آلفوس (ALFOS): پـاسخ عقلى به دروغهاى تاريخى در فرهنگ شيعه(2)


آلفوس (ALFOS): پـاسخ عقلى به دروغهاى تاريخى در  فرهنگ شيعه(2)
 
علیرضا حسینی

رهبري: نص يا شوري؟
[وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا المَسِيحَ عِيسَی ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا] {النساء:157}
و گفتار آنها كه عيسي فرزند مريم فرستاده خدا را كشتيم  در حاليكه نه او را كشتند و نه به دار آويختند لكن امر بر آنها مشتبه شد و كساني كه در مورد قتل او اختلاف كردند از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروي مي كنند و قطعاً او را نكشتند.[1]
آري، تحريف تاريخ در سرشت بشر است. [2]
بيشتر محققين، سر فصل اختلافات بين مسليمن و منشاء گروه بنديهاي مشخص سياسي و اعتقادي در قرون بعدي را واقعه سقيفه بني ساعده مي‌دانند[3]. ولي تحليل و درك درست چگونگي اين اختلاف، بدون بررسي واقعه غدير كه نقطة مقابل سقيفه[4] است  (و فقط 70 روز قبل از واقعة سقيفه اتفاق افتاده) امكان پذير نمي‌باشد. هر چند آنگونه كه در ادامه خواهد آمد اين تقابل و تضاد، (به اين شدت) زاييدة  ساليان بعد و به خاطر تنشهاي شديد و شكل گيري گروههاي (شيعي و سني) بوده است. زيرا تا آغاز خلافت حضرت علي (ع) شاهد چنين تضاد و تقابلي (بين غدير و سقيفه) نيستيم. و پس از كشته شدن حضرت عثمان رضي الله عنه بود كه آن هم توسط عوامل مختلفي (مانند: ابن‌سباء،يهوديان، ايرانيان و...) به اختلافاتي از اين قبيل براي ايجاد تفرقه در سپاه علي‌(ع) و امت اسلامي دامن زده مي شد.[5]
بيشتر سئوالات بي جواب و معماهاي سربسته نيز از تجزيه و تحليل و تقابل اين دو رويداد مهم با يکديگر، قابل فهم و درک است. سني، واقعة غدير را از نگاهي ديگر  مي‌بيند و شيعه، سقيفه را نوعي كودتا، توطئه و دسيسه چيني بر عليه خاندان پيامبر معرفي مي كند. پشتوانة غدير به زعم شيعه، آيه تبليغ (سوره مائده است) و متعاقب آن، سفارش پيامبرصلی الله عليه وسلم و بيعت دسته جمعي حدود 120 هزار نفر با حضرت علي‌(ع) است و پشتوانة سقيفه نيز بيعت اكثر قريب به اتفاق ساكنين مدينه (‌انصار و مهاجرين) با ابوبكر است. و اينگونه بود كه پس از دسته بنديهاي سياسي كه در طول دهها سال بعد، شكل گرفت: غدير مستمسك شيعه شد و سقيفه دستاويز سني.
   در اينجا بلافاصله دو سئوال دشوار، مانند دو غول بزرگ، روبروي هر محققي قد علم مي كند. دو سئوالي كه مقابل يكديگر قرار دارند:
1. چگونه ممكن است خدا و يا پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم تكليف رهبري را تعيين نكرده و امت نوپاي اسلامي را به حال خود واگذاشته باشد تا دچار پراكندگي و اختلاف شوند؟ (‌اين سئوال شيعه است)
2. چگونه ممكن است بيشتر مسلمانان ساكن مدينه (اعم از مهاجرين و انصار [6]) پس از آن همه فداكاري در راه اسلام و آيات[7] و رواياتي كه در ستايش آنها وارد شده و عشق شديد به پيامبر اكرم [8]صلی الله عليه وسلم ناگهان همگي با اكثريت تقريبي و بدون هماهنگي قبلي و بدون دليل، به محض رحلت پيامبر اكرم، بيعت خود را با حضرت علي (ع) شكسته باشند؟ و چرا حتي يك نفر در سقيفه اشاره اي به واقعة غدير نمي‌كند‌؟ و چرا حضرت علي (ع) در زمان خلافتشان در نامه‌ها و خطبه‌هاي خود، هيچگاه به اين بيعت‌شكني[9] اشاره اي نكرده‌اند‌؟(اين سئوال سني است)
پيداست كه پاسخ به هر دو سئوال به يك اندازه دشوار است. و از دل اين دو سئوال دشوار است كه سئوالات متعدد ديگري بيرون مي آيد (كه در ادامه به آن اشاره مي كنيم) نكتة ديگر در مورد اين دو سئوال، آن است كه نمي توان با توجيه و تفسير و دادن جوابهاي مبهم و يا دو پهلو از كنار آن گذشت. بطور قطع يكي از اين دو سئوال، اشتباه است و ديگري صحيح. يعني يا حضرت علي‌(ع) در غدير خم از جانب خدا و توسط پيامبرصلی الله عليه وسلم به عنوان خليفه بلافصل، معرفي شده‌اند و يا انتخاب خليفه به عهده مردم گذاشته شده است و هيچ پاسخ ديگري ‌ براي اين دو سئوال وجود ندارد.[10] البته شيعه و سني بايد با ديد عقل محض و به دور از هرگونه تعصبي موضوع را مطالعه كرده و مطمئن باشند كه پاسخ به اين دو سئوال و تاييد و يا نقض هر يك از اين دو سئوال، مقام هيچيك از اصحاب (اعم از حضرت علي يا حضرت عمر يا حضرت ابوبكر و...) را پايين و يا بالا نمي برد. زيرا پاسخ، هر چه باشد بايد آنرا در كنار شرايط فرهنگي و اجتماعي همان زمان، مورد تجزيه و تحليل قرار داد. و صرف يك پاسخ مثبت و يا منفي نمي‌تواند موجب خوشحالي يك طرف و سركوب شدن طرف ديگر باشد [11] آري شكي نيست كه بيعت با ابوبكر با شتاب[12] و وجود پاره اي اعتراضات، صورت گرفت و شكي هم نيست كه حضرت علي (ع) به عنوان نزديکترين فرد به نبي اکرم،تا مدتي از بيعت خودداري كرده است. ولي شكي هم نيست كه  اكثريت مردم مدينه با ابوبكر، بيعت كردند و حضرت علي (ع) نيز[13] پس از مدتي با او بيعت كرد. و شكي هم نيست كه ابوبكر پس از رسيدن به خلافت، با اقتدار كامل، شورش اهل رده را سركوب و جايگاه حكومتي اسلام را آنچنان تثبيت كرد كه پس از او حضرت عمر رضي الله عنه توانست ظرف مدت 10 سال، سه ابر قدرت روم و ايران و مصر را به زانو در آورده و موجب اسلام آوردن مردم ايران و ساير كشورها شود. تنها گره و نقطة كور ـ براي شيعه ـ در اين بين، واقعة غدير است كه در اينجا سعي مي كنيم به طور كامل، تمامي سئوالات و اشكالاتي كه در اين خصوص، موجود است را بدور از هر گونه تعصبي بررسي و تجزيه و تحليل كنيم.
من اميدوارم با خواندن اين مقدمه، خواننده سني و يا شيعه متوجه شده باشد كه شايد براي نخستين بار، يك محقق، بدون توجه به تعصبات فرقه اي، قلم به دست گرفته و مي خواهد بفهمد: حقيقت چه بوده است؟
قبل از ورود به موضوع اصلي و بحث برانگيز غدير خم و سقيفه بني ساعده در ارتباط با وجه اختلاف اصلي ميان شيعه و سني لازم است مطلبي را بيان کنم. همه ما  مي دانيم که مذاهب و فرق مختلف اسلامي به قرآن، نبوت پيامبر، قبله واحد، بيشتر فروع دين (مانند نماز و حج)خداي واحد، معاد، معتقدند و عمده اختلاف آنها در زمينه اصول فقهي (فروع  فروع دين)است يعني مثلا نحوه وضوء يا شيوه برگزاري مراسم حج.اين اختلافات نيز هيچگاه به نحوي نبوده که باعث جنگ و جدال و ايجاد کينه بين مذاهب مختلف اسلامي باشد زيرا ما در تاريخ حتي سراغ داريم که شيعيان، پشت سر سني ها و در مساجد آنها نماز مي خوانده اند (قبل از صفويه)چه برسد به ساير فرق اسلامي! متاسفانه تفاوتي که ميان شيعه اماميه با ساير مذاهب اسلامي در طول تاريخ وجود داشته و روز به روز دامنه آن گسترده تر شده و بعضا رنگ سياسي هم به خود گرفته است اعتقاد علماي اين مذهب به اين نکته است که پيامبر اکرمصلی الله عليه وسلم حضرت علي (ع) را به عنوان جانشين و خليفه پس از خود معرفي و منصوب کرده است. و نتيجه چنين استدلالي طبيعتاً مرتد دانستن اصحاب پيامبرصلی الله عليه وسلم و ظالم و منافق و غاصب دانستن حضرت عمر رضي الله عنه و حضرت ابوبکر رضي الله عنه (نزديکترين و فعالترين ياران پيامبر) است و گرنه، اگر اختلافات شيعه منحصر به اختلافات فقهي بود برادران اهل سنت هيچگاه مثلا به خاطر شيوه وضو گرفتن با ما دشمن نمي‌شدند. ولي آيا اجماع علماي شيعه در قرن چهارم بر چنين موضوعي(لعن خلفاء) درست بوده است؟ و آيا درست است که پايه و ستون تشيع را بر مبناي وجود نص بر خلافت علي (ع) بنا نهاده اند؟ با کمال تاسف در اين كتاب، ثابت مي کنيم که پاسخ هر دو سئوال، منفي است.
علماي شيعه براي اثبات ادعاي خود صدها جلد کتاب، نوشته اند كه بيشتر از طريق جدل و علم کلام و نتيجه گيريها و تجزيه و تحليلهاي شخصي به موضوع دامن زده اند. ولي ما قصد داريم موضوع را از طريق شيوه اي بينابين و بيشتر بر مبناي اصول علمي و با توجهي همه جانبه به متون تاريخي، احاديث و روايات، آيات قرآن و استدلالات عقلي و علوم اجتماعي و جامعه شناسي و استقراء (در نظر گرفتن ساير قرائن و شواهد تاريخي همزمان) پيگيري نماييم.
ضمناً بايد قبل از پرداختن به موضوع غدير، متذکر اين نکته شوم که علماي شيعه روايات زيادي را در تاييد عقايد خود از قول نبي اکرم مطرح مي کنند که:
يا به اصل موضوع (خلافت) مربوط نيست. بلکه در بيان فضايل حضرت علي است.
يا اينكه آن سخنان، نظر شخصي نبي اکرم بوده و فرماني الهي (آيه اي) در ارتباط با آن قول، نازل نشده و در ضمن اين احاديث، پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم اشاره اي به آيه اي از قرآن نفرموده اند. (يعني اين سخنان از رغبات شخصي ايشان بوده است) يا سلسله راويان آن مخدوش هستند.

به عنوان نمونه احاديث زير را نگاه كنيد:
حديث منزلت (انت به منزله هارون مني....) جالب است كه بر خلاف باور عمومي شيعه حضرت علي در آن زمان حاكم مدينه نمي شوند بلكه حاكم مدينه يك نفر از انصار بوده و حضرت علي نيز زير فرمان اين شخص بوده اند و حضرت علي فقط سرپرست خاندان خود و پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم بوده است. پس اين حديث ربطي به خلافت ندارد.
روايت بخشيدن غذا به يتيم و مسکين و اسير. كه ربطي به خلافت ندارد.
 روايت: ثقلين (حتي اگر مناقشه اي بين كلمه عترتي و سنتي نداشته باشيم) باز ربطي به خلافت ندارد.
روايت: انا مدينه العلم و علي بابها كه ربطي به خلافت ندارد.
روايت: اقضاکم علي. كه مربوط به خلافت نيست.
ضربت علي در روز خندق از عبادت جن و انس برتر بود. به خلافت ربطي ندارد.
آيه تطهير: [إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا] {الأحزاب:33}  عنکم الرجس اهل البيت و...  (حتي اگر بحثي نداشته باشيم كه آيا منظور خداوند همسران پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم بوده يا خير يا اينكه بنا به اشتباه از اين آيه برداشت عصمت كنيم) ربطي به خلافت ندارد.
همانگونه که مشاهده مي کنيد حتي اگر احاديث فوق، ثابت شود (كه حرف و حديث درباره هر كدام از آنها بسيار زياد است: برخي از آنها در صدر روات، فقط يك راوي دارند يا برخي مانند آيه تطهير ايرادات زيادي از جهت اينكه اهل بيت فقط 5 نفر هستند مي توان به آن وارد كرد و...) ولي با اينهمه و حتي در صورت اثبات،  از هيچيک از عبارات فوق، جانشيني بلافصل پيامبر اکرمصلی الله عليه وسلم براي حضرت علي‌(ع) مستفاد نمي‌شود. و اصولاً در اين احاديث، موضوع خلافت، مطرح نيست. مگر اينکه مانند برخي از نويسندگان شيعه، دست به قياس[14] بزنيم و بگوييم در تفسير حديث انت به منزله هارون... چون هارون در ايام غيبت حضرت موسي، جانشين او بوده پس علي نيز پس از وفات پيامبر اکرمصلی الله عليه وسلم، بايد جانشين ايشان مي‌شد! (در حاليكه پيامبر صراحتاً در انتهاي همين حديث مي فرمايند با اين تفاوت كه پس از من پيامبري نيست. حال آنكه شيعه مقام امامت را بالاتر از نبوت مي داند موضوع مورد بحث، پيچيده تر مي‌شود)
پس تنها مواردي که مي توان روي آن بحث کرد و تا حدودي در طول تاريخ، شبهه برانگيز شده و علماي شيعه آنرا به موضوع خلافت، مربوط کرده اند موارد زير است:
حديث يوم الانذار:[وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ] {الشعراء:214}
آيه ولايت: [إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا] {المائدة:55}
حديث امامت (ذكر نام 12 امام توسط پيامبر يا وجود اين اسامي در لوحي در دست حضرت فاطمه) كه معروف است به حديث لوح جابر
واقعه غدير خم (كه به نظر شيعه از  همه مهمتر است)
دقت کنيد که برادران اهل سنت، هر چهار خليفه از جمله حضرت علي را قبول دارند و در کتب آنها نه تنها سخناني از قول حضرت محمد در تاييد حضرت علي، بلکه به همين ميزان، حديث و روايت در تاييد حضرت عمر رضي الله عنه و حضرت ابوبکر رضي الله عنه نيز وجود دارد  ولي اهل تسنن، هيچگاه از  احاديث پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم، وجود نص در خلافت حضرت عمر رضي الله عنه و حضرت ابوبکر رضي الله عنه يا عصمت آنها را استخراج  نكرده اند.
براي همين ما در اينجا  واقعة غدير خم را که بيشتر مورد استناد قرار مي گيرد  مورد تجزيه و تحليل قرار مي‌دهيم  و سپس به  آيه ولايت، حديث يوم الانذار و حديث امامت اثني عشريه[15]  را (به اختصار) نيز بررسي مي کنيم.
لازم به ذكر است شرح دو واقعة غدير خم و سقيفه بني ساعده كه در زير به آنها اشاره كرده ايم به طور خلاصه شده از كتاب (تشيع در مسير تاريخ، نوشته دكتر سيد حسين محمد جعفري، استاد دانشگاههاي لكنهو هندوستان و مالزيا در كوالالامپور، ترجمه دكتر سيد محمد تقي آيت اللهي. انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي) برداشت شده است. خوانندة عزيز با خواندن آن، متوجه كارشناسي بسيار دقيق و به دور از تعصب اين استاد بزرگ (كه خوشبختانه  شيعه نيز هست) مي شود.


غدير خم
بركه اي با آب مسموم. بين راه مكه و مدينه
وقتي كه پيامبرصلی الله عليه وسلم از حجه الوداع بر مي گشت در روز 18 ذالحجه سال دهم هجرت (10 مارس 632 م 19 اسفندماه[16]) در غدير توقف كرد تا به حجاجي كه از مكه همراهيش  مي كردند و مي خواستند در اين نقطه تقسيم و به مقصدهاي خود بر گردند، پيامي بدهد. به دستور پيامبرصلی الله عليه وسلم، جايگاه و يا منبر به خصوصي از شاخه هاي درختان براي حضرتش ساختند. پس از برگزاري نماز ظهر، پيامبرصلی الله عليه وسلم بر فراز منبر رفته و آخرين خطابيه عمومي خود را در مقابل بزرگترين اجتماع حدود 2 ماه قبل از مرگش ايراد كرد. محمد صلی الله عليه وسلم در حاليكه علي (ع) را با دستش بلند كرده بود از پيروانش پرسيد:[17]
-  آيا من برتر از شما ـ اولي ـ از جان و داراييتان نيستم؟
-  جمعيت: آري اي پيامبر خدا چنين است.
-   هر كس را كه من مولي (آقا ـ رهبر ـ سرپرست ـ اولي به تصرف در جان و مال،‌دوست و ياور و...؟)‌ او هستم علي مولاي اوست. خداوندا كسي كه او را دوست دارد دوست بدار. و آنكس كه او را دشمن دارد دشمن بدار.
تا آنجا كه به صحت خود واقعه مربوط مي شود اين حديث شريف را حتي نويسندگان معتبر سني كه خودشان هم آنرا ثبت كرده اند هرگز مورد سئوال يا انكار قرار نداده‌اند. (مانند‌: امام احمد ابن حنبل در مسند ـ ترمذي ـ نسايي ـ ابن ماجه ـ ابوداوود ـ ابن الاثر در اسدالغابه ـ ابن عبدالبر در استيعاب ـ ابن عبد ربه در عقدالفريد) حديث شريف غدير خم را حداقل 110 نفر از اصحاب ـ 84 نفر از تابعين ـ 355 نفر از علماء و... نقل كرده اند.
هرويتز و گلدزيهر در مطالعاتشان در باره حديث غدير، ‌قديمي ترين مدرك اين حديث را اشعار كميت مي دانند و بي هيچ ترديدي آنرا معتبر مي شمرند.[18]  ولي در صحت اشعار حسان ابن ثابت شک دارند (به خصوص با عنايت به اين نکته که حسان 2 ماه بعد جزو اولين نفراتي است که در سقيفه حاضر است!!! و براي خلافت حضرت ابوبکر رضي الله عنه، شعري مي سرايد حتي پس از قتل حضرت عثمان رضي الله عنه نيز با حضرت علي بيعت نمي كند! ضمن اينكه در سند مورد اشاره توسط علامه اميني بين راويان اشعار حسان بن ثابت، يك انقطاع 300 ساله وجود دارد!!! و اين اشعار در ديوان اوليه و اصلي حسان وجود نداشته است. [19])
به هر حال، هرگز مبناي مجادله بين شيعه و سني، صحت واقعة غديرخم و توجه و عنايت خاص پيامبر به علي آنچنانكه ذكر شد، نبوده و نيست. نكته اختلاف، معني كلمه مولي است كه پيامبر آن را در سخنان خود به كار برده. شيعيان اين كلمه را به معناي رهبر، آقا و سرپرست مي‌گيرند و صريحاً علي را جانشين بلافصل پيامبرصلی الله عليه وسلم مي نامند. سنيان از طرف ديگر، كلمه مولي را به معناي دوست و ياور و يا محرم راز تفسير مي‌كنند. جاي ترديد نيست كه غناي ادبيات و لغات عربي نتيجتاً ابهام لغتي با دو معني ممكن، در بر دارد. سنيان ضمن اينكه حديث را قبول مي كنند چنين استدلال مي‌نمايند كه منظور پيامبرصلی الله عليه وسلم تشويق پيروانش به توجه بيشتر و ايجاد قدر و اعتبار و مهر و محبت براي علي (ع) پسر عم و شوهر يگانه دخترش فاطمه (س) بوده است. علاوه بر اين، شرايطي را كه به موجب آنها لازم شد تا پيامبر مردم را به اين امر نصيحت و تشويق كند شرح مي‌دهند. جمعي از مردم نسبت به رفتار دقيق، قاطعانه و عادلانه علي (ع) در توزيع غنائم هنگام اردوكشي به يمن كه تحت رهبري او صورت گرفته بود غر و لند مي كردند از هم اينجا بود كه آنان، ‌همراه با علي مستقيماً به مكه آمدند تا با پيامبر در برگزاري حج بپيوندند. پيامبر به خاطر زدودن چنين شكايات و سخناني بيمارگونه نسبت به علي ناچار شد تا در اين زمينه ايرادات فوق را بيان نمايد. با قبول اين توضيح، هنوز اين حقيقت پا برجاست كه با اعلام پيامبر در چنين موضوع فوق‌العاده‌اي، آن حضرت، علي  را با خود در قدرت و شخصيت برابر ساخت. حقيقتي كه براي احقاق حق شيعه، اساسي استوار را فراهم آورد. با در نظر گرفتن ماهيت مورد بحث در غدير خم، وقايعي كه در بالا به آنها اشاره شد، تمايل حضرت رسول نسبت به حضرت علي (ع) در بين اصحاب آشكار مي‌گردد گرچه شايد به خاطر رسم كهن مردم عربستان شمالي، كه انتخاب رهبر به عهده مردم گذاشته مي شد، بعقيده بعضي، پيامبر نتوانست علي را صريحاً به جانشيني منصوب كند.... نتيجتاً عقيده به اين موضوع كه مساله جانشيني پيامبرصلی الله عليه وسلم عمدتا جنبه مذهبي دارد تا سياسي محض. اعتقاد معروف قداست موروثي بني هاشم. همراه با وقايع فراواني كه در طول زندگي پيامبرصلی الله عليه وسلم به سود علي (ع) رخ داد اين ديدگاه را متبلور ساخت كه عده اي از اصحاب چنين حس كنند كه علي (ع) مناسب ترين فرد براي نگهداري ميثاق راستين الهي است. در مشاجرات حادي كه در سقيفه، بلافاصله پس از رحلت پيامبرصلی الله عليه وسلم درگرفت اين اصحاب نسبت به ابراز اعتقاداتشان در اين مورد ترديدي روا نداشتند. نتيجه مخالفت، كه اكنون به آن بر مي گرديم، موضوعي را كه سرانجام به بسط جدايي دائمي امت به سني و شيعه انجاميد مشخص مي كند.
(توجه خوانندگان را به نكته مهمي جلب مي كنم كه در ادامة اين بحث پاسخگوي بسياري از شبهات خواهد بود به متن زير از تاريخ معتبر طبري دقت كنيد: يزيد بن طلحه گويد: وقتي علي ابن ابي طالب از يمن آمد - يعني چند روز قبل از واقعه غدير-  كه پيامبر را در مكه ببيند با شتاب بيامد و كسي از ياران خود را به سپاه گماشت و او حله هايي را كه از يمن آورده بود به كسان پوشانيد و چون سپاه به مكه نزديك شد علي براي ديدن آنها برون شد و ديد كه حله‌ها را پوشيده اند و گفت: چرا چنين كردي؟ گفت: اينان را پوشانيدم كه وقتي آمدند آراسته باشند علي گفت: از آن پيش كه به نزد پيمبر خدا رسند حله ها را برگير. گويد حله ها را برگرفت و سپاهيان از اين كار آزرده شدند (و بعيد است كه همه ساكت نشسته باشند)  ابوسعيد خدري گويد: كسان از علي ابن ابي طالب، شكايت داشتند و پيمبر ميان ما به سخن برخاست و شنيدم كه مي گفت: اي مردم، از علي شكايت نكنيد كه او در كار خدا – يا گفت در راه خدا – خشونت مي كند. (تاريخ طبري ص 1276) از اينجا دامنة شايعات گسترش مي بايد تا حدي كه پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم در منطقه غدير خم مجبور مي‌شوند پس از اقامه نماز با گفتن جمله من كنت مولاه فهذا علي مولاه به اين شايعه پراكني‌ها و خصومتها پايان دهند.(همچنين رجوع شود به ابن كثير و كتاب تشيع در مسير تاريخ. دكتر سيد حسين محمد جعفري. دفتر نشر فرهنگ اسلامي ص 37)


سقيفه بني ساعده
سقيفه[20]، محل اجتماعاتي در مدينه بود كه مردم، مسائل حساس خود را در آن مورد بحث و تبادل نظر قرار  مي‌دادند. اين محل همان جايي است كه به مجردي كه خبر رحلت پيامبرصلی الله عليه وسلم منتشر گرديد، مردم مدينه براي گزينش رهبرشان با هم در آنجا جمع شدند. در اين محل بود كه گروهي از مهاجرين، عقيده خود را به قبول ابوبكر به عنوان تنها رهبر جامعه به انصار تحميل كردند. در اين جلسه در سقيفه، فريادهايي به حمايت از خلافت علي (ع) برخاست.[21] بنابراين سقيفه را بايد به عنوان نامي عمومي براي اولين جدايي در ميان مسلمين در نظر گرفت  بررسي جريانات سقيفه و كوشش براي اثبات نكته هاي مطرح شده كه سرانجام به تاسيس مذهب تشيع در اسلام انجاميد، يك ضرورت تاريخي است.
قبل از اينكه بتوان هر كوششي را براي نشان دادن حادثه سقيفه انجام داد بايد يك مساله ويژه تاريخي را به طور جدي ملاحظه كرد. ممكن است كسي صحت گزارشهايي را كه در مورد جزئيات آنچه در انتخاب اولين جانشين پيامبرصلی الله عليه وسلم اتفاق افتاد مورد سئوال قرار دهد. ماهيت بحث انگيز موضوع و اشكال موجود در مآخذ، اين تحقيق را مشكل تر مي سازد.
قديمي ترين گزارش موجود درباره اين واقعه به نوشته منظمي كه به بعد از نيمه اول قرن دوم هجري است مرتبط مي شود. در اين شرايط امكان اين موضوع كاملاً وجود دارد كه گزارشهاي مفصل هر گروه (شيعه و سني) از شرح جريانات انتخاب ابوبكر منطبق با تمايلات و علاقه‌منديهاي آن گروه منتشر شده باشد. بنا براين مي توان ترديد كرد كه گزارش مورخين طرفدار شيعه نظير: ابن اسحاق، يعقوبي و مسعودي تحت تاثير شيعيان و به همين نحو نوشته هاي ابن سعد، بلاذري و حتي طبري به دلخواه سنيان نگارش يافته است. با وجود اين،‌ مداقه در مآخذ قديمي فوق الذكر، نشان مي دهد كه نكات اساسي و خط مشي كلي در ذكر واقعة سقيفه در همه گزارشها يكسان است با اين تفاوت كه در بعضي روي نكته اي خاص، تاكيد بيشتري شده است. به منظور انجام مطالعه اي با اين ماهيت و كيفيت، مناسب ترين راه اين است كه قديمي ترين روايت مربوط به اين موضوع، شناخته شده را به عنوان اساس مقايسه با گزارشهاي ثبت شده ديگر نويسندگان، استخراج و بررسي كرد.
قديمي ترين تاليف موجود كه حادثه سقيفه را گزارش مي كند از محمد ابن اسحاق يسار (متولد 85 هجري قمري) است كه كتاب سيرت رسول الله او اولين شرح حال جامع و كامل از زندگي پيامبر اكرم مي باشد. ابن اسحاق تمام واقعه را در يك خبر طولاني كه حدود سه و نيم صفحه را مي گيرد، روايت مي كند. شايسته است كه دربارة اين خبر، نكاتي را مد نظر قرار دهيم:
1- تمام داستان، از كلمات خليفه دوم حضرت عمر و از يكي از خطبه هاي جمعه مسجد مدينه نقل مي شود. حضرت عمر در برگزاري ظواهر دين، مردي سختگير و جدي بود. در نماز جمعه بايد عدة زيادي از مردم شركت كرده باشند. و نمايش اين نماز، مي بايست انعكاس وسيعي در ميان مهاجرين و انصار در بر داشته باشد. بطوريكه پس از آن، هيچگونه مطلبي را در اين موضوع، نتوان از قول او جعل كرد.
2- اين سخنراني را تقريباً اغلب مورخيني كه پس از ابن اسحاق آمده اند، نظير طبري و حتي بلاذري كه اغلب از ديدگاههاي اهل تسنن به مساله  مي نگريستند و خبرها را مطابق نگرش خود بر مي گزيدند، گزارش كرده اند.
3- در اين حقيقت، ترديدي نمي توان داشت كه حضرت عمر رضي الله عنه ،‌ خود مهمترين نقش را در آن لحظات حساس، ايفا نمود. وي كسي بود كه در واقعه سرنوشت ساز سقيفه ابتكار عمل را در دست داشت. و در واقع، او روح محرك در تعيين ابوبكر بود. از اين جهت كلمات ذكر شده او خبر متفق القولي است كه از اهميت خاص تاريخي برخوردار است.
4- ابن اسحاق، همراه با اين كلمات شروع مي كند:
((در رابطه با اين وقايع ـ سقيفه ـ عبدالله ابن ابوبكر به من گفت...))
همين امر بر اين مطلب دلالت دارد كه علاوه بر خبر حضرت عمر، ابن اسحاق از گزارشها و اخبار مفصل ديگران نيز آگاه بوده ولي به خاطر رعايت اختصار، آن جزيي را كه از معتبرترين و در ضمن آنرا براي بيان كل واقعه به حد كافي جامع و كامل مي انگاشته، برگزيده است.
اسناد اين روايت نزد ابن اسحاق، كه تنها بر اساس گفته راويان مدينه قرار دارد، كوتاه است و در جلو آن فعل يقيني و تماس شخصي،‌حدثني (به من گفت) قرار گرفته است. به منظور بازسازي وقايع سقيفه، بهترين روش اين است كه، ابن اسحاق را كه نه تنها قديمي ترين نويسنده بلكه همچنين آثارش از طريق ابن هشام (متوفي 218 هجري قمري) به ما رسيده است را اساس كار بگيريم. ابن هشام سني متعصبي بوده و قديمتر از ساير تاريخ نويسان (يعقوبي، طبري، بلاذري و ابن سعد) زندگي مي كرده است. ابن هشام هيچ اظهار نظر اضافه يا تصحيحي را در خبر سقيفه ابن اسحاق نمي آورد. بنابر اين حديث سقيفه در سيره،‌ خبري است ضبط شده توسط نويسنده اي شيعي مآب، تاييد شده توسط مصحح منتقد معتقد سني و همچنين گزارش شده بوسيله اكثر نويسندگاني كه بعد از ابن اسحاق آمده اند و همه از نويسندگان مورد اعتماد مي باشند. قبل از نقل سخنان حضرت عمر، ابن اسحاق بدون اسناد مقدمه اي آغاز مي كند‌:
((وقتي كه پيامبرصلی الله عليه وسلم رحلت كرد، طايفة انصار، دور سعد ابن عباده در سقيفه بني ساعده جمع شدند و علي (ع) و زبير ابن عوام و طلحه ابن عبدالله خود را در خانه فاطمه از آنها جدا ساختند. و در حاليكه بقيه مهاجرين به همراهي با اسيدابن حضير با بني عبدالاشهل در اطراف ابوبكر گرد آمدند. سپس جمعي نزد ابوبكر آمدند و عمر به آنان گفت كه طايفة انصار اطراف سعد را در سقيفه بني ساعده گرفته اند اگر مي خواهيد كه فرمانروايي بر مردم داشته باشيد قبل از اينكه عمل آنها جدي شود آنرا بگيريد. در اين حال (جنازه) رسول اكرم هنوز در خانه بود و ترتيبات دفن تمام نشده بود و خانواده اش در خانه را قفل كرده بودند.[22]  عمر گفت: من به ابوبكر گفتم بگذار به سوي اين برادران انصار برويم و ببينيم كه آنها چه مي كنند))
بعد از اين، ابن اسحاق سخنان معروف حضرت عمر را بيان مي دارد. از آن قسمتهايي كه دربارة سقيفه سخني در ميان نيست بگذريم، چنين مي خوانيم:
((در رابطه با اين وقايع ـ انتخاب ابوبكر ـ عبيدالله ابن ابوبكر به من گفت از ابن شهاب الزهري از عبيدالله ابن عبدالله بن عتبه بن مسعود از عبدالله بن عباس كه او گفت: من منتظر عبدالرحمن ابن عوف در اقامتگاهش در منا بودم. در حاليكه او در آخرين سفر حجي كه حضرت عمر انجام داد با وي بود. وقتيكه او ـ عبدالرحمن ـ  برگشت مرا ـ عبدالله ابن عباس ـ در حال انتظار يافت. زيرا من به او قرائت قرآن را تعليم مي‌دادم. عبدالرحمن به من گفت: ايكاش مردي را كه نزد اميرالمومنين  عمر آمده بود ديده بودي كه گفت: " اي اميرالمومنين، آيا دوست داري مردي را كه گفت: به خدا اگر عمر مرده بود من چنين و چنان مي كردم وظيفه اي كه به ابوبكر داده شد امري بدون مطالعة قبلي بود و تاييد نشد."  عمر  ـ وقتيكه اين را شنيد ـ عصباني شد و گفت: انشاء الله من امشب در ميان مردم بلند خواهم شد و عليه آنهايي كه مي خواهند قدرت را براي خودشان غصب كنند اخطار مي‌كنم. من ـ عبدالرحمن ـ گفتم: اميرالمومنين اين كار را مكن. براي اينكه شادماني هر جزء و كمترين مردم را با هم پيوند مي دهد. اينان كساني هستند كه در مجمع شما وقتي كه در ميانشان بايستي در اكثريت هستند. من از اين بيمناكم كه بايستي و چيزي بگويي كه آنها همه جا آنرا بدون اينكه آنچه شما مي گوييد بفهمند يا سخنانتان درست تفسير شود، تكرار كنند. پس تا به مدينه برگردي صبر كن، زيرا اين خانة سنت است. و مي‌تواني به طور خصوصي با فقها و اشراف مردم رايزني كني. مي‌تواني آنچه را كه مايل هستي بگويي و فقها آنچه را كه گفتي خواهند فهميد و به صورت مناسبي تفسير خواهند كرد. عمر پاسخ داد: به خدا سوگند، انشاء الله من اين كار را به مجرد اينكه به مدينه برسيم انجام خواهم داد. ما در آخر ذي الحجه و در روز جمعه به مدينه آمديم. من ـ ابن عباس ـ با سرعت ـ به مسجد ـ روان شدم در حاليكه خورشيد غروب كرده بود. عمر بر فراز منبر رفت و درحاليكه موذن ساكت بود او خدا را به شايستگي ستايش كرد و گفت: امروز مي خواهم به شما چيزي بگويم كه خدا اراده كرده است من بگويم و نمي دانم كه شايد اين آخرين كلام من باشد. كسي كه آنرا مي فهمد و محترم مي‌شمرد بگذاريد آنرا بردارد و هرجا برود و كسي كه مي‌ترسد كه آنرا نفهمد برايش امكان انكار آنچه را كه گفته ام وجود ندارد. من شنيده ام كه كسي ـ احتمالا زبير ـ گفته است اگر  عمر بميرد من،‌چنين و چنان ـ احتمالا با علي ـ بيعت مي‌كنم. نگذاريد كسي شما را با گفتن اينكه پذيرفتن ابوبكر اشتباه عجولانه اي بود و مورد تاييد قرار گرفت، فريب دهد. مسلماً چنين بود ولي خداوند، شر و بدي را از آن دور كرد. هيچكس در ميان شما چون ابوبكر نيست كه مردم خودشان را وقف او كردند. كسي كه شخصي را به عنوان حاكم بدون مشورت با مسلمانان بپذيرد، چنين پذيرشي براي هيچيك از آنها اعتباري ندارد[23] و آنان در معرض مرگ ـ تنبيه ـ قرار دارند. آنچه كه اتفاق افتاد اين بود كه وقتيكه خداوند پيامبرش را از ميان ما برد. انصار به ما اعتراض كردند و با رهبرانشان در سقيفه بني ساعده جمع شدند و علي و زبير و هوادارانشان از ما كناره گيري كردند در حاليكه مهاجرين دور ابوبكر گرد آمدند... من به ابوبكر گفتم كه بايد بسوی برادران انصارمان برويم. از اين رو به سوي آنها رفتيم كه در اين موقع دو شخص صديق ـ عويم ابن ساعده و معان ابن عدي ‌ـ ما را ملاقات كردند و ما را از نتيجه اي كه مردم در سقيفه بدان رسيده بودند آگاه ساختند آنها از ما پرسيدند كه به كجا مي رويم و وقتي كه به آنها پاسخ داديم، گفتند كه اصلاً نيازي به نزديك شدن به آنها نيست و ما بايد خودمان تصميم بگيريم. من گفتم: به خدا ما به سوي آنها خواهيم رفت. و وقتيكه رسيديم آنها ـ انصار ـ را در سقيفه يافتيم. در ميان آنها مردي را ديدم كه به نتيجه رسيده بود. من به منظور استفسار از نام و نشان او پرسيدم. گفتند او سعد ابن عباده است و بيمار بود.   وقتيكه در آنجا نشستيم سخنران، شهادتين را بر زبان آورد و خدا را آنچنانكه شايسته بود ستايش كرد. و سپس چنين ادامه داد: ما انصار خداونديم و سربازان اسلام. شما اي مهاجرين خانواده ما هستيد و همراه مردمتان آمده ايد كه در ميان ما ساكن شويد. من ـ در اينجا عمر سخنان او را قطع كرد ـ گفتم: و نگاه كنيد آنها سعي كردند ما را از ريشه قطع كنند و قدرت را از ما غصب نمايند. وقتي كه سخنان مرد انصاري تمام شد خواستم صحبت كنم براي اينكه سخنانی را در ذهن آماده كرده بودم كه مرا خيلي زياد خشنود مي ساخت. من خواستم اين سخنان را در مقابل ابوبكر ايراد كنم و درشتي و خشونت سخنران انصار را رد كنم ولي ابوبكر به آرامي پاسخ داد: اي  عمر. من دوست نداشتم او عصباني شود و وي چنين صحبت كرد. او مردي عالم تر و باوفاتر از من بود و به خدا وي هيچ كلمه اي را كه من فكر كرده بودم از قلم نينداخت و آنرا به نحو بي نظيري بهتر از آنچه مي توانستم انجام دهم بيان كرد. ابوبكر گفت: همه چيزهاي خوبي كه درباره خودتان گفته ايد چنان كه بايد و شايد شايسته آن هستيد ولي اعراب هرگز قدرت را جز در قبيله قريش به رسميت نخواهند شناخت. آنان بهترين و شريف ترين مردم در نسب،‌خون و كشور ـ در مركز مقيم اند ـ بنا بر اين من دو شخص را به شما پيشنهاد مي كنم هر كدام را كه خواستيد قبول كنيد. با گفتن آن دست مرا و دست ابوعبيده الجراح را كه بين ما نشسته بود گرفت. هرگز هيچ چيزي بيشتر از آن، مرا ناراحت نكرد به خدا قسم، ترجيح مي دادم كه بميرم يا سرم را مضروب كنم اگر گناه نداشته باشد، تا اينكه بر مردمي كه ابوبكر يكي از آنهاست حكمراني نمايم. يكي از انصار گفت: اي قريش بگذاريد حاكمي از ميان خودتان داشته باشيم ـ يك حاكم از شما و يكي از ما ـ نزاعها داغتر مي شد و صداها بالا مي رفت تا وقتيكه شكست ترسناكي روي آورد، من گفتم دستت را اي ابوبكر دراز كن. او اينكار را كرد. من با او بيعت كردم سپس مهاجرين و بعد از آن انصار از اين امر تبعيت كردند ـ در انجام اينكارـ روي سعد ابن عباده پريدم و كسي گفت كه ما اورا كشته ايم. من گفتم خدا او را بكشد.)) 
نطق تاريخي حضرت عمر، در اينجا خاتمه مي يابد. طبري در جلد 1 ص 1818 مي نويسد: حتي پس از بيعت عمر با ابوبكر برخي از انصار، معترض بوده و مي گفتند: ما جز با علي با كس ديگري بيعت نمي كنيم. خوب است به طور اجمال، اوضاع پيچيده و محيط منحصر به فردي كه انتخاب ابوبكر را ممكن ساخت بررسي كنيم. اولاً رقابتهاي طايفه اي در ميان قريش و به خصوص در ميان مهاجرين، قبول رهبري ابوبكر را مردي از تيره كم اهميت بني تيم ابن مره بود آسانتر ساخت. به علت موقعيت غير مهم قبيله او در ميان طوائف حاكم در مكه، اينان هرگز در جنگ قدرت و تعارضات سياسي كه قبايل رقيب قريش را به ستوه آورده بود درگير نبوده اند. ثانياً مهاجرين به طور كلي از امكان استيلاي مدني ها كه در صورت درگيري مهاجرين در رقابتهاي قبيله اي و جنگهاي مهلك بين خودشان صورت مي گرفت بيمناك بودند. از اينرو در نظر آنان، ابوبكر بهترين نامزدي بود كه بر روي آن امكان سازش وجود داشت. ثالثاً تا آنجا كه به انصار مربوط مي شود بايد دشمني ديرينه و ريشه دار بين اوس و خزرج را مورد توجه قرار داد. سعد ابن عباده رئيس خزرج بود. اوس گردن به رهبري قريش نهادن را مفيد تر از اين مي دانست تا اينكه بگذارند قبيله رقيب بر آنها حكمراني كند. اين امر از اين حقيقت كه در ميان انصار اولين كسي كه با ابوبكر بيعت كرد اسيد ابن حضير يكي از روساي اوس بود آشكار مي گردد. بنابر اين روشن است كه در نتيجه سياست گروهي، رقابتهاي طايفه اي و حسادتهاي شخصي بود كه ابوبكر را قادر به مطالبه بيعت از اكثريت مردم كرد. بر اين عوامل نيز بايد اين خاطره كلي را كه در ذهن مردم از ابوبكر وجود داشت افزود. ابوبكر از اعتبار خاصي برخوردار بود و در مقام والايي از متانت، كهولت سن، رابطه نزديك و حمايت از پيامبر و خدمات ارزنده اش از ابتداي رسالت نبوي قرار داشت. بدين سبب است كه در تجزيه و تحليل سقيفه، اثر شخصيت او را كه به مرور زمان، تحت نظر پيامبر رشد كرد نبايد ناديده گرفت.
با در نظر گرفتن استدلالهاي ضد و نقيض حاضرين در سقيفه، به نظر مي رسد گزينش ابوبكر، حادثة محيط بوده باشد. [24]


پيش نيازها:
قبل از تجزيه و تحليل موضوع و طرح سئوالات، تعمق و دقت بر روي نکات زير حائز اهميت بسيار فراواني است:
- فاصله بين دو واقعة غدير و سقيفه، حدود 70  روز است.
- اكثريت قريب به اتفاق انصار (مردم مدينه)و مردم مكه و مردم جنوب عربستان (مانند يمن) در محل غدير خم، غايب بوده اند فقط معدودي از مهاجرين و عده معدودي از ساير قبايل در واقعه غدير حاضر بوده اند.
- در سقيفه، اكثريت انصار (اوس و خزرج و بني عبدالاشهل) و تعدادي از مهاجرين حاضر بوده‌اند.
- حواشي و حرف و نقلهاي اضافة زيادي در طول تاريخ توسط غاليان و دروغپردازان به اين واقعه افزوده شده است كه يا خبر واحد است يا راوي آن دروغگو وجعال و كذاب است يا با ساير قرائن و مدارك موجود همخواني ندارد آنچه كه به تواتر رسيده و همه بر آن متفقند اين جمله پيامبرصلی الله عليه وسلم است: (من كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه) (حتي جملات بعدي: وانصر من نصره و اخذل من خذله احتمالاًً پس از آن اضافه شده است) براي همين عمده بحث ما در اين تحقيق در زمينه همين سخن نبي اكرم است ولي در انتها براي روشن شدن ذهن خوانند گان موارد حاشيه اي دروغ را نيز بررسي مي كنيم.

