نقش زنان؛ از مادري تا اشتغال!


نقش زنان؛ از مادري تا اشتغال!
سيد احمد هاشمي

بنظر شما آيا اصل بر اين است که زنان بايد در همه عرصه هاي اجتماعي و بخصوص در ميادين اشتغال, دوشادوش مردان حضور فعال داشته باشند؟ يا اصل بر اين است که زنان در خانه بنشينند و نقش مادري و همسري را ايفاء کنند؟از ديدگاه شما کداميک اصل است و کداميک فرع؟ شما هم حتما در اين باره نظري داريد و نظرتان هم محترم است,ولي اگر دانستن اين امر برايتان حائز اهميت است, لطفا اين نظر را هم مطالعه کنيد.
شايد کمتر اتفاق بيفتد دو نفر مبتلا به سرما خوردگي به نزد پزشک حاذقي بروند و داروهاي يکساني را براي آنها تجويز کند, چرا که طبيعت افراد و نوع سرماخوردگي هر شخص با ديگري متفاوت است. حال چه برسد به اينکه  بيماري متفاوت داشته باشند که در اين صورت بعيد است, پزشک حاذق داروهاي يکساني را براي آنان تجويز کند, مگر اينکه قلابي باشد که آن مقوله ي ديگري است.
اين مسئله در جوامع انساني هم صدق مي کند, يعني جوامع انساني هم به تبع آداب ورسوم, سنتها, دين, مذهب, قوانين حاکم بر جامعه و.... نيازهاي گوناگوني دارند که شايد با نيازهاي جوامع ديگر کلاً يا جزءاً متفاوت باشند, بنابر اين آنچه مثلاً در يک جامعه,ضرورت به حساب مي آيد, شايد در جامعه ي ديگر نه تنها ضرورت نباشد, بلکه سبب بروز مشکلاتي ناخواسته در آن جامعه گردد.
بحث بر سر حقوق و آزادي زنان و بويژه مسئله اشتغال زنان در عصر مدرن مي باشد,که سازمانها و جنبشهاي متعددي در سراسر جهان مدافع آن بوده و جنبش فيمينيسم در رأس اين جنبشها قرار دارد.  
فيمينيستها معتقدند بايد بين جنس (sex) و جنسيت (gender) تمايز قائل ‌شد، آنها مي گويند جنس منشأ زيست‌شناختي دارد، امّا رفتار جنسيتي, ساخته‌ي جامعه است. تفاوت جنسيتي، يك نظام وتفسير مردانه است. مثلاً كار  بيرون از منزل كه ويژه‌ي مردان, و بارداري و توليد مثل و مراقبت از كودكان را كه ويژه‌ي زنان است يك نظام جنسيتي مي‌دانند, كه مردها آن‌را ساخته‌اند و بايد اين بينش و نظام از بين برود، لذا آنان خواستار مساوات مطلق و بدون قيد وشرط بين زن و مرد در تمام زمينه ها - حتي در بارداري- هستند (اين خانمها گويا به آفرينش خدا هم اعتراض دارند!وگرنه تفاوت فيزيولوژيکي زن و مرد اگر دليل بر تفاوت وظايف نباشد چه تفسير ديگري مي تواند داشته باشد؟),به عقيده آنان خانواده، يكي از مكان‌‌هاي عمده‌ي سركوب زنان است،و چتري است که در زير آن مرد بر زن اعمال سلطه مي کند , تنها کسي ‌كه از خانواده نفع اصلي مي‌برد، مرد است؛ زيرا  خانواده منشأ اصلي هويت زنان، يعني هويت مادري زنان است كه حقارت و زير دستي را براي آن‌ها به دنبال دارد, پس مفهوم خانواده و مادربودن بايد مجددا تعريف شود.
