خدا اسلام را در قلب من انداخت، نزد رسول خدا رفتم و گفتم: دست راستتان را بیاورید تا با شما بیعت کنم. پس ایشان دست راست خود را آوردند، اما من دست خود را جمع کردم. پیامبر فرمود: ای عمرو تو را چه شده است؟ گفتم: می‏خواهم شرطی بگذارم. پیامبر فرمود: چه شرطی می‏خواهی بگذاری؟ گفتم: اینکه گناهانم آمرزیده شود. پیامبر فرمود: آیا نمی‏دانی که اسلام و هجرت و حج کارها و گناهان سابق را محو و پاک میکنند؟[5]
2- رسول خدا سپاهی را به فرماندهی عمرو بن عاص مجهز کرد و روانه ذات السلاسل ساخت تا قضاعه را که ماجرای مؤته آنان را مغرور ساخت و در آن نبرد با رومیان شرکت کرد و به جمع نیرو اقدام نموده بود تا به مدینه نزدیک شود. پس عمرو بن عاص همراه با سیصد نفر از مهاجران و انصار به سرزمین آنان رفت. وقتی که عمرو به مکان تجمع دشمنان رسید به وی خبر دادند که تعداد دشمنان بسیار زیاد است. پس کسی را نزد رسول خدا فرستاد تا برای وی نیروی کمکی بفرستد. پس نیروی کمکی به فرماندهی أبوعبیده بن جراح برای وی اعزام شد.[6] مسلمانان به نبرد با کفار پرداختند و عمرو به خاک قضاعه نفوذ کرد، اما آنان پای به فرار گذاشته و پراکنده شده و شکست را پذیرفته بودند. بدین سان عمرو موفق به بازگرداندن هیبت اسلام به اطراف شام و بازگرداندن هم پیمانان مسلمانان به دوستی اولیه خود شد و قبائلی دیگر به اسلام گرویدند و بسیاری از مردم بنی عبس و بنی مرة و بنی ذبیان مسلمان شدند. نیز قبیله فزارة و رئیس آن عیینة بن حصن هم پیمان مسلمانان شدند و بنی سلیم و در رأس آن عباس بن مرداس و بنی أشجع از آنها تبعیت نمودند. بدین سان مسلمانان به قوی ترین نیرو در شمال سرزمینهای عرب تبدیل شدند، گرچه همه این قبائل در بلاد عرب نبود.[7] در این واقعه درسهای و عبرتهایی و حکمتهایی وجود دارد که متعلق به عمرو بن عاص است، از جمله:
الف- اخلاص عمرو بن عاص
عمرو بن عاص میگوید: رسول خدا کسی را نزد من فرستاد و فرمود: لباس و سلاحت را بردار و نزد من بیا. من نزد ایشان رفتم و ایشان داشتند وضو می‏گرفتند. ایشان سرش را بلند کرد و به من نگاه‏انداخت و سپس سرش را پایین افکند و فرمود: من می‏خواهم تو را به فرماندهی بر سپاهی- یعنی سپاه سریه ذات السلاسل- فرستم و خدا تو را سالم و غنیمت گرفته نماید و تو را به صورتی شایسته به مال راغب نماید. عمرو میگوید: گفتم: ای رسول خدا من به خاطر کسب مال اسلام نیاوردم، بلکه به خاطر رغبت و اشتیاق به اسلام و بودن و اقامت با شما اسلام را قبول کردم. پس رسول خدا فرمود: ای عمرو مال صالح برای مرد صالح بسیار خوب است.[8]
این موضع گیری عمرو بر قدرت ایمان و صداقت و اخلاص عمرو بن عاص نسبت به اسلام و اشتیاق وی به همراهی با رسول خدا دلالت دارد و رسول خدا برای وی بیان نمود که مال حلال نعمت است اگر در دست مرد صالح قرار بگیرد، زیرا به وسیله آن مال رضایت خدا را جستجو می‏کند و آن را در وجوه خیر چون رعایت و سرپرستی یتیمان و زنان بی سرپرست و داعیان و پشتیبانی از مجاهدان و طرحهای خیر و دیگر کارهای نیک به مصرف می‏رساند و با آن خود و خانوادهاش را از گناه دور می‏کند،[9] و با آن مسلمانان بی نیاز می‏شوند. از این حدیث میتوان بهاین نکته رسید که تلاش بنده برای دستیابی به مال شایسته امری پسندیده و مورد تشویق رسول خدا است. همچنین مرد ثروتمند اگر بتوانیم که او را صالح گردانیم تا هم خود صالح بوده و هم مال صالح داشته باشد، این نیز امری مطلوب و پسندیده است و این برای او و اسلام و مسلمانان بهتر است.