اصحاب:
قبل از ورود به بحث اصلي ذكر اين نكته بسيار لازم است كه بدانيم تمام كساني كه در واقعه غدير و به خصوص در سقيفه حاضر بوده اند جز اولين و وفادارترين اصحاب پيامبر محسوب مي شده اند (اصحاب به مهاجرين مكه و انصار يعني مردم مدينه گفته مي شود) اكنون پيش از ورود به بحث اصلي بهتر است نظر پيامبر اكرم و قرآن را در مورد اصحاب بدانيم. البته محققين شيعه براي گريز از پاره اي تعارضات سعي مي كنند اين تعداد از اصحابي كه در سقيفه حاضر شده اند را مربوط به آياتي كنند كه در آن خداوند به منافقين مدينه اشاره مي كند. اكنون بايد بدانيم آيا به واقع اينگونه بوده است.
به طور كلي منافقين نه در زمان حيات پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم و نه بلافاصله پس از رحلت ايشان نقشي در تصميم گيريها به عهده نداشته اند. ضمن اينكه بسياري از احاديثي كه از پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم روايت مي شود و در حقيقت يكي از اركان اصلي دين اسلام يعني سنت را تشكيل مي دهد از زبان و روش همين اصحاب به ما منتقل شده است و اگر مطابق عقيده شيعه همه اصحاب به جز سه نفر را مرتد بدانيم در صحت نيمي از آنچه به نام اسلام در دست داريم خدشه وارد مي شود. جالب است که بدانيم خلفاي راشدين، همگي از قريش بوده اند و همگي در مکه به پيامبرصلی الله عليه وسلم ايمان آورده و جزو مهاجرين بوده ا ند آياتي که شيعه به عنوان منافقين به آن اشاره مي کند همگي در مدينه نازل شده و ما در آيات مکي حتي يک آيه هم نداريم که در آن کلمه منافق وجود داشته باشد و اين نشان مي‌دهد منافقين در بين مردم مدينه بوده اند و نه در بين مهاجرين (در نتيجه خلفاي راشدين نيز  بر خلاف تصورات واهي شيعه - نعوذبالله - مشمول آيات منافقين نمي‌شوند)
- چهار نكته بسيار جالب، وجود دارد كه توجه به آنها  مي تواند جلوي بسياري از سفسطه ها و مغلطه‌ها را بگيرد.
1- فاصلة زماني بسيار اندك بين حادثه غدير و سقيفه (حدود 70 روز)
2 - فاصلة بسيار اندك ميان واقعه غدير و وفات پيامبر و وفات پيامبر با انتخاب ابوبكر، زيرا اگر فواصل زماني بين اين وقايع زياد بود، مي شد اتهام توطئه و دسيسه چيني عده‌اي و يا انحراف اخلاقي و عقيدتي جامعه (‌به خصوص انصار) يا فراموشي بيعت و يا...  بهانه كرد ولي خوشبختانه همين فاصله زماني اندك، مي‌تواند بيانگر بسياري از ابهامات باشد.
3- نكتة بسيار مهم آنكه: درست است كه نتيجة سقيفه به انتخاب ابوبكر ختم شد ولي پايه گذار اولية تجمع در سقيفه، انصار بوده اند، (به نيت انتخاب سعد ابن عباده براي خلافت) و اصولاً سقيفه، محل تجمع مردم مدينه، براي تصميم گيريهاي مهم بوده است. و نه محل تجمع مهاجرين (مردم مکه)
4- حضور ابوبكر در روز وفات پيامبرصلی الله عليه وسلم در هاله اي از ابهام است. برخي روايات مي گويد او در منزل زن دومش در سنح (حومه مدينه بوده) برخي روايات مي گويد او در مدت 13 روزي كه پيامبر اكرم بيمار بوده اند امام جماعت بوده. برخي روايات او را در سپاه اسامه  مي داند. [25] ولي به احتمال بسيار قوي ايشان در اين ايام امام جماعت بوده اند زيرا عمر در سقيفه به اين نكته اشاره مي كند و كسي هم رد نمي كند. (البته شيعه براي رد اين مطلب به يكي دو خبر واحد و بي اعتبار اشاره مي كند)
سئوالاتي كه با تقابل اين دو رويداد (غدير و سقيفه) براي محقق، مطرح مي‌شود به قرار زير است[26]:
1.  (پرسش كليدي) چرا پيامبر صلی الله عليه وسلم پس از آن جمله معروف در غدير خم به طور روشن، واضح و قاطع نمي‌فرمايند: علي(ع) پس از من، اولين خليفه و يا جانشين بلافصل من است و از كلمة مولي كه داراي 27 معني مختلف است استفاده مي‌كنند زيرا مسلم بوده اين موضوع به هر طريق توسط عده اي زير سئوال مي رود و در آن ايجاد شك و شبهه مي شود و جاي آن داشته كه موضوع دقيقا تفهيم شود با عباراتي نظير اينكه: (علي جانشين و اولين خليفه بلافصل پس از من و تعيين شده از سوي خداست) و در ادامه نيز صحبت از دوستي و دشمني (وال من والاه و عاد من عاداه‌) است و از كلماتي كه اشاره به مبادي حكومتي دارد مانند: خلافت،‌ جانشيني، رياست، امارت و... خبري نيست همچنين به جاي سخن از دوستي و دشمني  بايد سخن از پيروي و تبعيت و اطاعت باشد زيرا در موارد حكومتي، مردم بايد از حاكم اطاعت كنند و نه اينكه او را دوست داشته باشند. و اگر معتقد باشيم بيعت (‌خلافت‌) بايد با دوستي همراه باشد و دوستي لازمة بيعت است پس آيا بيعت حضرت علي (ع) با خلفاء نيز مبتني بر دوستي بوده است؟ خداوند در قرآن در آيه مربوطه: [يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ] {النساء:59}: دوبار مي‌فرمايد: (اطاعت كنيد) يعني لازمه حكومت اطاعت مردم است. ولي پيامبرصلی الله عليه وسلم در ادامه سخنان خود مي‌فرمايند: خدايا دوست داشته باش دوست او را و دشمن باش با دشمن او... چرا طبق آيات الهي به جاي سخن از اطاعت، سخن از دوستي و دشمني است؟ يعني بايد مي فرمودند: خدايا دوست داشته باش هرکه او را اطاعت کند و دشمن باش هر که از او سرپيچي يا مخالفت کند.
2.   پيامبرصلی الله عليه وسلم به صورت واضح و صريح و به صورت عملي طي 23 سال، روش خواندن نماز و ساير آداب و رسوم اسلام را به مردم ياد داد با اينهمه ميان فرق و مذاهب اسلامي اينهمه تفاوت در برگزاري اين امور مشاهده مي‌شود. چگونه ممكن است در مورد امري كه صددرصد مي تواند اختلاف برانگيز باشد (خلافت و جانشيني) ايشان از كلمه اي (مولي) استفاده كنند كه داراي 22 معني مختلف است و به صورت شفاف بيان نفرمودند كه علي اولين خليفه و جانشين بلافصل من است؟ نكته ديگر اينكه در لزوم انجام هيچيك از واجبات دين بين شيعه و سني اختلاف نيست يعني شيعه و سني متفقا اقرار به توحيد، نبوت و انجام نماز و روزه و حج و جهاد و... را از واجبات مي دانند و فقط در مورد جانشيني پيامبر اختلاف وجود دارد.
3.   چرا خداوند در آيه ابلاغ، به پيامبر مي فرمايد تو را از شر مردم حفظ مي‌كنيم (به عبارت ديگر يعني در ابلاغ پيام خداوند به خود ترسي راه مده) ولي نعوذ بالله خود خداوند از آوردن نام حضرت علي (ع) خودداري كرده است!
4.  (پرسش كليدي) مي دانيم خطابهايي كه در قرآن وجود دارد با توجه به وضعيت اكثريت موجود بوده مثلاً خطابهاي آيات مكي بيشتر با كلمات كافرون، مشركين، مكذبين و... است ولي خطاب آيات مدني بيشتر با كلمات منافقون است. اكنون به انتهاي آيه ابلاغ نگاه كنيد: (ان الله لا يهدي القوم الكافرين): خدا گروه كافران را هدايت نمي كند. در جمع 120 هزار نفري غدير، حتي يك نفر كافر هم حضور نداشته است! مي‌دانيم مردم در آن لحظه از چند حالت خارج نبوده اند:  مومنين ـ تازه مسلمان ها ـ منافقين (با تعداد اندك و نيروي تضعيف شده بدون رهبر) و‌ فاسقين. اكنون منظور از كافرين در اين آيه چه كساني هستند؟ ممكن است پاسخ دهيد هر كس ولايت علي (ع) را قبول نكند كافر است ولي اين سخن، مصادره به مطلوب است زيرا همه مجادله هاي بر سر معني همين آيه است و هنوز كسي نتوانسته اصل موضوع را ثابت كند.  ضمن اينكه كافرين، طبق صريح آيات قرآن، نجس هستند چطور حضرت علي (ع) دختر خودش را به آنها داده (ازدواج حضرت عمر رضي الله عنه با ام كلثوم) و مرتب با آنها نشست و برخاست مي كرده و حتي پشت سرشان نماز مي‌خوانده است؟
5.   در رابطه با دو آية ابلاغ و اكمال (در سوره مائده) برخي از محققين شيعه معتقدند مفاد اين دو آيه با آيات قبل و بعد مطابق و منطبق نبوده و اين نكته را يكي از دلايل اثبات سخن خود مي‌دانند و به نحو غيرمستقيم، معتقدند اين آيات جا به جا شده، ولي ابن عباس مي گويد: خداوند همه قرآن را به ترتيبي كه هم اكنون در دست مسلمين است در شب قدر بر آسمان دنيا نازل نمود. پس از آن به تدريج بر حسب احتياج بر پيامبرصلی الله عليه وسلم نازل گرديد و هر كس چنين پندارد كه در هنگام جمع آوري قرآن چيزي از آن افتاده يا با مشورت و راي كسي، سوره ها به هم پيوسته و منظم شده است پس بر خدا دروغ بزرگي بسته است.[27]
6.  برخي از جدليون شيعه استدلال مي كنند مگر  مي شود پيامبر اكرم امر به اين مهمي را به سكوت برگزار كرده باشد؟ و امت را بدون سرپرست رها كرده باشد؟ با وجود خطرات موجود؟ و چگونه است كه ابوبكر جانشين انتخاب كرد ولي پيامبر نكرد؟  ولي ما مي دانيم   پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم هيچگاه از جانب خود سخني نمي گفته و هر چه  مي گفته مستقيم يا غير مستقيم به اشاره وحي بوده و مسلماً خداوند كه علام الغيوب است  مي دانسته كه با انتخاب ابوبكر و پس از آن عمر نه تنها اسلام در شبه جزيره تثبيت مي شود بلكه دو ابرقدرت آن زمان نيز به زانو در  مي آيند.همانطور كه در قرآن بر حفظ و نگهداري قرآن تاكيد مي فرمايد. پس نگراني از ديد شما معنا دارد و با نگاه شما بوجود آمده و نه از ديد خداوند!
7.   قبل از طرح سئوال بعدي لازم است كه چند دليل از برتري قرآن نسبت به امام آورده شود:
-  قرآن،‌كلام خدا و كاملا آسماني است برخلاف امام كه لااقل، جسمي زميني دارد.
-  پيامبرصلی الله عليه وسلم در آن حديث معروف ابتدا مي فرمايد: كتاب الله و بعد مي فرمايد: عترتي يا سنتي.
-  در هدايت و اصل و مرجع بودن قرآن هيچ اختلاف اساسي بين هيچ يك از فرق مسلمين وجود ندارد.
-  قرآن، قابليت نشر و نسخه برداري و در دسترس همه قرار گرفتن را دارد.
-  قرآن، جاويدان و ابدي تا قيام قيامت است.
-  سخنان امام و حتي پيامبرصلی الله عليه وسلم كه به ما رسيده چنانچه با قرآن مطابقت نداشته باشد فاقد ارزش است.
-  قرآن توسط اكثر قريب به اتفاق فرق اسلامي و حتي برخي دانشمندان غربي مورد تاييد قرار گرفته است.
-   حتي وجود امام، براي تفسير و توضيح قرآن است.
با اين مقدمه اين سئوال مطرح مي شود: پيامبر مانند عدم تعيين جانشين، امر به اين مهمي را نيز به سكوت برگزار كرد. يعني جمع آوري قرآن را!!! با عنايت به اينكه اگر اكنون، قرآن حاضر به ترتيب شان نزول وجود داشت و پيامبرصلی الله عليه وسلم آنرا جمع آوري کرده بود بسياري از اختلافات ميان شيعه و سني پيش نمي آمد (به خصوص در زمينه دو آيه تبليغ و اكمال) ضمن اينكه: تمامي آيات ناسخ و منسوخ، مشخص و واضح بود. به جز اينها اين مورد را بايد اضافه كنيم كه ممكن بود آياتي كه توسط مردم، حفظ مي شد از خاطره‌ها برود يا چيزي به آن اضافه و يا از آن كم شود. (من كتب قر و من حفظ فر) پس چرا امر بدين مهمي را پيامبر به سكوت برگزار كرد و پس از آن، طي اصرار حضرت عمر به حضرت ابوبكر، قرآن جمع آوري شد.(حتي ابوبكر شك داشته و به عمر مي گويد: اگر اينكار لازم بود پيامبر آنرا انجام داده بود!‌) ممكن است پاسخ دهيد خداوند، خودش در قرآن، وعده حفظ آنرا داده است و براي همين پيامبر آنرا جمع آوري نكرد ولي:
-   پس چرا عمر و ابوبكر جمع آوري كردند؟ـ با عرض شرمندگي ـ يعني خداوند وعدة حفظ آنرا به دست  عمر داده بود؟
-  مگر پيامبرصلی الله عليه وسلم به آن ساربان نگفت: با توكل زانوي شتر را ببند؟
-   اگر امام و قرآن، لازم و ملزوم يكديگرند آيا تعجب آور نيست كه خداوند يكي را حفظ كند و ديگري را نه؟ (به اين معنا كه: تحريفي در دين صورت نگرفته و امام علي به حاشيه نرفته است. لااقل از نظر جايگاه ديني و نه از نظر جايگاه سياسي)
-  اگر خداوند وعدة حفظ قرآن را داده، چرا پيامبرصلی الله عليه وسلم، كاتب وحي داشته است؟
-   و در انتها: اگر قرآن در آن‌ زمان توسط حضرت ابوبكر(رض) و حضرت عمر(رض) و حضرت عثمان(رض) گردآوري نشده بود آيا قرآن فعلي كه در دست ماست مانند ساير كتب آسماني خالي از تحريف بود؟
علت عدم جمع آوري قرآن توسط پيامبر اكرم دقيقاً همان پاسخي را دارد كه در زمينه عدم تعيين جانشين داده مي شود: پيامبرصلي لله عليه و سلم (بر خلاف ساير انسانها) امور مهم و اساسي را يا به اشاره خداوند انجام مي داده و يا به مشورت مي گذاشته و کمتر راساً تصميم گيري مي كرده تصميمات او يا به اشاره وحي بوده يا با مشورت با اصحاب. و از آنجا كه خداوند در زمينه جمع آوري قرآن و انتخاب جانشين دستوري صادر نكرده پيامبرصلی الله عليه وسلم نيز آنرا به سكوت برگزار كرده است.(اين دو كار به آن اندازه مهم بودند  كه در كنار 6660 آيه که از سگ اصحاب کهف تا پشه و مورچه در آن آمده و حتي خدا فرموده هيچ تر و خشکي رادر اين کتاب فرگذار نکرديم. يك آيه نيز به اين دو مورد اختصاص داده شود. البته شايد اين امتحان و آزمايشي براي شيعه باشد كه آخرت خود را بر سر آن بر باد دهد!!!‌) (حتي در خصوص کتابت و ثبت احاديث نيز آيه اي و حتي حديثي وجود ندارد که به عمر اعتراض مي کنند که چرا احاديث را سوزاند!)
8.  (پرسش بسيار كليدي و اساسي) چرا در مدينه حتي يك نفر از طرفدران حضرت علي (ع)كه بنا به قول سيد شرف‌الدين در الفصول المهمه،250 نفر از اصحاب بوده اند (مانند: عمار، ابوذر، سلمان، ‌مقداد، زبير، ‌فضل بن عباس، بلال،خالد بن سعيد، براء بن عازب، ابي بن كعب، ابان، قيس بن سعد بن عباده و حتي ابوسفيان ) هيچ اشاره اي به واقعة غدير نمي‌كنند‌؟ (با اينكه فقط 2 ماه از اين واقعة مهم گذشته و با عنايت به اينكه حتي دو كلمه فارسي يك نفر عجم مانند سلمان فارسي كه گفت: كرديد و نكرديد در تاريخ ثبت شده است‌)[28]  البته ممكن است اين ايراد بچه گانه و ساده لوحانه وارد شود كه: به واقعة غدير اشاره شده ولي مورخين از ترس حكومتها ثبت نكرده اند! ولي آيا اين مسخره نيست كه اصل واقعة غدير در وسط بيابانهاي عربستان توسط 110 نفر از صحابه نقل و توسط مورخين ثبت شود ولي اشارة به غدير در سقيفه حتي توسط يك نفر هم نقل يا ثبت نشود!!! و اگر بنا به كتمان و حقيقت پوشي بوده بسيار به جا بود كه اصل واقعه كتمان شود  نه اشارة به آن واقعه ! نكته عجيب تر اينكه به عنوان مثال: علامه اميني در كتاب الغدير موارد متعددي را ثبت كرده كه  عمر در زمان خلافتش به كساني كه با علي مخالف بوده اند پرخاش كرده و با تندي مي‌گفته: شما كه نمي دانيد و نبوديد كه در غدير خم، پيامبر اكرم اين فرد (علي) را مولاي من و هر مرد و زن و مومن، معرفي كرد! براستي آيا مسخره نيست؟يعني عمر به طرف مقابل كه هيچكاره بوده پرخاش مي كند كه پيامبرصلی الله عليه وسلم گفت اين علي خليفه بعد از من است!!! و من جايگاه او را غصب کرده ام در نتيجه تو نبايد به او توهين کني!!! و آنگاه ديگران نمي گويند تو چرا به ما پرخاش مي كني تو خودت خلافت را غصب كرده اي! براستي آيا تعجب آور نيست كه مورخان، واقعه غدير را به تواتر نقل كرده اند و پس از آن نيز هر كس هر كجا اشاره اي به غدير داشته (مانند حضرت عمر يا ساير شعرا ء و...) را ثبت كرده اند و فقط اشاره به غدير در روز سقيفه را سانسور كرده اند! البته در اين تحقيق، به مرور، شاهد طنزهاي جالبتر از اين  نيز خواهيد بود.
9.  همچنين چرا در نهج ‌البلاغه در موارد متعددي كه از آن حضرت درباره خلافت سئوال شده و يا خود ايشان در اين باره صحبت مي كنند اشاره‌اي به واقعة غدير نمي كنند؟[29] از سقيفه كه بگذريم چرا در هنگاميكه مردم پس از مرگ حضرت عثمان رضي الله عنه براي اخذ بيعت هجوم مي‌آورند و ايشان تا سه روز از بيعت خودداري مي كردند هيچكدام از مردمي كه در آنجا بودند به واقعة غدير اشاره  نمي كنند و نمي گويند: شما بايد با ما بيعت كنيد و اين وظيفه ايست كه از سوي خدا و پيامبرصلی الله عليه وسلم در غدير خم، به عهده شما گذاشته شد و..  و ديگر اينكه حضرت علي (ع) مي‌توانستند براحتي بگويند كه من قبل از اين با 120 هزار نفر از شما در غدير بيعت كردم و همه شما بيعت شكني كرديد و ديگر براي بار دوم فريب شما را نمي خورم!!! (با عنايت به حديث‌:‌ مومن از يك سوراخ دو بار گزيده نمي شود و با عنايت به اينکه همين مردم به خصوص به ظاهر شيعيان کوفه، خون به دل ايشان کردند و مجددا بيعت شكني كردند)
10. ممكن است پاسخ دهيد اشاره شده ولي در تاريخ ثبت نشده است! ولي چگونه ممكن است كه واقعه غدير توسط 110 نفر از اصحاب نقل شده باشد (وسط بيابان گرم بدون قلم وكاغذ و....) به همراه خطبه طولاني پيامبرصلی الله عليه وسلم و اشعار حسان ابن ثابت و سخنان حضرت عمر و قصه سال سائل[30] و... ولي در مدينه و در جريان سقيفه حتي يك كلمه و يك اشاره به واقعه غدير از جانب حتي يك نفر در تاريخ ثبت نشده است؟ آيا اين بدان معنا نيست كه موضوع غدير، چيز ديگري غير از خلافت بوده است؟ و اگر كسي جرات ثبت حتي اشاره اي به غدير،  در سقيفه را نداشته، پس چگونه 110 نفر، جرات شرح غدير با تمام جزئيات مربوطه را داشته‌اند‌؟!!! ضمناً همين پاسخ را مي توان در مورد ادعاي سوزاندن احاديث مربوط به فضايل حضرت علي از طرف عمر را داد.(يعني اگر خفقاني بوده بايد احاديث و روايات مربوط به غدير نيز، مكتوم مي‌مانده پس چطور واقعه غدير اينهمه متواتر است ولي حتي  يك اشاره هم به آن در سقيفه نشده است؟!)
11. مي دانيم كه در اسلام، شهادت دو مرد عادل براي اثبات امري كافي است مگر بيشتر اهل مدينه با ابوبكر بيعت نكردند؟ حضرت علي (ع) و طرفداران ايشان نيز به شيوه انتخابات معترض بودند كه چرا حضور نداشتند و نه به اصل انتخابات.
-   ممكن است پاسخ داده شود: (خلافت حضرت علي (ع) طبق نص بوده و در اين زمينه مردم اجازه شوري نداشته اند زيرا اگر امور الهي را تابع نظر مردم شود همه چيز منحرف و مسخ مي شود) جالب است كه پاسخ شما در همين ايراد نهفته است. اگر مردم مدينه و عموم اصحاب (انصار و مهاجرين) نصوص قرآني را به اين راحتي دستخوش راي و نظر اكثريت قرار مي دادند كه اكنون ديگر، چيزي به نام اسلام به دست ما نرسيده بود؟ پس چرا فقط همين يك مورد خاص، تابع نظر اكثريت شد؟ و از ديدگاهي ديگر آيا با اين وضعيت نبايد در تمام آنچه از سنت نبوي به دست ما رسيده است شك كنيم؟ زيرا تمام رواياتي كه مبين سنت نبوي است از جانب همين اصحاب، روايت شده و به ما رسيده است.(بيشتر احاديثي كه شيعه نقل مي كند به اصحاب پيامبر اكرم ختم مي شود و اگر آنها مرتد شدند و يا اين چنين با آيات قرآن و روايات نبي اكرم در خصوص ولايت علي بازي كرده اند هيچ اعتباري به سخنان و نقل قولهاي آنان نيست و طبق اصول علم رجال، تمام آنها تضعيف شده و سنديت بيشتر سخنان نبي اكرم زير سئوال مي رود!)
12. اگر 120 هزار نفر (از جمله انصار و مهاجرين) به اين راحتي بيعت خود را در روز سقيفه با حضرت علي (ع) شكستند پس چرا عمر و ابوبكر اينقدر اصرار شديد به گرفتن بيعت از ديگران، داشتند؟! زيرا اين نشان مي دهد بيعتهاي آن مردم‌، امري سرسري و بيهوده بوده و مي شده براحتي آنرا شكست[31] آن هم وقتي كه مي شده (البته طبق خيالات شيعه) بيعتي كه طبق سفارش پيامبرصلی الله عليه وسلم و فرمان خدا (آيه تبليغ) بوده را شكست!!
13. مي دانيم كه عموم انصار و مهاجر، علاقة شديدي به پيامبرصلی الله عليه وسلم داشته اند (براي نمونه در جريان صلح حديبيه با پيامبر  بيعت مي كنند كه در صورت لزوم: تا پاي جان بجنگند. به قول فرستاده كفار: آب وضوي پيامبر را براي تبرك از هم مي دزديدند و مانند يك عاشق، گوش به فرمان پيامبر بودند و...) چرا با اين علاقه شديدي كه نسبت به پيامبرصلی الله عليه وسلم وجود داشته دستور او مبني بر خلافت حضرت علي (ع) در همان روز وفات ايشان، توسط همه، بدون هماهنگي قبلي و بدون دليل و به صورت همزمان زير پا گذاشته مي شود؟ (كه پايه گذار آن: انصار بوده اند. گرچه ابوبكر خليفه شد ولي تجمع اوليه، توسط انصار بوده)
14. برخي از جدليون شيعه در اينجا پاسخ مي دهند كه: (اصحاب در زمان حيات پيامبر نيز مخالفت مي كردند و مخالفت آنها در سقيفه امر تازه اي نبوده) پاسخ اين شبهه را در بند بعدي در پاسخ شيخ شرف الدين مي‌آوريم.
- يكي ديگر از پاسخهايي كه جنبه كلي گويي و سردرهوا بودن و غير علمي بودن آن كاملاً مشهود است و به عنوان نمونه اي از طرز استنباط علماي شيعه و نحوة پاسخ آنها به سئوالات آورده مي شود، پاسخي است كه شيخ شرف الدين به عالم سني مي دهد. عالم سني سئوال كرده: "براي من جاي تعجب است كه چرا حضرت علي در جريان سقيفه به واقعه غدير اشاره اي  نمي كنند، يعني شما بهتر از ايشان اطلاع داريد!
" پرسش از سوي  شيخ سليم بشري مالكي مصري شبرخيتي (1248 ـ 1335ه.ق) مطرح مي‌شود او از عالمان بزرگ مصر در سده اخير است كه دو بار به رياست الازهر رسيد. پاسخ دهنده  علامه سيد عبدالحسين شرف الدين موسوي عاملي لبناني (1290 ـ 1377)[32] از بزرگان علما و مراجع و مصلحين و فقهاي اجتماعي و آزاديخواه شيعه.
ميان اين دو عالم مسلمان, 112 نامه, در مسائل ديني و ايدئولوژيكي اسلامي رد و بدل شده است. نامه هاي شيخ سليم شبري نوعاً به صورت پرسش است و طرح موضوع, و نامه هاي شرف الدين پاسخ و توضيح. اين نامه ها كتاب ((المراجعات)) را پديد آورده است, كه متن عربي آن تاكنون بارها به چاپ رسيده است و به چند زبان نيز گردانيده شده است.
شيخ سليم بشري, در نامه 101, چنين مي‌گويد:
حقيقت محض آشكار شد, خدا را شكر. تنها يك چيز مانده كه ناشناخته است و من از آن تصور روشني ندارم. آن را با تو در ميان مي‌گذارم تا پرده از آن برگيري و علتش را بازگويي. چرا امام, در روز سقيفه, با ابوبكر و بيعت كنندگان با او, به نصوصي (احاديث صريحي) كه درباره خلافت او بود, و شما شيعه همواره تكيه‌تان بر اين نصوص است, استدلال نكرد؟ آيا شما شيعه, از خود علي, بهتر از اين امور خبر داريد؟!!!
پاسخ شيخ شرف الدين (نامه02 1):
همه مردم مي‌دانند كه امام و ديگر دوستانش از بني هاشم و غير بني هاشم در بيعت با ابوبكر حضور نداشتند و پا به سقيفه نگذاشتند. آنان از سقيفه و آنچه در سقيفه مي‌گذشت دور بودند. آنان با همه وجودشان سر گرم مصيبت بزرگ بودند: مرگ پيامبر و به وظيفه واجب و فوري كفن و دفن پيامبر صلی الله عليه وسلم پرداخته بودند[33]. و جز به اين حادثه به چيزي نمي‌انديشيدند. از طرف ديگر تا آنان مشغول جمع كردن بدن پيامبر و اداي مراسم نماز و دفن او بودند مردم سقيفه كار خود را كردند و مسئله بيعت با ابوبكر را سر و صورت دادند. و از باب رعايت احتياط و دور انديشي در برابر هر نظر يا حركت مخالف كه باعث درهم ريختن تشكيلاتشان مي‌شد متفقاً ايستادگي ميكردند.
بنابراين علي كجا بود و سقيفه كجا؟ علي كجا بود و ابوبكر كجا؟ علي كجا بود و بيعت كنندگان با ابوبكر كجا تا بتواند براي آنان استدلال كند؟ و پس از آنكه جريان سقيفه راه افتاد و زمام امور را آنان به دست گرفتند شد آنچه شد از سويي زيركي كردند و از ديگر سو قلدري و خشونت نشان دادند. و چنان شد كه نه علي و نه غير علي  هيچ كس نمي‌توانست به حديث استدلال كند. كسي گوش شنيدن يا امكان انعطاف به طرف مضمون حديث نداشت؟ آيا در زمان ما چند نفر مي‌توانند با كساني كه قدرت را در دست دارند در افتند به طوري كه قدرت آنان را از ميان بردارند و دولتشان را سرنگون كنند؟ و آيا اگر كسي قصد چنين كاري داشته باشد آزادش مي‌گذارند؟  هيهات هيهات. و اكنون تو گذشته را به بازمان حاضر بسنج كه مردم همان مردمند و زمانه همان زمانه است.
از اينها گذشته علي در آن روز براي استدلال و استشهاد نتيجه اي نمي‌ديد جز بر پا شدن فتنه و آشوب و در آن شرايط (كه اسلام دوران نخستين خويش را مي‌گذرانيد و نهال دين تازه كاشته شده بود)ترجيه مي‌داد كه حق او ضايع شود اما شر و آشوبي برپا نگردد. علي بخوبي متوجه خطرهايي بود كه دين اسلام و كلمه ((لا اله الا اللّه))  را تهديد مي‌كرد. در واقع علي‌بن‌ابيطالب در آن ايام به مصيبتي گرفتار شده بود كه احدي بدان گونه مصيبت گرفتار نشده است زيرا بار دو امر بزرگ بر دوش علي سنگيني مي‌كرد: يكي خلافت اسلام, با آنهمه نص و وصيت و سفارشي كه از پيامبرصلی الله عليه وسلم درباره آن رسيده بود, و اينهمه, متوجه علي بود و در گوش او فرياد مي‌كشيد و با شكوه هاي دلگداز و جگر خراش او را به شور و حركت فرا مي‌خواند. دوم آشوبها و طغيان هايي كه ممكن بود منتهي شود به از هم پاشيدن جزيرة العرب و مرتد شدن اعراب نو مسلمان, و ريشه كن شدن اسلام و مي‌داند يافتن منافقان مدينه و ديگر اعراب منافق و دو رويي كه به نص قرآن, اهل نفاق و دو رويي بودند و كافر مجرم تر و نفاق پيشه‌تر از هر كس ديگر بودند و از هر كس ديگر دورتر بودند از فهم و هضم حدود احكام خدا و اينان با از ميان رفتن پيامبر صلی الله عليه وسلم قوت يافته بودند. آري مسلمانان در آن روز, پس از رحلت پيامبر(ص), مانند گله‌اي بودند سيل زده, در شبي زمستاني, گرفتار شده ميان گرگهاي خونخوار و حيوانات درنده و مسيلمه كذاب و طليحة بن خويلد و سجار بن حرث, و رجاله هايي كه دور و بر اينان گرد آمده بودند و براي محو اسلام و مسلمين پاي مي‌فشردند. علاوه بر اين, دو امپراطوري روم و ايران, در آن روزگار, در كمين اسلام بودند. و به جز اينها همه, ده ها مانع و مشكل ديگر بود كه همه در حال كينه توزي با محمد و خاندان محمد و اصحاب محمد بودند و براي گرفتن انتقام خود از اسلام (كه همه اعتبارات اشرافي و امكانات مختلف استثمار را نابود كرده بود), به هر وسيله‌اي دست مي‌زدند. مي‌خواستند اسلام را براندازند و ريشه اش را بكنند. و در راه اين مقصود, با نشاط و شتاب گام بر مي‌داشتند. چون مي‌ديدند كه با مرگ رهبر اسلام, براي كارشكني و تخريب فرصت خوبي پيش آمده است. از اين رو مي‌كوشيدند تا اين فرصت را مهار كنند و از بي‌سرپرست شدن مسلمانان, پس از استقرار يك نظام داخلي, بهره گيرند. آري, در چنين شرايطي, علي بر سر دو راهي بزرگ رسيد. و طبيعي بود كه مانند علي بن ابيطالبي, حق خلافت خويش را فداي اسلام و مسلمين كند و چنين هم كرد. نهايت براي اينكه نظريه خلافت حقه اسلام را, كه خلافت خودش بود, حفظ كند و در برابر كساني كه حق اسلامي خلافت را از او سلب كردند. موضعگيري لازم را كرده باشد ـ البته آن هم باز به صورتي كه شق عصاي مسلمين نشود و فتنه برنخيزد و فرصت به دست دشمن داده نشود ـ براي اين مقصود, در خانه نشست و بيعت نكرد, تا اينكه او را بزور ـ اما بي خونريزي ـ از خانه به مسجد آوردند. در صورتي كه اگر علي خود به پاي خود براي بيعت رفته بود, حجتي براي خلافت او نميماند و براي شيعه (و هر طالب حقّي) برهان حق آشكار نمي‌گشت. اما علي با اين روش خود, دو كار كرد: هم اسلام را حفظ كرد و هم صورت شرعي‌ خلافت حقه اسلام را نفراموشاند. و چون نگريست كه در آن روز و آن شرايط, حفظ اسلام و خنثي كردن فعاليتهاي دشمنان اسلام, متوقف است بر عدم درگيري او (با سران امت), چنين كرد و با خلافت سقيفه در نياويخت. و اين همه براي حفظ امت بود, و حراست شريعت, و نگهداشت دين, و چشم‌پوشي از مناصب خويش براي خدا, و اداي امري كه شرعاً و عقلاً بر او واجب بود, يعني علم به اهم (حفظ اسلام و مسلمين) و ترك مهم (حفظ خلافت حقه), در مرحله‌اي كه دو تكليف تعارض كنند. اين است كه شرايط و محيط آنروز , نه به علي اجازه مي داد كه شمشير در ميان مردم گذارد, و نه جامعه آن روز مدينه را ـ جامعه نو مسلمانان را ـ زير ضربه هاي استدلال و سخنراني و تكفير و تخطئه متزلزل و متشنج سازد. و با اين همه كه گفتيم, علي و اولاد علي و عالمان شيعه, از آن روز تا امروز, همواره با روشي حكيمانه, احاديث وصايت را ذكر كرده اند و نصوص روشن نبوي را در اين باره نشر داده اند. چنانكه بر مردم آگاه پوشيده نيست. والسلام "
 پاسخ شيخ شرف الدين در اينجا تمام مي شود. محور عمده پاسخ شيخ شرف الدين دور اين سه نکته مي‌چرخد: رعايت مصلحت از جانب حضرت علي ـ وجود خفقان ـ  وجود فرهنگ مخالفت در اصحاب پيامبرصلی الله عليه وسلم.
ولي سئوال اينجاست‌:

فرهنگ مخالفت در اصحاب:
-   اگر به كل حوادث زمان رسول خدا و جانفشاني ها و هجرتها و گذشتن از مال و فرزند و... نگاه كنيد و بعد چند مورد معدود مخالفت را پيدا كنيد اين ادعا را بسي مضحك خواهيد ديد. چطور آنهمه موافقت و تاييد و از جان گذشتگي فراموش شده و چند مورد مخالفت معدود، شاهد آورده مي شود؟ و چگونه پيامبر با افرادي که هميشه روحيه مخالفت داشته‌اند توانست بر آنهمه مشکلات (منافقين و يهوديان مدينه و کفار مکه و...) غلبه كند؟ و چرا پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم با اين افراد به دفعات مشورت مي كرده اند؟ در حقيقت، اصحاب پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم با آنهمه تعاريفي كه در قرآن از آنها شده بيشتر روحيه موافقت و همكاري داشته اند و گرنه محال بود اسلام با آنهمه مشكلات و كارشكني منافقين و يهود و دشمني هاي كفار قريش، پيروز شود اگر مخالفت اصحاب را هم بخواهيم ضميمه اين موارد كنيم!  مواردي كه از مخالفت اصحاب در تاريخ ثبت شده نيز يا توسط يكي دو نفر از اصحاب بوده و يا بلافاصله پس از توضيح پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم آن مخالفت به موافقت بدل شده است. بيشتر مخالفتها نيز با نظرات و آراء شخصي پيامبر بوده (شوري يعني مخالفت، در موافقت كامل كه ديگر شوري معنايي ندارد) و چيزي در تاريخ، مبني بر مخالفت اصحاب با نص صريح آيات قرآني وجود ندارد. علاوه بر اين: نبودن اختلاف عقيده و نظر يعني: مرداب. يعني تعفن و گنديدن و همين اختلاف نظرهاست كه باعث رشد و ترقي مي شود به قول حضرت علي: براي رسيدن به پاسخ صحيح، آراء خود را به هم بكوبيد.
- شيخ شرف الدين در کتاب الفصول المهمه خود نام تعدادي از مخالفين حضرت ابوبکر رضي الله عنه را آورده که غير مستقيم چنين نتيجه گيري کند  که دليل مخالفت آنها وجود نص بر جانشيني حضرت علي بوده. ولي وقتي به قول شيخ شرف الدين، اصحاب پيامبر اكرم جرات مخالفت با پيامبرصلی الله عليه وسلم را داشته ا ند چرا انتظار داريم جرات مخالفت با ابوبكر را نداشته باشند؟ پس مخالفت آن عده معدود با حضرت ابوبکر رضي الله عنه نيز نه به خاطر نص بر جانشيني علي بلکه مبتني بر وجود فرهنگ مخالفت در آنها بوده است!
- شما در موارد ديگر مي گوييد تا پيامبرصلی الله عليه وسلم زنده بوده كسي جرات مخالفت با اين امر (‌جانشيني حضرت علي) را نداشت و به محض رحلت ايشان همه جرات مخالفت پيدا كردند! بالاخره تكليف چيست؟ اصحاب در زمان حيات پيامبر مخالفت مي‌كردند يا نه!!! اگر طبق عقيده شما اصحاب حتي در موارد كوچكتر از اين در زمان حيات رسول خدا مخالفت مي كردند چگونه است كه در اين مورد به اين مهمي هيچگونه مخالفتي در تاريخ ثبت نشده است، نه در واقعه غدير، نه قبل از آن و نه حتي بعد از آن، حتي يك مورد اعتراض بسيار كوچك، از اصحاب مشاهده نمي‌كنيم‌؟[34] (به خصوص از حضرت عمر كه در جريان صلح حديبيه آنهمه معترض بود چگونه است كه در غدير جلو مي رود و به حضرت علي تبريك مي گويد!!!‌ آيا تمام اين قرائن و نشانه‌ها دال بر آن نيست كه منظور پيامبرصلی الله عليه وسلم، خلافت حضرت علي نبوده و تمامي افراد حاضر نيز همين برداشت را از سخنان ايشان  كرده اند؟)
- چرا آن تعدادي كه طرفدار حضرت علي (ع) بوده اند به واقعة غدير و آيات الهي و سخنان پيامبرصلی الله عليه وسلم، اشاره اي نمي كنند؟
- آيا چند مورد مخالفتي كه توسط برخي افراد (مانند حضرت عمركه هميشه به سرعت احساساتي مي شده و سريعاً نيز پشيمان مي شده) را مي توان به كل افراد نسبت داد و مخالفت كردن را جزو روحيه و فرهنگ اصحاب پيامبرصلی الله عليه وسلم دانست؟ پس چگونه است كه پيامبرصلی الله عليه وسلم با همين افراد معدود و ضعف مادي و شرايط دشوار (مانند وجود منافقان و يهود و كفار و...) توانست بر همه مشكلات غلبه كنند؟ زيرا يك رهبر نمي تواند با كساني كه روحيه و فرهنگ مخالفت دائمي و سرپيچي دارند كاري از پيش ببرد.
- در تاريخ صدر اسلام حتي يک مورد مخالفت اصحاب (به خصوص حضرت علي و حضرت عثمان رضي الله عنه و حضرت عمر رضي الله عنه و حضرت ابوبکر رضي الله عنه و طلحه و زبير و سعد ابن عباده و...) با آيات الهي (نص) را سراغ نداريم. هرگاه مخالفتي بوده با اظهار نظرهاي شخصي پيامبرصلی الله عليه وسلم بوده (مانند جنگ احد)
- نفس شوري يعني مخالفت! و اظهار نظر و اگر بنا شود به صرف هر گونه مخالفت، مارك كفر و نفاق بزنيم (همانگونه كه هم اينك در قرن بيستم نيز: هر مخالفتي را مارك منافق و ضد انقلاب مي زنند!) پس آيات مشورت و شوري چه معنايي دارد؟
-   جالب است كه نگاهي به سردستة مخالفان در سقيفه بيندازيم: ابوبكر ـ‌ ابوعبيده جراح ـ  عمر . به غير از حضرت عمر از هيچكدام اين افراد، در زمان حيات پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم حتي يك مورد مخالفت هم در تاريخ ثبت نشده بلكه بر عكس هر چه ثبت شده اطاعت محض بوده است (به خصوص در مورد ابوبكر، ‌حتي زماني كه صحبت از طلاق حضرت عايشه به ميان مي‌آيد!!!)
- مخالفتها در زمان حيات پيامبرصلی الله عليه وسلم، هيچگاه جنبه عمومي نداشته (به جز يك مورد بر سر شيوه تقسيم غنائم آن هم توسط انصار،‌ آن هم  با سخنراني پيامبرصلی الله عليه وسلم همه انصار، گريه كنان، موافقت خود را نشان مي دهند!!!) بلكه توسط يك يا دو يا سه نفر مطرح شده يا به آن دامن زده مي شده است.
- علت تمام مخالفتهاي معدودي كه در زمان حيات پيامبر از سوي عدة معدودي بعمل مي‌آمده در تاريخ ثبت و مشخص است. ولي علت پيمان شكني اصحاب پيامبر با علي در سقيفه بني ساعده چه چيزي بوده است؟  (آن هم پيمان شكني بيعتي كه متعلق به 70 روز قبل بوده آن هم بدون هماهنگي آن هم به صورت دسته جمعي) به عبارت ديگر اين مخالفت (كنار گذاشتن حضرت علي) و متعاقب آن خلافت ابوبكر چه سودي براي انصار و مهاجرين داشته؟ تا پس از آنهمه فداكاري خودشان را فقط به خاطر خلافت يك نفر ديگر، جهنمي كنند‌؟!!! به خصوص با عنايت به اين نكته كه انصار در بدو ورود پيامبر اكرم از دور عبدالله ابن ابي ـ كه مي خواسته پادشاه شود وبعدها سردسته منافقان مي شود ـ كنار مي‌روند يعني كسي كه همشهري و از قبيله خودشان بوده پس چگونه به ابوبكر، ماركي زده شود كه بعد بگوييم انصار به خاطر آن، گرد او را گرفتند‌؟
- حضرت علي (ع) در نامه خود به مالک اشتر مي نويسند بايد نزديکترين افراد به تو منتقد ترين و مخالفترين آنها به تو باشد. زيرا رهبر و فرمانده نيازي به يک عده بادنجان دورقاب چين چاپلوس ندارد. و وجود انتقاد و مخالفت است که موجب رشد و پيشرفت امور مي شود. پس چرا نبايد چند مخالفت معدود اصحاب را با گمان فاسد خود تجزيه و تحليل کنيم‌.
- در فرهنگ عرب، نفس بيعت بسيار مهم بوده و بيعت شکني گناهي بسيار بزرگ و نابخشودني به شمار مي آمده آن هم از جانب کفار جاهلي. آنوقت شما معتقديد اصحاب پيامبرصلی الله عليه وسلم پس از آنهمه جانفشاني، بلافاصله پس از رحلت پيامبر بيعت شکني کردند؟ آن هم بيعتي که بر خلاف بيعتهاي دوران جاهلي بر مبناي  فرمان مستقيم خداوند و رسول او بوده است؟
- در زمان پيامبر اكرم، ايشان هر گاه سخني مي گفتند اصحاب سئوال مي كردند اين دستور خداست يا نظر شخص شما؟ و اگر پيامبرصلی الله عليه وسلم مي فرمود نظر شخص من، آنها متوجه مي شدند كه مي شود مخالفت كرد و نظرات شخصي را ابراز نمود (شوري) و پيامبرصلی الله عليه وسلم نيز از راي اكثريت تبعيت مي كردند. نمونه مشخص آن جنگ احد است كه بيشتر جوانان معتقد به خروج از مدينه بودند ولي پيامبرصلی الله عليه وسلم و برخي از پيرمردان معتقد به دفاع از داخل شهر بودند ولي چون جوانان تعداد بيشتري بودند موفق به جلب نظر پيامبر مي شوند.
- نيت افراد، از ابراز برخي مخالفتها در زمان پيامبر اكرم، مشخص بوده يعني بيشتر، از روي خامي و احساسات، مخالفت مي كردند و چهره منافقان در مخالفتها در تاريخ ثبت و مشخص است (مانند رجوع از بين راه عبدالله ابن ابي و ياران منافقش در جنگ بدر‌)
-   سيد شرف الدين در يكي از كتب خود دهها مورد از مخالفتهاي اصحاب در زمان پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم را نقل كرده تا اينگونه تحليل كند كه بنابراين مخالفت آنها پس از پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم در سقيفه بني ساعده امر تازه اي نبوده و سابقه داشته است. اكنون در اينجا دو سئوال مطرح مي‌شود: 1- با اين تز و پندار شما نبايد از عدم انتخاب حضرت علي (ع) چندان گلايه اي داشته باشيد زيرا به قول شما وقتي اصحاب در زمان نبي اكرم با ايشان كه پيامبر خدا و متصل به وحي بوده مخالفت مي كردند (و در سقيفه نيز 300 آيه قرآن در حق علي و هزاران حديث پيامبر در حق علي را زير پا گذاشتند[35]) چرا بايد انتظار داشته باشيم كه در صورت انتخاب حضرت علي به خلافت يعني جواني 33 ساله  كه تازه به او وحي هم نمي شود همه موافقت مي‌كردند و بي چون و چرا از فرامين ايشان اطاعت مي كردند؟ 2- محققين شيعه علت اصلي و ريشه اي مخالفتها با حضرت علي در زمان خلافت ايشان را روش حضرت عمر و حضرت ابوبكر و حضرت عثمان در زمامداري مي دانند و اين تحليل جناب سيد شرف الدين را فراموش مي‌كنند كه عمر و عثمان در اين زمينه نقشي ندارند بلكه اصحاب پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم در زمان حيات نبي اكرم نيز چنين روحيه اي داشته اند پس گناه عمر و عثمان در اين ميانه چيست. البته وقتي تحليلها بر اساس تعصب و يا اشتباه و يا دروغ شكل بگيرد راهي جز تناقض پيش پاي انسان نمي‌گذارد.
- اگر در سقيفه، افراد حاضر، با نيت مخالفت با آيات الهي (آيه تبليغ) و دستورات پيامبرصلی الله عليه وسلم و زير پا گذاشتن آنها گرد هم جمع شده بودند پس چگونه است كه ابوبكر با ذكر يك حديث: الائمه من القريش، امامان از قريشند (كه فقط خودش و يكي دو نفر ديگر از پيامبر شنيده بودند) توانست براحتي تمام انصار (به خصوص خزرج و در راس آنها سعد ابن عباده كه چيزي نمانده بود خليفه شود) را مجاب كند؟!!! آن هم در شهر خودشان و در محل تصميم گيري خودشان!!! 
-   اگر انسانها مخالفت و انتقاد نكنند تفاوت آنها با گوسفند در چيست؟ زيرا فقط حيوانات هستند كه قدرت انتخاب و انتقاد ندارند؟ آيا با اين تحليل، نفس شوري بي معني نمي‌شود‌؟ مگر حضرت علي در نامه خود به مالك نمي نويسد: بايد نزديكترين افراد به تو منتقد ترين و مخالف ترين آنها به تو باشند..  پس چرا شما از نزديكان پيامبر در تمام صفحات تاريخ انتظار تبعيت محض بي چون و چرا داريد؟ (يا آنجايي كه حضرت علي به ابن عباس مي‌فرمايد: بر تو است كه نظرت را به من بگويي ولي من در نهايت طبق راي خود عمل مي‌كنم.) حتي مي توان بر همين مبنا مناسبات حضرت علي با خلفاء را تفسير كرد. زيرا ايشان مخالفت و انتقاد مي كردند و با آنها رفت و آمد و نشست و برخاست هم داشتند. و تنها راه حل اين تناقض ـ‌ البته تناقضي كه براي شما بوجود آمده ـ در همين نكته نهفته است‌)در ادامه مي توان به حديث: اختلاف امتي رحمه (اختلاف در امت من رحمت است) و آيات 118 و 119 سوره مباركه هود اشاره كرد: و اگر پروردگارت مي خواست همه مردم را امت واحده (بدون هيچگونه اختلاف) قرار مي داد ولي آنها همواره مختلفند مگر آنچه پروردگارت رحمت كند و براي همين آنها را آفريد: [وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ] {هود:119}  و فرمان پروردگارت قطعي است كه دوزخ را از جن و انس پر كند.
- اگر اختلاف و تفاوت نبود هيچگاه چرخ جامعه به حركت در نمي آمد و تمدن رو به تكامل نمي رفت. درست مانند انگشتان يك دست كه اگر تمام آنها يك اندازه بود انسان به توسط آنها قادر به انجام هيچ كاري نبود. اگر خدا مي‌خواست مي توانست به راحتي همه را يك شكل و با يك طرز فكر و... بيافريند.
-   متاسفانه تحليلهاي ضد و نقيض، آفت نويسندگان شيعه است زيرا در جايي مي‌گويند: تا پيامبر اكرم، زنده بود كسي جرات مخالفت و بروز كينه هاي ديرين را نداشت براي همين كسي با خلافت علي مخالفت نکرد و در جايي ديگر نمونه هاي فراواني از مخالفتها را رديف مي كنند تا مخالفت آنها در سقيفه را موجه جلوه دهند! بالاخره معلوم نيست اصحاب در زمان حيات نبي اكرم جرات مخالفت داشتند يا نه؟  آري، همه اين موارد متضاد و متناقض، به خاطر نگاه متعصبانه به قضاياست.
-   در انتها بايد گفت: اين ايراد كه توسط برخي نويسندگان شيعه عنوان مي شود مانند بسياري ديگر از ايرادات آنها: جنبة كلي گويي و قياس هاي بيجاي هميشگي آنها را دارد  و چيزي نيست جز سرآغاز ورود به بحثهاي كلامي بي سر و ته! 
-   عجيب است که اصحاب پس از آنهمه فداکاري و عشق و علاقه در راه پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم سخن پيامبر و آيه قرآن را زير پا مي گذارند و مخالفت مي کنند ولي با حضرت ابوبکر رضي الله عنه (يعني مردي از کم اهميت ترين تيره قريش) موافقت مي‌کنند. آن هم موافقتي که آنها را جهنمي مي کند اگر آنها روحيه مخالفت داشتند به طريق اولي با حضرت ابوبکر رضي الله عنه نيز (که نه پيغمبر بود ونه از تيره اي سرشناس )بايد مخالفت مي کردند ولي نه تنها با او بيعت مي کنند بلکه با اطلاعت کامل از او شورش گسترده رده را نيز سرکوب مي کنند!


نکته:
- اينهمه خطرات فراوان و مشكلات انبوه و بيشمار كه شيخ شرف الدين به آن اشاره مي كند که حضرت علي به خاطر آنها با ابوبکر بيعت کرد فقط طي 2 سال خلافت حضرت ابوبكر ريشه كن شد به نحويکه حتي در زمان حضرت عمر اسلام به يک نيروي تهاجمي بدل شد! آيا همين نكته دليلي بر لزوم اينكه ابوبكر بايد خليفه  مي شد و حسن سياست او نيست‌؟ (با عنايت به اينكه قبيله قريش، نيز او را چندان در اين زمينه ياري ندادند!!! زيرا او از كم اهميت ترين تيره‌هاي قريش بود و رياست او براي آنها بسيار گران تمام  شده چنانچه از سخنان ابوسفيان پس از خلافت ابوبكر، مشخص است) و باز با عنايت به اينکه دو تيره بني هاشم و بني اميه از دير باز با هم کينه و عداوت داشتند و خلافت هر يک از اين دو قبيله بر شدت مشکلات مي افزود. حوادث دوران خلافت حضرت عثمان رضي الله عنه و حضرت علي (ع) شاهد محکمي بر اين مدعاست.
- آيا حضرت علي (ع) به مدت چندين ماه سرگرم مراسم تدفين بوده؟ و آيا پس از آن، لااقل از باب ارشاد ديگران و اينكه در روز قيامت نگويند نمي دانستيم  نبايد حق را بيان كنند و سئوال کنند چرا بيعت غدير را شکستيد؟
- در مورد حمله ايران و روم مي دانيم كه در شبه جزيره عربستان، چيزي كه آنها را تحريك به حمله كند وجود نداشته و هيچگاه در طول تاريخ اين دو ابرقدرت، نيروهاي خود را داخل بيابانهاي بي آب و علف عربستان نكرده بودند.

رعايت مصلحت از سوي حضرت علي (ع)
- چطور حضرت علي بلافاصله پس از حادثه سقيفه، شبها همراه همسر و دو فرزندش به در خانه انصار مي‌رفته اند و آنها را دعوت به بيعت با خود  مي كردند؟(تقريباً نوعي شورش) آيا اينكار خلاف مصلحت نبوده؟ چرا در آنجا اشاره اي به نصوص فراوان مورد ادعاي شيعه نمي شود؟ و اين ديگر چه خفقاني است كه يك نفر مي تواند ـ در آن حول و ولاي حمله قبايل راهزن و شورش رده ـ ديگران را دعوت به بيعت شكني و بيعت مجدد كند؟
- چرا وقتي طرفداران ابوبكر براي اخذ بيعت به در خانه حضرت علي مي آيد و ايشان از منزل خارج مي‌شوند و مطالبي را در حقانيت خود (مانند اين نكته كه چرا بدون حضور بني‌هاشم، تصميمي گرفته شده) بيان مي كنند  باز هم به واقعه غدير اشاره اي نمي شود؟[36] 
- اين چه سكوت يا رعايت حكمت و مصلحت و ترس از خفقاني بوده كه: تا 6 ماه از بيعت خودداري مي‌كند؟ همسرش (يعني يك زن) به مسجد مي رود و هر چه مي خواهد به خليفه و حتي انصار مي‌گويد![37]‌ شبها همراه همسر و دو فرزندش براي جلب حمايت انصار به در خانه آنها مي‌رود‌؟ (چيزي شبيه به اغتشاش و شورش و تحريك ديگران)
-   حضرت علي (ع) پس از شنيدن ماجراي سقيفه  با بيان جملاتي مي فرمايند: به درخت، اشاره كردند ولي ميوه اش را ضايع كردند. چرا پس از بيان چنين جمله كنايه آميزي در ادامه بيان نمي كنند: و چه زود عهد خود در غدير را فراموش كردند... آيا واقعاً بيان چنين جمله کوتاهي از سوي حضرت علي (ع) مي توانست خطري جاني براي ايشان داشته باشد كه نيازي به تقيه باشد؟ و مگر حضرت علي، طبق علم غيب و سخن پيامبر(ص)از زمان شهادت خود آگاه نبودند؟ که نخواهند تقيه کنند زيرا تقيه در مقام حفظ جان است؟ و مگر پيامبرصلی الله عليه وسلم به ايشان نفرموده بود كه پس از من با مارقين و قاسطين و ناكثين نبرد خواهي كرد؟ پس چرا بايد از ترس جان تقيه کنند؟
- چرا حضرت فاطمه براي موضوع فدك كه امري مادي و كم اهميت بوده رعايت مصلحت را نكرده و با ابوبكر به احتجاج مي پردازند؟ و حتي به آيات قرآن استناد مي كنند؟ ولي هيچکس اشاره اي به غدير  نمي کند؟[38]
- بيان واقعة غدير و اشاره به يك آية قرآن (آيه تبليغ) چه خلاف مصلحت و حكمتي بوده؟ آيا بدتر از بيعت نكردن تا 6 ماه بوده است؟ آن هم موضوعي كه متعلق به 2ماه قبل بوده؟ (يعني واقعه غدير)
-   چرا حضرت علي در جريان شوراي حضرت عمر در پاسخ عبدالرحمن ابن عوف، رعايت مصلحت را نمي کنند و خيلي قاطع و صريح مي‌گويند: نه. که به قول دکتر شريعتي اگر تقيه (و مصلحت) جا داشت جايش دقيقا همانجا بود! چرا حضرت علي در عدم پرداخت مساوي بيت المال رعايت مصلحت را نکرد تا جنگ جمل براه افتاد؟ چرا فقط چند ماه با معاويه نساخت و رعايت مصلحت را نکردند تا طبق مشورت و راي ابن عباس، معاويه را بي‌سر و صدا عزل کنند؟ و چرا براي ساکت کردن خوارج، رعايت مصلحت را نکردند و به عنوان مصلحت و براي جلوگيري از جنگ و كشته شدن هزاران نفر آدمهاي قاري قرآن شب زنده دار و...  4 هزار نفر از آنها را در يکروز کشتند؟
- شيعه، امامت را مهمترين اصل از اصول پنج گانه دين و مذهب خود مي داند. آيا مي شود به صرف مصلحت، سكوت كرد تا مهمترين اصل دين زير پا گذاشته شود و حتي كلامي هم در اين باره نگفت. (لا اقل براي روشن شدن ذهن تاريخ)
- شيعه معتقد است كه آيه ابلاغ در روز عرفه نازل شده ولي پيامبر اكرم به علت ترس از مخالفت مردم ابلاغ دستور خدا را تا روز غدير يعني 8 روز بعد به تاخير انداختند. سئوال عجيب اول اينكه آيه اي كه شما معتقديد جبرييل در روز عرفه آورده كجاي قران است؟  (البته مسلماً آقايان مي گويند آيه اي در كار نبوده و جبرييل پيام شفاهي آورده! انگار پيامهاي قبلي كتبي بوده است!) سئوال عجيب تر ديگر اينكه شيخ شرف الدين در يكي از كتب خود دهها مورد از مخالفتهاي اصحاب را بر سر مسايلي بسيار جزئي تر و كم اهميت تر از خلافت، ثبت كرده است پس چرا بر خلاف پيش بيني پيامبر (البته به زعم شما كه مي‌گوييد ايشان از مخالفت مي ترسيده اند) حتي يك مورد مخالفت و اعتراض نيز در تاريخ ثبت نشده است (به جز افسانة خنده دار خوردن سنگ از آسمان به سر يك نفر كه به زودي پوچ بودن آنرا ثابت مي كنيم) و بر عكس عمر  (يعني سردستة مخالفين به زعم شما) جلو مي آيد و مي گويد به به بر تو اي علي كه از امروز مولاي من و هر زن و مرد مسلمان شدي؟
 