 از آنجا که خداوند عالم, زن و مرد را براي وظايف ويژه اي آفريده است , لذا هم از لحاظ فيزيولوژيکي و هم از لحاظ رواني و عاطفي و هوشي آنان را متفاوت خلق نموده است, البته تفاوت‌هاي بين زن و مرد به معني برتري ذاتي يكي بر ديگري نيست و هيچگاه نمي‌توان از تفاوت‌هاي فيزيولوژيكي، رواني و ذهني آن دو، حقارت و برتري يكي از ديگري را استنباط نمود, و دقيقاً يكي از اشتباهات فاحش فمينيست‌‌ها همين نكته است كه مي‌خواهند با نفي تفاوت‌هاي طبيعي و زيست شناختي ميان زن و مرد، تساوي و حتي تشابه وظايف و حقوق را اثبات كنند در حالي كه منطقاً، چنين چيزي هيچ‌گاه ممكن نيست.
متأسفانه تعامل غرب با جنس زن در طول تاريخ يا تفريط گرايانه بوده بطوري که در يونان باستان كه تمدن آن هنوز زبانزد است و مبناي تمدن كنوني مغرب زمين دانسته مي‌شود، «شهروندي» و مزاياي آن شامل «رعايا» و «زنان» نمي‌شد. افلاطون، فيلسوف نامدار يونان با آنكه از برابري مردان و زنان حمايت مي‌كرد, امّا خداوند را بسيار سپاس مي‌گفت كه او را مرد آفريده است و نه زن!!( ويل دورانت- تاريخ تمدن) درانگلستان تا اوايل قرن نوزدهم يعني تا سال 1805م شوهر قانوناً حق داشت همسر خود را بفروشد وقانون تنها در نرخ گذاري زن دخالت مي کرد, اروپاي ليبرال، تا 1859، مالكيت زن را مطلقاً، حتي بر اموال خويش نمي‌پذيرفت. زن پس از ازدواج مجبور بود كه دارايي خود را به شوهرش منتقل كند.( ويل دورانت- تاريخ تمدن)و يا هم افراط گرايانه بوده؛ که جنبش فيمينيسم در عصر حاضر بهترين مصداق اين افراط گري است, و متآسفانه در اين گير و دار تنها وتنها زن بوده که قرباني شده است.
 اکنون غرب در حالي براي حقوق و آزادي زنان ما اشک تمساح مي ريزد که خودش همه ي کشورهاي اسلامي را به زندان بزرگي از مردان و زنان مسلمان تبديل کرده است.
در اسلام به هيچ وجه جنسيت دراحقاق حقوق يا انجام تکاليف دخالتي ندارد,و تفاوتهايي که بين زن و مرد در برخي حقوق و وظايف در اسلام مشاهده مي شود بخاطر جنسيت آنان نيست, بلکه بخاطر اعتبارات ديگريست. 
يکي از شعارهايي که امروزه بطور گسترده اي توسط طرفداران حقوق زن تبليغ مي شود, و بعضي زنان ما هم طوطي وار آنرا تقليد مي کنند حق زنان در کار کردن بيرون از منزل است,به عقيده اينان يکي از معيارهاي سنجش سطح آزادي زنان در جوامع مختلف, درصد زنان شاغل آن جامعه است, هر چه اين درصد بالاتر باشد, حقوق زنان آن جامعه  بيشتر رعايت شده است. حال بياييد اين قضيه را از جوانب مختلف مورد بررسي قرار دهيم.
قبل از پرداختن به اين موضوع يادآوري يک نکته لازم ايت که هدف از نگارش اين مقاله صدور حکم تحريم يا بطلان براي اشتغال زنان نيست, بهر حال زن هم بنابه شرايط خاص اجتماعي و اقتصادي , گاهي مجبور به کار کردن است, و گاهي هم جامعه به تخصص وي نياز دارد, که در هر دو صورت(به اعتقاد نگارنده) اسلام از او سلب اختيار نمي کند, بحث بر سر اين است که اشتغال زن به صورت يک اصل و قاعده ي کلي در آيد, و عدم اشتغال زنان مساوي با نقض حقوق زن, و خانه داري و همسر داري نه فقط به عنوان فرع , بلکه به عنوان مانع و مزاحم در اين مسير تلقي گردد.