ب- تمایل زیاد عمرو به سلامت نیروهایش
رسول خدا عمر را به غزوه ذات السلاسل فرستاد و گرفتار سرما شدند. پس عمرو به آنان گفت: کسی آتش روشن نکند. وقتی که نیروها به مدینه برگشتند نزد رسول خدا از عمرو شکایت کردند. عمرو در جواب گفت: ای رسول خدا تعدادشان کم بود و ترس این را داشتم که دشمن کمی‏تعداد آنان را مشاهده کند و آنان را از تعقیب دشمن نهی کردم تا مبادا گرفتار کمین دشمن شوند. پس رسول خدا از این کار وی خشنود شد.[10]
ج- از جمله نمودهای دانش فقهی عمرو بن عاص
عمرو بن عاص میگوید: در شبی سرد در غزوه ذات السلاسل دچار احتلام شدم و ترسیدم که اگر غسل کنم هلاک شوم. پس تیمم کردم و سپس نماز صبح را با یاران خود خواندم. آنان این موضوع را به اطلاع رسول خدا رساندند و ایشان فرمود: ای عمرو آیا در حالی که جنابت داشتی نماز صبح را با یارانت خواندی؟ من چیزی را که مرا از غسل کردن بازداشت به اطلاع ایشان رساندم و گفتم: من شنیده‏ام که خداوند متعال میفرماید:
{ وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا (٢٩)} النساء: ٢٩
(و خودتان را مکشید زیرا خدا همواره با شما مهربان است). پس رسول خندید و دیگر چیزی نفرمود.[11]
اجتهاد عمرو بن عاص بر فقاهت و عقل سرشار و دقت وی در استنباط حکم از دلیل آن دلالت دارد.[12] اگر فقها در این ماجرا درنگ نمایند میتوانند احکام را بر آن متفرع نمایند. امری که ما[13] را به درنگ در سیره و از جمله سرعت عمرو در استنباط حکم از قرآن و ارتباط وی با قرآن و توانایی وی در درک حکم امور از خلال آیات با وجود گذشتن چیزی حدود چهار ماه از مسلمان شدن وی، اشتیاق به فقاهت و دانش‏اندوزی در دین خدا است. ممکن است که عمرو- این احتمال وارد است- قبل از اسلام خود با قرآن در ارتباط بوده و در جستجوی چیزی برای رسیدن به آن بوده باشد. حال در مقابل مثال دیگری از عظمت این قرآن قرار می‏گیریم که گردن کافران را خم کرد و آنان را در سخت ترین حالات دشمنی با این دین واداشت که به قرآن گوش بسپارند، چنان کهاین امر در عهد مکی نیز مشاهده شد. مؤید این امر شناخت عمرو از قرآن است که در مباحث قبلی مشاهده شد که عمرو از نجاشی خواست از مهاجران حبشه در مورد دیدگاه آنان در مورد عیسی علیه السلام سؤال نماید.[14]

3- فضائل و مناقب عمرو بن عاص
الف- شهادت رسول خدا بر ایمان وی
رسول خدا میفرماید: مسلمان ترین و مؤمن ترین مردم، عمرو بن عاص است.[15] در حدیثی دیگر میفرماید: عمرو و هشام فرزندان عاص، مؤمن هستند.[16] عمرو بن عاص میگوید: مردم در کنار رسول خدا بودند که مردم از چیزی به هراس افتادند. پس همه متفرق شدند. دیدم که شمشیری را در جلوی دو ساق پایش قرار داده و زانوهایش را به سینهاش چسپانده است و در مسجد نشست. وقتی کهاین را دیدم من هم به مانند او عمل کردم. وقتی که رسول خدا بیرون آمد و من و سالم را دید نزد مردم آمد و فرمود: ای مردم چرا به خدا و رسول او پناه نبردید؟ چرا به مانند این دو مرد عمل نکردید؟[17]
ب- رسول خدا او را بر دیگران مقدم می‏دارد و در مورد او شهادت می‏دهد که از صالحان قریش است
از عمرو بن عاص روایت است که گفت: از روزی که من و خالد بن ولید مسلمان شدیم رسول خدا در مورد جنگ کسی را با ما برابر ندانست و کسی را بر ما مقدم نکرد.[18] هم چنین رسول خدا در مورد وی شهادت داد که از صالحان قریش است، چه از ابوملیکه روایت است که گفت: طلحه بن عبیدالله گفت: شنیدم که رسول خدا میفرماید: عمرو بن عاص از صالحان قریش است.[19] این درسی نبوی در شناخت رسول خدا از معادن مردان و استفاده از آنان است.