خفقان و ديکتاتوري:
- اين چه حكومتي بوده كه در اولين ثانيه هاي حكومت خود مي تواند تا اين حد، مقتدر و خفقان زا باشد؟ حتي اگر ديكتاتوري بوده (كه اين بازيها مال زمانهاي بعد است) شخصيتي مانند علي (ع) با آن شجاعت و نزديكي به پيامبرصلی الله عليه وسلم و قبيله شجاع بني هاشم از شمول آن خارج است. و حتي اگر علي (ع) نيز مشمول خفقان حكومت بوده مسلماً سخن گفتن براي او ممنوع نبوده است.
- چگونه در چنين حكومت ديكتاتوري و خفقان آوري كه هيچ كس حتي جرات اشاره به آيه قرآن در خصوص خلافت علي را نداشته ابوبكر مي تواند با كمك مردم، بر آنهمه مشكل (شورش رده، جمع آوري قرآن و...) غلبه كرده و سپس به ايران و روم و مصر همزمان حمله كند؟
- چگونه پيامبر اکرم به مدت 13 سال در مکه، بدون يار و ياور در ميان کفار و مردم جاهلي به تمام خدايان آنها و آداب و رسومشان تاخت و اهانت کرد ولي کشته نشد ولي حضرت علي با ياراني که داشت آن هم در مدينه و در اولين ثانيه هاي حکومت حضرت ابوبکر رضي الله عنه حتي نمي‌تواند به واقعه غدير اشاره اي هم داشته باشد؟ و آيا اگر تعصب را کنار بگذاريم پاسخ اينهمه اشکال و تناقض، اظهر من الشمس نيست؟
- چگونه عربها براي حکومت ابوبكر و عمر ديکتاتور آنهمه جانفشاني مي کردند؟ مگر شما نمي گوييد علت شکست سپاه ايران، ديکتاتوري و استبداد پادشاهان ايران بود؟ عجيب است آيا علت رشادت و پيروزي سپاه اسلام نيز خفقان و استبداد ابوبكر و عمر بوده؟ آيا اين مسخره نيست؟
- اين چه خفقاني بوده كه در زمان خلافت حضرت عمر، يك عرب بدوي در مسجد بلند مي‌شود و به حضرت عمر مي گويد اگر خواستي كج شوي با اين شمشير تو را راست مي‌كنيم؟!!! (آنهم حضرت عمر ، نه ابوبكري كه ملايمت و آرامي او زبانزد خاص و عام بوده. آنگاه مي گوييد علي با آنهمه سرشناسي و طرفدار نمي توانسته يک جمله بگويد!)
- اين چگونه خفقاني بوده كه امام حسن، يعني كودكي 10 ساله در مسجد در حضور همه بر مي‌خيزد و به ابوبكر پيرمرد 63 ساله مي گويد از منبر پدر من، بيا پايين؟! و هيچ اتفاقي هم نمي افتد؟
- در زمان خلافت حضرت علي (ع) كه ديگر خفقان و مصلحت و تقيه و... وجود نداشته چرا ايشان در هيچ كجاي نهج البلاغه و نامه هايي كه به معاويه  مي‌نويسند يا افرادي كه از ايشان در مورد سقيفه سئوال مي كنند و همچنين در خطبه شقشقيه هيچ  اشاره اي به غدير و آيه تبليغ و خلافت بلافصل خود بر مبناي نص الهي نمي كنند؟
-   حضرت علي (ع) بيشتر مواقع در زمان خلافتشان بالاي منبر مي گفتند: من تنها كسي هستم كه وصي و برادر محمدم (منظور عقد اخوت در مدينه) و هر كه چنين ادعايي كند بي‌شك دروغگوست. پس چرا حتي يك بار هم به واقعه غدير و آيه قرآن ـ كه مهم تر است ـ‌ اشاره اي نمي‌كنند‌؟
- حتي در همان يكي دو مورد جعلي كه شما معتقديد حضرت علي به واقعة غدير اشاره فرمودند چرا ايشان اشاره اي به موضوعيت واقعه يعني خلافت و وجود آيه و فرمان خداوند در اين باب نمي كنند (مسلما اگر چنين اشاره اي داشته اند از باب لزوم رعايت و محبت ايشان بوده و نه خالفت منصوص)
- آيا ابوبكر و عمر به تنهايي توانستند چنان محيط خفقان زايي را ايجاد كنند؟ يا حامياني داشتند؟ حاميان آنها كه بودند؟ مسلماً بني هاشم نبودند. بني اميه هم نمي توانست باشد (‌زيرا ابوسفيان اولين كسي بوده كه به حضرت علي پيشنهاد بيعت مي دهد!‌) مي آييم سراغ سران اصحاب: سعد ابن عباده: كه مخالف بود و از مدينه رفت. مهاجرين: عمار ياسر! سلمان فارسي! بلال! ابوذر! از مهاجرين مي گذريم و مي رويم سراغ انصار: براستي آيا انصار، همين افرادي كه با صدق دل و خلوص نيت پيامبرصلی الله عليه وسلم را به مدينه دعوت كردند ناگهان فقط چند ثانيه پس از رحلت پيامبر اكرم همگي ناگهان عملة ظلم و مجري ديكتاتوري و خفقان مي شوند؟!!!
- هدف يك ديكتاتور از ايجاد خفقان چيست؟ سودجويي و زراندوزي ـ موروثي كردن سلطنت ـ بيان يك تز و ايده جديد... ولي هيچيك از اين موارد در ابوبكر و عمر ديده نشده! شايد گفته شود نيت آنها كتمان فضايل حضرت علي و غصب خلافت بوده! ولي اين كتمان فضايل و غصب خلافت چه سودي براي آنها داشته است؟ مگر علي نگفته كه من در جريان سقيفه حتي 40 ياور هم نداشتم پس چرا بايد از او بترسند و فضايلش را كتمان كنند و اختناق براه بيندازند؟ علي كه لشكر و سپاهي نداشته است؟ اين چه خفقان و كتمان فضايلي بوده كه حضرت عمر 70 بار گفته: اگر علي نبود عمر هلاك مي شد! اين چه ديكتاتوري بوده كه با دختر رييس مخالفان (علي) ازدواج مي كند؟!!! پس ايكاش تمام ديكتاتورهاي تاريخ با مخالفان خود همينگونه رفتار مي كردند!
-   حضرت عثمان رضي الله عنه روزي در زمان خلافتش به کساني که به او ايراد مي‌گرفتند که چرا اقوام خود را روي کار آورده اي در حاليکه عمر و ابوبکر چنين نمي کردند پاسخ مي دهد: آنها از ترس مردم به اقوام خود مقامي نمي دادند و من از ترس خدا مي دهم عجيب است يعني وجدان جمعي جامعه[39] اينقدر بيدار و آزاد بوده که خليفه مقتدري چون حضرت عمر جرات نمي کرده به اقوام خود حتي سمت و مقامي بدهد آنگاه شما مي گوييد خفقان و ديکتاتوري بوده است؟!!!
-   شما به خلفاء ايراد مي گيريد که چرا از ثبت احاديث جلوگيري کردند ولي: چرا در زمان حضرت علي (ع) نيز حديثي ثبت نشده؟[40] چرا شخص پيامبر در زمان حياتشان  دستور ثبت و نوشتن احاديث را ندادند؟[41] پس متوجه مي شويم که حضرت عمر(رض) و حضرت ابوبکر(رض) و حتي حضرت علي (ع) دقيقا مانند سنت و روش پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم عمل کردند. اگر دقت کنيد بيشتر منازعات و سوء تفاهمات و گمراهي ها و فرقه بازيها دقيقاً از زماني شروع شد که احاديث و داستانها را مکتوب کردند!
- داستانهاي فراواني در تاريخ وجود دارد كه نشان مي دهد سخت گيري حضرت عمر فقط در زمينه مسائل شرعي بوده و در مواردي كه به شخص خود او مربوط مي شده حتي ذره اي سخت گيري به خرج نمي داده است.
-  در لابه لاي متون تاريخي بعد از آن هم سئوال و جوابهايي ميان طرفين ماجرا وجود دارد ولي باز هم اشاره اي به غدير نمي شود. براي نمونه:
حضرت عمر به مناسبت خاصي از ابن عباس مي پرسد: " چرا علي به ما ملحق نشد و همكاري نكرد؟ چرا قريش از خاندان شما جانبداري نكردند؟ در حاليكه پدرت عم پيامبر و تو خود پسر عم او هستي؟" ابن عباس پاسخ داد: " نمي دانم" . عمر گفت: " ولي من از دليل آن آگاهم، زيرا قريش مايل نيستند كه اجازه دهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود براي اينكه بدينوسيله احساس غرور و شادماني خواهيد كرد." [42] ابن عباس مي گويد:" اي امير مومنان در مورد اين مطلب كه قريش خود رهبرشان را انتخاب كردند و به گزينش درستي رهنمون شدند امكان صحت آن در صورتي است كه انتخاب رهبر در قريش در همان مفهوم كه انتخاب خداوند از ميان قريش باشد صورت مي‌گرفت. و در مورد اين جمله كه: قريش مايل نبودند اجازه دهند نبوت و خلافت با ما باشد تعجبي ندارد زيرا خداوند بسياري از مردم را كه آنچه او برايشان فرستاده بود دوست نداشتند و عملشان بيهوده ماند توصيف مي فرمايد ". در اينجا عمر عصباني مي‌شود و مي گويد: "من چيزهاي زيادي درباره تو شنيده ام ولي به خاطر احترامي كه نسبت به تو دارم از آن صرفه نظر مي‌كنم به من گفته شده است كه شما فكر مي كنيد ما خلافت را با ظلم و به خاطر رشك و حسد از شما گرفته ايم." ابن عباس پاسخ مي دهد: " و اما در مورد ظلم امري است بديهي و در رابطه با حسد و رشك آن هم مسلم است. شيطان بر آدم رشك برد و ما فرزندان آدم هستيم."  عمر به شدت متغير شده و متقابلاً مي گويد: " افسوس اي بني هاشم قلوب شما پر از كينه، بدخواهي و دعوي دروغين است." ابن عباس مي‌گويد:" اي اميرالمومنين آرام باش و درباره قلوب مردمي كه خداوند همه گونه ناپاكي را از آنها دور ساخته و آنانرا كاملا ناب كرده است صحبت مكن. علاوه بر اين شخص پيامبر نيز از بني هاشم بوده است." عمر گفت: " بگذار اين موضوع را كنار بگذاريم... [43] "
- چرا ابن عباس، همه بني هاشم را مشمول آيه تطهير دانسته. در صورتيكه ابولهب، عموي پيامبر نيز از بني هاشم است. يا عقيل برادر حضرت علي كه از زمين تا آسمان با آن حضرت تفاوت دارد و... از اينها گذشته چرا شيعه فقط 5 نفر را مشمول آيه تطهير مي داند؟
- اين چه خفقان و يا ديكتاتوري بوده كه جواني مانند ابن عباس (در حاليکه سنش زير 20 سال است) مي‌تواند به خليفه اي مانند حضرت عمر، چنين جملاتي را بگويد!!!
- چرا در اين موقعيت كه اثري از تقيه و مماشات و مصلحت و... وجود ندارد ابن عباس به غدير و آيات الهي(آيه ابلاغ) و ساير احاديث به قول شيعه منصوص،  اشاره اي نمي كند؟
بنا به فرض محال براي عدم اشاره حضرت علي (ع) به واقعه غدير توجيهاتي بتراشيم. چرا آن تعداد معدود از انصار كه در سقيفه علي علي مي كردند و مي گفتند: لا نبايع الا عليا(بيعت نمي‌كنيم مگر با علي) اشاره اي به غدير و آيات الهي نكردند؟ (حضرت ابوبکر رضي الله عنه که هنوز روي کار نيامده بود تا خفقان براه بيندازد!!!) ولي ابوبكر فقط با ذكر يك حديث، حرفش را به كرسي نشاند؟ چرا 250 نفري كه شيخ شرف الدين در الفصول المهمه نوشته از طرفداران علي بودند اشاره اي به غدير نمي كنند؟ آيا همه آنها اهل تقيه و مماشات بودند  و رعايت مصلحت را مي كردند؟ پس متوجه مي‌شويم كلي گويي، بازي با كلمات و قياسهاي نا به جا بلاي جان نويسندگان ماست! متاسفانه در رابطه با اين سئوال بسيار مهم، حتي يك پاسخ قاطع و سر راست و مشخص وجود ندارد. زيرا اصولا براي چيزي که وجود خارجي نداشته و نبوده نمي توان پاسخ درست پيدا کرد! من تمام كتابهاي تاريخي را در اين زمينه زير و رو كردم و فقط به يك روايت جعلي در اين زمينه برخورد كردم كه آن را به موقع مورد بررسي قرار مي‌دهم.
- البته ممكن است در پاسخ به تمام اين پرسشها اين ايراد بچه گانه وارد شود كه تاريخ نويسان از ترس خلفاء يا به عللي ديگر از ذكر اين واقعه (يعني اشاره به واقعه غدير در جريان سقيفه) امتناع كرده اند. ولي آيا طنزي جالب تر از اين وجود دارد. واقعه غدير كه تمام دعواها پيرامون آن است، در وسط بيابانهاي عربستان اتفاق مي افتد و توسط 110 نفر از اصحاب نقل شده و توسط مورخين در تاريخ ثبت مي شود و پس از 14 قرن به دست علامه اميني مي افتد تا از آن 11 جلد كتاب بنويسد ولي در جريان سقيفه (در مدينه) و 70 روز بعد همه به آن اشاره كرده اند ولي مورخين ثبت نكرده اند!!! اصولاً موارد ديگري بر ضد خلفاء در تاريخ ثبت شده پس چرا كسي از آنها نمي ترسيده ولي در اين يك مورد خاص همه با هم تباني كرده اند تا چيزي را ثبت نكنند! (‌جالب است كه بدانيد عدم اشاره به واقعه غدير در سقيفه بني ساعده در هيچ يك از كتب مورخين شيعه نيز وجود ندارد) به طور خلاصه: چطور اصل واقعه توسط 110 نفر در تاريخ ثبت شده ولي مورخين، اشاره به آن واقعه را از روي ترس، ذكر نكرده‌اند؟
-   ممكن است افرادي مانند روحاني مسجد محل بگويد كه در سقيفه به واقعه غدير اشاره شده و به كتب احتجاج طبرسي و يا كتاب سليم ابن قيس استناد كنند ولي اهل فن به خوبي مي دانند اين دو كتاب جعلي متعلق به شيعه بوده و 3 يا 4 قرن پس از اين وقايع سروكلة اين كتابها پيدا شده به عنوان مثال دکتر محمد جواد مشکور (شيعه و استاد دانشگاه تهران) در کتاب تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلامي تا قرن چهارم (انتشارات اشراقي تهران جمهوري اسلامي  چاپ سوم 1362 ص13) مي نويسد: مطلبي که بر ما مجهول است آن است که چرا در اجتماع سقيفه کسي از مهاجر و انصار سخني از حديث غدير با وجود مسلميت آن به ميان نياورده است. اگر طرفداران علي به آن حديث ذکري مي کردند سرنوشت اسلام طور ديگري مي شد!! آيا ممكن است ايشان كه دكتر شيعه و استاد دانشگاه بوده اند از وجود اين دو كتاب بي خبر باشند مسلماً خير. ولي اين دو كتاب ارزشي نزد اهل فن و تحقيق ندارد و مسلماً در واقعة سقيفه هيچ كس به حديث غدير اشاره اي نكرده است.
به قول يكي از مورخين بي طرف:‌ در كل تاريخ بشري چنين اتفاق بي سابقه اي نيفتاده  كه 120 هزار نفر(يا 77 هزار نفر)  از روي ميل و اختيار با كسي بيعت كنند و 2 ماه بعد همگي بدون دليل، و باز هم از روي ميل! بيعت را بشكنند و يك نفر هم به اين موضوع اشاره اي نكند!!!
15.   چنانچه همه مي دانسته اند كه حضرت علي (ع) جانشين پيامبرصلی الله عليه وسلم است چطور در همان لحظات اوليه وفات پيامبر اكرم تمام انصار، بدون هماهنگي قبلي در سقيفه جمع مي‌شوند؟ زيرا اگر از قبل، هماهنگي (و يا توطئه اي) در اين زمينه وجود داشته بود، مسلماً پيامبر و يا مهاجرين از آن مطلع مي شدند و جلوي آنرا مي گرفتند. ولي ما مي دانيم كه به ابوبكر و عمر خبر مي رسد كه انصار در سقيفه جمع شده اند. يعني انصار از قبل مي دانسته اند كه خليفه اي وجود ندارد و مي توانند به محض وفات پيامبرصلی الله عليه وسلم در سقيفه براي انتخاب جانشين تجمع كنند. زيرا در صورت وجود جانشين بايد از قبل، توطئه و هماهنگي در اين زمينه صورت گرفته و لااقل يک اشاره کوچک در تاريخ به اين توطئه قبلي وجود داشته باشد. و اگر بگوييد چنين توطئه‌اي بوده چطور پيامبرصلی الله عليه وسلم و حضرت علي (ع) و حتي حضرت عمر(رض) و حضرت ابوبكر(رض) از آن بي خبر بوده اند‌؟ و شما اکنون پس از 1400 سال متوجه آن شده ايد!!![44] و اگر هم پيامبرصلی الله عليه وسلم از طريق ساير مسلمين و يا از طريق وحي از اين توطئه ها مطلع بوده چرا با ذكر نام توطئه‌گران آنها را در نظر مردم رسوا نكرده تا به قول شما مهمترين موضوع و اصل دين، يعني خلافت و امامت  بازيچه دست آنها نشود و مسير اسلام و حتي تاريخي بشري به عقيده شما رو به انحطاط و انحراف نرود؟ آن هم فقط به خار آبرو‌داري از يك يا دو يا نهايتاً 5 نفر‌! كه بنا به اتفاق تمامي مورخين و نويسندگان از كم اهميت ترين قبايل قريش بوده‌اند‌![45] و افشاي نام آنها نمي توانست هيچ خطري براي اسلام داشته باشد با عنايت به اينكه به قول شما آنها در نهايت، كار خودشان را كردند و خلافت را غصب كردند و مسير اسلام را منحرف كردند و... پس اين سكوت پيامبر اكرم يا وحي چه فايده و سودي داشته است؟
16. چرا در مدت 10 سالي كه پيامبر اكرم در مدينه بودند حتي يك مورد هم كه ايشان اشاره‌اي به جانشين بعدي خود نموده باشند وجود ندارد؟ (با عنايت به آيه قرآن كه مي‌گويد: هيچكس نمي داند كي و كجا مي‌ميرد. خطري كه در احد نزديك بود پيامبرصلی الله عليه وسلم به درجه شهادت برسند اين ظن را قويتر مي كند) مويد اين مطلب آنكه ايشان هر بار، جانشين متفاوتي در مدينه گذاشته و هر گاه حضور نداشتند يك نفر را به جاي امام جماعت معرفي كرده و... در صورتي که به جا بود هميشه علي را جانشين خود گذاشته و هميشه او امام جماعت باشد.
17.  چرا پس از غدير خم در آن 70 روزي كه پيامبر اكرم زنده بوده اند حتي يك بار نيز به اين واقعه بسيار مهم (از نظر شيعه) و به اين مهمترين اصل دين از جانب پيامبر اكرم حتي اشاره اي هم نشده است؟ و در هيچ كتاب تاريخي (حتي كتاب جعلي سليم ابن قيس!) يك جمله هم از پيامبر اكرم نقل نشده كه اي مردم پس از من، علي جانشين و خليفه است و بايد از او اطاعت و پيروي كنيد؟[46]
18.  در جريان سقيفه با آنكه ابوبكر 61 سال سن داشته، هميشه مردم او را در كنار پيامبر ديده‌، در 13 روزي كه پيامبرصلی الله عليه وسلم بيمار بوده اند امام جماعت مسجد بوده، دخترش محبوبترين همسر پيامبرصلی الله عليه وسلم بوده و پيامبرصلی الله عليه وسلم در حجره او رحلت مي كند، هزينه مسجد مدينه و جنگ تبوك و آزاد كردن برده هاي تازه مسلمان و... را مي داده. 2 سال قبل اميرالحاج بوده و سال قبل آن در جنگ تبوك علمدار لشكر و... با اينهمه به دشواري و سختي فراوان زير بار بيعت او مي روند آيا عقل سليم مي تواند قبول كند حتي اگر حضرت علي (ع) در سقيفه حاضر بودند بيعت با ايشان بدون هيچگونه اعتراضي صورت مي گرفت؟
19. طبق عقيده شما 120 هزار نفر در غدير با حضرت علي (ع) بيعت كردند چرا ايشان براي جلب كمك به طرف ساير قبايلي كه با ايشان بيعت كرده بودند نمي روند و به جاي آن مي‌گويند: اگر 40 نفر ياور داشتم حقم را در سقيفه مي گرفتم؟
20. به فرض كه حضرت علي(ع) به خلافت مي رسيد وقتي 40 نفر ياور نداشته چگونه مي‌توانستند حكومت كنند؟ و يا شورش اهل رده را سركوب كنند؟ (با توجه به اينكه حتي با وجود بيعت مشتاقانه و همه گير مردم پس از قتل حضرت عثمان رضي الله عنه، باز هم ايشان دچار مشكلات فراوان  و بيعت شكني ها ي همين مردم احساساتي شدند)
21. آيا اعتراض حضرت علي (ع) به خاطر عدم حضور ايشان در هنگام انتخابات و اعتراض به شيوه انتخابات نبوده است؟ ولي ما اين پندار را پيدا كرده ايم كه ايشان براي عدم انتخاب خودشان ناراضي بوده اند؟ و مگر ايشان نمي فرمايد حكومت نزد من از آب بيني بز كم ارزش تر است؟ 
22. (پرسش كليدي) در تاريخ آمده كه حضرت علي (ع) شبها به همراه حضرت فاطمه و حسن و حسين براي جلب حمايت انصار به در خانه آنها رفته و با آنها گفتگو مي كرده اند و انصار نيز پاسخ مي‌دادند:اگر زودتر آمده بودي با تو بيعت مي‌كرديم ولي اكنون نمي‌توانيم بيعت خود را با ابوبكر بشكنيم. از اين جمله دو نكته را مي توان فهميد:
- چرا انصار مي گويند اگر زودتر آمده بودي با تو بيعت مي كرديم. آيا اين حرف مسخره نيست. مگر آنها 70 روز قبل با حضرت علي (ع) بيعت نكرده بودند؟ کدام زودتر!
- چطور انصار مي گويند ما نمي توانيم بيعت خود را با ابوبكر بشكنيم(كه نه بر مبناي نص بوده و نه سفارش پيامبر) ولي بيعت خود با حضرت علي(ع) كه بر مبناي نص قرآن و فرمان پيامبر بوده را شكستند؟ (آن هم بدون دليل!)
- پيامبر اكرم فرموده اند آدم عاقل و يا مومن از يك سوراخ دوبار گزيده نمي‌شود چطور حضرت علي مي خواسته اند با اين افراد پيمان شكن، مجددا بيعت كنند؟ يعني اين افرادي كه بيعت70 روز قبل در غدير و در حضور پيامبر را شكسته اند! چه اعتمادي به بيعت مجدد آنها بوده؟
23. طبق اين پاسخ انصار مي فهميم كه در آن زمان[47] و در آن فرهنگ، نمي شده بيعت را براحتي شكست،[48] حالا چگونه 120 هزار نفر بدون دليل و بدون هماهنگي قبلي بيعت خود را مي‌شكنند؟[49]
24. چرا حضرت امير در جريان سقيفه و پس از آن در نهج البلاغه يا مواقف ديگر كه از مردم گله مي كنند اشاره‌اي به اين اتفاق بسيار مهم يعني بيعت شكني دسته جمعي مهاجر و انصار و 120   هزار نفر از قبايل ديگر نمي كنند؟ و به جاي آن به تعريف و تمجيد از اصحاب پيامبر مي‌پردازند؟
25. چرا وقتي مردم پس از قتل حضرت عثمان رضي الله عنه براي بيعت با حضرت علي (ع) هجوم مي‌آورند حضرت علي (ع) در رد درخواست خود به اين بيعت شكني اشاره اي نمي‌كنند؟ و مگر در حديث نيست كه آدم مومن (يا عاقل) از يك سوراخ دوبار گزيده نمي‌شود حضرت علي (ع) با چه اعتمادي مجددا در مدينه با اين مردم سست عهد بيعت كردند؟ مي توانستند براحتي بگويند من براي بار دوم، فريب شما را نمي خورم!
26. هنگاميكه پس از پايان جنگ جمل، مروان پسر حكم را نزد حضرت علي مي‌آورند   ـ او حسن و حسين (ع) را ميانجي خود كرده بود ـ آنان به علي گفتند: مروان مي‌خواهد با تو بيعت كند. علي (ع) گفت: " مگر پس از كشته شدن حضرت عثمان رضي الله عنه با من بيعت نكرد، مرا به بيعت او نيازي نيست. چه او بيعت شكن است و غدار با دستي چون دست جهود مكار اگر آشكارا با دست خود بيعت كند روگرداند و در نهان آنرا بشكند " [50] پس چرا در اين مورد خاص، شيعه معتقد است كه حضرت علي براي بيعت و جلب حمايت مجدد از انصار شبها به در خانة آنها مي رفته؟ (البته اگر بفهميم كه در غدير خم، بيعت خلافتي صورت نگرفته باشد – كه نگرفته -  تمامي اين تعارضات حل مي شود)
27. ممكن است در پاسخ به اين ابهامات اينگونه پاسخ داده شود كه عمر و ابوبكر با جعل اين حديث از پيامبر اكرم، حضرت علي را از خلافت بركنار كردند: (نبوت و خلافت در يكجا جمع نمي شود [51]) ولي باز هم ابهامات زير بوجود مي آيد:
-   آيا اين امكان وجود داشته كه آيات قرآن را با يك حديث نسخ كرد؟ (منظور آيه تبليغ است) و اگر مي‌شده چنين عمل كرد چگونه قرآن پس از مدتي متروك نشده و توسط احاديث بيشمار كنار گذاشته نشده است؟ (با عنايت به اينكه اگر چنين امكاني بود بني اميه و بني عباس حتماً در انجام آن كوتاهي نمي كردند)
-  چرا كسي در ميان جمع سئوال نمي كند كه آيات قرآن در زمان پيامبر با آيات ديگر نسخ مي‌شده و هيچگاه آية قرآن با سخن پيامبر ـ آن هم از زبان يك نفر ديگر‌ـ نسخ نمي شده است؟
-   زمان نقل اين حديث پس از بيعت با ابوبكر است و نه در مجمع سقيفه، براي بركناري حضرت علي (ع). زيرا اصولاً حضرت علي در آن مكان حاضر نبوده كه نيازي به جعل حديث و اقناع بني هاشم يا ايشان بوده باشد.
-  چرا قبل از اينكه اين حديث گفته شود انصار در سقيفه مشغول انتخاب خليفه بوده‌اند؟ براي اين چه پاسخي داريد؟
-  پس از انتخاب ابوبكر[52] كه ديگر نيازي به جعل حديث نبوده براي اين چه پاسخي وجود دارد؟
-  به طور كلي توجه به زمان انتشار اين حديث جالب است. موضوع از دو حال خارج نيست: يا در زمان حيات پيامبرصلی الله عليه وسلم اين حديث جعل و براي سايرين عنوان شده. كه اين غير ممكن است زيرا پيامبرصلی الله عليه وسلم تا آخرين لحظات هوشيار بوده و در صورت شنيدن اين حديث، دروغ بودن آن را اعلام مي كردند. يا اين حديث پس از وفات رسول خدا جعل شده. اكنون اين سئوال پيش مي آيد كه هنوز پيامبر دفن نشده  ابوبكر به خلافت انتخاب مي شود. خوب، اين حديث چگونه اعلام شده؟ ما در تاريخ مي‌خوانيم كه در هنگام وفات پيامبرصلی الله عليه وسلم به حضرت ابوبكر و حضرت عمر خبر مي رسد كه انصار در سقيفه جمع شده اند تا يك نفر را به عنوان خليفه انتخاب كنند. و چون انتخاب خليفه و وفات پيامبر مقارن و همزمان بوده نتيجه مي گيريم بايد در آن زمان وسايل ارتباط جمعي مانند راديو و تلويزيون وجود داشته و همزمان با انتشار خبر وفات پيامبر، گوينده اعلام كرده كه هم اينك خبري به دستش رسيده كه طبق آن: خلافت و نبوت در يكجا جمع نمي شود پس به ناچار حضرت علي(ع) از حكومت خلع مي‌شوند و با شنيدن اين خبر دو قبيلة اوس و خزرج و پس از آن مهاجرين به همراه ابوبكر و عمر به سرعت در سقيفه تشكيل جلسه داده و يك نفر ديگر را جايگزين مي‌كنند!!![53] مي بينيد دروغگويي و ياوه بافي دامنه بحث را به چه هذيان‌گوييهاي خنده آوري مي كشد!
-  چرا يك نفر از آن ميان نمي گويد: پيامبر سه ماه قبل از 120 هزار نفر با آنهمه تاكيد و سفارش و بر مبناي آيه قرآن، طي سه شبانه روز بيعت گرفته و شما مي‌خواهيد با يك حديث كه فقط 4 نفر آن را شنيد ه اند علي را از خلافت خلع كنيد؟
-   چرا ابوعبيده و انصار (وقتي شبها حضرت علي به در خانه آنها مي روند) به ايشان مي گويند اگر زودتر آمده بودي با تو بيعت مي كرديم و اشاره اي به اين حديث نمي كنند؟(كه خلافت و نبوت در يكجا جمع نمي شود و ما نمي توانيم خلاف دستور پيامبر عمل كنيم)
-  حضرت عمر به حضرت علي  مي گويد: (تو جواني و اگر صبر كني نوبت خلافت به تو هم خواهد رسيد.) آيا اين سخن در برابر حديث فوق خنده دار نمي شود مگر نمي‌گوييد ابوبكر و عمر و... حديث فوق را براي كنار گذاشتن حضرت علي ساختند پس چرا حضرت علي در جواب عمر نمي‌گويد: اين حرف تو با حديث پيامبر مغاير است و شما مي گوييد خليفه نبايد از خانواده پيامبر باشد؟
-  به احتمال قريب به يقين، اصل موضوع جعل چنين حديثي اينگونه بوده: ما با مراجعه به منابع معتبر و دست اول مشاهده مي كنيم كه حضرت عمر به مناسبت خاصي از ابن عباس مي پرسد: چرا علي به ما ملحق نشد و همكاري نكرد؟ چرا قريش از خاندان شما جانبداري نكردند؟ در حاليكه پدرت عم پيامبر و تو خود پسر عم او هستي؟ ابن عباس پاسخ داد: نمي دانم. عمر گفت: (ولي من از دليل آن آگاهم، زيرا قريش مايل نيستند كه اجازه دهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود براي اينكه بدينوسيله احساس غرور و شادماني خواهيد كرد. [54]) يعني در حقيقت اين عقيده و سخن اكثريت بوده ولي پس از آن جاعليني مانند سليم ابن قيس با تحريف اين سخن آن را از زبان ابوبكر و عمر به پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم نسبت مي دهند تا توهم توطئه و كودتا را در ذهن خواننده القاء كنند.
-   در نهايت، اشاره به اين حديث در چنين مواردي، فقط براي خلط مبحث و جدل و مناقشه مناسبتر است تا مباحث علمي و منطقي.
-  نكته: در برخي متون تاريخي آمده كه معدودي از انصار در روز سقيفه با فرياد علي علي خواستار خلافت ايشان بوده‌اند ولي در اين رابطه بايد گفت:
الف) در جمع سقيفه،اسامي متعددي جهت نامزدي خلافت مطرح بوده. به ترتيب مطرح شدن نام آنها در جريان سقيفه: سعد ابن عباده (رييس طايفه خزرج) ـ ابوعبيده جراح ـ عمر ـ ابوبكر و علي
ب) آن تعداد از انصار كه نام حضرت علي (ع) را مي بردند هيچ اشاره اي به واقعه غدير نمي‌كنند‌.[55] و فقط از باب همخانواده بودن ايشان با پيامبرصلی الله عليه وسلم و ساير فضايل رزمي و... نام آن حضرت عنوان مي شود. و شايد يكي از دلايل مهم، مبني بر اينكه نظر پيامبر در غدير معرفي حضرت علي (ع) به عنوان خلافت نبوده وجود همين طرفداران معدود در جمع انصار است كه با وجود حمايت از انتخاب حضرت علي (ع)و عدم تقيه و مصلحت انديشي! هيچ اشاره اي به واقعه غدير نمي كنند!!! و از طرفي ابوبكر با ذكر يك حديث ساده: الائمه من القريش (امامان از قريشند) انصار را قانع مي‌كند!!!
ج -  ريشه انصار از عربستان جنوبي بوده و در عربستان جنوبي، عقيده به موروثي بودن حكومت و ژنتيكي بودن فضايل، حكمفرما بوده، اين عده از انصار بر مبناي همين عقايدفرهنگي، به حضرت علي‌(ع) اظهار علاقه داشته اند. حتي سلمان فارسي نيز متعلق به كشور و فرهنگي بوده كه چنين طرز تفكري در آن حاكم بوده است.[56]
د – در عربستان شمالي (قريش و مهاجرين) انتخاب رهبر بر مبناي آراء عمومي بوده است.
2. چرا حضرت علي (ع) در نامه هايي كه به معاويه در تاييد خلافت خود مي نويسند مي‌فرمايند همانگونه كه مردم با خلفاي قبلي بيعت كردند با من بيعت كردند؟ و  در مقام تاييد خود به آيه تبليغ و بيعت 120 هزار نفر در غدير اشاره اي نمي‌كنند؟ و اگر بگوييم ايشان در مقام جدل بوده اند آيا بيان آيه قرآن و تعداد نفرات حاضر در غدير كه بيشتر آنها نيز زنده بوده اند از باب جدل، محكمتر بوده و يا بيان اين آيات با مفاهيمي كلي كه حضرت در نامه خود نوشته اند  و آيا در مقام جدل نبايد به دلايل محكمتر و فراگيرتر و خاص تر استناد كرد؟ تا به دلايل كلي و عام. و اگر معاويه مي توانسته آيه قرآن (آيه تبليغ) و حضور 120 هزار نفر در غدير را رد كند به طريق اولي براي او رد كردن دلايل و آيات كلي مورد اشاره حضرت علي (ع) كه راحت تر بوده است!
نامه 6 نهج البلاغه (به معاويه): كساني كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند به همان طريق با من بيعت كردند و عهد و پيمان بستند. و مشورت (در امر خلافت) حق مهاجرين و انصار مي باشد و چون ايشان گرد آمده و مردي را خليفه و پيشوا ناميدند و رضاء و خشنودي خدا در اينكار است و اگر بر اثر بدعتي و... او را به اطاعت خدا وادار نمايند و اگر فرمان آنها را نپذيرفت با او مي جنگند چون غير راه مومنين را پيروي نموده... [57]
در اينجا ديگر نه مي توان گفت: حضرت،‌تقيه كرده اند.نه مي توان گفت رعايت حكمت و مصلحتي را كرده اند. نه مي توان گفت از باب مماشات بوده و حتي دلايل و پاسخهاي مبهم و سر در هوا و كلي هميشگي را نيز نمي توان عنوان كرد.
3.  حضرت علي (ع) بنا به قول برخي مورخين هر بار كه بر منبر مي شده اند مي‌فرموده اند: من برادر و وصي پيامبرم و هيچكس جز من چنين فضيلتي را نداشته و نمي تواند چنين ادعايي بكند. چرا ايشان به واقعه خلافت در غدير كه مهمتر و در حضور جمعيت بيشتري بوده و اينكه ايشان خليفه منتخب خداوند هستند، اشاره نمي كرده اند؟ و نمي گفته اند من خليفه پيامبر و خدايم. براستي چرا نمي گفته به من به جاي امير المومنين (که عنوان عمر بوده) بگوييد: مولي المومنين (اگر منظور پيامبر از مولي در غدير خم، خليفه بوده)[58]
4. آيا اگر علي در غدير به عنوان خليفه و جانشين معرفي شده بود چرا حتي گزارش يكبار سوء قصد هم عليه ايشان در هيچ كجاي تاريخ ثبت نشده است؟ در حاليكه در منابع تاريخي به دفعات متعدد گزارشاتي از  سوء قصد به جان پيامبر اكرم(ص)، وجود دارد؟
5.  حضرت علي (ع) در جاي جاي نهج البلاغه از پيمان شكني كوفيان انتقاد مي‌كنند ولي در هيچ كجاي تاريخ، حتي يك كلمه هم نمي توانيد پيدا كنيد كه ايشان به بيعت شكني 120 هزار نفر حاضر در غدير اشاره كرده باشند.[59] و از اين باب گله اي داشته باشند! اين چه معني مي دهد؟ در صورتيکه پيمان شکني غدير (اگر موضوع غدير  خلافت بوده) مهمتر بوده و به قول شما سرمنشاء انحرافات و بدبختي هاي بعدي بوده و نقض فرمان خدا و رسولش بوده و از جانب 120 هزار نفر بوده و... براستي نقض پيمان خدا و سيصد آيه قرآن آن هم بدون دليل از جانب مردم بيشتر جاي گله گي داشته تا...
6.  خطبه و همچنين سخنان ايشان در سال 37 هجري در جنگ صفين كه شخصي از طايفه بني‌اسد از حضرت علي (ع) پرسيد: چگونه شما را از آن مقام كه سزاوارتر از همه بوديد كنار زدند. آن حضرت مي‌فرمايد:
- " اي برادر بني اسدي تو مردي پريشان و مضطربي كه نا به جا پرسش مي‌كني ليكن تو را حق خويشاوندي است و حقي كه در پرسيدن داري و بي گمان طالب دانستني. پس بدانكه آن استبدادي كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد در حاليكه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندي با پيامبر استوارتر بود..." مي بينيم در اينجا نيز ايشان به نزديكي خود با پيامبرصلی الله عليه وسلم اشاره مي كنند.
- هنگام هجوم مردم براي بيعت با ايشان پس از قتل حضرت عثمان رضي الله عنه نيز مي فرمايند:  " به هوش باشيد سوگند به آفريدگاري كه دانه را شكافت و به جنبنده ها جان بخشيد اگر حضور انبوه مردم در صحنه نبود و اگر وجود اين همه ياران حجت را تمام نمي كرد. و اگر نبود آن تعهدي كه خدا از دانشمندان گرفته است تا در برابر شكمبارگي ستمگر و گرسنگي مظلوم بي تفاوت نمانند، مهار شتر خلافت را بر كوهانش مي افكندم و آخرين شتر اين كاروان را به كاسة اولين آن سيراب مي‌كردم.[60] در اين مورد نيز ايشان علت پذيرش خلافت را 2 عامل: حضور انبوه مردم و تعهدي كه خداوند از دانشمندان گرفته عنوان مي كنند. در صورتيكه اگر امامت توام با خلافت، واجب الهي باشد حضور يا عدم حضور مردم هيچ تاثيري در اثبات يا ساقط شدن آن از عهده امام ندارد. و امام در اينجا كه قدرت نيز به دستشان بوده و تقيه را نيز نمي توان بهانه كرد بايد به راحتي به اصل مهمتر يعني وجود آيه در خلافت خود اشاره مي كردند.
7. (پرسش كليدي) مي دانيم كه: حضرت فاطمه (س) براي اثبات حق خود در زمينه فدك (‌كه موضوعي مادي بوده‌) به آيات قرآن استناد مي كنند [61] چرا حضرت علي(ع) و حضرت فاطمه (س) و ساير ياران آن حضرت، در رابطه با مساله خلافت كه بسيار مهمتر از فدك،بوده به آية تبليغ اشاره اي نمي كنند.[62] (فرامين پيامبر كه جاي خود دارد)[63]
8.  طبق متون مورد تاييد شيعه و سني وقتي حضرت علي (ع) سئوال مي كنند كه دليل انصار ـ در سقيفه ـ بر حقانيت خود چه بود؟ مردم، پاسخ مي دهند كه انصار خدمات و فداكاريهاي خود را در راه اسلام بيان كردند. حضرت پاسخ مي دهند: " چرا مهاجرين نتوانستند جواب قانع كننده به انصار بدهند و بگويند: مگر انصار فراموش كردند كه پيغمبر صلی الله عليه وسلم به دفعات زياد مهاجرين را خطاب كرده و مي‌فرمود  انصار را عزيز بداريد و از بدان آنها درگذريد. اين فرمايش پيامبرصلی الله عليه وسلم دليل اين است كه انصار را به مهاجرين سپرده است. و اگر آنها شايسته خلافت بودند مورد وصيت قرار نمي گرفتند بلكه پيامبر مهاجرين را به آنها توصيه مي‌فرمود "
الف - چرا حضرت علي (ع) در اينجا اشاره اي به بيعت روز غدير نمي كنند؟  ضمن اينكه مفاد سخنان ايشان در انتها حاكي از اين است كه پيامبرصلی الله عليه وسلم براي خود جانشيني انتخاب نكرده بودند.
ب – طبق استدلال حضرت علي (ع) آيا متوجه نمي شويم كه فردي از خاندان پيامبر در زمان حيات آن حضرت و از جانب ايشان، به عنوان خليفه و جانشين معرفي نشده بوده، براي اينكه در روايات و احاديث بيشماري  مي‌خوانيم كه پيامبر اكرم، مرتب و به دفعات مختلف،  سفارش خاندان خود را به عموم مردم مي‌كرده است، و هيچكس هم از ايشان سئوال نمي كند اگر جانشين شما از خاندان شماست (‌آن هم بنا به تاكيد خداوند و آن هم فرد شجاع و قدرتمندي چون علي)  ديگر نيازي به اين‌همه نگراني و سفارش نيست‌.‌[64]   نمونه:
مسلم بن حجاج روايتي در صحيح خود از پيامبر گرامي آورده كه فرموده اند: اي مردم من بشري هستم كه نزديك است فرستاده خدا به سراغم بيايد و من به او پاسخ دهم من در ميان شما دو يادگار گرانبها به جاي مي‌گذارم يكي از آنها كتاب خداست كه نور و هدايت را در بر دارد به كتاب خدا تمسك نماييد. آنگاه پيامبر مردم را به قرآن ترغيب نمود و چنين افزود:  و اهل بيت، من شما را به اهل بيتم سفارش مي كنم. شما را به اهل بيتم سفارش مي كنم. شما را به اهل بيتم سفارش مي‌كنم‌.[65] به احتمال فراوان اين سخنان هم قبل و هم بعد از واقعه غدير بيان شده است [66]چرا (طبق استدلال حضرت علي)  يك نفر از ميان جمع از پيامبر اكرم سئوال نمي‌كند: حضرت علي (ع) خليفه و حاكم و جانشين پس از شماست و نيازي به اينهمه سفارش نيست!!! مردم كه مانند پيامبر علم غيب نداشته اند كه بگوييد پيامبر مي دانسته پس از او نسبت به خاندانش بي احترامي مي شود تا در اين مورد سئوالي نكنند. اي پيامبر شما بايد سفارش ما را به علي بکني نه سفارش علي را به ما!!!!
9. چگونه اين اسلام و قرآني كه اكثريت مردم مدينه (اعم از مهاجر و انصار) مهمترين آيات قرآن و دستورات پيامبرش را با آن سرعت و بلافاصله در زمان رحلت پيامبر، به بازيچه گرفتند اينگونه صحيح و سالم به دست ما رسيده است؟
10. وقتي حضرت علي (ع) را براي بيعت به مسجد مي آورند ابوعبيده به آن حضرت مي‌گويد اگر ما مي‌دانستيم تو راغب امر خلافتي به جاي ابوبكر با تو بيعت مي‌كرديم [67]. چرا ابوعبيده اينقدر گيج و بي‌اطلاع بوده كه نمي دانسته حضرت علي جانشين پيامبرصلی الله عليه وسلم است و 120 هزار نفر فقط 2 ماه قبل با ايشان بيعت كرده‌اند و در اين زمينه آيه هم نازل شده است؟ و چرا كسي با تمسخر پاسخ او را نمي دهد‌؟
11. طايفة خزرج در ابتدا با خلافت ابوبكر موافق نبوده (همينطور ابوسفيان و تمام بني‌هاشم‌) در انسانها چيزي به نام عقل وجود دارد. وقتي قرار است انسان به ناچار زير سيطرة دو نفر قرار بگيرد يكي اهل عدالت و تقوي و ديگري منافق و ترسو و ضعيف[68] و... عقل حكم مي‌كند انسان گزينه اول را انتخاب كند.[69] چرا در آشوب سقيفه يك نفر از ميان قبيله خزرج نمي گويد اين كار شما بيعت شكني است و داريد مخالف فرمان پيامبر و آيات خدا عمل مي كنيد؟ در حاليكه از اين واقعه فقط چند ماه گذشته است! و اگر ما خزرج را كه نيمه قدرتمندتر انصار را تشكيل مي‌دادند نادان و يا ترسو فرض كنيم بسياري از حوادث صدر اسلام و جانفشاني هاي آنها و آيات قرآن در خصوص آنها را زير سئوال برده ايم. و اگر بگوييم مورخين به قصد اين مورد را ننوشته اند پس چطور حوادث غدير را نوشته‌اند‌؟[70] و چطور اينهمه مطالب وحشتناك بر عليه خلفاء در كتاب بحارالانوار مجلسي موجود است؟
12. چرا ابوبكر با ذكر يك حديث از پيامبرصلی الله عليه وسلم [71]، توانست انصار را ساكت و قانع كند (‌منظور حديث پيامبر: الائمه من قريش: خلفاء فقط از قريشند[72]) و آنها را از دور خارج نمايد ولي كسي نتوانست با ذكر آية تبليغ[73] و جريان غدير(و بيعت 120 هزار نفري) بقيه را از ميدان بدر كند؟[74] با عنايت به اينكه در جمع سقيفه، عده معدودي از انصار نيز، طرفدار انتخاب حضرت علي‌(ع) بودند.
13. اگر عدم اشاره انصار به واقعة غدير به علت عدم حضور آنها در غدير باشد چرا پيامبر در مدينه (يعني مركز خلافت) از آنها بيعت نگرفت و اگر آنها در غدير حضور داشتند چرا انصار به اين راحتي سخن خدا و پيامبر را زير پا گذاشته و زودتر از ابوبكر و عمر، بلواي سقيفه را پايه ريزي كردند. زيرا اگر آنها در سقيفه جمع نشده بودند چه بسا حضرت علي(ع) پس از انجام مراسم تدفين، به خلافت  مي رسيد.
14.  همان 110 نفر از اصحابي كه شما مي گوييد به واقعة غدير اشاره كرده اند، علت واقعه را اينگونه بيان كرده اند:" درگيري بين حضرت علي و سپاه تحت فرمان ايشان بر سر لباسهاي غنايم " و علت اينكه پيامبر اكرم، در آخر خطبه اي كه براي مردم خوانده‌اند دست حضرت علي را گرفته و مي گويند: " هر كه من مولاي اويم اين علي مولاي اوست خدايا دوست بدار هر كه او را دوست دارد و دشمن باش با هر كه با او دشمن است " به علت دفاع از حضرت علي (ع) بوده است.
15.  برخي از نويسندگان شيعه مي پرسند: اصحاب (اعم از انصار و مهاجرين) صلاحيت و توانايي انتخاب رهبر براي خود را نداشتند! چگونه است كه اصحاب پس از يك عمر، تفكر جاهلي و زندگي بدوي و همنشيني با كفار[75]، قادر به تشخيص حق و ايمان آوردن به پيامبر اكرم (مردي فقير و امي كه از اهل و ديار خود رانده شده بود و...) و پذيرفتن او به عنوان رهبر،(و نبرد و انفاق و...)  بودند ولي پس از 23 سال فداكاري و از خودگذشتگي و زندگي در كنار پيامبر و زندگي اسلامي و قرآني و پخته تر شدن در سرد و گرم روزگار، ناگهان، لياقت انتخاب رهبر را از دست مي دهند!!! مگر آنكه مثل جناب سليم ابن قيس، بگوييم همه آنها منافق بودند و پس از مرگ پيامبر مرتد شدند!!![76]
16. شيعه مي گويد ابوبكر و عمر در جريان سقيفه بني ساعده، كودتا، توطئه، دسيسه‌چيني و... كردند. البته اين حرف آنها براي اين است كه نتيجه سقيفه منجر به خلافت حضرت ابوبكر رضي الله عنه شد ولي ما در تاريخ مي خوانيم كه به ابوبكر و عمر خبر مي‌رسد كه انصار در سقيفه براي انتخاب امير يا خليفه جمع شده اند. اين چه توطئه اي بوده كه خود آنها از آن بي خبر بوده‌اند!!! سئوال جالب ديگر اينكه ما طبق تحليل محققين شيعه، بايد انصار را مسبب اصلي شهادت امام حسين(ع) و انحراف اسلام و جامعه اسلامي و غصب خلافت و... بدانيم براي اينكه اگر آنها در سقيفه جمع نمي‌شدند و به جاي آن به كفن و دفن پيامبرصلی الله عليه وسلم مي پرداختند. اگر از روي چشم و همچشمي اوس با خزرج، انصار با ابوبكر بيعت نمي كردند. اگر بيعت خود را با حضرت علي (ع) نمي‌شكستند [77] .... حضرت ابوبكر رضي الله عنه خليفه نمي‌شد و حوادث بعدي اتفاق نمي‌افتاد پس علت تمام بدبختي ها انصار هستند. همين كساني كه با پناه دادن به پيامبر و گذشتن از جان و مال خود، باعث اعتلاي اسلام شدند در انتها پايه گذار تحريف اسلام شدند. و همچنين  اگر سعد خليفه مي شد مي گفتند سعد كودتا كرد!!!
17. شما معتقديد اين عمر نبود كه ايران را گرفت و مردم آن مسلمان شدند بلكه اين روحية شهادت طلبانه و پاك مسلمانها بود كه با آن سلاحهاي عقب افتاده توانستند بر سپاه قدرتمند ايران پيروز شوند. چگونه است كه اين مسلمانها با اين خصوصيات، در همان روز فوت پيامبرصلی الله عليه وسلم در جريان غصب خلافت و زير پا گذاشتن فرمان پيامبرصلی الله عليه وسلم و آيات الهي، اينهمه از خود بي‌حالي و بي‌غيرتي نشان مي‌دهند؟ [78]
18. چرا پيامبرصلی الله عليه وسلم در مكه [79] حضرت علي را به عنوان جانشين معرفي نكردند؟ (اگر علت اين معرفي را تاييد و سفارش آن حضرت به خاطر مسائلي كه در سپاه يمن رخ داده ندانيم و‌: دير رسيدن حضرت علي به مراسم حج و سپس خروج از مكه و پخش شدن دامنه اعتراضات و شايعات نسبت به حضرت علي و لزوم تاييد و سفارش به دوستي با ايشان از سوي پيامبر در انتهاي خطبه)
19. چرا پيامبرصلی الله عليه وسلم در مدينه حضرت علي  را معرفي و اخذ بيعت نمي كنند؟ زيرا حسب متون تاريخي، مردم مدينه در جحفه از پيامبر جدا شده و در غدير حاضر نبوده اند؟ [80] (اگر بنا به قول شما مي شده مردم را سه شبانه روز وسط گرما براي بيعت نگهداشت آيا در مدينه كه پايگاه  اسلام بوده، در فراغ خاطر نمي‌شده بيعت گرفت. آن هم از اهالي پايتخت كه بيعت آنها با هر 4 خليفة بعدي مهر تاييد براي خلافت آنها بوده و حجت را بر تمام قبايل تمام مي‌كرده )
20. آيا براي تثبيت و تقويت حكومت يك نفر در آن شرايط، حضور مردم دو شهر مطرح، مهم و استراتژيك مدينه و مكه لازم نبوده؟ زيرا در جريان غدير نه مردم مدينه حضور داشته‌اند و نه مردم مكه. به همين علت اگر منظور پيامبرصلی الله عليه وسلم را سفارش به دوستي با علي و عدم آزاد و اذيت او و بني هاشم بدانيم مساله حل مي شود زيرا مردم مكه به خاطر روابط خويشاوندي با حضرت علي (ع)، حضورشان الزامي نبوده و مردم مدينه نيز توسط شمشير حضرت علي (ع) دچار آسيبي نشده اند پس نتيجه مي‌گيريم كه اصولاً نيازي به حضور مردم مكه و مدينه نبوده است.
21.  (پرسش كليدي) در ادامه مطالب فوق بايد گفت: خلافت هر 4 خليفه پس از پيامبر در شهر مدينه صورت گرفته و بيعت مردم اين شهر براي كل جامعه اسلامي ملاك و معيار بوده است. يعني در آن زمان، تاييد و تحكيم و تثبيت خلافت، منوط به بيعت مردم مدينه بوده است [81] و مي دانيم كه مردم مدينه در غدير حاضر نبوده اند در اينجا سئوالات زير مطرح مي شود:
-   معرفي حضرت علي (ع) به عنوان خليفه در جمعي غير از اهل مدينه چه فايده عملي داشته است‌؟
-   چرا پس از بازگشت پيامبرصلی الله عليه وسلم از مردم مدينه اخذ بيعت نمي شود؟ وقتي كه به زعم شما مي شده وسط بيابان گرم، مردم را نگهداشت آيا در مسجد مدينه نمي شده از آنها بيعت گرفت؟
22.  جدليون شيعه مي گويند: مگر مي شود پيامبر در آن گرماي شديد مردم را نگهدارد كه بگويد علي را دوست داشته باشيد؟ پاسخ:

1.  در غدير، هيچگاه سرماي شديد حاكم نبوده و همة روزها گرماي شديد بوده هم قبل از آن و هم بعد از آن.
2.   پيامبر اكرم خطبه اي طولاني خوانده و مفاد خطبه عرفه را تكرار كرده و فقط در انتهاي خطبه جمله من كنت مولاه را ايراد مي فرمايند يعني هدف ايشان نه گفتن جمله من كنت مولاه بلكه تكرار و سفارش مجدد موارد روز عرفه بوده است. (تكرار از لوازم اصلي تبليغ است)
3.   قبايل عرب، هميشه زير آفتاب سوزان عربستان در حال مسافرت و تجارت بوده يا در جستجوي آب مرتب در حال کوچ بوده اند. بعيد است براي کساني که بتها و خدايان خود را شکسته و مسلمان شده اند، ايستادن زير آفتاب، خيلي ناراحت کننده بوده باشد.
4.   چطور شما معتقديد موضوع آنقدر مهم بوده که پيامبر اکرم مردم را در آن گرماي شديد نگه داشته ولي وقتي نوبت به بيان اصل مطلب مي رسد اين موضوع مهم را در پرده اي از ابهام و با واژه اي (مولي)اعلام مي‌کنند كه داراي 27 معني متفاوت است. و هيچکدام از آن 27 معني معناي خلافت را نمي دهد!!!
5.   ترساندن اعراب از گرما مانند آن است كه اسكيموهاي قطب شمال را از سرما بترسانيم!!! بله گرماي شديد حاكم بوده ولي براي ايراني ها نه براي اعراب!
6.  رسم هميشگي اعراب در مسافرتها اين بوده است كه پس از طي مسافتي براي استراحت،  مي‌ايستاده اند تا ضمن آن، كاروان پشت سر هم برسد. ولي شما با هياهو مي گوييد: پيامبر گفت كاروان قبلي بيايد (نيازي به گفتن نبوده است خودش مي آمده!!!‌) و كاروان رفته برگردد و گرماي شديد حاکم بود و...ولي بالاخره بايد در جايي نماز ظهر خوانده مي شد يا نه؟ بايد به غائله دشمني با علي و شايعه  پراکني هاي خالد ابن وليد و باندش عليه علي خاتمه داده مي شد يا نه؟ ضمن اينکه پيامبر خطبه اي طولاني خوانده  (که يک کلمه از آن سخن از خلافت و تعيين جانشين نيست) و در انتهاي خطبه مردم را به دوستي با علي سفارش کرده پس هدف از توقف در غدير: خواندن نماز، خواندن خطبه و آخرين سفارش به مردم و در انتها معرفي علي بوده و هدف از توقف فقط سفارش علي نبوده که بگوييد چرا پيامبر در آن گرما مردم را نگهداشت.
7.   بركة غدير با وجود اينكه آبش مسموم بوده ولي مسلماً خنكتر از دل كوير بوده و مسلماً براي اعراب، حالت توقفگاه و استراحت هم داشته است. و چه بسا در آن تاريخ داراي درختهاي نخل و سايه هم بوده است زيرا مي‌دانيم قبل از آن يکي از بتهاي معروف اعراب  به نام منات در اين محل قرار داشته و به احتمال بسيار زياد سايه بانهايي براي عبادت اين بت معروف از قبل در اين محل  وجود داشته است.
8.  پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم از آنجا كه هميشه طبق شرايط واقعي (رئال) عمل مي كرده و بر خلاف ما از خواب و خيالهاي ايده آليستي به كلي دور بوده براي همين در هر شرايطي موارد پيش آمده را به بعد موكول نمي كرده و طبق مديريت زمان از هر لحظه براي بيان حقيقت يا عملي كردن طرحهاي خودش استفاده مي كرده است. اگر بنا بوده به كارواني حمله كنند دستور حمله مي‌داده اگر بنا بوده آيه اي در مذمت منافقان خوانده شود خوانده مي شده و هيچگاه مسائلي مانند گرماي شديد يا غيره براي ايشان در بيان حقيقت هر قدر كوچك يا بزرگ تاثيري نداشته است. سئوال مهمتر اينكه: حقيقت، حقيقت است و كوچك و بزرگ و کم اهميت و پراهميت، ندارد و بيان آن نيز واجب است (به خصوص از سوي پيامبر) ضمن اينكه آن سال، آخرين سال حيات پيامبرصلی الله عليه وسلم بوده و موقعيت ديگري براي بيان حقانيت علي وجود نداشته است. براي نمونه به قرآن کريم نگاه کنيد که مثلا براي دعواي زن و شوهر آيه نازل مي شود! براي اينکه اعراب صدايشان را جلوي پيامبر بلند نکنند آيه نازل مي شده! براي يک اخم پيامبر به يک شخص کور،آيه نازل شده و پيامبر به شدت در آن توبيخ شده اند.[82] پس کم اهميت يا پر اهميت بودن وقايع از ديد ما صحيح نيست و بايد وقايع را طبق شرايط همان زمان و آن هم از ديد الهي بررسي کرد.
9.   پيامبرصلی الله عليه وسلم در آخرين سالهاي حيات خود به تبوک، سرزميني با فاصله زياد لشکر کشي کرده و ضمن صرف هزينه اي سنگين بدون هيچگونه درگيري و نبردي باز مي گردند. بله اين عمل ايشان در نگاه ما (در قرن 20) تعجب آور است ولي آيا بايد بگوييم ايشان اهداف و نيات ديگري، مطابق با علايق و سلايق امروزي ما داشتند؟و چرا در آن گرماي شديد هيچ جنگي صورت نگرفت؟ و اينهمه هزينه بيهوده شد! و هدف پيامبر چيز ديگري بود! آري چنين رفتارهايخارق العاده اي پيش از اين نيز از پيامبر ديده شده ايشان دو بار دستور هجرت به حبشه مي دهد با 300 نفر در بدر مقابل سپاه 1000 نفري کفار مي ايستد  مسجد ضرار را تخريب مي‌کند. با کفار در حديبيه صلح مي کند و...  پس مي تواند براي احقاق حق علي و جلوگيري از شايعه پراکني عليه او و سفارش به دوستي با او در گرماي شديد هم مردم را نگهدارد و حتي از آنها بيعت دوستي با علي را بگيرد.
10. وقتي بناست مردم در آن گرماي شديد حر کت کنند و آنرا تحمل نمايند آيا چند دقيقه کمتر و بيشتر تفاوتي مي کند.
11. اگر از نرم افزارهاي رايانه اي براي محاسبه زمان واقعه غدير استفاده کنيد [83]متوجه مي شويد 18 ذالحجه يعني واقعه غديرخم در روز 29 اسفند بوده و نمي توانسته چندان گرماي شديدي در محيط وجود داشته باشد. من مدت 2 سال، سايت هواشناسي عربستان را در اين خصوص، بررسي کردم و متوجه شدم از فاصله زماني 25 اسفندماه تا 10 فروردين ماه اين دوسال (سال 1384 و 1385 شمسي) درجه هواي منطقه رابغ (که غدير در آن واقع است) در گرمترين ساعات روز از 30 درجه بيشتر نمي‌شود و با توجه به اينکه هواي زمين در هزار سال گذشته دو درجه گرمتر بوده با اطمينان قريب به يقين، مي توان گفت درجه هواي غدير خم در 29 اسفند سال 10 هجري: 28درجه يا چيزي نزديک به آن، بوده است و چنين درجه حرارتي نه تنها گرماي شديد و حتي گرماي معمولي  بلكه بسيار فرح انگير و روح بخش است. (جالب است كه طي اين محاسبه رايانه اي معلوم مي شود غدير خم روز سه‌شنبه يا چهارشنبه بوده و براحتي احاديثي كه مي گويد غدير در روز پنجشنبه و يا جمعه بوده دروغ محض است هر چند به اشتباه در كتب اهل سنت هم آمده باشد)
12. در انتهاي اين بحث، علت سفارش به دوستي با علي و نگهداشتن مردم در آن منطقه‌، كاملاً مورد تجزيه و تحليل قرار مي گيرد.
23. بنا به تاكيد شما، نوع و شيوه حكومت مهمترين اصل در جامعه است. فرد خواهد مرد ولي اصول اساسي باقي مي ماند. حضرت علي و حتي 11 فرزند ايشان پس از 2 قرن رحلت مي كردند. چرا پيامبرصلی الله عليه وسلم در بارة اين اصل (و در آن لحظه) مهم، روش و شيوه حكومت در جامعه اسلامي را بيان نمي فرمايند يعني بطور دقيق و واضح، مشخص نمي كنند كه: ولي امر  به صورت موروثي از خاندان من است. يا علي‌(ع) بايد نفر بعد از خودش را انتخاب و معرفي كند و نفرات بعدي همينگونه. يا انتخاب به شوري است و يا انتخاب با راي اكثريت است (منظور پس از غيبت امام زمان است زيرا در ساير منابع معتبر مي خوانيم كه پيامبرصلی الله عليه وسلم، امامان را يك به يك تا امام زمان معرفي كرده و سپس مي فرمايند ايشان براي زماني طولاني غيبت مي كنند و... اكنون چرا با وجود اين علم و دانشي كه داشته اند – يعني غيبت امام زمان - فقط تكليف رهبري و نوع حكومت و روش انتخاب خليفه را تا 2 قرن معين كرده و پس از آن را به سكوت برگزار كرده اند) مي دانيم حضرت علي(ع) جز به آيات الهي و يا فرمان پيامبرصلی الله عليه وسلم عمل   نمي كرده ا ند در قرآن، آية مشخصي در اين زمينه نيست در سخن پيامبر هم، براستي علت چيست؟
24. در رابطه با برهان لطف كه برخي از نويسندگان شيعه مطرح مي كنند و مي‌گويند كه لطف خداوند، ايجاب مي كند كه مردم را هيچگاه به حال خود رها نكند و...
-پس چرا 1400 سال است مردم به حال خود رها شده اند و چرا برهان لطف فقط مخصوص زمان خاصي بايد باشد؟ آري لطف واقعي آن است كه زير دست خود (بچه، دانش آموز، كارآموز و...) را مستقل و متكي به خود بار بياوري براي اينكه تا ابد متكي و ضعيف بار نيايد و براي تصدي عنوان خليفه اللهي آماده شود، درست مانند كودكي كه مهر و محبت بيجاي پدر و مادر، او را سربار و متكي به ديگران بار مي آورد...
-آيا استدلال شما مخالف برهان حكمت نيست. زيرا مخالف حكمت خداوند است كه پس از آنهمه: سختي و هجرت و نبردها و شهادت و معجزات و امدادهاي غيبي و.‌.‌. ناگهان هنگام نتيجه دادن كار، ادامة وظايف پيامبر، ابتر و ناقص شود؟
25. در ادامه بحث فوق، آيا نعوذبالله پيامبراكرم،  بالاتر و بهتر از خداوند مي تواند فرماني صادر كند‌؟ اكنون 1400 سال است مردم روي كره زمين (لااقل از لحاظ داشتن رهبر) به حال خود رها شده اند و اين خود جواب بسياري از شبهات و ايرادات جدليون شيعه با اين مضمون تقريبا واحد است كه: مگر مي شده پيامبر، امت اسلام را به حال خود و بدون سرپرست رها كند؟ آري وقتي 600 سال قبل از آن (از زمان عيسي تا رسول اكرم كه هيچ پيامبري مبعوث نشد) و 1400 سال پس از آن از ناحيه خداوند، سرپرستي تعيين نشده، به طريق اولي پس از دريافت آخرين مراحل وحي و قوانين الهي توسط حضرت محمد صلی الله عليه وسلم و ابلاغ آن به مردم، نبايد هم سرپرستي تعيين شود.[84] اكنون نيز فقط (و آن هم شايد) سردمداران واتيكان چنين ادعايي داشته باشند و لا غير...
26. مي دانيم كلمات در آيات قرآن به صورت بسيار دقيق و به جا مورد استفاده قرار گرفته است چرا در آيه: [يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ] {النساء:59}  با يك كلمه به تمام اين مساله بسيار مهم، خاتمه داده نشده كلمه اي مانند: و اولي الامر من اهل بيت نبيكم يا اولي الامر من نبيكم و يا اولي الامر منا و يا... زيرا مي دانيم از خطاب: منكم (يعني از خودتان‌) مي توان اين چنين تفسير كرد كه: از بين خودتان و نه از بين قبيله اي خاص يا افرادي به خصوص و يا.‌.. زيرا خطاب:  منكم[85] با كل جامعه است. و اينکه خودتان انتخاب کنيد (منا يعني از جانب ما و ما انتخاب مي‌کنيم و منكم يعني از خودتان) در جايي ديگر نيز خداوند مي‌فرمايد مراد از منكم: مهاجرين (فاولئك منكم) هستند.
27. چرا در آية ابلاغ امامت، نام حضرت علي نيست؟ آيا نعوذ بالله خدا از تغيير و تبديل آيات هراس داشته؟ معرفي حضرت علي به صورت شفاهي در حضور همه دشوارتر بوده و يا بيان يك اسم در يك آيه؟ حتي  مي بينيم در موارد بسيار كم اهميت تر (‌مانند جريان زيد) خداوند نام افراد را آورده است. البته ممكن است پاسخ دهيد كه مواردي مانند نحوة وضو گرفتن و يا نماز خواندن نيز در قرآن نيامده  ولي ذكر يك نام سه حرفي (علي) چه نيازي به توضيح و تفسير داشته است؟[86] (آن هم موردي كه بر خلاف نماز و روزه، اين چنين از حساسيت خاص اجتماعي و سياسي برخوردار بوده و به خوبي مشخص بوده كه بسياري زير بار آن نخواهند رفت  ضمن اينكه در نحوه و شكل وضو گرفتن و نماز خواندن نيز بين سني و شيعه تفاوت وجود دارد و اين مورد اختلافي نمي تواند به عنوان شاهدي بر مقايسه گرفته شود. در ادامه شما حتي اگر از يك بچه دبستاني، دليل اعتقاد او به معاد و نبوت و توحيد را سئوال كنيد با توجه به آيات بيشمار و واضحي كه در اين زمينه وجود دارد پاسخ شما را مي دهد براستي چرا در مورد امامت چنين شرايطي صدق نمي كند؟ آيا ما گرفتار هياهوي علماي صفويه و مورخين داستانسرا و سياستمداران جاه طلب، نشده ايم؟ در آيات قرآن به تناوب خطاب به رسالت پيامبر، وجود معاد و يگانگي خداوند سخن رفته و همين تاكيد فراوان دليل بر شناخته شدن اين موارد به عنوان اصول دين است ولي امامت با تلقي كه شيعه از آن دارد...
-با عنايت به شرايط قومي قبيله اي كه فاصله نزديكي با عصر جاهليت داشته -  بر خلاف نماز و وضو كه پذيرش آن فقط كرنش در برابر خدا را به دنبال دارد و نه اطاعت از يك انسان ديگر را و مسلماً انسان زير بار فرمان خدا راحت تر مي رود تا زير بار فرمان يك انسان ديگر. حتي در موارد متعددي در تاريخ صدر اسلام مي‌خوانيم كه وقتي پيامبرصلی الله عليه وسلم، سخن و يا دستوري را ارائه مي‌كردند مسلمانان از ايشان سئوال مي‌كردند‌: اين نظر شخصي شماست و يا دستور خداوند و هنگاميكه پيامبرصلی الله عليه وسلم مي‌فرمودند نظر شخصي خودم است آنها مي فهميدند كه مي شود مخالفت كرد‌[87]ضمن اينكه شيعه ولايت و امامت را بسيار برتر و مهمتر از نماز و روزه و فروع دين دانسته و آنرا در كنار اصول دين ذكر مي كند پس نمي توان آنرا با نماز و وضو قياس كرد.
-مفهومي كه شيعه از امامت دارد به اين معناست كه: مقام امامت، بالاتر از نبوت است. ولي ما مي دانيم كه پيامبر اكرم، آخرين پيغمبر بوده اند، چگونه يك امام (‌با‌زهم تاكيد مي كنم: امام با معنايي كه شيعه از آن دارد)  قبل از اينكه نبي شود امام شده؟! از باب مثال و مقايسه در مقام و درجات: مانند اينكه يك سرگرد قبل از سرهنگ شدن، تيمسار شود. ممكن است در پاسخ گفته شود: بلي، مقام امامت بالاتر از مقام نبوت است. اما شرط برگزيده شدن براي امامت، نبوت نيست. اگر اينگونه بود، با بسته شدن باب نبوت بعد از رسول اکرم صلی الله عليه وسلم ديگر کسي نبايد به امامت برگزيده شود. در صورتيکه خداوند در آيه پنج سوره قصص مي‌فرمايد:[وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوَارِثِينَ] {القصص:5}  و اراده ما بر آن است که منت گذاريم بر کساني که روي زمين به استضعاف کشيده شده اند و آنان را امامان و وارثان قرار دهيم. ولي شما كه معتقديد اين آيه مربوط به دوران ظهور امام زمان است ضمن اينكه اين سئوال پيش مي‌آيد كه آيا امام، نعوذبالله مستضعف است؟ زيرا نه از نظر مادي و نه از نظر معنوي هيچكدام از امامان مستضعف نبوده اند!!!
28. مي دانيم شيعه معتقد است كه آيه اكمال: [اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَامَ دِينًا] {المائدة:3}  [88] پس از معرفي حضرت علي (ع) در غدير نازل شده ولي مطابق تاريخ يعقوبي [89] اين آيه پس از سخنراني پيامبرصلی الله عليه وسلم در مكه نازل شده است.
29. اگر انتخاب حضرت علي (ع) از ناحية خداوند و وظيفه اي الهي بر دوش ايشان بوده[90] چرا ايشان در ابتدا كه مردم پس از مرگ حضرت عثمان رضي الله عنه براي بيعت، هجوم مي‌آورند از پذيرفتن خلافت، ابا مي كنند (با توجه به روحية آن حضرت كه روحيه اي صريح داشته و اهل تعارف و بازار داغي و... نبوده اند) و پس از انتخاب نيز علت قبول خلافت را بيعت اكثريت و حمايت از مظلوم، بيان مي‌كنند و نه چيز ديگر؟ ممكن است پاسخ داده شود 25 سال از زماني كه بايد حضرت علي خليفه مي شده اند گذشته بوده ولي: آيا گذشت زمان يا مرور زمان، موجب سقوط احكام و واجبات الهي مي شود؟
30. در سورة حجرات براي اينكه اعراب صدايشان را جلوي پيامبر بلند مي كرده اند، چندين آيه از جانب خداوند نازل مي شود و به آنها در اين مورد تذكر داده مي شود يا در سوره مجادله كه يك درگيري خانوادگي بين زن و شوهر بوده و آيات متعدد ديگري از اين دست كه براي اتفاقات ساده آيه نازل مي‌شده[91] اكنون چرا بايد در اين مورد خاص كه به زعم شيعه جزو اصول دين (و آن هم يكي از مهمترين اصول دين) است فقط يك آيه آن هم به صورت ابهام و در پرده و... نازل شده باشد؟!!! و حتي يك حديث متفق القول ميان شيعه و سني مبني بر لزوم امامت بلافصل حضرت علي (ع) پس از پيامبرصلی الله عليه وسلم وجود ندارد؟
- نكته: چطور خداوند براي پايين آوردن صداي اعراب، آيه نازل كرده ولي پيامبرصلی الله عليه وسلم در غدير نمي تواند براي جلوگيري از آزار علي (و حتي احتمال كشته شدن او) و بيان حقانيت علي در انتهاي خطبه و سخنان خود مردم را به دوستي با علي سفارش كنند و هزار يك دليل از جمله گرمي هوا و... را پيش مي كشيد تا بگوييد ايشان منظور مهمتري داشتند؟
31. خداوند در قرآن كريم آيات اين كتاب را اينگونه معرفي مي كند:
- [ذَلِكَ الكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًی لِلْمُتَّقِينَ] {البقرة:2} : اين كتاب كه هيچ شكي در آن نيست راهنمايي براي پرهيزكاران است.
-شايسته نيست كه اين قرآن بدون وحي الهي به خدا نسبت داده شود ولي تصديقي است براي كتب آسماني قبلي و تفصيلي است براي آنها و شكي در آن نيست كه از پروردگار جهانيان است. يونس آيه 37
-... قرآن كتاب هدايت و بشارت براي مومنان است. بقره آيه 97
-و ما اين قرآن را در ماه رمضان فروفرستاديم براي راهنمايي مردم و نشانه هاي هدايت و فرق ميان حق و باطل در آن نازل شده است. بقره آيه 185
-اين بياني است براي عموم مردم و هدايت و اندرزي است براي پرهيزكاران. آل  عمران آيه 138
-... اينك آيات و دلايل روشن از جانب پروردگارتان براي شما آمد. انعام آيه‌157
-ما كتابي براي آنها آورديم كه با آگاهي (اسرار و رموز) آنرا شرح داديم (كتابي) كه مايه هدايت و رحمت براي جمعيتي است كه ايمان مي‌آورند. اعراف آيه 52
-ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براي اينكه آنچه را در آن اختلاف دارند براي آنها تبيين كني[92] و مايه هدايت و رحمت است براي گروهي كه ايمان دارند. نحل‌آيه‌64
-و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است و مايه هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است. نحل آيه 89
-... ما آيات خود را براي كساني كه مي فهمند[93] به تفصيل بيان داشتيم. انعام آيات 98 و 126
-... و ما هر چيزي را به طور مفصل و مشخص (و آشكار) بيان كرديم. اسراء‌آيه‌12
-با توجه به اين آيات و آيات و احاديث بيشمار ديگر، انسان متوجه مي شود كه خداوند هيچگاه – نعوذ بالله – قصد به شك انداختن و گمراهي نوع بشر را نداشته آن هم توسط كتابي كه از آن به عنوان نور و فرقان(وسيله تشخيص حق از باطل)و تذكر و هدايت ياد كرده است. كتابي كه بر طرف كننده اختلاف است و مايه هدايت و... يعني آيات آن به قدري ساده و روشن و واضح است كه از كودكي كه هنوز به سن بلوغ نرسيده تا دانشمند و پيرمرد 100 ساله آنرا مي فهمد تا نتواند در آن جهان بهانه بياورد كه آيات قرآن، گنگ و مبهم و سربسته و نامعلوم بود و من اي خدا منظور تو را نفهميدم! در مورد تمامي اصول دين در قرآن آيات و مثالهاي واضح و روش فراواني آمده ولي چرا خداوند در اين يك مورد خاص، يعني معرفي شخصي به عنوان جانشين با ذكر نام او سخن را به ايهام و ايجاز برگزار كرده است؟
-پس چرا با تمام اين توصيفات شيعه فكر مي كند امامت اصل دين است و طبق نص در قرآن پيرامون آن آيه اي وجود دارد؟ چرا آيه اي مشخص و واضح در اين زمينه وجود ندارد؟
32. در رابطه با آية:[يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لَا يَهْدِي القَوْمَ الكَافِرِينَ] {المائدة:67} چرا:

1-   خدا مي فرمايد: "ما تو را از شر مردم نگاه مي داريم". ما مي دانيم كه در اوايل بعثت، اسلام ضعيف بود ولي چند سال بعد، هنگامي كه سفير كفار از حديبيه به مكه بر مي‌گردد مي‌گويد محمد صلی الله عليه وسلم ياراني داشت كه براي او حاضر به هرگونه فداكاري بودند و آب وضوي او را جهت تبرك از هم مي ربودند و... حالا پس از فتح مكه و اسلام آوردن تمام شبه جزيره، پيامبر در ابلاغ يك آيه بايد از چه قدرتي واهمه داشته باشد؟ (با اين همه نيروي فداكار و جانباز) ضمن اينكه:
- پيامبرصلی الله عليه وسلم در تخريب مسجد ضرار از چه كسي واهمه كردند. با اينكه منافقان حاضر از اهل مدينه بوده و مورد تخريب نيز، مسجد بوده است.
-  پيامبرصلی الله عليه وسلم در مكه و در محيطي كه حتي يك ياور هم نداشتند از چه كسي واهمه كردند‌؟
-  پيامبرصلی الله عليه وسلم در جنگ بدر كه تعداد نيروها 3 به 1 بود آيا ترسيدند؟
- پيامبرصلی الله عليه وسلم در ابلاغ سورة برائت (كه توسط حضرت علي انجام شد) از چه كسي واهمه كردند؟ (زيرا در اين سوره سخن از وجوب كشتن مشركان است در هر جا كه يافت شوند و عدم ورود آنها به مكه و... است)
آيا با مجموع اين شواهد، به اين نتيجه نمي رسيم كه اين آيه، مربوط به الزام پيامبر از ناحيه خداوند به دعوت آشكار اسلام بوده است  (پس از 3 سال دعوت مخفيانه در مكه‌) كه مشاهده مي كنيم نگراني پيامبرصلی الله عليه وسلم به جا بوده و آزار و اذيت قريش دقيقاً از همين زمان شدت مي گيرد.
2-  در انتهاي آيه آمده: [إِنَّ اللهَ لَا يَهْدِي القَوْمَ الكَافِرِينَ]. {المائدة:67} آيا در روز غدير، كافري در شبه جزيره عربستان و يا در اجتماع 120 هزار نفري مسلمانان آنروز وجود داشته است؟ زيرا ابلاغ، بايد به همان افراد حاضر در همان زمان صورت مي گرفته است. و اگر بگوييد هر كه مخالف ولايت علي(ع) باشد كافر است اين مصادره به مطلب است زيرا تمام دعواها بر سر همين قضيه است كه منظور پيامبر چه بوده؟ و آيا شان نزول اين آيه در ارتباط با خلافت حضرت علي (ع) است يا نه؟[94]
3-   پادشاهان ايران و انگليس و پاپها در قرون وسطي و بسياري ديگر از حكام در طول تاريخ، ‌خودشان را سايه خدا و يا دست خدا و يا جانشين و نماينده خدا بر روي زمين دانسته و يا حكومت را وديعه اي الهي (و از همين قبيل كلمات‌) دانسته و با همين دستاويز، مرتكب جنايات بيشمار شده و مخالفان را براحتي از دم تيغ گذرانده اند. حال اگر به واقعة غدير جنبة الهي بدهيم (يا پيامبر اينكار را مي كرد) آيا پايه گذار چنين طرز تفكر خطرناكي در جامعه اسلامي نمي شديم؟ (‌نه در رابطه با حكومت حضرت علي(ع‌) بلكه در رابطه با حكامي كه پس از امام زمان و فقط 2 قرن بعد تا قيام قيامت خواهند آمد... گرچه به احتمال قريب به يقين، منظور پيامبر چيز ديگري بوده كه افراد حاضر نيز متوجه منظور ايشان شده اند و فقط با همين نظر مي‌توان به تمام شبهات فوق پاسخ داد)
4-   پيامبرصلی الله عليه وسلم اگر درس‌خوانده بود مي گفتند: قرآن را از پيش خود گفته. اگر در مراكز علمي و شهرهاي مطرح دنيا متولد شده بود مي گفتند: تحت تاثير ساير اديان و مكاتب فلسفي قرار گرفته. اگر پس از قدرت در مدينه براي خود كاخ و حرمسرا مي ساخت، مي گفتند: هدفش دنيا و مطامع مادي بوده. اگر پس از فتح مكه، دشمنان را قتل عام مي كرد مي گفتند: هدفش انتقام بوده. و اگر كسي از نزديكان خود را جهت جانشيني معرفي مي كرد آيا نمي گفتند: تمام هدفش موروثي كردن پادشاهي در خاندان بني هاشم بوده است؟ آري به همين دليل، پيامبر اكرم در طول دوران نبوت خود هيچگاه سخن يا عملي را انجام نداد كه هدف و نيت پاكش را زير سئوال ببرد. و دقيقا به همين علت، وقتي پس از فتح مكه حضرت علي‌ به ايشان مي فرمايند: " پرده داري كعبه و سقايت حجاج را به دست ما بسپار " پيامبرصلی الله عليه وسلم از انجام اين كار خودداري مي كنند و كليد ها را به صاحب قبلي كه تازه مسلمان شده بود پس مي دهند. [95] و شايد به همين دليل وقتي ابن‌عباس چند روز پيش از رحلت پيامبرصلی الله عليه وسلم به حضرت علي(ع) مي‌گويد برويم و از پيامبر دربارة جانشين او سئوال كنيم حضرت علي (ع) مي فرمايد: نه اگر ما را منع كنند براي ما در اين امر حقي نخواهد بود.
5-  چنانچه بيعت با حضرت علي(ع) بيعت خلافت بوده است چرا ما قبل از بيعت غدير در هيچ كجا بيعت شكني (حتي از كفار) در اين سطح (120 هزار نفر) مشاهده نكرده ايم؟ چگونه 120 هزار نفر فقط حدود 2 ماه بعد پيمان شكني كردند؟[96]
 ممكن است اين شبهه ايجاد شود كه مردم در زمان حضرت عثمان رضي الله عنه نيز بيعت شكني كردند ولي:
-  زمان حضرت عثمان رضي الله عنه 25 سال بعد بوده و مسلماً مردم در گذر زمان تغيير كرده بودند.
- كساني كه بيعت خود را با حضرت عثمان رضي الله عنه شكستند و عليه او شورش كرده و او را كشتند مردم مدينه نبودند بلكه اراذل و اوباش شهرهاي بصره و كوفه و اهالي مصر بودند.
- حتي همين افراد، قصد بيعت شكني نداشتند بلكه به عنوان اعتراض از ستم واليان در آن مكان، جمع شده بودند و حضرت عثمان رضي الله عنه به دست برخي افراد ناشناس به قتل رسيد در حاليكه قصد اكثريت اين نبوده است.
- حتي اگر اين عمل را بيعت شكني بدانيم، توسط برخي افراد صورت گرفت ولي در سقيفه طبق استدلال برادران شيعه من 120 هزار نفر بيعت شكني كردند.
- شورش يا اعتراض عليه حضرت عثمان رضي الله عنه با هماهنگي قبلي كه توسط افرادي مانند مالك و محمد ابن ابوبكر  و عمار ياسر و طلحه و زبير و... بود صورت گرفت. ولي در بيعت شكني غدير (اگر بيعت حكومت بوده باشد) هماهنگي قبلي به چشم نمي‌خورد.
-  شورش عليه حضرت عثمان رضي الله عنه دليل داشته ولي علت بيعت شكني غدير، چه بوده است؟
- بيعت با حضرت عثمان رضي الله عنه فقط پشتوانه مردمي داشته ولي بيعت با حضرت علي (البته به زعم و خيالات شيعه) پشتوانه الهي و رسول خدا و جميع اصحاب را داشته است. پس جاي مقايسه نيست چون تشابهي در كار نيست.
33. چرا در وجوب هيچيك از اصول و حتي فروع دين بين شيعه و سني اختلاف نيست مگر همين يك‌مورد؟[97]
34. عالم شيعي، امامت را بالاتر از نبوت مي داند آيا اعتقاد به وجود نص در اين زمينه، با اصل خاتميت، تعارض ندارد؟[98]
35. كدام يك از پيامبران براي پس از خود جانشين تعيين كرده اند؟ (البته جانشين به معناي خلافت و حكومت و نه وصي يا رهبري معنوي يا قضاوت، نبرد، فرمانده سپاه و...)
36. چنانچه كسي براي پس از خود جانشين تعيين كند تفاوت آن شخص با تمام پادشاهان تاريخ كه صفت مشخصه آنها تعيين جانشين بوده در چه خواهد بود؟ [99]
37. برخي محققين شيعه معتقدند وجود دو ضلع خطرناك امپراطوريهاي ايران و روم و نوپا بودن اسلام ايجاب مي كرده است كه پيامبرصلی الله عليه وسلم براي خود جانشيني معرفي كنند و مساله را در سكوت برگزار نكنند. ولي چرا محققين ما هميشه به شرايط قبل از اتفاقات نگاه مي كنند؟ مگر ابوبكر(به اعتراف تمام محققين غربي، سني و شيعه بي طرف)  شورش اهل رده را با قاطعيت سركوب نكرد؟ و مگر حضرت عمر هر دو امپراطوري را شكست نداد؟ [100] ضمن اينكه پيامبرصلی الله عليه وسلم در جريان جنگ خندق پس از ضربه زدن به آن تخته سنگ و جرقه هاي كه مي پرد مي فرمايد: در جرقه اول كاخهاي مدائن و در جرقه دوم.... و اشاره به پيروزي اسلام بر تمام ابرقدرتها مي كنند. پس چرا بايد نگران آيندة اسلام باشند؟ اگر هم ايشان از آن ناحيه‌، احساس خطر براي از هم پاشيدگي اسلام مي كردند آيا عداوت ديرينه ميان بني‌هاشم و بني اميه در صورت خلافت يك نفر از بين اين دو خاندان، اين احساس را تشديد نمي‌كرد؟
38. چرا در رابطه با همه واجبات الهي در قرآن، نص مستقيم و مشخص و بدون ابهام وجود دارد ولي در مورد جانشيني پيامبر كه به زعم شيعه جزو بالاترين واجبات الهي و مهمتر از فروع دين بلكه از اصول اساسي دين است [101]هيچ آيه‌اي وجود نداشته و تنها مورد اختلاف در انجام واجبات همين يك مورد است؟[102]
39. خداوند در قرآن وعده حفظ آنرا داده با اينكه حفظ اينهمه كلمه كه روي پوست و چرم و استخوان و كاغذ و... نوشته شده بوده بسيار مشكلتر بوده (آن هم توسط اشخاصي مانند ابوبكر و عمر و عثمان) آيا حفظ خلافت براي حضرت علي  مشكل تر از حفظ قرآن بوده است؟
40. خداوند در آيات متعددي از قرآن كريم، شديداً به كساني كه به ساحت مقدس او دروغ بسته و فرشتگان را دختران او و عيسي را پسر او معرفي كرده اند تاخته است. آيا دروغ بستن به خدا با تمسك به اين دو آيه (آيه ابلاغ و اكمال) چه مجازاتي را در روز قيامت به همراه دارد؟ و چرا علماء و روحانيون از عواقب خطرناك چنين عملي نمي‌ترسند‌؟
41. در احاديث بيشماري (مانند بعث لاتمم مكارم الاخلاق) و تمام آيات قرآن، هدف از رسالت پيامبر اكرم اين عنوان شده: تذكر [فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ] {الغاشية:21}  انذار، بشارت، و در هيچ كجا به اينكه ايشان براي رياست، حكومت و انتخاب رييس براي مردم،‌ از سوي خداوند فرستاده شده‌اند اشاره اي نشده است.
42. باز هم ممكن است يك پاسخ مبهم و كلي و پا در هوا از سوي برخي حضرات به سئوالات فوق داده شود مبني بر اينكه: ابوبكر و عمر براي كتمان فضايل حضرت علي دستور سوزاندن احاديث و ممنوعيت نقل حديث، كتك زدن عبدالله ابن مسعود... را دادند ولي‌:
-  با اين وجود: اين همه حديث مخالف، با جزئيات دقيق كه مثلاً سلمان گفت: كرديد و نكرديد و يا برخي روايات ديگر كه حتي پرده از نيات و افكار باطني همه‌!!! بر مي دارد چگونه ضبط شده است؟
- در آن زمان، معيار و محك ثابتي براي تعيين حديث درست وجود نداشته. شهادت دو نفر براي تاييد مطلبي كافي بوده چه برسد آن دو نفر از صحابه هم باشند. مجسم كنيد دو نفر دو نفر  مي‌آمدند و هر كس يك چيز مخالف ديگري مي گفت آيا نظم عمومي جامعه به هم نمي ريخت؟ [103] با عنيات به اينکه طبق حديث مشهور حضرت علي (ع) ممکن بود يک نفر حديثي را بشنود ولي وقتي پيامبر در موضعي ديگر حديث اول را نسخ کرده حضور نداشته يا اينکه شرايط و موقعيت محيطي بيان هر حديث، متفاوت بوده و...
-  چگونه واقعة غدير،توسط 110 نفر از اصحاب نقل شده است؟
- چگونه همين آقاي عبدالله ابن مسعود[104] در زمان حضرت عمر از سوي او به همراه عمار ياسر به عنوان تعليم عمومي و مشاور عمار (امير كوفه) به سوي كوفه مي رود؟
-  ما مي دانيم كه بلافاصله پس از وفات پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم در مسائل بسيار جزيي مانند تعداد تكبيري كه بايد براي ميت گفته شود ميان تمام اصحاب اختلاف پيش آمد آيا در گير و دار حمله قبايل راهزن به مدينه و شورش اهل رده و هزار و يك عامل ديگر نبايد باب اختلاف و حديث سازي بسته شود. ابوبكر و عمر به قول شما چنين كردند و با اينهمه شاهد اينهمه حديث جعلي و ضد و نقيض هستيم اگر چنين نمي‌كردند آيا آيات قرآن در سايه هزاران هزار حديث جعلي و حقيقي، از ميان نمي رفت يا مسخ و بي محتوي نمي شد؟
- شاهد محكم ما دوران بعدي هستند كه به قول شما اجازه دادند احاديث مكتوب شود كه مي بينيم دقيقاً از همين زمان دهها هزار حديث جعلي توسط ابوهريره و امثال او وارد دين شد و شايد مسير انحراف واقعي دين و دوري از قرآن و مسخ و تحريف آيات الهي و در نتيجه انحطاط امت اسلام از همين جا شروع شد.
43. اکنون آيا اين ترديدها بيانگر اين نكته نيست كه موضوع و علت واقعه چيز ديگري بوده است.
 شايد علت سفارش مردم به دوستي  علي (به غير از ماجراي سپاه يمين كه چند روز، قبل از اين واقعه بوده و عده اي از مسلمين با حضرت علي درگير شده بودند)  موارد زير باشد‌:
-  كشته شدن جنگ آوران و سران نامي هر قبيله به دست حضرت علي (ع) و علمداري و ايشان در جنگها[105]:
پيامبر مي‌دانسته كه بزودي به جوار رحمت حق خواهد رفت[106] و مسلماً ايشان عادات بد قومي و قبيله‌اي جاهليت را به خوبي مي دانسته اند (‌كه اولين طليعه و نشانه آن هنگام پس گرفتن غنايم توسط حضرت علي (ع)از سپاه يمن  رخ مي كند) و مي‌دانيم كه حضرت علي از هر قبيله اي چندين نفر از افراد مشهور و سران آنرا به خاك و خون كشيده  و پس از پيامبر ممكن است اين كينه ها سر بر كشد و براي حضرت علي و خاندان پيامبر مشكل ساز شود و شايد تاكيد و سفارش پيامبر، جهت جلوگيري از كشته شدن حضرت علي و شروع جنگهاي داخلي بوده است. يا اينكه سفارش ايشان جنبه توصيه در انتخاب حضرت علي داشته و نه وجوب (مانند جنگ احد كه مي‌فرمايند عدم خروج از شهر، نظر خودم است و اكثريت مخالفت مي كنند و...)
 
-  علمداري در بيشتر جنگها:
حتي در زمان فعلي هم اگر كسي از هر خانواده چند نفر را كشته باشد امنيت جاني ندارد چه برسد به قبايل بدوي در عصر جاهليت.[107]  دقيقاً به همين دليل، پيامبر در انتهاي خطبه مي فرمايد: خدايا دوست بدار هر كه او را دوست دارد و دشمن باش با هر كه با او دشمن است.
-  سن پايين حضرت علي (33) و احترامي كه فرهنگ عرب به افراد مسن داشته است.
-  جلوگيري از درگيري بين بني هاشم با ساير تيره ها به خصوص بني اميه.
-  سرمشق قرار دادن علي براي ساير مسلمين در رفتار و كردار.
-  امضاء فضايل و ارزشهاي والاي حضرت علي (ع)
پيامبر فرموده اند من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق. در اينجا موقعيت بسيار به جا و مناسبي بوده كه از خدمات 23 ساله حضرت علي (ع) قدرداني شود.
-  پيامبر اکرم در حديث موثقي فرموده اند: هر آنچه از من به شما ميرسد را با قرآن محک بزنيد اگر موافق قرآن بود آنرا قبول کنيد و اگر مخالف بود آنرا به ديوار بزنيد. اکنون مشکل شيعه و سني در اين است که: آيا کلمه مولي، معني دوست مي دهد يا معني والي و حاکم و خليفه و جانشين رسول الله؟ ما مي دانيم که حضرت علي (ع) داماد پيامبرصلی الله عليه وسلم و پسرعموي او و از قبيله بني‌هاشم بوده است. و به عقيده شيعه در قرآن  مي خوانيم: اي پيامبر بگو من از شما پاداش و اجري نمي‌خواهم جز دوستي و مودت و مهرباني با خاندانم. اگر کلمه مولي را با اين آيه تطبيق دهيم غير از وجوب دوستي و اظهار محبت نسبت به علي، به معناي ديگري دست پيدا نمي‌کنيم. دقت کنيد که درخواست اجر و پاداش بايد در انتهاي کار باشد و ما مي دانيم که پيامبر اکرم 70 روز پس از اين واقعه رحلت فرمودند پس درخواست دوستي با علي به عنوان نماينده بني هاشم و اهل بيت و خاندان پيامبر نمي تواند زياد تعجب آور باشد زيرا پيامبرصلی الله عليه وسلم در مقام آنند که مزد خود را طبق آيه قرآن از مردم دريافت کنند مزدي که چيزي نيست جز اظهار دوستي و محبت نسبت به خاندان پيامبر که آن هم به نفع خود مردم است. حتي در ادامه حديث نيز پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم براي اينكه كسي معناي ديگري از سخنان ايشان به خصوص كلمه مولي برداشت نكند (كه با كمال تعجب عده اي از افراد سودجو و يا جاهل در آينده و پس از دو قرن چنين كردند) كلمه مولي و منظور اصلي خود را چنين توضيح و تفسير مي كنند: خدايا دوست داشته باش(وال) هر كه او را دوست دارد و دشمن باش با هر كه با او دشمن است. و خدا شاهد است كه نويسنده اين سطور، علي را حتي از پدرش بيشتر دوست دارد. محبتي با شناخت و معرفت و از اعماق وجود نه محبتي زباني و ظاهري و نمايشي.
-  توصيه ايشان جهت تصدي امور وصايتي نبي اكرم.
همراه با معرفي حضرت علي به عنوان وصي (معناي وصي با خليفه بسيار متفاوت است) و عهده‌داري امور پس از رحلت پيامبر توسط ايشان.
در اينجا ذكر اين نكته لازم است كه پيامبر از اولين روز دعوت علني بني هاشم حضرت علي (ع) را به عنوان وصي خود معرفي كرد و هيچكس (‌افرادي مانند ابولهب و...) در آن لحظه ايشان را مورد تمسخر قرار نداد كه شما هنوز در مكه هم امنيت نداري چگونه براي پس از رحلت خودت و براي تمام قبايل شبه جزيره، جانشين (خليفه)  معرفي مي كني؟ بلكه ابوطالب را مسخره مي كنند كه از اين به بعد بايد از بچه ات (حضرت علي) پيروي كني. پاسخ، ساده است منظور پيامبرصلی الله عليه وسلم در آن روز و موارد بعدي كه چنين اشاراتي داشته اند (مانند وصي و جانشين و... در خصوص حضرت علي) اين بوده است كه:
-  حضرت علي (ع) فرزند ابوطالب بوده و ابوطالب حامي جدي پيامبر و رييس قبيله بني هاشم.
-  پيامبر اكرم، فرزند پسر (كه زنده مانده باشد) نداشته اند.
-  مسلم بوده كه پس از ابوطالب، رياست قبيله بني هاشم به حضرت محمد صلی الله عليه وسلم مي‌رسيده است.
-  علي از كودكي در دامان پيامبرصلی الله عليه وسلم تربيت شده و پيامبرصلی الله عليه وسلم با آن روحيه قدرشناس خود مي‌خواسته علي را براي پس از خود به عنوان جانشين (يعني رييس قبيله بني هاشم) معرفي كنند. زيرا در مواردي كه ايشان به اين نكته اشاره كرده اند هيچ اميدي به پيروزي اسلام و ايمان آوردن تمام قبايل نبوده (كه كسي بخواهد براي همه آنها خليفه تعيين كند) و براي همين نيز افراد حاضر، منظور پيامبر را مي فهميده اند يعني مي‌فهميده اند منظور پيامبر از معرفي جانشين، معرفي شخصي به عنوان رياست قبيله بني هاشم است، نه رييس تمام قبايل. البته شايد اين نكات براي ما كه در قرن بيستم و در جوامع صنعتي شهري زندگي مي كنيم كمي عجيب يا حتي مضحك باشد. ولي براي كساني كه همه چيزشان، قبيله و تفاخرات قبيله اي بوده و همه گوش به فرمان رييس قبيله‌ بوده و رياست، نوعي افتخار محسوب مي شده و عصبيتها و همبستگي هاي قبيله اي و هزاران نكته ديگر، آري براي اعراب  1400 سال پيش اين چيزها مسخره يا عجيب نبوده است.  در ادامه ذكر اين نكته جالب توجه است كه طبق آية قرآن، پيامبرصلی الله عليه وسلم در آن روز بايد دعوت را از خويشاوندان نزديك خود شروع مي كرده (وانذر عشيرتك الاقربين) و در جمعي كه پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم حضرت علي (ع) را به عنوان جانشين خود معرفي نمود به غير از بني هاشم  كسي حضور نداشته و منظور پيامبرصلی الله عليه وسلم از جانشين سرپرستي و رياست بني هاشم بوده (يعني همان افراد حاضر) حاضران نيز همين برداشت را از سخنان ايشان مي كنند و كسي ايراد نمي گيرد كه تمام قبايل عربستان فرمانده و رييس واحدي ندارند و اگر هم داشته باشند كسي شما را حتي در قبيله خودتان قبول ندارد كه شما تازه مي خواهيد جانشين هم برايشان معرفي كنيد.[108]  مجدداً بايد متذكر شوم كه ما نبايد اوضاع و احوال را طبق شرايط بعدي يا شرايط زمان خودمان، تجزيه و تحليل كنيم بلكه فقط بايد شرايط همان زمان را در نظر بگيريم‌. بله پيامبر تمام قبايل را مسلمان كرد ولي 23 سال بعد... پس از پايان مهماني نيز ابولهب و سايرين ابوطالب را مسخره مي كنند كه از اين پس بايد از فرزندت پيروي كني!
44. در انتها: شما ابن سباء را شخصيتي موهوم و افسانه اي مي دانيد [109]. چطور   مي‌شود يك نفر را كه نامش در بيشتر كتب تاريخي (وحتي کتب شيعه) آمده و حتي فرقه اي به اين نام وجود داشته (‌سباييه‌) جعلي و موهوم و دروغ دانست ولي نمي‌توان در نحوه برداشت (‌آن هم برداشت فعلي) از يك واقعة تاريخي(يعني غدير) شك كرد و آن برداشت را تحريف شده دانست؟[110]
45. اگر ملاک انتخاب رهبر را شوري ندانيم و بگوييم بايد لايقترين فرد انتخاب شود به تناقض بر مي خوريم زيرا ملاک تشخيص فرد لايق، نسبي و بسته به نظر مردم است.  
46. چنانچه موضوع آيه تبليغ، انتخاب حضرت علي (ع) به خلافت نبوده باشد آيا اينهمه هياهو و تفرقه افكني با استناد به اين آيه، بستن دروغ و افتراء به ذات مقدس خداوند نيست و آيا دروغ بستن به خداوند، گناه كبيره و غيرقابل بخشش نيست؟ به اين دليل كه:
1-   در اين رابطه اجماعي بين عموم مسلمين وجود ندارد. و اكثريت مسلمين، نظري خلاف اين دارند.
2-  مي دانيم كه در عربستان شمالي انتخاب رييس يا حاكم بنا به نظر اكثريت و به صورت شوري بوده[111] (حتي شخص پيامبر نيز بنا به نظر اكثريت مردم مدينه به رياست انتخاب مي شوند) و مي دانيم كه اسلام هر قانوني كه مربوط به دوران جاهلي بوده و پسنديده و مثبت بوده را تاييد مي كرده (مانند لزوم غسل جنابت، حرام بوده 4 ماه، حج و...)
3- در مفاد آيه نيز، تصريحي به نام شخص يا حتي اينكه موضوع ابلاغ چيست نشده است
4-   قرآن در موارد شك برانگيز و شبهه ناك [112]مي فرمايد:[وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا] {الإسراء:36}. آنچه را به آن علم و اطمينان نداري پيروي نكن همانا گوش و چشم و دلها همگي در پيشگاه خداوند مسئولند.
5-  در آيات قرآن آمده كه: اين قرآن به زبان فصيح عربي و به صورت روشن و واضح و بدون هيچ شك و شبهه اي فرو فرستاده شده و جدا كننده حق از باطل و فرقان و... است. آيا همه اين آيات، دال بر اين نيست كه سخنان خداوند، خالي از ايهام و دوپهلويي و شك برانگيزي است؟ و مردم براي فهم آن نياز به قيم و عقل ديگران ندارند. و آيا نعوذ بالله خداوند كه علام‌الغيوب است نمي‌دانسته كه اگر در اين آيه ذكري از خلافت نشود يا نامي از خليفه برده نشود ممكن است امت دچار تفرقه و گمراهي شده و به قول شما مسير انحراف را طي كند؟ اگر واقعاً به اين راحتي مي‌شده جلوي انحراف را گرفت چرا خداوند چنين نكرد؟ پس آيا منحرف واقعي خود ما نيستيم؟
6-   موارد اختلافي بايد با معيار قرآن حل و فصل شود.
7-  طبق احاديث معتبر، آيات قرآن بايد با آيات قرآن تفسير شود و هرگاه روايت و حديثي خلاف آيات قرآن باشد بايد آنرا به ديوار بزنيم. تفسير اين آيه در كجاست؟
8-  به طور كلي برادران شيعه با شنيدن اين موضوع، غضبناك مي شوند و فكر مي كنند مقام حضرت علي (ع‌)[113] خدشه دار مي شود ولي فراموش مي‌كنند از طرف ديگر اگر اين سخن، دروغ باشد به ساحت مقدس خداوند، دروغ بسته اند و گناه آن به مراتب سنگين تر است. آن هم دروغي كه چنين عواقب تفرقه افكني دارد. و مسلماً حتي حضرت علي (ع) نيز راضي به اين امر نيستند.
9-در انتها يک سئوال ساده مطرح مي شود: پيامبر اکرم صلی الله عليه وسلم چون وظيفه دريافت و ابلاغ وحي را داشتند بايد از جانب خداوند تعيين شوند ولي خليفه چه ارتباطي با خدا دارد که بايد از سوي خدا و نه مردم انتخاب شود؟ و اين اعلام جانشين از سوي خداوند تا کي  بايد ادامه داشته باشد؟ 
علاوه بر سئوالات بيشمار و شک برانگيزي که در مورد عقيده شيعه مبني بر انتخاب جانشين توسط پيامبر و بر مبناي اشاره خداوند وجود دارد در ميان کتب تاريخي و روايات مورد تاييد شيعه و سني به مواردي بر مي خوريم که ظن ما را عدم وجود چنين چيزي تقويت مي‌کند زيرا اگر ابوبكر و عمر غاصب خلافت بوده و فرمان خدا و رسولش را زير پا گذاشته باشند بايد تمامي اين موارد را يا دروغ بدانيم يا حمل بر تقيه کنيم. البته بعيد است اين موارد دروغ باشد چون هم علماي شيعه و هم سني و هم محققين غربي آنها را تاييد کرده اند در بسياري از موارد نيز با حيله تقيه نيز نمي توان سئوال کننده را دست به سر کرد زيرا هيچ قرينه اي مبني بر خطر جاني براي امامي که بنا به عقيده شيعه از زمان و مکان مرگ و شخص قاتل خود و... با خبر است، وجود نداشته است:

ساير قرائن و شواهد و نشانه ها:
قرائن و شواهد را مي توان با اصول جدلي و کلامي خدشه دار کرد ولي وقتي كه تعداد آنها انبوه و بيشمار شد حتي از علم جدل و کلام نيز کاري بر نمي آيد. نشانه يا قرينه به خودي خود نمي تواند دليل محسوب شود ولي مي‌تواند در كنار ساير دلايل، واقعيت را براي انسان روشن كند. قرينه و اماره به دلائل و مداركي گفته مي شود كه به صورت غيرمستقيم، گمان ما را در مورد مساله اي به يقين تبديل مي كنند:


داستانها و گفتگوها:
-   ابوجعفر طبري از ابن عباس روايت مي كند كه مي گفته است: علي بن‌ابي طالب عليه السلام از حضور پيامبر در بيماري رحلت آن حضرت بيرون آمد. مردم به او گفتند: اي اباالحسن، پيامبر (ص) چگونه است؟ گفت: سپاس خدا را كه بهبود يافته است. عباس دست او را گرفت و گفت: گويا نمي بيني و معتقد نيستي كه تو پس از سه روز ديگر بنده چوبدستي (درمانده) خواهي بود. من مرگ را در چهره فرزندان عبدالمطلب مي‌شناسم، پيش رسول خدا برو از او بپرس حكومت براي چه كسي خواهد بود كه اگر براي ما مي‌باشد آن را بدانيم و اگر براي ديگران است در مورد ما به او سفارش فرمايد. علي گفت‌: مي ترسم از او بپرسم و آن را از ما باز دارد كه در آن صورت هرگز مردم آن را به ما نخواهند داد.[114]
-حسين بن زيد بن علي بن حسين عليهم ‌السلام مي گويد: از پدرم زيد عليه السلام شنيدم كه مي‌گفت: پيامبر صلي الله عليه وسلم قطعه كوچكي از گوشت يا خرما را نخست در دهان مي‌نهاد و ملايم مي‌كرد و سپس به دهان علي عليه‌السلام، كه كودكي خردسال و در دامنش بود، مي نهاد و پدرم علي بن حسين عليه السلام نسبت به من همينگونه رفتار مي‌فرمود و چيزي از گوشت ران كه بسيار گرم بود برمي داشت و آنرا در هوا سرد مي‌كرد، يا بر آن مي دميد تا سرد شود، سپس در دهان من مي نهاد. آيا بر من از حرارت يك لقمه مي ترسيد و از حرارت آتش دوزخ من نمي‌ترسيد. اگر آنچنان كه اين گروه مي پندارند برادرم به وصيت پدرم امام بود، پدرم اين موضوع را به من مي گفت و مرا از آتش دوزخ حفظ مي فرمود. (جناب حسين بن زيد پس از كشته شدن پدر بزرگوارش وبرادر گراميش يحيي، تحت كفالت حضرت صادق قرار گرفت و بسيار بهره مند شد و از شدت گريستن به ذوالدمعه ملقب شد. آن بزرگوار در هفتاد و شش سالگي درگذشت. به ص 159 المجدي چاپ استاد محترم دكتر احمد مهدوي دامغاني قم 1409 ق.)
-   مكالمات و روايات بيشمار زيادي در متون تاريخي ثبت شده كه برخي به نفع ابوبكر و عمر و برخي ديگر، شايد به ضرر آنهاست. ولي حتي يك مورد هم وجود ندارد[115] كه در همان زمان،  كسي گفته باشد كه حق علي  توسط ابوبكر و عمر، غصب شده است!
-در تمامي كتب قديمي و معتبر تاريخي به تواتر آمده كه طرفداران خاندان نبي اكرم و ومخالفان بني اميه در خراسان و كوفه و... مردم را اينگونه براي سقوط خلفاي بني اميه و جانشيني يك نفر ديگر دعوت مي‌كرده‌اند: الرضا من آل محمد: رضايت به يك نفر از خاندان پيامبر. براستي چرا نمي گويند: الرضا من آل علي يا من آل فاطمه. اگر در قرن اول و دوم احاديث غدير و لوح جابر و... دال بر خلافت حضرت علي بود و مردم، همين برداشت را داشتند به خاندان علي دعوت مي كردند نه اينكه به كل خاندان نبي اكرم تا اينكه بني عباس روي كار بيايند!
-معاويه در مكه مي خواهد از امام حسين و عبدالله ابن زبير و عبدالله ابن عمر و  عبدالرحمن ابن ابي بكر براي يزيد بيعت بگيرد. فرزند زبير به او مي گويد: تو از ما يكي از سه پيشنهاد را بپذير: يا چون رسول اكرم رفتار كن كه هيچكس را براي خود به جانشيني تعيين نكرد و مردم خود با ابوبكر بيعت كردند يا چون ابوبكر رفتار كن كه مردي از قريش را به خلافت نامزد[116] نمود و از فاميل خود كسي را در اين امر خطير شركت نداد و يا اين كه چون عمر باش كه خلافت را به شورايي 6 نفره واگذار نمود كه فرزندش در ميان آنها قرار نداشت. [117] امام حسين در حضور داشته اند و سخن او را رد نمي كنند. البته من اين مورد را براي نمونه آوردم و از اين نمونه ها در لابه لاي كتب تاريخي به حد وفور وجود دارد كه نشان مي دهد پيامبر اكرم براي پس از خود جانشيني تعيين نكردند.
-حضرت ابوبكر در هنگام مرگ، اظهار تاسف مي كند كه ايكاش سه چيز را از پيامبر پرسيده بودم. از ايشان سئوال مي كنند چه چيز؟ مي گويد: ايكاش از پيامبر پرسيده بودم كه اين كار (خلافت) پس از او بر عهدة كيست؟ و آيا انصار را در اينكار حقي هست يا نه و سئوالي در خصوص ارث. [118]
-يكصد هزار نفر در جنگ صفين و نبرد با معاويه حاضر بوده اند و موضوع نبرد نيز خلافت حضرت علي يا معاويه بوده است. عجيب است كه حتي يك نفر هم به خلافت منصوص حضرت علي و آيات قرآني مربوطه و يا احاديث پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم در اين زمينه كوچكترين اشاره اي نمي كند! و صحابه بزرگي مانند ابن مسعود و... بي طرف مي نشينند تا اينكه عمار ياسر به شهادت مي رسد آنگاه آنها طبق اين حديث پيامبر: عمار را گروه ياغي مي‌كشند مي‌فهمند كه حق با حضرت علي است! و به سپاه علي ملحق مي شوند. ولي عجيب است كه 300 آيه درباره حضرت علي و واقعه غدير و بيعت خود با علي و صدها حديث در رابطه با حضرت علي و... را فراموش كرده بودند! آيا طنزي مضحكتر از اين در تاريخ وجود دارد؟
-   چگونه است كه اصحاب پيامبرصلی الله عليه وسلم حديث كم اهميت شهادت عمار به دست گروه ياغي را پس از 27 سال به خاطر دارند ولي واقعه مهم غدير (اگر موضوع غدير خلافت بوده است) را فقط بعد از 70 روز فراموش كرده و هيچكس در سقيفه و يا پس از آن به آن اشاره اي نمي كند؟!
-   شما روش و شيوه حكومتي حضرت علي(ع) را دقيقاً طبق سنت نبي اكرم مي دانيد چرا ايشان در سه روز آخر عمر خود  كه ضربت خورده بودند مانند پيامبر در غدير خم، جانشين خود يعني امام حسن را معرفي نكرده و از مردم كوفه براي اوبيعت نگرفتند؟ و به جاي اينكار در پاسخ مردم كوفه گفتند :  خود دانيد مي خواهيد با حسن بيعت كنيد مي خواهيد بيعت نكنيد. براستي چرا امت را مانند گله بي چوپان رها كردند؟ آن هم در شرايطي كه به مراتب بدتر از آخرين روزهاي حيات پيامبر اكرم بود. (وجود خونخواهان حضرت عثمان و خوارج مخالف با همه و شيعيان غالي و تندرو و... )
-   در تمامي كتاب معتبر و قديمي مي خوانيم كه هر گاه عده اي قصد بركناري يكي از خلفاي بني اميه يا بني عباس را داشته اند ابتدا در حضور جمع او را خلع مي كرده اند چرا در هيچ كجاي تاريخ سخني از خلع حضرت علي و سپس تجمع در سقيفه به چشم نمي خورد؟
-در اشارات و دلايل حضرت علي (ع) براي پذيرفتن خلافت، هيچ کجاي تاريخ، نكته اي مبني بر وجود نص و يا تاكيد پيامبر و... نمي بينيم بلكه فقط دلخوري ايشان از عدم حضور در سقيفه با عناين به قرابت به رسول الله بوده است:
فان کنت بالشوري ملکت امورهم   فکيف بهذا والمشيرون غيب
 وان کنت بالقربي حججت خصيمهم   فغيرک اولي بالنبي و اقرب حضرت علي  
-   به هوش باشيد سوگند به آفريدگاري كه دانه را شكافت و به جنبنده ها جان بخشيد اگر: حضور انبوه مردم در صحنه نبود و اگر وجود اينهمه ياران حجت را تمام نمي‌كرد. و اگر نبود آن تعهدي كه خدا از دانشمندان گرفته است تا در برابر شكمبارگي ستمگر و گرسنگي مظلوم بي‌تفاوت نمانند، مهار شتر خلافت را بر كوهانش مي افكندم و آخرين شتر اين كاروان را به كاسة اولين آن سيراب مي‌كردم.[119]
-   در سال 37 هجري در صفين شخصي از طايفه بني اسد از حضرت علي (ع) پرسيد  چگونه شما را از آن مقام كه سزاوارتر از همه بوديد كنار زدند؟ آن حضرت فرمود‌:
" اي برادر بني اسدي تو مردي پريشان و مضطربي كه نا به جا پرسش مي‌كني ليكن تو را حق خويشاوندي است و حقي كه در پرسيدن داري و بي گمان طالب دانستني. پس بدان كه آن استبدادي كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد در حاليكه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندي با پيامبر استوارتر بود جز خودخواهي و انحصار طلبي چيز ديگري نبود كه گروهي بخيلانه به كرسي خلافت چسبيدند و گروهي سخاوتمندانه از آن دست كشيدند  داور خداست و بازگشت همه ما به روز قيامت است (آنگاه شعر امراء القيس را خواندند: واگذار داستان تاراج آن غارتگران را و به ياد آور داستان شگفت انگيز دزديدن اسب سواري را)  بيا و داستان پسر ابوسفيان را به ياد آور كه روزگار من را به خنده آورد از آن پس كه مرا گرياند... "
-چنانچه واقعة يوم الانذار و آية ولايت و حادثة غدير در ارتباط با خلافت حضرت علي (ع) مي‌بود وقتي پيامبرصلی الله عليه وسلم در سال آخر به جنگ تبوك رفتند و علي را در مدينه بالاي سر خانواده خودشان مي گذارند منافقان نمي‌گفتند: پيامبر همراهي علي را خوش نداشت. زيرا اگر خدا و نبي‌اكرم، علي را خليفه اعلام كرده بوده اند، گفتن چنين شايعه اي بيشتر شبيه طنز بود تا شايعه! ضمن اينكه حضرت محمد حضرت علي را در اين آخرين روزها جانشين خود در مدينه مي كرد نه اينكه سباع ابن غفاري را جانشين خودشان در مدينه كنند و خليفة آينده را! زير نظر او قرار دهند!!! براستي چرا علي به جاي اينكه براي گله گذاري از مدينه خارج شده و به سوي پيامبر بروند براي منافقان، اشاره به واقعة يوم النذار و آيه ولايت و... نكردند؟ و چگونه آنها نترسيدند كه علي که در آينده خليفه مي شود و تلافي مي كند؟ در جريان جنگ تبوك حضرت علي، سرپرست خانوادة پيامبرصلی الله عليه وسلم بوده و نه بيشتر و همين نشان مي دهد منظور پيامبر در مواقف ديگر (مانند يوم النذار و...) وصايت بر خانواده و جانشيني در بني هاشم بوده و نه خلافت و حكومت.
-در نامه هاي متعددي كه بين حضرت علي و معاويه رد و بدل مي شود حضرت علي در اثبات حقانيت و خلافت خود مي فرمايند: همان مردم و همان انصار و مهاجريني كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند با من نيز بيعت كردند پس خلافت من بر حق است و هيچگاه به آيات ابلاغ و اكمال و ولايت و... اشاره اي نمي كنند و اين نشان مي دهد شان نزول اين آيات چيز ديگري بوده و نه موضوع خلافت.
-  و چنان بود كه علي در زندگاني فاطمه ؛ جمعي را اطراف خود داشت و چون فاطمه درگذشت كسان از دور وي پراكنده شدند. درگذشت فاطمه 6 ماه پس از پيامبر بود. يكي به زهري گفت: علي 6 ماه با ابوبكر بيعت نكرده بود؟ گفت: نه علي بيعت كرده بود و نه هيچ يك از بني هاشم بيعت كرده بودند (عجب خفقاني) و چون علي ديد كه مردم از دور وي پراكنده شدند با ابوبكر از در صلح درآمد و كس فرستاد كه پيش ما بيا و هيچكس با تو نيايد كه خوش نداشت عمر بيايد و خشونت وي را مي‌دانست. اما عمر گفت: تنها پيش آنها مرو. ابوبكر گفت: به خدا تنها پيش آنها مي روم، چكارم مي كنند؟ گويد: ابوبكر پيش علي رفت كه بني هاشميان به نزد وي فراهم بودند علي برخاست و چنانكه بايد ثناي خدا كرد و آنگاه گفت: بازماندن ما از بيعت تو از اينرو نيست كه فضل تو را انكار مي‌كنيم يا خيري را كه خدا سوي تو رانده به ديدة حسد مي نگريم ولي ما را در اينكار حقي بود كه ما را نديده گرفتيد. آنگاه از قرابت خويش با پيامبر و حق بني هاشم سخن آورد و چندان بگفت كه ابوبكر گريست. و چون علي ساكت شد ابوبكر شهادت اسلام بر زبان آورد و چنانكه بايد حمد و ثناي خدا كرد آنگاه گفت: به خدا خويشاوندان پيمبر خدا را از رعايت خويشاوندان خودم بيشتر دوست دارم. دربارة اين موال كه ميان من و شما اختلاف است نيت خير داشتم و شنيدم كه پيمبر خدا مي گفت از ما ارث نمي برند هر چه به جا گذاريم صدقه است خاندان محمد فقط از اين مال مي خورند و من در پناه خدا هر كاري را كه محمد پيامبر خدا كرده باشد همان مي كنم. آنگاه علي گفت: وعدة ما و تو براي بيعت امشب باشد. و چون ابوبكر نماز ظهر بكرد روي به مردم كرد و سخناني در عذر خواهي از علي بر زبان آورد. پس از آن، علي برخاست و از حق و فضيلت و سابقة ابوبكر سخن آورد و پيش رفت و با او بيعت كرد (پس داستان اخذ بيعت اجباري و... دروغ است هيچگونه جانبداري و تعصب و يكطرفه نگري در اين روايت وجود ندارد) و مردم به علي گفتند: صواب كردي و نكوكردي. گويد: و چون علي به جمع پيوست، مردم به او نزديك شدند. تاريخ طبري ص1336
-   هنگامي كه امام علي، پس از ضربت خوردن شمشير مسموم «ابن ملجم» در بستر مرگ بود، مورد سئوال قرار گرفته، و از ايشان پرسيدند كه چه كسي بعد از ايشان بخلافت ميرسد؟ و ايشان در جواب گفتند:«شما را ترك ميكنم، همانگونه كه رسول خداصلی الله عليه وسلم  شما را ترك گفت» (ترككم كما ترككم رسول الله صلی الله عليه وسلم )
- گروهي حضرت ابوبكر و عمر را سب و شتم مي كردند وقتي كه خبر به حضرت علي  رسيد آنها را تعقيب كرد ولي آنها به قرقيزستان فرار كردند.
- هنگامي كه حضرت امام حسن خلافت را به حضرت معاويه واگذار نمود يكي از شرايطش اين بود كه به كتاب خدا و سنت رسول و سيره خلفاي راشدين عمل كند. (ملا باقر مجلسي، جلاء العيون ج: 1، ص: 393، چاپ تهران 1398 ه، الفصول المهمه في معرفه احوال الائمه ص: 163 منتهي الامال، عباس قمي، ص: 314. )
-   در روايتي از حضرت علي نقل شده است كه فرمود: ((اگر رسول خدا مرا به جانشيني خود بر مي گزيد، من از جنگ دست بر نمي داشتم تا حق خود را بگيرم))، نيز مي فرمايد: ((به خدا سوگند اگر من تنها با دشمن روبرو شوم و جمعيت آنها به قدري باشد كه همه روي زمين را پر كنند، باكي نداشته و نمي هراسم))  نهج البلاغه، صبحي صالح، نامه: 62


عقل و منطق
-به خاطر تكرار و تواتر در ساير اصول و فروع دين مانند: نماز، حج، معاد، و حتي حب اهل بيت، هيچ اختلافي بين شيعه و سني نيست ولي در ساير مواردي كه تواتر وجود ندارد يا موارد ضد و نقيض در كنار ساير موارد به چشم مي خورد ما شاهد اختلاف هستيم مواردي مانند: جواز متعه(صيغه زنان)- خمس و امامت (البته به معناي خلافت و چيزي بالاتر از نبوت) آيا همين امر نشانة دروغ بودن يا تحريف چنين مسائلي نيست؟
-  برخي محققين بر اين عقيده اند كه: علت شيوع بيش از حد احاديث (جعلي و صحيح) در كتاب تاريخي و روايي (شيعه و سني) اين بوده كه در موضوع خلافت ابوبكر و عمر و عثمان چندان بحث و مناقشه اي وجود نداشته ولي چون خلافت حضرت علي از ابتدا تا انتها(5 سال) با جنگ و عدم پذيرش اين خلافت توسط مارقين و ناكثين و قاسطين صورت گرفت. همين نكته باعث گرديد كه احاديث بسياري از سوي طرفداران حضرت علي (به راست يا دروغ) رايج شده و بر سر زبانها بيفتد و چون در آن سالها چيزي به نام شيعه و سني وجود نداشته اين احاديث وارد كتب اهل سنت نيز شده است.
-   چگونه مي توان باور كرد كه پيامبر اكرم فقط 2 ماه مانده به رحلتشان، تمام رسالت 23 ساله خود را هم در نگاه اعراب تازه مسلمان و هم در نگاه تاريخ زير سئوال ببرند و با تعيين پسرعمو و دامادشان به عنوان جانشين (چون همه چيز در قدرت نهفته است) اين سئوال را در اذهان بيمار مطرح كنند كه هدف ايشان خدايي نبوده و...
-طبق صريح آيات قرآن كريم و شواهد متعدد تاريخي يك قوم و جامعه وقتي دچار عذابهايي مانند حكومت حاكمان غاصب و ظالم و ستمگر مي‌شوند كه خود آن جامعه مدت زمان مديد و طولاني دچار انحرافات و سستي هايي شده و نتيجة طبيعي چنين عواملي منجر به روي آمدن چنان حاكماني خواهد شد. سئوال اينجاست اصحاب پيامبر اكرم كه عمدتا در مدينه ساكن بوده و نقش عمده اي در تثبيت و روي كار امدن ابوبكر و عمر داشته اند در طول 10 سال اقامت پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم در مدينه مرتكب چه انحرافات و سستي ها و گناهاني شدند كه ناگهان به محض رحلت نبي اكرم دچار چنين بلاي آسماني شدند؟!‌ (البته به زعم خيالات شيعه!)
- چرا شخص دوم و جانشين پيامبر در برخي موارد زير نظر و مامور شخصي ديگر بوده (مثلا در تبوك حضرت علي در مدينه و زير نظر و فرمان يکي از انصار بوده و در ابلاغ سوره برائت نيز مامور و زير نظر ابوبكر بوده اند؟!)
- چنانچه حكومتي از دين و خدا به خودش تقدس و وجهه بدهد و در بوق و كرنا كند كه ديانت ما عين سياست ماست. آنگاه اگر بنا به هر دليلي وجهة اين حكومت خراب شود، خود به خود، وجهة دين و خدا نيز در نزد تودة عظيمي از مردم از ميان مي رود يا بي ارزش و بي روح و خوار مي شود. علت عدم وجود نص و عدم تعيين جانشين توسط خداوند براي رسول گرامي اسلام نيز دقيقاً در همين نكتة ظريف، نهفته است. و آن هم در ارتباط با حكومت علي يا فرزندان او بلكه در حكومت اعقاب آنها در طي يك يا دو قرن بعد.
- در هيچ كجاي تاريخ بشري هيچ زمامدار و حاكمي اين چنين بي مقدمه و ناگهاني در يك اجتماع بزرگ بيرون از شهر و پايتخت اصلي، جانشين خودش را معرفي نكرده است. (منظور غدير خم است)
- چرا وقتي كفار قريش در ليله المبيت به خانه پيامبرصلی الله عليه وسلم مي ريزند و حضرت علي (ع) را در بستر پيامبر مي بينند او را نمي كشند؟ (اگر به قول شما حضرت علي جانشين پيامبرصلی الله عليه وسلم بوده؟ مگر نمي گوييد در يوم الانذار پيامبر علي را به عنوان خليفه معرفي كرد؟)
- احاديث فراواني از پيامبر اكرم وجود دارد كه از حد تواتر هم گذشته است در اين احاديث، پيامبر اكرم به مبادي و مسائل حكومتي و مشخصات و صفات حاكم و وظايف او و... اشاره فرموده اند وجود همين احاديث فراوان، نشان دهندة اين موضوع است كه پيامبر اكرم، شخص خاصي را براي پس از خود معرفي نكرده اند زيرا بنا بر عقيدة شيعه، امامت منصوص در علي و فرزندان او از جانب خداوند و بوسيله پيامبر به مردم ابلاغ شده است ولي در اين صورت، وجود چنين احاديث بيشماري بي معنا مي شود زيرا در هيچ كجاي تاريخ، نوشته نشده كه مردم پس از شنيدن چنين احاديثي از پيامبر اكرم، اظهار تعجب از وجود تضاد و تقابل اين احاديث با احاديث مربوط به خلافت علي و امامت اثني عشريه كرده باشند!
- از مسلمان شدن انصار (مردم مدينه) تا رحلت نبي اكرم 10 سال فاصله بوده. شيعه معتقد است انصار ابتدا از قرنها جاهليت خارج شده و با جان و دل اسلام آوردند سپس با مال و جان از رسول خدا حمايت كردند و در راه او جنگيدند. و دقيقاً در سال دهم هجري ايمان آنها كمرنگ شد و ناگهان به محض فوت پيامبر اكرم همه آيات قرآن و سفارشات پيامبرصلی الله عليه وسلم در حق علي و بيعت با او را يك شبه زير پا گذاشتند و همه مرتد شدند!  جالب است كه بدانيد تا كنون در هيچ كجاي تاريخ بشري چنين تغيير سريعي از بي نهايت بدي به بي نهايت خوبي و سپس به بي نهايت بدي مشاهده نشده است!!! حتي در جامعة دمدمي مزاج ايراني هنوز پس از 30 سال كه از انقلاب مي‌گذرد ثلث شيعيان، طرفدار روحانيون هستند. (اين نكته را از 7 ميليون نفري كه به ناطق نوري راي دادند فهميدم)
-  واژه هايي مانند: پيامبر، نبي، منذر، مذكر و رسول، همگي دال بر اين است كه وظيفة انبياء، ابلاغ پيام خداوند به مردم بوده است و نه حكومت و تعيين جانشين. در صورتيكه شيعه مهمترين وظيفة نبي اكرم را تعيين جانشين مي داند.
- شيعه چون از همان ابتدا در اقليت و ضعف بوده است مجبور مي شود براي اصلي‌ترين پايه عقيدتي خود مستمسكي بسيار قوي و پيوند خورده با آيات قرآن و سخنان نبي اكرم پيدا كند و آن چيزي نبود جز اعتقاد به خلافت منصوص و بلافصل حضرت علي. ولي افسوس كه اين روش، راه را كج تر و مسائل را درهم تر كرد.
-  قاعده اي عقلي و تجربي و كلي وجود دارد و آن اين است كه امور مهمي مانند اصول دين بايد براحتي قابل فهم و اثات باشد و مقدمه چيني و نتيجه گيري از آن بسيار ساده و سرراست باشد. نگاه كنيد كه قرآن براي اثبات مهمترين اصل دين يعني توحيد چگونه استدلال مي كند: [أَفِي اللهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ] {إبراهيم:10} آيا در وجود خدا كه آفرينندة زمين و آسمانهاست شك مي كنيد. يا آنجا كه مي فرمايد اگر در جهان دو خدا وجود داشت حتماً فساد رخ مي داد. اكنون موضوع نص بر خلافت بلافصل حضرت علي را نگاه كنيد: حتي نيم آيه بصورت روشن و واضح بدون نياز به روايات تاريخي در قرآن وجود ندارد. عالم شيعه هزار و يك موضوع را كنار هم مي چيند تا ثابت كند منظور پيامبرصلی الله عليه وسلم از كلمه مولي يعني خليفه و امام! و بعد تازه بايد طبق چند روايت واحد ثابت كند كه پس از آن آية اكمال و قبل از آن آيه ابلاغ نازل شده است. اگر سئوال كني چرا در سقيفه كسي به واقعه غدير اشاره نكرد مي گردد و يك حديث جعلي واحد ديگر پيدا مي‌كند و... براستي آيا مهمترين اصل مذهب بنا به عقيدة شيعه اينگونه و با اين آسمان و ريسمان بافي ها بايد ثابت شود؟ و بعد اين نتيجه گيري طبيعي كه تمام ياران پيامبرصلی الله عليه وسلم را مرتد اعلام كنيم؟ و بعد ناچار شويم سران آنها يعني ابوبكر و عمر را هر روز و هر هفته طي زيارتنامه‌هايي جعلي، لعن و نفرين كنيم؟ و سپس مراسم عمر كشان راه بيندازيم و در نهايت، تمامي مسلمانهاي جهان را با خودمان دشمن كنيم؟
-   اگر پيامبر اكرم، خلافت را در خاندان خود بصورت منصوص و طبق حكمي از خداوند قرار مي داد و آنگاه نسلها مي گذشت و بالاخره يكي از آنها بد از آب در مي آمد مي دانيد چه اتفاقي مي افتاد؟ مردم نسبت به كل دين و خدا بدبين مي‌شدند! و مي گفتند خدا و پيامبر اين شخص را معرفي كرده پس همة اينها دروغ است! ضمن اينكه آن شخص معرفي شده از سوي خداوند دست به هر كاري مي زد سنت و فرمان الهي محسوب مي شد و به صورتي قانوني لازم الاجرا براي هميشه در مي آمد و چون پس از نبي اكرم كسي با وحي در ارتباط نيست اگر ان فرد دچار اشتباه يا خطا مي شد تكليف چه مي شد؟ [120]
- پيامبر اکرم، قبر صحابي خود را با چنان دقتي ساخت که موجب تعجب همه شد. قبر! يعني چيزي بي‌اهميت که زير خاک مي رود! آنگاه در معرفي جانشين براي پس از خود از کلمه‌ا‌ي استفاده مي‌کنند که 27 معني مختلف دارد و نعوذبالله در اين زمينه بسيار مهم و حياتي اينقدر ابهام و سهل انگاري به خرج مي دهند؟
- شيعه معتقد است عيد غدير بالاترين اعياد است ولي جاي تعجب است كه از دو عيد قربان و فطر در قرآن به صراحت نام برده شده ولي از عيد غدير نه! شيعه همچنين امامت را بالاتر از نبوت مي داند ولي حتي نيم آيه به طور روشن و واضح (يعني بدون نياز به تفسير و قصه تراشي) در اين زمينه در قرآن وجود ندارد.
-  صحابه پيامبر اكرم با جان و دل چيزهايي بسيار عجيب و غريب تر مانند:شكستن بتها، وحي، فرشته، وجود يك خداي ناپيداي واحد، بهشت و دوزخ، زنده شدن مردگان در قيامت و  حتي حكومت و اطاعت از ايشان... را از پيامبر، قبول مي كنند ولي در مورد يك امر عادي و مادي مانند خلافت علي از دستورات ايشان سرپيچي مي كنند؟ ما مي‌دانيم كه خداوند هر آنچه غير تجربي و غير عقلي (از نظر بشر) بوده است را در قرآن آورده است پس ما اين امور را باور داريم ولي چون به ما عقل داده و در همان قرآن، مكرراً به تعقل و تفكر سفارش كرده هر چيزي كه توسط عقل ثابت نشود و در قرآن هم نباشد را نمي توانيم قبول كنيم و حجت قاطع ما در روز قيامت همين نكته است.
- شيعه معتقد است 300 آية قرآن در حق علي نازل شده و احاديث فراواني نيز از قول پيامبر در حق علي وجود دارد ولي جاي تعجب است كه حضرت علي در نهج البلاغه حتي يك اشاره هم به اين آيات قران يا احاديث مورد نظر شيعه نداشته اند. همچنين در نامه هاي فراواني كه به معاويه و... مي نويسد به اين روايات و آيات مهم كوچكترين اشاره اي نمي كند.
- اگر خلافت با امامت يكي بود با بيعت منعقد نمي شد. حضرت علي با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت نمي كردند. حضرت علي پس از مرگ حضرت عثمان حق نداشت از آن شانه خالي كند. امام حسن حق صلح با معاويه را نداشت. مردم در خصوص آن حق شور نداشتند.
-  در قرآن كريم، يكصد آيه به وضوح و روشني تمام، در تعريف و تمجيد از اصحاب و ياران پيامبر اكرم وجود دارد. ولي حتي نيم آيه روشن و واضح در باره امامت اثني عشريه و يا خلافت حضرت علي وجود ندارد و ما مي‌دانيم كه در قرآن كريم فقط در مورد اصول اساسي دين مانند: توحيد ـ نبوت و معاد تكرار فراوان شده است و فروع دين كمتر از آن تكرار شده است (نماز ـ حج ـ زكوه) و موارد ديگري مانند روزه بسيار كمتر، ولي جاي تعجب است كه به مهمترين اصل دين يعني ولايت و خلافت و امامت به زعم شيعه حتي يك اشاره مستقيم هم نشده است. نكته ديگر اينكه تكرار آياتي كه در تعريف و تمجيد از ياران پيامبرصلی الله عليه وسلم نازل شده دال بر اهميت اين موضوع است.
- امامت (يعني پيشوايي در امور ديني) موضوعي كاملاً جدا از خلافت مي‌باشد زيرا اگر مانند نبوت (با توجه به اينكه شيعه امامت را بالاتر از نبوت مي داند!) طبق نص و فرمان خداوند بود هيچگاه با بيعت منعقد نمي شد (مثل نبوت) حضرت علي پس از مرگ حضرت عثمان رضي الله عنه حق شانه خالي كردن از آن را نداشت (مثل نبوت) امام حسن حق صلح و واگذاري آن به معاويه را نداشت. در خصوص آن (خلافت مبتني بر امامت) دست كم يك آية مستقيم و واضح و روشن با ذكر نام خليفه  و مصداق امام، وجود داشت. مردم در خصوص ان حق شور و راي گيري نداشتند (مانند نبوت) منحصر به زمان محدودي نبود (مثلا حدود  2 قرن تا زمان امام حسن عسكري) و به خصوص امام حق مشورت و يا سكوت و همنشيني با غاصبان خلافت را نداشت.
احاديث و روايات:
- از پيامبر اكرم احاديث متعددي در لزوم اتحاد و داشتن رهبر و حاكم و همچنين عدم تبعيت از حاكم ظالم و احاديث متعدد ديگري وجود دارد كه همه آنها نشان دهندة اين است كه ايشان جانشيني براي پس از خود تعيين نفرموده بودند زيرا در اينصورت تمامي اين احاديث بي معني شده و لااقل اگر جانشيني معرفي كرده بودند بايد هنگام ايراد چنين سخناني مردم و اطرافيان ايشان (كه علم غيب نداشته و از آينده بي اطلاع بودند) اظهارتعجب مي كردند (كه علي و خاندان شما كجا و ظلم و ستم كجا؟!)  در صورتيكه چنين اظهار تعجبي حتي يك مورد هم در تاريخ ثبت نشده است.