گفتيم هر جامعه اي شرايط خاص خود را دارد, و اگر راه حلي در فلان جامعه دم مسيحايي براي مردم آن جامعه بوده, دليل نمي شود که در همه ي جوامع همين خاصيت را داشته باشد, حال چه رسد به اينکه آن راه حل براي خود آن جامعه هم کارساز نبوده, ومشکل ساز شده است.ما مدعي نيستيم که زنان در جوامع اسلامي وضعيت ايده آلي دارند, چرا که مدت مديدي است كه جهان اسلام، دچار انحطاط فرهنگي و تمدني گشته، به همين دليل، جهل به تعاليم اسلام، نابساماني اقتصادي، استبداد سياسي و در يك كلام توسعه نيافتگي، از سَر و روي جوامع اسلامي (البته با درجات متفاوت) مي‌بارد و بسيار طبيعي است وقتي كه حقوق کل انسانها  پايمال مي‌گردد، هر دو جنس زن و مرد مورد ظلم و خشونت قرار ‌گيرند. اگر زنان در «خانه» تحقير مي‌شوند، مردان نيز در «كارخانه‌»ها  و ادارات و نهادهاي دولتي مورد تحقير و استثمار قرار مي‌گيرند و البته بايد اذعان نمود كه ظلم و تحقيري كه در حق زنان روا داشته مي‌شود، به مراتب بيشتر از مردان است, ولي راه حل اصلاح اين وضع هم اين نيست که ما از نسخه اي که غربيان براي زنانشان پيچيده اند, استفاده کنيم, چون اولاً: ما شرايط و مشکلات خاص خود راداريم و ثانياً:به اعتراف بسياري از زنان غربي, اين نسخه براي آنان سعادت به همراه نياورده است, ومثلاً اخيراً در غرب بسياري از زنان خواستار اين هستند تا با خانه بازگردند. (نگاه کنيد: http://www.mochamoms.org)
اشتغال زنان در جامعه ما به ظاهر مشکل ساز نيست, ولي اگر به عمق قضيه نگاه کنيم در مي‌يابيم که:
اولاً: شرايط زنان در جامعه ما با شرايط زنان در غرب يکسان نيست, لذا اشتغال براي آنها شايد يک ضرورت باشد, اما براي اغلب زنان ما چنين نيست, بگذاريد مقايسه اي کنيم بين شرايط زنان در غرب و جوامع ما:
شرايط زنان در غرب
شرايط زنان درجوامع اسلامي
1-در غرب شوهر قانونا موظف به دادن نفقه(خرجي) به همسرش نيست, و زوجها غالبا مخارج زندگي را با هم شريک مي شوند
1-در جوامع اسلامي به حکم اسلام مرد موظف به دادن خرجي به همسرش ميباشد, ولو اينکه مرد فقير و زن پولدار باشد.
2-در غرب بنياد خانواده به مفهوم ما, يا وجود ندارد ويا بسيار سست است, و بيشتر زوجها به صورت شريک جنسي يا(sexual partner)با هم زندگي مي کنند.
2-در جوامع اسلامي خانواده هنوز انسجام و همبستگي خود را حفظ نموده, و همچنان بر اساس محکمي استوار است.
3- در غرب دختر و پسر وقتي به سن قانوني(18-19 سالگي) رسيدند,قانوناً از قلمرو خانواده آزادند و فرزند دولت محسوب مي شوند,وبايد به فکر آينده خود باشند. 
3-در جوامع اسلامي چتر پدر و مادر بر سر فرزندان بويژه دختران حتي بعد از ازدواج هم گسترده است, و طرفين نسبت به همديگر احساس تعلق مادي و معنوي مي کنند.

با توجه به مقايسه بالا, در جوامع غربي کار نکردن زن و ماندن او در خانه نه تنها غير منطقي و بيهوده است, بلکه زن بحکم ضرورت (و نه احقاق يک حق) مجبور است براي گردش زندگي روزمره اش کار کند و گرنه حتي شوهرش هم به او رحم نخواهد کرد , در حالي که از ديگاه اسلام, ماندن زن در خانه و پرداختن به خانه داري و همسر داري و بچه داري, نه تنها يک کار بيهوده نيست, بلکه پيامبر اکرم صلي الله عليه وسلم از نيک شوهرداري به عنوان جهاد زن ياد فرموده است: (جهاد المرأة حسن التَبَعُّلِ لزوجها) زيرا زن با نيک شوهرداري کردن و نيک مادري کردن خدمتي به جامعه مي کند که هيچکس قادر نيست جايگزيني براي آن پيدا کند.   