ج- دعای رسول خدا برای وی
از زهیر بن بلوی از عمویش علقمه بن رمثه بلوی روایت است که گفت: رسول خدا عمرو بن عاص را به بحرین فرستاد. سپس رسول خدا چرتی زد و بعد بیدار شد و فرمود: خداوند عمرو را رحمت کند. پس ما شروع بهیادآوری کسانی کردیم که نامشان عمرو می‏باشد. سپس رسول خدا چرت دیگری زد و بعد بیدار شد و فرمود: خداوند عمرو را رحمت کند. سپس چرت سوم را زد و بیدار شد و فرمود: خداوند عمرو را رحمت می‏کند. گفتیم: ای رسول خدا کدام عمرو مد نظر شما است؟ فرمود: عمرو بن عاص. گفتیم: مگر او را چه شده است؟ فرمود: در خواب دیدم که از مردم خواستم صدقه بدهند و او بیشترین صدقه را آورد و به او گفتم: این صدقه را از کجا آوردهای؟ گفت: از نزد خدا. عمرو راست میگوید زیرا عمرو در نزد خدا خیر زیادی دارد. زهیر میگوید: وقتی که فتنه روی داد، گفتم: از عمرو تبعیت می‏کنم، زیرا رسول خدا در مورد وی آن سخن را بیان فرمود و از او جدا نمی‏شوم.[20]
4- کارهای عمرو بن عاص در زمان ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم
رسول خدا عمرو را نزد جیفر و عباد فرزندان جلندی فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند. عمرو هم رفت و آنان را به اسلام فراخواند و آن دو نبوت رسول خدا را تصدیق کردند و عمرو را جهت گرفتن زکات و حکم در مورد قوم خود آزاد گذاشتند و کمک ایشان علیه مخالفان بودند.[21] بعد از وفات رسول خدا، ابوبکر صدیق عمرو بن عاص را در رأس سپاهی روانه فلسطین کرد. ابوبکر او را میان باقی ماندن بر سر کاری که برای انجام آن گسیل شده بود و بین اینکه خیر دنیا و آخرت را برای او برگزیند، اما عمرو کار خود را دوست داشت. پس در جواب ابوبکر نوشت: من یکی از تیرهای اسلام هستم و بعد از خدا این تو هستی کهاین تیر را پرتاب می‏کنی و جمع می‏کنی. پس ببین کدام هدف سخت تر و ترسناک تر و بهتر است و مرا به سوی آن پرتاب کن.[22] وقتی که عمرو به مدینه بازگشت ابوبکر به او دستور داد که از مدینه خارج شود و اردو بزند تا مردم را همراه او کند. سپس او را با سپاهی روانه شام کرد.[23]
در نبرد یرموک عمرو در رأس جناح راست سپاه بود و مشارکت وی تأثیر زیادی بر پیروزی مسلمانان نهاد. بعد از وفات ابوبکر صدیق، عمرو در شام به کار خود ادامه داد و در حرکت فتح اسلامی‏در شام مشارکت فعالی داشت. وی در فتح بیسان و طبریه و اجنادین با شرحبیل بن حسنه همکاری نمود.[24] وی همچنین اقدام به فتح غزه، اللد، یُبنی، عمواس، بیت جبرین، یافا، رفح و بیت المقدس کرد. عمرو تنها به فتح سرزمینهای شام اکتفا نکرد، بلکه سرزمینهای مشهور مصر را نیز فتح کرد، زیرا عمربن خطاب بعد از فراغت از فتح شام به عمرو فرمان داد که با سپاهیان همراه خود به مصر برود. عمرو نیز عازم آنجا شد و به عریش رسید و آنجا را فتح کرد. همچنین حرکت فتح شامل نقاط دیگری شد که عبارتند از: فرما، فسطاط، حصن بابلیون، عین شمس، فیوم، أشمونین، أخمیم، بشرود، تنیس، دمیاط، تونة، دقهلة، اسکندریه و برخی دیگر از سرزمینهای آفریقائی چون برقة، زویلة و طرابلس شد.[25]