ساير موارد:
-  شخصيت حضرت عمر رضي الله عنه و حضرت ابوبکر رضي الله عنه:
 کسي که روايات و داستانهاي تاريخي مربوط به حضرت عمر رضي الله عنه و حضرت ابوبکر رضي الله عنه قبل و بعد از خلافت آنها را به دقت مطالعه کند متوجه مي شود شخصيت و نوع تفکر و طرز رفتار آنها به گونه اي نبوده که اگر آية قرآن و يا سخني از  پيامبر در رابطه با خلافت حضرت علي (ع)وجود داشت آنها به خاطر هيچ، آنرا زير پا گذاشته و خودشان را جهنمي کرده باشند با اين مدرک قوي که آنها به اندازه يک سر سوزن در زمان خلافتشان کوچکترين سوء استفاده اي به نفع خود يا اقوامشان انجام ندادند. در اين زمينه مي توان داستانهاي بيشماري بيان کرد مانند داستان تقاضاي حضرت عمر براي دفن شدن در کنار پيامبر اکرم را بيان کرد. ضمناً در قسمت مربوط به بررسي شخصيت و سوابق و عملکرد حضرت عمر رضي الله عنه و حضرت ابوبکر رضي الله عنه به اين نتيجه قطعي مي رسيم که نوع تفکر و شخصيت آنها به گونه اي نبوده که به خاطر چيزي که در آن هيچگونه منفعتي هم نداشته اند دستور خدا را زير پا گذاشته باشند. دقيقاً به همين دليل اگر افرادي مانند  عمر وعاص يا ابوسفيان و حتي سعد ابن عباده پس از پيامبر اکرم خليفه مي شدند مي توانستيم به نيت آنها مشکوک شويم ولي در مورد حضرت عمر رضي الله عنه و حضرت ابوبکر رضي الله عنه و به خصوص حضرت ابوبکر رضي الله عنه، نکتة سوئي وجود ندارد نه در زمان قبل از خلافتش و نه در زمان بعد از خلافتش.
-  شيعه معتقد است كه پيامبر اكرم در صبح روز رحلت خود (دوشنبه) وارد مسجد شدند و ابوبكر را كنار زدند و خودشان به جاي او امامت جماعت را عهده دار شدند (روايات در زمينه پيشنمازي ابوبكر، مختلف و گوناگون است) و ما مي دانيم كه ابوبكر در همان روز رحلت نبي‌اكرم به خلافت انتخاب شد. در ابتداي اين بحث، جريان دقيق و كامل واقعه سقيفه بني‌ساعده را مطالعه نموديد چرا هيچ كس از افراد مخالف حاضر در سقيفه به اتفاقي كه صبح همين روز (يا روز قبل) اتفاق افتاده اشاره اي نمي كند و نمي گويد پيامبر اكرم تو را (ابوبكر) حتي براي پيشنمازي كنار زد و قبول نداشت چطور تو مي خواهي خليفه شوي؟ و به جاي اين سخن، همگي با او بيعت كردند؟ آيا اين نشان دهنده آن نيست كه او در ايام بيماري نبي اكرم واقعا امام جماعت بوده است؟ به هر حال باز اين سئوال مطرح است كه چرا در آن ايام بيماري، حضرت علي (ع) پيشنماز و امام جماعت نبودند؟ اگر به عقيده شما ايشان خليفه منصوب از جانب خدا بوده و 120 هزار نفر در غدير من جمله مردم مدينه با ايشان قبلاً بيعت كرده بودند لااقل براي آماده كردن زمينه لازم بود ايشان در ايام بيماري نبي اكرم و در آخرين روزهاي حيات پيامبر امام جماعت مسجد باشند پس چرا در هيچ كجاي تاريخ  چنين اشاره اي وجود ندارد‌؟ ضمناً  در برخي از منابع تاريخي حضرت عمر در جريان سقيفه به امام جماعت بودن ابوبكر در ايام بيماري پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم اشاره مي كند. و همين موضوع را دال بر خلافت مي گيرد.
-  شيعه (طبق برخي روايات) معتقد است پيامبر اكرم صلی الله عليه وسلم در غدير خم مدت حدود 3 ساعت سخنراني كردند زيرا موضوع بسيار مهم و حياتي بود. ولي تنها چيزي كه از مجموع اين سخنراني 3 ساعته وجود دارد يك جمله من كنت مولاه فهذا علي مولاه است و حتي يك جمله درباره شئون حكومتي و سياسي و اهميت خلافت و جانشيني پيامبر اكرم و لزوم پيروي و اطاعت از اين جانشين و... در اين خطبه طولاني به چشم نمي خورد!(در حد تواتر و در منابع قديمي فريقين)
- از غدير خم تا رحلت نبي اكرم چيزي حدود 70 روز فاصله است چرا به زعم شيعه در اين مدت و به خصوص در مدينه، پيامبر اكرم خطبه اي نخواندند و سفارش مجدد به پيروي از علي نكردند؟ مگر ابوبكر فرداي سقيفه مجددا با مردم مدينه بيعت نكرد پس چرا نه تنها با علي در فرصت مناسب در طول اين 70 روز تجديد بيعتي نشد بلكه حتي اشاره اي از سوي نبي اكرم به اين مساله نشد؟ حتي در آخرين روزي كه نبي اكرم آخرين خطبه خود را خوانده و سه درهم بدهي را داده و آن پيرمردي كه تقاضاي قصاص مي كند و بعد روي بدن پيامبرصلی الله عليه وسلم مي افتد و آنرا  بوسيد و... چرا به جاي چنين كارهاي كم اهميتي به چنان مساله به قول شيعه مهم نپرداخته و حتي اشاره اي كوچك به خلافت علي و لزوم تبعيت از او نكردند؟
- به عقيده شيعه در قرآن آيه اي وجود دارد مبني بر دوستي با خاندان پيامبر در عوض اجر رسالت نبي اکرم. آيه‌اي نيز در مورد دور بودن ناپاکي ها از خاندان پيامبرصلی الله عليه وسلم، وجود دارد. پس وقتي دوست داشتن خاندان پيامبرصلی الله عليه وسلم در قرآن به صراحت بيان شده بنابر طريق اولي چرا موضوع خلافت در خاندان پيامبر اكرم به صراحت، ذکر نشده است؟ که موضوعي بسيار مهمتر از دوست داشتن آنها يا دور بودن آنها از ناپاكيهاست! (يعني  آيه تطهير)
-  بسياري از سخنان و اشعار و نامه هاي حضرت علي(ع) غير مستقيم مويد اين نكته است که پيامبر اکرم جانشيني براي خود تعيين نفرمودند. حضرت علي در يکي از نامه هاي خود خطاب به فرماندار استاني مي گويد:  ان هذ الاماره امانه و من جعل فيها خيانه فعليها لعنه الله الي يوم القيامه: همانا اين امارت امانت است و هر کس در آن خيانت کند لعنت خدا بر اوست تا روز قيامت. ولي ملاک شيعه جز اين است: هر کسي به جز خاندان پيامبر به امارت برسد خود به خود خيانتكار است و خيانت کرده است! ايشان در جايي ديگر مي‌فرمايند: حتي فکرش را نمي‌کردم سراغ غير من براي خلافت بروند در حاليکه اگر موضوع غدير خم خلافت بوده بايد مي‌فرمودند: من حتي فکر نمي‌کردم آنها بيعت شکني کنند. معدودي از انصار نيز در سقيفه مي‌گفتند: لا نبايع الا عليا: ما جز با علي با کس ديگري بيعت نمي کنيم. در حاليکه بايد مي‌گفتند‌: ما بيعت خود را با علي نمي‌شکنيم. ابوسفيان نيز به علي مي گويد: دستت را بده تا با تو بيعت کنم در حاليکه بايد مي گفت: دستت را بده تا با تو تجديد بيعت کنم. و صدها تناقض از اين دست كه قرينه هايي قوي بر اين نكته است كه در غدير خم بيعتي صورت نگرفته است.
-  اگر به قول محقق شيعه پيامبر اکرم در آن گرماي سوزان غدير مردم را براي تعيين خليفه نگه داشت بسيار به جا بلکه لازم و واجب بود پيامبر اکرم، ضمن معرفي حضرت علي به عنوان خليفه و جانشين، تکليف نوع حکومت پس از حضرت علي را نيز براي مردم مشخص و تعيين مي‌فرمودند تا آنها به قول شما دچار اختلاف و درگيري نشوند. زيرا حضرت علي با وحي در ارتباط نبوده و چه بسا مردم، پس از رحلت پيامبر اكرم، سخن ايشان را درباره خلافت امام بعدي قبول نمي کرد. مثلا جا داشت پيامبر اکرمصلی الله عليه وسلم مي‌فرمودند که خلافت تا ابد به صورت موروثي در خاندان بني‌هاشم است. براستي تعيين ماهيت و شيوه حکمراني در اسلام، مهمتر بوده يا تعيين مصداق؟ و چرا پيامبر اکرم به جاي تبيين اصل موضوع فقط به معرفي اجمالي مصداق (آن هم با كلمه اي در 27 معني متفاوت) بسنده کردند؟
-  چرا پيامبر اکرم پس از معرفي حضرت علي(ع) نمي گويند اين اعلامي از طرف خدا بوده (تا مردم بهتر قبول کنند) و آية مورد نظر شما را نيز تلاوت کنند. البته صرف اشاره به يکي دو حديث آحاد از کتاب بحارالانوار نمي تواند چاره گشا باشد زيرا حديث غديرخم به قول شما توسط 110 نفر از صحابه نقل شده پس موضوع آيه که سخن و تاييد خداست و مهمتر از سخن پيامبرصلی الله عليه وسلم است آيا نبايد لااقل توسط 20 نفر از همين صحابه روايت شده باشد؟
-  در آيه ابلاغ آمده: خدا تو را از مردم نگاه مي دارد. ولي پيامبرصلی الله عليه وسلم که مي‌دانسته اند روزهاي آخر عمر شان است پس چرا بايد از چيزي بترسند (ضمن اينکه شما عقيده داريد پيامبر اکرم علم غيب داشته اند و تمام وقايع آينده را مي دانسته اند و...)
-  چگونه است كه واقعه غدير و جملات پيامبر (من كنت مولاه...) توسط 110 نفر از اصحاب روايت شده ولي شان نزول آيه كه مهمتر بوده (زيرا كلام و تاييد خداست)  فقط توسط ابوسعيد خدري روايت شده (و يك روايت از ابوهريره) كه نام ابو‌هارون عبدي نيز در بين بيشتر سلسله روات،قرار دارد. (اين شخص از نظر علماي علم رجال اعتباري ندارد) شان نزولهايي هم وجود دارد كه به ابن عباس ختم مي شود كه جا دارد خواننده عزيز در صورت تمايل پيرامون سلسله روات آن تحقيقي شخصي انجام دهد.
-  همين نكته كه روايت خطبه غدير توسط 110 نفر از اصحاب نقل شده و به صورت مكرر حضرت عمر و سايرين به آن اشاره كرده اند نشان دهنده اين است كه در غدير خم خلافتي صورت نگرفته است زيرا چرا بايد اين افراد به خيانت و بيعت شكني خود اشاره كنند؟ و چه كسي اجازه اين اشاره را به آنها داده است؟
-  براي بيعت حضرت علي با 120 هزار نفر، حد اقل بايد 5 شبانه روز آن افراد در آن گرماي شديد (به قول شما) متوقف مي شدند چرا چنين موضوع مهمتري توسط 110 نفر از اصحاب روايت نشده است؟
-  يكي ديگر از ايرادات شيعه به  خلفاء اول و دوم آن است كه مي‌گويند اگر پيامبر اكرم، جانشين تعيين نكرد پس چرا ابوبكر جانشين تعيين كرد و اگر ابوبكر چنين كرد چرا عمر كار را به شوري واگذاشت؟ البته من چون شيعه متعصبي نيستم در ادامه سئوال برادران شيعه ادامه مي دهم و چرا علي براي خودش جانشين تعيين نكرد‌؟ آن هم با آن اوضاع آشفته زمان شهادت ايشان؟ و هنگاميكه در بستر شهادت بود در رابطه با خلافت امام حسن (ع) به كوفيان، فرمودند "نه به شما امر مي‌كنم و نه نهي، خود دانيد!" پاسخ شيعه دقيقا در همين ايرادي كه مي‌گيرد نهفته است. چنانچه روش جانشيني پيامبر اكرم توسط ايشان يا در قرآن بيان شده بود با اينهمه شيوه و روش متفاوت روبرو نبوديم و همين روشهاي متفاوت در انتخاب خليفه بهترين دليل بر اين مدعاست كه نبي اكرم اين موضوع را به سكوت برگزار كرده بودند. (كه البته در جاي خود به علت بسيار عميق و زيباي آن اشاره خواهيم كرد)
-   سياق قرآن که يک كتاب تبليغي است بر اين قرار گرفته که موضوعات در آن تکرار شوند (به خصوص موضوعات مهم) و توضيح و تفسير و تبيين شوند. توضيح يک معني واحد در قالب تمثيلات و کلمات مختلف. ضمن تعيين مجازات براي منکرين.
-پيامبر اكرم در نامه اي كه به سران كشورهاي اطراف نوشته و آنها را به اسلام دعوت نمودند با اينكه سالهاي آخر عمر شان بود به اين موضوع مهم يعني اينكه جانشين ايشان چه كسي مي باشد اشاره اي نكردند (زيرا شما امامت را امتداد نبوت مي دانيد و مهمترين اصلي كه دين فقط با آن تكميل مي شود و... پس چرا پيامبرصلی الله عليه وسلم در اين نامه ها به اين موضوع مهم به زعم شما اشاره اي نفرموده اند؟ ولي به نبوت خود و وجود خداي واحد اشاره داشته اند!)
-  چنانچه 1400 سال پيش،  برخي از شيعيان رافضي و يا غالي در گوشه و کنار ايران و عراق،  طرفداراني براي نظريه حكومت الهي  خود پيدا نمي‌کردند حکومت شاهنشاهي در ايران به محض ورود اسلام براي هميشه ريشه کن شده بود و دموكراسي در همان بدو ورود اسلام در ايران جامه عمل به خود مي پوشاند. ولي متاسفانه شيعه با تفکر حکومت موروثي و الهي که در سر داشت و جايگاه راي اکثريت  و نقش مشورتي مردم در انتخاب حاکم را نديده گرفت باعث قوام و دوام 1400 ساله حکومت شاهان در ايران و تبديل آن پس از 14 قرن به ولايت مطلقه فقيه شد كه به مراتب بدتر از حكومت شاهنشاهي است زيرا به زعم خود پشتوانه خداوندي را نيز يدك مي كشد و مسلم است كه كسي از ترس آتش جهنم اعتراض كه سهل است،‌ جرات هيچگونه انتقادي هم به خود نمي دهد.
-  80 سند متواتر از حضرت علي وجود دارد كه در آن ايشان، براي خلفاي قبلي طلب آمرزش كرده اند. 80 سند متواتر نيز وجود دارد كه فرموده اند اگر كسي را نزد من آورديد كه مرا بر عمر و ابوبكر برتري داده من او را حد مفتري مي زنم!!! آيا چنين سخناني در مورد غاصبين خلافت و كساني كه آيات قرآن را زير پا گذاشتند صحيح است.


علت مخالفت حضرت علي با واقعه سقيفه:
مسلماً اين نكته، مهمترين و اولين سئوالي است كه به ذهن شما خطور مي كند. براستي براي من جاي تعجب است كه چگونه دست تقدير باعث شد  70 روز قبل در غدير خم چنان اتفاقي بيفتد و سپس  حضرت علي به خاطر حضور در مراسم تدفين پيامبر، در سقيفه حاضر نشده و پس از آن، مخالفت و انتقاد ايشان از شيوه انتخابات (نه اصل انتخابات) تا همه اين موارد دست به دست هم بدهد و علماي شيعي در طي قرون بعدي بتوانند سناريوي خود را بر پايه اين جريانات، جفت و جور كنند!  اين دو جرياني كه در واقع، هيچ ارتباطي با يكديگر نداشته و از زبان حضرت علي و اطرافيان ايشان و ساير اصحاب پيامبرصلی الله عليه وسلم در هيچ تاريخ معتبري از وجود رابطه بين اين دو موضوع، صحبت و حتي اشاره اي بعمل نيامده است. (يعني ارتباط بين واقعه غدير و سپس انتخاب ابوبكر و مخالفت حضرت علي با شيوه انتخابات نه اصل انتخابات يا فرد منتخب)  اكنون در پاسخ اين سئوال، بهتر است به جاي تحليل از روي تعصبات فرقه اي و شرايط فعلي از زبان حضرت علي (ع) علت اين مخالفت و انتقاد را جويا شويم:
حضرت علي در تمامي اشعار و سخنان و خطبه ها و اشارات و نامه ها در خصوص  موضوع خلافت مي‌فرمايند: چون ما به پيامبر اکرم،نزديک تر بوديم سزاوار نبود بدون مشورت با ما دست به انتخاب خليفه بزنند و ما را نديده بگيرند. و اين موضوع بدون حتي يك استثناء همين گونه از جانب ايشان، نقل شده است!
نكته مهم ديگر اين كه حضرت علي، منتقد يا حداكثر مخالف اين طرز راي گيري و انتخاب حاكم و خليفه بدون مشورت با بني هاشم و نزديكان پيامبر بودند ولي پس از پاره اي گفتگوها و اطمينان از اينكه راه پيامبرصلی الله عليه وسلم به دست حضرت ابوبكر و حضرت عمر ادامه خواهد يافت با كمال ميل و اراده با حضرت ابوبكر و پس از آن با حضرت عمر  دست بيعت مي دهند.و پس از آن مرتب، طرف مشورت قرار گرفته و در كنار آنها بوده اند. گو اينكه هيچگونه سخن يا مخالفتي از ايشان با خلافت حضرت عمر در ايام خلافت حضرت عمر، در تاريخ ثبت نشده است.

نتيجه گيري و جمع بندي 
با بررسي دلايل دو طرف (سني و شيعه) به نتايج زير مي رسيم:
-  دست شيعه از يک سو پر است و از يکسو خالي! در داشتن مدارك معتبر، جهت نشان دادن فضايل حضرت علي‌(ع) بسيار پر است ولي او  نمي تواند از اين دلايل به نتيجه اي كه در ذهن خودش دارد برسد يعني: وجود نص (فرمان الهي) بر خلافت حضرت علي (ع). به عبارتي ديگر از مفاد هيچ يک از احاديث شيعه، خلافت حضرت علي استنباط نمي شود و حتي يکي دو مورد معدودي نيز که در آن کلمه خليفه وجود دارد پيامبر اکرم به آيه اي از قرآن کريم  (حتي در غدير خم) و اينکه اين موضوع، فرمان خداوند است اشاره اي نداشته و يا فرموده اند خليفه في اهلي (يعني جانشين من در خاندانم) و حد اکثر مي‌توان اينگونه برداشت کرد که خلافت حضرت علي، نظر شخصي و ميل باطني نبي اكرم بوده و فرماني الهي در کار نبوده است.(گر چه به احتمال فراوان وجود کلمه خليفه يا جعلي است يا راويان اين روايات ضعيفند و يا مقصود پيامبر از کلمه خليفه، جانشيني در قبيله بني هاشم بوده مانند ابوطالب که رياست بني هاشم را عهده دار بود و...) يا اينكه اين جانشيني مانند هنگام جنگ تبوك، جانشيني حضرت علي بر خانواده پيامبر اكرم بوده است.
به هر حال، حلقه واسطي كه مدارك محكم شيعه را به يك نتيجه قاطع(خلافت بلافصل پس از پيامبر) برساند وجود ندارد. زيرا چنانچه در مطالب بالا ديديم: تمامي سخنان و وقايع تاريخي مورد اتفاق بين شيعه و سني بر زيان اعتقادات شيعه است. بر خلاف سني‌ها كه مي توانند به خوبي مشروعيت انتخاب خلفاء را برحسب شرايط و وقايع تاريخي اثبات كنند. به بياني ديگر مدارك شيعه در  زمينه هاي ايده‌آليستي قوي است و استدلال برادران سني در زمينه‌هاي رئاليستي.
-  در صحت واقعه غدير هيچگونه شكي وجود ندارد ولي در اينكه منظور پيامبرصلی الله عليه وسلم از معرفي حضرت علي (ع) نصب و جانشيني ايشان به خلافت باشد هيچگونه سرنخ قاطع و حتي غيرمستقيمي به چشم نمي خورد. به خصوص اينکه شيعه مي گويد هر کجا آيات قرآن نياز به تفسير و توضيح داشته باشد بايد تفسير آنرا از نبي اکرم سئوال کنيم ولي تعجب اينجاست که پيامبر اکرم در توضيح آيه ابلاغ،  از کلمه مولي با 27 معني متفاوت استفاده  مي‌کنند و موضوع همچنان لاينحل و محتاج به تفسير باقي مي ماند! پس مسلماً موضوع خلافت در کار نبوده و آيه قرآني نيز در اين زمينه نازل نشده است. [121] زيرا بنا به قول شيعه موضوع بسيار مهم بوده است. (حتي شيعه امامت را بالاتر از نبوت مي داند و اينها همه تناقض در تناقض است)
-اگر كسي ذره اي انصاف داشته باشد شك نمي كند كه با توجه به اوضاع درهم و خطرناك سقيفه و خطر حمله راهزنان به مدينه و سرپيچي و ارتداد قبايل و... انتخاب حضرت ابوبكر به قول حضرت عمر، امري عجولانه (فلته) و حادثه محيط بوده است و نه از روي نقشه قبلي يا به نيت كنار گذاشتن حضرت علي(ع) از صحنه حكومت. زيرا حتي يك روايت يا حديث مبني بر تاييد ادعاي شيعه  (غصب خلافت) وجود ندارد  و با كمال تاسف بايد گفت: علماء و نويسندگان و وعاظ و مداحان، دانسته يا ندانسته با برخي رفتارهاي كودكانة خود، مذهب شيعه را تبديل به فرقه كرده‌اند.
-  وجود يا عدم وجود نص بر خلافت حضرت علي (ع)، ذره اي بر فضايل والاي انساني اين شخصيت والا، كم يا اضافه نمي كند. آري: اين خلافت است كه از وجود او زينت گرفت.
-اعتراض حضرت علي (ع) در اين زمينه بر شيوة انتخابات در سقيفه بوده و نه بر اصل انتخابات. آن هم به خاطر عدم حضور ايشان در سقيفه. (گر چه به احتمال فراوان حتي در صورت حضور ايشان در سقيفه باز هم ابوبكر خليفه مي شد) در انتها سخنانم را با يک دليل بسيار محکم و قوي از زبان حضرت علي (ع) به پايان مي‌رسانم:
طبق متون مورد تاييد شيعه و سني وقتي حضرت علي (ع) پس از واقعة سقيفه بني‌ساعده كه منجر به انتخاب حضرت ابوبكر(رضي الله عنه)  شد سئوال مي كنند كه قريش و مهاجرين با چه دليلي بر انصار پيروز شدند؟ مردم، پاسخ مي دهند با حديث الائمه من القريش (امامان از قريشند)  حضرت پاسخ مي‌دهند: " چرا مهاجرين نتوانستند جواب قانع كننده به انصار بدهند و بگويند: مگر انصار فراموش كردند كه پيغمبر صلی الله عليه وسلم به دفعات زياد مهاجرين را خطاب كرده و مي‌فرمود: انصار را عزيز بداريد و از بدان آنها درگذريد. اين فرمايش پيامبرصلی الله عليه وسلم دليل اين است كه انصار را به مهاجرين سپرده است. و اگر آنها شايسته خلافت بودند مورد وصيت قرار نمي گرفتند بلكه پيامبر مهاجرين را به آنها توصيه مي فرمود "[122]
 طبق استدلال حضرت علي (ع) آيا متوجه نمي شويم كه فردي از خاندان پيامبرصلی الله عليه وسلم در زمان حيات آن حضرت و از جانب ايشان، به عنوان خليفه و جانشين معرفي نشده بوده، براي اينكه در روايات و احاديث بيشماري مي‌خوانيم كه پيامبر اكرم، مرتب و به دفعات مختلف،  سفارش خاندان خود را به عموم مردم مي‌كرده است، و هيچكس هم از ايشان سئوال نمي كند اگر جانشين شما از خاندان شماست (‌آن هم بنا به تاكيد خداوند و آن هم فرد شجاع و قدرتمندي چون علي)ديگر نيازي به اين‌همه نگراني و سفارش نيست‌.‌[123]  يعني دقيقا با همين استدلال علي ادعاي شيعيان در خصوص خلافت منصوص حضرت علي رد مي شود. نمونه ديگر:
مسلم بن حجاج روايتي در صحيح خود از پيامبر گرامي آورده كه فرموده اند: اي مردم من بشري هستم كه نزديك است فرستاده خدا به سراغم بيايد و من به او پاسخ دهم من در ميان شما دو يادگار گرانبها به جاي مي‌گذارم يكي از آنها كتاب خداست كه نور و هدايت را در بر دارد به كتاب خدا تمسك نماييد. آنگاه پيامبر مردم را به قرآن ترغيب نمود و چنين افزود: و اهل بيت من شما را به اهل بيتم سفارش مي كنم. شما را به اهل بيتم سفارش مي كنم. شما را به اهل بيتم سفارش مي‌كنم‌.[124] به احتمال فراوان اين سخنان پس از واقعه غدير بيان شده است[125] چرا (طبق استدلال حضرت علي)  يك نفر از ميان جمع از پيامبر اكرم سئوال نمي كند: حضرت علي (ع) خليفه و حاكم و جانشين پس از شماست و نيازي به اينهمه سفارش نيست!!! مردم كه مانند پيامبر علم غيب نداشته اند كه بگوييد پيامبر مي دانسته پس از او نسبت به خاندانش بي‌احترامي مي شود تا در اين مورد سئوالي نكنند.


-توضيحي كوتاه پيرامون كلمة مولي
-اگر عنوان مولي از سوي خدا و رسولش، معناي خليفه و امير را مي داده، و عنواني بوده الهي، چرا در ايام حكومت حضرت علي (ع) به ايشان نمي‌گفته اند: مولي المومنين؟!!!
-علامه اميني با تمام تلاشش نتوانسته مولي از صيغه مفعل را اولي در صيغه افعل تعريف و ثابت كند. البته نكته قابل بحث در توجيه ايشان آن است كه گفته اند بيشتر لغويون عرب، معني مولي را اولي‌بالتصرف دانسته اند ولي سئوال ما اينجاست 1- اولي بالتصرف در چه؟ 2- اين در صورتي است كه كلمة مولي، به تنهايي آورده شود ولي وقتي در داخل جمله قرار مي گيرد يكي از معاني 27گانة خود را پيدا مي كند وگرنه داشتن 27 معني براي اين كلمه چه فايده اي دارد؟ براي پي بردن معناي مولي بايد شرايط را ببينيم كه سپاه يمن با حضرت علي درگيري پيدا مي كند و پيامبرصلی الله عليه وسلم براي رفع كدورت مي فرمايد هر كه را من يار و دوست اويم علي را نيز بايد دوست و ياور خود بداند.  در ادامه نيز مي فرمايند خدايا دوست بدار هر كه او را دوست دارد و دشمن باش با دشمن او. پس صحبت از دوستي و دشمني است نه رياست و حكومت! دستي هم كه داده شده (بايعوا) مصافحه و دست دوستي و آشتي كنان بوده و نه بيعت خلافت. براي فهم بهتر فارسي زبانان، مثالي ميزنم: شما اگر بگوييد شير يعني چه؟ شايد بيشتر مردم يا لغويون ايراني بگويند يعني شير خوراكي ولي اگر گفتي شير بيشه مي گويند منظور تو شير درنده است. ولي اگر گفتي: شير بيشة پيكار، آنگاه همه مي‌فهمند منظور تو يك نفر انسان شجاع است. شايد مولي به تنهايي معنايي اولي بالتصرف را داشته باشد(كه در اين نكته هم حرف و حديث زياد است) ولي با توجه به شرايط آن زمان و كلمات بعدي نبي اكرم متوجه مي شويم كه منظور نبي اكرم از مولي معناي دوست و يار و ياور بوده است زيرا بنا به اعتراف تمامي عرب زبانان، پيامبر اكرم، فصيح‌ترين، فرد عرب بوده و در زبان عربي هيچ پادشاه و خليفه و حاكمي قبل يا بعد از پيامبر اسلام، براي معرفي جانشين خود از كلمة مولي استفاده نكرده است. بلكه كلمات زيادي مانند: اولي الامر – ولي امر – خليفه – والي –  امير و... در ادبيات عرب براي بيان اين منظور به قول شيعه بسيار مهم وجود دارد. (به نظر من، نزديكترين معناي مولي در فارسي كلمة سرور و آقا مي شود)
-   عجيب است كه در قرآن كريم نيز، اين كلمه چندين بار به كار رفته كه هميشه به معناي يار و ياور و دوست و همنشين بوده و هيچ كجا به معناي خليفه و جانشين نيامده است!
-   احاديث فراواني در متون شيعه و بعضا سني وجود دارد دال بر ولايت خاندان نبي اكرم. بايد دقت كنيد كه ولايت به فتح   َ  واو يعني دوست داشتن و به كسر واو يعني خلافت و حكومت و سرپرستي. هيچيك از مسلمين اعم از سني و شيعه مخالف دوست داشتن و حب خاندان نبي‌اكرم نيستند و اين بدعت و اشتباه بزرگي است كه ولايت را با كسر واو و به معناي خلفات بگيريم پس، اگر هم برخي از اين احاديث صحت داشته باشند ولايت در آنها به معناي حب است و لا غير.

 
توضيحي مختصر، پيرامون كلمه بيعت:
بيعت در فرهنگ اعراب بر چند نوع بوده است: بيعت حرب و بيعت زنان و بيعت خريد و فروش و بيعت امان و بيعت خلافت و... در برخي كتب اهل سنت آمده كه مردم پس از سخنان نبي اكرم با علي بيعت كردند ولي هيچكدام نگفته اند بيعت خلافت. ريشة مشكل به همان نگاه هميشگي شيعه بر مي گردد كه به وقايع به صورت منفك و گزينشي نگاه مي كند ما اگر كمي به عقب بر گرديم خواهيم ديد چند روز قبل، حضرت علي با سپاه يمن و خالد ابن وليد و... بر سر غنايم درگيري لفظي و حتي فيزيكي داشته اند. اين عده با ايشان قهر مي كنند و دشمن مي شوند و در مجمع حج، بازار شايعه داغ مي شود. به مرور تا غدير خم اين شايعات و دشمني ها به اوج خود مي‌رسد و پيامبرصلی الله عليه وسلم پس از اقامه نماز ظهر و سخنراني و تكرار موضوعاتي كه در عرفه و چند روز قبل گفته بودند براي پايان دادن به اين شايعات و دشمني ها مي فرمايند: هركس مرا دوست دارد بايد علي را هم دوست داشته باشد خدايا دوست داشته باش هر كه او را دوست دارد و دشمن باش هر كه او را دشمن دارد. و پس از آن، مردمي كه با علي قهر كرده بودند يا دلخوري بين آنها با علي بوده با او مصافحه مي كنند و دست مي‌دهند (بيعت) و آشتي مي كنند.

 توضيحي مختصر پيرامون آيات ابلاغ
 [يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ] {المائدة:67}   [اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ] {المائدة:3}
1-  مانند ساير آيات مورد استناد شيعه، اين نيمه آيات (زيرا اينها قسمتي از يك آيه هستند) را نيز نبايد در كل آيه و همچنين با آيات قبل و بعد تفسير كرد. در صورتيكه آيات قبلي دارد احكام فقهي اسلام و برتري آنها را بر قواعد مسيحي و يهودي بيان مي كند.
2-  آيات قرآن بنا بر اجماع علماي سني و شيعه موقوفي هستند يعني نه تنها در آنها تحريفي صورت نگرفته بلكه حتي مكان و جاي هر آيه را پيامبر اكرم تعيين نموده اند. (البته براي به خاطر سپردن ولي كتابت و جمع آوري كلي و همه جانبه در زمان خلفاء انجام گرفته است) پس چرا ايشان ابتدا آيه اكمال را در اول سوره مائده قرار داده و آنگاه در اواسط سوره آن هم  در ميانه يك آيه آية ابلاغ را تعيين كرده اند؟
3-  آن دسته از روايات متواتري كه شان نزول آية ابلاغ را در غدير خم مي داند  به دو نفر(ابوسعيد خدري و ابن عباس) ختم مي شود پس خبر، واحد است و حجيت ندارد.
4-   چرا ابوسعيد خدري پس از شورش عليه حضرت عثمان، تا مدتي با حضرت علي بيعت نمي كند؟ (تاريخ طبري)
5-  در ميان اكثر سلسله روات اين حديث، نام ابوهارون عبدي (عماره ابن جوين، با مذهب تشيع) وجود دارد. كه علماي علم رجال سني و برخي از علماي  علم رجال شيعه او را تضعيف كرده اند. (ذهبي در الميزان و امام احمد و سليمان او را ضعيف و دروغگو و شيعه متروك دانسته اند) به هر حال وجود نام او بين سلسله روات اين احاديث اندكي جاي تامل دارد. جالب است بدانيم برخي ديگر از احاديث مورد دستاويز شيعه نيز از طريق همين شخص، نقل شده است.
6-  احاديث ديگري وجود دارد كه به حضرت علي و حضرت عمر ابن خطاب و معاويه مي رسد كه گفته اند آية اكمال در عرفه و چند روز قبل از واقعه غدير نازل شده است. (البته شيعه براي فرار از اين تناقض مي گويد اين آيه دو بار نازل شده! يك بار در عرفه و يكبار در غدير خم! قضاوت با شعور خوانندگان)
7-  با اينهمه تهديد اگر آيه مربوط به غدير است چرا پيامبرصلی الله عليه وسلم در ابلاغ ما انزل من ربك (نعوذ بالله) دچار ترس و سستي و تقيه شده و موضوع به اين مهمي را هم تاخير انداخته و هم با كلمه‌اي (مولي) بيان كرده اند كه داراي 27 معني متفاوت است  كه هيچكدام معني خليفه و امير و جانشين را نمي دهد؟
8-  حديث واحدي از ابن عباس وجود دارد كه مي گويد اين آيه هنگام اعلام خداوند به دعوت علني اسلام (پس از سه سال دعوت مخفي ) نازل شده هر چند اين روايت واحد است ولي كاملا با مفاد آيه همخواني دارد زيرا:
-  خدا در اين آيه مي فرمايد: ما تو را از شر مردم حفظ مي كنيم در صورتيكه در غدير خم پيامبر اكرم دهها هزار نفر طرفدار از جان گذشته داشته چرا بايد از كسي بترسند. ولي در ابتداي دعوت در مكه آشكار كردن دعوت و رد خدايان و باطل دانشتسن عقايد آباء و اجدادي انها واقعاً جاي ترس هم داشته. تمامي آزارها و شكنجه ها نيز با اين دعوت علني شروع مي شود.
-  در انتهاي آيه خدا مي فرمايد: همانا خدا گروه كافران را هدايت نمي كند. نه تنها در غدير خم بلكه در آن لحظه در هيچ كجاي عربستان كافري وجود نداشته است. در صورتيكه در ابتداي دعوت همه اعراب كافر بوده اند. اگر هم مي گوييد عدم پذيرش ولايت علي كفر است اين مصادره به مطلوب است زيرا هنوز شما نتوانسته ايد اصل قضيه را ثابت كنيد تا بخواهيد از آن نتيجه گيري كنيد.
-  خدا مي گويد: اي پيامبر برسان آنچه بر تو نازل شده. يعني تمام آنچه در اين سه سال به تو گفتيم را به مردم، ابلاغ كن. شما بايد به ما بگوييد آنچه مورد نظر شماست در كجاي قرآن وجود دارد كه پيامبر بايد آنرا ابلاغ كند (بلغ ما انزل اليك من ربك: برسان آنچه از خدا بر تو نازل شده است)
-  البته روايات متواتر ديگري وجود دارد كه مي گويد اين آيه در جريان يكي از جنگها نازل شده ولي چندان با شرايط موضوع وفق نمي كند. هرچند اكثر براردان اهل سنت اين روايات را در خصوص شان نزول اين آيه قبول دارند ولي از نقطه نظر تاريخي اين آيه به نظر من با آن خبر واحد ابن عباس بيشتر جور در مي آيد. والله اعلم. نكته بسيار مهمي كه من دوست دارم بدانم روحانيون چه توجيهي براي آن مي تراشند اين است كه اگر اين آيه در غدير خم و در جمع 70 يا 120 هزار نفر از مسلمانان نازل شده است چرا در انتهاي آيه آمده: [إِنَّ اللهَ لَا يَهْدِي القَوْمَ الكَافِرِينَ] {المائدة:67}: خداوند گروه كافران را هدايت نمي كند؟ مگر در آن لحظه و در آن جمع و حتي در كل عربسستان، ديگر كافري وجود داشته است؟

سخني مختصر پيرامون آيه انذار و آيه ولايت:
 آيه انذار:
 [وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ] {الشعراء:214}
در سال سوم بعثت خداوند به پيامبر دستور علني كردن رسالت را مي دهد با اين خطاب: [وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ]:  و خويشاوندان نزديكت را انذار كن. شيعه طبق يك خبر واحد معتقد است پيامبرصلی الله عليه وسلم در اين روز خليفه و جانشين خود را (يعني حضرت علي 13 ساله) را نيز معرفي نمود ولي:
-خدا به پيامبر فرموده: ابلاغ رسالت كن و نه اعلام خلافت. نام حادثه نيز يوم الانذار است و نه يوم تعيين خليفه!
-   چگونه در همين اولين روز، هنوز پدري ثابت نشده پيامبر ناگهان بخواهند حكومت بر اعراب را در خاندان بني هاشم موروثي كنند و همه هم قبول كنند؟
-   در تاريخ طبري در كنار همين خبر، خبر ديگري نيز از حضرت علي وجود دارد كه فرموده اند پيامبر در اين روز مرا به عنوان وصي (كسي كه ارث مي برد و وصايت مي شود) معرفي كرد و اشاره اي به خلافت بر كل قبايل عرب نمي كنند . به احتمال فراوان اگر هم كلمة خليفه در سخن پيامبرصلی الله عليه وسلم بوده منظور خليفه في اهلي (يعني جانشين در خاندانم بوده است مانند جنگ تبوك و سرپرستي خاندان پيامبر توسط حضرت علي در مدينه)
-   چرا در ليله المبيت كه 40 نفر از كفار، شمشير كشيده به خانه پيامبرصلی الله عليه وسلم مي‌ريزند و جانشين جوان ايشان (يعني حضرت علي) را مي بينند ايشان را به قتل نمي رسانند؟ اگر مي دانسته اند علي در سال سوم بعثت، جانشين پيامبر است؟
-   بزرگترين شائبه و اتهامي كه از سوي سران كفر، مانند ابولهب و ابوجهل بر نبي اكرم وارد مي شد (پس از علني كردن ابلاغ) اين بوده كه او مي‌خواهد رياست مكه و قريش را به دست بگيرد آيا امكان دارد پيامبرصلی الله عليه وسلم با چنين سخني مهر تاييد بر تفكرات آنها زده باشند؟



آيه ولايت:
 [إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ] {المائدة:55}  سرپرست و رهبر شما تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‌اند و نماز را برپا مي دارند و زكوت مي دهند در حاليكه راكعند. 
شيعه معقتد است حضرت علي در حال ركوع در نماز انگشتري كه ارزش آن خراج يكسال يمن بوده است را به گدايي مي دهد و اين آيه نازل مي شود كه يعني علي خليفه است. ولي:
-   حتي در صورت قبول اين شان نزول، خلافت بلافصل علي از آيه استنباط نمي شود. زيرا در آيات قبلي آمده كه با يهود و نصاري و منافقين دوستي نكنيد و در اينجا فرموده دوست و ياور شما فقط خداوند و رسولش و مومنان هستند. حتي در آيات بعدي نيز سخن از همين موضوع است.
-   گداپروري در سيره بزرگان نبوده آن هم اعطاي اين مبلغ كلان! براحتي مي شده انگشتري به اين قيمت را فروخت و بين فقرا تقسيم كرد.
-چگونه در يك زمان واحد دو نفر ولي (پيامبر و علي) بر امت اسلامي تعيين شده است.
-   تاخير در پرداخت زكوه واجب گناه است و بعيد است حضرت علي در اينكار تاخير كرده باشند اگر هم زكوه مستحب بوده كه نيازي نبوده اركان نماز را به خاطر آن به هم ريخت.
-   شما مي گوييد در حال نماز تير از پاي حضرت علي بيرون كشيدند و ايشان متوجه نشدند چگونه در حال نماز، متوجه درخواست گدا شدند؟
-آيا در آن واحد امكان دارد دو ولي و حاكم بر مسلمين حكومت كنند؟ (نبي اكرم و حضرت علي؟)
-   كلمه الذين يعني كساني كه و جمع است. چگونه فقط در خصوص حضرت علي نازل شده (شما عنكم در آيه تطهير را مذكر  مي دانيد يعني منظور زنان پيامبر نيستند ولي در اينجا مي گوييد الذين استثناء است و براي تكريم فرد. خوب عنكم هم در آنجا استثناء است!)
-   در بسيار از آيات قران كريم، صلوه همراه زكوه و حتي كلمه راكعون و ركوع آمده است كه منظور خشوع و خضوع بوده نه اين كه كسي بايد در حال ركوع زكوه بدهد!
-به همين دليل حتي يك روايت هم در تاريخ وجود ندارد كه نبي اكرم صلی الله عليه وسلم در حال ركوع زكوه داده باشند براستي چرا ايشان به اين آيه عمل نكرده و در حال نماز زكوه نداده اند!!!
-   از امام محمد باقر (ع) سئوال مي كنند آيا منظور خداوند در اين آيه از الذين آمنوا  حضرت علي بوده؟ ايشان مي فرمايند حضرت علي نيز داخل در شمول مومنين است.
-   چرا حضرت علي در خطبه ها يا نامه هايي كه بين ايشان و مخالفين رد و بدل مي شود به اين آيه مهم كه در تاييد خلافت ايشان بوده است اشاره‌اي نمي كنند. (و همچنين ياران ايشان در جنگها و مخاصمات به اين آيه اشاره اي نمي كنند)
-اين روايت يا شان نزول از دو طريق نقل شده پس خبر واحد است.
-در بين سلسله روات اين روايت اين نامها وجود دارد: ايوب ابن سويد و عتبه ابن ابي حكيم و غالب بن عبيدا الله: ايوب را امام احمد و ابن معين و غيره ضعيف مي دانند و نجاري در تفسيرش گفته: يتكلمون فيه و عتبه را ابن معين و احمد سست دانسته اند (ولي ابن حبان او را در ثقات ذكر كرده) غالب ابن عبيداله نيز منكر الحديث متروك بوده است.
-   از سوي ديگر، روايات متواتر و صحيح السندي وجود دارد كه شان نزول اين آيه را در خصوص عباده ابن صامت مي داند (كه داستان داوري او و شهادتش و اينكه پيامبر به دست خودشان، قبر او را حفر كردند و... در نزد شيعه بسيار معروف است)
در انتها اميدوارم  برادران هموطن من از مباحث اين قسمت خشمگين نشوند زيرا همان علي که پيشواي من و تمام برادران اهل سنت است (در كنار بقية اصحاب بزرگوار نبي‌اكرم) فرموده است: حق  را بگو هر چند تلخ باشد. پس من با استمداد از الطاف بي نهايت الهی اين قسمت را با اين حديث به پايان مي رسانم:
سخن حق را بپذير حتي اگر از دشمنت باشد و باطل را رها کن حتي اگر از دوستت باشد.
گر چه من هيچگونه تلخي در اين مباحث نمي بينم و اگر هم چيزي تلخ باشد به مذاق انسانهاي دگم و متعصب و کج فهم است و کساني که تنها راه باز ماندن دکانشان، طرح همين مسائل تفرقه برانگيز بوده و هست. [126] براستي مگر نبي اكرم ـ نعوذبالله ـ پادشاه بودند كه بايد براي خود، جانشين تعيين كنند؟
در اينجا الزم مي دانم پيرامون كلمه اي كه شيعه زياد آنرا به كار مي برد توضيحي بسيار مختصر دهم: به نظر من اعتقاد به ولايت داراي سه بعد است كه مرحلة اول آن بسيار خوب و پسنديده و مرحله دوم آن ظلم و مرحلة سوم آن شرك و موجب خلود جاويدان در آتش جهنم مي شود:
1-  اعتقاد به ولاء (با فتح واو) و موه و مولي بودن نزديكان پيامبر به خصوص فرزندان حضرت علي و دوست داشتن آنها و طبق مرام و روش آنها عمل كردن. اين بسيار امر خوب و پسنديده اي است و در اين زمينه نيز هيچ اختلافي بين شيعه و سني وجود ندارد. (البته به عنوان مثال شما بايد احاديث منتسب به امامان را با سلسله روات صحيح و منطبق با قرآن براي اهل سنت ثابت كنيد)
2-  اعتقاد به ولايت با كسر واو و اعتقاد به وجود نص و فرمان الهي از سوي خدا در خلافت بلافصل حضرت علي. اين چون دروغ است و آن هم دروغي كه به ذات اقدس الهي بسته اند و منشاء لعن و نفرين به اصحاب، پس ظلم است (و من اظلم ممن افتري علي الله كذبا – قرآن كريم)
3-  اعتقاد به ولايت تكويني و اينكه ائمه صفات الهي دارند (مانند خدا همه جا حاضر و ناظرند و صداي همه را مي شنوند در حيات و ممات و هيچگونه امكانو احتمال خطايي در مورد آنها متصور نيست و )و داستانهاي آنچناني و... اينها همگي شرك محض و از نوع شرك جلي و آشكار بوده و معتقد آن مستقيماً وارد دوزخ مي شود بي هيچ شكي.