ثانيا:اشتغال زنان چه در جوامع غربي و چه در جوامع اسلامي, غالبا به قيمت کمرنگ شدن مادر بودن و همسر بودن آنها تمام شده و ايندو اصل را تحت الشعاع قرار داده است, و همين مسئله زيانهاي جبران ناپذيري را به جوامع بشري وارد نموده است, توضيحاً عرض کنم که:
وظيفه اصلي زن در اسلام به حکم ويژگيهاي جسماني, رواني و عاطفي اش, شوهرداري و خانه داري و در يک کلام انسان سازي است, به عبارت ساده تر وظيفه زن پرورش نسل است, وجايگاه اصلي اداي اين رسالت حياتي در کانون گرم خانواده است، به همين خاطرعجيب نيست که خداون متعال خطاب به زنان پيامبر مي فرمايد:) وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً [الأحزاب : 33] (يعني: و در خانه‌هايتان‌ بمانيد و مانند زمان‌ جاهليّت‌ گذشته‌ خودنمائي‌ نكنيد و نماز را بر پاي‌ داريد و زكات‌ بدهيد و خدا و پيغمبرش‌ را اطاعت‌ كنيد ‌ جز اين‌ نيست‌ كه‌ خدا خواسته‌ از شما اهل‌ بيت‌ (پيغمبر) پليدي‌ را رفع‌ و دفع‌ كند و شما را كاملاً پاك‌ نمايد. امام ابن کثير در تفسير اين آيه مي فرمايد: (هذه آداب أمر الله تعالى بها نساء النبي صلى الله عليه وسلم ونساء الأمة تبع لهن في ذلك) يعني:اين برخي آداب است که خداوند متعال به زنان پيامبر صلى الله عليه وسلم  دستور داده و بقيه ي زنان امت در اين مسئله تابع آنها هستند.
البته اين بدان معنا نيست که دراسلام زن حق خروج از منزل را ندارد،شهيد سيد قطب در تفسير في ظلال القرآن مي فرمايد:)وليس معنى هذا الأمر ملازمة البيوت فلا يبرحنها إطلاقاً، إنما هي إيماءة لطيفة إلى أن يكون البيت هو الأصل في حياتهن وهو المقر، وما عداه استثناء طارئاً، لا يثقلن فيه ولا يستقررن، إنما هي الحاجة تقضى وبقدرها، والبيت هو مثابة المرأة التي تجد فيها نفسها على حقيقتها كما أرادها الله تعالى( يعني:(معني اين دستور اين نيست که آنان هميشه در خانه بمانند و هرگز بيرون نروند، بلکه آيه اشاره لطيفي دارد به اينکه خانه در زندگي آنها اصل است, و مقر و پايگاه آنان محسوب مي شود، و بيرون رفتن از خانه ، استثناء اضطراري است، که در آنجا نمي مانند،و تنها به اندازه نياز، حاجت خود را در آنجا برآورده مي کنند، خانه پناهگاهي است که زن حقيقت خود را، آنطور که خداوند خواسته است، در آنجا مي يابد.)  و بخاطر همين مهم, اسلام مرد را موظف به دادن خرجي به زن کرده است, تا زن با خيالي آسوده و بدون دغدغه مادي هر چه بهتربتواند نقش خود را ايفا کند.
 شايد کسي بگويد:اين مشکل اکنون با تأسيس شيرخوارگاها و مهد کودکها حل شده و نيازي نيست مادر وقت خود را پاي تر و خشک کردن بچه تلف کند!!کارهايي واجب تر از اين است !!