عمر فاروق به شایستگی عمرو برای رهبری و امامت گواهی داده و میگوید: شایسته نیست که عمرو بن عاص جز به امیری بر روی زمین راه برود.[26] وی در زمان عثمان از نزدیکان خلیفه و از مشاوران او بود و زمانی که عثمان محاصره شد عمرو بن عاص از مدینه عازم شام شد و گفت: ای مردم مدینه به خدا هر که در مدینه باشد و عثمان کشته شود خداوند عزوجل او را ذلیل می‏کند و هر کس توان یاری او را ندارد باید فرار کند. پس عمرو حرکت کرد و پسرانش عبدالله و محمد نیز با وی رفتند و بعد از وی حسان بن ثابت نیز از مدینه خارج شد و بعد از این حوادثی که خدا میخواست روی داد.[27] وقتی که خبر کشته شدن عثمان و بیعت مردم با علی به عمرو بن عاص رسید، عمرو گفت: خداوند عثمان را رحمت کند و او را بیامرزد. پس سلامة بن زنباع جذامی‏گفت: ای مردم قریش، به خدا میان شما و عربان دری بود که شکسته شد. پس دری دیگر پیدا کنید. عمرو گفت: ما هم همین را می‏خواهیم. اصلاح در به متهای نیاز دارد که حق را از ورطه جنگ بیرون آورد و مردم در عدالت همانند باشند. سپس شعری را به تمثیل خواند با این مضمون:
فیالهف نفسی علی مالک و هل یصرف مالک حفظ القدر
أنزع من الحر أودی بهم فأعذرهمام بقومی‏سکر
(ای دریغ از مالک، مگر دریغ خوردن موجب تغییر تقدیر می‏شود. مگر گرما نابودشان کرد که معذورشان دارم یا قوم من دچار مستی بودند).
آنگاه پیاده راه افتاد و می‏گریست و می‏گفت: ای دریغ برای عثمان، حیاء و دین از میان رفت. وی همچنان به راه ادامه داد تا به دمشق رسید.[28]
این تصویری درست از عمرو بن عاص است که همگام با شخصیت او و سیر زندگی او و نزدیکی او به عثمان است، اما تصویری که او را انسانی سازشکار و طمع ورز و مشتاق به دنیا نشان می‏دهد در روایاتی وارد شده که متروک و ضعیف هستند و واقدی از موسی بن یعقوب ذکر کرده است.[29]
تعدادی از نویسندگان و مؤرخان تحت تأثیر این روایات ضعیف و نادرست قرار گرفته و عمرو را در جایگاهی پست قرار داده‏اند، مانند آنچه که محمود شیت خطاب،[30] عبدالخالق سید ابو رابیه[31] و عباس محمود العقاد نوشتهاند. عقاد اصلاً در این نوشته‏ها خود را فراتر از این می‏داند که به سند نگاه کرده و خواننده را کوچک می‏شمارند و سیمای معاویه و عمرو بن عاص را چنین نشان میدهند که افرادی فرصت طلب و منفعت اندیش بودهاند. اگر همه منتقدان تاریخ در مورد بطلان روایات مورد استدلال عقاد اتفاق نظر پیدا کنند، این برای عقاد اهمیتی ندارد، زیرا وی بعد از ذکر روایات واهی و ضعیف و غیر قابل استدلال میگوید: منتقدان تاریخ هر چه می‏خواهند در مورد صدق این گفتگو و صحت این سخنان و آنچه که نقل آن ثابت شده و سند و نصش ثابت نشده است بگویند، زیرا چیزی که در آن شکی وجود ندارد گرچه همه کتب تاریخی بر ابطال آن اتفاق داشته باشند، این است که اتفاق نظر میان آن دو نفر، توافقی به شکل چانه زنی و همکاری برای رسیدن به خلافت و ولایت بوده است و چانه زنی میان آنان بر سر میزان نصیب هر دو بوده است و اگر چنین نمی‏بود میان آنان توافقی حاصل نمیشد.[32]