حديث منزلت
خلاصه حديث انت به منزله هارون كه پيامبر صلی الله عليه وسلم  در جريان جنگ تبوك به حضرت علي فرمودند از تاريخ طبري:
منافقان در هر سه جنگ مهم: احد و بدر و تبوك، پيامبرصلی الله عليه وسلم را ترك مي كنند حضرت عمر و حضرت ابوبكر در هر سه اين جنگها حضور داشته اند. (توبه 82 و 83) سال نهم هجرت جنگ تبوك: ابن اسحاق (شيعي) گويد پيمبر، علي ابن ابي‌طالب را به سرپرستي خانوادة خود در مدينه به جاي گذاشت و گفت با آنها بماند و سباع ابن عرفطه غفاري را در مدينه جانشين خويش كرد (وقتي موضوعي را ابن اسحاق و طبري متفقاً بگويند نمي شود آنرا انكار كرد) و منافقان شايعه انداختند كه علي ابن ابي طالب را به جاي گذاشت از آنرو كه همراهي وي را خوش نداشت و چون منافقان اين سخن بگفتند علي سلاح برگرفت و بيرون شد و در جرف به پيامبر رسيد و گفت: اي پيمبر خدا منافقان پنداشته اند كه مرا به جاي گذاشتي (شايعه پردازي عليه حضرت علي را مقايسه كنيد با شايعه سازي در آخرين حج كه منجر به توقف در غدير و بيان جمله من كنت مولاه شد)  از اين رو كه همراهي مرا خوش نداشتي. گفت: دروغ گفته اند ترا براي كارهاي اينجا واگذاشتم برگرد و مراقب خانة خويش و خانة من باش مگر خوش نداري كه براي من چنان باشي كه هارون براي موسي بود جز اينكه از پي من پيمبري نيست. علي سوي مدينه بازگشت. ص 1236 تاريخ طبري
نبي اكرم فرموده اند: اختلاف امتي رحمه: اختلاف امت من ماية رحمت است. ما در هيچ كجاي تاريخ سراغ نداريم كه حتي بين نزديكترين و صميمي ترين دوستها و دوستيها هيچگونه اختلافي پيش نيامده و هميشه همه با هم اتفاق نظر داشته باشند (البته در مدينه فاضله و در اوهام و خيالات ايده آليستي شيعه بايد اينچنين باشد) حتي در يك خانواده نيز بعضاً اختلاف شديد بين اعضاي آن پيش مي آيد در مجالس قانونگذاري و... نيز شاهد چنين مواردي بوده ايم. هر چند در جريان سقيفه حضرت علي به ابن عباس مي گويد: اني اكره عن اختلاف: من از اختلاف كراهت دارم. پس چرا بايد اين اختلاف سليقه را دشمني ايشان با خلفاء و وسيله اي براي كوبيدن و تكفير صحابه و به كرسي نشاندن عقائد فرقه اي و اغراض سياسي خود كنيم. آري هر جا اختلافي نباشد سكون و سكوت فرا مي رسد و همه چيز مي گندد و از بين مي رود. البته انتقاد سازنده و با نيت پاك.
ربنا اصلح لنا ان اخطانا او نسينا

------------------------------------------------
زیرنویسها:
[1] شايد اين هم يکي از سنن الهي است که مردم آينده هميشه در تحليل وقايع گذشته دچار کج فکري و سوء تفاهم و اشتباه مي شوند .
[2]  قبل از ورود به اين بحث بايد متذكر اين نكته شوم كه براي رعايت احترام اشخاص مورد علاقه شيعه و سني ، اينجانب نام تمامي اين افراد را با واژة حضرت و با احترام ياد مي كنم زيرا قوياً معتقدم همين بي احترامي ها كه باب شد باعث شده  غربي ها در روزنامه هاي خود به پيامبر اسلام توهين كنند .
[3] منشاء اختلافات حقوقي و فقهي بين شيعه و سني ، اين سخن حضرت علي (ع) بود كه در انتخابات شورا به عبدالرحمن بن عوف گفت : نه ولي در حد توانم . که صد البته منظور ايشان چيزي نيست که در نظر شيعه است . 
[4] حضرت عمر رضي الله عنه از واقعه سقيفه به عنوان فلته ياد مي كند يعني امري عجولانه و شتابزده، نويسندگان شيعه اين كلمه يا حادثه را كودتاي سياسي مي داند يا دسيسه اي براي محروميت حضرت علي (ع) از خلافت . با مطالعه همه جانبه و به دور از تعصب ، گفته حضرت عمر رضي الله عنه - با توجه به شرايط سقيفه -  قابل قبول تر است
[5] جالب است كه بدانيم اشاره به واقعه غدير توسط حضرت علي ( و حتي افراد مخالف مانند عمر و عاص  ) پس از اين دوره صورت مي‌گيرد و تا هنگم شهادت حضرت عمر  ، هيچ اشاره اي به اين واقعه در هيچ سند تاريخي وجود ندارد . اولين اشاره در شوراي انتخاب خليفه است که حضرت علي (ع) قصد دارد مقام والا و عنايت خاص  پيامبر به خودش را به آنها يادآوري کنند و نه  موضوع خلافت را .
[6] كه در بين آنها با نامهايي مانند : عمار ياسر ، حذيفه ، ابوعبيده الجراح ، زيد بن ثابت ، سالم مولي ابي حذيفه  نيز برخورد مي كنيم .
[7] بيش از يكصد آيه در تمجيد و تعريف از اصحاب پيامبر در قرآن كريم وجود دارد !!!
[8] اصحاب نبي اکرم وقت وضو آب وضوي دست ايشان را به تبرک مي ربودند !
[9] دقت کنيد ايشان يکي دو بار به واقعه غدير اشاره کرده اند ولي به بيعت شکني نه ! و منظور ايشان از اشاره به غدير ، توجه نبي اکرم و سفارش ايشان به دوستي علي بوده و نه خلافت منصوص . در ادامه اين موضوع به خوبي تشريح مي شود .
[10] البته بسيار كم اتفاق مي افتد كه فقط يك پاسخ منفي يا مثبت براي سئوالي وجود داشته باشد كه اين مورد يكي از آن موارد است. شايد يكي از دلايل وجود اختلاف شديد و لا ينحل ماندن پاسخ پس از 14 قرن ، همين نكته باشد .
[11] البته در ادامه بحثي تحت عنوان دنياي فازي خواهيم داشته و طي آن ثابت مي كنيم كه پاسخ قاطع مثبت و يا منفي در مورد پديده هاي مختلف واقعي   به ميزان بسيار كمي صادق بوده و در بيشتر موارد پاسخها بين اين دو حالت قرار دارند .( مانند : لا جبر و لا تفويض بل الامر بين الامرين ) و شايد براي همين در روز قيامت جهت سنجش اعمال ، ميزان نهاده مي شود و عده كمي  كه يكپارچه بودند بدون حساب به دوزخ و عده كمي  كه يكپارچه خوبند بدون حساب به بهشت مي روند . گرچه از ديدگاه برخي نويسندگان ما شخصيتهاي تاريخي يا ديوكامل بوده اند و يا فرشته كامل!
[12] حتي حضرت عمر رضي الله عنه نيز با واقع بيني و صراحت لهجه خاص هميشگي خودش ، مي گويد اين امر فلته بود يعني كاري عجولانه ولي خدا ما را از شر آن حفظ كرد‌.
[13] شيعه معتقد است اكثريت با ابوبكر بيعت نكرده و بيعت اقليت نيز با اجبار و اكراه بوده است . سئوال اينجاست: پس ابوبكر چگونه توانست به خوبي از پس آن همه مشكلات پس از خلافت بر آيد . علم غيب داشت يا قواي آسماني به او كمك مي كردند ؟!!! يا اين از لياقت ذاتي خود او بود ؟ هر پاسخي بدهيد به ضرر شيعه تمام مي شود !
[14] جالب است كه قياس در مذهب تشيع جايگاه چنداني ندارد .
[15]  استاد گرانقدر شيعه ايراني حيدرعلي قلمداران در كتاب شاهراه اتحاد تمامي اين احاديث را نقد و رد كرده است . البته متاسفانه مانند دهها جلد از كتاب ديكگر علماي ايراني اجازه چاپ به آنها نداده و حتي نويسنده آن را ترور كردند !
[16] البته اينجانب ، تحقيقي در اين خصوص ، انجام داده و متوجه شده ام که به طور يقين روز غدير روز 29 اسفندماه بوده است .
[17] لازم به ذکر است که پيامبر اکرم در غدير خم خطبه اي طولاني ايراد مي فرمايند و در طول خطبه هيچ صحبتي از خلافت نبوده و در انتهاي خطبه آن جمله معروف را در باره حضرت علي بيان مي کنند .
[18] البته زماني كه كميت اين اشعار را مي سرايد سالها از واقعه غدير گذشته بوده و سوء تفاهم خلافت منصوص حضرت علي جاي خودش را در بين جامعه باز كرده بوده است . علاوه بر اينكه علائق شديد مذهبي و سياسي كميت نسبت به تشيع رانبايد فراموش كنيم.
[19] جملات داخل پرانتز از نويسنده تحقيق حاضر است . 
[20] سقيفه سايه بان باغي در مدينه بوده است متعلق به خاندان بني ساعده
[21] لا نبايع الا عليا : ما بيعت نمي كنيم مگر با علي ( ولي حتي يك نفر اشاره اي به غدير نمي كند و نمي گويد ما بيعت خود با علي را نمي شكنيم!!!)
[22] منظور در خانه عايشه است نه خانه فاطمه و از آنجا كه دري وجود نداشته شايد منظور از قفل كردند جلوگيري از ورود افراد متفرقه به داخل اتاق بوده است . والله اعلم
[23] اين سخنان ، دقيقا همان سخناني است که در نامه هاي حضرت علي به معاويه در نهج البلاغه به عنوان دليلي بر  صحت انتخاب حضرت علي به خلافت  ، مشاهده مي کنيم .
[24] تشيع در مسير تاريخ ص 65 تا 67 - اين نتيجه گيري يک استاد دانشگاه شيعه مذهب بدون تعصب است . توجه کنيد که نه کودتايي در کار بوده و نه غصب خلافتي و نه دسيسه چيني عليه خاندان پيامبر اکرم (ص) بلكه فقط  و فقط موضوع ، حادثه محيط  بوده است .
[25] چون در آن زمان راه هاي مواصلاتي يا هلي كوپتر و همچنين تلگراف يا بي سيم وجود نداشته كه به او خبر بدهند احتمال حضور ابوبكر در همان لحظه وفات پيامبر از سنح به مدينه بسيار بعيد است.پس او در سنح نبوده ، وجود او در سپاه اسامه نيز بعيد است زيرا اين سئوال پيش مي آيد كه در آن 13 روز بيماري پيامبر اكرم چه كسي امام جماعت بوده است ؟ زيرا در كتب تاريخي به جز ابوبكر نام شخص ديگري در مقام امام جماعت وجود ندارد . پس به احتمال فراوان ، قولي كه مي گويد : ابوبكر در ايام بيماري پيامبر ، امام جماعت بوده و در مدينه حضور داشته به صحت نزديكتر است . با اينهمه‌: ‌الله اعلم .
[26] در صورتيكه واقعه غدير را قبول كنيم ولي منظور از سخنان پيامبر را خلافت بلافصل حضرت علي ندانيم يعني اعتقاد به اينكه منظور پيامبر تعيين جانشين نبوده است . هيچيك سئوالات اين مبحث پيش نمي آيد .
[27] تفسير نوين محمد تقي شريعتي ص 20 و مقدمه المباني ص 58
[28] دکتر محمد جواد مشکور (شيعه و استاد دانشگاه تهران) در کتاب تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلامي تا قرن چهارم  انتشارات اشراقي تهران خ جمهوري اسلامي  چاپ سوم 1362 ص 13 مي نويسد : مطلبي که بر ما مجهول است آن است که چرا در اجتماع سقيفه کسي از مهاجر و انصار سخني از حديث غدير با وجود مسلميت آن به ميان نياورده است . اگر طرفداران علي به آن حديث ذکري مي کردند سرنوشت اسلام طور ديگري مي شد !
[29] البته در برخي متون تاريخي از قول حضرت علي و ديگران به اين حادثه اشاره شده است ولي اين اشاره :1-  جهت تعيين برتري و مقام والاي  آن حضرت بوده ( در برابر معاويه و . . . ) 2- فقط از زمان شورايي كه منجر به انتخاب عثمان شد اين واقعه نقل شده و حتي يك نفر در جريان سقيفه تا زمان انتخاب عثمان به اين واقعه اشاره نكرده است .( يا لااقل اينجانب موفق به يافتن آن نشدم ) . به هر حال در اصل واقعه شكي نيست ولي با توجه به قرائن و شواهد بي شمار موجود ، به احتمال قريب به يقين برداشت شيعه از اين واقعه اشتباه است .
[30] البته به زودي ثابت مي كنيم كه بسياري از اين موارد مانند نزول عذاب و اشعار حسان و . . . ساخته و پرداخته ذهن مورخان در سده هاي بعدي است.
[31] البته در جاي خود به اين موضوع اشاره مي كنيم كه بيعت شكني در عرب مربوط به دهه هاي بعدي بوده و در ابتدا اعراب به هيچ وجه بيعت خود را نمي شكستند . و اين موضوع حتي بنا به گفته حضرت علي (ع) يكي از معدود صفات پسنديده اعراب جاهلي بوده است . و اگر هم مردم بيعت خود را با عثمان شكستند ظلم و ستم واليان او بوده و دلايل متعدد اين بيعت شكني ( كه توسط عده كمي هم صورت گرفته ) در تاريخ ثبت است .
[32] من كمال احترام را براي شخصيت ايشان قائلم ولي معتقدم در اين زمينه راه بر خطا رفته اند .
[33] البته همه اينها بازي با كلمات و بازي با تاريخ است پيامبر اكرم طبق تمام متون معتبر روز دوشنبه وفات كرده و روز چهارشنبه يعني سه روز بعد دفن شده و تمام مردم مدينه بر ايشان نماز خوانده و ابوعبيده الجراح ( كه در سقيفه نقش مهمي را در خلافت حضرت ابوبكر ايفا كرده قبر پيامبر را حفر مي كند و . .)
[34] البته در مورد فردي که اعتراض کرد و از آسمان سنگي به سر او فرود آمد و متعاقب آن سوره سال سائل بعذاب واقع نازل شد با عرض شرمندگي بايد بگويم : اين سوره مکي است !
[35] البته اگر چنين اغراقي صحت داشته باشد كه در اين زمينه جاي حرف و نقل بسيار زياد است . مردم مدينه به محمد يتيم فقير رانده شده از شهر و قبيله خالصانه ايمان مي آورند و تا آخرين لحظه و درتمامي شرايط دشوار در كنار او مي مانند  ( كه آنهمه آيات  و روايات در ستايش ايشان نازل مي شود) در حاليكه قبل از آن هيچ آيه اي از سوي خدا و هيچ حديثي از هيچ پيامبري در تاييد حضرت محمد نشنيده بودند ولي ناگهان در سقيفه همين افراد هزاران حديث و آيه در حق علي را شنيده و بدون هيچ دليلي اولين سنگ مخالفت را در آنجا بنا مي گذارند؟ !!!! آيا تحليلهاي شيعه ، تاريخ را تبديل به طنزي مسخره نكرده است ؟
[36] تفاسير مختلفي از اين ماجرا را در اين كتابها مي توان يافت : بلاذري ،1،صص585 / يعقوبي ،2ص126/ طبري ،1،ص1818/ عقد ،4،صص259 در تمامي اين ماجراها سخنان تندي بين طرفين درگير ماجرا رد و بدل شده ولي در هيچكدام اشاره اي به واقعه غدير كه 2ماه قبل اتفاق افتاده و يا آيه قرآن نشده است !!!
[37] البته به زودي اثبات مي كنيم كه چنين اتفاقي اصولا روي نداده است .
[38] البته به زودي ثابت مي كنيم داستان فدك و دهها داستان ديگر مانند آن در طول تاريخ شاخ و برگ داده شده و موضوع از اصل چيز ديگري بوده است.
[39] دکتر شريعتي در کتاب استحمار اين نکته را به خوبي تشريح مي کند که علت اصلي پيروزي سپاه اسلام در زمان خلافت حضرت عمر رضي الله عنه ، هوشياري مردم و نظارت دقيق آنها در امور حکومتي بوده است .
[40] بنا به اعتراف تمام مورخين اولين نوشته هاي مکتوب متعلق به 2 قرن پس از هجرت است ( دکتر شهيدي )
[41] - نوشتن احاديث در زمان پيامبر (ص) به شکل خیلی محدود بود ولی وضع و ساختن احاديث دروغين بعدها بوجود آمد.
[42] تشيع در مسير تاريخ . دكتر سيدحسين محمد جعفري . دفتر نشر فرهنگ اسلامي . ص 85 و طبري ، 1، ص 2769
[43] طبري ،1،صص2770
[44] مجددا متذكر مي شويم استناد به كتب جعلي مانند كتاب سليم ابن قيس كه حتي علماي شيعه نيز آنرا رد كرده اند در اينجا بي فايده است .
[45] حضرت عمر رضي الله عنه و ابوبكر از كم اهيت ترين تيره هاي قريش بوده كه قبايل آنها هيچگاه در منازعات سياسي نقشي نداشته اند .
[46] پيامبر اكرم مرتب سفارش اهل بيت خود را به مردم مي كرده اند ولي سفارش به نيكي و دوست داشتن اهل بيت با لزوم تبعيت و پيروي و خلافت يك نفر شخص معين ، بسيار متفاوت است . و من بسيار متاسفم كه بايد در جاي جاي اين كتاب به جاي پرداختن به بحثهاي علمي و آكادميك خودم را درگير مشاجرات كلامي و اصول سفسطه اي روحانيون كنم . عيبي ندارد بگذار هيچ جاي بهانه اي باقي نماند .
[47] برخي مي گويند مردم كوفه هم بيعت شكستند و مردم كوفه را ( كه ثلث آنها ايراني و بقيه از طوايف ناهمگون عرب بودند )  با مردم مدينه و 50 سال بعد را با 50 سال قبل و عراق را با حجاز و يزيد را با ابوبكر و . . . مقايسه مي كنند .
[48] منظور بيعت با ابوبكر است كه   بدون نص قرآن و خدا و فرمان پيامبر هم بوده است . چه برسد بيعتي كه طبق فرمان خدا و سفارش پيامبر بوده و تمام قبايل هم در آن حضور داشته اند .
[49] در مورد اينكه جرا مردم بيعت خود را با عثمان شكستند يا چرا كوفيان، پيمان شكن شدند در صفحات بعدي به تفصيل سخن مي گوييم .
[50] نهج البلاغه خطبه 73
[51] به بيان ديگر : در بني هاشم فقط نبوت است و نمي تواند خلافت هم باشد .
[52] با عنايت به اين موضوع كه حضرت علي در سقيفه حضور نداشته اند .كه نيازي به جعل حديث در آن لحظه باشد .
[53] مي بينيد ايده آليست چگونه سر از توهمات ماليخوليايي رومانتيسيسم در مي آورد .
[54] تشيع در مسير تاريخ . دكتر سيدحسين محمد جعفري . دفتر نشر فرهنگ اسلامي . ص 85 و طبري ، 1، ص 2769
[55] كه اين خود جاي تعجب دارد . زيرا اين افراد طرفدار حضرت علي (ع) بودند و در آن لحظه كه هر كس براي تاييد نفر مورد نظر خود دليل و شاهد مي آورد چه دليلي محكمتر از واقعه غدير . براي همين انسان شك مي كند كه موضوع غدير چيز ديگري بوده است .
[56] براي درك بهتر اين موضوع و چگونگي پيدايش هسته اوليه گرايشهاي شيعي به كتاب بسيار علمي و گرانقدر تشيع در مسير تاريخ  نوشته دكتر سيدحسين محمد جعفري . انشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي مراجعه كنيد . جالب است كه بدانيد ساير طرفداران حضرت علي نيز مانند سلمان و عمار از فرهنگهايي بوده اند كه اعتقاد به خانداني بودن حكومت داشته اند !
[57] نهج البلاغه ترجمه مرحوم فيض الاسلام
[58] سرنخ جالب و آساني به خوانندگان ايراني مي دهم : بنا بر تحقيق و تاييد تمامي اساتيد تاريخ اولين باري كه اصطلاح اميرالمومنين ساخته و رايج شد در زمان خلافت حضرت عمر ابن خطاب بوده و اولين كسي كه به او چنين خطابي شده نيز حضرت عمر بوده است . ولي در بسياري از احاديث جعل شده توسط غاليان و رافضيان مي خوانيم كه پيامبر به عمر و ابوبكر گفت به حضرت علي به عنوان اميرالمومنين سلام كنند ! و مواردي از اين دست سرنخهاي بسيار خوبي براي درك جعلي بودن احاديث و افسانه هاي شيعه است .
[59] با عنايت به اين كه بيعت شكني كوفيان ( بيعت شكيني هم نه بلكه سستي و كاهلي ) علت داشته ولي بيعت شكني غدير بدون عليت بوده !!!
[60] نهج البلاغه خطبه 3
[61] [وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ] {النمل:16}
[62] نه به آيه تبليغ بلكه به هيچ آيه ديگري نيز اشاره نمي كنند . زيرا شيعه معتقد است 300 آيه قرآن مستقيما به علي اشاره دارد !
[63] توجه كنيد اگر گفته شود كه پاسخ داده شده ولي در تاريخ ثبت نشده . پس چرا پاسخ حضرت فاطمه و هجوم به سوي خانه حضرت علي و . . . در تاريخ ثبت شده است . حتي در كتاب جعلي سليم نيز چنين نكته اي وجود ندارد !!!
[64] مگر اينكه از باب سفسطه بگوييد پيامبر از آينده خبر داشته كه باز اين سئوال مطرح مي شود
[65] صحيح مسلم جزء 7 باب فضايل علي ابن ابي طالب ط مصر ، ص 122 و 123 – شيعه پاسخ مي دهد سيد رضا حسيني نسب ص 179
[66] حتي اگر قبل از غدير هم بيان شده باشد با روايات شيعه كه مي گويد پيامبر اكرم مرتبا در هر موقعي حضرت علي (ع) را به عنوان جانشين خود معرفي مي كرده ، جور در مي آيد .
[67] علي كيست ؟ نوشته فضل الله كمپاني ص 96 جالب است كه همين سخن را مردم مدينه وقتي حضرت علي به همراه حضرت فاطمه شبانه به در خانه آنها مي روند بيان مي كنند : اگر زودتر اين مطالب را گفته بودي با تو بيعت مي كرديم . اين سخنان با عقايد شيعه به نحو عجيبي در تضاد است ؟
[68] به خدا پناه مي برم از اين اراجيفي كه علامكها در كتابكهاي خود براي عوامكها مي نويسند .
[69] به خصوص اگر مانند انصار از سر صدق و اخلاص ايمان آورده و اقوام و نزديكانشان در اين راه شهيد شده باشند .
[70] آن هم از طريق 110 نفر از صحابه
[71] كه ظاهرا تعداد بسيار اندكي آنرا تاييد كرده اند .
[72] مورخين مي گويند مردم از شدت علاقه به پيامبر اين حديث را پذيرفتند .
[73] يعني آية قرآن ( يا ايهالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و . . . ) و بيعت 120 هزار نفر ، كمتر از يك حديث است ؟!!!
[74] به خصوص آن عده معدود از انصار كه خواهان خلافت حضرت علي بودند . و در آن جمع حضور داشتند .
[75] مجسم كنيد نماز نمي خواندند شراب مي خوردند ربا ، قمار ، بت پرستي و . . . .
[76] عجب مرتداني كه توانستند شورش اهل رده را سركوب و دو ابرقدرت آن زمان را به زانو درآورند !!!
[77] البته اگر بيعت روز غدير ، بيعت خلافت و حكومت بوده باشد و نه بيعت دوستي ، گو اينكه انصار در غدير حضور نداشته و در جحفه از پيامبر جدا شده بودند.
[78] و چگونه اسلامي كه فرامين قرآن و پيامبرش به اين سرعت و با اين آساني زير پا گذاشته مي شده توانسته 1400 سال دوام بياورد و ابرقدرتهاي آنز‌مان را به زانو در آورد ؟
[79] كه قبيله مهم قريش در آنجا حضور داشته و مجبور به بيعت و عدم مخالفت مي شده ( چون هميشه اكثر كارشكني ها و دشمني ها توسط قريش انجام گرفته است حتي پس از به خلافت رسيدن حضرت علي) و جنبه قداستي بيشتري هم به قضيه مي داده است .
[80] پاسخ اين پرسش ساده است : مردم مدينه با حضرت علي خصومتي نداشته اند . حضرت علي كسي از آنها را در جنگ نكشته كه بخواهند با او دست بيعت دوستي داده و يا سفارش پيامبر مبني بر لزوم دوستي با او را بشنوند . بلكه اين ساير قبايل حاضر بوده اند كه ممكن بوده از  حضرت علي ، كينه و نفرت داشته باشند. و حتي علت اينكه بيرون  مكه اين بيعت صورت گرفته شايد اين است كه بعدها سوء تفاهم نشود كه حضرت علي فقط در حرم امنيت داشته اند و يا ساير خرافات و ابهامات ديگر .
[81] زيرا قاريان قرآن و حافظان و انصار و مهاجر و خاندان پيامبر و . . . در آنجا بوده اند .
[82] البته شيعه اين اعتقاد را ندارد براي درک بهتر قضيه به تفسير نوين جزء 30 نوشته محمد تقي شريعتي مراجعه کنيد .
[83] نمونه اي از نرم افزار تبديل تاريخ در سايت www.andishe.net موجود است . سايت هواشناسي عربستان : www.pme.qov.sa  البته اگر مشاهده كرديد اين دو سايت ، فيلتر شده است بدانيد كه ريگي به كفش آخوندهاست زيرا اين دو سايت نه مطالب اخلاقي دارد و نه مطالب ديني . البته كلك جديد آن است كه اينگونه سايتها را به سمت سايتي ديگر ، منحرف مي كنند كه بعضا سايتهاي خلاف اخلاق و عفت عمومي است .عجيب است كه حاضرند مردم اخلاقشان فاسد بشود ولي اعتقاداتشان اصلاح نشود !
[84] با عنيات به اين سخن حضرت علي (ع) كه مي فرمايند : حوادث جهان مشابه همند و از روي حوادث گذشته مي توان حوادث آينده را پيش بيني كرد .
[85] منكم : از-  ميان -  خودتان . تفسير ديگر : منتخب توسط خودتان .
[86] در چندين جاي قراننام محمد آمده مثلا فرموده :[مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ] {الفتح:29}  علي الكفار رحماء بينهم چرا در ادامه محمد رسول الله به اين موضوع بسيار مهم كه حتي از مقام نبوت نيز بالاتر است ! اشاره نشده و نگفته : محمد رسول الله و علي ولي الله !!!
[87] بارزترين آن را در جريان مشورت پيامبر براي مبارزه احد مي خوانيم .
[88]  جالب است كه براي مثال : متوكل خليفه عباسي در يكي از نامه هاي مهم خود كه به همه ولايات مي فرستد به اين آيه اشاره مي كند كه اگر اين آيه مربوط به خلافت حضرت علي بود بعيد بود متوكل چنين بهانه اي به دست بني علي  بدهد !
[89] كه نويسنده آن : هم شيعه بوده ، هم به عصر پيامبر نزديك بوده ، وهم‌ عرب و متعلق به همان فرهنگ بوده است .
[90] كه حتي بسيار واجبتر از نماز و روزه و حج و جهاد بوده است .
[91] حتي در سوره كهف ، خداوند سگي كه در پي اصحاب كهف براه افتاده بوده را ذكر مي كند .
[92] و نه اينكه تازه خودش مايه اختلاف شود آنگونه كه شيعه با تفسيري كه روي آيات مي گذارد در پي آن است .
[93] البته براي كساني كه مي فهمند و نه كساني كه خود را به خواب زده اند . . .
[94] از اين سئوال مي گذريم كه حضرت علي چگونه پشت سر غاصب و كافر و ظالم و . . . نماز مي خوانده اند !!!!
[95] نقد و بررسي از دو كتاب تمدن اسلام و عرب نوشته جرجي زيدان و گوستاو لوبون – هادي خاتمي – انتشارات كتابخانه صدر ص 309
[96] آن هم بيعتي كه بر مبناي وحي و توسط پيامبر گرفته شده ؟ اگر گناه تحريف اخلاق در جامعه اسلامي در قرون و نسلهاي بعدي را به گردن حضرت عمر رضي الله عنه و ابوبكر بيندازيم گناه اين بيعت شكني كه فقط 2 ماه بعد صورت گرفته به گردن كيست ؟ حتما ابوجهل !!!
[97] گرچه در اين مورد نيز سني ها خلافت حضرت علي را قبول دارند و حتي 12 امام بعدي را به عنوان افراد متقي و شايسته و عالم قبول كرده اند و فقط شيعه است كه خلافت حضرت عمر رضي الله عنه و ابوبكر را ظالمانه و غاصبانه مي داند.
[98] با توجه به آيات و احاديث بيشماري كه آخرين رسول و فرستاده را حضرت محمد مي داند .
[99] با عنايت به اين نكته بسيار ظريف كه پيامبر فرزند پسر نداشته و حضرت علي (ع) نيز پسر عموي ايشان بوده اند .
[100] از اين مساله مي گذريم كه شيعه معتقد است پيامبر از امور آينده توسط جبرييل خبردار مي شده زيرا در اينصورت جبرييل حتماً به ايشان گفته كه نگران آينده نباشد زيرا با خلافت حضرت عمر رضي الله عنه و ابوبكر ، اسلام تحكيم مي شود و اتفاقي نمي افتد.
[101] البته امامت و عدل از اصول مذهب است و نه از اصول دين . همانطور كه تولي و تبري در زمان صفويه وارد فروع دين شد . من تعجب مي كنم كه بدعت گزار و منحرف كننده اصلي در اسلام كساني ديگرند و دست به سينه ايستادن در نماز يا وضوي سربالايي و يا ممنوعيت صيغه كردن زنان نمي‌تواند انحراف در دين باشد.
[102] ضمن اينكه خداوند در قرآن مي فرمايد ما در اين كتاب از هيچ چيز فروگذار نكرديم و هر چيز را به تفصيل و روشني بيان كرديم و اين كتاب مايه راهنمايي مومنان است . آيا اگر آيات قرآن ، سربسته و موجز و در پرده ابهام و . . . باشد مي تواند روشنگر و مايه هدايت باشد ؟
[103] شايد هم همه راست مي گفته اند ولي پيامبر هر سخني را در موقعيتي بيان كرده ولي آنها با فراموش كردن علت و موقعيت سخن پيامبر فقط به ذكر سخن مي پرداخته اند و هزار و يك دليل ديگر .
[104] نمونه ساده اش اعتقاد عبدالله ابن مسعود به حذف برخي آيات كه چون شاهدي نداشته آن آيات را ثبت نمي كنند !!! در صورتيكه بيشتر علماي طراز اول شيعه و تمام سني ها معتقدند از قرآن حاضر نه يك كلمه كم شده و نه يك كلمه اضافه . در غير اين صورت اينهمه سفارش به پيروي و قرائت قرآن نمي شد .
[105] به جز جنگ تبوك كه ابوبكر علمدار لشكر بوده است .
[106] يكي از آقايان مي گفت حضرت علي بنابر دستور پيامبر اين كارها را انجام داده و بنابر طريق اولي اگر منظور حمايت بوده بايد براي خودشان در برابر اين خطرات ، جلب حمايت مي كردند و نه براي حضرت علي . ولي پيامبر مگر نفرمودند كه اين آخرين حج من است و مرتب به اين موضوع كه بزودي به ديدار خداوند مي روند اشاره نمي كردند . پس نيازي به حمايت و . . . نداشتند برعكس حضرت علي كه جوان بوده و فقير و . . .
[107] در اينجا دوشبهه بچه گانه وارد مي كنند : 1- ((چرا پيامبر براي تامين جاني خودشان بيعت نگرفتند ؟! )) اول پيامبري ايشان به تاييد همه رسيده و در آن سن و موقعيت ايشان نيازي به اينكار نداشتند ضمن اينكه مرتبا اعلام مي كردند به زودي به ديدار خدا خواهند رفت پس از مرگ واهمه اي نداشتند 2- ((حضرت علي به فرمان خدا و پيامبراكرم ،  كفار را مي كشته !))  جالب است ولي اين نكته ساده را اقوام مقتولين درك نمي كرده اند . زيرا اگر اينرا قبول داشتند ديگر نيازي به جنگ و كشت و كشتار نبود .
[108] طبق ضربا المثل ايراني : اول پدريش را ثابت كنيد بعد . . .
[109] در بيشتر كتب تاريخي نام اين شخص به عنوان يهودي كه به ظاهر اسلام آورده و با نيت آشوب و اختلاف در اواخر حكومت عثمان  سخناني گفته (‌مانند : همانطور كه محمد خاتم انبياست علي هم خاتم اوصياست و . . .) و به شهرهاي مختلف سفر  و مردم را به طرفداري حضرت علي دعوت مي‌كرده است . برخي از محققين در عصر حاضر وجود وي را جعلي و ساخته ذهن مورخين مي دانند . در رابطه با او در اين كتابها سخن رفته است : البدايه والنهايه : ابن كثير ج 7 ص 167 / روضه الصفا : ميرخواند ، ط جديد (1379هـ ج 2) ص 721 / دائره المعارف بستاني : بستاني ج 11 ص 506 ط لبنان / تاريخ العربي : پروفسور نيكلسن ص 125/ عقيده الشيعه :دوايت .م. دونلد سن ط عربي ص 85/ الفصل في الملل و النحل : ابن حزم ظاهري اندلسي، ط 1 مصر ج 2 ص 33 و ج 4 ص 138 / شبهاي پيشاور تاليف : سلطان الواعظين شيرازي ط 3ص 171 به بعد
[110] البته در اين زمينه مثالهاي فراواني در تاريخ وجود دارد : اختلاف در شيوه وضو گرفتن . داستان قطام . داستان سايه بان پيامبر در جنگ بدر و . . .
[111] تشيع در مسير تاريخ دكتر سيد حسين محمد جعفري ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ص 40 : اكثر هواداران علي در مخالفت اوليه بر عليه خلافت ابوبكر اصلا از عربستان جنوبي بودند و در دفاع از حقوق علي نقطه نظر كاملا روشن مذهبي داشتند .
[112] به خصوص كه مايه نزاع و تفرقه ميان مسلين نيز باشد .
[113] البته به قول آن عرب : خلافت از علي زينت يافت و اين خلافت نبود كه علي را زينت داد . عجيب است كه شعور يك عرب بدوي 1400 سال قبل بيشتر از برخي انسانهاي درسخوانده و مكتب رفته كنوني است .
[114] اين ابوجعفر طبري همان است كه افسانه قلم و دوات را از قول اسعيد ابن جبير دقيقاً قبل از اين داستان ، گفته است . اگر دروغگو است هر دوي اين داستانها دروغ است و اگر راستگوست داستان فوق نيز راست است . منبع ديگر : روايت 2374 جزء رابع مسند امام احمد ( امام احمد در قبول احاديث بسيار سخت گير بوده است )
[115] البته به غير از كتب موهوم و جعلي مانند كتاب سليم ابن قيس
[116] بر خلاف تصور واهي شيعه حضرت ابوبكر حضرت عمر را منسوب نكرد بلكه اصحاب پس از رحلت او و چون ايشان  حضرت عمر را نامزد اين كار كرده بود با او بيعت كردند و هيچگونه مخالفتي در اين خصوص از هيچكس در تاريخ ثبت نشده است .
[117]  نقش عايشه در تاريخ اسلام سيد مرتضي عسكري 1368 ج 3 ص 181
[118] تاريخ طبري و تاريخ يعقوبي
[119] نهج البلاغه . الخطب 3
[120] دقيقاً به خاطر گير نيفتادن در چنين تناقضاتي است كه متكلمين و محدثين شيعه مجبور شدند تئوري امامت منصوص اثني عشريه و عصمت و محدثه بودن ائمه و . . . را مطرح كنند و به ناچار از دروغي به دروغي ديگر و از اشتباهي به اشتباهي ديگر دچار شوند .
[121] علماي شيعه در اينكه چرا نام حضرت علي به صراحت در قرآن نيامده به يكي دو حديث ( احتمالا جعلي ) از امام صادق و امام باقر اشاره مي‌كنند كه طريقه انجام حج يا وضو يا خواندن نماز نيز در قرآن نيامده و پيامبر گرامي اسلام آنها را براي مردم توضيح دادند ( در طي 23 سال رسالت خود ) خوب سئوال اينجاست : به قول شما پيامبر اكرم 70 روز مانده به رحلت خود در غدير از طرف خداوند مامور به نصب حضرت علي به خلافت شدند . ولي به جاي تفسير و توضيح منظور خداوند ( كه در آيه ابلاغ به هيچ وجه معلوم و مشخص نيست ) از كلمه مولي با 27 معني مختلف استفاده مي كنند كه هيچيك از آنها نيز معني خليفه و امام و جانشين نمي دهد !!! پس اين چگونه تفسير و توضيحي است ؟  پس از آن در طي آن 70 روز نيز حتي يك حديث و روايت در كتب شيعه و سني مبني بر معرفي مجدد حضرت علي و تاكيد بر تبعيت مردم از ايشان از سوي پيامبر اكرم در هيچ كجاي تاريخ ثبت نشده است !!! البته نكتة جالب ديگري نيز در اين زمينه وجود دارد كه همان شيوه نماز و وضو كه شما مي گوييد نيز با اينكه پيامبر اكر م  23   سال هر شبانه روز آنرا انجام مي دادند پس از رحلت ايشان دچار اختلاف شدند !!! ( به عنوان مثال به محض رحلت نبي اكرم در تعداد دفعات تكبير بر ميت بين تمام اصحاب اختلاف شد !‌) گذشته از اينكه اين مثال قياس است و قياس در مذهب شيعه باطل مي باشد و . . .
[122] نهج البلاغه و . . . اكثر متون معتبر تاريخي
[123] مگر اينكه از باب سفسطه بگوييد پيامبر از آينده خبر داشته كه باز اين سئوال مطرح مي شود كه مردم كه علم غيب نداشتند چرا آنها سئوال نمي كنند يا اظهار تعجب !
[124] صحيح مسلم جزء 7 باب فضايل علي ابن ابي طالب ط مصر ، ص 122 و 123 – شيعه پاسخ مي دهد سيد رضا حسيني نسب ص 179
[125] هر چند شيعه انتصاب حضرت علي را در يوم الانذار و در آيه ولايت و . . . نيز مي دانند كه خود اين موضوع رابراي شيعه پيچيده تر مي كند.
[126] من مطمئنم حتي اگر در آينده دوربيني ساخته شود كه بتواند از گذشته فيلمبرداري كند و مطالب مبحث ما را ثابت كند ( گر چه در اين تحقيق ، حتي مطمئن تر از دوربين فيلمبرداري براي شما موضوعات مورد اختلاف را ثابت كرديم ) بازهم عده اي كه انباشته از جهلند و كينه ها و تعصبات  و آموزه هاي ارثي ، آري اين افراد باز هم نمي توانند زير بار حرف حق بروند . در حاليكه روزي يكي از دوستانم حسب اتفاق از من پرسيد : آيا موضوع غدير خلافت بوده ؟ من گفتم نه او پرسيد چرا ؟ و من فقط در جواب او گفتم : براي اينكه مولي معاني مختلفي دارد ولي هيچ كدام از اين معاني معني خليفه ،‌امام ، امير و جانشين نمي دهد . آنگاه در كمال تعجب ديدم آن شخص كه شيعه هم بود ، قبول كرد و گفت : راست مي گويي . ولي اكنون شما تمام اين تحقيق را بده به دست يكي از ابوجهل هاي زمانه . محال است جز خشم و كينه چيزي عايدت شود .
 
به نقل از:
آلفوس (ALFOS): پـاسخ عقلى به دروغهاى تاريخى در  فرهنگ شيعه، جلد اول، علیرضا حسینی

0 نظرات:

ارسال یک نظر