متأسفانه مشکل از همين جا آب مي خورد, در جامعه ما بسياري از خانمها  تحت تأثير افکار بيگانه, فقط نيمه ي خالي ليوان را ميبينند, ومادر بودن را معادل کهنه شويي,ظرف شويي, آشپزي, جاروکشي و بچه داري قلمداد مي کنند, در حال که اگر نيک بنگريم درخواهيم يافت که نه تنها خانه داري تلف کردن وقت نيست بلکه هيچ کاري مهمتر از اين کار نيست,زيرا نقشي را که يک مادر در خانه ايفا مي کند, هيچکس جز خود آن مادر قادر به ايفاي آن نيست,نه مادر بزرگ نه معلم نه دايه نه زن بابا و نه هيچکس ديگري, اگر خلأ فقدان يک خانم کارمند در يک اداره يا مؤسسه, با هزاران مرد و زن پر ميشود, خلأ فقدان همان خانم بعنوان مادر تنها بوسيله ي خود او پر ميشود و بس.خلأ وجود مادر را نمي توان با دايه  يا ماما يا هر کس ديکري پر کرد چون مادر را جايگزيني نيست.
البته شايد زناني هم باشند که ميتوانند ويا توانسته اند با برنامه ريزي و تدبير, بين ايندو توازن برقرار کنند, ولي اولاً اينکار چيزي شبيه دو هندوانه با يک دست گرفتن است و ثانياً همه قادر به اين کار نيستند.
اثرات منفي  شيوع اين پديده سه قشر را تحت الشعاع قرار مي دهد:
1-کودکان: نياز کودک به مادر تنها منحصر به نيازهاي مادي نيست که بتوان با شير خشک و دايه و ماما آنرا جايگزين نمود, بلکه بسيار فراتر از نياز مادي است, کودک به تمام وجود مادي و معنوي و عاطفي مادر نياز دارد, کودک حتي به نفس کشيدن مادر حساس است,  محروم نمودن کودک از هر کدام از اين نيازها در دراز مدت اثرات منفي جبران ناپذيري را بر روحيه ي او بجا خواهد گذاشت.
2-شوهران:يکي از اهداف مرد براي ازدواج وتشکيل خانواده, آرامش روحي و جسمي است, که اين آرامش غالبا در سايه وجود زن در خانه تأمين مي شود, وقتي مرد در خانه بقول معروف آبش سرد و نانش گرم و جايش نرم باشد, نيازهاي روحي و جسمي زوجين تأمين مي شود, و خانواده استقرار و استحکام پيدا مي کند,  ولي تصور بفرماييد که مرد و زن هر دو خسته از سر کار به خانه آمده اند,هردو خسته و نيازمند کسي که با لبخندي محبت آميز به آنها خوشامد بگويد و خستگي کار را از وجودشان بزدايد, شام و نهار حاضر نيست, اعصاب خرديهاي سر کار هم جاي خود را دارد, آيا چنين زن و شوهري خواهند توانست پاسخگوي نيازهاي جسمي و روحي همديگر باشند؟نياز فرزندان چطور؟ مرد وقتي نيازش در کانون خانواده اشباع نشود, چشمش به بيرون از خانواده معطوف خواهد شد(بويژه اگر پشتوانه ايماني اش ضعيف باشد), و آنوقت است که سروکله ي خيانتهاي زناشويي پيدا مي شود, و بنيان خانواده را سست و سست تر مي کند.
3- جامعه:وقتي ماشيني درست کار نمي کند, حتما بخشي از ماشين از کار افتاده و يا درست کار خود را انجام نمي دهد, جامعه هم همچون ماشين است,که وقتي بخشي از آن رسالت خود را درست انجام ندهد , کل جامعه دچار اختلال خواهد شد. وقتي مادري کار بيرون از منزل را بر مادر بودن و تربيت فرزندان ترجيح مي دهد, و مادر بودن را اولويت دوم يا سوم خود قرار مي دهد, مسلماً کودکي که در چنين شرايطي بزرگ مي شود, و از مهر و محبت مادري و تربيت صحيح  او محروم مي ماند, نهايتا به شکل بچه هاي خياباني ودختران فراري, ويا از باندهاي قاچاق انسان و مواد مخدر و اعمال خلاف سر در مي آورد.(چندي پيش به فيلمي را در باره ي دختران فراري نگاه مي کردم, غالب آنها علت فرار خود را بي مهري و بي اعتنايي پدر و مادر به خاطر مشغوليت عنوان مي کردند, لذا فرارکرده بودند تا دست محبت آميزي را بر سر خود احساس کنند که سر از ناکجا آباد درآورده بودند.)      