شخصیت حقیقی عمرو این است که وی مرد اصول و مبانی بود و هنگامی‏که دید نمیتواند به عثمان کمک کند مدینه را ترک کرد و هنگامی‏که عثمان کشته شد برای عثمان گریه تلخی کرد. وی در زمان عثمان بدون اینکه ولایت داشته باشد وارد مجلس مشورت میشد. وی بعد از قتل عثمان نزد معاویه رفت تا با هم برای جنگ با قاتلان عثمان و گرفتن انتقام خلیفه شهید همکاری نمایند.[33] کشته شدن عثمان برای اینکه همه خشم او را بر مجرمان خونریز به حرکت درآورد کافی بود و لازم بود که مکان دیگری برای گرفتن انتقام از این افرادی انتخاب میشد که بر حرم رسول خدا جسارت به خرج داده و خلیفه را در انظار مردم به قتل رسانده بودند. چه شگفتی دارد که عمرو به خاطر عثمان به خشم آید؟ اگر کسی در این مورد شک دارد آن کسی است که حول محور روایات مکذوبی می‏گردد که عمرو را چنین نشان میدهند که قصد دستیابی به حکومت را داشته است.[34]


به نقل از: سيره أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه و شخصيت و عصر او، تألیف: دكترعلي محمد محمد صلابی



[1] - المعجم الکبیر، طبرانی9/53. ابن اسحاق آن را به صورت مرسل آورده است.
[2] - الإصابة3/2؛ خلافة علی، عبدالحمید، ص263.
[3] - تهذیب التهذیب8/56.
[4] - نک: صحیح السیرة النبویة، ص494؛ سیر أعلام النبلاء3/60؛ سیره ابن هشام2/276.
[5] - صحیح مسلم، شماره121.
[6] - نک: السیرة النبویة الصحیحة2/471؛ سیره ابن هشام3/280.
[7] - نک: السیرة النبویة، أبو شهبة2/433؛ سیره ابن هشام4/280.
[8] - به روایت ابن حبان، شماره2277؛ صحیح السیرة، ص508. البانی آن را صحیح دانسته است.
[9] - نک: التاریخ الإسلامی، حمیدی7/133.
[10] - سیر أعلام النبلاء3/66.
[11] - همان67؛ سند آن صحیح است؛ ابن حبان در شماره202 آن را صحیح دانسته است.
[12] - نک: غزوة الحدیبیة، أبوفارس، ص210.
[13] - معین السیرة، ص381.گوینده آن صالح أحمد شامی‏نویسنده کتاب معین السیرة است.
[14] - نک: معین السیرة، ص381؛ مسند أحمد1/203. راویان آن راویان روایات صحیح است.
[15] - سلسلة الأحادیث الصحیحة1/238شماره155.
[16] - الطبقات4/191؛ السلسلة الصحیحة1/240شماره156.
[17] - مسند أحمد1/203. سند آن حسن است.
[18] - سنن البیهقی4/43.
[19] - سنن الترمذی، شماره3844.
[20] - المعجم الکبیر5/18؛ المستدرک3/455. حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی میگوید: صححی است و سند آن حسن می‏باشد.
[21] - الطبقات1/262؛ جوتمع السیرة، ابن حزم، ص24،29.
[22] - إتمام الوفاء بسیرة الخلفاء، ص55.
[23] - فتوح الشام، بلاذری، ص48-51.
[24] - تاریخ طبری3/605؛ الکامل، ابن أثیر2/498.
[25] - سیر أعلام النبلاء3/70؛ القیادة العسکریة فی عهد الرسول، ص634-942.
[26] - سیر أعلام النبلاء3/70.
[27] - تاریخ طبری به نقل از: عمرو بن العاص، غضبان، ص464.
[28] - همان.
[29] - عمرو بن العاص، غضبان، ص481.
[30] - سفراء النبی، محمود شیت خطاب، ص508.
[31] - عمرو بن العاص، عبدالخالق سید ابورابیه، ص316.
[32] - عمرو بن العاص، عقاد، ص231-232.
[33] - عمرو بن العاص، غضبان، ص489-490.
[34] - همان492.


0 نظرات:

ارسال یک نظر