البته شايد کسي بگويد اين مشکلات و پي آمدها، خاص زنان شاغل نيست, زناني هم هستند که سال دوازده ماه در خانه اند ولي فرزندان نابابي را به جامعه تحويل داده اند؟!
البته اين سخن کاملا درست است؛ گرچه حضور فيزيکي زن درخانه براي فرزندان لازم است اما کافي نيست, مادر علاوه برحضور فيزيکي بايد حضور عاطفي و احساسي هم داشته باشد, تا بتواند با ايجاد ارتباط عاطفي با فرزندان در حسن تربيت آنها نقش داشته باشد.
فاکتور ديگري که در اين ميان براي مادر لازم است, آشنايي با فن تربيت است, اگر کسي بخواهد وارد عالم آشپزي شود مجبور است دوره ي آشپزي را بگذراند, تا صلاحيت ورود به آن مجال را پيدا کند, ولي متأسفانه در کشور ما و بسيار ي جوامع اسلامي چه بسا دختران و پسراني زندگي مشترک را آغاز مي کنند بدون اينکه کمترين آشنايي با فن زندگي زناشويي و شيوه تربيت فرزندان داشته باشند, در حالي که آشنايي با فوت وفن زناشويي و تربيت فرزندان به مراتب از فوت وفن آشپزي مهمتر است چون يک آشپز اگر به آشپزي وارد نباشد تنها غذا را خراب مي کند اما والدين و بويژه مادر اگر به فن تربيت آشنا نباشند, يک خانواده و در نهايت يک نسل را به تباهي خواهند کشيد.   
 يکي از پي آمدهاي اين وضع نابسامان درصد بالاي آمار طلاق، بالا رفتن سن ازدواج، رويگرداني از ازدواج، و سست شدن بنيان خانواده هاست.
شايد کسي بگويد: زني ساليان سال درس مي خواند تا به مدارج بالاي علمي ميرسد، حال پس از اين همه تلاش و زحمت در خانه بنشيند و خانه داري کند؟ پس اين همه زحمت را براي چه متحمل شده است؟
برا ي اين سؤال چند جواب عرض مي کنم:
 اولاً:همانطور که قبلاً هم عرض کردم منظور اين نيست که هر زني بايد خانه داري کند، و بچه تربيت نمايد، زناني هم هستند که مي توانند بين ايندو را جمع کنند. جان کلام اين است که بدلايلي که قبلا عرض کردم، خانه داري و فرزند داري براي زن اولويت نخست دارد،و ما نبايد ترتيب اولويتها را بهم بزنيم، چرا که عدم رعايت ترتيب اوليتها، منجر به ايجاد خلل در نظام اجتماعي  ما مي گردد.اگر قرار باشد اشتغال زنان باعث فروپاشي خانواده و ضايع شدن فرزندان گردد، قطعاً هيچ آدم عاقلي اولويت را به کار کردن نمي دهد، مگر نه اين است که انسان براي خانواده و فرزندانش، زحمت مي کشد و امرار معاش مي کند؟  اگر قرار باشد اصل خانواده و فرزندان،  فداي فرع کار کردن  شود، ديگر فرع چه ارزشي دارد؟ آيا کار کردن آنقدر مقدس است که به خاطر آن بايد هر چيزي را فدا کرد؟
ثانياً: اين سؤال از آنجا ناشي ميشود که ما تحت تأثير بمباران تبليغاتي، خانه داري و تربيت فرزند را کاري بي ارزش و پيش پا اقتاده تلقي مي کنيم، وبه آن به چشم حقارت نگاه مي کنيم,در حالي که خانه داري و بچه داري نه تنها در اسلام  مورد عنايت و توجه خاص قرار گرفته است بلکه امروزه حتي در بسياري از کشورهاي غربي نظير آلمان و بريتانيا، بخاطر کاهش تدريجي رشد جمعيت، زنان را تشويق به بارداري ميکنند و زن شاغلي که حاضر به بارداري گردد، از دو سال مرخصي با حقوق بهره مند مي گردد، تا کودکي که از ديدگاه آنها سرمايه ملي محسوب مي شود، بتواند در طول اين دوسال از حضور فيزيکي و عاطفي  مادر  استفاده کند، در بريتانيا به اين هم بسنده نکرده اند، بلکه چندي پيش در بي بي سي خواندم که قانوني را به تصويب رسانده اند که به موجب آن نه تنها مادر حق دو سال مرخصي دارد بلکه پدر هم حق دارد از شش ماه مرخصي بهره مند گردد تا بدين طريق هم زوجين را به توليد مثل تشويق نمايند و هم کودک از حضور فيزيکي و عاطفي پدر و مادر بي بهره نماند(اين را مقايسه کنيد با نظام نفقه(خرجي)در اسلام، که چگونه اسلام نياز مادي زن را نه فقط براي دوسال، بلکه براي تمام عمربيمه نموده است ).
ثالثاً:بفرض اينکه يک خانم تحصيلکرده با مدارک بالاي علمي،نخواهد کار کند و يا کاري که شايسته و در خور اوست پيدا نشود، به عقيده اينجانب هر گز زحماتش به هدر نرفته است، زيرا نتيجه اين زحمات نه تنها در فرزندانش بلکه در نوع زندگي اش، شيوه ي شوهرداريش و تأثير بر خويشاوندانش  هويدا خواهد شد، آيا به نظر شما فرزنداني که در زير دست و بال يک مادر تحصيلکرده و با فرهنگ تربيت شوند، مانند فرزنداني هستند که در زير دست مادري بي سواد تربيت شوند؟ قطعاً چنين نيست؛ چرا که يک مادر تصيلکرده با تربيت صحيح فرزندان خود، چند تحصيلکرده ي مثل خود و يا بهتر ازخود را به جامعه تقديم خواهد نمود، و به تعبير قرآن کريم:)كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ( [البقرة : 261]  مانند دانه اي که هفت خوشه ميروياند ودر هر خوشه صد دانه است.آيا در اين صورت باز هم ميگوييم زحمات او به هدر رفته است؟
 اين نکته هم قابل ذکر است که انگيزه زنان براي اشتغال با هم متفاوت است، بعضي از زنان مانند بسياري از بيوه زنان و زنان مطلقه و بي سرپرست، بنابر ضرورت و نياز اقتصادي کار مي کنند، بعضي هم مانند بسياري از پزشکان و معلمان و.. به حکم نياز جامعه به تخصص آنها،  وارد بازار کار مي شوند، بعضي هم انگيره شان، کسب درآمد بيشتر و زندگي بهتر و عقب نماندن از همقطاران و دوستان است، گرچه شايد به اين درآمد نياز چندان نداشته باشند، بعضي هم مانند فيمينيسم نماها، انگيزه شان از کار کردن صرفاً نوعي تفنن و سرگرمي است، تا بدين وسيله هم از محيط خانه آزاد شوند، و هم به مردان بفهمانند که ما چيزي از شما کمتر نداريم، و هم درآمدي داشته باشند.
روي سخن در اينجا بيشتر با گروه سوم و چهارم است، در مورد گروه اول و گروه دوم دو راهکار  زير را پيشنهاد مي کنم،شايد مؤثر افتد :
1-در مورد گروه اول از آنجا که پرورش نسل و تربيت فرزند خدمتي ملي است، ومادر با تقديم يک فرزند شايسته به جامعه،نه تنها به شخص خود بلکه  به کشور و ملت خدمت مي کند، لذا شايسته است دولتمردان ما به زنان خانه دار و بي بضاعتي که نسل پروري مي کنند، و از روي ناچاري و تأمين زندگي شرافتمندانه براي خود و خانواده، تن به کار کردن مي دهند، به چشم کارمند نگاه کند،و براي آنان مستمري تعيين نمايد، تا مجبور نباشند براي تهيه لقمه ناني به بازار کار کشانده شوند، و علاوه بر مشکلات خانه،  با مشکلات محيط کار هم دست وپنجه نرم کنند.
2-در مورد گروه دوم گر چه جامعه بشدت به تخصص آنها نيازمند است، ولي لازم است ترتيبي داده شود تا ساعات کاري اين خانمها به حداقل ممکن تقليل داده شود، بدون آنکه از حقوق و مزاياي آنان کم گردد، تا اينکه بتوانند ميان خدمت به جامعه و پرورش فرزند توازن لازم را  ايجاد نمايند، و فرزندانشان فداي کار کردن آنها نشوند.
شايد کسي بگويد اين همه ولخرجي براي چه؟
در جواب بايد عرض کنم که اولاً: که دولتها در دنيا براي طرحهايي هزينه هاي کلان اختصاص مي دهند که شايد هيچ نفع مستقيم و کوتاه مدت براي مملکت بدنبال نداشته باشد، مانند خريد بي رويه ي انواع و اقسام جنگ افزار هاي کشنده و سلاحهاي مرگبار. در حالي که اين طرح  اولاً هزينه آن  به پاي هزينه هاي نظامي نمي رسد، وثانياً نفع آن مستقيماً به خود شهروندان بر مي گردد،  چه نفعي بالاتر از اينکه فرزندان يک مملکت، که ارزشمند ترين سرمايه يک کشورند، با بهره مندي از نعمت مادي و معنوي مادر به تعادل روحي ، عاطفي و رواني دست يابند، و افراد مفيدي براي مملکت خود باشند؟
ثانياً: بنده عقيده دارم، اگر زنان ما، براي فرزندان خود به معناي کلمه مادري کنند، و نقش خود را در تعليم وتربيت نسلها، بنحو مطلوب ادا نمايند، کمتر به نيروي کاري زنان در جامعه نياز خواهيم داشت، و آنوقت زنان مجبور نخواهند بود در رقابت تنگاتنگ اشتغال، عرصه را بر جوانان جوياي کار تنگ نمايند، و ديگر ما در جامعه شاهد اينهمه جوان بيکار، و فرزندان محروم از مهر مادري نخواهيم بود.
وانگهي در عصر حاضر به برکت وسايل ارتباط جمعي و فناوري اطلاعات، فرصت هاي شغلي زيادي بويژه از طريق اينترنت براي مردم فراهم شده است، که فرد بدون خروج از منزل، و تنها با مثقالي تجربه و خردلي تلاش و پشتکار و خلاقيت مي تواند، پول پارو کند.
متأسفانه در کشور ما عليرغم تعيين روزي به نام روز مادر ، و گراميداشت اين گوهر گرانبها، ولي در عمل به سمت کمرنگ کردن نقش مادر در جامعه مان پيش مي رويم، و اي کاش اين پديده يک پديده خود جوش و برخاسته از نياز جامعه ما بود، ما راه رفتن ديگران را تقليد مي کنيم در حالي که راه رفتن خود را فراموش کرده ايم.
نتيجه گيري:  
فکر مي کنم با اين توضيحات به سؤالي که در اول اين مقاله خدمتتان مطرح کردم جواب داده باشم، که خلاصه آنرا در پايان عرض ميکنم: بنده را اعتقاد بر آنست که نظر به خصوصيات فيزيو لوژيکي و سايکولوژيکي زن، اصل بر اين است که زن در خانه باشد، تا رسالت اصلي خود را که انسان سازي است به انجام برساند، خروج او نه اصل است ونه حرام، بلکه استثناء و ضرورت است. 
به اميد اينکه خداوند به همه ما بينشي دهد تا بتوانيم با آن حق را از باطل تشخيص دهيم.
 )رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاما( [الفرقان : 74] پروردگار ما ! از همسرانمان‌ و فرزندانمان‌ روشني‌چشمي‌ به‌ ما عنايت‌ كن‌ و ما را براي‌ متّقين‌ پيشوا قرار بده.آمين‌ 

0 نظرات:

ارسال یک نظر